ماهان شبکه ایرانیان

فلسفه دین(بخش ۱۸)

اگر امامت و ولایت از آن معصوم باشد، قطعادر کار او اشتباه و خطائی وجودندارد و برای مردمی که تشنه عدالت و تقوایندو چوب بی عدالتیها و بی تقوائیهابسیار خورده اند، جای هیچ گونه نگرانی نیست ونه تنها جای نگرانی نیست، که جای امیدواری هم هست

پائین تر از عصمت، بالاتر از عدالت

اگر امامت و ولایت از آن معصوم باشد، قطعادر کار او اشتباه و خطائی وجودندارد و برای مردمی که تشنه عدالت و تقوایندو چوب بی عدالتیها و بی تقوائیهابسیار خورده اند، جای هیچ گونه نگرانی نیست ونه تنها جای نگرانی نیست، که جای امیدواری هم هست. در چنین وضعیتی همه می توانند در امنیت و آسایش وآرامش کامل زندگی کنند و نیروهای سرشار خود رادر راه خدمت به مکتب و جامعه و میهن به کار اندازند.

خواه در عصر غیبت و خواه در عصر حضور معصوم، کسانی هستند که در حکم کارگزاران اویند و در استمرار امامت و ولایت او نقش دارند. معصوم، در عصرحضور افرادی را انتخاب و به او سمت کارگزاری و ماموریت می دهد. او خودمی داند که از چه نیروها و از چه کسانی استفاده کند.

البته فراموش نکنیم که ممکن است عصمت معصوم در هاله جهالتها یا اغراض، مستورو مکتوم بماند و مردم جاهل یا مغرض با مقام عصمت، چنان رفتار کنند که نگذارند آثار و برکات آن در جامعه و در میان امت، بروز و ظهور پیدا کند.

اینجاست که می بینیم عصمت معصوم به اعتصام جامعه یا امت مربوط می شود و اگرامت، به خاطر جهالتها یا غرض ورزیها به درجه والای اعتصام نرسیده باشد، ازعصمت معصوم بهره ای نمی گیرد. راز این که حکومت معصوم در آخرالزمان تحقق می یابد، این است که باید مردم به گونه ای رشد و تکامل پیدا کنند که اعتصام یاعصمت پذیری در نهاد آنها به درجه فعلیت رسیده باشد.

تاریخ نشان داده است که در دوران پنج ساله خلافت امیرالمومنین(ع) که حکومت معصوم تحقق یافته بود، دو نیروی فشار، به طور مدام در راه خنثی سازی آثار وبرکات معصوم، فعالیت می کردند: یکی نیروی جهالتها و دیگری نیروی غرض ورزیها.اصحاب جمل - یا ناکثین- و اصحاب صفین -یا قاسطین-، غرض ورزی می کردند و اصحاب ابوموسی -یا خوارج و مارقین- علمدار جهالتها و تعصبات خشک بودند.

اگر اینها نبودند، حکومت معصوم آثار و برکات خود را به بروز و ظهور می رسانیدو چه بسا معصومان دیگر هم توفیق پیدا می کردند که با اجرای اسلام ناب و اعمال مدیریت کاملا موفق، برای همیشه مردم را از فشارهای روحی و جسمی ناشی ازحق کشیها و بی عدالتیها نجات بخشند و جهانی یکپارچه و منسجم و آباد در زیرپرچم عدالت و وحدت، به وجود آورند.

داستان مجفن بن ابی مجفن ضبی

وی بر معاویه داخل شد و گفت: از نزد پست ترین وعاجزترین و ترسوترین و بخیل ترین عرب آمده ام. معاویه گفت: ای برادر تمیمی، اوکیست؟ گفت: علی بن ابیطالب(نعوذ بالله) . معاویه گفت: ای اهل شام، سخن برادرعراقی خود را بشنوید. بعد از آن که مردم متفرق شدند، به او گفت: وای بر تو!چرا گفتی او پست ترین عرب است; حال آن که پدرش ابوطالب و جدش عبدالمطلب وهمسرش فاطمه دختر پیامبر خداست؟! چه طور او بخیل ترین عرب است؟! به خدا اگر دوخانه -یکی پر از کاه و دیگری پر از طلا- داشته باشد، نخست طلا، سپس کاه رامی بخشد؟! چگونه او ترسوترین عرب است؟! به خدا هرگاه دو سپاه در مقابل یکدیگرقرار گیرند، او یکتا سوار آنهاست و نیازی ندارد که کسی از او دفاع کند. چرااو عاجزترین عرب است؟! به خدا هیچ کس جز او آئین بلاغت را برای قریش تاسیس واستوار نکرده است. خدایت لعنت کند. مبادا دیگر از این حرفها بر زبان آوری.

مجفن گفت: به خدا تو ستمکارتر از منی. چرا با او جنگیدی; با این که مقام ومنزلت او را می دانی؟! گفت: برای این که به مقاصد خود دست یابم. مجفن گفت:

آیا در عوض خشم و غضب و عذاب دردناک خدا، آنچه به دست می آوری، تو را بس است؟! گفت: نه. ولی من چیزی می دانم که تو نمی دانی. خداوند می فرماید: (ورحمتی وسعت کل شیی) (1) رحمت من همه چیز را فرا گرفته است (2) .

همین حق کشیها بود که خورشید امامت و عصمت را در هاله تاریک ابهام فرو می بردو مردم ساده لوح را در شرائطی قرار می داد که نتوانند حق و باطل را از یکدیگرتفکیک کنند.

هنگامی که معصوم بر مسند حاکمیت و رهبری جامعه قرار گیرد، خود بهتر می داندکه از چگونه مدیران و کارگزارانی استفاده کند و پستهای کلیدی را به دست چه افرادی بسپارد. به طور طبیعی، او به سراغ افرادی می رود که مقامی دون عصمت وفوق عدالت داشته باشند و اگر از این مرتبه تنزل کند، از باب ضرورت و کمبودنیروهای مخلص و کارآمد است. در حکومت امیرالمومنین(ع) افرادی همچون «مالک اشتر» و «عمار یاسر»، از موقعیت والائی برخوردارند. بدون این که قدرت ظاهری، ذره ای از تواضع و ساده زیستی آنها کاسته باشد.

روزی مالک از بازار کوفه می گذشت و کرباس خامی در بر و پاره ای از همان را به جای عمامه بر سر داشت. یکی از بازاریان به عنوان استهزاء، شاخه سبزی به جانب او انداخت. مالک، بدون این که خم به ابرو بیاورد، از آنجا گذشت. یکی ازبازاریان که مالک را می شناخت، به او گفت: می دانی به چه کسی اهانت کردی؟ گفت:نه. گفت: او مالک اشتر، یکی از یاران و دوستان امیرالمومنین(ع) بود. بازاری از کردار خود نادم و مضطرب شد. از پی او به راه افتاد. تا از او عذرخواهی کند. سرانجام او را در مسجدی مشغول نماز یافت. صبر کرد تا نمازش تمام شد.خود را به پای او افکند و پایش را بوسه داد. مالک او را بلند کرد و گفت:چه کار می کنی؟ گفت: تو را نشناخته بودم. می خواهم خطای خودم را جبران کنم.مالک گفت: بر تو گناهی نیست. من به مسجد آمدم که برای تو طلب آمرزش کنم (3) .

او کسی بود که امیرالمومنین(ع) درباره اش فرمود: «لقد کان لی مثل ما کنت لرسول الله(ص »). «او برای من همانگونه بود که من برای پیامبر خدا بودم » (4) .

آری مالک، اگر معصوم نیست، معصوم گونه است. پس مقامش فوق عدالت و دون عصمت است.

اگر تواضع و ساده زیستی مالک نبود، هرگز آن بازاری، گرفتار چنان اشتباهی نمی شد. هرچند که کار او از اصل غلط بود. مگر هر که لباس ساده به تن دارد،باید مورد اهانت قرار گیرد؟! در دورانی که مردم -به خاطر عدم لیاقت و عدم اعتصام- از فیض حضور معصوم -که وجودش یک لطف و تصرفش لطف دیگری و عدم حضورش به خاطر بی لیاقتی خود آنها است (5) - محرومند، باز هم باید کسانی مسوولیت اداره جامعه را بر عهده گیرند که مقامی فوق عدالت و دون عصمت داشته باشند، تابتوانند به طور دقیق مجری حق و عدالت باشند و به آن جذب و انجذاب و تعاملی که باید میان امت و امام برقرار باشد، تداوم بخشند.

سخنی از شیخ الرئیس

شیخ الرئیس درباره وظیفه حساس ولایت و خلافت، سخن زیبائی دارد. او می گوید:

«یجب ان یفرض السان طاعه من یخلفه و ان لا یکون الاستخلاف الا من جهته اوباجماع من اهل السابقه علی من یصححون علانیته عند الجمهور انه مستقل بالسیاسه و انه اصیل العقل حاصل عنده الاخلاق الشریفه من الشجاعه و العفه وحسن التدبیر و انه عارف بالشریعه حتی لا اعرف منه...» (6) .

«باید پیامبر اطاعت کسی را که جانشین خود قرار می دهد، واجب کند و بایدانتخاب خلیفه از جانب خود او باشد یا به اجماع و اتفاق سابقه دارها بر کسی که صلاحیت او را نزد جمهور مردم به لحاظ استقلال در سیاست و اصالت عقل و دارابودن اخلاق شریفه، از قبیل شجاعت و عفت و حسن تدبیر و معرفت به شریعت، تاآنجا که کسی اعرف و اعلم از او نباشد، تضمین کنند».

شیخ الرئیس در بیان فوق به دو مرحله نظر دارد: یکی مرحله حضور معصوم و دیگری مرحله غیبت. در دوره حضور معصوم، او از جانب پیامبر منصوب است و مردم بایدرهبری او را بپذیرند و اطاعت او را پیشه خود سازند.

در دوره غیبت، افراد سابقه دار و خبیر و بصیر، وظیفه دارند که با اجماع واتفاق، اصلح افراد را به لحاظ علم و سیاست و درایت و اخلاق به مردم معرفی کنند، تا مردم از راه بیعت یا انتخابات -که امروز معمول است- رهبری و زعامت او را بپذیرند و از او اطاعت کنند و مخالفانش را سرجای خود بنشانند. چه آنهاکافر و معصیت کارند و خونشان مباح است (7) .

نگاهی به روایات

در روایت آمده است که:

«و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا لامرمولاه فللعوام ان یقلدوه » (8) .

«توده مردم باید از کسی اطاعت و تقلید کنند که فقیهی خویشتن دار، نگهبان دین، مخالف هوای نفس و مطیع فرمان خدا باشد».

ویژگیهایی که در بالا ذکر شده، بالاتر از عدالت یا حسن ظاهری است که در اموری مانند شهادت و امامت جماعت و... کافی است.

صاحب ویژگیهای فوق، اگر معصوم نباشد، یک درجه پائین تر از معصوم و درجاتی بالاتر از عدالت است.

عالم بی عمل و فقیه بی تقوا را در اسلام ارزشی نیست. خداوند به یکی از انبیاءخود وحی کرد که به آنهائی که برای غیر دین، تفقه می کنند و برای غیر عمل، یادمی گیرند و دنیا را برای غیر آخرت می جویند و در پوست میشند و دل گرگ دارند. وزبانشان شیرین تر از عسل و اعمالشان تلخ تر از صبر است، بگوید که: با من نیرنگ می کنند و مرا به استهزاء گرفته اند. آنها را چنان گرفتار فتنه ای کنم که خردمند را حیران کند (9) .

و اما عدالت معمولی همان است که رهبر عالیقدر اسلام درباره اش می فرماید:

«من عامل الناس فلم یظلمهم و حدثهم فلم یکذبهم و وعدهم فلم یخلفهم فهو ممن کملت مروته و ظهرت عدالته و وجبت اخوته و حرمت غیبته » (10) .

«هرکس با مردم معامله کند و به آنها ستم روا ندارد و برای آنها حدیث کند وبه آنها دروغ نگوید و آنها را وعده دهد و خلف وعده نکند، از کسانی است که مروتش کامل و عدالتش ظاهر و برادریش واجب و غیبتش حرام است ».

دورنمای حکومت معصوم

ما نمی خواهیم و نباید برای معصوم تعیین وظیفه کنیم.قطعا او در اعمال سیاست و مدیریت خود، افراد هم سنخ را جذب و غیر هم سنخ رادفع می کند. او هم جاذبه دارد و هم دافعه. خوبان و پرهیزکاران در حوزه جذب وانجذاب او قرار می گیرند و بدان و بی تقواها از او دفع می شوند. ولی در برابرقانون همگان یکسانند و هرگز تبعیضی اعمال نمی شود. و نااهلی بر مسند اهلی نمی نشیند. معصوم، نیکوکاران را تشویق و بدکاران را ملامت می کند. اما هرگز حقی را از صاحب حقی سلب نمی کند و به غیر صاحب حقی نمی دهد. هرچند گرفتن پوست جوی از دهان مورچه ای باشد (11) . دنیا در نظرش خوارتر از برگ نیم جویده ای است که دردهان ملخی باشد (12) .

فلسفه حکومتش همه اعتقادات و اخلاقیات و احکام شریعت است.او کسی را شایسته زمامداری می داند که بخیل و جاهل و جفاکار و ترسو ورشوه خوار و تعطیل کننده سنت نباشد. چرا که او بر ناموس و جان و مال و قوانین و پیشوائی مردم ولایت دارد و اگر بخیل باشد، بر جمع مال حریص است و اگر جاهل باشد، مردم را گمراه کند و اگر جفاکار باشد، مردم را مستاصل و پریشان سازدو اگر ترسو باشد، بر توانگران تکیه کند و مستمندان را مورد بی اعتنائی قراردهد و اگر رشوه خوار باشد، حقوق مردم را پایمال سازد و اگر تعطیل کننده سنت باشد، مردم را به بی دینی سوق دهد (13) .

بهترین الگوی جذب وانجذاب و تعامل، درنظام امامت امیرالمومنین(ع) بود که خود اسلام مجسم و نمونه کامل مسلمانی بود.در گفتار قواعد آن را به زیبائی بیان می کرد و در کردار، بعد از پیامبرخدا(ص) از همه کاملتر بود.

این مساله مهم بود که او علیرغم همه مشکلات ونامساعد بودن شرائط واوضاع و احوال و در وضعیت عصمت ناپذیری جامعه، چندصباحی حکومت ظاهری را بر عهده گرفت -گو این که در باطن، قائد و پیشوای ابدی امت بود- تا شیوه صحیح و خداپسندانه حکمرانی را به نمایش گذارد.

زان به ظاهر کوشد اندر راه حکم تا امیران را نماید راه و حکم تا بیاراید به هر تن جامه ای تا نویسد او به هرکس نامه ای تا امیری را دهد جان دیگر تا دهد نخل خلافت را ثمر میری او بینی اندر آن جهان فکرت پنهانیت گردد عیان

حکومت او میزان و معیار است. بشریت به هر درجه و مرتبه ای که از لحاظ علمی وصنعتی نائل گردد، راهی جز پیروی از او در زمامداری و حکومت ندارد. حکومتی که در عمل، گفتار و کردار او را سرمشق قرار دهد، حکومت صالحه و دولت کریمه است.

اگر پنج سال حکومت عدل علی نبود، شاید بعضی فکر می کردند که آنچه دین خواسته، عملی نیست. یا این که دین برنامه ای عملی برای حکومت ندارد.

پی نوشت ها:

1- الاعراف: 156.

2- سفینه البحار: (عوی) ج 2، ص 292.

3- فیض الاسلام، سید علی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ص 981.

4- همان مدرک.

5- خواجه طوسی می فرماید: «وجوده لطف و تصرفه آخر و عدمه منا» این سخن درباره امام زمان(ع) است. (کشف المراد، المقصد 5، المساله 1).

6- الشفاء، الالهیات، المقاله 10، الفصل 5.

7- همان مدرک، عبارت چنین است: «فعلی الکافه من اهل المدینه قتاله وقتله ».

8- سفینه البحار: فقه.

9- همان.

10- علی(ع) به مالک فرمود: «لا یکونن المحسن و المسی عندک بمنزله سواء ...»(نهج البلاغه فیض الاسلام، ص 991).

11- «والله لو اعطیت الاقالیم السبعه بما تحت افلاکها علی ان اعصی الله فی نمله اسلبها جلب شعیره ما فعلته » (نهج البلاغه فیض الاسلام، ص 705، خطبه 215).

12- «و ان دنیاکم عندی لاهون من ورقه فی فم جراده تفضمها»(همان).

13- «وقد علمتم انه لا ینبغی ان یکون الوالی علی الفروج و الدماء والمغانم والاحکام و امامه المسلمین، البخیل...»(همان، ص 398، خطبه 131). 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان