ماهان شبکه ایرانیان

کوتاهی آروز، بالاترین سرمایه انسان

قرآن کریم در صدد این است که جامعه بشری را زنده کند، این حیاتی که برای همه ما هست که مشترک بین حیات انسانی و حیات حیوانی است؛ اما یک سلسله مشترکاتی بین انسان و فرشته هاست که اصرار قرآن کریم بر این است که ما را به آن حیات مشترک بین انسان و فرشته برساند که ما هم در حدّ فرشته بشویم؛ حالا ائمه ما (علیهم السلام) اینها معلمان فرشته اند، از ما آن توقّع نی ...

قرآن کریم در صدد این است که جامعه بشری را زنده کند، این حیاتی که برای همه ما هست که مشترک بین حیات انسانی و حیات حیوانی است؛ اما یک سلسله مشترکاتی بین انسان و فرشته هاست که اصرار قرآن کریم بر این است که ما را به آن حیات مشترک بین انسان و فرشته برساند که ما هم در حدّ فرشته بشویم؛ حالا ائمه ما (علیهم السلام) اینها معلمان فرشته اند، از ما آن توقّع نیست؛ اما در حدّ فرشته شدن برای ماها مقدور است؛ لذا فرمود: ﴿یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ﴾،گرچه نام ذات اقدس الهی و همچنین وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) به عنوان تثنیه و دو نفر ذکر شد؛ اما چون دعوت یک دعوت است، از این جهت فعل و ضمیر را مفرد می آورد. دعوت خدا به وسیله پیامبر است، دعوت پیامبر همان دعوت خداست، «اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعَواکمْ» نیست ﴿إِذا دَعاکمْ﴾ هست. اینها می خواهند ما را زنده کنند خطاب به زنده هاست. فرمود ای زنده ها! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید که اینها شما را زنده می کنند ما با چه چیزی زنده ایم؟

یک حیات است که وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) در همان بخش اوّل دعای صحیفه سجادیه مرز انسان و حیوان را مشخص کرد؛ فرمود: انسان را دیگران حیوان ناطق می دانند؛ اما برابر فرهنگی که قرآن کریم به ما آموخت انسان را «حی حمید» می دانیم نه حیوان ناطق. در همان دعای نورانی صحیفه سجادیه دارد که خدایا! اگر راه حمد را به ما نیاموخته بودی ما نعمت های تو را صرف می کردیم و همین جامعه ای که نعمت الهی را بدون حمد صرف کند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیةِ فَکانُوا کمَا وَصَفَ فِی مُحْکمِ کتَابِهِ: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾»،تو حمد و شکر را به ما آموختی که ما حیات انسانی پیدا کنیم.

پس یک وقت است از عده ای سؤال می کنند انسان چیست؟ می گویند حیوان ناطق، زنده‎ای است که حرف می زند. وجود مبارک امام سجاد می‎فرماید که انسان، حیوان ناطق نیست؛ «الإنسان حی حمید»، فصل مقوّم انسان، حمد اوست. مستحضرید که حمد گذشته از اینکه حمد زبانی است که انسان باید در برابر نعمت خدا شاکر باشد، عمده آن است که این نعمت را به جای خود صرف کند. صرف نعمت به جای خود بدون آشنا بودن به تعیین کننده آن نعمت که منعِم کیست و جایش چیست این ممکن نیست. الآن تمام تفاوت بین ما موحّدان و جهان غرب این است که ما می گوییم عدل، آنها هم می گویند عدل، می گوییم ظلم بد است آنها می گویند ظلم بد است، می گوییم حقوق انسان ها، آنها هم می گویند حقوق انسان ها، تا اینجا مرز مشترک بین ما و دیگران است. این «عدل» که یک کلمه سه حرفی است یک مفهوم روشنی دارد. عدل؛ یعنی هر چیزی را سر جایش قرار بدهیم و خیلی محبوب هم هست عدل مورد علاقه همه مردم است؛ این هم مشترک بین ما و آنهاست. اما عدل که معنایش این است که «وضع کلّ شیء فی موضعه»؛ هر چیزی را در جای خود قرار بدهید جای اشیا کجاست؟ جای اشخاص کجاست؟ ما می گوییم جای اشیا و اشخاص را اشیاآفرین و اشخاص آفرین معین می کند، آنها می گویند ما معین می کنیم؛ ما می گوییم درخت انگور که میوه شیرینی دارد چه قسمتش حلال است چه قسمتش حرام، آن را انگورآفرین باید بگوید، آنها می گویند ما می گوییم چه شراب باشد چه سرکه باشد چه شربت باشد، همه اش حلال است. تمام تفاوت حقوق بشر، عدل و ظلم، اخلاق همین است. ما می گوییم عدل چیز خوبی است، عدل هم معنایش این است که هر چیزی در جای خودش باشد؛ اما جای اشیا کجاست؟ جای اشخاص کجاست؟ جای نعمت کجاست؟ آنها می گویند ما معین می کنیم، ما می گوییم آنکه نعمت آفرید باید معین کند؛ این فرق مسلمان و غیر مسلمان است؛ منتها آنها بالصراحه ادعا نمی کنند که ما فرعون هستیم ﴿ما عَلِمْتُ لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَیری﴾،اما حرف همین است، آنها نمی گویند عدل بد است، آنها می گویند همان طور که شما می گویید عدل خوب است، ما هم می گوییم خوب است می گوییم اگر عدل خوب است عدل این است که انسان هر چیزی در جای خودش قرار بدهد. جای اشیا کجاست؟ وجود مبارک امام سجاد در همان دعای اوّل صحیفه سجادیه دارد که «الانسان حی حمید»؛ چون بیان نورانی حضرت این است که اگر کسی حمد نکند «لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیةِ إِلَی حَدِّ الْبَهِیمِیةِ». پس ما در برابر نعمت های الهی چند کار باید بکنیم: یکی اینکه نعمت را خدا به ما داد: «بر هر خوان که بنشتم خدا رزّاق بود» یکی اینکه جایش هم مشخص است که کجا صرف بکنیم چطور صرف کنیم؛ این مطلب اوّل.

بنابراین بهترین راه که فرمود دعوت خدا و پیغمبر این است که شما را زنده کند؛ یعنی بشوید «حی حمید»؛ حالا که «حی حمید» شدیم، به ما گفتند این راه را بگیرید و ادامه بدهید، بسیاری از فرشته ها نازل تر از مقام انسان، مقام دارند. این همه فرشته ها که در بهشت خدمتگزار مؤمنین اند، مقامشان پایین تر از مؤمنین است این همه فرشته هایی که در حالت احتضار به مؤمنین سلام عرض می کنند: ﴿الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکةُ طَیبینَ یقُولُونَ سَلامٌ عَلَیکمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ این همه فرشته هایی که قرآن معرفی می کند، اینها به مؤمنین سلام عرض می کنند و در خدمتشان هستند؛ پس ما می توانیم هم به حدّ فرشته ها برسیم، هم از فرشته ها بالاتر برویم؛ البته فرشته ها هم درجاتی دارند؛ این هم یک مطلب.

مطلب دیگر این است که یکی از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که ما دست و پای خود را نبندیم، این آرزوها و خواسته های ناروا، دست و پاگیر است. فرمود: «أَشْرَفُ الْغِنَی تَرْک الْمُنَی»؛بالاترین سرمایه این است که انسان گرفتار آرزوها نباشد من به این برسم به آن برسم، به این مال برسم به آن منال برسم! ما اگر خود را بسپاریم به کسی که ما را آفرید، فرمود شما کارتان را انجام بدهید من تأمین می کنم، همین آیه شش سوره مبارکه «هود» این است که فرمود تمام مار وعقرب های عالم عائله من هستند، شما حق ندارید بگویید فلان خرس قطبی نجس العین است یا حرام گوشت است، بلکه عائله من است، من آن را آفریدم و خود را هم موظف می دانم که آن را تأمین کنم. فرمود تمام این حیوانات حرام گوشت و حلال گوشت عائله من هستند، با «عَلَی» تعبیر کرده، فرمود دنبال چه چیزی می گردید؟ خدایی که به هیچ وجه مار و عقرب ها و حرام گوشت ها و خرس های قطبی را از نظر دور نمی دارد، ما را رها می کند؟! مشکل ما این است که ما او را رها کردیم به دنبال دیگری می گردیم. فرمود: «أَشْرَفُ الْغِنَی تَرْک الْمُنَی».

در بعضی از روایاتی که حضرت امیر(علیه السلام) فرمود: «إِیاکمْ وَ الْإِیکالَ بِالْمُنَی»؛ این قدر گرفتار آرزو نباشید به این فکر باشید که تا انسان زنده است باید تلاش وکوشش کند، کار، تولید، اشتغال، اینها از بهترین برنامه های دینی ماست. وقتی افرادی به حضور پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) شرفیاب می شدند، خود را معرفی می کردند که فلان شخص این کار را دارد، فلان شخص این سِمت را دارد، فلان شخص این برنامه را دارد، بعد به کسی می رسیدند که کاری نداشت، می گفتند فلان شخص بیکار است «سقط من عینه أو عینیه»؛ از چشمان حضرت می افتاد، می گفت مگر می شود آدم بیکار باشد.

اینکه در دعاهای ما، در نماز، در تعقیبات نماز به ما گفتند بگویید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَع وَ قَلْبٍ لَا یخْشَعُ وَ عِلْمٍ لَا ینْفَعُ »؛ خدایا آن علمی که به درد نمی خورد من از آن علم به تو پناه میبرم؛ اینها در دستورات دینی ماست یا در نماز یا در قنوت یا در تعقیبات. علمی که نافع نیست، بعضی از آنها مقدارش مشخص است؛ مثل علوم محرّم، سِحر و شعبده و جادو. بعضی از علوم است که طبعاً و ذاتاً نافع است؛ ولی شخصِ عالم از آن بهره نمی برد؛ مثل همین فقه و اصول و تفسیر و اینها علم نافعی است؛ ولی به حال این شخص نافع نیست برای اینکه متأسفانه او بهره نمی برد، اینها مشخص است. اما علم نافع دیگر که در بخش های سوم قرار دارد، علومی که ما گاهی در حوزه و قسمت مهمّی در دانشگاه ها یاد می گیریم یا یاد میدهیم که فقط می خواهیم بچه های ما روی میز بنشینند و اگر میز نباشد به درد جامعه نمی خورند، نه کشاوری نه دامداری نه صنعت، اهل تولید و کار نیستند فقط اهل میز هستند؛ این علم، علم نافع نیست؛ «أَعُوذُ بِک مِنْ عِلْمٍ لَا ینْفَع ». دانشگاه های ما باید طرزی این عزیزان را تربیت کنند که اینها وقتی فارغ التحصیل شدند، تولید و اشتغال دم دستشان باشد، روی میز نشستن، علم نیست علم نافع نیست. این دعاها و تعقیبات هر کدام اینها مدرسه است. فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ﴾وجود مبارک پیغمبر با آن مقام دست کارگر را بوسید،کدام کارگر؟ کارگری که برای خود تولید می کرد. همه فقهای ما مستحضرند که مزدوری در اسلام مکروه است. دین که نمی خواهد شکم مردم را با اطعام سیر کند، دین می خواهد مردم را با اکرام تأمین کند. این اطعام برای کفّارات و امثال ذلک است. اگر خدای سبحان انسان را به عنوان کریم معرفی کرد: ﴿لَقَدْ کرَّمْنا بَنی آدَمَ﴾همین دین می گوید، مزدوری مکروه است؛ منتها اینکه می گوییم مکروه است با احتیاط می گوییم، چون روایات در حدّ تحریم است؛ منتها حمل بر تنزیه کردند که کسی حق ندارد جامعه را با مزدوری اداره کند، این کرامت افراد محفوظ نیست. ما متأسفانه به این حدّ هم نرسیدیم که با مزدوری جامعه را اداره کنیم. حضرت دست آن کارگر را بوسید که برای خود تولید داشت و برای خود اشتغال داشت. علمی که به درد جامعه نخورد به ما گفتند به خدا پناه ببرید: «أَعُوذُ بِک مِنْ عِلْمٍ لَا ینْفَع».

مطلب بعدی این است که ما گرفتار یک دشمن داخلی هستیم که این دشمن داخلی چند کار می کند، خوب را بد نشان می دهد، بد را خوب نشان می دهد، ما برای نجات از این دشمن داخلی که آن دشمن بیرونی؛ یعنی ابلیس هم همین کار را می کند، چندتا راه داریم: راه اول شناخت و علم است که علم این سهم تعیین کننده ای دارد که آدم بداند چه چیزی حق است، چه چیزی باطل؛ چه چیزی خیر است، چه چیزی شرّ؛ چه چیزی زشت است، چه چیزی زیبا؛ چه چیزی صدق است، چه چیزی کذب؛ خاصیت علم است. چیز دیگری که در کنار علم نافع است، ایمان و اعتقاد به اینکه آن چرا که قرآن و عترت گفتند «حقٌ لا ریبَ فیه». راه سوم این است که ما باطن اشیا را بفهمیم.

برای ائمه(ع) گذشتن از گناه خیلی آسان بود، چرا؟ چون اینها نه تنها عالِم بودند که بعد از این کیفر هست، نه تنها ایمان داشتند که خدا حق می گوید؛ برای اینکه باطن کار را می دیدند. اگر کسی باطن کاری را ببیند و بداند این زرق و برق، آن طرفش آلودگی و لجن است. وجود مبارک حضرت امیر وقتی به مقام خلافت رسید کلّ خاورمیانه در اختیار او بود، ما در خاورمیانه دوتا حکومت نداشتیم، ایران چندتا استانداری داشت، یک استانداری آن مشترک بین عراق و ایران بود؛ یعنی اهواز بود، بصره بود تا کرمان، کلّ اینها یک استانداری بود، استاندار آن هم ابن عباس بود. آذربایجان با آن بخش وسیعش، قسمت اصفهان و اینها یک استان بود. ایران چندتا استان بود. کلّ خاورمیانه را وجود مبارک حضرت امیر اداره می کرد؛ الآن شده چهل پنجاه کشور، آن روز یک کشور بود. حضرت در برابر این حکومت وسیع خاورمیانه گفت این «عفطه عنز»است؛ اینها راحت هستند برای اینکه نه تنها می دانند باطن گناه بد است، نه تنها ایمان دارند که خدا فرمود: باطن گناه بد است، باطن کار را هم می بینند؛ لذا زرق و برق دنیا نمی تواند درباره اینها اثر کند. این است که خدا فرمود شما اگر زنده بشوید یا می فهمید یا باور دارید یا می بینید. اگر کسی به این مقام رسید؛ آن وقت راحتِ راحت است؛ ﴿اسْتَجیبُوا﴾ ما هم به اندازه خودمان می توانیم، حوزه ابتلای ما مگر چقدر است، ما در محدوده خاص، زندگی محدودی داریم، ما به همین اندازه می توانیم بفهمیم فلان کار باطن آن چیست یا بفهمیم یا باور کنیم با ببینیم؛ اینها «مانعة الخلوّ» است، جمع را شاید.

فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ﴾ اگر انسان زنده باشد، بو می کشد و می بیند. فرمود شما می توانید باطن آن را ببینید. آن هم که بد را خوب نشان می دهد در درون ماست به نام نفس مسوّله؛ این نفس مسوّله کار بسیار تلخی دارد، تمام این لجن ها را یک طرف می گذارد، رویش هم یک زرورق شیرین می کشد و به صورت تابلوی زرّین به ما نشان می دهد؛ این در درون ما این چنین کاری را دارد میکند، هر روز کارگاه او این است. اگر انداختن یوسف به چاه هست؛ به وسیله همین نفس مسوّله است که وجود مبارک یعقوب گفت: ﴿سَوَّلَتْ لَکمْ أَنْفُسُکمْ﴾ و اگر آن کار سامری است، گفت: ﴿سَوَّلَتْ لی نَفْسی﴾همه ما مبتلا هستیم؛ بعدها انسان گرفتار نفس امّاره می شود وگرنه نفس امّاره که اوایل پیدا نیست، اول نفس مسوّله است، این نفس مسوّله این هنر را دارد، ابزار خوبی برای شیطنت شیطان است؛ تابلوسازی، هنرمندی، در درون او ماهرانه است، او بدترین لجن را یک زرورق شیرین روی آن می کشد و به ما نشان می دهد، ما هم خوب می‎بینیم، از پشت آن بی‎خبر هستیم برای اینکه از پشت آن باخبر بشویم سه راه دارد به نحو مانعة الخلوّ: یا راه درس و بحث و تفسیر حوزوی و دانشگاهی است یا اگر کسی توفیق نداشت حوزه و دانشگاه نداشت، ایمان داشته باشد که خدا و پیغمبردرست گفتند یا اگر اهل کشف و شهود بود ـ که «طوبی له و حسن مآب» ـ باطن امر را می بیند. این سه راه باز است؛ لذا فرمود: ﴿اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ﴾. هر حادثه ای که برای ما پیش بیاید امتحان الهی است؛ مثل کنکورها در این دانشگاه ها و حوزه ها، گاهی امتحان سالانه است، گاهی نیم‎سال است، گاهی امتحان در کلاس هست. در بخشی از آیات قرآن کریم فرمود گرچه انسان در معرض آزمون هست؛ ولی آن امتحان های مهم، سالی یکی دو بار است﴿یفْتَنُونَ فی کلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَینِ﴾، حالا در صدر اسلام مربوط به غزوه بود، سالی یک یا دو مرتبه جنگ رسمی شروع می‎شد، این آیه که مطلق هست و آن مورد هم که مخصص نیست. فرمود آن امتحان های مهم یا یک بار یا دو بار امتحان مهم است؛ ما موظف هستیم هر لحظه آزمون را خوب پس بدهیم. پس راه باز است و در همه موارد ذات اقدس الهی در کمین ماست که دستِ ما را بگیرد: ﴿إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ﴾؛آن شیطان در کمین است که پای ما را بگیرد: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَک الْمُسْتَقیمَ﴾؛ خیلی فرق است. اگر خدا مرتب در کمین است که ما نیفتیم و اگر شیطان مرتب در کمین است که ما را بیاندازد‎؛ خدا پیروز است، چرا ما آن طرف نرویم؟! هم ﴿إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ﴾ است، هم ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَک الْمُسْتَقیمَ﴾ است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان