مقدمه
مطالعۀ حوادث تاریخی گذشته با چشم عبرت گیری، سبب بصیرت و عبرت انسان می گردد؛ چون این حوادث مشابه در دورانهای مختلف تاریخ پیش می آیند و دانستن آنها موجب بصیرت می گردد تا انسان عملی شایسته و بایسته در مقابل آن انجام دهد. توصیۀ قرآن کریم و اولیای دین به سیر در زمین و مطالعۀ تاریخ، برای تفنن و سرگرمی نیست؛ بلکه هدف، عبرت گیری و افزایش سطح بصیرت جامعه است تا راه موفقیت و سعادت جوامع قبلی را دنبال کرده، از مسیرهایی که سبب انحراف و لغزش آنها می شود، خود را بر حذر دارند.
در قرآن کریم آمده است: (قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَة الْمُکذِّبِینَ)[1] «قطعاً پیش از شما سنتهایی بوده و سپری شده است، پس در زمین بگردید و بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است؟»
پروردگار عالم با هیچ کسی یا قومی و ملتی پیوند دوستی نبسته تا حق را زیر پا گذاشته، به نفع آنها وارد عمل شود، مگر آنکه خودشان شرایط دریافت رحمت الهی را فراهم آورند: (إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ)[2]، لذا قرآن کریم به عبرت گیری از تجربۀ گذشتگان اشاره داشته، می فرماید: (لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَة لِأُولِی الْأَلْبَابِ)[3]؛ «به راستی در سرگذشت آنان، برای خردمندان عبرت است.»
منظور از مطالعۀ تاریخ، نگاه عمیق و دقیق آن است، نه نگاه ظاهری و سطحی. مسلماً در تاریخ اسلام، یکی از پرعبرت ترین و درس آموزترین حادثه ها، جریان عاشورا بوده است. شاید اگر در آن زمانه، مردمی آگاه و بابصیرت می زیستند و خط مشی اسلام محمدی (ص) را فراموش نمی کردند، فریاد یاری خواهی امام حسین(ع) بی پاسخ نمی ماند. لذا نمی توان از نقش «بصیرت» در خلق این حادثه غافل بود. بنابراین، موضوع بصیرت از مباحثی است که بایستی همیشه در فکر و اندیشۀ ما بوده و در مسیر تحقق آن تلاش شود؛ چراکه در طول تاریخ از زمان پیامبر اسلام(ص) تا عصر ما همواره افراد بصیر و بی بصیرت فراوان بوده و هستند. دوران پس از رحلت رسول اکرم(ص) و همچنین زمان ابا عبدالله الحسین(ع)، اگر مردم عموماً و خواص خصوصاً بینش کافی و مناسب داشتند، چنین حوادث عظیمی رخ نمی داد. نه خلافت امیرالمؤمنین(ع) غصب می شد و نه واقعۀ عاشورا با آن همه خطبه های بلیغی که سرور آزادگان جهت رستگاری مردم بی بصیرت کوفه ایراد فرمودند، اتفاق می افتاد و نه اسارت امام سجاد(ع) و حضرت زینب کبری(ع) به وجود می آمد.
در این تحقیق، علاوه بر تبیین گوشۀ کوچکی از حادثۀ کربلا به عنوان برگی از تاریخ در جهت بصیرت یابی و الگوگیری در عصر حاضر، به بررسی نقش عنصر «بصیرت» در جریان کربلا و صف بندی های افراد در همراهی و عدم همراهی با امام حسین(ع) اشاره می گردد.
تعریف بصیرت
برخی از محققان دربارۀ بصیرت گفته اند: بصیرت، شناخت و معرفت و نیز اعتقاد حاصل شده در قلب نسبت به امور دینی و حقایق امور است.[4] شهید مطهری(ره) می گوید: «روشن بینی یعنی چه؟ یعنی حسین(ع) در آن روز چیزهایی در خشت خام می دید که دیگران در آینه هم نمی دیدند.»[5]
بصیرت در حوزۀ سیاسی در دو مقام معرفتی و رفتار سیاسی قابل طرح است. بصیرت در مقام معرفتی؛ یعنی معیارها را بشناسیم و در صورت خلط جبهۀ حق و باطل، متحیر نمانیم. بصیرت سیاسی در مقام رفتاری نیز، التزام عملی به اصول و پرهیز از لغزش و انحراف است.
در تعریفی کلی می توان گفت: بصیرت توانایی، تیزبینی و شناخت حقیقت و تفکیک بین حق و باطل و پایبندی شجاعانه به حق و دفاع آگاهانه از آن است. بصیرت به آحاد جامعه کمک می کند در دوران فتنه ها و طوفانهای سهمگین بتوانند حق را از باطل تشخیص داده، از حق دفاع کنند. البته این تیزبینی و حق شناسی کار آسانی نیست؛ بلکه نیازمند جهد و جهاد علمی و عملی فراوان است. امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ فتَفَکرَ وَ نظَرَ فَأَبْصَرَ؛[6] بینا کسی است که شنید و اندیشه کرد، و نظر کرد و بصیر شد.»[7]
البته این به این معنا نیست که تنها انسانهای باسواد دارای قوّۀ بصیرت می باشند؛ بلکه بر اساس تعریفی که صورت گرفت، انسانهای باسواد، زمینه های بصیرت بالاتری دارند؛ اما با توجه به اینکه تعریف بصیرت؛ یعنی داشتن قوّۀ تشخیص صحیح از سقیم، ممکن است انسانهایی فاقد علم مصطلح باشند؛ اما در بزنگاه هایی که باید موضع گیری انجام شود، به خاطر آشنایی با معیارهای اصلی، مانند اعتقاد به ولایت و ولایتمداری، به تشخیص صحیح دست زده، از انسانهای عالمی که در بزنگاه ها مردود می شوند، جلو بزنند؛ همچون غلام ابا عبدالله الحسین(ع) در صحنۀ کربلا که علیرغم بی سوادی، به مرحلۀ والایی از بصیرت رسید که حاضر شد جان خود را در راه مولای خود فدا کند، در حالی که امام حسین(ع) به وی اجازۀ رفتن از کربلا را داده بود.
یا جناب حر(ره) که علی رغم اُمَوی بودن، با اندکی تأمل، راه حق را از باطل تشخیص داد و به سعادت رسید. در برابر اینها سرشناسان علمی و تقوایی قرار داشتند که حاضر به یاری امام حسین(ع) نشدند؛ مانند فقهای کوفه همچون سلیمان بن صرد خزاعی که امام را خود دعوت نمودند؛ اما در زمان یاری خواهی ایشان، به یاری اش نرفتند و بعد از اینکه کار از کار گذشت، شمشیر برداشته و با لشکری موسوم به توابین، علیه یزید قیام نمودند و همگی بدون هیچ ثمری برای اسلام، کشته شدند.
بنابراین، بصیرت صفتی در وجود شخص است که به او توانایی شناخت و اقدام سریع راه حق را می دهد. بصیرت؛ یعنی آگاهی به زمان و مکان، فهم سیاستهای رایج دنیا و دشمن شناسی که اگر کسی از آن برخوردار باشد، در تحلیل رویدادها و درک وقایع قریب الوقوع و پیش بینی روند امور، به سلاحی مجهز است که می تواند بر پدیده های سیاسی اشراف بیش تری نسبت به سایرین پیدا کند.
بصیرت، شرط همراهی با امام
همان گونه که یک مسلمان باید متدیّن بوده، فهم درستی از دین داشته باشد، باید از عنصر بصیرت نیز برخوردار باشد؛ چراکه همیشه حقّ با باطل آمیخته و باعث اشتباه و گمراهی می گردد؛ ولی بصیرتی که انسان مؤمن در اثر تفکر و تدبّر در خود ایجاد کرده است، چراغ راه او خواهد بود.
همچنین بصیرت، فهم انسان را نسبت به شناخت امام زمان خود بیش تر می کند. امامت در قرآن به دو نوع تقسیم شده است: امامت نور و هدایت؛ و امامت نار و ضلالت. قرآن دربارۀ امامت نور می فرماید: (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّة یَهْدُونَ بأَمْرِنَا وَ أَوْحیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقامَ الصلاَة وَإِیتَاءَ الزَّکَاة وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ)[8] «و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند، و انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و ادای زکات را به آنها وحی کردیم، و آنها فقط مرا عبادت می کردند.» و دربارۀ امامت نار می فرماید: (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّة یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَیَوْمَ الْقِیَامَة لاَ یُنصَرُونَ)[9] «و ما آنها را پیشوایانی که دعوت به آتش (دوزخ) می کنند قرار دادیم، و روز رستاخیز یاری نخواهند شد.» که دو حزب را تعریف می کند: حزب اللّه و حزب الشیطان؛ یعنی جبهۀ حق و باطل. بصیرت، انسان را میان این دو جبهه به تبعیت از امام نور و جبهۀ حق رهنمون می سازد.
انسان بصیر می تواند در وقایع خارجی، حق را که به مثابه آب صاف و پربرکت است، از باطل که در حکم کف روی آب است، جدا کند. اگر انسان نتواند چهره منفور باطل را در پس این لباس ببیند، قطعاً فریب خورده و در دام شیطان گرفتار می شود. چنانکه عمر بن سعد برای تحریک مردم به قتل امام حسین(ع) می گفت: «یا خَیلَ اللَّهِ ارْکبی وَ بالْجَنَّۀ أَبشِرِی؛[10]؛ ای سواران الهی! سوار شوید که بهشت بر شما بشارت باد.»
اینجاست که ضرورت کسب بصیرت در زندگی انسان دوچندان احساس می شود. بسیاری از بلاهایی که بر سر مسلمانان در زندگی فردی و اجتماعی وارد می شود، به دلیل بی بصیرتی آنها در این مواقع است. گاه ضربه ای که از این طریق به اسلام وارد می شود، صدها برابر ضرباتی است که کفار به اسلام وارد می کنند. دردناک ترین و خونین ترین حادثۀ تاریخ؛ یعنی جریان کربلا، مصداق بارز همین بی بصیرتی است. سی هزار نفری که از کوفه و اطراف آن برای جنگیدن با امام حسین (ع) آمده بودند، همانهایی بودند که سالیان متمادی پای منبر حضرت امیر(ع) نشسته بودند و به زعم خود، برای رضای خدا آمدند. فقط سران آنها که می دانستند چه خبر است، برای حکومت ری و امثال آن آمده بودند؛ وگرنه این جمعیت عظیم، فقط برای رضای خدا و رفتن به بهشت، مصداق بارز حق را به شهادت رساندند. اینها واقعاً قدرت تشخیص حق از باطل را از دست داده بودند.[11] در این واقعه، سران باطل خوب توانسته بودند اهداف و نقشه های شوم و باطل خویش را در لباس دین به مسلمانان عرضه کنند.
همچنین، ولایتمداری راستین و ناشی از بصیرت، آن است که انسان ولایتمدار در برابر فرامین و انتظارات به حق ولیّ امر مسلمین، گزینشی عمل نکند و در عمل با او همراهی کامل داشته باشد و در تمام موارد، حتی آنجا که اجرای فرامین او با منافع فردی و یا گروهی اش سازگار نباشد نیز با ولیّ و مقتدایش همراه شده و فرامین او را بر منافع شخصی یا حزبی اش ترجیح دهد و همسو با منویات ولایت امر و رهبری باشد.
قرآن کریم تبعیض در ایمان و گزینشی عمل کردن را مورد تأیید قرار نمی دهد و می فرماید: (نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَن یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً)[12]؛ «به برخی ایمان می آوریم و بعضی را انکار می کنیم و می خواهند میان این دو، راهی برای خود برگزینند (و سخت در اشتباه اند.)»
علت اصلی این گونه رفتار، علم و اطمینان کامل نداشتن به مسئله و از آگاهی و بصیرت کافی برخوردار نبودن است. چنانکه در بررسی عملکرد پیروان و شیعیان ائمه(ع) و همراهی کامل نداشتن با آنها نیز به همین علت؛ یعنی جهل و بی بصیرتی می رسیم؛ چون بر اثر بی بصیرتی و آگاهی نداشتن به مسئله، ایمان راستین در فرد نسبت به مسئلۀ امامت و ولایت ائمه(ع) و سایر معتقدات دینی، شکل نمی گیرد و عمل بر اساس آن نیز صورت نمی پذیرد. در مسئلۀ ولایت و ولایتمداری نیز آن پیروی و همراهی کامل از فرد سر نخواهد زد. بسیاری از کسانی که در زمرۀ این گروه قرار داشته اند، به ظاهر شیعه ائمه(ع) بوده و به آنان اظهار محبت و وفاداری نیز می کردند. چنانکه در جریان عاشورا، اکثر عراقیان و کوفیان شیعۀ ائمه(ع) به رغم اظهار وفاداری، در عمل همراهی کامل نکردند و گام به گام عقب نشینی کرده، خواسته یا ناخواسته با لشکر یزید و ابن زیاد همراه گشتند و امام را به رغم اینکه خود به سوی عراق فراخوانده بودند، تنها گذاشتند و به صف دشمنانش پیوسته، حضرت و یارانش را به شهادت رساندند. گواه این تحلیل، اظهارات خود ائمه(ع) در برخورد با کسانی است که به زبان اظهار ولایتمداری و وفاداری می کردند؛ ولی در عمل شانه خالی کردند.
جلوه های بصیرت در کربلا
بر اساس شاخصۀ بصیرت، علاوه بر امام حسین(ع)، اصحاب و بنی هاشم که از آغاز تا پایان راه با امام خویش همراه بودند و ذره ای در ارادۀ آنها خلل ایجاد نشد و آنها که اگرچه دیر؛ ولی به هر حال راه صحیح را یافتند، در کربلا اهل بصیرت هستند. آنچه که در قیام عاشورا می درخشد، انتخاب آگاهانۀ ناشی از بصیرت و دینداری شهدای کربلاست که می دانستند که برای چه آمده اند و به کجا می روند؛ به همین دلیل برای رسیدن به مقام شهادت از یکدیگر سبقت می گرفتند.[13]
در شهدای کربلا دو دسته افراد حضور دارند: آنهایی که مثل حضرت عباس(ع) از ابتدا تا انتها با ولیّ خدا همراه بوده و از چشمه سار زلال بصیرت بهره بردند. دوم کسانی که در میانۀ راه با چشمۀ معرفت آشنا شدند و به خون خدا(ع) پیوستند؛ مثل زهیر بن قین، وهب نصرانی و حرّ بن یزید ریاحی.
بصیرت امام حسین(ع)
تأملی در سخنان نورانی امام حسین(ع) در طول نهضت عاشورا، حکایت از بصیرت بخشی آن حضرت در اوج قلۀ هدایت گری دارد؛ چراکه آن حضرت، درد کمرنگ شدن دینداری در جامعه را حس کرده و برای امر به معروف و نهی از منکر و احیای سیرۀ پیامبر اکرم(ص) قیام فرمود.[14]
امام(ع) می فرمایند: «أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا یُنْتَهَی عَنْهُ؛[15] آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد؟» امام(ع) با جامعه ای روبرو است که در آن: «الدِّینُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُم وَ اِذَا مُحِّصُوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون؛[16] دین بر سر زبانهای آنها آویزان و لقلقه است که آن را بر محور زندگی خود می چرخانند و هنگامی که به ابتلاء آزمایش شوند، دینداران کم شوند. » و این در زمانی بود که زمام دین و حکومت به دست کسی رسید که حتّی ظواهر اسلام را نیز رعایت نمی کرد و علناً شرب خمر و فسادهای جنسی را انجام می داد و فسادش مثل چشمه ای که از آن آب گندیده تراوش می کند، جامعۀ آن روز را پر کرده بود و با وجود چنین بلیه ای به زودی بر اسلام مهر ختم زده می شد: «عَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قدْ بُلِیَتِ الْأُمَّة بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ؛[17] وقتی امت به سرپرستی مثل یزید دچار بشود، باید فاتحۀ اسلام را خواند.»
امام در چنین شرایطی تصمیم گرفت تا در مقابل جاهلیت نو بایستد. آن حضرت در تبیین هدف خویش از این قیام می فرمایند: «اِنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّة جَدِّی أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَة جدِّی وَ أَبی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ؛[18] من از روی سرکشی، عداوت، تبهکاری و ستمگری از مدینه خارج نشدم؛ بلکه فقط برای اصلاح در امت جدم به پا خاستم و می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کرده و به روش جدم رسول الله(ص) و پدرم علی بن ابی طالب(ع) عمل کنم. »
در فرازی از زیارت اربعین می خوانیم: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَة وَ حَیْرَۀ الضَّلَالَة؛[19] (امام حسین (ع)) خونش را نثار تو کرد تا مردم را از جهالت نجات دهد و از سرگردانی و گمراهی برهاند.»
این عبارت از زیارت، بیانگر فلسفۀ فداکاری ایشان است. آگاهی امام حسین(ع) از مسیر و هدف، در نحوۀ برخورد ایشان با سختیها به تصویر کشیده می شود. از جمله آنکه در برخی روایات آمده است هرچه امام(ع) به لحظۀ شهادت نزدیک تر می شد، چهره اش افروخته تر و درخشنده تر می شد و آرامش آن نفس مطمئنه، نمود بیش تری می یافت.[20]
بصیرت اباالفضل العباس(ع)
در جوامع روایی ما از ائمه(ع) بر بصیرت و ایمان محکم حضرت ابوالفضل(ع) تأکید شده است. از جمله امام صادق(ع) می فرمایند: «کانَ عَمُّنَا العَبَاسُ بنُ عَلِیٍّ نَافِذَ البَصِیرَة صُلبَ الاِیمَانِ جَاهَدَ مَعَ أَبِی عَبدِاللهِ وَ أَبلَی بلاءً حَسَناً وَ مَضَی شَهِیداً؛[21] عموی ما عباس(ع) دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محکم بود. او در رکاب برادر بزرگوارش اباعبدالله(ع) با دشمنان پیکار کرد و خویش را به بلای نیکویی افکند و به خوبی از عهدۀ امتحان الهی برآمد تا شربت شهادت را نوشید.»
تعبیر «نَافِذَ البَصِیرَة» شاخصۀ برجستۀ حضرت عباس(ع) است که به بینشی عمیق دست یافته و بر تمام امور زندگی اش، بصیرت حاکم بود.
البته تمام یاران امام حسین(ع) صاحب بصیرت بودند؛ اما بصیرت حضرت ابوالفضل (ع) برد بیش تری داشت. دامنۀ بصیرت ایشان چنان قابلیتی در وجودش ایجاد کرد که در کربلا پرچم چنین جنگی بر دوش او نهاده شد و امام زمانش او را چنین خطاب فرمود: «بِنَفْسِی أَنْتَ یَا أَخِی؛ برادر، جانم به فدایت!»[22]
به همین دلیل حضرت اباالفضل(ع) اولین کسی بود که در شب عاشورا بیعت خویش با مولایش امام حسین(ع) را تجدید کرد و عرضه داشت: هرگز تو را ترک نخواهیم کرد. آیا بعد از تو زنده بمانیم؟ خداوند هرگز چنین روزی را نیاورد!
مسلّماً انگیزۀ چنین گفتاری، صرف برادری نبوده است؛ بلکه امام صادق(ع) می فرمایند: «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَة لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ؛[23] شهادت می دهم که نسبت به جانشین رسول اکرم(ص) در مقام تسلیم بودی، حضرتش را تصدیق نمودی و در شأن وی وفا و خیرخواهی کردی.» این فراز از زیارت و تعبیر «برای جانشین پیامبر اکرم(ص) چنان کردی» نشان می دهد که آن حضرت به علت آنکه برادرش امام واجب الاطاعه بود، در راهش جانبازی کرد و این صفتی است که جز صاحبان بصیرت به آن آراسته نیستند.
نمونۀ دیگر بصیرت نافذ حضرت عباس(ع) رد امان نامۀ شمر بود. چنانچه بر شمر نهیب زد و فرمود: «تَبَّتْ یدَاک وَ لُعنَ ما جئْتَ بِهِ مِنْ أَمَانِک یا عَدُوَّ اللَّهِ أَ تَأْمُرُنَا أَنْ نَتْرُک أَخَانَا وَ سَیدَنَا الْحُسَینَ بْنَ فَاطِمَة(ع) وَ نَدْخُلَ فِی طَاعَة اللُّعَنَاءِ وَ أَوْلَادِ اللُّعَنَاءِ؛[24] هر دو دستت مباد و لعنت بر آن امانی که برای ما آورده ای ای دشمن خدا بما پیشنهاد می کنی: از برادر و آقای خود حسین بن فاطمه(ع) دست برداریم و سر بفرمان ملعونان و ملعون زادگان فرود بیاوریم؟»
اهل بصیرت از دین و آیین خود شناخت روشنی دارند و برای اعتقادات خود تا پای جان فداکاری می کنند. حضرت ابوالفضل(ع) به عنوان بزرگ ترین یاور سالار شهیدان، به هنگام رزم فرمود:
وَ اللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ یمِینِی
إِنِّی أُحَامِی أَبَداً عَنْ دِینی[25]
بصیرت خاندان بنی هاشم(ع)
در واقعۀ عاشورا آحاد اهل بیت(ع) ویژگیهای اهل بصیرت را به تصویر کشیده اند؛ اما به جهت اختصار، به برخی از این بزرگواران و روش ایشان اشاره می شود:
حضرت علی اکبر(ع) که بر مدار حقیقت نورانی امام حسین(ع) می گردید، بعد از آنکه پدر در عالم رؤیا از شهادت خویش مطلع شد و استرجاع[26] را بر زبان راند، سبب آن را پرسید و حضرت، رؤیای خویش را نقل فرمود. عکس العمل علی اکبر(ع) درس آموز است. وی پرسید: آیا ما بر حق نیستیم؟ حضرت پاسخ داد: چرا، سوگند به خدا که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حقّیم. علی اکبر(ع) عرضه داشت: پس ما باکی نداریم که در راه حق جان بسپاریم.
حضرت قاسم بن الحسن(ع) در شب عاشورا شهادت را از عسل شیرین تر می داند.[27] خداوند قلب او را به سبب ایمانش چنان نورانی کرد که آرزویی جز شهادت نداشت. این شهادت طلبی و حرکت در راه خدا ثمرۀ بصیرت است.
عملکرد حضرت زینب(ع) در واقعۀ عاشورا و حوادث بعد از آن، نشانۀ تسلیم و رضای وی در برابر ارادۀ الهی و برخاسته از بصیرت اوست. ایشان آخرین سفارش برادر بزرگوارش را به گوش جان گرفت که فرمود: «اِستَعِدُّوا لِلبَلاَءِ وَ اعلَمُوا أَنَّ اللهَ...یُعَوِّضُکُم عَن هَذِهِ البَلِیَّة أَنوَاعَ النعَمِ وَ الکرَامَة فَلاَتَشکُوا؛[28] خود را برای بلا آماده کنید و بدانید که خدا... در عوض به شما انواع نعمتها و کرامتها را ارزانی می کند، پس شکوه نکنید.» لذا هنگامی که کنار بدن مطهر برادر خویش قرار گرفت، دستهای خود را زیر بدن برد و آن را به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت: «إِلَهِی! تقَبَّلْ منَّا هَذَا الْقُرْبَانَ.»[29]
در زیارتنامۀ حضرت مسلم بن عقیل(ع) نیز با تعبیراتی همچون: «اَشهَدُ اَنکَ مَضَیْتَ عَلی ما مَضی علَیْهِ الْبدْرِیُّونَ... وَ اَنَّکَ قدْ مضَیْتَ علی بَصیرَة مِنْ اَمْرِکَ مُقْتَدِیاً بِالصّالِحیِنَ وَ متَّبِعاً لِلنبِیّینَ؛[30] شهادت می دهم که تو بر آن راهی رفتی، که بدریون رفتند، ... و بر بینایی از کارت درگذشتی، درحالی که به شایستگان اقتدا کردی، و از پیامبران متابعت نمودی.» روبرو می شویم که نشان از بصیرت او دارد.
