واجب در لغت به معنای لازم و ثابت می باشد[1] و فرض و فریضه به معنای اندازه ی معین و لازم است.[2] در اصطلاح نیز هر چیزی که خداوند به آن امر فرموده به طوری که در بجا آوردنش ثواب و در ترکش وعده ی عذاب داده باشد آن را فریضه و واجب گویند.[3]
اهمیت انجام واجبات در قرآن
«و کسی که خدا و پیامبرش را اطاعت کند، (در روز رستاخیز) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیق های خوبی هستند»[4] این آیه در بیان مرتبه ی کامل از اهل ایمان و تقوی است کسانی که در مقام اطاعت پروردگار و پیروی از حکم و فرمان پیامبر اسلام برآیند و در عقیده و خوی پسندیده استقامت داشته و شائبه تخلّف در آنان نباشد در اثر سعی و کوشش به مرتبه کامل از ایمان نائل شده و ملحق به پیامبران خواهند بود.[5] «و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگاری (و پیروزی) عظیمی دست یافته است!»[6] این جمله وعده ای است به کسانی که همه اعمال صالح را بجا آورند و از همه گناهان اجتناب کنند؛ چون فوز عظیم را مترتب بر طاعت خدا و رسول کرده است. مساله اطاعت خدا و رسول، کلام جامعی است که همه احکام سابق از واجبات و محرمات را شامل می شود.[7]
اهمیّت انجام فرائض در احادیث
امام صادق (ع) فرمود: «خداوند می فرماید هیچ بنده ای نمی تواند محبت مرا به خود جلب کند مگر اینکه واجبات مرا دوست داشته باشد و به آن عمل کند.»[8] روشن است کسی که بخواهد نظر شخص دیگری را به خود جلب کند، می بایست به خواسته های او اهمیّت داده، و همّت خویش را مصروف اجابت خواسته های وی کند. البته در دوستی با دیگر انسان ها این خطر نیز وجود دارد که خواسته های آنان در تعارض با خواسته های شخص باشد، اما در دوستی با خالق هستی که هرچه قرار داده در جهت آسایش انسان هاست، این خطرات نیز وجود ندارد و آنچه که او از بنده اش می خواهد، جملگی مورد تأیید عقل سلیم می باشد و آسایش دو گیتی را برای انسانی که خواستار جلب محبّت خداست، دربر دارد. امام علی (ع) می فرماید: «بشتابید به سوی عبادت ها و سبقت بگیرید به انجام اعمال صالح؛ پس اگر کوتاهی از سوی شما صورت گیرد، بپرهیزید از این که در انجام واجبات کوتاهی کنید.»[9] در این روایت حضرت علی (ع) واجبات الهی را خط قرمز کوتاهی های انسان معرّفی می دارد و سخن آن حضرت این است که اگر کوتاهی هم صورت می گیرد نهایتش مستحبات است اما در واجبات دیگر جای هیچ کوتاهی و کم کاری نیست.[10]
جایگاه فرائض و واجبات در میان اعمال صالح
از آیات قرآن استفاده می شود که بعد از ایمان به خدا، عمل صالح، وسیله ی تکامل نفس و تقرب به خدا و نیل به درجات عالی انسانیت و زندگی پاک و پاکیزه اخروی است. «هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، خواهیم داد.»[11] مقصود از عمل صالح، عملی است که در شرع به عنوان واجب یا مستحب معرفی شده است و سالک از طریق انجام آن می تواند سیر و سلوک کند و به مقام قرب نائل گردد. تنها راه همین است و هر راه دیگری بی راهه است و سالک را به مقصد نمی رساند. سالک باید کاملا مطیع شرع باشد و برای سیر و سلوک جز راه شرع راه دیگری را طی نکند. اما آنکس که می خواهد رضایت خالق را جلب کند در مرتبه ی اول باید سعی کند واجبات و فرائض دینی را درست بر طبق مقررات شرع انجام دهد که با ترک فرائض و واجبات نمی توان به مقامات عالی نائل گشت، گرچه در انجام مستحبات و اذکار و اوراد کوشا باشد.[12] از این رو سفارش رسول خدا ص به امیرمومنان (ع) این است: «ای علی! هر گاه دیدی مردم به مستحبّات اشتغال دارند تو به کامل ساختن واجبات بپرداز»[13]و امیر مومنان علی (ع) نیز فرمود: «مستحبات، موجب نزدیکی بندگان به خدا نمی شود وقتی که به واجبات ضرر برساند.»[14]
اهمیت تشخیص واجب در هر زمان
حضرت امام سجاد (ع) می فرماید: «تعجب می کنم از کسی که در جستجوی تحصیل فضیلت است، ولی از انجام فرائض واجب کوتاهی می کند و چنین آدمی از معرفت حقیقت امر و از تشخیص وظیفه خود محروم بوده، حقیقت را سبک و حقیر شمرده و غفلت کرده است از آنچه خداوند متعال او را برای آن ساخته و از وی آن را خواسته است.»[15] تشخیص وظیفه از امور بسیار مهم است بطوری که سالکین کار کرده و متدینین روشن ضمیر و حتی آنان که دارای مکاشفه هستند از تشخیص این امر مهم عاجز بوده و در این مرحله انحرافات و گمراهی هایی پیدا می کنند.
یکی وظیفه اش کسب و تأمین معاش خود و عائله است و از این جهت تسامح می ورزد. دیگری وظیفه اش تحصیل علم به فرائض و آداب و سنن است ولی سبک می شمارد. یکی دیگر موظف است که نهایت اهتمام به واجبات و محرمات داشته باشد ولی به امور غیر لازم و کارهای مستحبی می پردازد. آن یکی نماز نمی خواند، و دم از دینداری می زند. یا روزه نمی گیرد و از فوائد روزه صحبت می کند یا به کتاب و سنت عمل نکرده و به حرف خدا و پیغمبر گوش نمی دهد و خود را عالم به حقیقت تصور می کند. یا اهل علم و دانش را مسخره کرده و عقل و برهان را کوچک شمرده و به سخن هر مدعی دروغگو تسلیم می شود، یا مرتکب صدها خیانت و جنایت و بی انصافی و ربا خواری و ظلم و دروغ و حیله و تزویر و تهمت و غیبت و بدگویی می شود و در صف اول جماعت جا می گیرد. أغلب مردم متدین در مقام تشخیص وظیفه دچار اشتباه و انحراف می گردند و چه بسیار به خاطر بجا آوردن امری مستحب، ترک تکلیف واجب می کنند؛ یعنی آن اندازه که به امور مستحبی و یا مرسوم و عرفی و متداول اهمیت می دهند، به وظائف و فرائض لازم خود اهتمام ندارند.[16]
ابزار تشخیص وظیفه
در دین اسلام برای تشخیص آنچه که بر انسان در زمان ها و مکان های مختلف واجب و فرض می باشد، دو وسیله و ابزار تعیین شده است که مراجعه به آنها و استفاده ی صحیح و درست از آنها می تواند انسان را به سوی مسیر درست هدایت کند. این دو وسیله عبارتند ار: عقل و وحی. آنان که با آیات قرآنی آشنایی دارند به خوبی می دانند که در هیچ کتاب آسمانی به اندازه ی قرآن به عقل و دلایل عقلی بها داده نشده است.[17] با مراجعه به احادیث و روایات نیز می بینیم که مسئله ی حجیّت عقل برای انسان ها از مسلّمات است.
در روایتی امام صادق (ع) می فرمایند: «حجت خدا بر بندگان پیغمبر است و حجت میان بندگان و خدا عقل است.»[18] یعنی خدا دو ابزار برای شناسایی مسیر صحیح قرار داده که عبارتند از پیامبران به عنوان رسانندگان وحی الهی به بندگان و عقل که وسیله ی مناسب تشخیص درست از نادرست و سود از زیان می باشد. البته طبق این روایت عقل از دو سو حجت و دلیل می باشد؛ اول دلیل و حجت خدا بر بندگان و دوم دلیل و حجت بندگان بر خدا. به عبارت دیگر خداوند به سبب وجود عقل می تواند از بندگانش این پرسش را داشته باشد که چرا چنین و چنان کردی و بندگان نیز با دلایل عقلی می توانند علّت کارهای خویش را برای خدا توضیح دهند و از خدا درخواست جزای مناسب با اعمال خویش را نمایند. امام باقر (ع) فرمود: «چون خداوند متعال عقل را آفرید به او فرمود پیش بیا، پیش آمد فرمود برگرد، برگشت فرمود بعزت و جلالم مخلوقی بهتر از تو نیافریدم، امر و نهی و پاداش و کیفرم متوجه تو است.»[19]
اداء فرائض و مقام بندگی
عبودیت، تسلیم حق بودن و گردن نهادن به خواست الهی است؛ یعنی "عبد" جز رضای حق نخواهد و در برابر او در ذلّت و اطاعت مطلق باشد که اصل "عبودیت"، "خضوع" و "تذلّل" است. بنابراین عبد در برابر مولا، وجودی برای خویش قائل نیست؛ ملازم مولاست و از وی فاصله نمی گیرد؛ آزادی و استقلال را از خود سلب می کند و در برابر مولای خویش هیچ گونه خلاف و تعدّی نمی کند؛ مطیع اوست و به اراده و خواست او عمل می کند. بدین ترتیب هر کس لباس بندگی حق به تن کند و ذلّت عبودیت را پذیرا شود به عزّت ربوبیت رسد.[20]
اطاعت نیز که عبارت است از گردن نهادن در برابر اوامر و نواهی مولی، خود یکی از شؤون عبودیت و بردگی برای مولی است؛ زیرا اگر مولی برده ای را مالک می شود، هیچ منظوری ندارد جز اینکه مالک اراده و عمل برده باشد؛ به طوری که برده اش اراده نکند مگر آنچه را که مولی اراده می کند و هیچ عملی را انجام ندهد مگر آنچه را که مولایش از او بخواهد انجام دهد، پس طاعت مولی نحوه ای از عبودیت عبد است.[21] بنابراین مقصود از انجام واجبات، رسیدن به مقام بندگی است، که در سایه ی دل سپردن به فرامین و دستورات الهی حاصل می شود.
پی نوشت ها
[1] فیومى، احمد؛ المصباح المنیر، قم، انتشارات هجرت، 1414ق، چ دوم، ص648.
[2] مصطفوى، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، انتشارات وزارت ارشاد، 1416ق، چ اول، ج9، ص59.
[3] دستغیب، عبدالحسین؛ گناهان کبیره، تهران، انتشارات ناس، 1370ش، ج2، ص189.
[5] حسینى همدانى، سید محمدحسین؛ انوار درخشان، تحقیق محمد باقر بهبودی، تهران، انتشارات کتابفروشى لطفى، 1404ق، چ اول، ج4، ص110.
[7] طباطبایی، سیدمحمدحسین؛ تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوى همدانى، قم، انتشارات جامعهى مدرسین حوزه علمیه، 1374ش، چ پنجم، ج16، ص523-524.
[8] کلینى، محمد؛ الکافی، انتشارات اسلامیه، تهران، 1362ش، چ دوم، ج2، ص81.
[9] آمدى، عبد الواحد؛ تصنیف غررالحکم و دررالکلم، قم، انتشارات دفتر تبایغات، 1366ش، چ اول، ص181.
[10] ر.ک: خوانسارى، آقا جمالالدین؛ شرح آقا جمالالدین خوانسارى بر غررالحکم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1366ش، چ اول، ج4، ص149.
[12] ر.ک: امینی، ابراهیم؛ خودسازی و تزکیه نفس، قم، انتشارات شفق، 1370ش، چ سوم، صص216-217.
[13] نام کتاب: صابرى یزدى، علىرضا؛ الحکم الزاهرة، ترجمه محمدرضا انصارى محلاتى، قم، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامى، 1375ش، چ دوم، ص748.
[15] امام صادق(ع) ، مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقه، ترجمه و شرح حسن مصطفوی، تهران، انتشارات انجمن اسلامى حکمت و فلسف ایران، 1360ش، ص112.
[17] مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار شهید مطهری، تهران، انتشارات صدرا، ج26، ص58.
[18] کلینی، پیشین، ج1، ص25.
[20] دلشاد تهرانى، مصطفى؛ سیره نبوى «منطق عملى»، تهران، 1385ش، چ دوم، ج3،ص35.
[21] طباطبایی، پیشین، ج19، ص 514