سلسله پهلوی از بدو پیدایش، داعیه دار مهیا کردن شرایط مناسب برای پیشرفت زنان بود. با این همه، اما در این میان، بانوان جز در حیطه ظواهر و رویکرد های نمایشی، حضوری مؤثر و تعیین کننده نداشتند و آنچه وجود داشت، در برابر آنچه پس از پیروزی انقلاب اسلامی روی داد، «تقریباً هیچ» بود! مقالی که هم اینک پیش رو دارید درصدد است تا با استناد به پاره ای اسناد و تحلیل ها شواهد این امر را بر شمارد. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقه مندان را مفید و مقبول آید.
مشروطه خواهی از نوع پهلویستی آن!
«موقعی که می شنیدم ما در کشور از آزادی حق رأی برای انتخاب وکلای مجلس برخورداریم یا می گفتند زنان با استفاده از آزادی اعطا شده می توانند در انتخابات شرکت کنند، بلافاصله این سؤال به ذهنم می آمد که اصولاً وقتی ساواک همه نمایندگان مجلس را برمی گزیند، چگونه امکان دارد کسی مسئله وجود آزادی حق رأی را باور داشته باشد؟»[1]
این جمله از مینو صمیمی، منشی فرح دیبا روی دیگر سکه ای است که محمدرضا پهلوی در کتاب انقلاب سفید، در وصف اعطای حق رأی به زنان بیان می کند. او می نویسد: «اکنون 60 سال از اعلام مشروطیت در ایران می گذرد. با این وصف با اطمینان می توان گفت تا سال 1341 این مشروطیت فاقد مفهوم واقعی بوده است!» مشروطیتی که حالا قرار است با حضور نمادین زنان در مجلس شورای ملی و داشتن حق رأی شان، به مفهوم واقعی خود دست یابد، چیزی نبود جز ویترین دموکراسی و روشن اندیشی شاه. اندرونی دربار، اما خبر های دیگری وجود داشت. ملکه پهلوی در خاطراتش می گوید: «من یادم است که قبل از انتخابات، قوام به حضور محمدرضا آمد و با خودش لیست بلند بالایی از اسامی کسانی که قرار بود وکیل شوند همراه آورد. قوام می خواست به محمدرضا نشان بدهد که برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای ملی حاضر به مشاوره و رایزنی با شاه مملکت است. محمدرضا بعد از مطالعه لیست کاندیدا ها روی اسم چند نفر را خط زد.»[2]
سازمان زنان ایران
در سال 1344 شمسی شورای عالی سازمان های زنان که از شماری از سازمان های زنان تشکیل می شد به دلیل یکپارچگی و کنترل سخت تر از بالا منحل شد و سازمان زنان ایران تحت ریاست اشرف پهلوی و نایب رئیسی فریده دیبا مادر فرح دیبا تشکیل شد. شورای مرکزی سازمان از یک زن (وزیر آموزش و پرورش) و نه مرد که ریاست سنا، ریاست مجلس، وزارت دادگستری، وزارت اقتصاد، وزارت کشور، وزارت بهداری، شهرداری تهران و ریاست پلیس تهران را داشتند تشکیل می شد.
دهه 40 شمسی، در ادامه تغییرات مدیریتی محمدرضا، تبلیغ ایدئولوژی تمدن بزرگ نیز در دستور کار پهلوی قرار گرفت. این تبلیغات که به طور جدی، جنبش های زنان را دربرداشت، مسیر رفته پهلوی اول را در پیش گرفت و آن عبارت بود از «ایجاد یک سازمان دست پرورده دولت برای گنجاندن زنان در روند نوسازی به عنوان سیاست رسمی و در عمل، جهت کانالیزه کردن مشارکت زنان در جامعه و آفریدن شهروندانی وفادار به سلطنت از آنها».[3] فرد هالیدی درباره فلسفه تشکیل این قبیل سازمان ها در دوره پهلوی دوم می نویسد: «دولت ایران، خود را به عنوان قهرمان حقوق زنان جلوه داده است، ولی مانند اصلاحات ارضی و اتحادیه های کارگری فرمایشی در این مورد نیز هدف آن بوده است که تغییراتی در جامعه ایران، برای تسهیل کار دولت به وجود آورند و از ظهور جنبش های مستقل از دولت که می توانند درخواست های حاد و جدی داشته باشند جلوگیری کنند.»[4] الیز ساناساریان استاد دانشگاه کالیفرنیا در رشته علوم سیاسی می نویسد: «متمرکزسازی انجمن های زنان ابتدا از طریق ایجاد شورای همکاری جمعیت های بانوان و بعد از طریق شورای عالی جمعیت زنان ایران، روشی بود برای بسیج گروه های زنان به منظور عمل مشترک. اما باید دید چه گروه هایی از زنان در این پروژه بزرگ درگیر شده بودند: گروه های زنانی که فاقد پویایی و استقلال بودند. سازمان های جدید زنان صرفاً ویترین سیاست های دولت بودند. بدین ترتیب تمامی فعالیت های سیاسی و اجتماعی زنان تحت کنترل کامل دولت قرار گرفت. زمانی که این همگرایی و کنترل در فعالیت های زنان به میزان قابل قبولی رسید، مسئله حق رأی زنان از طرف شاه طرح شد.»[5]
فرجام شورای عالی زنان
همزمانی تشکیل شورای عالی زنان در سال های پایانی دهه 1330 با طرح انقلاب سفید زمینه ای را فراهم کرد تا حکومت پهلوی دوم از این ابزار فرهنگی در جهت سیاسی و پذیرش افکار عمومی استفاده کند. اما اجرای طرح انقلاب سفید نیازمند تشکیلاتی منسجم تر و گسترده تر بود تا به کمک آن شرایط مناسبی برای جلب هماهنگی و همکاری حداکثری در سطح جامعه فراهم شود. از سوی دیگر پس از مدتی، به دلیل مشکلات و درگیری های داخلی شورا (1345- 1338) زمزمه تشکیل سازمانی با امکانات و اختیارات بیشتر مطرح شد. به این ترتیب «سازمان زنان ایران» به ریاست اشرف پهلوی جای شورای عالی زنان را گرفت. اشرف این سازمان را با جنبه همه گیر و تشکیلات دموکراتیک خود بهترین وسیله پیشبرد مقام زن ایرانی و استفاده از امکانات او می دانست. او در تشریح هدف های سازمان اعلام کرد هدف اساسی شورای عالی زنان تلاش برای انطباق اوضاع اجتماعی زنان با احتیاجات کشور بود تا نیمی از جمعیت ایران، یعنی زنان ایران به تحرک درآیند. بر همین اساس بود که گفته می شد سازمان زنان ایران در راستای تحقق «آزادی ها و حقوقی که به موجب منشور انقلاب شاه و مردم به زنان ایرانی اعطا شده» گام های بلندی برخواهد داشت. اما در اصل انحلال شورای عالی زنان و تأسیس سازمان زنان ایران در سال 1345 با هدف تحکیم هر چه بیشتر پایه های قدرت رژیم پهلوی در عرصه های داخلی و خارجی بود. بر همین اساس بار دیگر سازمانی فرهنگی، اما وابسته به حکومت جایگزین سازمانی دیگر می شد تا با ایجاد هماهنگی در سطح جامعه، اهداف رژیم پهلوی را بهتر از گذشته پیش ببرد.
نمایندگی زنان در شلوغی استبداد پهلوی دوم
یکی از مواد طرح 6 ماده ای انقلاب سفید، حق رأی زنان و حق نمایندگی ایشان بود که در دوران نخست وزیری علم در سال 1341، با مخالفت علمای روحانی مواجه شد. در مقابل آن و در دی ماه 1341 انجمن های زنان در اعتراض به عدم تصویب این ماده، از رفتن بر سر مقبره رضا خان و بزرگداشت روز کشف حجاب خودداری کردند! این نحوه اعتراض که در حمایت کامل دولت انجام شد، خود گویای علت مخالفت روحانیون با ورود زنان به مجلس شورای ملی بود. از طرفی سابقه رژیم پهلوی از آزادی زنان بسیار ناخوشایند بود. رضاخان با نام آزادی زنان به مبارزه با یکی از ضروریات فقه اسلامی یعنی حجاب پرداخت.[6] در حقیقت، تنها زنانی می توانستند به مجلس راه یابند که متعلق به قشر خاص یا از طبقه درباری بودند. زنانی می توانستند به رده های بالای سیاسی و نمایندگی مجلس دسترسی داشته باشند که بی چون و چرا موافق سیاست های محمدرضا شاه بودند. حضور این عده از زنان در اجرای هر چه بیشتر غربی کردن چهره ایران و مدرنیزه کردن آن می توانست به منزله دست پرتوانی برای محمدرضا عمل کند. این قشر از زنان، با توجه به فعالیت های حوزه حقوق زنان، می توانستند در زدودن آنچه از ظاهر و باطن قوانین اسلامی در موضوع زنان باقیمانده بود، در پوشش حقوق زن، کمک جبران نشدنی به سیاست های ضد دینی پهلوی کنند. آنچه در نهایت رخ داد، این بود که در 26 شهریور سال 42، شش زن به عنوان نماینده مجلس انتخاب شدند که پنج نفر از آنان اهل تهران بودند. شاه، پس از انحلال مجلس بیستم، موفق شده بود پارلمانی را روی کار بیاورد که علاوه بر حمایت از برنامه هایش، فاقد افراد مستقل بود.[7]
حتی اگر اعتراف شریف امامی نخست وزیر محمدرضا پهلوی را نادیده بگیریم که گفت: «آخر خود شاه تصمیم می گرفت چه کسانی نامزد وکالت مجلس باشند و چه کسانی نباشند و در حقیقت نمایندگان را خودشان دستچین می کردند.»[8] نگاهی به مشاغل و وضعیت خانوادگی و طبقاتی نمایندگان زن راه یافته به مجلس شورای ملی نشان می دهد اکثر قریب به اتفاق آنان مشاغل دولتی داشته و خود یا خانواده آن ها وابستگی انکارناپذیر به دولت پهلوی و دستگاه حاکم داشتند. علاوه براین تمامی نمایندگان زن، عضو یا رئیس جمعیت ها و سازمان های زنان بودند. این سازمان های وابسته به دولت پهلوی، توسط همسر و خواهران شاه اداره می شدند. اکثر نمایندگان زن از طرف احزاب دولتی این دوره، نظیر حزب ایران نوین و رستاخیز، کاندیدای نمایندگی شده بودند.[9] بررسی زندگینامه و احوال چند تن از نمایندگان مزبور به روشنی گواه این مدعاست:
هما زاهدی: نماینده دوره های بیست ودوم، بیست وسوم و بیست وچهارم از همدان. او فرزند سپهبد زاهدی، نخست وزیر و فرمانده کودتای بیست وهشتم مرداد بود. وی تحصیلات خود در رشته تجارت را در سوئیس به پایان رسانید. از سال 1344 به سمت مدیر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منصوب شد که ریاست آن را فرح پهلوی بر عهده داشت. وی در دوره بیست ودوم مجلس از طرف حزب ایران نوین کاندیدای نمایندگی همدان شد.
ملک تاج برومند: نماینده دوره بیست وچهارم مجلس از اصفهان. وی عضو انجمن خیریه فرح پهلوی و عضو شورای مرکزی سازمان زنان و دبیر این شورا در استان اصفهان بود. برومند در تشکیل کانون های سازمان زنان با حزب رستاخیز همکاری داشت و در سمینار هایی که در استان اصفهان تشکیل می شدند، فعال اصلی بود.
ایران دخت اقبال: نماینده دوره بیست وسوم از گناباد. فرزند ابوتراب مخبرالسلطنه و خواهر منوچهر اقبال، نخست وزیر و رئیس شرکت ملی نفت ایران بود. وی در سال 1348 وارد صحنه سیاست شد و از طرف حزب ایران نوین به مجلس راه یافت.
مهین دخت زارعی: نماینده دوره بیست وسوم از فسا. وی از دبیری آموزش و پرورش به معاونت این سازمان در استان فارس رسید، با فرمان اشرف پهلوی به سمت دبیر سازمان زنان شیراز انتخاب شد و در سال 1349 نشان درجه پنجم تاج را از شاه دریافت کرد. وی از طرف حزب ایران کاندیدای مجلس شده بود.
مهرانگیز دولتشاهی: نماینده دوره های بیست ویک، بیست ودو و بیست وسوم از کرمانشاه. وی تحصیلات خود در رشته علوم سیاسی و اجتماعی را در آلمان به انجام رسانید و در سازمان های زیر فعالیت می کرد: 1- عضو کمیته انرژی سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی 2- رئیس جمعیت راه نو 3- عضو، مؤسس و معاون شورای عالی زنان ایران 4- دبیر کمیته روابط بین المللی شورای عالی زنان.[10]
منظر واقعی پهلوی دوم درباره توانایی های زنان
در دوره پهلوی دوم، تلاش ها و تبلیغات بسیاری صورت گرفت تا نشان دهد زنان در ایران، نه تنها حق رأی دارند بلکه به مقام های رسمی نیز دست یافته اند. گروه هایی از زنان که در این انتخابات و انتصابات حضور داشتند، فاقد پویایی و استقلال لازم برای اقدامات خود بودند و صرفاً جنبه نمایشی حضور زن را تأمین می کردند.[11] در حقیقت، شاه به رغم موافقت ظاهری با حضور اجتماعی زن به دلیل الزامات ناشی از مدرنیزه کردن کشور، به هیچ عنوان با حضور زنان در عرصه سیاست، موافقت نداشت! به گفته نیکی کدی: «شاه با وجود اینکه هیچ احترام خاصی برای زن ها قائل نبود، بعضاً تحت فشار سازمان زنان همسانی که به وجود آورده بود، فکر می کرد که تشویق زن ها به اشتغال در نیروی کار مملکت، می تواند در رشد اقتصاد ایران مؤثر بوده باشد.»[12] شاه با همه ادعاهایش در مورد تساوی زنان، در یکی از مصاحبه های خود نشان می دهد هیچ اعتقادی به توانایی زنان ندارد. وی با کمال گستاخی می گوید: «نمی خواهم بی ادب معرفی شوم، اما زنان به رغم آنکه قانوناً مساوی هستند، از نظر توانایی چنین نیستند. مثلاً هرگز از بین زنان، یک میکل آنژ یا باخ برنخاسته! من حتی یک آشپز خوب در بین زنان ندیده ام!»[13]
نگاهی دوباره به متن مخالفت امام خمینی با طرح 6 ماده ای محمدرضا شاه، این موضوع را بیشتر روشن می کند که استفاده ابزاری از حضور زنان در پست ها و مقام های رسمی، تنها برای نمایش دموکراسی است و واقعیت ماجرا، استبداد درهم تنیده ای است که حقی نه برای زن و نه برای مرد قائل است. «مگر مرد ها در این مملکت آزادی دارند که زن ها داشته باشند، مگر آزادی زن و آزادی مرد با لفظ درست می شود؟»[14] حضرت امام بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مدافع سرسخت زنان و شرکت آنان در انتخابات بود. به محض پیروزی انقلاب اسلامی درست 20 روز بعد در یک سخنرانی شورانگیز در مدرسه فیضیه فرمودند: «زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد. زن ها در جمهوری اسلامی رأی باید بدهند. همان طور که مردان حق رأی دارند، زن ها حق رأی دارند.»[15] رهبر کبیر انقلاب اسلامی در اولین انتخابات یعنی رفراندوم جمهوری اسلامی طی پیامی به مردم ایران فرمودند: «آنچه لازم است تذکر دهم، شرکت زنان مبارز و شجاع سرتاسر ایران در رفراندوم است.»[16] بنیانگذار جمهوری اسلامی با این تأکید، توضیحی عملی به مواضع علما در قبال شرکت زنان در انتخابات رژیم محمدرضا شاه دادند.[17] در واقع ریشه اصلی مخالفت ها مربوط به بنیان خودکامه حکومت شاه می شد. مخالفان می گفتند در حالی که اکثریت مردان جامعه حق رأی و حق نمایندگی ندارند و انتخابات به شکل صوری برگزار می شود، دادن حق رأی و انتخاب شدن به زنان تنها فریبی برای هر چه بیشتر بزک کردن چهره استبداد و پیکره رژیم است. «به راستی که مردان از هیچ گونه حقوق سیاسی برخوردار نبودند.»[18]
کلام آخر
در دوره پهلوی دوم، اگرچه طبق آمار و ارقام در برخی عرصه ها وضعیت و جایگاه زنان به سرعت و بر اساس موازین مدرن غربی ارتقا یافت، اما همچنان که شیلز در نظریه اش آورده بود، سبب ایجاد شکاف عمیق بین توده مردم با نخبگان سیاسی شد، زیرا روند نوسازی به طور همه جانبه اعتقادات، ارزش ها، اندیشه ها و سنت های زن ایرانی را یکسره سرکوب می کرد و همزمان رژیم پهلوی الگویی را برای زنان ایرانی تبلیغ می کرد که آمیزه مبهمی بود از عناصر ایرانی، باستانی با درونمایه های غربی. به همین دلیل از سال 1350 به بعد جامعه ایران شاهد شتاب افزاینده مردم در بازگشت به مذهب بود. بسیاری از زنان در میدان ژاله در جمعه سیاه در کنار مردان کشته شدند و پا به پای مردان در تظاهرات علیه رژیم پهلوی شرکت کردند.[19]
پی نوشت ها
[1] 1.5500http://irdc.ir/fa/news/ /آزادی- انتخابات- به- سبک- پهلوی
[2] آزادی به سبک پهلوی، همان.
3. نشریه مطالعات سیاسی، زمستان87. شماره 2،[3]
[4] هالیدی، فرد، دیکتاتوری و توسعه سرمایه داری در ایران، ترجمه فضل الله نیک آیین، تهران، 1358، نشر امیرکبیر به نقل از سازمان های زنان در عصر پهلوی، همان.
[5] الیز ساناساریان، جنبش حقوق زنان در ایران، ترجمه نوشین احمدی خراسانی، تهران، اختران، 1384،
[6] یادداشت اختصاصی روح الله حسینیان، واکاوی علل مخالفت مراجع با رفراندوم انقلاب سفید، منتشر شده در سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
7. فصلنامه مطالعات علوم اجتماعی، دوره 2، شماره 3، پاییز 95، ص 47،[7]
[8] آزادی به سبک پهلوی، همان.
[9] نیمه دوم؛ حق رأی و نمایندگی، سمیه بلباسی، علیرضا خزائلی، زمانه 1385، شماره 48،
[10] دفتر انتخابات وزارت کشور، فهرست اسامی و مشخصات نمایندگان بیست وچهار دوره مجلس شورای ملی، تهران، 1368 به نقل از نیمه دوم، حق رأی و نمایندگی
[11] ناجی راد، محمدعلی، 1382، موانع مشارکت زنان در فعالیت های سیاسی اقتصادی ایران پس از انقلاب، تهران، انتشارات کویر، 251 به نقل از مشارکت سیاسی زنان در دوره پهلوی دوم، همان.
12. کدی، 1369، ریشه های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، قلم، به نقل از سازمان های زنان در عصر پهلوی، همان. [12]
[13] اوریانا فالاچی، مصاحبه اوریانا فالاچی؛ شاه ایران (بخش سانسور شده کتاب مصاحبه با تاریخ)، نشر آواز، 1357، ص 15
[14] به نقل از روح الله حسینیان، همان.
15. صحیفه امام خمینی، ج3، ص300،[15]
[16] روح الله حسینیان، همان.
[17] صحیفه امام خمینی، جلد 1، ص 305،
[18] کاتوزیان، محمدعلی همایون 1376، اقتصاد سیاسی ایران ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، نشر مرکز، ص 272 به نقل از سازمان های زنان در ایران عصر پهلوی، همان.
[19] فصلنامه مطالعات علوم اجتماعی، دوره 2، شماره 3، پاییز 95، ص