بصیرت اصحاب امام حسین(ع)
حامیان حریم ولایت کسانی هستند که حمایت و یاری آنها از خدا و رسولش و ولیّ امر، با بصیرت تمام است، چنانکه حضرت علی(ع) در توصیف رزمندگان اسلام می فرمایند: «حمَلُوا بصَائِرَهُمْ عَلی اَسْیافِهِمْ؛[31] بصیرتهای خویش را بر شمشیرهایشان سوار کردند.»
یاران امام حسین(ع) نیز نمونه هایی والا از دست یافتگان به بصیرت و بیداردلی در حمایت از امام خویش بودند.
خود حضرت در شب عاشورا در وصف یارانش فرمودند: «فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفی وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی؛[32] من یارانی وفادارتر و بهتر از یاران خود نمی شناسم.» با این وجود، امام(ع) می خواهد یارانش آگاهانه راه را برگزینند. از این رو، به آنها فرمود که بیعتم را از گردن شما برداشتم، اگر می خواهید، بروید؛ اما آنها همگی با درایت بهترین انتخاب را کردند و آمادگی خود را برای جانفشانی اعلام نمودند. این باور هوشیارانۀ عاشوراییان است که آنها را با داشتن اطلاع از شهادت، به مقتل خویش می کشاند. یارانی که همانند امامشان مرگ را چون گردنبندی بر گردن دانسته، انتظارش را می کشیدند.[33] لذا آنها با اینکه اهل شوخی نبودند؛ اما در شب عاشورا مزاح می کردند.
نمونه های ولایتمداری بابصیرت و بی بصیرت، در نهضت عاشورا فراوان یافت می شود. یکی از نمونه های ولایتمداری بابصیرت، غلام سیاهی به نام «جَون بن حُوَیِّ قتاده» است. وقتی امام او را آزاد کرد و از شرکت در معرکۀ جنگ معاف داشت، گریه کرد و گفت: روزهای راحتی با شما بودم و روزهای سخت از شما جدا شوم؟ از امام اجازۀ نبرد با دشمن را خواست و به میدان رفت. جانانه جهاد کرد تا به شهادت رسید.[34]
نقش بصیرت در تولّی و تبری
یکی دیگر از صفات اهل بصیرت آن است که اهل تولّی و تبرّی بوده، علاوه بر دفاع از حریم ولایت، از دشمنان آنها نیز تبرّی می جویند. قیس بن مسهّر صیداوی(ره) از سوی امام حسین(ع) مأموریت یافت که نامه ای به مسلم بن عقیل(ع) و شیعیان کوفه برساند. قیس در نزدیکی کوفه در کمین مأموران کوفه افتاد و پیش از اسارت، نامه را نابود کرد تا به دست دشمنان نیفتد. عبیدالله بن زیاد از این کار آگاهانه و جسورانۀ قیس بسیار خشمگین شد و او را مجبور کرد تا بر فراز منبر به اهل بیت(ع) ناسزا بگوید.
قیس از فرصت استفاده کرد، بر منبر رفت و خطاب به مردم گفت: مردم! حسین بن علی(ع) بهترین خلق خداست؛ پسر دختر پیامبر(ص) است. من فرستادۀ او به سوی شمایم که از میان راه به اینجا آمده ام. به یاری او بشتابید! آن گاه عبیدالله و پدرش را لعنت کرد و بر امیرمؤمنان(ع) درود فرستاد. عبیدالله ملعون نیز دستور داد او را از بالای دارالاماره فرو انداختند و بدین سان به شهادت رسید.
در واقعۀ کربلا، خیمه گاه لشکر امام حسین(ع) محل اجتماع افرادی بصیر از تمام اقشار، حتی بانوانی مثل ام وهب است که وظیفۀ خویش و موقعیت تاریخی خود را به خوبی درک نمودند.
نمونه های بی بصیرتی
در مقابل یاران امام حسین(ع) افرادی هستند که از این فرصت تاریخی بهره نبردند و با وجود روشنگری سیدالشهدا(ع) و با وجود یقین به حقانیت راه، بصیرت لازم برای از دست ندادن این فرصت طلایی را نداشتند.
