این پژوهشگر که رساله دکتری او با عنوان «تصحیح دیوان عارف قزوینی و تحقیق در احوال وی» برگزیده جایزه استاد فتحالله مجتبایی شده است، به پرسشهای ایسنا درباره عارف قزوینی و ضرورت تصحیح دیوان او و همچنین وضعیت مقالههای علمی در رشته ادبیات، پاسخ داد.
اینگفتوگو در پی میآید:
عارف صدای مشروطه است
عارف قزوینی در کنار بهار ، ایرج، میرزاده عشقی و فرخی از مهمترین شاعران عصر مشروطه بوده است. دیوان او بارها چاپ شده، ضرورت تصحیح دیوان او و پرداختن به زندگی و اندیشه عارف قزوینی چه بوده است؟ آیا فقط علاقه شخصی بوده یا ضرورتی دیگر در کار بوده است؟
هیچ کاری بدون علاقه شخصی پیش نخواهد رفت. عارف «شاعر ملی ایران» است. او شخصیتی عبوس، عصیانگر و پرخاشگر داشت، در دورهای متجاهرانه زیست، بیمحابا عشق ورزید، در پایتخت با آرزوهایی خروشان همگام جنبشِ آزادیخواهی شد. زندگانی پُرتلاطمی داشت. شاعری بود که بهسرعت دل میباخت و با شتابی غافلگیر کننده رشته عُلقههای آشکار و نهان را پاره میکرد. شادیهایش زودگذر بود، جهان را از دریچه فاجعه نگاه میکرد و با کلمه «رضایت» بیگانه بود. تصنیفساز یگانهای بود؛ اما شاعر بزرگی نبود. شخصیتش مهمتر از شعرش بود. شعرش هرگز قوّت کلام بهار و ایرج را نداشت؛ اما هیچکس نتوانست مانند او تارهای قلوب میهنپرستان را به ارتعاش درآورد. او بهحق صدای عصر مشروطه است؛ پس پرداختن به او یک وجه شخصی داشت. ولع شناخت شخصیتی چنین ناسازگار و آشفته سالها با من بود.
از جانبی دیگر با اینکه بیش از هشت دهه از مرگ عارف قزوینی گذشته، ما چاپی منقّح از دیوان و آثار منثور او نداشتیم. هنوز چاپی نهایی از آثار بسیاری از بزرگان کلاسیک در دست نداریم. حجم انبوهی از شعرهایی واحد در دیوان چند شاعر دیده میشود و حتی در فاصله کمتر از یک قرن از روزگار ما آثار عارف و میرزاده عشقی نیز سرنوشتی مشابه داشتهاند. غفلت از چهرههایی که در دورانی نزدیکتر به عصر ما یا در عصر ما زندگی کردهاند سبب میشود آثارشان به سرنوشت آثار مؤلفان و شاعرانی در قرون پیشین دچار شود. میزان دخل و تصرف در آثار میرزاده عشقی چنان گسترده است که گاه تشخیص اصلِ سخن از صورتهای پیراسته شده نزدیک به محال است. در آثار عارف هم با صورتهای مختلفی از تغییر و تحریف و تصرف در متن و حتی جعل مواجهیم.
از سال 1303 که دیوان عارف برای اولینبار بهکوشش رضازاده شفق و سرمایه سیف آزاد در برلین منتشر شد تا امروز چاپهای متعددی از دیوان عارف به همراه یادداشتهای پراکنده و نامههایی از او منتشر شده؛ اما «حذف»، «جعل»، «تحریف»، «بدخوانی» و نادرستیهای فراوان، قدر مشترک همه این نسخهها است. این خطاها و آشفتگیها به دریافتهایی نادرست درباره فکر، شخصیت و شیوه زیست او انجامیده و تکرارِ مسائل نادرست درباره او به گسترش خطاهایی دامن زده است: از افسانه تبعیدش گرفته تا تاریخ مرگش. مجموع اینها موجب شد تصمیم بگیرم تحقیقی مفصّل و دقیق درباره زندگی و شعر و نامهها و دیگر آثارش انجام بدهم. این را هم بگویم که من شماری از این چاپها را مصداق کتابسازی میدانم؛ مثلاً در سال 1385 نسخهای از دیوان عارف منتشر شد که با چاپهای پیشین تمایزی نداشت. 206 صفحه از این کتاب 413 صفحهای با خاطرهنویسی و مطالبی نالازم پُر شده! و هر بیتی یا شعری که مغایر اصول اخلاقی و اعتقادی شخصی تشخیص داده شده حذف شده است! چاپ محمدعلی سپانلو و مهدی اخوت هم با دیوانهای پیشین تفاوت چندانی نداشت. در این چاپ، سپانلو تعدادی از شعرهای مسلّم عارف را نیز در زمره اشعار مشکوک آورد و چاپ او نیز در مجموع، سرشار از اشتباه است.
همچنین " دیوان عارف قزوینی" که سال 1389 از سوی نشر "سخن" منتشر شد؛ اگرچه دارای شعرهایی نویافته و تنظیم اشعار بر مبنای قالب و تاریخ سرایش است و از این نظر قابل تحسین است، خطاهای فراوان چاپهای پیشین و شعرهای برساخته کتاب حائری را در خود دارد. در تاریخگذاری شعرها خطاهای فراوان روی داده. گذشته از حذف تعداد زیادی از ابیات، شماری از مهمترین سرودههای عارف در این چاپ حذف شده. در مواردی تدوینکننده کتاب بهقصد تصحیح متن، صورت درست شعر را بر هم زده. لغزشهای چاپی و املایی و استفادۀ نادرست از علائم ویرایشی نیز از دیگر معایب این چاپ است که گاه بیت را مخدوش کرده است. در همین چاپ ابیاتی از سعدی و نظامی و مولانا و فروغی بسطامی و یغما و حسین یزدی و... به نام عارف آمده! من در دو مقاله «ای امان از این امانتخوار » (آینه پژوهش، سال سیام، شمارۀ دوم، خرداد و تیر 1398، شمارۀ 176) و «این عمارت نیست؛ ویران کردهاند» (آینه پژوهش، شمارۀ بهمن 1398، زیر چاپ) درباره این موضوع نوشتهام.
چند مثال از خطاها و بدخوانیهای راه یافته در دیوان عارف میزنید؟
برای نمونه مصراع «برای کِشتِ ز اشک آبدادۀ دهقان» در چاپهای دیوان عارف به این صورت آمده است: «برای کِشتِ ز سنگ آبدادۀ دهقان» که کاملاً بیمعناست. «اشک» را «سنگ» خواندهاند و یک نفر از منتشرکنندگان آثارش از خود نپرسیده معنیِ «با سنگ آب دادن» چیست؟! مصراعِ «ببین، که چشمْ خود از کیسه این ضرر نکند» بهصورتِ «ببین، که چشمْ خود از کینه این ضرر نکند» آمده است، مصراعِ «آن کیست که غارتزده در کشورِما نیست» بهصورتِ «آن چیست که غارتزده در کشورِما نیست»، «به یک لکاتِ اروپا بباخت خود را شاه» بهصورتِ «به یک نگاهِ اروپا بباخت خود را شاه» آمده است و موارد مشابه بسیارِ دیگر.
گفتید آثار عارف با حذف و تغییر و تحریفهایی منتشر شده است. دلایل اصلی این حذفها و تغییرها و تحریفات در شعر او چه بوده است؟
اینها فقط منحصر به سرودههایش نیست. در همه آثار او دست بردهاند. حملههای خشماگین عارف به دو نهاد قدرت سیاسی و دینی و سردمدارانشان و دشنامهایی که نثارشان کرد و زبان گزندهای که در بیان اسباب فلاکت مملکت به کار گرفت موجب شد منتشرکنندگان آثارش با دگرگونیهای مصلحتاندیشانه و دخل و تصرفهای دلخواه در شعرها و نامهها و یادداشتهایش نسخههایی پیراسته و کمخطر از آثار قلمی او عرضه کنند.
شما در رسالهتان به همه این موارد پرداختهاید؟
بله. در این رساله با بررسی و مطابقت همه چاپهای دیوان عارف و استفاده از دستنویسهای شماری از شعرهای او و منابعی دیگر با ذکر اختلاف نسخهها در جدولی ذیل هر شعر، میزان خطا و حذف و تغییر و تحریف در هر شعر او در چاپهای مختلف آشکار شده است. جز تصحیح این موارد، دستنوشتههایی از عارف شامل شعر و نامه و یادداشتهایی خاطرهوار یافتم که منتشرنشده بود؛ همچنین با جستوجو در جراید عصر قاجار و پهلوی اول و دوم و چند کتابچه چاپ سنگی، چندین غزل و مثنوی و تصنیف یافتم و به دیوان او افزودم. در مجموع، رسالهام بیش از چهارصد بیت از کاملترین دیوان عارف بیشتر دارد.
شعرهای جعلی به نام عارف قزوینی
ماجرای شعرهای جعلی چیست؟
شخصی به نام سید هادی حائری (کوروش) سال 1321 مجموعهای از اشعار عارف را که پیشتر در منتخباتی از دیوان ابوالقاسم عارف (چاپ بمبئی) و عارفنامۀ هَزار منتشر شده بود، به علاوه چند شعر دیگر تحت عنوان جلد دوم دیوان عارف قزوینی منتشر کرد و هیچ اشارهای به منبع این شعرها نکرد. حائری سال 1364 دیوان عارف را با نام «عارف قزوینی: شاعر ملی ایران» منتشر کرد که دقیقاً همان چاپ ششم سیف آزاد است، حتی از نظر شماره صفحات، به علاوه چند شعر و نامه و تکبیت و البته با دخل و تصرفهای دلخواه.
سال 1372 کتابی از حائری منتشر شد با عنوان فریبندهی آثار منتشر نشده عارف قزوینی. در این کتاب شعرهایی به نام عارف جعل شد و سرچشمه انحراف در چاپ دیوان عارف و مطالعات ادبی در حیطه شعر و اندیشه عارف شد. من در رسالهام یکایک این شعرهای جعلی را بررسی و اثبات کردهام که گوینده هیچیک از این سرودهها عارف قزوینی نیست. او بسیاری از سرودههای میرزاده عشقی را هم با دخل و تصرفهای دلخواه، دگرگون کرده است.
درباره این تغییر و تحریفها در دیوان میرزاده عشقی مطلبی نوشتهاید؟
خیر، در رسالهام فقط اشاره کردهام؛ اما چون استادم دکتر مسعود جعفری همان روز دفاع از پایاننامه از بنده خواست دیوان میرزاده عشقی را نیز با همین شیوه تصحیح و منتشر کنم، فرمایش ایشان را بر چشم گذاشتم. تا امروز هم قسمت عمده کار انجام شده و تا ماههای آینده دیوان میرزاده عشقی را هم آماده میکنم.
در رسالۀ دکتریتان به کدام وجوه از شعر و زندگی عارف پرداختهاید؟ کدام مطالب تازگی دارد؟
از نظر خودم بخش عظیمی از مقدمه و تعلیقات شعرها تازگی دارد؛ چون کتابی درباره عارف نداشتهایم که زندگی و شعر او را با استناد به منابع دیده نشده یا دست اول و فراوان بررسی کرده باشد. در مقدمه تقریباً درباره همه وجوه زندگی و اندیشه و شخصیت عارف نوشتهام. سعی کردم عقاید و اندیشههایش را در ساختاری روشمند تحلیل کنم. ثابت کردهام که به خلافِ باورِ همگانی و مرسوم، او به همدان تبعید نشده، دلایل سروده شدن «عارفنامه» را کشف کردم، دلایل انزوایش را تبیین کردم، تاریخ و روز و ساعت دقیق کنسرت هایش را از روی اسناد و جراید آن عصر استخراج کردم، روز مرگش را همگان به نادرست ظهر دوم بهمن 1312 نوشتهاند؛ اما او شنبه حوالی ساعت دوازده نیمشبِ سیام دیماه درگذشت و شاید در ساعت آغازین بامداد یکشنبه یکم بهمن. تشییع جنازهاش هم صبح یکشنبه بوده و دهها مورد دیگر از این قبیل.
شعر امروز تحت سیطره نظریههای ادبی است
عارف قزوینی در مقطعی زندگی میکرد که بازتاب حوادث تاریخی و سیاسی را در شعرهای او و همدورههایش میتوان دید؛ اما امروز کمتر شاعرانی مانند عارف قزوینی وجود دارد که بتوان بازتاب حوادث را در شعرهایشان دید، درباره این موضوع نیز توضیح مختصری میدهید.
شعر عارف آکنده از اشاره به رویدادهای اجتماعی روزگارش و نام و نشان رجال سیاسی و ارباب قدرت است و این البته منحصر به شعر او نیست، شعر میرزاده عشقی و ایرج و فرخی و بهار و نسیم شمال هم با بسامدهایی متفاوت چنینند. در عصر مشروطه وظیفهای ژورنالیستی بر دوش ادبیات افتاد و شعر گاه دقیقاً همانند یک سرمقاله یا بیانیه تند سیاسی میشد. بسیاری از سرودههای آن عصر «دشنامنامه» بود. در شعر دهههای چهل و پنجاه نیز شعر شاعران پُرشماری همین خصلتها را داشت و بهشدت سیاسی شده بود. سیاستزدگی هرچه باشد، حُسن شعر نیست؛ اما موقعیت خلق اثر را باید همواره در نظر گرفت. دیگر اینکه در شعر «چه گفتن» اهمیتی ندارد؛ آنچه مهم است «چگونه گفتن» است. شعر امروز تحت سیطره نظریههای ادبی قرار گرفته، شاعرانِ این قبیل افاضات، نه درد دارند نه فهمِ زبانی؛ به نام مدرنیسم و پستمدرنیسم و هزار «ایسم» دیگر چیزهایی به هم میبافند که یک ارزن ارزش ندارد. میدانم که این حرفهایم دشمنتراش است؛ ولی اشکالی ندارد. من پیشتر هم گفتهام نود و نُه درصد آنچه امروزه به نام شعر منتشر میشود اباطیل است و ارزش اظهارنظر و بررسی ندارد. شعر در ایرانِ امروز مرده و جز چند گوینده برجسته شاعر دیگری نمیشناسم.
مقالهسازی بلای جان دانشگاهها شده است
وضعیت مقاله و پایاننامههای رشته زبان و ادبیات فارسی را چطور ارزیابی میکنید؟ بسیاری از مقالات عیناً کپیبرداری از کار دیگران است و دانشجو مقاله را صرفاً برای نمره ارائه میکند و دغدغه علمی ندارد. تأثیرگذاری این مقالهها در آینده و بر وضعیت ادبیات در دانشگاهها به چه شکل خواهد بود؟
وضعیت بسیار ناگوار است. حجم انبوهی از مقالات و پایاننامهها ارزش علمی ندارند. پایاننامه نوشته میشود با عنوان مثلاً «مرگ در حماسه و عرفان» این یعنی چه؟! دایره کار کجاست؟ فقط یک عنوانِ دهانپِرکنِ بیمعنی است و نتیجهای هم ندارد. بعضی از استادان در جلسههای دفاع از پایاننامهها به دلیل رودربایستی با همکارانشان به نوشتهای که از بیخ و بن یاوه است نمره «خیلی خوب» و «عالی» میدهند و دانشجو را به پشتوانه همان نمره صاحبِ حق و ادّعا میکنند.
«مقالهسازی» بلای جان دانشگاهها شده. اخلاق علمی سالهاست که مرده. شمار استادانِ دانشمند و بینشمند و نیکوسیرت اندک است. غلبه با گمنامهایی است که شأن علمی ندارند، با ادبیات کاسبی میکنند. (عنوان «استاد» را از ناچاری به کار میبرم) بسیاری از استادان با همین ترفندها ارتقای درجه میگیرند، نامشان را بهاجبار در مقالات دانشجویی میگنجانند. دانشجویان نالایق با «مقالهسازی» به مقاطع تحصیلی بالاتر میروند. چگونه میشود آدمی با سن سی و دو سه سال صاحب چهل مقاله «علمی و پژوهشی» باشد؟ صاحب این ادّعا و رزومه بدون تردید «شیّاد» است. آقای دکتر پورنامداریان میگفت: «روزی دانشجویی با یک چمدان مقاله برای مصاحبه به پژوهشگاه علوم انسانی آمد. مقالات اغلب بررسی متنهای فارسی بر اساس آرا و تئوریهای ژرار ژنت و گادامر و باختین و یونگ و فروید و شلایر ماخر و... بود. وقتی از او درباره این مقالات پرسیدیم حتی به یک پرسش ما پاسخ درست نداد؛ اما صاحب پنجاه مقاله علمی و پژوهشی بود!» در این مقالات که عموماً نام سه چهار نفر را بر پیشانی دارند چه نوشته شده؟ استادانی هستند که دهها مقاله «علمی و پژوهشی» منتشر کردهاند؛ چگونه میشود کسی در بیست حیطه صاحبنظر باشد؟! چگونه میشود کسی صاحب دهها مقاله «علمی و پژوهشی» باشد اما هیچکس در مجامع فرهنگی او را شخصیتی علمی نشناسد.
گونههای متنوعی از «شیّادی علمی» روز به روز ریشهدارتر میشود. برخی مجلات در قبال دریافت چند صدهزار تومان یا چند میلیون، گواهی پذیرش صادر میکنند. داورانی با دریافت پول، مقالهای را تأیید میکنند. اینها قابل انکار نیست. در کشورهای دیگر مجلههای «علمی» ترازبندی دارند؛ اما در ایران ارزش مجله «نامۀ فرهنگستان» یا «آیینۀ میراث» با فلان مجله نامعتبر در دانشگاهی پرتافتاده برابر است. برخی از این قبیل مجلات، نویسنده را ملزم میکنند که به مقالاتی در همان مجله ارجاع بدهد! حرفی از این بیهودهتر ممکن است؟ برخی دیگر از این مجلات نویسنده را ملزم میکنند تا نظریهای ادبی را در بررسی یک متن به کار گیرد! برخی دیگر از مجلات دانشجو را ملزم میکنند نام یک عضو هیئت علمی را به عنوان نویسنده به مقاله بیفزاید! پرسش این است که محتوای مقالات داوری میشود یا نام نویسندگان؟
محقق باید روحیه حقیقتجویی داشته باشد، باید جدّی و دغدغهمند باشد. اینها الان در حکم سیمرغ و کیمیاست. من معتقدم ضربهای که مقالات موسوم به «علمی و پژوهشی» بر پیکره نظام آموزشی دانشگاهی زد مهلک بود. دانشگاهها با نازلترین کیفیت آموزشی دانشجوی دکتری میگیرند. چنان شده که به قول محمد قائد ایران را باید «دکتر آباد» نامید. دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی از روخوانی غزل حافظ عاجز است. این حقیقتِ اوضاع کنونی است. انتظار دارید مدرسانی که کارشان مقالهسازی است شاگردانی درجه یک تحویل بدهند؟
آرزوی تصحیحی درخشان از دیوان شمس
شما پیشتر دو کتاب درباره احمد شاملو منتشر کردید. به جز کار روی دیوان میرزاده عشقی کتاب دیگری در دست تألیف دارید؟
من روزانه دوازده تا پانزده ساعت کار میکنم. همواره سعی کردهام یک کار بزرگِ اصلی و مرکزی داشته باشم و باقی کارهایم را در حاشیه آن انجام بدهم. پس از رساله دکتری که کار اصلیام در سالهای پیشین بود، اکنون به کاری بسیار دشوار مشغولم: «تصحیح دیوان شمس تبریزی» بر اساس بیش از چهل نسخه. نسخههایی که با هزار زحمت و به لطف گروهی از دوستان فرهیخته و دانشمندم در ایران و ترکیه و آلمان و کشورهای دیگر تهیه کردهام. این کار را هم زیر نظر استاد عزیز آقای دکتر تقی پورنامداریان پیش میبرم. تصحیح این متن شگفتانگیز سالها زمان خواهد برد. هیچ آرزوی دیگری ندارم جز اینکه نتیجه نهایی این کار، تصحیحی درخشان و نهایی از دیوان کبیر مولانا جلالالدین باشد با مقدمه و تعلیقاتی جامع و تا حد ممکن کمنقص. «تا چه آید از پسِ پرده برون».