تصورش سخت است که سینما را مدیون مظفرالدین شاه، این شاه بیعرضه و بیخاصیت قاجاری باشیم. مظفرالدین شاه، دریکی از سفرهای فرنگش به همراه میرزا ابراهیمخان عکاسباشی، پنج سال بعد از اختراع سینما توسط برادران لومیر، با سینماتوگراف آشنا شد و چنان مسحور و شیفته این جادوی عجیب شده بود که سریعاً و بعد از بازگشت به ایران دستور تهیه یک دوربین را داد. خلاصه آنکه در تاریخ 21 شهریور سال 1279، سینما رسماً در ایران آغاز به کارکرد. تاریخی که در جشن بزرگ سینمای ایران در سال 79 به نام روز ملی سینما تعیین شد.
تا سال 1309 که آوانس اوگانسیان، «آبی و رابی» را ساخت هیچ فیلم سینمایی در ایران ساخته نشد و اندک سینماهایی که در گوشه و کنار کشور تأسیسشده بودند به نمایش فیلمهای مطرح سینمای جهان اقدام میکردند. دلیلش هم ساده است؛ جامعه سنتی ایرانی هنوز آماده پذیرش سینما نبود. سینماگر به چشم همان مطرب روحوضی شناخته میشد و فیلم سینمایی جادویی شیطانی.
آبی و رابی
اوگانسیان بعدازاین فیلم نتوانست در سینما موفقیتی داشته باشد. سعی کرد مدرسهای برای آموزش سینما به بانوان تأسیس کند که نشد، دومین فیلمش، «حاجیآقا، آکتور سینما» هم با شکست در گیشه مواجه شد و موجبات ورشکستگی وی را فراهم آورد. اگر میخواهید بدانید چرا سینما در روزهای ورودش به ایران اینهمه دچار بیمهری شد، همان «حاجیآقا، آکتور سینما» را ببینید. پاسخ همه سؤالهایتان همانجاست.
آنقدر که این روزها سینما برایمان پدیدهای معمولی و در دسترس است کمتر فکر میکنیم که چه خوندلها خورده شده است تا به اینجا برسیم. کسی نمیداند مزار عبدالحسین سپنتا، خالق اولین فیلم ناطق ایرانی، «دختر لر» یا آنطور که مردم این فیلم را میشناختند، «جعفر و گلنار» ویرانشده است و کسی خبری از آن نمیگیرد. کسی نمیداند که دختر لر، روحانگیز سامی نژاد، اولین بازیگر زن سینمای ایران به خاطر ایفای نقش گلنار، چه مصیبتها که نکشید و درنهایت هم در تنهایی و بیکسی از دنیا رفت. شاید هم میدانیم و آنقدر برایمان مهم نیست. ولی میدانید، غمانگیز است که امروز در سالن سینما مینشینیم و دسترنج آدمهایی که نمیشناسیمشان یا برایمان مهم نیستند را میبینیم و نقد میکنیم. اصلاً چه شد از «گنج قارون» به «فروشنده» رسیدیم؟
حاجی آقا آکتور سینما
«قیصر» را کشتند، «هامون» دیوانه شد و قهرمانهایمان مردند و سینماگرانمان یکی پس از دیگری خاموش شدند. عباس کیارستمی رفت، بهرام بیضایی هجرت کرد، ناصر تقوایی سکوت کرده است، چه کسی سینما را نجات میدهد؟ آیا همه امیدمان به اصغر فرهادی است؟ میدانید، عمیقاً باور دارم کلید گشایش قفلهای آینده درگذشته مخفیشده است. امروز امری جدا و منفک از دیروز نیست. بیایید برای یکبار هم شده، سری بزنیم به صندوقخانه تاریک و غبارگرفته سینمای ایران. ببینیم، امیر نادریها، خسرو سیناییها و سهراب شهید ثالثها از کجا آمدند، شاید بتوانیم نسل بعدشان را بشناسیم. بیایید برای یکبار هم شده، در چند خط ساده تشکری کنیم از همه آنهایی که سینما را به امری عادی و روزمره تبدیل کردند که خدا میداند کار راحتی انجام ندادهاند.
با ما همراه باشید تا در مطالب بعدی نگاهی به تأثیرگذارترین جریانهای سینمایی ایران طی این سالها داشته باشیم.
Post Views:
6