این شاعر در گفتوگو با ایسنا، درباره وضعیت برگزاری نشستهای انجمنهای ادبی اظهار کرد: آن اوایل که نشستهای انجمنهای ادبی تشکیل میشد، من خیلی به آنها خوشبین بودم؛ حس میکردم مثل کلاس درس دانشگاه و مدرسه هستند و هرچه بیشتر بشوند نیروهای بیشتری را جذب و تربیت میکنند و به جامعه تحویل میدهند؛ اما با حضور در برخی از آنها و با دیدن افرادی که در آنها شرکت میکنند، متوجه شدم که متاسفانه اینها بدل آن انجمنهایی هستند که در قدیم بسیار فعال، ارجمند و صاحب نقد و نظر بودند.
او سپس به خاطرهای از حضور مهرداد اوستا در انجمن ادبی محمدعلی ناصح اشاره و بیان کرد: یکی از دوستان پیشکسوتمان تعریف میکرد مرحوم اوستا در نشست انجمن ادبی مرحوم ناصح که در تهران تشکیل میشد بهمدت یک سال گوشهای مینشست تا بعد از یک سال مرحوم ناصح از او خواست شعری بخواند.
اسرافیلی با بیان اینکه این انجمنهایی که در حال زیاد شدن هستند، باعث تشتت آرا، نظرات و عقاید میشوند گفت: متاسفانه به اندوخته کسانی که به این انجمنها میروند، چیزی اضافه نمیشود. دست در برگزاری این انجمنها زیاد شده؛ مثلا شهرداری در هر منطقه یک خانه فرهنگ دارد و در آنها انجمنهایی را تشکیل داده است که من نمیدانم مسئولان این انجمنها را چهکسی و چطور تایید صلاحیت میکند. یکبار من را به انجمنی دعوت کرده بودند، وقتی مجری اسم افراد را صدا میکرد دیدم مسئول انجمن آمد و سفارش کسی را کرد تا صدایش بزند و او شعر خاصی را بخواند. من فکر کردم حتما باید شاعر خوبی باشد که مدیر انجمن او را تایید کرده اما وقتی شعرش را خواند، دیدم شعرش اصلا اشکال وزنی دارد.
این شاعر با بیان اینکه انجمنهای ادبیای تشکیل شده که قدمبهقدم مثل قارچ سبز شدهاند و هیچ سودی ندارند، اظهار کرد: در قدیم انجمنهای ادبی آنقدر مهم بودند که وقتی دانشگاه تهران تازه تاسیس شده بود، برای انتخاب استاد و منبع تدریس به آنها مراجعه کردند؛ مرحوم فروزانفر و همایی هم به همین ترتیب برای تدریس در دانشگاه تهران دعوت شدند. البته الان هم هستند انجمنهایی که توسط افراد مطرح و باتجربه اداره میشوند اما 80 درصد این انجمنها توسط کسانی اداره میشوند که خودشان باید آموزش ببینند.
او که معتقد است انجمنهای ادبی در کافهها عملا انجمن نیستند، بلکه پاتوغی هستند که دوستان جمع میشوند و هر کس شعر خودش را میخواند و دیگران را نقد و بررسی میکند، بیان کرد: متاسفانه در اکثر این انجمنها نقد و نظر بهخوبی انجام نمیشود یعنی مسئول انجمن خودش هیچ نظری نمیتواند بدهد، افرادی که شعرخوانی میکنند هم آثار خوبی ارائه نمیکنند. بیشتر نشستهایی که در کافهها برگزار میشوند با حضور کسانی هستند که عمدتا شعرهای غیراخلاقی دارند؛ از «لب»، «بوسه»، «بستر» و «آغوش» صحبت میکنند و بقیه هم بهبه و چهچه میگویند. ریشه این بهبه و چهچهها هم در جای دیگری است. این برنامهها برای ارتباطی خارج از کافه و انجمن ایجاد میشود و عمر آن شعر هم تمام میشود و فقط در حد یکبار شنیدن ارزش دارد. در حالی که 700 سال است مردم با شعر حافظ دلمشغولی دارند، قبل از انجام کارها از نفس قدسی او کمک میگیرند و شعر او کهنه نمیشود. در گذشته شعرهای ما پر بود از نصیحتهای عالمانه، عارفانه و عاشقانههای نجیب و دوستداشتنی، اما الان عاشقانهها صرفا این است که «آی تو با منی، تو خودت با منی و دلت با دیگرانه»؛ یعنی عاشقانهها هم توصیف هوس است نه عشق. اغلب توصیف «لب»، «بوسه» و «آغوش» است و توصیف اینکه انتظار پوچ است، درحالیکه انکار باورها و توصیف هوسهاست.
حسین اسرافیلی ادامه داد: یک مشکل دیگر هم هست؛ وقتی به مسئولان فرهنگسرا درباره مسئول انجمن اعتراض میکنیم و درخواست میکنیم تا فردی را که به ادبیات و نقد آشنا است بیاورند، صاف میروند سراغ یک شاعر درجه پنج که فقط نظم را بلد است و شعرش نه با جامعه و نه با مردم ارتباطی ندارد، فقط وزن و قافیه را میشناسد و شعرش هیچ شاعرانگیای ندارد؛ او چطور میتواند با دیگران ارتباط برقرار کند و شعرش در آنها اثرگذار باشد؟ یعنی مسئولان کسی را انتخاب میکنند که شعر را نمیشناسد. وقتی هم که ایرادی گرفته میشود سراغ کسی میروند که زبان و بیان کهنه و کلاسیک دارد که در بهترین حالت مثل شاعر دست چندم قرن هشتم است. علتش هم این است که کسانی که میخواهند او را انتخاب کنند خودشان فرهنگی نیستند و فرق دوغ را از دوشاب تشخیص نمیدهند.