صداقت به مثابه ارزشی اخلاقی
یکی از وجوه مشترک دعوت پیامبران الهی، دعوت به صداقت و پرهیز از بی صداقتی و دروغ بوده است. صداقت لازمه شناخت خود، معایب خویش و کوشش برای رهایی از کاستی های خود و تحقق خود یا خودشکوفایی است. کسی که با خود و دیگران صادق نباشد، نه خود را می شناسد و نه دیگران را و در همان حال هم خود را فریفته است و هم دیگران را؛ چرا که تصویری نادرست به خود و دیگران نموده است و این سدی است در برابر کمال. از این رو، یکی از اصول مشترک همه ادیان تأکید بر صداقت و دوری از خودفریبی یا دیگرفریبی است. در این مسئله تفاوتی میان ادیان ابراهیمی یا ادیان غیر ابراهیمی نیست. همه ادیان به یکسان صداقت را ارج می نهند و دروغ و بی صداقتی را مانع کمال دانسته محکوم می کنند.
تأکید بر صداقت و نفی دروغ در سنت پیامبر(ص)
تأکید بر صداقت در سخنان و رفتار رسول اکرم(ص) چنان بوده است که به نام «امین» ملقّب شده است و به پرهیز از دروغ نامور بوده است؛ تا آنجا که سخنی به دروغ از دهان شان خارج نشده است. ایشان صداقت را بنیاد نجات و رستگاری مردم دانسته و به گونه های مختلفی بر این نکته انگشت تأکید نهاده است. ایشان در جایی می فرماید: «ایّاکم و الکذب فان الکذب مجانب للایمان؛ از دروغ بپرهیزید که دروغ با ایمان ناسازگار است.»
همچنین ریشه گیاهان را در دروغ دانسته می فرماید: «الکذب یسقی اصول الشر کما سقی الماء اصول الشجر؛ دروغ ریشه های شر را آبیاری می کند، همان گونه که آب ریشه های درختان را».
ایشان در نکوهش بی صداقتی تا جایی پیش می رود که می فرماید در شخص مؤمن ممکن است هر رذیلتی ریشه بدواند جر دروغ: «المؤمن ینطبع علی کل شی ء الا الکذب؛ هر خصلتی در مؤمن جایگزین می شود، جز دروغ».
به همین سبب چون از ایشان پرسیدند: آیا مؤمن زنا می کند؟ ایشان فرمود: ممکن است گاه چنین باشد. باز پرسیدند که آیا مؤمن دست به سرقت می زند؟ فرمود: ممکن است گاه چنین باشد. باز پرسیدند که: آیا مؤمن دروغ می گوید؟ فرمود: «نه. کسانی دروغ پردازی می کنند که به خدا ایمان ندارند».
از آنجا به نظر حضرت رسول اکرم(ص)، دروغ و بی صداقتی ریشه همه گناهان است، که با پرهیز از آن می توان از گناهان و رذایل دیگر نیز باز ایستاد. مردی نزد حضرت آمد و گفت: «من نماز نمی خوانم، زنا می کنم و دروغ می گویم. حال از کدام یک از آنها توبه کنم؟» ایشان فرمود: «از دروغ». بدین ترتیب آن مرد پیمان بست که زان پس دیگر دروغ نگوید. اما چون خواست زنا کند، با خود گفت که اگر رسول خدا(ص) از من پرسید که پس از آن پیمان، زنا کردی؟ در صورتی که بگویم نه، دروغ گفته ام و اگر بگویم آری، مرا حد خواهد زد. پس از این گناه باز ایستاد. و چون می خواست همچنان نماز نخواند، با خود گفت که اگر رسول خدا(ص) از من پرسید آیا نماز خوانده ای؟ چه بگویم؟ اگر دروغ بگویم که پیمان شکسته ام و اگر راست بگویم مجازات می شوم. بدین ترتیب از آن دو گناه کبیره نیز باز ایستاد. دروغ نه تنها رذیلتی اخلاقی است، بلکه بازگوی خواری و پستی روح انسان است، به همین سبب از نشانه های دلاوری، صداقت است. از این رو حضرت رسول(ص) می فرماید: «لا یکذب الکاذب الا من مهانة نفسه علیه؛ دروغگو، دروغ نمی گوید جز بر اثر خواری خودش نزد خود».
توجه به این مسئله در نزد حضرت چنان بود که ایشان دست یافتن به جوهر ایمان را در گرو پرهیز از هر گونه دروغی، حتی در شوخی، می دانستند و می فرمودند: «لا یجد عبد حقیقة الایمان حتی. .. یدع الکذب فی المزاح؛ هیچ بنده ای حقیقت ایمان را در نمی یابد، مگر آنکه دروغگویی در شوخی را واگذارد.»
و برای کسی که هر گونه دروغ را حتی در شوخی هایش واگذارد، سه خانه را در جاهای مختلف بهشت تضمین و دروغ گفتن به برادر دینی را خیانتی بزرگ قلمداد می کرد: «کبرت خیانة ان تحدث اخاک حدیثا و هو لک به مصدق و انت له به کاذب؛ خیانت بزرگی است که به برادرت سخنی بگویی که او تو را در آن راستگو بداند، اما تو در آن به او دروغ گفته باشی».
سرانجام آنکه ایشان هیچ دروغی را شایسته مسلمانان نمی دانست و از آنان می خواست تا از آن یکسره باز ایستند. برای مثال به ابوذر فرمودند که هرگز هیچ دروغی از دهانش خارج نشود و تصریح می کردند که هیچ دروغی نگفته اند.
این توجه و حساسیت به صداقت، گسترش و رواج بحث های متنوعی را در متون اخلاقی ما در پی داشته است و عالمان اخلاق، ابعاد این مسئله را به استناد نصوص دینی کاویده و ادبیات ارجمندی را به میراث نهاده اند.
دروغ مصلحتی
اما پرسشی که ذهن ما را مشغول می کند آن است که: آیا هرگز نباید دروغ گفت و آیا در موارد خاص، حتی اگر به بهای جان انسان بی گناهی تمام شود، باز باید صداقت به خرج داد و مایه مرگ کسی شد؟
به نظر نمی رسد که این تعمیم و حکم قاطع «هرگز دروغ مگو»، قابل عمل باشد و با شهود و درک عمومی ما سازگار نیست. اینجاست که همان کسانی که دروغ را پلید دانسته اند، در مواردی آن را مجاز و چه بسا واجب شمرده اند.
