آیت الله العظمی بروجردی در تهران

شخصیت والا و مقام علمی و فقهی حضرت آیت اللّه سید حسین بروجردی بر کسی پوشیده نیست

آیت الله العظمی بروجردی در تهران

شخصیت والا و مقام علمی و فقهی حضرت آیت اللّه سید حسین بروجردی بر کسی پوشیده نیست. تاکنون درباره زندگی، آراء، اندیشه ها و آثار آن حضرت، مقاله ها و پژوهش های متعددی انجام گرفته که در آنها، ایشان بسیار مورد توجه تجلیل و تبجیل قرار گرفته است و در نشریه ها وکتاب های مختلفی به چاپ و نشر رسیده است و اگرچه نمی توان بسنده دانست اما هر کدام از آنها در جای خود در خور بهره مندی است.

نوشتاری که در پی می آید، درصدد پرداختن به زندگانی پربار حضرت آیت اللّه بروجردی و یا تشریح آراء و افکار ایشان نیست؛ بلکه دراین مجال کوتاه، قصد آن است که براساس اسناد نویافته به موضوعی درباره زندگی آیت اللّه بروجردی بپردازد که علی رغم توجه گذری برخی منابع، همچنان در میان پژوهش های تاریخ معاصر مغفول و به دور از دقت و تأمل کافی مانده است.

این موضوع، گرفتاری سه ماهه ای است که در اواخر سال 1306 ش، هنگامی که آن حضرت از سفر حج و زیارت عتبات عالیات به موطن خود بازمی گشت، دامنگیرشان شد. ایشان در قصر شیرین به دستور رضا پهلوی، به اتهام آنکه حامل پیامی از برخی علمای ایرانی در نجف است و قصد دارد مردم را بر ضد حکومت بشوراند، دستگیر و به تهران منتقل شد. اما حکومت که پشتیبانی علما و روحانیون را از ایشان دید، به ناچار دستگیری و انتقال آیت اللّه بروجردی به تهران را به یک سوء تفاهم تعبیر نمود و چاره ای جز آزادی آن حضرت پیدا نکرد.

آیت اللّه سید حسین بروجردی(متولد صفر /1292 فروردین 1254 در بروجرد/متوفای شوال /1380فروردین 1340 در قم) پس از آموختن مقدمات در بروجرد راهی اصفهان شد و از محضر عالمانی چون؛ سید محمد باقر درچه ای، ملا محمد کاشی، ابو المعالی کلباسی، سید محمد تقی مدرس و حکیم میرزا جهانگیر قشقایی بهره برد. ایشان در 28 سالگی به نجف اشرف وارد شد و از محضر بزرگانی همچون؛ آخوندخراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی و سید کاظم یزدی بهره مند گردید. آیت اللّه بروجردی در سال1328 ق/1287 ش، از استاتید خود در نجف اجازه اجتهاد دریافت کرد و به ایران مراجعت کرد و نزدیک به هفت سال در زادگاه خود سکونت گزید.

او در طول این سال ها علاوه بر تصنیف و تدریس و تألیف، به وعظ می پرداخت و در امور دینی، محل رجوع بسیاری از مردم بود... دراوایل 1306 ش به حج رفت که در بازگشت مسیر خود را به سمت عراق تغییر داد، تا علاوه بر دیدار با استادان، همدرسان و روحانیون حوزه علمیه نجف اشرف که سال ها پیش، در آنجا درس خوانده بود، توفیق زیارت عتبات عالیات را نیز به دست آورد. وی در مدت چند ماهی که در آنجا ماند، محل توجه و سئوال ایرانیان ساکن نجف قرار گرفت و در طی چند جلسه، درباره اوضاع ایران و وضعیت روحانیون و حوزه های علمیه وطن خود با آنان به گفت وگو نشست. آیت اللّه سید ابو الحسن اصفهانی، از علمای بنام و طراز اول ایرانی که سال ها در نجف بود، به محل سکونت او می رفت و درباره مسائل مختلف با هم صحبت می کردند.

رضاه شاه پهلوی که حکومت خویش را بر پایه سه عنصر«ناسیونالیسم افراطی»، «مدرنیسم» و «قدرت گرایی استبدادی» بنا نهاده بود، لاجرم قدم به صحنه رویارویی با ارزش های مذهبی و بالاخص روحانیت گذارده بود. ازاین رو عده ای از علماء همچون آیت اللّه آقا نور اللّه نجفی اصفهانی و قوانین مصوبه حکومت پهلوی از جمله قانون نظام اجباری معترض شده بودند.[1]

قانون نظام اجباری در خرداد 1304 ش در زمان ریاست وزرایی رضا خان به تصویب رسید اما اجرای آن با احتیاط و تأخیر همراه بود تا اینکه در سال 1346 ق(1306 ش) استاندار اصفهان، اداره نظام اجباری را تأسیس و اعلامیه ای صادر کرد. انتشار خبر سربازگیری موجب تشنج  و آشوب در اصفهان شد. تظاهرات و تعطیل عمومی آغاز شد و مردم به منزل علما پناه آوردند.[2]

حاج آقا نور اللّه رهبر نهضت و علمای مهاجر با درک موقعیت، نهضت فراگیر و مورد حمایت علما و مراجع را با هدفی جزئی، نامتناسب دیدند و درخواست های اساسی دیگری به آن افزودند. آنها خواست خود را در 5 مورد شرح ذیل اعلام کردند:

1- تجدید نظر در قانون نظام اجباری؛

2- انتخاب 5 نفر از علما در مجلس به عنوان طراز اول؛

3- تعیین نظار شرعی در ولایت به ترتیب مرکز و مطابق قانون مصوبه؛

4- جلوگیری از منهیات؛

5- اجرای موادی که در تشکیلات سابق عدلیه مربوط به محاضر شرع موجود بود.[3]

به تبع این جریانات، علماء نجف اشرف نیز به مسائل جاری ایران حساس شده بودند. دریکی از روزهای پایانی اقامت آیت اللّه بروجردی در نجف، جلسه محرمانه ای در منزل آیت اللّه میرزا حسین نائینی، مشهور به میرزای نائینی که وی نیز از سرآمدان مراجع عظام در نجف به شمار می رفت، برپا شد که در آن جلسه، علاوه بر آن دو، سید ابو الحسن اصفهانی و شیخ احمدشاهرودی (از روحانیون روشنفکر آن زمان) هم حضور داشتند.

آیت اللّه اصفهانی راه مبارزه بازورگویی ها و اقدامات مستبدانه رضا شاه را در این دانست که «باید عشایر را علیه او بشورانی مو به حکومت ننگین او پایان دهیم.» ولی برخلاف آن، آیت اللّه میرزای نائینی که در هنگامه نهضت مشروطیت ایران با تألیف و انتشار کتاب تنبیه الامه و تنزیه المله سروصدایی را به پا کرده بود، پیشنهاد کرد «باید از او [رضا پهلوی] استمالت کنیم و با نرمش او را از ضدیت با اسلام بازداریم.»[4]

آنچه از فحوای برخی نوشته ها برمی آید، این است که در همین جلسه آیت اللّه ابو الحسن اصفهانی پیام مکتوبی را به آیت اللّه بروجردی -که می خواست چند روز بعد به ایران بازگردد- داد و از او خواست آن را به ایران ببرد. تا کنون کسی به صراحت از محتویات این پیام سخنی در جایی نگفته و به درستی دانسته نیست که مضمون آن دقیقا چه بوده است. اما حوادث بعدی و دستگیری آیت اللّه بروجردی هنگام بازگشت به ایران، مؤید آن است که موضوع این نامه در مخالفت با حکومت پهلوی بوده است. آیت اللّه اصفهانی و چند تن از علمای دیگر که با وی همسو بودند، از آیت اللّه بروجردی خواستند با حمل این پیام نامه برای مردم ایران، به ویژه منطقه فارس و اصفهان، آنان را بر ضد حکومت و سلطنت پهلوی بپاخیزاند.

حکومت پهلوی به واسط مأموران و جاسوسان ویژه خود از مذاکرات آن جلسه محرمانه خبر یافته و دانسته بود آیت اللّه بروجردی در مسافرت به ایران حامل چنین نامه ای است. در اینباره ژنرال کنسولگری ایران در بغداد گزارشی را به فرماندهی قوای سرحدی قصر شیرین-کهدر آن زمان بر عهده هدایت اللّه بوده-فرستاد که بر بالای آن، تاریخ 12 آذر 1306 رقم خورده است:

به طوری که محرمانه اطلاع حاصل کرده است آقا شیخ احمد شاهرودی و حاجی آقا حسین بروجردی که دو نفر از طلاب اهل علم هستند با بعضی نوشتجات که از طرف آیتین آقای میرزای حسین نایینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی بر ضد دولت و سیاست اعلیحضرت اقدس همایونی ارواحنا فداه به بعضی از علمای ایران نوشته شده است از طریق قصر شیرین مسافرت به ایران دارند.

از برای منع مسافرت آنها از طرف جنرال قونسولگری اقداماتی شده است، ولی هرگاه احیانا با مساعدت مأمورین عراقی عازم ایران شدند به مجرد ورود مشار الیهما به سر حد آنها را توقیف و جمیع نوشتجات ایشان را ضبط [کرده] و آنها را مجددا به بین النهرین اعاده بدهد و نوشتجات ایشان را به مقامات لازمه تقدیم و نتیجه را به جنرال قونسولگری اشعار فرماید.[5]

به دنبال همین گزارش که حاکی از اقدامات ژنرال قونسولگری بغداد نیز هست، فرماندهی لشکر غرب دستور داد، به واسطه «مفتشین مخفی و مأمورین زیرک» از زمان و چگونگی ورود آنان به خاک ایران آگاهی یافته، همه اسناد و نوشتهایی که همراه خود به ایران می آورند ضبط کرده، پنهانی به همراه خودشان به تهران انتقال دهند. در تلگراف نامه ای که محمد شاه بختی[6] فرمانده همان لشکر در شب 26 آذرماه 1306 به رئیس ارکان حزب کل قشون مخابره کرده، ایناقدامات انجام یافته مورد اشاره قرار گرفته است:

ریاست محترم ارکان حزب کل قشون، طبق راپرت رئیس ارکان حرب لشکر که مستند به مراسله جنرال قونسولگری ایران مقیم بغداد می باشد شیخ احمد شاهرودی و حاجی آقا حسین بروجردی از طرف آقا میرزا حسین نایینی و آقا سید ابو الحسن اصفهانی حامل بعضی نوشته جات بر ضد سیاست دولت برای اغلب علمای ایرانی می باشند و از طریق قصر [شیرین] قصد مسافرت ایران دارند و گرچه از طرف جنرال قونسولگری مزبور در جلوگیری از مسافرت آنها اقدام شده ولی به رئیس ارکان حرب نیز فورا دستور داده شده به وسیله مفتشین مخفی و مأمورین زیرک ورود آنها را قبلا به شهر کرمانشاهان اطلاع حاصل نموده قبل از اینکه محرمانه به طهران اعزام دارند. متمنی است چنانچه در این موضوع ارکان حرب محترم کل نظریاتی دارند قدغن فرمائید مستقیما به رئیس ارکان حرب لشکر ابلاغ نمایند.

در مهراب فرخ آباد 1306/9/25 نمره 4152 فرمانده لشکر غرب سرتیپ محمد شاه بختی

آیت اللّه بروجردی در اواخر 1306 ش عراق را ترک گفت و در 11 فروردین سال بعد وارد قصر شیرین شد. در این میان گفتنی است، برخلاف گفته ها و گزارش های موجود که شیخ احمدشاهرودی را نیز همراه وی ذکر کرده اند، آیت اللّه بروجردی به تنهایی قدم به خاک ایران نهاده، گزارشی هم که هنگام ورود او به قصر شیرین به سوی تهران فرستاده شده، بر همین یافته دلالت دارد. این گزارش از بازداشت او و توقیف و ضبط همه نوشته هایی خبر می دهد که آیت اللّه همراه داشته است. رئیس ارکان حرب لشکر غرب که آن هنگام مهدی معتضدی بوده، پس از انجام مقدمات اولیه، آیت اللّه بروجردی را به همراه دو نفر مأمور با یک اتومبیل فرد به شماره 1081 نظمیه کرمانشاه، از راه قزوین به تهران اعزام کرد:

تاریخ اصل: 1/15 ماه/1307

تاریخ وصول: 1/16 ماه/ 1307

تاریخ مخابره: 1/15 ماه/1307

تاریخ کشف: 1/16 ماه/1307

مقام رفیع ریاست محترم ارکان حرب کل قشون دامت شوکته محترما معروض می دارد در اواسط آذرماه سنه ماضیه طبق اطلاع واصله از جنرال قونسول گری دولت علّیه مقیم بغداد دو نفر طلاب اهل علم یکی آقای شیخ احمد شاهرودی[7] و دیگری حاجی آقا حسین بروجردی با بعضی نوشتجات بر ضد سیاست دولت از طرف آیتین آقای میرزا حسین نائینی وآقا سید ابو الحسن اصفهانی به بعضی علما نوشته شد عازم ایران می باشند و در همان تاریخ نیزاز طرف فرمانده محترم لشکر امر شده اشخاص مزبور را به محض ورود به سرحد و رؤیت دستگیر و تحت اللفظ به طهران اعزام و نوشتجاتی که همراه دارند ضبط شود.

بنابراین مأمور مخصوص برای مراقبت در انجام امر فوق گمارده شده الحال یکی از دو نفر فوق که موسوم به حاجی آقا حسین بروجردی است در تاریخ یازدهم [ماه] جاری به قصر [شیرین] وارد [شده] نوشتجات مشار الیه ضبط و خود او نیز در معیت دو نفر نظامی و به وسیله اتومبیل فرد نمره 1081 نظمیه کرمانشاه تحت اللفظ در ساعت 4 عصر از طریق قزوین به طهران اعزام [گردید و نوشتجات توقیفی نیز که حاوی بعضی یادداشت ها راجع به اجتماع علما در قم و غیرهمی باشد [متعاقبا] تقدیم خواهد شد. مراتب راپورتا معروض گردید.

ساعت 8 عصر 7/1/15 [130 ] نمره 53

از طرف رئیس ارکان حزب لشکر غرب نایب سرهنگ مهدی معتضدی

آنچه در ادامه گزارش سرهنگ مهدی معتضدی بدان اشاره رفته و در اینجا باید موردتوجه قرار گیرد، ضبط برخی نوشته ها و یادداشت هایی است که وی هنگام بازداشت آیت اللّه بروجردی به دست آورده بود. بنابر گزارش او، بعضی از این یادداشت ها درباره اوضاع علمای قم بوده که آیت اللّه آنها را با خود به ایران می آورده است. از فحوای این گزارش چنین برمی آیدکه در بین یادداشت های مزبور که به صراحت مربوط به اجتماع علمای قم دانسته شده نامه ایهم موجود بوده که بیشتر مطرح شد، آیات عظام اصفهانی و میرزای نائینی از او خواسته بودندهنگام بازگشت آن را همراه خود به ایران بیاورد. معتضدی هم در گزارش خود از یاداشتیسخن می گوید که راجع به علما در قم بوده است. اما دستگیری آیت اللّه بروجردی مانع از اجرای هدف ایشان و قیام علیه حکومت پهلوی گشت لذا ایشان از این حادثه همیشه با تلخی و تأسف یاد می کردند.

مرحوم آیت اللّه گلپایگانی نقل کردند:

مرحوم آیت اللّه العظمی آقای بروجردی بسیار اظهار تأسف می کردند، به سبب اینکه بافراهم شدن زمینه شهادت، این فیض بزرگ را درک نکردند و به مقام شهادت، نایل نشدند. فرموده بودند: «در نجف که بودم علمای بزرگ نجف با من گفت وگو کردند وبنابراین شد که من به ایران بیایم و از اینجا به مبارزه با پهلوی برخیزم و آن آقایان هم ازعراق، همکاری کنند تا بشود اقدامی کرد و جلو آن فسادها را گرفت و من دراین باره به قرآن کریم تفأل می زدم، آیه ای آمد که از آن استفاده کردم که این راه، راه شهادت است و من به شهادت خواهم رسید، بالاخره حرکت کرد و براساس همان مبنا رو به ایران آوردم، اما متأسفانه جریان به اطلاع حکومت ایران رسید و به مجرد ورودم در مرز، مراگرفتند و ماه ها تحت نظر بودم.» به هر حال ایشان تا اواخر عمرشان تأسف می خوردند که چرا از این فیض بزرگ محروم گردیده اند.

مرحوم آقای گلپایگانی همچنین فرمودند: یک روز که ایشان اظهار تأسف می کردند، من گفتم: لا بد خداوند متعال، شما را برای احیای آثار علمای بزرگ سابق و رونق دادن به حوزه علمیه قم و تربیت علما و طلاب ذخیره فرموده است. ایشان پاسخ دادند: ممکن است این طور باشد.[8] دراین باره مرحوم آیت اللّه حاج شیخ علی صافی گلپایگانی با نقل خاطره ای از آیت اللّه بروجردی در زمان دستگیری ایشان می گوید:

من در یک ملاقاتی که ایشان با شاه داشت، وقتی دیدم خیلی عادی، مثل برخورد با سایرمردم، با او رفتار کرد، بعد به ایشان عرض کردم: این برخورد شما، ارادت ما را به شما بیشترکرد، فرمودند: من با پدرش که قدرتمندتر از این بود و آن وقت ها من هم این قدرت رانداشتم، همین طور برخورد می کردم، این که جای خود دارد.

در توضیح فرمود: من از سفر حج که برمی گشتم برای زیارت به عتبات رفتم. آیات نجف، جمع شدند و به من فرمودند: اوضاع در ایران چگونه است؟ آیا می شود علیه رضا خان کاری کرد؟ در هر صورت مطلب آن جلسه لو رفته بود. وقتی به مرز ایران وارد شدم، دستگیرم کردند و به تهران آوردند و در پادگان، بازداشتم کردند. رضا خان آمد با من ملاقات کند. برای هر دوی ما نیمکت گذاشتند، نشستیم. من برای اینکه بفهمانم تحت تأثیر قدرت و مقام او قرار نگرفته ام، دستم را گذاشتم روی لبه نیمکت و به ان تکیه دادم. او حرف هایش را زد و مطالبی ردوبدل شد.

مرحوم آیت اللّه صافی گلپایگانی اضافه می کند:

همین سابقه مخالفت آیت اللّه بروجردی، با رضا خان بود که در مرتبه اول، وقتی از ایشان دعوت می شود به قم تشریف بیاورند، برخی مخالفت می کنند و می گویند: اگر آیت اللّه بروجردی به قم بیاید، چون رضا خان با ایشان مخالف است، برای مردم حوزه قم مزاحمت ایجادمی کند و این به صلاح نیست.[9]

از دیگر موضوعاتی که در این میان در خور مداقه و پردازش است، همراهی شیخ احمدشاهرودی هنگام بازگشت آیت اللّه بروجردی به ایران است که برخی از منابع بدان اشاره کرده، یادآور شده اند، آن دو مأموریت محوله از جانب آیت اللّه اصفهانی و میرزای نایینی را در تهییج علما و مردم برخی از نقاط ایران بر ضد حکومت پهلوی، با هم به سرانجام رساندند.

برخی از تلگراف نامه ها و دستوراتی هم که دراین باره میان ارکان حرب کل کشور، ارکان حرب غرب کشور و دفتر مخصوص شاهنشاهی ردوبدل شده به همین موضوع توجه نموده، آن دو را به عنوان کسانی برشمرده اند که مأموریت داشتند مکتوبی را از آن حضرات عظام در مخالفت با رژیم حاکم به ایران بیاورند. اما در تلگراف نامه معتضدی، تنها از آیت اللّه بروجردی نام برده شده است که هنگام ورود به خاک ایران و بازداشت در قصر شیرین، کسی را همراه نداشته، به تنهایی نیز به سمت تهران اعزام شده است.

جان کلام اینکه، درجریان حوادث بعدی هم که منجر به آزادی آیت اللّه از بازداشت موقت در تهران گردید، نامی از شیخ احمد شاهرودی در میان نیست و در منابع نیز نیامده است که او به همراه آیت اللّه بروجردی از بازداشت رهایی یافت.

از سوی دیگر همزمان با ورود آیت اللّه بروجردی به تهران، حادثه ای در حوالی زادگاه وی رخ داد که وی از بازداشت تهران به زودی رهایی یابد؛ این حادثه کشته شدن امیر لشکر عبد اللّه امیر طهماسبی[10] در 15 فروردین 1307 است که در آخرین روز سال پیش به قصد بازدید از راه های خوزستان و لرستان به آن مناطق رفته بود. اما پس از بازدید از اغلب راه ها، زمانی که می خواست عازم بروجرد شود، در دهکده ای به نام«رزان» (در بین خرم آبادو بروجرد)، هدف گلوله قرار گرفت و تن نیمه جانش به بروجرد منتقل گردید.

از تهران چند پزشک از جمله دکتر سعید مالک (لقمان الملک) برای معاینه و نجات وی از مرگ به بروجرد عازم شدند اما تلاش آنان ثمری نبخشید و پس از انجام عمل جراحی، امیر طهماسبی درگذشت. این واقعه که رضا شاه را نگران ساخته بود، وی را به بروجرد کشاند. بنابراین هنگامی که اتومبیل حامل آیت اللّه بروجردی به تهران وارد می شد، رضا پهلوی به زادگاه وی رفته، در تهران نبود و طبعا در آنجا میان او و منسوبان خانواده آیت اللّه بروجردی دیداری دست می داد.

درباره این روایت های متعددی در منابع وجود دارد که برخلاف اختلاف در شکل و صورت، نتیجه واحدی دربر ندارد و آن تلاش مردم و علمای لرستان برای رهایی آیت اللّه از وضعیتی است که هنگام ورود به وطن خود برای او پیش آمده بود. از جمله همین روایت ها خاطره ای از آیت اللّه سید محمد حسین علوی طباطبایی است که در شرح آن دیدار از زبان پدر خویش می گوید:

... بروجرد مسجد شاهی دارد از مسجد شاه [امام خمینی کنونی] تهران بزرگ تر و زیباتر، آقا شیخ عبد الحسین [طباطبایی، شیخ الطایفه] در مسجد شاه بروجرد برایش [امیر طهماسب] اعلام ختم کرد. رسم بروجرد این است که دو جلسه ختم می گیرند، عصر و صبح. به تهران خبر دادند که طباطبایی ها [جنازه را] تشییع کردند و ختم گرفته اند.

رضا خان گفت که من خودم برای ختم می آیم. پدرم می گفت صبح به مسجد شاه رفتیم و شبستان پر از نظامی ها بود. پشت بام مسجد هم نظامی ها ایستاده بودند. آقایان طباطبایی همه شان زیر گنبد نشسته بودند. دور گنبد پر شده بود. کنار محراب بین مرحوم حاج عبد الحسین و صدر العلما که هر دو از مشایخ بودند جایی برای شاه گذاشته بودند. آقا شیخ حسین نجفی رئیس حوزه بروجرد هم جلوی اتاق با دسته ای از طلبه ها نشسته بود. پدرم گفت رضا خان وارد مسجد شد.

آمد جلوی ایوان ایستاد و کفش هایش را درآورد. تمام سران ارتش هم پشت سرش بودند و ایستادند و قائم مقام[11] هم با او بود. حاج حسین می خواست زرنگی کند، آمد جلو سلام و تکریم کرد. شاه پرسید این کیست؟ قائم مقام گفت حاج شیخ حسین نجفی رئیس حوزه علمیه بروجرد است. شاه گفت پس سید عبد الحسین طباطبایی کجاست؟ گفتم آنجاست. شاه آمد نشست بین مرحوم صدر العلماء و حاج عبد الحسین و گفت الرحمن بخوانند. الرحمن خواندند.

از خاطرات جالبی که پدرم می گفت این بود که آخوندی داشتیم [به نام] ملا محمد حسن [که] پیرمردی مقتدر بود. خیلی مختصر ده پانزده دقیقه منبر خوبی رفت. روضه ای خواند، رضا شاه داشت نگاه می کرد. ملا محمد حسن روی منبر رو کرد به شاه و گفت اعلی حضرتا عرض ادب به ساحت سید مظلومان منافی مقام سلطنت نیست. بعد شاه رو کرد به حاج عبد الحسین گفت آقا سید حسین طباطبایی کیه؟ شیخ گفت از بنی اعمام ماست. حجت الاسلام آقای حاج سید حسین [بروجردی که] مکه مشرف بودند برگشتند عتبات. بناست این روزها پیدایشان شود، این که در جلسه نیستند، عتباتند، شاه گفت خیر تهران است.

حاج عبد الحسین می دانست؛ قائم مقام قبلا به او گفته بود، اما حسب ظاهر نمی دانست و به شاه گفت آقا سید حسین عتبات است. شاه گفت نه تهرانند. حاج عبد الحسین گفت که نه ایشان بنا نبود تهران برود. اگر تهران می رفتند خبر می دادند. شاه گفت که نخیر ایشان تهران هستند. من گفتم بیاید تهران. سید عبد الحسین نگاه کرد به رضا شاه گفت شما فرمودید؟ شاه بلند شد برود، مرحوم حاج عبد الحسین هم برخاست. آقایان هم بلند شدند. عبد الحسین مچ دست رضا شاه را گرفت و گفت به جان عبد الحسین نمی گذارم قدم بردارید، شما می خواهید بروید به لرستانی که ناامن است.

این خبر اگر در بیوت علویین منتشر شود خدا می داند چه غوغایی خواهد کرد. شما باید دعای خیر بدرقه راهتان باشد. کاری کنید که به شما دعا کنند. شاه گفت که نه مسئله ای نیست. نگران نباشید، آزاد می شود. [سید] عبد الحسین گفت که نه به جان عبد الحسین تا دستور آزادی اش ندهید اجازه نمی دهم اعلیحضرت بروند. شاه نگاهی به قائم مقام کرد و گفت به تهران، تیمورتاش بگو آقا سید حسین برود منزل ثقة الاسلام. ایشان عموی ما و وکیل بروجرد در مجلس [شورای ملی] بود.

با شنیدن این دستور همه صلوات فرستادند. بعد [سید] عبد الحسین گفت که یقین داشته باشید که دعای خیر همه ما بدرقه راه شماست. رضا شاه گفت من هم به شما وعده می کنم مملکت را امن می کنم، دیگر تکرار نمی شود این مطالب. بعد دست حاج عبد الحسین را گرفت و گفت که به حد شما در این شهر واقفم و پیش من هم احترام دارید. هر کاری داشتید مستقیم به خود بنویسید. انجام می دهم [بعداز آن] شاه رفت.[12]

با وجود این، سید محمد صادق (نوه آیت بروجردی) در خاطره ای که پیش تر در مجله حوزه به چاپ رسیده، به جریان دیدار رضا شاه با آقا سید عبد الحسین طباطبایی در بروجرد می پردازد که مطلب او هم در خور توجه است. وی این خاطره را از زبان آیت اللّه سید محمد باقر سلطانی می گوید که در آن زمان خود در بروجرد در مسجد شاه حضور داشته، دیدار آن دو را از نزدیک شاهد بوده است:

سادات طباطبایی بروجرد به مجرد شنیدن گرفتاری ایشان [آیت اللّه بروجردی]، در بیت بزرگ خاندان طباطبایی... حجت الاسلام آقا عبد الحسین فرزند عالم بزرگ آقا محمود صاحب کتاب (المواهب السنیه) [که در آن هنگام نزد مردم و دولت، منزلتی و قبلا هم با شاه دیدارهایی داشت] اجتماع نمودند و از وی خواستند که نزد شاه شفاعت کند تا آیت اللّه را رها نماید.

در آن هنگام، قتل سرلشکر طهماسبی وزیر فوائد عامه در بین این راه بروجرد و خرم آباد اتفاق افتاد که اشتباها به جای رضا خان کشته شده بود. برای او در مسجد جامع بروجرد[13] مجلس ترحیم گذارده بودند. رضا شاه که برای دفع این غائله در بروجرد بسر می برد، به مجلس ترحیم حاضر شد و در کنار آقا عبد الحسین بزرگ خاندان طباطبایی نشست. در حالی که اعضای خاندان دور او جمع بودند.

شاه از آقا عبد الحسین پرسید سید حسین از خاندان شما کیست؟ او گفت من کسی بنام سید حسین [را] نمی شناسم. [شاه] دو مرتبه پرسید و او همان پاسخ را داد تا اینکه گفت: کسی که نزد ما است آیت اللّه آقا حسین است که اکنون از حج برگشته و در عتبات به سر می برد. او مردی است که تمام اوقاتش به علم و تدریس و تألیف و مطالعه صرف می شود، به طوریکه حتی با اعضای خاندان ما به جز سالی یک بار در ایام عید، تماس نمی گیرد. شاه گفت: پس این اخباری که از او به من می رسد چیست؟

سید عبد الحسین گفت: به سر مبارک قسم که همه آنها دروغ است، و او الآن عازم زیارت مشهد و اقامت در آن شهر است و سزاواراست شما از او بخواهید که به بروجرد برگردد. این سخنان را سید به آن خاطر گفت که ذهن شاه را نسبت به آیت اللّه بروجردی که گفته بودند او در صدد شوراندن مردم بر ضد شاه است، پاک کند.[14]

به هر روی اوضاع در تهران به گونه دیگری می گذشت؛ براساس یادداشت کوتاهی که کفیل ارکان حرب کل قشون در 19 فروردین 1307 خطاب به رئیس دایره دژبانی نوشته است دستور رضا پهلوی ابتدا بر این دایر بوده است که آیت اللّه بروجردی را از کشور خارج کرده، مجددا به عراق (به احتمال زیاد نجف) بازگردانند:

ریاست محترم دایره دژبانی

چون حسب الامر جهان مطاع مبارک بایستی حاج آقا حسین بروجردی مجددا اعاده و از سرحد خارج گردد مع هذا به اداره نقلیه کل قشون دستور داده شد یک دستگاه اتومبیل فرد کرایه [کرده] و به اختیار آن دایره بگذارند که مشار الیه را از طریق غرب اعزام و تحت نظر مأمور اعزامی از سرحد خارج نمایند.

کفیل ارکان حرب کل قشون

از سوی دیگر تگلراف نامه دیگری موجود است که رئیس کل ارکان حرب لشکر غرب (سرهنگ رضا قلی) مخابره کرده، از ریاست ارکان حرب کل قشون کشور خواسته است سئوالات و ابهاماتی را که درباره مسافرت آیت اللّه بروجردی به عراق برایش پیش آمده، روشن گرداند:

تاریخ اصل: 1307/1/19

تاریخ وصول: 1307/1/19

تاریخ مخابره: 1307/1/19

تاریخ کشف: 1307/1/19

مقام رفیع ریاست ارکان حرب محترم کل قشون دامت شوکته حسب الامر جهان مطاع ملوکانه ارواحنا فداه ابلاغ می دارد قدغن فرمائید تعیین نمایند حاجی آقا حسین بروجردی که هنگام مراجعت از بین النهرین مأمورین لشکر توقیف [کرده اند] و به مرکز اعزام شده همان شخص است که به واسطه دلتنگی و رنجش از عارف [قزوینی] به بین النهرین مسافرت نموده و یا که [شخص] دیگری است. در صورتی که در این خصوص سابقه [ای] باشد مستدعی است مقرر فرمائید از خود مشار الیه سئوال نموده مراتب را فورا با همین مفتاح [تلگراف] اطلاع دهید که از شرف غرض خاک پای ملوکانه ارواحنا فداه بگذرد.

ساعت 4 عصر 7/1/19[130]نمره 38

رئیس ارکان حرب لشکر غرب سرهنگ رضا قلی چنان که پیداست، تلگراف بالا در توضیح موضوع دلتنگی یا رنجش آیت اللّه بروجردی از میرزا ابو القاسم عارف قزوینی (شاعر معروف دوران مشروطه) خاموش مانده است؛ جوابیه ای هم که بلافاصله در همان روز بدان داده شده دراین باره سکوت کرده، از چگونگی آن سخنی به میان نیاورده است.

گیرنده این جوابیه رضا قلی خان است که چون امضایی درپای آن دیده نمی شود نمی توان گفت، فرستنده آن چه کسی بوده است. با وجود این، ازفحوای تلگراف نامه چنین برمی آید که در تهران مأموران دایره دژبانی موضوع تلگراف نامه پیشین را با آیت اللّه بروجردی در میان گذاشته، پس از دریافت پاسخ وی مبنی بر اینکه ازعارف قزوینی هیچ گونه دلتنگی و ناراحتی شخصی ندارد، تلگراف زیر را به رضا قلی خان فرستاده اند:

نمره 258 7/1/19[130]

سرهنگ رضا قلی خان رئیس ارکان حرب لشکر غرب حاجی آقا حسین ولد مرحوم حاجی آقا علی مدت هفده سال در بروجرد بوده قریب یک سال است که به بین النهرین رفته است. اظهار می دارد زمانی که عارف در دهکرد بود اهالی از نیات عارف نزد مشار الیه شکایت کرده او هم تلگرافی در این باب به دولت نموده بود.

پس از یک ماه به بین النهرین رفت و می گوید که شخصا رنجشی از عارف نداشته اکنون هم به موجب تلگراف آقای رئیس الوزراء [و] به توسط آقا سید ابو الحسن اصفهانی، بنابر خواهش اهالی به ایران مراجعت نموده است. مراتب را از شرف عرض خاک پای مبارک ملوکانه ارواحنا فداه گذرانده، چون وسائل عودت مشار الیه [ادامه متن نامه موجود نیست].

با توجه به مطابقت زمانی و مکانی توان مسافرت عارف قزوینی به بروجرد در سال 1305 ش را که در مدت اقامت وی در آنجا حوادثی رخ داد، موجب اصلی بروز چنین شائبه ای برای عوامل حکومتی دانست که علت مسافرت آیت اللّه بروجردی به نجف اشرف را ناراحتی و رنجش احتمالی وی از عارف بپندارند؛ طرف آنکه در 12 خرداد 1305 عارف قزوینی که از شعرای بنام دوران نهضت مشوطیت بود و به سبب ترس از جانش و به واسطه وضع زندگانی و عقاید خاصش، هر زمان خطری را احساس می کرد، با پیشنهاد فردی به نام میرزا حسین خان کاووسی (از شاعران و مشروطه خواهان بنام بروجرد) که بعدها شهرت نجارزاده را برگزید، به دهکده «گل زرد» در چند فرسخی بروجرد رفت و چند ماهی رادر آنجا ساکن شد.

با وجود این، همچنان از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران و آینده خود بیمناک و در تب و تاب بوده، «تحت کنترل و نظارت روزافزون دولتیان آرام و قرار نداشت. کمتر بیرون می آمد و با کسی ملاقات و مجالست نمی نمود.[15]  افزون بر این به سبب دردی که در دستگاه گوارش داشت، رنج می کشید و اغلب اوقات به شدت به خود می پیچید تا اینکه به دعوت یکی از بزرگان دهکرد[16] رهسپار آنجا شد. در این زمان شهربانی (نظمیه) بروجرد، کاووسی (میزبان عارف) را احضار و به وی اخطار کرد، دیگر بار که عارف به خانه او خواست بایید به خانه اش راه ندهد.[17]

شایان ذکر است، عارف در مدتی که در بروجرد ساکن بود، سگی به نام «ژونی» داشت که بدان علاقه می ورزید و هرجا که می رفت، ژونی را هم با خود می برد. به همین بهانه عده ای او را بی دین می گفتند و غالبا نزد حضرت آیت اللّه بروجردی از عارف بدگویی می کردند. اما آیت اللّه آنها را نصیحت می کرد که «در کار مردم تفرس و تفتیش نکنند». این افراد برای تخریب شخصیت عارف و بد جلوه دادن وی در نگاه آیت اللّه بروجردی پنهانی مقداری آشغال روی قفل در خانه آن حضرت مالیده، سپس چنین شایع کردند که این اهانت به دستور عارف قزوینی انجام گرفته است.[18]

این حادثه در میان اهالی بروجرد تنفر شدیدی نسبت به عارف ایجاد نموده مردم بدو با خشم می نگریستند. به دنبال آن، روزی عارف با چند نفر از دوستانش از کوچه ای می گذشت که برحسب اتفاق با آیت اللّه بروجردی و جمعی از مریدان وی روبرو شد. در این برخورد غیر منتظره، فرصتی پیش آمد [که] چندنفر از همراهان آیت اللّه، عارف را متهم به آن هنجار زشت و نابخردانه نمایند. اما آیت اللّه بروجردی با عکس العمل و ژرف اندیشی ممتازی که داشتند، بلافاصله می گویند عارف ازاین قبیل کارها و اعمال زشت مبرا و به دور است. عارف مرد فهمیده ای است و این کار رانمی کند.[19]

چند روز بعد مرگ ناگهانی سگ عارف بهانه دیگری به دست عده ای از اهالی بروجرد داد و چون عارف آن حیوان را در پارچه ای پیچیده دفن هم کرده بود، او را لا مذهب و بی بندو بار می خواندند. این قضیه بالا گرفت و منجر به تعطیلی بازار شهر گردید، تا اینکه «مردم به منزل آیت اللّه می روند. ایشان از آنها [مردم] تقاضا می کند سران صنوف را نزدشان بفرستند. هنگامی که سر صنف ها خدمت آیت اللّه می روند از آنها درخواست می کنند که عاجلا دکان های مردم را باز کنند و بالاخره قال این مطلب کنده می شود. یک یا دو روز بعد، عارف صبح زود، خودش یکه و تنها خدمت آیت اللّه بروجردی می رود و عرض می کند، من هر اندازه بی دین باشم، بالاخره شما را از دانشمندان این مملکت می دانم و برای شما احترام قائلم. چطور دست به همچون کار زشتی [اشاره به مالیدن آشغال به قفل در منزل] خواهم زد.

آیت اللّه می فرمایند احتیاج به این دلایل نیست. من شما را مردی فهمیده می دانم و یقین دارم گرد چنین کارهایی که دور از شأن شماست، نخواهد گردید.[20] آیت اللّه بروجردی درادامه این دیدار، با احتمال به این که شاید یکی از جاهلان شهر به وی اهانتی نماید یا اینکه خطری جدی بدو برسد، به عارف پیشنهاد می کند «چنانچه خودتان هم صلاح بدانید بهتراست از بروجرد بروید.»[21] عارف نیز می پذیرد و بروجرد را ترک می کند.

محمد رضا والی زاده معجزی، که خود از مردم لرستان بوده، با اشاره به این وقایع، یادآور می شود، چون شهربانی آن وقت عارف را تحت نظر داشت، در این اوان به دربار گزارش کردکه آیت اللّه بروجردی عارف را از شهر و از تحت نظارت مستقیم حکومت بدور ساخت. او براین باور است که بر پایه همین گزارش هم، رضا شاه از آیت اللّه بروجردی کدورتی پیدا کرد و برای بازداشت آیت اللّه هنگام بازگشت از نجف، دلیل دیگری به غیر از آن نمی یابد.

هرچند چنین دلیلی برای دستگیری آیت اللّه بروجردی و تحت نظر قرار دادن و انتقال وی به تهران نه تنها هیچ سنخیت کافی ندارد بلکه اسناد بازخوانی شده در این مقاله هم، بر تأکید و تأیید دارند که گرفتاری وی هنگام بازگشت به کشور بیشتر بر این دلیل استوار است که دستگاه شهربانی برپایه گزارش های رسیده اطمینان حاصل کرده بود که او حامل پیام هایی از سوی علمای نجف به مردم ایران و به ویژه اهالی فارس و لرستان بوده و به دنبال آن تلاش دارد مردم را بر ضد حکومت پهلوی بشوراند.

آیت اللّه بروجردی سه ماه را در بازداشتگاه تهران تحت نظر شهربانی مانده، در بعد از ظهر 18 فروردین 1307 بنا بر تلگراف نامه زیر که سید خلیل خان (از مأموران دولتی بروجرد) خطاب به ریاست ارکان حرب کل قشون کشور مخابره کرده، از آن وضعیت رهایی یافت:

مقام منیع ریاست محترم ارکان حرب کل قشون دامت شوکته نمره رمز 302 از شرف عرض خاکپای جواهر آستان مبارک ملوکانه ارواحنا فداه گذاشت. عین فرمایش ملوکانه را ذیلا به عرض مبارک می رساند. فرمودند روز اول هم آوردن شخص مزبور به طهران برخلاف بوده و ابدا دستوری راجع به اعزام مشار الیه به مرکز نداده ام. همانطور هیأت دولت اظهار داشته اند حاج آقا حسین را عودت داده و از سرحد خارجش نمایند.

ساعت 30: 6 عصر /1/18[130]نمره 604 فدوی خلیل

دو روز بعد، حسین شکوه (شکوه الملک) که چندی پیش ریاست دفتر مخصوص شاهنشاهی را در عهده تصدی گرفته بود، تلگراف نامه ای را که تا حدودی با مضمون تلگراف نامه پیشین همسانی دارد، به همان ریاست ارکان حرب کل قشون فرستاد که در آن صراحت جریان دستگیری آیت اللّه بروجردی و انتقال وی به تهران را یک سوء تفاهم تلقی نموده در ادامه نیز به دستور رضا شاه از مخاطب تلگراف نامه خواسته است آیت اللّه را آزاد و هرطور که میل دارندرفتار نمایند.

از بروجرد به طهران تاریخ وصول: /1/20[1307] ارکان حرب محترم کل قشون برحسب امر مطاع بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی روحنا فداه ابلاغ می نمایند مطابق تحقیقاتی که به عمل آمده در باب اعزام جناب مستطاب آقای حاج آقا حسین بروجردی به طهران سوء تفاهمی از طرف مأمورین شده است. ایشان آزاد هستند و برای مسافرت به بروجرد یا توقف در طهران مانعی ندارند. به ایشان اطلاع بدهید هرطور خودشان میل دارند رفتار نمایند.

20 فروردین 1307 نمره 82

رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی حسین در پی همین دستورنامه ها، کفیل ارکان حرب کل قشون، بی درنگ در یادداشتی رئیس دایره دژبانی تهران را از جریان آزاد بودن آیت اللّه بروجردی آگاه ساخت و ضمن اشعار تلگراف نامه و دستور رسیده از بروجرد یادآور شد، آیت اللّه بروجردی پس از رهایی مختار است که در تهران بماند یا به زادگاه خود بازگردد:

نمره 285 تاریخ 7/1/20 [130] ریاست محترم دایره دژبانی چون از قرار معلوم در اعزام جناب مستطاب آقای حاجی آقاحسین بروجردی به طهران سوء تفاهمی از طرف مأمورین رخ داده علیهذا حسب الامر جهان مطاع مبارک بندگان اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی ارواحنا فداه معزی الیه آزاد و لازم است فورا به ایشان اطلاع دهید که هر طور مایل هستند، اعم از توقف در طهران یا عزیمت به بروجرد، رفتار نمایند.

کفیل ارکان حرب کل قشون

در اینجا بایسته است، درباره تلگراف نامه های آمده در سطور پیشین-که به عنوان سند آزادی آیت اللّه بروجردی از بازداشت غیر موجه دوران حکومت رضا پهلوی در تهران تلقی می شود- نکاتی مورد توجه قرار گیرد؛ نخست سوء تفاهمی که رضا شاه و به دنبال او دستگاه انتظامی و اجرایی حکومت درباره آیت اللّه بروجردی بدان اشاره می کنند: با توجه به آنکه سرهنگ مهدی معتضدی تصریح می کند «نوشتجات توقیفی نیز که حاوی بعضی یادداشت ها راجع به اجتماع علما در قم و غیره می باشد [متعاقبا] تقدیم خواهد شد.» نمی تواند تنها یک سوء تفاهم باشد بلکه واقعیت امر این است که برای حکومت تازه به قدرت رسیده پهلوی، نقش اشخاص پرنفوذ و شناخته شده ای همچون آیت اللّه سید حسین بروجردی که می توانست برای شوراندن مردم نقاط مختلف ایران، به ویژه مناطق غرب که خود بزرگ شده آنجا بود و چندین سال در میان مردم آن منطقه نقطه اتکا و محل اعتباری به شمار می آمد، اهمیت فوق العاده پیدا می کند و رژیم با درک درست از جایگاه آیت اللّه بروجردی و وضعیت نابهنجار و بحرانی خود که ترور امیر طهماسبی مبین آن است، نمی خواست حکومت به طور مستقیم رودرروی مردم و به ویژه منطقه غرب کشور قرار گیرد و لذا صلاح خود را در آن دانست که با سوء تفاهم خواندن دستگیری ایشان، از کنار این قضیه گذشته و دستور آزادی معظم له را صادر کند.

نکته دوم نسبت دادن این به اصطلاح سوء تفاهم و در اصل گرفتاری پیش آمده برای آیت اللّه به مأموران یا هیأت دولت است که در چند تلگراف نامه پایانی این مقاله به صراحت از آن یادشده است. رضا شاه در این تلگراف ها به گونه ای خواسته است دامن خود را از این مسئله پاک نشان دهد؛ این در صورتی است که با دقت در کلیت خاطرات و اسناد گزارش شده در مقاله حاضر، می توان دریافت، برخلاف آن گزارش ها، رضا شاه از ابتدای ورود آیت اللّه بروجردی به خاک ایران و جریان دستگیری وی در مرز قصر شیرین و همین طور از دلایل این دستگیری و انتقال او به تهران آگاهی داشته چه بسا به دستور همو نیز آیت اللّه بروجردی دستگیر و به تهران منتقل گردید. دراین باره شایسته است، خاطره سید محمد صادق (نوه آیت اللّه بروجردی) که در سطور بالا از زبان آیت اللّه سید محمد باقر سلطانی بازگو شد، بیشتر مورد توجه و مداقه قرار گیرد.

نکته سوم دالّ بر فعالیت عوامل اطلاعاتی و مأموران جاسوسی حکومت رضا پهلوی در مناطق مختلف داخلی و مرزهای خارجی است که در همان اوان تازه تأسیس یافته از جلسه های خصوصی و محرمانه هم اخباری را به مرکز گزارش می کردند. دراین باره آیت اللّه محمد واعظزاده خراسانی که در کتاب مستقلی به زندگی آیت اللّه العظمی بروجردی پرداخته است، خاطره ای را بیان می کند که نشان می دهد، رضا شاه از آن جلسه محرمانه ای که در نجف اشرف در منزل میرزای نایینی با حضور چند نفر برپا و درباره چگونگی ضدیت و مخالفت با حکومت پهلوی گفت وگو شد، آگاه بوده است.[22]

آیت اللّه بروجردی بعد از آزادی، یک ماه و اندی در منزل میرزا محمد تقی ثقة الاسلام بروجردی که در همان زمان نماینده مردم بروجرد در ششمین دوره مجلس شورای ملی(افتتاح: تیر 1305 و اختتام: مرداد 1307)بود. اقامت گزید. علوی طباطبایی درباره چگونگی رفتن وی به منزل ثقة الاسلام بروجردی، خاطره ای را از زبان پدرش بازگو کرده که خواندنی است:

... پدرم از قول ثقة الاسلام نقل [می کرد که] بعد از ظهر بود خوابیده بودم. تلفن زنگ زد. [آن موقع میرزا مهدی قلی خان] مخبر السلطنه [هدایت] رئیس الوزراء بود. [میرزا محمود خان] محتشم السلطنه اسفندیاری [هم] رئیس مجلس شورای ملی بود. مرحوم ثقة الاسلام حریمی داشت [که] محترم بود. رضا شاه هم به او نظر داشت... تلفن زنگ زد من گوشی را برداشتم. مخبر السلطنه بود. گفت ثقة الاسلام بیداری؟ گفتم بله. گفت پاشو لباس هایت رابپوش بیا دم در با هم جایی برویم. گفتم خبری است؟ گفت: بله. گفتم چه خبر؟

گفت بعد می گویم. ثقة الاسلام گفت من رفتم دم در مخبر السلطنه و محتشم السلطنه اسفندیاری در ماشین بودند. من را هم سوار کردند. رفتیم ارکان حرب. پرسیدم چی شده؟ [یکی ازآن دو] گفت آقای حاج آقا حسین آنجاست. گفتم چطور آقای حاج آقا حسین آنجا بودند. چرا تا حالا به من نگفتید؟ گفت نمی دانستم. گفتم چطور آقای حاج آقا حسین آنجا بودند. چرا تا حالا به من نگفتید؟ گفت نمی دانستم. گفتم چی شده بود؟ گفت رسیده بود بلا ولی به خیر گذشت.

خود مرحوم ثقة الاسلام به پدرم گفته بود که ما هم نشسته بودیم. مخبر السلطنه هدایت بود. محتشم السلطنه اسفندیاری بود. چند نفر دیگر هم نشسته بودند. آقا را وارد کردند. اینها نمی شناختند حاج آقا حسین کیست. اما مرا می شناختند. برای اینکه من حد آقا سید حسین را به اینها نشان بدهم، آقا که وارد شد با عجله رفتم خودم راروی قدم های آقای بروجردی انداختم. با اینکه ثقة الاسلام از آقای بروجردی [در آن زمان] از نظر علمی و شخصیتی جلوتر بود. گفت که آقا من را بغل کرد و بوسید و هم آقا چشم هایش اشک آلود شد و هم من. و مجلس خیلی تحت تأثیر قرار گرفت. مخبر السلطنه [از آقای بروجردی] عذرخواهی کرد و گفت که اعلیحضرت خواستند که میهمان آقای ثقة الاسلام باشید.[23]

رضا شاه چند روز پس از آن، بیشتر به منظور دلجویی درخواست کرد با آیت اللّه بروجردی دیدار کند. او در این دیدار که در فضای باز باغ دربار صورت پذیرفت، از آیت اللّه خواهش نمود چنانچه مطلبی یا درخواستی دارد اظهار نماید تا انجام دهد. آیت اللّه نیز انجام دو کار را از او خواست؛ اول اینکه در «این چند شب که در ارکان حرب بوده ام، بعضی از سربازان غذای خود را روی عقیده مذهبی [که دارند] نزد من آورده و [من] بر آن دعا خوانده ام.

به عقیده من چنانچه [نظری] به بهبود وضع تغذیه این سربازان بکنی موجب طول عمر خواهد بود. رضا شاه رو به قائم مقام الملک [که در آن دیدار حضور داشت] کرده و می گوید نخستین بار است که از یک نفر... می شنوم که منافع دیگران را به منافع خود ترجیح می دهد.[24] دوم اینکه فاصله را با روحانیت زیاد نکند و«به نصایح و هشدارهای آنان که صرفا از روی دلسوزی به حال مردم و تحفظ مبانی دین است توجه کند.»[25]

از برخی منابع چنین برمی آید که در همین دیدار رضا شاه بنابر خواسته سادات بروجرد ازوی خواست به زادگاه خود بازگردد. اما آیت اللّه بروجردی در پاسخ می گوید: «من نذر کرده ام حضرت رضا علیه السلام را زیارت کنم و پس از زیارت آن حضرت به بروجرد برگردم.»[26]

در آخر آنچه باید مورد توجه قرار گیرد، شیوه و دأب آیت اللّه بروجردی نسبت به مسائل سیاسی است. ایشان با توجه به اتفاقات عصر مشروطه، تا تمامی جوانب یک امر بر ایشان آشکار نمی گشت، به مسئله ای ورود پیدا نمی کردند تا مبادا به دین و حیثیت اسلامی لطمه ای وارد شود. این شیوه آیت اللّه بروجردی باعث گشته گروهی از نویسندگان به اشتباه بیان کنند ایشان «هرگز نقش یک ناراضی سیاسی را ایفا نکرد.»[27]

و این در حالی است که براساس مستندات تاریخی، آیت اللّه بروجردی هرگاه کیان اسلام را در خطرمی دیدند وارد عمل شده و نسبت به حکومت پهلوی موضع گیری می نمودند؛ از جمله درپی بیانیه پنج ماده ای که آیت اللّه حاج حسین قمی به اطلاع هیأت حاکمه رسانده بود و در آن خواستار 1- آزاد گذاردن زنان در امر حجاب داری 2- لغو اجبار اتحاد شکل 3- منع فروش مشروبات الکلی 4- عمل به موقوفات 5- تدریس قرآن و شرعیات در مدارس، شده بود، آیت اللّه بروجردی نیز برای حمایت از مواضع آیت اللّه قمی در بروجرد جلسه ای تشکیل دادند و در پایان جلسه به این نتیجه رسیدند که طی تلگرافی به نخست وزیر وقت، اعتراض خود را این گونه اعلام نمایند:

مطالب پیشنهاد شده از سوی آیت اللّه قمی مطالب ما هم هست چنان که با پیشنهادات ایشان موافقت نشود شخصا به تهران حرکت می کنم و مسئول عواقب آن زعمای امور خواهند بود.[28]

مخابره این تلگراف و انعکاس خبر امکان حرکت ایشان به تهران صدها تلگراف از ناحیه رؤسای عشایر غرب کشور را به همراه داشت که در صورت حرکت ایشان به تهران، همه ما وظیفه خواهیم داشت، با افراد خود در معیت ایشان به تهران حرکت کنیم. این تلگراف اثر خود را گذاشت و در هیأت حاکمه مطرح شد که اگر آیت اللّه بروجردی به تهران بیایند، وضع لرستان به هم خواهد خورد. پس بهتر است هرچه زودتر موافقت بشود. لذا هیأت دولت با مواددرخواست ایشان موافقت کرد.[29]

پی نوشت ها:

[1] بصیرت منش، حمید، علما و رژیم رضا شاه، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1376 ش، صص 425 و 426.

[2] حسینیان، روح اللّه، تاریخ سیاسی تشیع تا تشکیل حوزه علمیه قم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ اول، 1380، ص401.

[3] همان، ص 404.

[4] واعظ زاده خراسانی، محمد، زندگی آیت اللّه العظمی بروجردی، به کوشش سید جلال میر آقایی، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1379 ش، ص 48.

[5] بصیرت منش، ص 427.

[6] محمد شاه بختی در 1265 ش در اشتهارد کرج به دنیا آمد. در اوایل جوانی به خدمت قزاقخانه درآمد و در آتریاد همدان، قزوین و اصفهان مشغول شد. در 1299 ش جزو اردوی رضا خان میر پنج (رضا پهلوی ) در حمله به تهران شرکت جست که در همین مأموریت درجه سرتیپی گرفت.

[7] آیت اللّه شیخ احمد شاهرودی فرزند محمد علی در سال 1282 قمری در شاهرود متولد و در 15 محرم 1350 قمری در تهران دار فانی را وداع گفت. بدنش را به قم منتقل کردند و در قبرستان نو قم به خاک سپرده شد. پدرش ملا محمد علی شاهرودی از جمله شاگردان سید ابراهیم قزوینی، صاحب «ضوابط» بود. شیخ احمد در دامان پدر پرورش یافت، مقدمات را در شاهرود فراگرفت و برای بهره مندی از بزرگانی همچون حاج میرزا حبیب اللّه رشتی و آخوند ملا محمد کاظم خراسانی به نجف اشرف مشرف شد.

وی دانشمندی فاضل، متکلم، بحّاث و سخت کوش در پاسخگویی به شبهات بود. تألیفات زیادی در ردّ و پاسخ گویی به اعتقادات فرق مخالف با اسلام داشته است که به شرح زیر می باشد:

1) ازاله الاوهام فی جواب ینابیع الاسلام 2) ایقاظ النائمین 3) مرآت العارفین فی دفع شبهات المبطلین 4) تنبیه الغافلین 5) حق المبین 6) مدینه الاسلام و روح التمدن. همچنین تفسیری که در آن به ردّ بعضی از مطالبی که در تفسیر شیخ طنطاوی معروف به الزواهر و الجواهر آمده پرداخته است اما کامل نیست و به پایان نرسیده است. از شیخ احمد شاهرودی عده ای روایت می کنند از جمله آنها مرحوم سید شهاب الدین حسینی معروف به نجفی مرعشی نسب شناس معاصر می باشد.

[8] شکوه فقاهت، یادنامه مرحوم آیت اللّه حاج آقا حسین بروجردی، تهیه و نشر: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، مقاله؛ نگرشی بر زندگانی آیت اللّه العظمی بروجردی، کریمی جهرمی، علی، چاپ اول، 1379، ص 28.

[9] مجله حوزه، شم‍ 44-43. صص 115-114.

[10] عبد اللّه امیر طهماسبی فرزند میرزا حسن در حدود 1260 ش در تهران زاده شد. پس از گذراندن تحصیلات اولیه بادرجه افسری قزاقخانه فارغ التحصیل گردید. در 1298 ش نیز با درجه امیر تومانی (سپهبدی ) به ریاست گارد محافظ احمد شاه قاجار منصوب شد. بعد از کودتای 1299 ش مورد توجه رضا خان سردار سپه قرار گرفته، امیر لشکری دریافت کرد. فرماندهی لشکر آذربایجان به همراه امور استانداری آن ولایت، از دیگر مشاغل مهم وی در این زمان است که نفوذ و قدرت درخوری را در آنجا به دست آورد. او تا 1304 ش در آذربایجان ماند. پس از آن معاون پارلمانی وزارت جنگ و بعد از تغییر سلطنت قاجاریه به پهلوی مأمور اخراج محمد حسین میرزا و خانواده احمد شاه گردید. در نخستین کابینه ای که در دوران سلطنت پهلوی به ریاست محمد علی فروغی تشکیل شد، به وزارت جنگ نشست. اما چندی بعد جایش را با وزیری فوائد عانمه عوض کرد و بدان وزارتخانه رفت. تا اینکه در اوایل 1307 ش که برای بازدید از راه های خوزستان و لرستان بدان مناطق سفر کرده بود، توسط عده ای مسلح به قتل رسید. (ر. ک: عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 1، تهران، نشر گفتار و نشر علم، 1380 ش، صص 198 و 199).

[11] حاج آقا رضا معروف و ملقب به قائم مقام الملک رشتی فرزند حاج ملا مهدی شریعتمدار است که بعدها به سبب آنکه پدربزرگش حاج ملا رفیع نام داشت، شهرت رفیع را برگزید و بدان مشهور گردید. او در 1266 ش به دنیا آمد و پس از تحصیلات اولیه، علوم حوزوی را هم فراگرفته لباس روحانیت بر تن کرد. در هنگامه نهضت مشروطیت با مشروطه خواهان همراهی نمود، از سال ها قبل که با سفارت روس روابط خوبی برقرار کرده بود، سال ها آن را نگه داشت. به همین سبب در 1334 ق به سمت آتاشه (وابسته) افتخاری سفارت تزار روس انتخاب شد. در 1297 ش در خیابان شاه آباد تهران یک بار به جانش سوء قصد شد که توانست از آن جان سالم بدر برد. پس از کودتای 1299 ش بازداشت و زندانی گردید تا اینکه رهایی یافت و سال ها در کنار رضا خان مانده همواره در سفر و حضر همراه وی بود. در همان روزهای نخست که رضا پهلوی به سلطنت نشست عبا و عمامه را به کت و شلوار و کراوات تبدیل ساخت. در دوره ششم نیز نماینده مجلس شورای ملی شد. اما زمان زیادی نگذشت که مورد بی مهری رضا شاه قرار گرفته مدتی به زندان افتاد. در عصر پهلوی دوم از مشاوران محمد رضا پهلوی شد. و در دوره های 14 تا 17 به نمایندگی دست یافت. بعد از کودتای 1332 ش یک بار هم نماینده مجلس سنا شد. در اوایل دهه 1340 ش با اصلاحات ارضی مخالفت نمود که این امر موجب شد به دربار راهش ندهند. مرگ رفیع در 1343 ش در تهران رخ داد. (ر. ک: عاقلی، باقر، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، ج 2، نشر گفتار و نشر علم، 1380 ش، صص 734 تا 746).

[12] «او خدا را باور داشت...»، همان جا.

[13] شهر بروجرد دو مسجد مشهور و بنام دارد که یکی مسجد جامع نام دارد و از کهن ترین مساجد ساخته شده درسده های نخستین اسلامی به شمار می رود. دیگر هم به مسجد سلطانی یا شاه معروف است که در دوره قاجاریان، زمانی که محمد تقی میرزا حسام السلطنه حکومت بروجرد را داشت بنا شده است. مجلس ختم امیر طهماسبی در نیمه فروردین 1307 در همین مسجد اخیر برگزار شده بود که گوینده به اشتباه آن را مسجد جامع گفته است.

[14] واعظ زاده خراسانی، صص 49 و 50.

[15] احمدی طباطبایی، علی محمد، تاریخ مختصر سیاسی و اجتماعی بروجرد، تهران، حروفیه، 1384 ش، ص 78.

[16] دهکرد از دهستان های والانجرد شهرستان بروجرد که در چند کیلومتری جنوب آن قرار دارد.

[17] احمدی طباطبایی، ص 79.

[18] والی زاده معجزی، محمد رضا، تاریخ لرستان روزگار پهلوی، به کوشش حسین و محمد والی زاده معجزی، تهران، حروفیه، 1382 ش، ص 257.

[19] همان جا؛ احمدی طباطبایی، ص 81.

[20] والی زاده معجزی، همان جا.

[21] همان جا.

[22] واعظ زاده خراسانی، ص 49.

[23] «او خدا را باور داشت...»، همان جا.

[24] والی زاده معجزی، ص 258.

[25] بصیرت منش، صص 428 و 429؛ واعظزاده خراسانی، همان جا.

[26] واعظ زاده خراسانی، ص 51.

[27] ناظم زاده، «جامعه شناسی یک فقیه ماندگار»، شرق شم ‍(12 یادنامه ویژه آیت اللّه بروجردی، فروردین 1385، ص 16.

[28] مجله حوزه، دفتر تبلیغات اسلامی، 1370، ج 44-43، ص 54.

[29] ثمری، محمد رضا، شکوه شیعه، تهران، مرکز اسناد، 1387، ص 136.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان