ماهان شبکه ایرانیان

تربیت یافتگان مکتب امام محمد باقر علیه السّلام و ویژگی های اخلاقی و رفتاری آن ها

زمان شناسی و استفاده از فرصت تاریخی(نزاع بین حاکمان اموی و عباسی) موجب شد امام باقر(ع) با راه اندازی نهضت نخبه پروری به پرورش استعدادهای درخشان اقدام کنند و این حرکت فرهنگی از مهم ترین اقدامات آن حضرت در دورۀ امامت نوزده سالۀ (۹۵-۱۱۴ق) ایشان است.

تربیت یافتگان مکتب امام محمد باقر علیه السّلام و ویژگی های اخلاقی و رفتاری آن ها

اشاره

زمان شناسی و استفاده از فرصت تاریخی(نزاع بین حاکمان اموی و عباسی) موجب شد امام باقر(ع) با راه اندازی نهضت نخبه پروری به پرورش استعدادهای درخشان اقدام کنند و این حرکت فرهنگی از مهم ترین اقدامات آن حضرت در دورۀ امامت نوزده سالۀ (95-114ق) ایشان است.

آن بزرگوار با پرورش شخصیت های علمی و فرهنگی که هر یک می توانستند منطقه ای را به سوی حقیقت هدایت کنند، به گسترش فرهنگ ناب اهل بیت(ع) و ترویج آن میان اقشار مختلف مسلمانان، عمق بخشید.

امام باقر(ع) با استفاده از فرصت طلائی به دست آمده و با وجود مشکلات و بحران ها در جامعۀ اسلامی، شاگردان ممتاز و نخبه ای را تربیت کردند که از مهم ترین آن ها می توان به: زُرارة بن أَعین، حَمران بن أَعین، حسن بن حسن بن حسن(ع)، زید بن علی بن الحسین(ع)، سلیم بن قیس هلالی، جابر بن عبداللَّه انصاری، جابر بن یزید جعفی، بُکیر بن أَعین، أبان بن تغلب، فُضیل بن یسار، لیث بن بختری معروف به ابوبصیر، محمد بن مسلم ثقفی، ابوحمزۀ ثمالی و... اشاره کرد.

شیخ طوسی(ره) به نام 466 نفر مرد و دو زن از شاگردان آن حضرت که در زمینۀ نشر فرهنگ اهل بیت(ع) به رهبری امام باقر(ع) تلاش می کردند، اشاره کرده است.[1] برخی از شاگردان امام باقر(ع) از «اصحاب اجماع»[2] شمرده می شوند، از جمله: زرارة بن اَعین، بُرَید بن معاویة، فضیل بن یسار، محمد بن مسلم و ابوبصیر اسدی.[3]

در این جا به معرفی برخی از این تربیت یافتگان برجسته در مکتب آن امام همام (ع) می پردازیم:

1. کُمیت اسدی؛ هنرمند متعهد

یکی از هنرمندان نخبه، متعهد و زبردستی که در محضر امام باقر(ع) رشد یافت، کمیت اسدی است. او فقیه، سخنور، حافظ قرآن، نَسّابه، لغت شناس، مورخ، سخنور و شاعری بزرگوار بود که علاوه بر محضر امام سجاد و حضرت صادق (ع)، از محضر امام باقر(ع) نیز بهره ها برده، به مقامات عالیۀ علمی و معنوی رسید. کمیت که در شعر مهارت ویژه ای داشت، با اشعارش خلفای ستمگر اموی را رسوا می کرد و به همین جهت، از طرف آن ها محکوم به مرگ شد. تعداد اشعار او را تا پنج هزار قصیده گزارش کرده اند.[4]

کمیت، شیفتۀ امام باقر(ع) بود و در راه این عشق، خود را فراموش می کرد. روزی در برابر امام و در مدح آن حضرت اشعاری را سرود که امام مسرور شد و رو به کعبه این گونه دعا فرمود: «اللَّهُمَّ ارْحَمِ الْکمیتَ وَ اغفِرْ لَهُ؛ خدایا! کمیت را رحمت کن. او را بیامرز!» آن گاه به کمیت فرمود: 100 هزار درهم از خاندانم برای تو جمع آوری کرده ام. کمیت عرض کرد: به خدا سوگند! هرگز سیم و زر نمی خواهم، فقط یکی از پیراهن های خود را برای تبرک به من عطا فرمایید! امام پیراهن خود را به او هدیه دادند.[5]

کمیت از ویژگی های اخلاقی و رفتاری خاصی برخوردار بود. از جمله:

الف) آیت اخلاص                    

کمیت هرگز هدایای مادی را که به خاطر سرودن اشعار در مدح اهل بیت(ع) بود، نمی پذیرفت. وی  400  هزار درهم را به امام سجاد(ع) برگرداند و تنها تن پوشی را که امام به تن داشت، درخواست کرد تا بدان تبرک جوید. امام سجاد(ع) نیز کمیت را چنین دعا کرد: «اللهمَّ أحیه سعیداً و أَمْتهُ شهیداً و أرِهِ الجزاء عاجلاً و أجزل له جزیل المثوبة آجلاً؛[6] خداوندا! او را به خوشبختی زنده بدار و به شهادت بمیران و پاداش دنیوی او را به وی بنما و ثواب اخروی اش را برایش ذخیره فرما! »

هم چنین روزی  100  هزار درهم و بار دیگر  500  هزار درهم را از امام باقر(ع) نپذیرفت و فقط پیراهنی از پیراهن های حضرت را تقاضا کرد. او هزار دینار و جامه ای را که امام صادق (ع) به وی ارزانی کرده بود، برگرداند و درخواست کرد تا او را به جامه ای که بر بدن امام است، سرافراز کند.

«عبدالله بن حسن» قبالۀ ملکی زراعی به ارزش چهار هزار دینار را به نام کمیت کرده بود، هم چنین 100 هزار درهم وجه نقد را به خاطر سرودن اشعار حماسی در مدح اهل بیت(ع) به کمیت تقدیم کرده بود؛ اما کمیت همه را برگرداند.[7] وی هنگام پس دادن این هدیه ها جملاتی گفته است که به عنوان نمونه: در پاسخ به هدیۀ فاطمه، دختر حسین(ع) که 300 دینار همراه با اسبی سواری بود، دیده هایش به اشک نشست و گفت: نه، به خدا سوگند نمی پذیرم![8]

کمیت به امام سجاد(ع) گفت: من شما را از آن جهت مدح گفته ام که وسیله ای در پیشگاه پیغمبر خدا(ص) برایم باشید. به خدا سوگند! کسی نداند (و آن روز نیاید) که من از شما درهم و دیناری بگیرم. تا خدای گرامی و بزرگی هست که مرا کفایت کند و قول او به صادقین(ع) این است که به خدا قسم! من شما را به اندیشۀ دنیاداری دوست نمی دارم و اگر خواستار دنیا بودم، به نزد کسی می رفتم که آن را به دست داشت؛ اما من برای آخرت به شما مهر می ورزم.[9]

او در پاسخ به محبت عبدالله بن حسن بن علی(ع) گفت: «واللَّه ما قلتُ فیکم إلا للَّه و ما کنتُ لآخذ علی شی ءٍ جعلتُه للَّه مالاً و لا ثمناً؛ به خدا سوگند! قصیده ای دربارۀ شما جز برای خدا نسروده ام و من در برابر آنچه برای خدا گفته ام، مزد و بهایی نمی گیرم.» سخنش به عبدالله، از نوادگان جعفر، این است: من از مدح شما جز رضای خدا و رسولش اراده ای نداشته ام و پاداش دنیوی از شما نمی خواهم.[10]

ب) احیای حماسۀ عاشورا

 کمیت علاوه بر این که مسائل تربیتی و دینی را که از طریق فرهنگ اهل بیت(ع) آموخته بود، در قالب ابیات و اشعار ناب و جذاب به نسل های بعدی منتقل می کرد، با سروده های خود، ستم های بنی امیه را نیز افشا می نمود. شبی در مدینه به حضور امام باقر(ع) رفت و بخش هایی از قصیدۀ میمیۀ خود را به آن حضرت عرضه کرد. وقتی به این بیت رسید:

وَ قتیلٌ بِالطَّفِ غُودِرَ مِنْهُمْ

بَینَ غَوْغا امَّةٍ وَطَغامِ

«و کشته شده در سرزمین طفّ که از سوی آنان به او خیانت شد. در میان هیاهوی مردمی پست و فرومایه».

امام باقر(ع) با شنیدن این جمله منقلب شد و با چشمانی گریان فرمود: ای کمیت! اگر نزد ما مال و ثروتی بود، به تو می دادیم؛ اما به تو همان سخن را می گویم که پیامبر(ص) به «حسّان بن ثابت» فرمود: «لا زِلْتَ مؤیداً برُوحِ الْقُدُسِ ما ذَبَبْتَ عَنَّا اهْلَ الْبَیتِ؛[11] تا زمانی که از ما خاندان دفاع می کنی، مورد تأیید روح القدس خواهی بود».[12]

ج) شهادت به عشق آل محمد (ص)

علامه امینی(ره) در مورد شهادت کمیت می نویسد: «کمیت در سال 60ق در همان سال شهادت امام حسین(ع) تولد یافت و در سال 126ق در زمان خلافت مروان بن محمد و به برکت دعای امام زین العابدین(ع) به شهادت رسید.[13]

مأموران «یوسف بن عمرو» حاکم کوفه، کمیت را آن قدر شکنجه کردند تا جان باخت؛ اما در لحظۀ جان دادن نیز علاقۀ خود را به آل محمد (ص) ابراز می کرد. پسر کمیت به نام «مستهلّ» می گوید: هنگام شهادت پدرم، شاهد جان دادن او بودم. آخرین نفس ها را می کشید، بیهوش می شد و چون به هوش می آمد، سه بار می گفت: «اللّهم آل محمد (ص)» آنگاه مرا سفارش کرد که پس از مرگ، مرا در جایی به نام «مکران» در کوفه به خاک بسپار و آن جایگاه، هنوز هم مقبرۀ درگذشتگان بنی اسد است.[14]

2. محمد بن مسلم ثقفی؛ دل دادۀ آل الله(ع)

«محمد بن مسلم ثقفی» یکی دیگر از این شاگردان ممتاز مکتب امام باقر(ع) است که جا دارد از درس های آموزنده و بهره های معنوی در زندگی این شخصیت والامقام، سبک زندگی اسلامی را بیاموزیم. او که 30 هزار حدیث از مولایش امام باقر(ع) آموخته و برای علاقمندان به معارف اهل بیت(ع) به یادگار گذاشته است.[15]

در عظمت مقام این شاگرد ممتاز همین بس که امام صادق(ع) وی را از احیاگران مکتب امام باقر(ع) به شمار آورده است: «مَا أَحَدٌ أَحْیا ذِکرَنَا وَ أَحَادِیثَ أَبِی إِلَّا زُرَارَةُ وَ أَبُو بَصِیرٍ الْمُرَادِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ بُرَیدُ بْنُ مُعَاوِیةَ وَ لَوْ لَا هَؤُلَاءِ مَا کانَ أَحَدٌ یسْتَنْبِطُ هَذَا؛ هَؤُلَاءِ حفَّاظُ الدِّین وَ أُمَنَاءُ أَبِی عَلَی حَلَالِ اللَّه وَ حَرَامِهِ وَ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَینَا فِی الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ؛[16] کسی جز زراره، ابوبصیر، محمد بن مسلم و برید بن عجلی، یاد، نام و سخنان پدرم را زنده نگه نداشته است. اگر این ها نبودند، کسی احکام دین را استنباط نمی کرد. اینان پاسداران حریم احکام دین الهی و امینان پدرم بر حلال و حرام خداوند هستند. اینان در دنیا برای حضور نزد ما از دیگران سبقت گرفتند و در آخرت نیز در رسیدن به ما، از همه پیشی خواهند گرفت».