نخستین داستان کتاب گلستان سعدی در باره دروغ وزیری نیکخواه و صداقت کُشنده وزیری بدخواه، با این نتیجه معروف که «دروغ مصلحت آمیز، به از راستی فتنه انگیز» به نیکی نشان دهنده این شهود است.
حتی پیامبر اکرم(ص) که این همه بر صداقت و پرهیز از دروغ تأکید داشتند، در مواردی دروغ را مجاز می شمردند، که فقیهان و نیز عالمان اخلاق آنها را در کتاب های خود آورده اند.
اما جای این پرسش است که این موارد کدام است و به چه دلیل چنین استثنایی پذیرفته شده است؟ این پرسش را نگارنده به تفصیل در جای دیگری پیش کشیده و کوشیده است به آن پاسخ دهد، از این رو در اینجا از آن می گذریم.
نظر فقهاء و علمای اخلاق
برخی از علماء، دروغگویی شوهر به همسر و دروغگویی والدین به فرزندان خود را از جمله این قبیل دروغ های مجاز دانسته اند و به سود آن استدلال کرده اند. برای مثال:
«مرحوم ملا احمد نراقی» در این باره چنین می نویسد: «هر گاه زن چیزی از شوهر بخواهد که قادر نباشد یا قادر باشد، اما بر او واجب نباشد، جایز است به او وعده دهد که می گیرم؛ اگر چه قصد او نباشد گرفتنِ آن و نگیرد».
«آیت اللّه سیدرضا صدر» این مورد را مجاز شمرده آن را نشانه اهمیت زندگی زناشویی در اسلام و لازمه خوشبختی زن و شوهر دانسته می گوید: «اسلام کاخ سعادت زناشویی را همیشه برپا می خواهد و برای حفظ این کاخ که خوشبختیِ دو تن یا بیشتر در آن می باشد، وعده دادن دروغ را اجازه داده است. شوهر اگر بتواند تقاضای زن را انجام دهد، بهتر و اگر نتواند یا صلاح نداند، باز هم تلخی زندگی زن و شوهر را نخواسته است.
یک: دلایل جواز دروغ به زن
مهم ترین مستند عالمان اخلاق برای مجاز دانستن چنین دروغی احادیثی است که از رسول خدا(ص) نقل می کنند و از آنها جواز دروغگویی شوهر به زن را استنباط می نمایند. اما مهم ترین روایت در این زمینه، حدیثی است که ام کلثوم دختر عقبة بن ابی معیط از حضرت رسول نقل می کند. این حدیث، مورد قبول غالب محدثان است و در عمده منابع روایی آمده است. احادیث دیگر نیز از نظر موضوعی شباهت بسیاری با این حدیث دارند و به نظر می رسند که نقل های دیگری از همان باشند. جالب این است که از ام کلثوم دختر عقبه، تنها یک روایت در صحیحین (صحیح بخاری و صحیح مسلم) آمده که همین حدیث است و همه محدثان و عالمان اخلاق آن را قبول کرده اند و آن را در کتاب های خود آورده و شرح و تفسیر کرده اند. مضمون این حدیث آن است که رسول خدا در سه مورد دروغگویی را مجاز شمرده است: در جنگ، برای اصلاح و دروغگویی میان زوجین. متن حدیثی که وی نقل می کند به شرح زیر است:«لَمْ أَسْمَعْهُ یُرخِّصَ فی شَیْ ءٍ مِمِّا یَقُولُ النَّاسُ کِذْبا إِلاّ ثَلاث: اَلْحرْبُ وَ الإِصْلاحُ بَیْنَ النَّاسِ وَ حَدیثُ الرَّجُلِ امْرَأتَهُ وَ حَدیثُ الْمَرْأةِ زَوْجَها؛ نشنیدم که ایشان [رسول خدا] از مواردی که مردم در آنها دروغ می گویند، جز سه مورد را مجاز شمرده باشد: در جنگ، برای اصلاح میان مردم و سخن شوهر به زن خویش و سخن زن به شوهر خود.»
این حدیث با همه شهرتی که دارد، با الفاظ متفاوتی نقل شده است. گاه به نظر می رسد که این سه مورد را رسول خدا(ص) معین ساخته و گاه الفاظ روایت به گونه ای است که گویا ام کلثوم از سخنان حضرت چنین دریافته است که در این سه مورد دروغ رواست و در نتیجه این الفاظ از اوست؛ برای مثال شارح «ریاض الصالحین» هنگام نقل این حدیث و شرح آن می گوید که مقصود ام کلثوم از سه مورد: جنگ و. .. است. با این حال این حدیث را عالمان شیعه و اهل سنت قبول کرده اند و به گفته مرحوم محمدباقر مجلسی، مضمون آن مورد اتفاق فریقین (= شیعه و اهل سنت) است. تقریبا همه محدثان اهل سنت این حدیث را نقل کرده و مضمون آن را پذیرفته اند، از جمله: بخاری، احمد حنبل، مسلم، ابوداود، ترمذی، طیالسی، عبدالرزاق، ابن حبان، طبرانی و بیهقی، همچنین در کتاب «المجالسة و جواهر العلم» طی سه صفحه بیش از پنجاه منبع ـ که این حدیث در آن آمده ـ معرفی شده است. همین حدیث را دیگران با الفاظ زیر از ام کلثوم نقل می کنند:
«ما سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه یُرَخِّصَ فی شَیْی ءٍ مِنَ الْکذبِ إِلاّ فی ثَلاث. کانَ رَسُولُ اللّه یَقُولُ: لا أعِدُّهُ کاذِبا الرَّجُلَ یُصْلِحُ بَیْنَ اثْنَیْنِ یَقُولُ الْقَوْلَ لا یُریدُ بِهِ إِلاّ الاْءِصْلاحَ وَ الرَّجُلُ یَقُولُ الْقَوْلَ فِی الْحَرْبِ وَ الرَّجُلُ یُحَدِّثُ امرأتَهُ وَ ألمَرْأةُ تُحَدِّثُ زَوْجَها؛ نشنیدم رسول خدا چیزی از دروغ را مجاز شمرد مگر در سه مورد: رسول خدا(ص) می فرمود: «دروغگویش نمی شمارم، مردی را که میان دو تن آشتی برقرار می کند و سخنی می گوید که از آن جز اصلاح مقصودی ندارد و کسی که در جنگ سخن می گوید و مردی که با زن خود سخن می گوید و زنی که با شوهر خود سخن می گوید.»
اگر دقت کنیم، در این حدیث فقط مضمون، ثابت است و تقریبا بیشتر الفاظ این حدیث با حدیث قبل تفاوت می کند و تعابیر به کار رفته در آن چندان واضح نیست که مجددا به آن خواهیم پرداخت.
دیگران نیز احادیثی با همین مضمون از رسول خدا(ص) نقل کرده اند، که بعضی از آنها تنها دو نوع دروغ را مجاز دانسته اند، با این حال این حدیث مشهورتر است، از این رو همین روایت را مبنای بحث خود قرار می دهیم، اما پیش از تحلیل این حدیث، اشاره ای به شخصیت ام کلثوم مناسب است.
ام کلثوم، خواهرِ مادریِ عثمان بن عفان، خلیفه سوم، است که در آغاز بعثت به پیامبر(ص) ایمان آورد و در سال هفتم بعثت به حبشه هجرت کرد. گویند او نخستین زن قرشی بود که با پیامبر اکرم(ص) بیعت نمود. ابتدا با زید بن حارثه ازدواج کرد و پس از شهادت او در جنگ موته، به همسری زبیر بن عوام در آمد و چون از او جدا شد، با عبدالرحمان بن عوف ازدواج کرد و سرانجام به ازدواج عمرو بن عاص در آمد و در دوران خلافت امام علی(ع)، درگذشت. در کتاب بخاری و کتاب مسلم جز این حدیث، از او حدیث دیگری نقل نشده است. تذکره نویسان نیز در نقد و قدح او چیزی ننوشته اند و حدیث او را با دیده قبول نگریسته اند.
جز این روایت، روایات دیگری در این زمینه وجود دارد که پاره ای از آنها در اینجا ذکر می شود:
1.ابن شهاب می گوید:«وَ لَمْ أَسْمَعْ یُرَخَّصُ فی شَی ءٍ مِمَّا یَقُولُ النَّاسُ کِذْبا إِلاّ فی ثَلاثٍ: الْحَرْبُ وَ اْلإصْلاحُ بَیْنَ النَّاسِ وَ حَدیثُ الرَّجُلِ امْرَأتَهُ وَ حَدیثُ المَرْأةِ زَوْجَها؛
نشنیده ام که در آنچه مردم دروغ می گویند، جز سه مورد جایز باشد: جنگ، اصلاح میان مردم و گفتگوی مرد با زنِ خود و گفتگوی زن با شوهرِ خویش.»گفتنی است که این روایت، همان است که ام کلثوم آن را نقل کرده و برخی معتقد هستند که ابن شهاب آن را از ام کلثوم نقل می کند، اما نکته مهم آن که مُسلم نیشابوری ـ از راویان بزرگ اهل سنّت و صاحب کتاب صحیح مسلم ـ بر آن است که بخش سوم را به حدیث نبوی افزوده اند؛ و گرنه اصل حدیث تنها دو مورد را ذکر می کند: جنگ و اصلاح میان مردم.
2.اسماء بنت یزید از رسول خدا(ص) نقل می کند که ایشان فرمود:
«لا یَحِلُّ الْکَذِبُ إِلاّ فی ثَلاثٍ: یُحَدِّثُ الرَّجُلُ إِمْرَأتَهُ لِیُرْضِیَها وَ الْکَذِبُ فی الْحَرْبِ وَ الْکَذِبُ لَیُصْلِحَ بَیْنَ النَّاسِ؛دروغ روا نیست، جز در سه مورد: مرد با زن خود گفتگو می کند تا خشنودش سازد، دروغ در جنگ و دروغ برای آنکه میان مردم اصلاح کند.»همین حدیث را بیهقی از اسماء بنت یزید با همین مضمون ـ اما با الفاظی متفاوت ـ این گونه نقل می کند:«لا یَصْلُحُ الْکَذِبُ إِلاّ فی ثَلاثٍ: الرَّجُلُ یَکْذِبُ لاِمْرَأتِهِ لِتَرْضی عَنْهُ أوْ إِصْلاحٌ بَیْنَ النَّاسِ أوْ یَکْذِبُ فی الْحَرْبِ؛
دروغ به صلاح نیست، جز در سه مورد: مرد برای زنِ خود دروغ گوید تا زن از او خشنود شود یا اصلاح میان مردم یا آنکه در جنگ دروغ بگوید.»نواس بن سمعان نیز همین حدیث را از رسول خدا(ص) با این الفاظ متفاوت نقل می کند:«إِنَّ الْکَذِبَ لا یَصْلُحُ إِلاّ فی ثَلاثٍ: الْحَرْبُ، فَإِنَّها خُدْعَةٌ وَ الرَّجُلُ یُرْضیِ اِمْرَأتَهُ وَ الرَّجُلُ یُصْلِحُ بَیْنَ النَّاسِ؛
دروغ به صلاح نیست، جز در سه مورد: جنگ، چرا که نیرنگ است و مرد زن خود را خشنود می سازد و شخصی که میان مردم اصلاح می کند.»احادیث دیگری نیز مضمونی از این دست دارند. لیکن همین مقدار برای طرح بحث کافی است. در باره اختلاف الفاظ و سند این احادیث بحثی نمی کنیم، چرا که این بحث خارج از حوزه این نوشتار است. از آنجا که مضمون این حدیث و احادیث مشابه آن مقبول عالمان اخلاق و فقیهان بوده است، به بررسی دلالت های آن و ملاک استثنا بسنده می کنیم.
با این همه، از مقایسه این سه حدیث به دو نتیجه مختلف، اما بسیار مهم و کلیدی می رسیم.
مقصود از دروغ به زن
در بیان مقصود از دروغ به زن غالبا دو مطلب را ذکر کرده اند:
الف) مقصود از دروغ، وعده های غیر جدی است.
ب) مقصود از دروغ، ابراز محبت و مبالغه در آن است.
الف) مقصود از دروغ، وعده های غیر جدی است
زندگی خانوادگی همیشه بر وفق مراد طرفین نیست و در موارد بسیاری، مرد از زیر بار تعهداتی که باید به جای آورد یا بهتر است به جای آورد، شانه خالی می کند و همین باعث آشفتگی و به هم ریختگی خانواده می شود. زن نیز گاه توقعاتی بحق و ناحق دارد که خواستار انجام آنها می شود، اما مرد در شرایطی است که نمی تواند آنها را برآورده سازد. حال یا باید سفت و سخت در برابر خواسته های زن خود بایستد و یا با وعده ای دروغین و «چشم» گفتنی خشک و خالی، یک غائله خانوادگی را ختم کند. گِرِهی که با دست می توان گشود با دندان نمی گشایند، بنابراین از باب تسهیل زندگی خانوادگی و برای پیشگیری از مشکلات حل نشدنی، مرد مجاز است به زنِ خود وعده های دروغین بدهد. سیدنعمت اللّه جزائری از یکی از استادان شوخ طبع خود نقل می کند که می گفت: آدم زن دار چشم و پایش از او سخت در رنج هستند، چون که هر گاه بخواهد از خانه بیرون آید، زنش به او می گوید فلان چیز را بخر. او نیز به نشان وعده دادن، دست بر چشم می گذارد؛ اما چون دست خالی باز گردد، زنش از وی می پرسد که آنچه خواستم چرا نیاوردی؟ و او نیز دست بر پایش می کوبد و می گوید یادم رفت و فراموش کردم و. .. بدین ترتیب با وعده ای دروغین از یک دعوای خانگی پیشگیری می کند.
نراقی نیز، مقصود از دروغ گفتن را وعده دروغ دادن می داند. آیت اللّه کنی هم عنوان «وعده به خانواده و همسر» را به کار می برد و می گوید: «در چنین وضعی مرد بر سر دو راهی قرار می گیرد: یا باید با برخورد منفی و رد صریح در برابر خواسته های آنان موضع گیری کند و یا با برخورد امیدوارکننده و وعده های مصلحتی و غیر جدی تا حدودی آنها را راضی و قانع سازد. حال با توجه به اینکه پاسخ منفی و تند جز جریحه دار شدن عواطف و تزلزل ارکان خانواده سرانجامی ندارد، ناگزیر اجازه داده شده است که از روش دوم استفاده شود.»
مصطفی سعید نیز، در تفسیر عبارت «گفتگوی مرد با زن خود» می نویسد: «یعنی به او وعده ای دهد که شاد و خرسندش سازد.» خطابی نیز، در اینجا دروغ را به معنای وعده دادن به همسر می داند و آن را لازمه دوام زندگی خانوادگی می شمارد.
سخن کوتاه، کسانی بر آن رفته اند که مقصود از دروغ در اینجا، وعده دادن به زن و امیدوار کردن او به زندگی خانوادگی و آینده روشن آن است.
دو نکته
در این مورد دو نکته گفتنی است:
نخست: کسانی با قبول اینکه وعده دروغ، نوعی دروغ به شمار می رود بر آن هستند که در اینجا نیز باید از دروغگویی صریح خودداری کرد و معتقدند در حالی که مرد خود را ناچار می بیند به زن خود وعده ای دروغین بدهد، باید به گونه ای توریه کند؛ مثلاً اگر می گوید: برایت پیراهنی خواهم خرید، در همان حال چنین نیت کند: «اگر خدا بخواهد.» بدین ترتیب از دروغ گفتن، خود را رهانده است.
دوم: برخی کسان، اساسا وعده دروغ را از مقوله دروغ اصطلاحی بیرون می شمارند و می گویند دروغ، صفت خبر است، نه انشاء. به این معنا که دروغ در باره گزاره های اخباری صادق می آید، لذا اگر کسی به فرض مدعی شد که زمین مربع است، دروغ گفته است. زیرا خبری بر خلاف واقع داده است. اما اگر کسی گفت می خواهم زمین مربع باشد، در حقیقت از آرزو یا خواست خود خبر داده و به تعبیر دقیق تر خواستی را «انشاء» کرده است و در اینجا نمی توان او را به دروغگویی متهم کرد. وعده دادن نیز از مقوله انشاء به شمار می رود، از این رو تعبیر دقیق آن «وعده دروغین» نیست، بلکه باید گفت «وعده غیر جدی»؛ در نتیجه در این مورد اساسا با دروغ مواجه نیستیم و این مقوله تخصصا از مصادیق دروغ بیرون است. مرحوم آیت اللّه خویی با مجاز شمردن وعده دروغین به زن، می گوید که اگر این وعده به صورت انشاء صادر شده باشد، اساسا از موضوع دروغ بیرون است و اگر به عنوان اِخبار باشد، دروغ حرامی است که به شکل وعده بیان شده است. طبق این تفکیک، اگر کسی به زنِ خود به دروغ وعده دهد که سال آینده برایت گردن بند برلیانی خواهم خرید و مقصودش آن باشد که تصمیم دارد یا می خواهد یا در صدد آن است که چنین کاری را بکند ـ البته ظاهرا؛ و گرنه قلبا فقط خواسته است وعده ای دهد ـ در این صورت وعده دروغین است و مجاز به شمار می رود، اما اگر مقصودش آن باشد که در ظرف زمانی سال آینده چنین وعده ای محقق خواهد شد ـ و خودش چنین مطلبی را احراز نکند ـ در این صورت دروغ حرامی است که به صورت وعده بیان شده. آیت اللّه مهدوی کنی، این نظر را چنین توضیح می دهد:
«وعده، نوعی تعهد و التزام است و تعهد و التزام از مقوله انشاست، نه اِخبار؛ بنابراین وعده به همسر تخصّصا از مصادیق دروغ بیرون است، زیرا صدق و کذب مربوط به خبر است و مقوله انشاء از دایره صدق و کذب خارج است. .. و تعبیرِ صحیح، وعده غیر جدی است، نه وعده دروغ. و چون وعده غیر جدی تعهدآور نمی باشد، تخلف از آن اشکال و گناهی ندارد و در حقیقت این گونه وعده، دروغ نیست.»
ایشان پس از بیان این تفسیر، به بررسی و نقد آن می پردازد و با استناد به آیات قرآن و عرف زبانی، به این نتیجه می رسد که:
«وعده دروغ، از مصادیق واقعی دروغ است و کسی که بدون جدّ وعده می دهد، در تعهد خود دروغگو است، زیرا اظهارش با اِسرار و آشکارش با نهان مطابقت ندارد، چه آن را به صورت خبر از آینده و چه به عنوان انشای تعهد بپذیریم.»
بر این اساس باید گفت وعده دروغین واقعا دروغ است، اما در اینجا مجاز شمرده شده است، نه اینکه اساسا دروغ نباشد.
ب) مقصود از دروغ، ابراز محبت و مبالغه در آن است
نیازهای خانوادگی، به نیازهای مادی منحصر نیست و زن در کنار آن، نیازهایی روحی دارد که تنها از طریق ابراز محبت و عشق برطرف می شود، از این رو وجود عشق و محبت برای دوام زندگی خانوادگی لازم است، اما این عشق و محبت را نمی توان به سادگی مانند کالاهای مادی تهیه کرد. باید میان زن و شوهر رابطه عاطفی عمیقی باشد تا بتوانند سختی های زندگی را تحمل کنند. این رابطه عمیق یک شبه حاصل نمی شود، بلکه محصول هماهنگی های سالیان دراز و هم زیستی مسالمت آمیز آنان است، لذا نمی توان همواره وجود چنین رابطه ای را انتظار داشت؛ با این حال ضرورت آن را نیز نمی توان نادیده گرفت؛ پس چه باید کرد؟ راه حل مسئله آن است که زن و مرد یکدیگر را عمیقا دوست بدارند، تا چنین رابطه پایداری میان آنها به وجود آید، اما دوست داشتن مسئله ای قلبی است و با فرمان و دستور پدیدار نمی شود، پس باید تدبیر دیگری اندیشید.
ساده ترین راه، آن است که زن و شوهر در زندگی زناشویی وانمود کنند یکدیگر را دوست می دارند؛ حتی اگر این تظاهر دروغین باشد. چنین تظاهری را ما غالبا می پذیریم. اگر کسی به دروغ از ما تعریف کند، گرچه بدانیم دروغ می گوید، از تعریف های او لذت می بریم. برای مثال ستاره زن فیلم «زیرزمین» (ساخته امیر کاستاریکا کارگردان نامدار بوسنیایی) به مردی که به شدت به او ابراز عشق می کرد و سخنان عاشقانه بر زبان می آورد، چنین می گوید: «می دانم، دروغ می گویی، اما دروغ گفتنت زیباست.» این طبیعت بشر است و آن را هم نمی توان دگرگون کرد. یا چون دعوایی را نزد خلیفه دوم بردند گفت: «کمتر خانه ای براساس عشق و محبت بنا می شود، لیکن مردم براساس اسلام و تبار با یکدیگر معاشرت می کنند.» داستان از این قرار بود که مردی به نام «ابن ابی عذره دؤلی» در زمان عمر، پی در پی زنان را طلاق خلع می گفت که به سبب آن شایعاتی در باره اش در شهر پیچید، از این رو روزی دست عبداللّه بن ارقم را گرفت و او را به خانه خود برد و در حضور او به زن خود گفت: «تو را به خدا سوگند می دهم، آیا از من متنفری؟» زن گفت: «سوگندم مده.» اما او همچنان پافشاری کرد و او را سوگند داد. زن نیز گفت که از او متنفر است. ماجرا را نزد عمر بردند و خلیفه، زن را خواست و از او پرسید که آیا تو هستی که از شوهر خود متنفری؟ زن گفت که مرا سوگند داد و من ناخوش داشتم که دروغ بگویم. آیا دروغ بگویم؟ خلیفه گفت: «آری، هر گاه کسی از شما ما را دوست نداشت، این مطلب را به او نگوید، چرا که کمتر خانه ای براساس عشق و محبت بنا می شود.» بنابراین، مقصود از دروغ در اینجا اظهار محبت غیر واقعی و ابراز صمیمیت های دروغین است که اگر هم طرف مقابل به دروغ بودن آن پی ببرد، باز آن را خوش می دارد. «وهبه الزحیلی» در این باب می نویسد: «مانند آنکه شوهر به زن خود بگوید: «تو زیباترین زنان و محبوب ترین کس نزد من هستی.» خطابی نیز می گوید که مقصود آن است که به او بیش از آنچه در دل دارد، اظهار محبت کند و بدین ترتیب اخلاق او را به صلاح آورد. همچنین ابن الملک می گوید: «مانند آنکه مرد به زن خود بگوید: «هیچ کس نزدم از تو محبوب تر نیست».»
سخن کوتاه، طبق این تفسیر مقصود از دروغ، مغازلات و سخن های عاشقانه و محبت آمیزی است که مرد به زن خود می گوید یا زوجین میان خود رد و بدل می کنند و چنین سخنانی، مانند شعر هستند که هر چه دروغ تر باشند، شیرین تر و خوشایندتر خواهند بود.خانم «دوری هُلَندر» در باب دروغ هایی که به زنان گفته می شود و آنان با طیب خاطر آنها را می پذیرند تحقیقی کرده و نتیجه آن را به صورت کتاب صوتی منتشر ساخته است. به نظر وی، زنان در قبال دروغ هایی آسیب پذیر هستند که به نحوی مقبولیت و محبوبیت آنان را نشان می دهد؛ اعتماد به نفس آنان را افزایش می دهد و موجب تقویت خودپنداره آنان می شود؛ مانند «دوستت دارم» و «اندامت متناسب است». وی در این کتاب با عنوان «101 دروغی که مردان و زنان می گویند و دلیل اینکه زنان آنها را باور می کنند» می کوشد این دروغ ها را طبقه بندی کند و به زنان، راهی برای مقابله با آنها نشان دهد.
گفتنی است که برخی از عالمان دروغ را شامل هر دو مورد دانسته و وعده دروغین و سخنان ملاطفت آمیز را نیز از دروغ های مجاز شمرده اند.
آیا اخلاقا دروغ به زن مجاز است؟
مجاز بودن دروغ به زن، عمدتا به روایاتی مستند است که از رسول خدا(ص) نقل شده و به همین دلیل فقیهان و عالمان اخلاق پس از پذیرش اصل جواز آن، به تعیین محدوده اش پرداخته و کوشیده اند مرزهای آن را به گونه ای روشن کنند که موجب سلب حقوق زن و مرد نشود. دیگران نیز کوشیده اند برای این دروغ مجاز، ملاک و توجیهی عقلی یا عقلایی بیابند و آن را براساس چنین ملاکی تبیین کنند.
دیدیم که الفاظ این احادیث یکسان نبودند و تاب تفسیرهای گوناگونی داشتند. از آن مهم تر احادیثی است ـ اگر نگوییم که تعارض صریحی با احادیث فوق دارند، حداقل آن است ـ که مقصود از دروغ را معین می سازند. در این زمینه به ذکر چند حدیث اکتفا می کنیم.
