اندیشه جامعه
گفت وگو با دکترمحمد ملکی، ش 25 - 27
چکیده: آقای محمد ملکی که ریاست شورای مدیران دانشگاه تهران را در ابتدای پیروزی دانشگاه بر عهده داشته است، در این گفتار به چگونگی شکل گیری پدیده تعطیلی دانشگاه و شکل گیری شورای انقلاب فرهنگی اشاره می کنند و دیدگاه های انتقادی خود را در خصوص روند فعالیت دانشگاه ها بیان می کنند .
برای اینکه جنبش دانشجویی و فضای اوایل انقلاب را در دانشگاه ها درک کنیم، ضروری است به تاریخ دانشگاه ها نظری داشته باشیم . می دانیم که در رژیم مشروطه سلطنتی و در سال 1313، دانشگاه تهران افتتاح شد و پس از آن دانشگاه تبریز و سپس دانشگاه جندی شاپور و پس از آن دیگر دانشگاه ها، یکی پس از دیگری، افتتاح شدند .
در شرایط غیرعادی که تمامی ارکان مملکت تعطیل بود و هیچ یک از دستگاه ها وضعیت مطلوب نداشت، آقای خمینی، که رهبری انقلاب را به عهده داشت، به مرحوم مهندس بازرگان - نخست وزیر دولت موقت - دستور داد که مملکت باید به وضع عادی برگردد و نخستین جایی که باید بازگشایی شود، دانشگاه هاست که از طریق آن، مدرسه ها و بازار و کارخانه ها و دیگر اداره ها نیز بازگشایی می شوند و از اعتصاب و رکود درمی آیند . این دستور و اصرار آقای خمینی بود که دانشگاه ها، که مرکز انقلاب بودند، باید سریعا بازگشایی شوند .
به این جانب نیز توسط مهندس بازرگان و با وساطت عده ای دیگر، ریاست دانشگاه تهران پیشنهاد شد که در ابتدا من نپذیرفتم; اما با کشمکش های بسیار سرانجام مرحوم طالقانی از من پرسید: تو مقلد چه کسی هستی؟ پاسخ دادم: مشخص است آقای خمینی، و مرحوم طالقانی به من گفتند: ایشان امر می کنند که تو ریاست دانشگاه تهران را بپذیری، و من سرانجام پذیرفتم .
به یاد داشته باشیم که در آن هنگام، 24 هزار دانشجو و دوهزار استاد در دانشگاه بودند که همه، حتی کارمندان دانشگاه، در آن وضعیت انقلابی خود را «چه گوارا» و قهرمان می دانستند . در این شرایط مغشوش، در چهار روز دانشگاه تهران که دانشگاه مادر بود بازگشایی شد; درحالی که در همان هنگام، شش تانک در داخل دانشگاه وجود داشت و پرچم سرخ رنگ بر فراز دانشکده فنی در اهتزاز بود .
در آن زمان، هر دانشکده ای در اختیار دسته و گروه و سازمانی قرار داشت و مسجد دانشگاه هم محل کمیته شمرده می شد . در این شرایط، حکم انتصاب من به ریاست دانشگاه تهران، توسط نخست وزیر دولت موقت صادر شد .
در انتخاباتی که برای شوراهای هماهنگی به عمل آمد، تمام کاندیداها یا به مجاهدین خلق و یا به فدایی ها و چپ ها وابسته بودند و این برای حزب جمهوری اسلامی که چهار روز پس از انقلاب به وجود آمده بود، آن انتخابات قابل تحمل نبود . اینها واقعیت های تاریخی است که نه برای حزب جمهوری اسلامی و نه برای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در اواخر فروردین 58 اعلان موجودیت کرده بود، آن انتخابات قابل تحمل نبود و این دو سازمان، به مرور، تمام قدرت ها را به دست گرفتند: قدرت سیاسی در اختیار حزب جمهوری اسلامی و قدرت های امنیتی، اطلاعاتی و سپاه و غیره ... در اختیار سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی قرار گرفت، و اکنون بیشتر سران دوم خردادی و اصلاحاتی از آن گروه ها هستند . این ها وقتی دیدند همه چیز، به غیر از دانشگاه، در اختیار آنهاست، نقشه کشیدند و آن مسائل و توطئه ها پیش آمد که آقای آیت - دبیر سیاسی حزب جمهوری اسلامی - گفته بود باید دانشگاه ها بسته شوند .
عده ای از گروه های مختلف، درخواست تعطیلی دانشگاه ها را داشتند که در این شرایط، ما به عنوان شورای مدیران دانشگاه، خدمت آقای خمینی رسیدیم . ایشان پس از شنیدن نظرهای موافق و مخالف، نظر مرا تایید کردند .