از جمله نمونه های افراد بی بصیرت «عبیداللَّه بن حُرّ جُعفی» است. او از شیعیان و از اشراف و بزرگان کوفه و رئیس قبیله بود. امام حسین(ع) تلاش زیادی کرد تا او را از خواب غفلت بیدار کند و همراه خود گرداند؛ اما عبیداللَّه پیوسته عذر و بهانه آورد و بعد از اینکه امام و یارانش در روز عاشورا به شهادت رسیدند، او از کرده اش سخت پشیمان شد و بسیار گریست.
از این گونه افراد در جریان حادثۀ کربلا فراوان یافت می شوند، به طوری که اگر عاشورا و شهادت جانسوز امام و یاران باوفایش را محصول نداشتن بصیرت و تحلیل درست از مسائل و غفلت و سستی کثیری از مسلمانان بدانیم، دور از واقع نگفته ایم. لذا زمان شناسی و اقدام به موقع، از ویژگی های برجستۀ اهل بصیرت می باشد. کسی که زمان شناس نباشد، درک به موقعی از حوادث ندارد و در نتیجه نمی تواند برای جهان اسلام مفید باشد.
نتیجه گیری
از آنجا که گذشته آینه و چراغ راه آیندگان و عبرتی برای عبرت گیران است، مروری بر تاریخ نهضت انبیاء(ع) و به ویژه تاریخ پرفراز و نشیب اسلام و تشیّع، گویای این واقعیت است که ماجراهایی همچون ماجرای گوساله پرستی بنی اسرائیل، همراهی نکردن عموم بنی اسرائیل با حضرت عیسی(ع)، ماجرای جیش اسامه در روزهای آخر عمر پیامبر اکرم(ص) و کارشکنی در رفتن به جنگ توسط افراد مدعی مسلمانی، ماجرای سقیفه در ایام کفن و دفن پیامبر(ص)، هجران و درد و غم بی پایان امام علی و حضرت فاطمه(ع) پس از آن ماجرا، شهادت مظلومانۀ امام حسن و حسین(ع)، انزوای سیاسی سایر ائمه (ع) و... همگی از بی بصیرتی و نداشتن درک و تحلیل سیاسی درست از سوی مدعیان مسلمانی سرچشمه می گیرد و این تاریخ گذشته و عملکرد گذشتگان، در برابر چشمان ماست تا مایۀ عبرت و درس آموزی ما باشد.
پی نوشت ها
[1] آل عمران/ 137.
[4] ترتیب کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، اسوه، قم، 1414ق، ج 1، ص 166.
[5] حماسه حسینی، مرتضی مطهری، صدرا، تهران، چاپ 78، 1392ش، ج 2، ص 84.
[6] نهج البلاغه، سید رضی، تصحیح: صبحی صالح، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414 ق، خطبه 153.
[7] بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله) در دیدار دانشجویان و جوانان استان قم، مورخ 05/08 / 1389
[10] بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسۀ الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 44، ص 391.
[11] ره توشه راهیان نور، ویژه تابستان 1381، بیانات آیت الله جوادی آملی، ص 391.
[13] اللهوف علی قتلی الطفوف، سید علی بن موسی بن طاووس، انتشارات جهان، تهران، چاپ اول، 1348ش، ص112.
[14] بحار الانوار، ج 44، ص 329.
[15] همان، ج 75، صص 117 – 116.
[18] بحار الانوار، ج 44، صص 330 – 329.
[23] کامل الزیارات، ابن قولویه، دارالمرتضویه، نجف اشراف، چاپ اول، 1356ش، ص 256.
[25] مقتل الحسین(ع)، سید عبدالرزاق مقرّم، منشورات دار الثقافۀ و النشر، قم، چاپ دوم، 1380ش، ص 269.
[27] نفس المهموم فی مصیبۀ سیدنا الحسین(ع) المظلوم، شیخ عباس قمی، المکتبۀ الحیدریه، قم، ص 208.
[28] مقتل الحسین مقرم، ص 276.
[30] کامل الزیارات، ص 403.
[31] بحار الانوار، ج 45، ص 87
[33] همان، ص 366؛ اللهوف، صص 61 - 60.
[34] همان، ج 45، صص 22 - 23.