به گفته عطاء بن یسار، مردی از رسول خدا(ص) پرسید:«یا رَسُولَ اللّه! هَلْ عَلَیَّ جُناحٌ أنْ أکْذِبَ امْرِأتی؟ قالَ: لا یُحِبُّ اللّه الْکَذِبَ. فَقالَ: یا رَسُولَ اللّه! أسْتَصْلِحُها وَ أسْتَطیبُ نَفْسَها. فَقالَ: لا جُناحَ عَلَیْکَ؛
ای رسول خدا! آیا بر من گناهی است که به زن خود دروغ بگویم؟ حضرت فرمود: خداوند دروغ را دوست ندارد. باز گفت: ای رسول خدا! [مقصودم آن است که] به صلاحش می آورم و دلش را خوش می کنم. حضرت فرمود: در این صورت گناهی بر تو نیست.»
همین حدیث با اندکی اختلاف در لفظ نیز نقل شده است. در این نقل پس از سؤال، رسول خدا(ص) پاسخ می دهد: «لا خَیْرَ فِی الْکَذِبِ؛ خیری در دروغ نیست.» آنگاه آن مرد مقصود خود را از دروغ چنین بیان می کند: «یا رَسُولَ اللّه! أعِدُها و أقُولُ لَها؛ ای رسول خدا! به او وعده می دهم و سخنانی به او می گویم.» در نتیجه حضرت، چنین کاری را بی اشکال می داند.
در شرح این حدیث نوشته اند که وعده دادن در صورتی مجاز است که به هنگام توانایی آن را برآورد، چرا که خلف وعده، خود نوعی دروغ است. در این صورت این حدیث، وعده هایی را مجاز می شمارد که شوهر واقعا بخواهد آنها را برآورد، اما فعلاً امکانش را نداشته باشد و این قطعا دروغ نیست. در غیر این صورت باید از وعده دادن بپرهیزد و به گفتن سخنانی دوپهلو بسنده کند.
ابن عبدالبر، حدیث فوق را مُسند نمی شمارد و خود می کوشد آنچه را مسند می داند، با الفاظ متفاوتی نقل کند. در این نقل پس از آنکه حضرت پاسخ منفی به آن پرسشگر داد، آن مرد پرسش خود را تکرار کرد و باز پاسخ حضرت منفی بود. آنگاه مرد مقصود خود را این گونه بیان داشت: «أسْتَصْلِحُها وَ أسْتَطیبُ نَفْسَها؛ به صلاحش می آورم و دلش را خوش می کنم» و حضرت این کار را بی اشکال دانست. ابن عبدالبر از این حدیث نتیجه می گیرد تنها سخنانی که مرد برای به دست آوردن دلِ زنِ خود می گوید و با آنها شادمانش می سازد، مجاز است!
بدین ترتیب قاطعانه نمی توان گفت که دروغ به زن مجاز است. از این رو، استناد عالمان اخلاق و فقها برای حکم جواز دروغ در این مورد، مناقشه پذیر است. برای مثال مرحوم آیت اللّه خویی، از ظاهر روایات اصلاح میان مردم که دروغ برای اصلاح را جایز می شمارد، به این نتیجه می رسد که از این احادیث می توان جواز دروغ به زن و حتی همه اعضای خانواده را به دست آورد؛ در نتیجه اطلاق حرمت دروغ و اطلاق وجوب وفای به وعده، با این روایات مقید می شود.
در برابر رویکرد که دروغ به زن را مجاز می شمارد، امام خمینی پس از بررسی این روایات، دروغ گفتن به زن را جایز نمی داند و فتوا دادن به آن را «مشکل» می بیند. ایشان پس از بررسی مفصل روایات مربوط می گوید:
«احوط ـ اگر نگوییم اقوی ـ جایز نبودن دروغ به زن است؛ مگر در موارد اکراه و اضطرار.»
آنگاه احتمال می دهد که این روایات ناظر به مورد اضطرار باشد و خود در این باب دستور تأمل می دهند.
از نظر ایشان دو اشکال عمده بر این روایات وارد است: نخست ضعف سندی و دیگری اجمال آنها. از بحث سندی روایات می گذریم. مجمل بودن مراد احادیث نیز، کاملاً آشکار است. نخست آنکه الفاظ حدیث تاب معانی گوناگونی دارد. دیگر آنکه پیامبر اکرم(ص)، صریحا دروغ گفتن به زن را منع می کند. سه دیگر آنکه در تفسیر این احادیث و بیان مقصود از آنها سخنان بسیار گفته شده است. تنها معنای مقبول و محصلی که می توان از این احادیث به دست آورد، آن است که گفتن پاره ای سخنان خوشایند و دل گرم کننده به زن مجاز است و این با دروغ اصطلاحی فاصله بسیاری دارد، چرا که زن، خود به جایگاه این سخنان آگاه است و در نتیجه مسئله گمراه گری ـ که در ماهیت دروغ نهفته است ـ پیش نمی آید و فریبی در کار نیست.
با این حال ممکن است کسانی دروغ گفتن در این مورد را مجاز شمارند و آن را براساس معیار ضرورت زندگی خانوادگی توجیه کنند، از این رو سر از مسئله ضرورت در می آوریم. حال ببینیم که دروغ به زن از مصادیق ضرورت به شمار می رود یا خیر؟
دیدگاه کسانی را که به ضرورت دروغگویی به زن معتقد هستند، می توان این گونه تقریر کرد که اسلام برای بقا و دوام زندگی خانوادگی ارزش بسیاری قائل است و حفظ آن حتی تا حدی واجب است و در نتیجه هر چه بتواند آن را حفظ کند و به دوام آن مدد برساند، مطلوب شارع است و از باب مقدمه واجب، واجب می شود و از آنجا که «نزاع میان زوجین، خانواده را که اساس جامعه است در معرض تباهی قرار می دهد، دروغ گفتن به زن مجاز شمرده شده است.» آیت اللّه مهدوی می کوشد با تقریری، دروغگویی به زن را از باب ضرورت، این گونه حل کند:
«با توجه به اینکه پاسخ منفی و تند، جز جریحه دار شدن عواطف و تزلزل ارکان خانواده سرانجامی ندارد، ناگزیر اجازه داده شده است که از روش دوم [وعده های مصلحتی و غیر جدی[ استفاده شود. گرچه این کار اولاً و بالذات پسندیده نیست و تکرار آن اعتماد متقابل را در اعضای خانواده از میان می برد و احیانا آنها را به تقلید وا می دارد و به دورویی و دروغگویی ترغیب می کند، ولی چون راهی جز آن در برابر انسان وجود ندارد، از باب «اقل الضررین» و یا «اکل میته» تجویز شده است.»