به یاد دارم در عید سال 59، خدمت آقای خمینی رسیدم و گزارشی از وضعیت دانشگاه تهران ارائه دادم . ایشان از مدیریت دانشگاه تقدیر کردند و فرمودند که تنها کاری که من می توانم برای شما بکنم، دعاست . ناگهان چند ماه بعد، دانشگاه تهران و به تبع آن، دانشگاه های سراسر کشور بسته شدند و علت این امر، اراده قوی ای بود که با استفاده از اهرم های قدرت، سعی داشت تمامی امور جاری کشور را به دست بگیرد . جالب آنکه گروه های به اصطلاح «اصلاح طلب » امروز در آن هنگام از رادیکال ترین افراد بودند که در بسته شدن دانشگاه ها به بهانه اسلامی کردن فضا نقش داشتند . به عنوان مثال، دفتر تحکیم وحدت، که امروز از داعیه داران آزادی در دانشگاه هاست، خود از عوامل انحلال موقت دانشگاه ها بود و حتی یکی از سران جبهه دوم خرداد [. . ]. خود از کسانی بود که اصرار داشت برای اسلامی کردن دانشگاه، نخست باید دانشگاه را تعطیل کرد و این مکان را از گروه های مختلف پاک سازی نمود .
حال که ریشه های انقلاب فرهنگی بیان شده است، باید پس از سال ها، پیامد آن را بررسی کرد . من برای بررسی پیامد انقلاب فرهنگی پس از 21 سال، به مقاله ای از روزنامه همشهری مورخ 19 خرداد 81 استناد می کنم . در این مقاله، آقای علی رضا مرادی - مسئول دفتر مشاوره وزارت علوم - پس از ذکر مسائل مبتلابه جامعه دانشجویی، به صراحت اظهار می کند که «اکنون پدیده اعتیاد، به عنوان مسئله ای فراگیر، وارد دانشگاه ها شده است; درحالی که بیست سال پیش، چنین مسئله ای وجود نداشت . امروزه در بیشتر خوابگاه های دانشجویی، طبقه ای مخصوص به مصرف مواد مخدر وجود دارد» . در همین مقاله که با نام «دانشجویان طعم گیلاس را فراموش کرده اند» نوشته شده است، ناباورانه خبر خودکشی دویست دانشجوی کشور را می خوانیم .
این گزارشی کوتاه از پیامد انقلاب فرهنگی است . متاسفانه این تنها گوشه ای از وضعیت فرهنگ این مملکت است که در کل، بیانگر بحران مدیریت فرهنگی در آموزش عالی است . در پایان باید بگویم تا هنگامی که مانند همه جای دنیا، دانشگاه ها از حکومت ها (هر نوع حکومتی) مستقل نشوند و به جای روش انتصاب، به شکل انتخابی اداره نشوند، مشکل ادامه خواهد داشت . حاصل سخن من اینکه بستن دانشگاه ها در انقلاب فرهنگی، به خاطر کسب قدرت و اعمال نفوذ در همه امور کشور توسط جریانی واحد بود و تنها راه برای خروج از بحران فرهنگی، استقلال و وابسته نبودن نهادهای دانشگاهی به حکومت است .
شما اشاره کرده اید که هنگام انقلاب فرهنگی، یک سوم دانشجویان، و دو سوم استادان دانشگاه، به هر دلیلی از دانشگاه اخراج شدند . آیا با این فرار و حذف دانشجویان و استادان، فرآیند آموزش دچار بحران نشد؟
در پاسخ به این پرسش در باب وضعیت آموزش، به نظرم باید از وزارت علوم و مسئولان و دست اندرکاران و نیز از استادان واقعی دانشگاه ها وضع علمی دانشگاه ها را پرسید; نه از استادانی که از رانت های فرهنگی استفاده کرده اند .
به نظر شما، انقلاب فرهنگی که در چین صورت گرفت چه شباهتی با انقلاب فرهنگی در ایران داشت؟
این شباهت یا عدم شباهت را باید از کسانی پرسید که «هجوم سیاسی » را به نام «انقلاب فرهنگی » نامیدند; چراکه در آن هنگام که بحث تعطیلی دانشگاه ها و اسلامی کردن این مراکز مطرح بود، هرگز و به هیچ وجه، ویژگی های یک «دانشگاه اسلامی » مشخص نبود .
نظریه شما مبنی بر استقلال دانشگاه ها، آیا این دو نتیجه بزرگ را در پی نخواهد داشت: (1) کاهش نقش روحانیت و (2) کم رنگ تر شدن حکومت دینی در کشور؟
دانشگاه، نهاد مدنی است و باید در تعاملاتش با حکومت پیش قراول و منتقد حکومت باشد; نه وابسته به آن .
استقلال و عدم وابستگی دانشگاه، مسلما به معنای مقابله نیست; بلکه به این معناست که دانشگاه باید فکر و ایده بدهد و دانشجوی مطلوب نیز فردی است که به معنای واقعی کلمه در پی دانش باشد; یعنی توان نقد و اظهارنظر و حتی انتقاد از استاد را داشته باشد که این امر تنها در دوره پیش از انقلاب فرهنگی اتفاق افتاد .
استقلال دانشگاه ها که مطلوب شماست، معلول جامعه مدنی است . در جامعه رانتی و حکومتی ما، شما چه روندی برای برون رفت از بحران فرهنگی پیش بینی می کنید؟
جامعه، اول باید قانون مند باشد و پس از آن است که مردم سالاری مطرح می شود . نخست، آگاهی مردم از حقوقشان مطرح است و سپس خودبه خود مردم سالاری و آزادی و استقلال دانشگاه ها تامین می شود; چرا که این ها همه با هم در ارتباط اند .
آیا در تعطیلی دانشگاه ها و انقلاب فرهنگی، قضیه اتاق های دانشجویی و بحران ها و توطئه های گنبد و کردستان و ترکمن صحرا مؤثر نبود؟
این یک اتهام است که اتاق های دانشجویی و سازمان ها، منشا و ریشه بحران بودند . این بهانه بعدها گفته شده و هیچ سند و مدرکی در این زمینه ارائه نگردیده است . اگر دانشگاه تهران مرکز بحران ها بود، چرا در سراسر کشور، دانشگاه ها بسته شدند؟
من مسلما نمی خواهم از گروه ها دفاع بکنم; چرا که خودم بارها با آنان درگیر شده ام و مورد مخالفت آنان قرار گرفته ام، اما حرف من این است که همیشه این حق دانشجوست که اتاق و ساختمان و فعالیت های فوق برنامه داشته باشد . انقلاب فرهنگی، برنامه ای از طرف یک اراده برای کسب قدرت بود و در حقیقت، نه یک انقلاب فرهنگی که صرفا یک هجوم سیاسی بود . آخرین نکته ای که باید اشاره کنم این است که طبق آمار وزارت علوم، از نظر رشد علمی، پربارترین دوره های دانشگاه، یک سال و نیم پیش از انقلاب فرهنگی بود و چه در مقایسه با حالا و چه در مقایسه با گذشته ها، از هر نظر پیشرفته تر بود .
اشاره
آقای ملکی وضعیت دانشگاه های ایران را در شاخص تولید علم، مثبت ارزیابی نمی کنند و بسیاری با ایشان هم عقیده اند . ساختار توسعه علم و فن آوری در کشورمان، بیش از این بایستی مورد توجه و تجزیه و تحلیل و آسیب شناسی قرار گیرد . اگر دانشگاه ها و مؤسسه های آموزش عالی نتوانند ظرفیت علمی لازم را متناسب با فرآیند تحول علوم در جهان ایجاد کنند، قهرا به ناکارآمدی نظام و حکومت در آینده منجر خواهد شد .
نکته دیگری که در گفتار ایشان آمده است، مسئله استقلال دانشگاه از حکومت است . معنای استقلال دانشگاه از حکومت، به ویژه دانشگاه هایی که با بودجه دولتی اداره می شوند، برای خواننده خیلی روشن نیست . آیا منظور، استقلال در برنامه ریزی در چارچوب سیاست های نظام است؟ و یا تز ایشان این است که حتی در پذیرش هنجارها و سیاست ها نیز دانشگاه می تواند به راه دیگری برود . منظور از اینکه دانشگاه را به عنوان یک نهاد جامعه مدنی بدانیم چیست؟
البته می توان میزانی از استقلال را، در حدی که دانشگاه ها را از پیکره نظام جدا نکند، تعریف کرد; به عنوان مثال، در سیستم اداره و مدیریت و تعیین مدیر و ... می توان تدابیری غیر از آنچه اکنون اجرا می شود، اندیشید . در خصوص انقلاب فرهنگی، مطالبی در این گفتار آمده است که بایستی با شواهد تاریخی متقن ارائه گردد . اینکه پدیده تعطیلی دانشگاه ها در آن زمان به رغم نظر رهبر انقلاب صورت گرفت و جریان خاصی آن را هدایت کرد، نیازمند مستندات لازم است .
در هر صورت، با چشم پوشی از واقعه ای به نام انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها، به نظر می رسد این پرسش جدی را باید پاسخ گفت که آیا دست اندرکاران کنونی فرهنگ کشور، از محصول این انقلاب فرهنگی و تلاش هایی که در ستاد و یا شورای انقلاب فرهنگی صورت گرفت، راضی هستند؟