گروه جهاد و مقاومت مشرق - «لبخندهای زمستانی» خاطرات رجبعلی طاهری از مبارزین به نام انقلاب است که تدوین آن را حسین کاوشی بر عهد داشته و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی آن را منتشر کرده است.
رجبعلی طاهری (1315 – 24 مهر 1392) یکی از چهرههای برجسته مبارزاتی پیش از انقلاب اسلامی و سیاستمدار پس از انقلاب بود. او در کازرون متولد شد و تحصیلات ابتدایی را در همان شهر گذراند. سپس برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان به شیراز رفت و در کنار برادر بزرگترش، محمدحسن طاهری (که خود از انقلابیون فارس بود)، وارد فعالیتهای سیاسی شد. این دوره مصادف با نهضت ملی شدن صنعت نفت در اوایل دهه 1330 بود که طاهری را به عرصه مبارزه کشاند.

او تحصیلات خود را در رشته مهندسی راه و ساختمان تا مقطع فوقلیسانس در دانشگاه تهران ادامه داد و در آنجا شاگرد مهندس مهدی بازرگان بود. از طریق این ارتباط، با دیگر مبارزان و انقلابیون آشنا شد و با آغاز نهضت امام خمینی در سال 1340، به جمع یاران او پیوست. طاهری در دهه 1340 سازمان مجاهدین اسلام را در فارس بنیان گذاشت تا جوانان را با مسائل اسلامی و انقلابی آشنا کند، اما این فعالیتها منجر به دستگیری و زندانی شدنش توسط ساواک شد که این سازمان را به نام «گروه مهندس طاهری» میشناخت.
با اوجگیری انقلاب، طاهری در فارس «شورای تظاهرات» را تشکیل داد که بعدها با عضویت او در شورای انقلاب، در آن نهاد ادغام شد. این شورا وظیفه هدایت تظاهرات و حرکتهای نیروهای خط امام را بر عهده داشت. پس از پیروزی انقلاب در سال 1357، او مسئولیت امنیت را نیز بر عهده گرفت و در اسفند همان سال، به دستور شورای انقلاب و دولت موقت، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در استان فارس تأسیس کرد و اولین فرمانده آن شد.
طاهری همچنین نماینده مردم کازرون در دوره اول مجلس شورای اسلامی و عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود. او بارها مورد سوءقصد منافقین قرار گرفت، اما جان سالم به در برد. در واقعه انفجار حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360، اندکی پیش از انفجار، سالن را ترک کرده بود و از این حادثه جان به در برد. او همچنین اولین کسی بود که در روز تشییع جنازه رجایی و باهنر متوجه فرار مسعود کشمیری، عامل انفجار دفتر نخستوزیری، شد.
در اواخر دهه 1360، طاهری فصلنامه «انتظار» را منتشر کرد و به تحلیل مسائل مهم کشور پرداخت. در سال 1372، بهعنوان یکی از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری ششم، در رقابت با اکبر هاشمی رفسنجانی شرکت کرد و از منتقدان سیاستهای اقتصادی دولت وقت بود، اما در این انتخابات موفق نشد. او سرانجام پس از چهار روز کما، در 24 مهر 1392 در شیراز درگذشت.
آنچه در ادامه میخوانید بخشی از خاطرات اوست.
*سیاست ابراهیم یزدی و روزنامه کیهان
ابراهیم یزدی مطالبی را در روزنامه کیهان منتشر کرد. من به آقای محمد یزدی گفتم: «تو خودت میدانستی که این مطالب دروغ است، چرا در روزنامهات نوشتی؟» او در پاسخ گفت: «حالا که نوشته شده است!» گفتم: «خوب، این دروغ است. قرآن میگوید حتی نسبت به دشمنت هم باید تقوا داشته باشی.» او با این حرف عملاً پذیرفت که دروغ نوشته است.

*ترور آیتالله ربانی شیرازی
باند سید مهدی هاشمی که مسئول این ترور بود، ارتباط تنگاتنگی با منافقین داشت. امام تمام تلاش خود را به کار برد تا سید مهدی هاشمی و آیتالله منتظری را از منافقین جدا کند. صحبتهای زیادی در این باره انجام شد و در نهایت کار به بازداشت سید مهدی هاشمی کشید. در جریان بازداشت او، مدارک ترور آیتالله ربانی شیرازی کشف شد. این گروه پیش از پیروزی انقلاب نیز یک روحانی دیگر به نام شمسآبادی را به قتل رسانده بودند.
ماجرای ترور آیتالله ربانی به این صورت بود: ایشان که یکی از فقهای عضو شورای نگهبان بودند، معمولاً با یک خودروی پاترول (جیپ استیشن سنگین) از شیراز به اصفهان و از آنجا به سمت دلیجان و تهران حرکت میکردند. در مسیر اصفهان به دلیجان، پیش از رسیدن به مقصد، خودرویی دیگر به شکلی حرکت کرد که ماشین ایشان را واژگون کرد و تیری هم به لاستیک خودرو شلیک شد. با این حال، سرعت خودرو کم بود و به همین دلیل پس از واژگونی، راننده، محافظ و آیتالله ربانی همگی سالم ماندند.
پشت سرشان یک مینیبوس برای کمک توقف کرد، اما مینیبوس خالی بود. راننده مینیبوس با احترام زیر بغل آیتالله ربانی را گرفت و گفت: «آقا، بفرمایید شما را برسانیم.» راننده و محافظ ایشان (که فکر میکنم سه یا چهار نفر بودند) همگی سوار مینیبوس شدند و به سمت دلیجان حرکت کردند. اما در دلیجان، آیتالله ربانی که سالم سوار مینیبوس شده بود، بهصورت کشتهشده تحویل داده شد. یکی از همراهان ایشان، احتمالاً راننده یا محافظ، هنوز زنده بود، اما او را به زور داخل سردخانه گذاشتند. روز بعد که در سردخانه را باز کردند، متوجه شدند او هم فوت کرده است. فرد دیگری که همراه آیتالله ربانی بود نیز در شیراز، در کارخانه روغن نباتی، گردنش را قطع کردند تا اسرار قتل فاش نشود.
از سوی دیگر، هادی هاشمی، مسئول دفتر امام جمعه، به تلویزیون اعلام کرد که آیتالله ربانی در یک سانحه رانندگی با سرعت 150 کیلومتر در ساعت در جاده اصفهان به دلیجان کشته شده است. وقتی این خبر را شنیدم، به صحت آن شک کردم. حتی اگر خودروی استیشن در بهترین شرایط باشد و جاده هم کاملاً هموار، نمیتوان بیش از 80 کیلومتر در ساعت سرعت گرفت، اما آنها مدعی بودند که سرعت 150 کیلومتر بوده است.
از همان موقع به ماجرا مشکوک شدم. در میان مردم اینگونه شایع شد که حادثهای رخ داده، اما پس از دستگیری باند مهدی هاشمی، مدارک نشان داد که آیتالله ربانی به شهادت رسیده است. متأسفانه برخی عوامل مانع از احقاق حق ایشان شدند. ظاهراً ترور آیتالله ربانی از قبل برنامهریزی شده بود و آقای اسدالله لاجوردی، دادستان کل تهران، مسئول پیگیری پرونده این ترورها بود.
آیت الله ربانی شیرازی در بیمارستان
مدارک کشفشده از خانهی موسی خیابانی نشان داد که آیتالله ربانی باید به شیوهای خاص و ویژه ترور شود. من نزد آیتالله ربانی رفتم و به ایشان گفتم: «چنین چیزی وجود دارد.» ایشان در پاسخ گفتند: «به من هم گفتهاند، اما نمیدانم این طریق ویژه چیست.» در آن زمان، ما تصور میکردیم که شاید منظورشان عملیاتی انتحاری باشد، مانند ترور آقای دستغیب. اما بعدها مشخص شد که «طریق ویژه» یعنی ایشان را بکشند و سپس وانمود کنند که تصادف رخ داده است. به همین شکل هم عمل کردند و آیتالله ربانی را به شهادت رساندند. پس از شهادت ایشان و آیتالله دستغیب -که هر دو مواضع متفاوتی با آقای حائری و حاج تقاه، استاندار وقت، در برخورد با خوانین جنوب داشتند- ترور شدند.
یکی از تحلیلهایی که در آن زمان دربارهی ترور شهید بهشتی و آیتالله ربانی مطرح میشد، این بود که باند مهدی هاشمی قصد داشت پس از رحلت امام خمینی، آیتالله منتظری را به رهبری انقلاب برساند. حضور آیتالله ربانی و آیتالله بهشتی شانس آیتالله منتظری برای به دست گرفتن رهبری را کاهش میداد و به همین دلیل، این ترورها برنامهریزی شده بود.

موسی خیابانی و فعالیتهایش
موسی خیابانی پس از گذراندن دورههای آموزش چریکی به کشور بازگشت، اما در جریان ضربهی شهریور 1350 دستگیر شد و پس از محاکمه به حبس ابد محکوم گردید. او در تمام دوران زندان از حامیان سرسخت مسعود رجوی و دست راست او بود. خیابانی تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در خارج از زندان را که توسط رجوی انجام شد، حرکتی فرصتطلبانه (اپورتونیستی) و نه انحرافی یا ارتدادی میدانست و از آن بهعنوان «کودتا» یاد میکرد. در سال 1354، زمانی که علمای حاضر در بند یک زندان اوین، مارکسیستها را نجس اعلام کردند، خیابانی با عصبانیت گفت: «ما به شما روحانیون نیازی نداریم. این شما بودید که دنبالهرو ما بودید و حالا هم باید شما به دنبال ما بیایید.» او در مقابل این دیدگاه به شدت ایستادگی کرد.
خیابانی پس از آزادی در سال 1357، همراه با احمد حنیفنژاد (برادر کوچکتر محمد حنیفنژاد) به تبریز رفت و شعبهای از سازمان مجاهدین خلق را در آن شهر تأسیس کرد. در سال 1358 با آذر رضایی، دختر حاج خلیل رضایی و خواهر 22سالهی برادران رضایی، ازدواج کرد. او در اولین دورهی انتخابات مجلس شورای ملی از تبریز نامزد شد و تا مرحلهی دوم پیش رفت، اما نتوانست رأی کافی برای پیروزی کسب کند. موسی خیابانی بهعنوان یکی از کادرهای مرکزی سازمان، پس از مسعود رجوی، نافذترین فرد در سازمان محسوب میشد. او در سال 1360 بهعنوان رهبر عملیاتی سازمان شناخته میشد و چندین عملیات مسلحانه علیه ارکان مختلف نظام جمهوری اسلامی را هدایت و سازماندهی کرد.
سرانجام در 19 بهمن 1360، موسی خیابانی به همراه همسرش آذر رضایی و اشرف ربیعی (همرزم مسعود رجوی) در یکی از خانههای تیمی در منطقهی زعفرانیهی تهران به محاصرهی نیروهای امنیتی درآمدند و همگی در درگیری مسلحانه کشته شدند. / منبع: خاطرات عزت شاهی، تدوین محسن کاظمی، تهران، سورهی مهر، 1385.