روزنامه شرق: شکست برابر ژاپن به حضور هشتساله کارلوس کیروش، سرمربی پرتغالی، در ایران پایان داد (میدهد). او که سال 2011 برای ساختن تیم و ساختاری جدید به ایران آمد، با ناکامی مجدد در جام ملتهای آسیا از ایران رفت (میرود). کیروش که اولین مربی تاریخ ایران است که دو بار طعم حضور در جام ملتها را با این تیم چشیده بود، پس از ثبت ناکامی دیگری در قهرمانکردن ایران در جام ملتهای آسیا، پروندهاش بسته شد.
حضور هشتساله کیروش در فوتبال ایران، شبیه سینوسی است که گهگاه فاصله بلندیها و فرورفتگیهایش بیش از اندازه به چشم آمد. او که سابقه کارکردن در تیمهای بزرگی مانند منچستریونایتد، رئالمادرید و تیم ملی پرتغال را داشت، از لحاظ نتیجهگیری دستاورد درخور توجهی نداشت؛ ولی همزمان یکی از بهترین و دوستداشتنیترین نسلهای فوتبالی ایران را ساخت. کیروش در فوتبال ایران بناهای زیادی را بهجا گذاشت که باید برای آنها ممنون بود؛ ولی او همزمان تیشه به ریشه یکسری پایهها زد که به خداحافظیاش از فوتبال ایران سرعت بیشتری بخشید.
توجه به جزئیات
از کیروش به این دلیل که به جزئیات توجه ویژهای داشت، باید ممنون بود؛ او عزمش را جزم کرد تا امکانات تیم ملی ایران را شبیه بهترین تیمهای اروپایی کند؛ آنقدر اصرار کرد که بالاخره ایران صاحب کمپ مجهز تمرینی و البته مرکز پزشکی فوقتخصصی شد. شاید اگر کیروش به ایران نمیآمد، همه با امکانات موجود کار میکردند و کسی دیگر به فکر ارتقای زیرساختها نبود.
احترام به پیراهن تیم ملی
از کیروش به این خاطر که نشان داد پیراهن تیم ملی بالاتر و مقدستر از هر چیز دیگری است، باید ممنون بود؛ او ریشه بازیکنسالاری را در تیم خشکاند تا اثرش به فوتبال باشگاهی نیز سرایت کند و رفتهرفته بازیکنان بدانند برای پیراهنی که میخواهند بپوشند، باید حسابی بجنگند. کیروش یکی از معدود مربیان تیم ملی بود که نشان داد تیم ملی جایی است که هرکسی باید برای پوشیدن پیراهنش افتخار کند نه ناز.
اتوبوس دوستداشتنی
از کیروش باید برای ساختن تیمی باشخصیت در دنیای فوتبال تشکر کرد؛ قبل از کیروش، تیمهای بزرگ دنیا زمانی که پای بازیکردن با ایران به میان میآمد، از برد راحت و پرگلشان حرف میزدند؛ ولی از زمانی که کیروش آمد، احترامها به فوتبال ایران بیشتر و بیشتر شد.
اوج این احترام را میشد در تقابل ایران با آرژانتین در جام جهانی 2014 دید؛ جایی که اتوبوس تیم ملی با پنجرههای کاملا بسته، آرژانتین، تیمی را که به فینال رسید، با مسی بزرگش زمینگیر کرد. هرچند فرشتهای مانند مسی با عبور نامحسوس از درزهای بهوجودآمده در بدنه اتوبوس، اجازه تکمیل معجزه را نداد. کیروش اما تیمی باشخصیت داشت که دیگر کسی جرئت نکند خودش را مقابل آن از پیش برنده بداند.
صعود بیدغدغه به جام جهانی
یکخطدرمیان به جام جهانی رفتیم؛ ولی با کیروش دیگر خبری از «یکیدرمیانها» نبود؛ او تیم ملی را بهراحتی آبخوردن در دو دوره متوالی به جام جهانی رساند؛ ایران برای اولینبار در تاریخ، به صورت متوالی طعم حضور در جام جهانی را چشید که از این بابت باید از کیروش ممنون بود؛ چون بدون تردید اگر تفکرات او نبود، شاید دوباره کار صعود به اماواگر کشیده میشد. کیروش اما هر بار بر سر صعود جنگید؛ هم با عواملی که تمرکز تیم ملی را به هم میریخت، هم با سرمربیان بقیه تیمها، بهویژه سرمربیان کرهجنوبی.
بهترین نتیجه تاریخ
صعود متوالی به جام جهانی تنها دستاورد کیروش نبود؛ او در جام جهانی هم نتایج خوبی به دست آورد؛ از او باید برای اینکه بهترین نتایج تاریخ ایران را در جام جهانی رقم زد، تشکر کرد. در روسیه تیم ملی برای اولینبار چهار امتیاز در مرحله گروهی گرفت که بیشترین تعداد امتیازی است که یک مربی توانسته برای ایران در جام جهانی بگیرد. اگر بخت با تیم او یار بود، کیروش میتوانست اولین مربی تاریخ لقب بگیرد که ایران را به مرحله حذفی جام جهانی رسانده است.
دفاع از ایران برابر تحریمها
کیروش در هشت سال حضور در ایران، نهتنها آمار خوبی در ثبت بردها و درصد پیروزیها داشت، بلکه دیگر خودش را بهعنوان شهروندی ایرانی میدید که حس میکرد باید از حقوق مردم ایران دفاع کند. نمونهاش صحبتهای مختلف با رسانههای معتبر دنیا بود که در آن تحریمهای سیاسی اعمالشده علیه ایران را ناعادلانه میدانست و این تحریمها را دلیلی میدید که دنیا نمیگذارد تیمش با شرایط برابر در مقایسه با بقیه تیمهای مطرح دنیا آماده شود. باید از او برای اینکه صدای ایران در رسانههای مختلف و معتبر دنیا بود، تشکر کرد.
تحقیر مربیان
کیروش همانقدر که دلیل برای تحسینشدن دارد، جا برای انتقاد هم گذاشت؛ او از بدو ورودش به ایران، اعتقادی به مربیان داخلی نداشت و هر بار و با هر بهانهای، تلاش میکرد این موضوع را گوشزد کند که مربیان ایرانی جایگاهی در تفکراتش ندارند. هرازچندگاهی هم که با فشار مسئولان مجبور میشد یکی اعضای ایرانی را در کادر فنیاش جا کند، بهانهای برای تحقیرکردن آنها پیدا میکرد و حضورشان در تیم ملی را کوتاه میکرد. او که پی برده بود مسئولان فدراسیون فوتبال ایران ضعیفتر از آن هستند که بتوانند علیهاش اقدامی انجام دهند، به یکهتازیهایش در تیم ملی ادامه داد و رفتهرفته خودخواهتر از چیزی شد که در ابتدا تصور میشود. با کیروش به خاطر همین خودخواهیهای بیدلیلش میشد راحتتر خداحافظی کرد.
نه وزیر نه رئیس
باید با کیروش خداحافظی کرد، چون او هرگز به سلسهمراتب احترام نگذاشت. سرمربی پرتغالی که سوار بر موج احساسات مردم شده بود، هر بار که اراده کرد، به مسئولان فدراسیون فوتبال ایران تاخت؛ البته این تاختنها فقط مربوط به مسئولان فدراسیون فوتبال نبود، بلکه او وزیر ورزش را هم از دم تیغ عبور میداد و کسی را همقد خودش نمیدید که بخواهد بابت صحبتهای عجیبوغریبی که میکند، توضیح بدهد. انتقادهای کیروش بعضا روی توهین هم به خودش میگرفت که نشان داد او جایگاهش را کلا از یاد برده است.
دشمن فرضی
با کیروش باید خداحافظی کرد، چون یک عمر در ساختن دشمن فرضی برای خودش تبحر داشت؛ او هر بار دنبال بهانهای بود تا ناکامیهایش را توجیه کند؛ اگر هم چیزی برای توجیهکردن به دست نمیآورد، با حمله به مربیان دیگر و دستاوردهایشان، آنها را مقصر ناکامی تیم ملی جلوه میداد.
کیروش اگر در هر موردی حرفهای بود، هرگز در اینگونه رفتارها نشانی از حرفهایگری نداشت. او با صحبتهای بیجایش بارها جو فوتبال ایران را بههم ریخت و دستآخر هم با ایجاد فضای دوقطبی بسیاری را از تیم ملی دلسرد کرد. چه کسی است که نداند بسیاری از مردم ایران در همین جام ملتها منتظر بودند تیم ملی نتیجه نگیرد؛ مقصر؟ یقینا کارلوس کیروش و آشوبهای او در فضای رسانهای.
دستمزد زیاد
یکی دیگر از دلایلی که باید با کیروش خداحافظی کرد، رقم و پولی است که از فدراسیون فوتبال ایران میگیرد؛ او در همین جام ملتها بعد از مارچلو لیپی، دومین مربی گرانقیمت جام بود و در جام جهانی یکی از 10 مربیای بود که بیشترین دستمزد را میگرفت. عجیب اینکه بابت این دستمزد زمان زیادی را هم در ایران نبود؛ بیش از آنکه در ایران باشد، تبدیل به مربی پروازی شد که ترجیح میداد دستمزدش را به شیوه راحتتری خرج کند. کیروش بهجای آنکه در ورزشگاهها باشد و بازیهای لیگ را تماشا کند، به این بهانه که در ورزشگاه امنیت ندارد، ترجیح داد به ادعای خودش بازیها را از دور زیرنظر بگیرد.
صفر بزرگ
مهمترین و قطعیترین دلیل برای خداحافظی از کارلوس کیروش، همین صفر بزرگ است؛ او هشت سال در ایران بود، بهترین دستمزدها را گرفت، بیشترین امکانات را داشت، بیشترین تعداد اردوها را داشت؛ ولی دستآخر هیچ جام و دستاورد مهمی برای ایران نداشت. او دلخوش به این بود که ایران را هشت سال تیم برتر آسیا نگه داشته؛ ولی هرگز نتوانست تیم ملی را از گروهش در جام جهانی به مرحله حذفی ببرد و از آن بدتر هرگز نتوانست بهعنوان تیم اول آسیا، قهرمان جام ملتها شود. او سال 2015 در یکچهارم نهایی و امسال هم در نیمهنهایی باخت تا پس از هشت سال حضور در ایران، جامهایش برای ایران یک صفر بزرگ باشد.