بنابراین، مرد چون ناچار است و مجبور، می تواند به زنِ خود دروغ بگوید و این کار چون خوردن گوشت مردار حرام است، اما گاه از سرِ ناچاری تجویز می شود. حال به بررسی مسئله ضرورت در دروغگویی به زن می پردازیم و مبنای کارمان را مثال آیت اللّه کنی قرار می دهیم که خوشبختانه هم روشن است و هم نتایج ناخوشایند چنین دروغی را در خود دارد. در اینجا به جای کلی گویی، باید بحث را به شکلی عینی و ملموس پیش برد و دید که آیا واقعا با دادن وعده های غیر جدی می توان دوام خانواده را حفظ نمود. با تأمل در این تفسیر طبیعتا سؤال ها و اشکالاتی به ذهن خطور می کند که پاره ای را ذکر می کنیم.
فرض کنیم زنی که از درآمد مالی شوهرش باخبر است و می داند که او محدودیت هایی در خرید لوازم خانه و تأمین خواست های همسرش دارد و با آگاهی به این مسئله، از شوهر خود می خواهد که برایش سرویسی طلا تهیه کند تا او بتواند در جشن عروسی یکی از بستگان خود که دو ماه دیگر برگزار می شود، شرکت کند. مرد به هیچ عنوان تا دو ماه دیگر و حتی تا یک سال دیگر نیز نمی تواند سرویسی را که زنش پسندیده است، بخرد. حال یا باید با گفتن حقیقت، همسرش را برنجاند و یا به طور مصلحتی و غیر جدی به او وعده دهد که آن سرویس را خواهد خرید. عقل حکم می کند که میان تزلزل ارکان خانواده و راضی کردن همسر، از این روش دوم استفاده شود. در نتیجه، شوهر قول می دهد که تا قبل از عروسی، آن سرویس را خواهد خرید. زن نیز خشنود از این محبت بی شائبه شوهر! دست از سر او برمی دارد.
آیا این داستان در همین جا به پایان می رسد؟ خیر، بلکه تازه اول ماجرا است. چند روزی که گذشت، زن مجددا مسئله سرویس را مطرح خواهد کرد و شوهر نیز از شیوه عاقلان استفتده خواهد کرد.
دلایل دروغ به کودکان
حال ببینیم عالمانی که دروغ به کودکان را مجاز شمرده اند، چه دلایلی برای کار خود دارند.
بر خلاف مورد قبل، هیچ روایتی ـ هر چند ضعیف یا مجمل ـ دروغ به کودکان را تجویز نمی کند. بر عکس، احادیث متعددی دروغگویی به کودکان را اکیدا منع می کند. برای نمونه روایات زیر را نقل می کنیم:
1.عبداللّه بن عامر خاطره ای را که از رسول خدا(ص) داشت، چنین نقل می کند:
«جاء رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم بیتنا و انا صبی صغیر، فذهبت العب. فقالت لی امّی: یا عبداللّه! تعال اعطیک. فقال رسول اللّه: ما اردت ان تعطیه؟ قالت: اردت ان اعطیه تمرا. قال: اما انک لو لم تفعلی، لکتب علیک کذبة؛کودکی خردسال بودم که رسول خدا به خانه ما آمد. رفتم بازی کنم که مادرم به من گفت: عبداللّه! بیا تا به تو چیزی بدهم. رسول خدا فرمود: چه می خواستی به او بدهی؟ مادرم گفت: می خواستم به او خرما بدهم. ایشان فرمود: آگاه باش، که اگر قصدت آن نبود که به او چیزی بدهی، دروغی به پایت نوشته می شد.»
2.رسول خدا(ص) فرمود:
«ان الکذب لا یصلح منه جد و لا هزل و لا ان یعد الرجل ابنه ثم لا ینجز له؛دروغ، جدی و شوخی آن شایسته نیست و نه اینکه مردی به فرزندش وعده دهد و آنگاه به آن وفا نکند.»
بدین ترتیب روایات، صریحا دروغگویی به کودکان و وعده دادن های دروغین را به آنان منع می کنند. پس در اینجا سه گروه روایت داریم: گروهی که مطلقا دروغ را منع می کنند، گروهی که مطلقا خلف وعده را منع می کنند و گروهی که مشخصا دروغگویی به کودکان را منع می کنند. اگر ما باشیم و این روایات، به راحتی می توان نتیجه گرفت که هرگز نباید به کودکان ـ به عنوان کودک ـ دروغ گفت.
با این حال ظاهرا سنت غالب بر آن بوده که می توان اخلاقا به کودکان دروغ گفت. غزالی که خود راوی حدیث اول نیز هست و آن را جزء احادیث منع کننده دروغ نقل می کند، دروغگویی به کودکان را مجاز می شمارد و در توجیه این روایت می گوید: درست است که در اخبار داریم که در این صورت دروغی نوشته می شود، لیکن حتی دروغ مباح نیز به عنوان دروغ نوشته و از آن بازخواست می شود و در صورت صحت نیت، از آن درمی گذرند. ایشان به همین مقدار بسنده می کند و می گذرد. حال آنکه چنین توجیهی پذیرفتنی به نظر نمی رسد و زبان روایت به گونه ای است که مقصود از نوشته شدن دروغ، کیفردار بودن آن است، نه اینکه همین طور نوشته و سپس پاک می شود. ملا مهدی نراقی از همین توضیح کوتاه نیز دریغ می کند و صرفا دروغگویی به کودکان را مجاز می شمارد و آنان را به زنان ملحق می کند. ملا احمد نراقی نیز توضیحی نمی دهد و فقط چنین کاری را مجاز می شمارد.
مرحوم آیت اللّه خویی پس از بررسی فقهی روایاتی که در باب مجاز بودن دروغگویی برای اصلاح آمده است، مجاز بودن دروغ گفتن به زن و حتی مطلق خانواده یعنی زن و فرزند را نتیجه می گیرد و اطلاق ادله حرمت کذب را با این احادیث قید می زند. همچنین ادله وجوب وفای به وعده را با همین روایات مقید می سازد. به تعبیر دیگر اگر چه روایات متعدد مطلقا دروغ را حرام شمرده اند و اگر چه روایات دیگری مطلقا وفای به عهد را واجب دانسته اند، اما روایات مجوز دروغگویی برای اصلاح، آن حرمت و این وجوب را قید می زند. در نتیجه دروغ گفتن به زن و فرزند حرام نیست و وفا کردن به وعده هایی که به آنان داده می شود نیز واجب نیست.
سخن غزالی را همان طور که اشاره شد، نمی توان پذیرفت، چون که ظاهر حدیث آن است که اگر مادر عبداللّه بن عامر به او دروغ گفته بود، گناه دروغگویی به پای او نوشته می شد. احادیث دیگری نیز به صراحت، دروغگویی به کودکان را منع می کنند و تاب چنین تأویلی را ندارند. اما نتیجه گیری مرحوم آیت اللّه خویی نیز مناقشه انگیز است. به فرض که دروغگویی به زوجه را بپذیریم (گرچه آن را نپذیرفتیم و دلالت های آن را به پرسش گرفتیم) حداکثر دلالت این سنخ روایات آن است که دروغ گفتن به زن مجاز باشد. بنابراین اطلاق روایات حرمت کذب و وجوب وفای به وعده به وسیله این روایات مقید می شود و در نتیجه می توان ادعا کرد که دروغ گفتن به زن جایز است. اما دیگر موارد همچنان مشمول اطلاق آن روایات خواهند بود. از این بالاتر ما دلیل خاصی داریم که دروغگویی به کودکان و خلف وعده به آنان را مجاز نمی شمارد و دیگر این دلیل خاص را نمی توان تخصیص زد و همچنان مشمول ادله حرمت کلی دروغ خواهد بود. به تعبیر دیگر پاره ای روایات می گویند دروغ نگویید و پاره ای می گویند مشخصا به کودکان دروغ نگویید. حال اگر کسی بخواهد از آن روایات ناظر به اصلاح استفاده ای کند، حداکثر می تواند آن ادله مطلق را قید بزند و دیگر نمی تواند این دلیل خاص را ندیده بگیرد و کودکان را به زنان ملحق سازد. لذا پذیرش نتیجه گیری ایشان سخت دشوار است. بنابراین از شرع هیچ دلیلی که مؤید و مجوز دروغگویی به کودکان باشد، وجود ندارد.
ممکن است کسانی بخواهند از طریق ضرورت، دروغگویی به کودکان را مجاز بشمارند. همان طور که کسانی اشاره کرده اند، همه موارد استثنای دروغ به ضرورت برمی گردد و هر جا ضروری بود از باب مردارخواری، می توان دروغ گفت. اینان در مسئله دروغگویی به کودکان نیز همین ضرورت را دیده اند و بر آن هستند که دروغ به کودکان ضروری است.
در اینجا دو مسئله را باید از یکدیگر جدا کرد، یکی آن که گاه ضرورت اقتضا می کند که به کودکی خاص دروغ بگوییم و دیگری آن است که دروغ گفتن به کودکان ضروری است. مسئله اول اختصاص به کودکان ندارد و خود، یکی از مصادیق ضرورت است، از این رو همان طور که گاه از سرِ ضرورت به دشمن دروغ می گوییم، ممکن است ناچار باشیم به کودکی دروغ بگوییم. بنابراین در اینجا با موردی خاص و گذرا رویارو هستیم و نباید برای آن عنوانی خاص چون «دروغ به کودکان» گشود.
مسئله دوم آن است که دروغ به کودکان یک ضرورت و قاعده و لازمه تربیت کودکان است. مثال های آورده شده و تعیین عنوان خاص، ظاهرا ناظر به این مورد است و کسانی که دروغ به کودکان را مجاز شمرده اند، نه از باب ضرورت بوده است، بلکه آن را یکی از استثناهای دروغ دانسته اند و همان طور که دروغ به زن را مجاز دانسته اند، این را نیز بدان ملحق ساخته اند. بنابراین مسئله ضرورت در میان نیست، بلکه مسئله حق دروغ گفتن است. لذا می بینیم که غالبا تصریح کرده اند که کودکان نیز به زنان ملحق می شوند. گویی همان طور که مرد حق دارد به زن خود دروغ بگوید، می تواند به فرزندان خود نیز دروغ بگوید و این غیر از مورد ضرورت است. بحث و سخن ما نیز ناظر به این مسئله است. مسئله این است که چه ضرورتی در دروغگویی به کودکان ـ به عنوان کودک ـ وجود دارد.
هر چند مدافعان دروغگویی به کودکان، دیدگاه خود را تقریر نکرده و آن را به گونه ای دفاع پذیر مطرح نساخته اند، می کوشیم این دیدگاه را از نگاه آن تقریر کنیم. طبق این دیدگاه می توان گفت که کودکان تابع احساسات و عواطف زودگذر و غریزه خود هستند. آنان مصلحت خود را نمی شناسند و چه بسا که به زیان خود اقدام کنند. آنان موجوداتی کنجکاو و مسئولیت ناپذیر هستند. از هر چیزی می پرسند و می خواهند سر از همه چیز در آورند. حال آنکه دانستن و دریافتن همه چیز به صلاح آنان نیست. آنان لذات آنی را بر منافع آتی و خوشی های زودگذر را بر خوشی های پایدار ترجیح می دهند. لذا حاضرند آینده تحصیلی خود را فدای گردشی چند روزه و یا تفریحی چند ساعته کنند. چنان در بند منطق لذت گرایی و پرهیز از درد هستند که به هیچ قیمتی حاضر نیستند حتی برای منافع و یا سلامتی خود، اندکی درد را پذیرا باشند. از آنجا که عقل معاش ندارند، اگر درآمد یک ماهه والدین در اختیارشان قرار گیرد، آن را یک شبه تباه خواهند کرد. آنان موجودات سر به هوا و نظم ناپذیری هستند که باید به ضرب تطمیع و تهدید، مهارشان را در دست گرفت. سخن کوتاه، آنان نیازمند مراقبت و هدایت بیرونی و دایمی هستند و این مسئولیت به عهده والدین است که در این مسیر پر فراز و نشیب زندگی آنان را پیش ببرند و برای رویارویی با مشکلات زندگی آماده کنند.