صحبتهای یک معمار درباره ساخت و ساز بدون مطالعه در تهران.
بخش تجسمی ایسنا پیش از این در مصاحبههای متوالی با اهالی معماری به بحث آلودگی بصری شهری پرداخته و در این گفتوگوها تلاش شده است راهحلهای متفاوتی از زبان این افراد معرفی شود.
به طور کلی آلودگی بصری شهری میتواند در پی عوامل متعددی به وجود آمده باشد؛ یکی از این عوامل مهم، تجاوز به حقوق همسایگی در ساخت و ساز شهری است؛ درواقع ساخت ساختمانهای قد و نیم قد و رعایت نکردن حقوق اجتماعی، میتواند بر هم زنندهی الگوی درست ساخت و ساز شهری باشد و تا حدی آرامش موجود در فضای شهری را از شهروندان سلب کند.
این بار تصمیم گرفتیم پای صحبتهای یکی دیگر از معماران ایرانی به نام فرهاد احمدی ـ معمار ـ بنشینیم. او در این مصاحبه عواملی را که باعث ایجاد شرایط حاضر در ساخت و ساز شهری شده است را از جهات مختلف بررسی میکند.
وقتی که معماری لاکچری شمرده شد!
در ابتدا به او میگوییم که برخی از معماران معتقد هستند، شاید 100 سال زمان ببرد تا دوباره فضایی آرام در تهران ایجاد شود. با خنده میگوید: شاید به صد سال نیاز نباشد و یک عامل خارجی همه این آلودگیها را از بین ببرد.
احمدی ادامه میدهد: دو مساله اصلی وجود دارد که تمامی آلودگیها از آن زاییده شده است. پس از پایان جنگ قصد کردند در کشور مساله توسعه را راه بیندازند. برای این کار به بساز بفروشی که سادهترین استعداد و راه توسعه برای ایرانیهاست، روی آوردند. البته بساز بفروشی در خارج از کشور نیز تا حدی اعمال میشود و اقتصاد کشور را هم راه میاندازد؛ چون با بخشهای مختلفی مانند تولید کارخانهها در مصالح ساختمانها و ... در ارتباط است. ولی در آن زمان هیچ برنامهریزی صورت نگرفت که مصالح را در حد نیاز در داخل کشور تولید کنند و به جای تولید در داخل، مصالحی حتی مانند سیمان را با مصرف پول نفت از خارج وارد کردند.
او اضافه میکند: البته در آن زمان مساله این بود که وقتی تفکر نوکیسگی در کشور مطرح و قرار شد که پول نفت را در جامعه بریزند، معتقد بودند که معماری باید یک امر لاکچری باشد و لازمه این لاکچری بودن را استفاده از بهترین مصالح و ابزار میدانستند. در نتیجه واردات به صورت فراگیر باب شد، صنایع ساختمان به یک صنعت وابسته تبدیل شد و توسعه ملی به موفقیت نرسید.
این معمار میگوید که مسوولان و مدیران برای اینکه بساز بفروشی بتواند ادامه پیدا کند، اجازه دادند که شهرها شروع به بزرگ شدن کنند. او توضیح میدهد: اینکه برای ساخت و ساز بیشتر بناهای مسکونی یا اداری مجوز صادر کنند یک مساله است، بحث دیگر عواملی مانند حمل و نقل، خدمات، مسائل ایمنی، انواع آلودگی در شهر، سرانههای فضای سبز و ... است که باید در این راستا در نظر بگیرند. توجه به این عوامل در شهرسازی و مساله توسعه پایدار دیده میشود ولی متأسفانه در ایران رعایت نشده است؛ به همین دلیل تهران شلوغ شد و بحث ساخت و ساز سوداگرانه به تمامی شهرهای بزرگ و کوچک ایران نیز کشیده شد.
طرح جامع تهران چه شد؟
او در ادامه به نقش شهرداریها و دیگر سازمانها در شرایط ایجاد شده میپردازد و میگوید: به عنوان نمونه وزارت نیرو برای اینکه تولید آب و برق داشته باشد و بتواند به سایر شهرها منتقل کند، از بودجههای ملی استفاده کرد. شهرداریها نیز برای اینکه درآمد خود را به دست بیاوردند، سعی کردند امورات خود را با گرفتن تعرفههای ساخت و ساز بگذرانند. غلامحسین کرباسچی زمانی که شهردار تهران بود، طرح جامع تهران را بدون آنکه هیچ قانون جدیدی برایش جایگزین کند، زیر پا گذاشت؛ گرچه که یک قانون ملی بود. در نتیجه برای مدتی اصلا چیزی به نام طرح جامع نداشتیم و یک هرج و مرج عجیبی به وجود آمد.
این معمار میگوید که «امروزه میبینیم در یک قطعه زمین کوچک یک برج ساخته شده که نه به دسترسیهای آن فکر شده و نه به زیرساختها. در ابتدا تعرفه ساخت چنین ساختمانهایی خیلی ارزان ارائه میشد که در نهایت موجب خیز برداشتن دلالها و به وجود آمدن یکسری تولیدکننده یا ابرسازنده شد که تعادل اقتصادی جامعه را به هم ریختند. این افراد تمام شعارهایی را که از ابتدای انقلاب درباره بحثهای طبقاتی و اقتصادی مطرح بود، زیر پا گذاشتند.
در نهایت یک طبقه نو کیسهای به وجود آمد که بخشی از آنها کسانی بودند که به دلیل واردات در بازار رشد کردند و بخشی نیز بساز بفروشها بودند.»
او با بیان جملات بالا ادامه میدهد: در این بین تنها چیزی که مطرح نبود آینده شهر و حقوق اجتماعی مردم بود. بیمهابا تجاوز به حقوق اجتماعی شروع شد و افرادی که در یک بستر زندگی میکردند نادیده گرفته شدند. شما تا دیروز در خانه خود آفتاب، محرمیت، فضای باز و ... داشتید ولی به یک باره دیدید که یک برج عظیم روبهروی شما ساخته شده است. در آن صورت دیگر نه آفتاب دارید، نه حریم شخصی و نه هیچ چیز دیگر. از طرفی دهها سال طول میکشد تا ساخت آن برج به اتمام برسد و در این مدت اگر اهالی خانههای تحتالشعاع آن برج، نمیرند، مرضهای خیلی جدی بر اثر سر و صدا، آلودگی، گرد و خاک و تمام چیزهایی که با ساخت آن بنا اتفاق میافتد، گریبانگیرشان میشود؛ تنها برای اینکه عدهای در جریان این مسائل فربه شوند. این یک اقتصاد بیمار و غلط است که بدون توجه به جوانب امر، رشد کرد؛ البته بروز این اتفاقها از کشوری که مدیریت آن چنین وضع نابهسامانی دارد هیچ بعید نیست.
جرأت اصلاح کردن اشتباهات را نداریم!
احمدی میگوید که آلودگی بصری شهری تنها یکی از آسیبهای بدون مطالعه عمل کردن در شهر است؛ زیرا دهها آسیب دیگر در جامعه و اقتصاد اتفاق افتاده است.
او ادامه میدهد: البته در دوره مدرن تمام شهرهای اروپایی که در آن زمان در حال توسعه بودند، به سمت متراکم شدن حرکت کردند. آنها نیز در دورههایی تجارب نامطلوبی داشتند ولی چون به شدت بازبینی میکردند، سعی کردند این امر را کنترل کنند. ولی ما زمانی که مسیرهایی را به اشتباه باز میکنیم، به هیچ عنوان آنها را نقد نمیکنیم و جرأت این را نداریم که به دنبال راه حلهایی نتیجه بخش برای جامعه برویم. من عضو یک کمیسیون جدی برای ساختمانهای ویژه شهر تهران هستم و به همراه یکی از دوستانم تلاش میکنیم ساختمانی که 200 تا 300 میلیارد برای آن هزینه میشود، حداقل سیمایی مطلوب داشته باشد، ولی در نهایت موفق نمیشویم؛ چون تصمیم را ما نمیگیریم.
این معمار نتایج نحوه شهرسازی و ساختمان سازی را مهمتر از عاملی مانند آلودگی بصری تلقی میکند و میگوید: زمانی که شما یک ساختمان بلند را کنار یک خانه کوچک میگذارید، چند اتفاق میافتد. یک اینکه مدت زیادی به همسایگی آسیب میزند، بعد از ساخت ساختمان، تعدادی اتوموبیل در جلوی ساختمان و اطراف آن پارک یا تردد میکنند و تراکمی به وجود میآید که آسیب زننده است. با توجه به افزایش تعداد واحدها رفته رفته آدمهای ناشناس بیشتری در شهر حضور پیدا میکنند، شهر گرمتر و آلودهتر میشود و ساختار جمعیتی محلهها کاملا به هم میریزد. در غرب این مساله را به تدریج قانونمند کردند و قوانین شهرسازی وضع کردند، مثلا اگر قرار بود ساختمان بلندی ساخته شود، سعی کردند بافت قدیمی را نگه دارند. از طرفی شهرهای کشورهایی مانند چین یا دوبی که تحت تأثیر جریان مدرنیته در غرب ساختمانهای بلند ساختند، محوطهسازی کردهاند و تحت یک سری قوانین و شرایط شهرسازی این امر را پیاده کردهاند. در نتیجه ترافیکهای سنگینی را که ما به آن حتی در کوچه پس کوچههای شهری دچار هستیم، ندارند. همچنین سیستم حمل و نقل قوی دارند که شهروندان را از استفاده از خودرو شخصی بینیاز میکند. در کل در آنجا همانند ما تنها ظاهر قضیه در نظر گرفته نمیشود و به مسئله از جهات مختلف نگاه میشود. ما حتی چند سال فاضلاب هم نداشتیم و اکنون هم که لولههای باریکی برای این امر داریم معلوم نیست تا چه زمانی جواب خواهد داد؟
او تفکر سوداگری در مدیریت دولتی و بخشهای خصوصی ساخت و ساز شهری را مساله اصلی ایجاد بینظمی شهری میداند و میگوید که به صورت نانوشته وحدتی بین این دو ایجاد شده است.
رابطه سلمانی و مشتری دولتیها و خصوصیها
این معمار همچنین رابطه بخشهای خصوصی و دولتی را در این زمینه به رابطه بین سلمانی و مشتری تشبیه و اظهار میکند: بخشهای دولتی مانند کارکنان یک سلمانی هستند که سر مشتری خود را میتراشند. یکی به دیگری پول میدهد تا به او سرویس داده شود و از این راه منافع فوقالعادهای هم کسب میکنند؛ در نتیجه ساختمانهای قد و نیم در شهر به وجود میآید. این نشان میدهد که هیچ طرح آمایشی برای تهران وجود ندارد، ولی در اروپا طرح آمایشی وجود دارد و امکانات مناسبی برای روستاها نیز در نظر گرفتهاند که فرد مدام مجبور به مراجعه به کلانشهرها نشود؛ البته در اروپا شهرهایی مانند پاریس بسیار بزرگ شده ولی هنوز هسته را نگه داشتهاند؛ چون طرح جامع درستی دارند. اگر هم نمونه کوچکی از ساخت و ساز اشتباهی که ما داریم در آنجا اتفاق بیفتد، به دلیل اینکه بحث حق شهروندی سالهاست در آنجا مطرح است، مردم مداخله میکنند و بینظمیها و ساخت و سازهای اشتباه را مورد نقد قرار میدهند؛ پس دولت میترسد که هر کاری کند و به هر چیزی مجوز دهد.
او باز هم به بحث طرح جامع تهران اشاره میکند و میگوید: در اینجا نه تنها طرح جامع مشکل دارد، بلکه طرح تفصیلی نیز مشکل دارد. به یک باره شهرداری جدید وضع میشود و میگوید دو طبقه تشویقی به آنچه که برای یک منطقه تعیین شده اضافه کنید، حال این دو طبقه به معنای این است که پول بیشتری هم از سازنده میگیرند. زمانی که حساب کتاب کنند، متوجه خواهند شد که تا چه حد ارزان حق مردم را به فروش رساندهاند. زمانی که اجازه ساخت یک برج را میدهند و به نوعی آسمان را میفروشند، علاوه بر دادن حقوقی مانند آب، برق، ارتباطات، ترافیک و ... به صاحب یک ساختمان یا واحد، او را به منفعت مالی بالایی میرسانند؛ چراکه ممکن است در ابتدا ساختمان خود را مثلا در مرکز شهر با متری پنج میلیون خریده باشد ولی اکنون بتواند با متری 50 میلیون به فروش برساند. اینها نابرابری وحشتناکی ایجاد میکند، این نابرابریها تنها در قد ساختمانها نیست، بلکه در مسائلی مانند توسعه جامعه، انسانها، امکان حیات و لذت بردن از شهر نیز هست.
این معمار میگوید که اکنون با این دید سوداگرانه که پیدا کردهایم، شهری را که تراکم کمتری دارد با دید کلنگی میبینیم.
او همچنین دلالهای ساخت و ساز را به کارکتر پلنگ صورتی تشبیه میکند که در هنگام گرسنگی همه چیز را مانند مرغ بریان میبیند.
احمدی اظهار میکند که یک بساز بفروش زمانی که به شهر نگاه میکند، تمام ساختمانها را به عنوان استعدادی برای کوبیدن و ساختن میبینند. البته مردم نیز گاهی اوقات با دیدن بالا رفتن قیمت زمین خود و فرسوده شدن خانهشان، طمع کار میشوند و خیلی راحت به ساخت آپارتمان راضی میشوند.
او درباره از بین بردن بافت تاریخی شهری میگوید: اکنون بخشهای باقی مانده از بافت تاریخی شهر را به عنوان یک بافت فرسوده و فرصتی برای متراکمسازی ساخت آپارتمان میبینند. به این ترتیب نه تنها تمام آن عوارضی که گفتم افزایش پیدا میکند بلکه باعث میشود خاطره تاریخی و ریشه شما از بین برود. اکنون نسل جدید نمیداند تهران چیست؟ بلکه فکر میکند همین چیزهایی است که ساخته شده. در صورتی که نسل من برداشت دیگری دارد. کارهایی که امثال آقای امیرمسعود انوشفر (معمار) در خیابان انقلاب کردهاند، استایل یک نوع معماری بوده که شهر تهران را میساخته و به آن هویت میداده است. الآن هیچ کدام از اینها باقی نمانده و آنهایی که باقی مانده در معرض خطر است. البته گاهی اوقات میراث فرهنگی به صورت گزینشی کارهایی میکند مثلا جلوی تخریب خانه علیزاده تهران را گرفت وگرنه آن نیز پتانسیل تبدیل به یکی از برجهای زشت تهران را داشت. ولی مگر میراث جلوی تخریب چند تا از این خانهها را میتواند بگیرد؟ با کدام پول؟ این امر باید یک تفکر و فرهنگ همراه باشد و به قانون تبدیل شود. اصلا طرح جامع و تفصیلی باید تغییر کند. البته اگر هم تغییر کند، ممکن است یک سری تنشهای اجتماعی به وجود بیاید؛ چون شما به یک عده حق دادهاید از راه بساز بفروشی ثروتمند شوند و به عده دیگری این حق را نمیدهید. این خودش مسئلهای است که مدیریت شهری از آن میترسد؛ چون یک حقی را به ناحق به مردم داده است و حالا نمیتواند آن را پس بگیرد.
احمدی میگوید که « خیلی از افرادی که در کار بساز بفروشی هستند باور دارند این امر درست است و حتی در توجیه میگویند که پاریس شش طبقه است. ولی زمانی که انقلاب کبیر فرانسه روی داد و باغات و کاخهای اشراف و سلطنتی مصادره شد، هیچ کدام از آنها بساز بفروشی نشد و آنها را به عنوان یک سری تنفسگاه در شهر نگه داشتند. گرچه که برخی بنیادها در این سالها تمام این باغها را در شمیرانات یا حتی مرکز شهر گرفتند، معدوم کردند، جای آنها ساختمانهای فوقالعاده زشت ساختند و تمام درختها را قطع کردند.»
حل این مشکلات اراده قوی میخواهد
«من به اینکه اتفاقی بیفتد و شرایط شهرسازی و معماری ما بهتر شود، امید چندانی ندارم. این امید نه به شهردار فعلی میرود و نه هیچ مسئول دیگری که بیاید و بگوید که تا الآن هرچه کردهایم اشتباه بوده و از حالا آن را متوقف میکنیم. چون ما مردم ایرانی تغییر کردهایم و در این سالها به جای اینکه جامعه اخلاقیتر و شرایط انسانیتر شود، به شدت سوداگر شده و به حقوق هم تجاوز میکنند. این امر از رانندگی ساده گرفته شده تا ساخت و ساز. حل این مشکلات یک اراده قوی و برنامه درست میخواهد.
این معمار ادامه میدهد: تا زمانی که راه روشنفکری و تفکر بسته شده باشد، هیچ اتفاق خاصی در این زمینه در هیچ دورهای نخواهد افتاد. این مشکلات باید از راه علمی حل شود و نه سیاسی. مثلا در صداوسیما به جای مطالب سخیفی که پخش میشود، بگویند که قوانین شهرسازی باید چگونه باشد.
او درباره سرمایهگذاران ساختمانهای بلند نیز میگوید: خیلی از ساخت و سازهایی که میبینید را سازمانهای مختلف انجام میدهد، درواقع با پول خود روی یک پروژه ساختمانی سرمایهگذاری میکنند. مثلا بیمه یا بانکها پول مردم را میگیرند و برج میسازند. درواقع فکر میکنند از این راه میتوانند سود پول خود را دربیاورند گرچه که الآن در بحرانی هستیم که اصلا از این خبرها نیست، ولی باز هم طمع میکنند و برج میسازند. الآن که ساختمان گران شده باید دید چقدر در بازار خرید و فروش میشود، چه کسی میآید متری 50 تا 60 میلیون خرید و فروش کند. مگر چقدر قدرت خرید در جامعه وجود دارد؟ مسکنی که متری دو تا سه میلیون در جامعه ساختهاند، الان متری 10 تا 12 میلیون شده است. کدام جوانی میتواند با این بیکاری و وضعیت اقتصادی چنین مسکنی را خریداری کند؟
ساخت ساختمانهای ایرانی چه اصولی داشته است؟
احمدی در ادامهی این گفتوگو گریزی به ساخت بنا در قبل از ورود مدرنیته به ایران میزند و میگوید: در طول تاریخ دو نوع اصول زیباییشناسی داشتهایم که بر دو پایه، پایدار بوده است. در دوره سنت، مساله هارمونی و هماهنگی مطرح بود. علت هم این بوده که آثار به وجود آمده از یک موضوع و زمینه بودند و جبرهایی که در محتوا بوده، اجازه نمیداده اینها در تضاد قرار بگیرند. مثلا در یزد ساختمانها همه خشتی بودهاند. خشت هم چون مقاوم نیست باید تودههای خیلی بزرگی را استفاده کنند و برای اینکه این کار را انجام دهند، باید از مصالح زیادی از خاک استفاده شود که آن هم سنگین است و نمیتوان جا به جا کرد. برای همین هم همانجا از خاکی که برای ساخت خانه استفاده میکنند، ساختمان را میسازند. درواقع خانه یزدی را از داخل میکنند، آب میزنند و همانجا سوار هم میکنند. این امر با اقلیم آنها هم متناسب بوده است. معماری سنتی ما خواسته یا ناخواسته مهدگرا است که به شما رفاه میدهد.
او ادامه میدهد: در قدیم زمانی که در داخل حیاط خود، خانهای میساختید همسایه شما اصلا متوجه نمیشد؛ چون یک دیوار با زخامت 80 سانتی داشته و آن زمان از ماشین خاصی هم برای ساخت خانه استفاده نمیشده است. از لحاظ ارتفاع نیز، مثلا لازم بوده خشت را تا یک قدار بالا ببرند یا به یک صورت خاص طاق بزنند و همین باعث ایجاد هماهنگی میشده است. در اروپا نیز چنین هارمونیهایی در معماری آنها وجود داشت و کم کم در قرن 18 که معماری رنسانس یا باروک به وجود آمد، شعور زیباییشناسی نیز ایجاد شد. از طرفی در هر دوره که چیزی به اصول زیباشناسی و ساختمان سازی اضافه میشد، آنها را به صورت هماهنگ و هارمونیک اعمال میکردند تا اینکه به دوران مدرن رسیدیم. مدرنیته اصولا خودش یک امر ساختارشکن است و برایش مهم بوده که تفاوت یا بدعت ایجاد کند. بدعت هم در نقطه مقابل سنت قرار دارد؛ زیرا مردم سنتی قادر به تغییر نیستند و همان رویه قبلی خود را دنبال میکنند.
این معمار میگوید که کم کم با ورود مدرنیته فرهنگ شهرنشینی نیز در اروپا به وجود آمد ولی برای اینکه بتوانند این امر را در سطح بالایی کنترل کنند، شهرسازی را به وجود آوردند.
او اضافه میکند: شهرسازی گفت که اگر در سنت، حیاط، خانه یا کوچه خود را داشتهاید، اکنون کوچهها را با هم جمع میکنیم و بزرگراه میسازیم، باغچهها را جمع میکنیم و پارک ایجاد میکنیم و خانهها را نیز به آپارتمان تبدیل میکنیم. بنابراین نظامات و اصولی به وجود آمد که بر اساس آن شهرها رشد کردند. مثلا در یک محله تعداد داروخانه، سوپرمارکت و یا فاصله آنها را از منازل و یا ایستگاه اتوبوس در نظر گرفتند. این اصول در ایران نادیده گرفته شده و در دهه 40 در ایران متوجه شدند که باید یک طرح جامع و تفصیلی تنظیم کنند و در نهایت در دهه 50 یک طرح جامع برای تهران طراحی شد و یک سری قانونمندی به وجود آمد که تا مدتی بعد از جنگ ادامه داشت و موسوی تا حدی تلاش کرد که ادامه پیدا کند ولی در زمان رفسنجانی و کرباسچی به اسم توسعه، این طرح جامع را زیر پا گذاشتند.
این معمار میگوید: شهرهای بزرگی که ساختهایم، سوای اینکه مصرفی هستند، همه بمب ساعتیاند. از طرفی آمار جرم و جنایت بالا رفته چون اصلا معلوم نیست آدمها کجا هستند. مثلا اسنپ سوار میشوید، راننده یک پراید خریده و از شهرستان به تهران آمده است. با همان ماشین کار میکند و شب نیز در همان میخوابد. چون کار دیگری نیست. ثبتنام هم که در این برنامهها خیلی آسان است.
آیا میتوان معماری ایرانی را پیاده کرد؟
فرهاد احمدی با بیان اینکه پیش از این تلاش کرده تا از معماری ایرانی در کار خود استفاده کند در عین حال توضیح داد: مفهوم این نیست که معماری سنتی را تکرار کنید، بلکه فلسفه، محتوا و دید را باید اجرا کرد. در این باره دو تا مساله هست؛ اول اینکه اگر همت کنیم آن چیزهایی که از تاریخ برایمان به جا مانده را ترمیم، مرمت کنیم و فعال کنیم. تا اینکه بیاییم یک ساختمان جدید را به روش 200 سال پیش بسازیم. البته ساختمان جدید نیز میتواند براساس محتوای معماری ایرانی باشد ولی لزومی ندارد الگوهای بینالمللی را دنبال کند. نمیگویم از چیزهای بینالمللی یاد نگیریم؛ چراکه ما از زمان هخامنشی از بحثهای معماری دنیا تقلید کردهایم ولی تمام آن تقلیدها در پی یک اتفاق فرامرزی رخ داده است. اکنون نیز مکتب معاصر مدرن معماری نیز میتواند موثر باشد، البته همان مدرن نیز نقدهای زیادی داشته است که اکنون تعدیل شده و به محیط زیست و مباحث دیگر توجه میکند. اگر شما به اینها توجه کنید شاید معماری خیلی خاصی برای ایران درست کنید.
او در ادامه به بناهای رومی در تهران میپردازد و میگوید: معماران در ساخت بناهای رومی، اکثرا دستورالعملهای کلاسیک را نمیشناسند و تنها تقلید میکنند. اینها بناهای شبه کلاسیکی است که خیلی هم ضعیف هستند. این سبک معماری به دلیل داشتن قدمت بالا، تجمل و تفخری دارد که برای جامعه نوکیسه مسالهای جدی است. ولی افرادی که به این سبک از معماری روی آوردهاند، هیچ کدام به بنای معماری کلاسیک ایرانی رجوع نکردهاند؛ چون فکر میکنند که معماری رومی سمبل توسعه و پولداری است؛ البته این امر در امریکا نیز هست و خیلی از سلبریتیهای آنها در کاخهای عجیب و غریب زندگی میکنند. ولی تفاوت آنها این است که با رعایت یک سری اصول و دقت این کار را میکنند.
ساختمانهای کج و کولهای که فلسفهای ندارند
این معمار سپس چنین میگوید: وقتی بحث سازندگی در زمان هاشمی رفسنجانی مطرح شد، همزمان با آن بحث پست مدرن نیز در ایران مطرح شد و بنا بر ساخت ساختمانهای عجیب و کج و کوله شد. چیزهایی که خودشان نیز نمیدانستند چه هست. یک عده معمار نیز که بهتر هستند و تقلیدهای خوبی میکنند، باز کارشان ایراد زیادی دارد و اصلا برای زندگی ساخته نشده و بیشتر مسئله پز دادن و متفاوت بودن مطرح است. از طرفی آن ساختمان در این شرایط اصلا خودش را نشان نمیدهد.
احمدی در پایان به وضعیت ساختمان علاءالدین در خیابان جمهوری اشاره میکند و در این زمینه هشدار میدهد: علاءالدین ساختمانی است که از پلاسکو خطرناکتر است. باز پلاسکو مهندسیتر بود. آدمهای زیادی در علاءالدین هستند و اگر آتش بگیرد جان همه آنها به خطر میافتد.