در اینجا به برخی از ویژگی های این یاور مخلص امام باقر(ع) اشاره می کنیم:

الف ) تواضع و فروتنی

محمد بن مسلم مردی متشخص، متمول و جلیل القدر بود. امام باقر(ع) به وی فرمود: ای محمد! تواضع و فروتنی پیشه کن! او نیز از مقام بالای اجتماعی و شخصیت قابل توجه خود چشم پوشی کرده، در کوفه زنبیلی پر از خرما برمی داشت و ترازویی به دست می گرفت و بر در مسجد نشسته، مشغول خرمافروشی می شد. بستگانش دور او جمع شدند و گفتند: تو بزرگ مایی! این کار تو باعث رسوایی و ننگ ما است. محمد پاسخ داد: مولایم مرا امر فرموده به چیزی که من دست از آن برنخواهم داشت. گفتند: اگر به ناچار می خواهی کسبی کنی، پس کاری سنگین تر و آبرومندانه تر انجام بده! بیا در دکان آردفروشی بنشین! پس برای او سنگ آسیا و شتری مهیا کردند که گندم و جو آرد کند و بفروشد. محمد نیز قبول کرد و از این جهت است که او را طحّان گفتند.[17]

ب) دل دادۀ آل الله(ع)

زراره در مورد دل دادگی محمد بن مسلم به خاندان وحی می گوید: روزی ابوکریبه ازدی و محمد بن مسلم ثقفی جهت ادای شهادتی نزد شریک، قاضی کوفه آمدند، شریک لحظه ای در سیمای نورانی و معنوی آن دو نگریست و وقتی آثار صلاح، تقوا و عبادت را در چهرۀ آنان مشاهده کرد، گفت: جعفریان و فاطمیان! یعنی این دو نفر از شیعیان حضرت جعفر و فاطمه(ع) بوده، منسوب به این خانواده هستند. آن دو با شنیدن این سخن، اشک در چشمانشان حلقه زد و گریستند. شریک علت گریۀ آنان را پرسید، آن دو پاسخ دادند: برای این که ما را از شیعیان شمردی و جزء مردمانی حساب کردی که راضی نمی شوند ما را برادران خود بگیرند، به جهت آن چه از کمی ورع و ضعف ایمان در ما مشاهده می کنند. هم چنین ما را به کسی نسبت دادی که راضی نمی شود امثال ما را از شیعۀ خود به حساب آورد، پس اگر لطف نموده و ما را قبول فرمود، پس بر ما منّت نهاده است. شریک تبسم کرد و گفت: هرگاه جوان مرد در دنیا پیدا شود، باید مانند شما بوده باشد.[18]

ج) ارتباط ویژه با امام باقر(ع)

محمد بن مسلم با امام باقر(ع) چنان ارتباط نزدیکی داشت که در مواقع گرفتاری آن پیشوای پنجم (ع) شخصاً در رفع مشکل حضرت اقدام می کرد. خود او در این باره می گوید: در یکی از روزها وارد مدینه شدم. آن روز من به شدت بیمار بودم. وقتی امام از بیماری من خبردار شد، توسط غلام مخصوصش برایم شربتی فرستاد تا من آن را بنوشم. غلام حضرت شربت را به دستم داد و گفت: این را بنوش که من از سوی امام مأمورم از این جا برنگردم تا این که تو این شربت را بخوری! من آن را نوشیدم. شربت لذت بخش، خنک و خوش طعمی بود و عطر دل انگیز مشک از آن به مشامم رسید و شامه ام را نوازش داد و آرام و راحتم کرد. بعد از تناول آن، غلام گفت: امام به من دستور داده است که بعد از میل شربت به حضور امام برویم. من یک لحظه به فکر فرو رفتم؛ من که قادر به ایستادن روی پای خود نیستم! امام چگونه دستور داده تا به نزدش بروم؟ اما همین که شربت اعطایی امام در وجودم اثر کرد، گویا از بند رها شدم. برخاستم و به منزل امام رفتم. اجازۀ ورود خواستم. آقا از اندرونی صدا زدند: از بیماری شفا یافتی؟! بفرما داخل! به داخل رفتم، در حالی که مشاهدۀ وجود امام(ع) اشک شوق را از دیده هایم جاری ساخته بود و توانایی کنترل احساساتم را در آن لحظه نداشتم. به آقا سلام کردم. دست و پیشانی اش را بوسیدم. امام فرمودند: محمد! چرا گریه می کنی؟...

محمد بن مسلم، بعد از سپری کردن عمری با برکت و به انجام رساندن خدماتی شایان توجه به دنیای دانش و عالم تشیع و بر جای گذاشتن هزاران سخن حکمت آمیز و حیات بخش از ائمۀ اطهار(ع)، در سال 150ق به دیار باقی شتافت.[19]

3. زُراره؛ پاسدار فرهنگ اهل بیت (ع)

زرارة بن أعین شیبانی، از دیگر شاگردان نخبۀ مکتب امام باقر(ع) است که در علوم فقه، حدیث، ادب و کلام سرآمد عصر خود بود و در خودسازی، تهذیب نفس، زهد و تقوا به مراتب عالیه رسیده بود. اصل خانوادگی زراره به سرزمین روم می رسد و پدرش یکی از اهالی روم بود که به عنوان برده در بنی شیبان زندگی می کرد و چون قرآن را فراگرفت، از جانب آنان آزاد شد.[20]

زراره ضمن عظمت علمی، ظاهری نورانی داشت و آثار سجود بر پیشانی اش نقش بسته بود.[21] او یکی از احیاگران مکتب امام باقر(ع) و از پیشگامان تأسیس حوزۀ علوم باقری (ع) در کوفه بود.[22] وی قبل از سفر حضرت صادق (ع) به کوفه (بین سال های 132 تا 136) در آن جا حوزۀ درسی داشت. طبق نقل «معجم رجال الحدیث» بیش از 2094 روایت از طریق زراره به ما رسیده است.[23]

کَشّی نیز در در کتاب «رجال» خود روایتی را از ابن قولویه و او به سندش از امام کاظم(ع) نقل می کند که: در روز قیامت، ندا می رسد که اصحاب محمد بن عبدالله(ص) که به عهدشان پایبند بوده و آن را نقض نکرده اند، کجایند؟ پس سلمان، مقداد و ابوذر برمی خیزند... سپس ندا می رسد که اصحاب امام باقر و صادق (ع) که عهدشان را نقض نکردند، کجایند؟ آنگاه عده ای بلند می شوند که زراره نیز در میان آن هاست.[24]

4. جابر جُعفی کوفی؛ محرم راز

أبوعبدالله جابر بن یزید بن حارث جعفی، یکی از دانشمندان بزرگ جهان اسلام و از نزدیک ترین شاگردان و یاران امام باقر(ع) است. به اعتراف تاریخ نگاران، علم و اندیشه هایش نزد دانشمندان مسلمان قابل توجه بود. او در شهر کوفه شخصیتی مهم و با منزلت اجتماعی ویژه ای بود. وی را به عنوان صاحب نظر در مسائل دینی، علم حدیث و حتی مسائل سیاسی می شناختند. او آموخته های علمی خود را توسط برخی از محدثین و راویان دیگر، به تشنگان کوثر زلال معارف اهل بیت(ع) تقدیم کرده است که برخی از آنان عبارت اند از: حسن بن صالح بن حی، شعبة بن حجّاج، سفیان ثوری، سفیان بن عُیینه، شریک، ابراهیم بن عمر یمانی، حسن بن سری، هشام بن سالم، عمرو بن شمر، زکریا بن حر، محمد بن فرات، مرازم، مفضل بن عمر، العرزمی، عمر بن أبان، و عبدالله بن غالب.[25]

جابر جعفی حاصل زحمات خود را در قالب کتاب های مختلفی به اهل دانش تقدیم کرده است که کتاب های: تفسیر، مقتل الحسین (ع)، الجمل، الصفین، النهروان، کتاب الفضائل، مقتل أمیرالمؤمنین (ع)، النوادر و رسالة أبی جعفر(ع) إلی أهل البصرة از آثار جابر می باشند.[26]

از منظر بزرگان شیعه، همانند: ابن قولویه، شیخ مفید و ابن الغضائری احادیث جابر جعفی مورد اطمینان و اعتماد است. وَکیع نیز گفته است: در هرچیزی هم اگر شک بکنید، در صحت احادیث جابر هرگز تردید نکنید که او مورد اعتماد است. سفیان ثوری می گوید: کسی را پارساتر از جابر جعفی در نقل حدیث سراغ ندارم.[27]

جابر جعفی از شخصیت هایی است که 70 هزار حدیث از امام باقر(ع) آموخت. همواره هنگام نقل حدیث سخنش را با این جمله آغاز می کرد: وصی اوصیا و وارث علم انبیاء، محمد بن علی(ع) برایم حدیث گفت. او 18 سال تمام، شاگرد فعال و خصوصی امام باقر(ع) بود. بعد از 18 سال، هنگام وداع به امام عرض کرد: باز هم روح دانش طلب و تشنۀ مرا با حدیثی دیگر سیراب سازید! امام فرمودند: ای جابر! بعد از 18 سال، هنوز به دنبال یادگیری هستی؟! عرض کرد: مولای من! بله، من از دریای علم و فضیلت شما هرگز سیراب نمی شوم؛ چراکه شما اقیانوس بی پایان دانش هستید که هیچ گاه به عمق آن نتوان دست یافت. وقتی امام(ع) عشق و علاقۀ وی را بعد از آن همه تحصیل، مشاهده کرد، باز هم ره توشه ای ماندگار به وی عنایت فرمود و این جملات زیبا را در سینۀ جابر، برای شیعیان خود در آینده به یادگار نهاد:

«یا جَابِرُ! حبُّنَا أَهلَ الْبیتِ نِظَامُ الدِّینِ وَ جَعَلَنَا اللَّه وَ إِیاکمْ مِنَ: (الَّذِینَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیبِ وَ همْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُون)؛[28] ای جابر! دوستی و محبت ما اهل بیت، دین و آیین را نظم می بخشد و بدون رهبری ما، پیروان ادیان گمراه خواهند شد. خداوند ما و شما را از آن هایی قرار دهد که از پروردگارشان در نهان می ترسند و از قیامت بیم دارند».[29]

جابر جعفی، این احیاگر فرهنگ اهل بیت(ع) در حدود سال های 127 و 128ق درگذشت.[30]

5. عبدالله ابی یعفور؛ اسوۀ ولایتمداری

یکی دیگر از شاگردان امام باقر(ع) که از نیک مردان روزگار به شمار می آید، جناب عبدالله بن ابی یعفور است. او در شهر کوفه به دنیا آمد و در عصر خویش یکی از دانشوران مهم علم فقه و از اساتید مشهورعلم حدیث و قرائت بود و در مسجد کوفه به تدریس می پرداخت.[31]

عبدالله از یاران و حواریون امامان باقر و صادق(ع) بود و از نظر رتبه و مقام در ردیف زراره و امثال اوست. او فقیه و چشم طائفۀ شیعه محسوب می شود.[32] امام صادق(ع) در مورد وی می فرمایند: «ما وَجَدْتُ اَحَدٌ یَقْبِلُ وَصیِّتی امرِی اِلاّ عبدالله بنِ اَبیِ یَعفُور؛[33] هیچ کس را همانند عبدالله بن یعفور نیافتم که این گونه سفارشات مرا قبول کند و از دستورات من اطاعت نماید».

عبدالله می گوید: روزی به امام صادق(ع) عرض کردم: قسم به خدا! اگر اناری را به دو نیم کنم و بفرمایید که نصف آن حلال و نصف دیگرش حرام است، از صمیم دل قبول می کنم. امام(ع) او را دعا کرد و فرمود: خداوند تو را رحمت کند.[34]

عبدالله بن ابی یعفور ویژگی های اخلاقی و رفتاریِ ویژه ای داشت، از جمله این که از مشکلات مردم، گره گشایی می کرد. ایشان علاوه بر نشر معارف اهل بیت(ع) و بیان احکام شریعت، در رفع مشکلات مردم تلاش می کرد و در حل گرفتاری های آنان از هیچ کوششی فروگذاری نمی کرد.

روزی برای ادای شهادت در مورد احقاق حق مؤمنی در محکمۀ قاضی ابویوسف حاضر شد، بعد از انجام شهادت، قاضی ابویوسف با لحنی سرزنش آمیز گفت: ای فرزند ابی یعفور! دلم نمی خواست در مورد تو سخنی را به زبان بیاورم؛ زیرا تو همسایۀ من هستی. من تو را شخصی بسیار راست گو، اهل عبادت و شب زنده داری می دانستم؛ اما تو و این خصلت؟! عبدالله گفت: ای قاضی! چه خصلتی؟ ابویوسف گفت: شنیده ام در اعتقادات خود تمایل به شیعیان داری؟! در این هنگام عبدالله شدیداً گریست و در حالی که قطرات اشک به روی گونه هایش می لغزید، با صدایی گرفته و بغض آلود گفت: ای ابایوسف! مرا به گروهی نسبت می دهی که می ترسم از آن ها نباشم! بدین سان قاضی شهادت او را پذیرفت؛[35] یعنی مقام شیعه بودن آن قدر مهم است که شخص باعظمتی مثل عبدالله با آن همه تأییدات ائمه(ع) می ترسد که از شیعیان واقعی نباشد.

عبدالله در جهان آخرت، در کنار امامان صادق و باقر(ع) خواهد بود. این سخن را امام کاظم (ع) به «اسباط بن سالم» فرمود که: در روز قیامت، وقتی منادی ندا می کند: یاران و حواریون محمد بن علی و جعفر بن محمد(ع) کجایند؟ در این هنگام عبدالله بن شریک عامری، زرارة بن أعین، برید بن معاویة عجلی، محمد بن مسلم، ابوبصیر لیث بن بختری مرادی، عبدالله بن ابی یعفور، عامر بن عبدالله بن جذاعة، حجر بن زایدة و حمران بن أعین برخاسته، خود را معرفی می کنند. بعد منادی شیعیان خالص سایر ائمه(ع) را با بقیۀ ائمه(ع) جدا می کند. اینان اول سابقین و اول مقربین و اول حواریون از تابعین هستند.[36]

این دانشمند برجستۀ جهان تشیع، بعد از سال ها تلاش و کوشش در راه ترویج مذهب جعفری(ع) و احیای علوم اهل بیت(ع) در حالی که آثار زرینی از روایات و شاگردان در صفحۀ تاریخ از خود به یادگار گذاشته بود، در سال 131ق به علت شیوع مرض طاعون، در زمان پیشوای ششم(ع) درگذشت. جنازۀ وی، باشکوه فراوان و با شرکت گستردۀ شیعیان تشیع شد.[37]

بانوان نخبه در مکتب امام باقر(ع)

علاوه بر مردان بی شماری که در محضر امام باقر(ع) تعلیم دیده اند، برخی از بانوان نیز در مکتب آن حضرت تربیت یافته اند. از جمله: أمّ هانی که ایشان از بانوان دانشمندی بود که از محضر امام باقر(ع) بهره برده، روایاتی نیز در موضوع تفسیر قرآن نقل کرده است.

شیخ کلینی(ره) در باب مهدویت از وی روایت نقل می کند. هم چنین حبابة والبیه و خدیجه، دختر امام باقر(ع) [38] نیز در ردیف پرورش یافتگان در این مکتب هستند.

پی نوشت ها:

[1] ر.ک: کتاب الرجال، محمد بن حسن طوسی، نشر اسلامی، قم، 1415ق، صص 121-151.

[2] اَصْحاب اِجْماع گروهی از تربیت یافتگان مکتب ائمه(ع) هستند که از نظر عالمان رجالی در مرتبۀ بالایی از وثاقت قرار دارند. طبق نظر مشهور، این افراد 18 نفرند که در شمار اصحاب امام باقر(ع) تا امام رضا(ع) هستند. تمام عالمان این افراد را موثق می دانند و برای آنان درجۀ بسیار بالایی از اعتبار قائل اند؛ یعنی امامیه بر صحیح دانستن روایات صحیح آنان (روایاتی که از آنان با سند صحیح به ما رسیده) و نیز بر تصدیق گفتارشان اجماع دارند. (اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 673)

[3] رجال الکشی، محمد بن عمر کشی، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، 1409ق، ص 238.

[4] کشف الظنون، حاجی خلیفه، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1941م، ج 1، ص 808.

[5] مناقب آل أبی طالب(ع)، محمد بن شهرآشوب مازندرانی، نشر علامه، قم، 1379ق، ج 4، ص 197؛ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، نشر اسوه، قم، 1414ق، ج 7، ص 535؛ کمیت از امام باقر(ع) درخواست نمود که: «لَکنْ تُکرِمُنِی بقَمِیصٍ منْ قُمُصِک. ..».

[6] الغدیر، عبدالحسین امینی، مؤسسۀ دائرة معارف الفقه الاسلامی، قم، 1430ق، ج 2، ص 294.

[7] همان، ص 275.

[8] همان، ص 291.

[9] همان.

[10] همان، ص 275.

[11] سفینة البحار، ج 7، ص 84.

[12] امام محمد باقر(ع) سرچشمه دانش، عبدالکریم پاک نیا، نشر فرهنگ اهل بیت(ع)، قم، 1388ش، ص32.

[13] الغدیر، ج 2، ص 306.

[14] همان، ص 307.

[15] امام محمد باقر(ع) سرچشمه دانش، ص 105.

[16] مستدرک الوسائل، میرزاحسین نوری، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، 1408 ق، ج 17، ص 313؛ رجال کشی، ص 137.

[17] منتهی الامال، شیخ عباس قمی، نشر دلیل، قم، 1379ش، ج 2، ص 1451.

[18] همان.

[19] منتهی الآمال، ج 2، ص 177.

[20] أعیان الشیعة، محسن امین عاملی، دار التعارف، بیروت، 1406ق، ج 7، ص 46.

[21] تاریخ آل زراره، محمدعلی موحد ابطحی، نشر ربانی، اصفهان، 1400ق، ص 35.

[22] تاریخ الکوفه، حسین براقی نجفی، مکتبة الحیدریة، قم، 1424ق، ص 405.

[23] معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خوئی، مرکز نشر الثقافة الاسلامیة فی العالم، قم، 1410ق، ج 8، ص254.

[24] همان، ج 10، ص 96.

[25] موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانی تبریزی، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1418 ق، ج 1، ص 308.

[26] معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 337؛ موسوعۀ طبقات الفقهاء، ج 1، ص 309.

[27] معجم رجال الحدیث، ج 4، ص 342.

[28] انبیاء/ 49.

[29] بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، ج 68، ص 179؛ بشارة المصطفی، عمادالدین طبری، نشر حیدریه، نجف، 1383ق، ص 188.

[30] موسوعه طبقات الفقهاء، ج 1، ص 309.

[31] رجال، ابوالعباس نجاشی، نشر اسلامی، قم، 1365 ش، ص 213.

[32] معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 103.

[33] رجال ابن داود، حسن بن علی بن داود حلی، دانشگاه تهران، تهران، 1342ش، ص 197.

[34] اختیار معرفة الرجال، ص 249.

[35] معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 107.

[36] همان، ج 10، ص 96.

[37] همان، ج 11، ص 107؛ تاریخ الاسلام، شمس الدین محمد ذهبی، قاهره، 1368ق/1948م، ج 5، ص199.

[38] رجال شیخ طوسی، ص 151؛ زنان دانشمند و راوی، احمد صادقی اردستانی، بوستان کتاب، قم، 1377 ش، ص 291.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان