مقدمه
هر کس چیزی از بدر شنیده باشد، معنای احد را بداند و ماجرای خندق و احزاب به گوشش خورده باشد، هرگز نمی تواند شکوهمندی و عظمت یک مرد را در آیینه تاریخ اسلام حذف کند؛ مردی که در بلندای عظمتش بال افلاکی ادراک بشر پر می ریزد، حقیقت گریبان چاک می کند و فهم خاکی جز «ها علی بشرٌ کیف بشر» در دست ندارد. همه این پیشینه باعث می شود برگی از تاریخ آن قدر شگفت جلوه نماید که به مرحله غیر قابل باور صعود کند. شجاعت و صلابت و عظمت و فصاحت و هر آنچه نام فضیلت دارد در کنار نام یک مرد معنا می شود؛ مردی که اگر خود را آن طور که باید می نمود، مسجود خلایق می شد. مردی که نه خدا توانمش گفت و نه بشر توانمش خواند. پس به همان نامی او را می خوانم که خدا برایش برگزید: «علی». حتی اگر اندکی از این نام و صاحبش بدانی، خواهی فهمید روزگار چه واقعه ای شگفت در روز های نخستین انقطاع وحی و عروج آخرین پیامبر رقم زده است. در این روز ها از تمام واژه ها می گذری و به دو واژه صبر و سکوت می رسی. تمام توان علی (ع) در محبس این دو واژه محصورند. معجزه ایام متولد می شود؛ گریزندگان از بحبوحه نبرد، ریسمانی از غضب و کینه بر دست هایی که تن یهود از آن لرزید و پشت ابطال با آن به خاک رسیده، بسته اند. غدیر را زیر پا می گذارند. آیه های ولایت و امامت را زیر پوشش جاه طلبی خود می پوشانند. از نردبان ناسپاسی و عهد شکنی و جفا بالا می روند تا بر اریکه خلافت تکیه بزنند و میراث الهی را به غارت ببرند. صبر علی(ع)، شفقت بر طفل اسلام است تا زیر تیغ تفرقه تکه تکه نشود.
اما از پس این صبر و سکوت، موجی از بی قراری و فریاد خروشید. از سراپرده عصمت تجلّی نور ولایت و نمود علی(ع) تمام صلابت و شجاعت و فصاحت علی(ع) شد. نگین ولایت را با جان و هستی اش دربر گرفت و از تعرض ابلیس صفتان محفوظ داشت. بصیرت صدیقه طاهره(ع) آفتابی شد که بر شب ترین صحنه تاریخ تابید و تا بی نهایت زمان را روشن کرد و مسیر حق و باطل در شعاع نور زهرایی آشکار شد. خطبه فاطمه(س) منشور جاودانه دفاع از حقانیت ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به شمارگان تمام نسل ها و عصر ها منتشر ساخت. دست فاطمه(س) پا به پای غربت علی(ع) بر در انصار و مهاجر مدد طلبید و حجّت تمام کرد. فاطمه(س) از منبر فدک بالا رفت و قطعنامه حمایت از علی(ع) را با رسا ترین صدا قرائت فرمود و چون تمام اتمام حجّت ها صورت گرفت، خشم و غضب و اشک و آهش را سلاحی آتشین ساخت و خانه جور را به آتش کشید. خون سرخش را مُهر تأیید ولایت علی(ع) کرد و جانش پیش مرگ جان امامت و ولایت شد.
امروز همه می دانند پرچم اسلام و ولایت به دست تازیانه خورده و بازوی کبود فاطمی برافراشته شده و قامت دین به قامت خمیده و رنج کشیده شهیدۀ ولایت تکیه کرده است. هر کس قلمی به دست می گیرد یا زبانی می چرخاند یا قدمی در راه ولایت برمی دارد، پیش از هر چیز گل های ثنا و ستایش خود را به پای مشکوۀ نور ولایت می ریزد که اگر سپر بلای ولایت نشده بود، طوفان فتنه، تاریخ را به گونه ای دیگر می نوشت. شاعران فهیم و قدرشناس شیعه که سهم بسزایی در اشاعه فرهنگ و تفکّرات شیعه به خود اختصاص داده اند، با وقوف به مقام والای انسیه حورا و همسر و حامی ولایت و مادر امامت، گل سروده های لبریز از عشق و علاقه و ارادت خود را تقدیم ساحت کبریایی بانو کرده و با توجهی ویژه اعجاز دست های آسمانی اش را در حفظ گوهر عرشی ولایت ستوده اند. شعر فاطمی معاصر نیز در امتداد شعر متعهد شیعی در طول تاریخ، بیرق بیان فضایل و مناقب بزرگ بانوی جهان اسلام را با شور و شوقی عمیق بر دوش می کشد و در این میان، ضرباهنگ و ترجیع بند کلام و بیان خود را به تشریح و تکریم جهاد و قیام بانو در راستای حفظ ولایت و دفاع از سنگر امامت اختصاص می دهد. سروده های فاطمی معاصر در راستای عقاید شیعی، حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را نخستین سنگربان ولایت معرفی می کند و حفظ جان صاحب ولایت و اصل امامت را مرهون مادر امامت می داند. قیام فاطمه(س) و خروش و خطبه اش را بزرگ ترین ذخیره و سند اثبات حقانیت علی(ع) در طول تاریخ می شمارد و خشم و سکوت و درد و آه فاطمه(س) را جلوه هایی روشن و ماندگار در حمایت از شاه ولایت عنوان می نماید و سرانجام، شهادت و دفن شبانه و مزار بی نشانۀ عصمت بزرگ الهی را آخرین تیرکارساز و جاودانه بانو می داند که در مسیر تاریخ پرچم رسوایی و خیانت بانیان ظلم و دنباله روان آنها را برافراشته نگاه داشته است. نگارنده این سطور در مقاله حاضر با ارائه شواهدی از شعر شاعران معاصری همچون ژولیده نیشابوری، محمدعلی مجاهدی، نصرالله مردانی، قادر طهماسبی و.... سعی در تفصیل و تشریح مضامین مذکور دارد.
1. حفظ جان صاحب ولایت
کرکسان جای گرفته در آشیان آسمانی جانشینی آخرین فرستادۀ خدا برای اشاعۀ سایۀ شوم حکمرانی خود، واژه های حیا و حرمت و حق را از قاموس ذهن و جانشان پاک کردند و به جای آن با چنگال حرص و طمع، نقش کلمات جاه طلبی و مقام خواهی و دنیادوستی را بر سنگِ سینه، حک کردند تا لحظه لحظه، خون گستاخی و بی شرمی را در رگ هایشان جاری سازد و آنها را به سوی شقاوت و ظلالت ابدی رهنمون شود.آنان که هنوز عمق جانشان طعم خوش دین را نچشیده است، چه می فهمند اسلام مجسّم کیست؟ کسانی که حقیقت قرآن را به گوش دل نرسانده اند، چه می دانند قرآن ناطق چه مقامی دارد؟ آن که از حبّ جاه و مقام فرمان می گیرد، کی معنای معادل بودن کفش هزار وصله و حکومت را در نظر کسی درمی یابد؛ مگر اینکه حکومت جایگاه احقاق حق ها و ابطال باطل ها باشد. مردان سقیفه ای که تاریخ برای ما معرفی می کند، کسانی اند که اگر اسلام و نام رسول خدا(ص) مستمسک رسیدن به هدفشان نبود حرف یزید را «که نه وحیی آمده و نه پیامبری» (نک. حسینی، 1388، ص16) همان روزهای اول رحلت رسول اکرم(ص) بر زبان جاری، و افتخار این بیان را پنجاه سال زودتر نصیب خود می کردند! آنان راه را در این یافتند که برای مقدّس جلوه دادن خود، باید قداست شکنی کنند. برای گشودن درِ دارالاماره به روی خود، بر پای دری که جبرئیل بوسه زن آستانش بود، آتش افروزند و برای رهایی خود از قید و بند هر حقیقتی، با بند جهل و طمع و حرص خود دست های یدالله و اسدالله را ببندند و برای افکندن عقد الهی و ملکوتی جانشینی رسول، حتی اگر لازم شد گردن صاحب حدیث غدیر و افراشته ترین نام تاریخ را بزنند.
علی(U) گفت: «اگر بیعت نکنم، چه؟» گفتند: «در این صورت، سوگند به خدایی که جز او نیست، گردنت را می زنیم.» پس علی فریادزنان و گریه کنان خود را به قبر رسول خدا رساند و فریاد برآورد: «یا بن اُمَّ اِنَّ القَومَ استَضعَفونی وَ کادوا یقتُلونَنی.»(اعراف:150) (قمی، 1385، ص128)
کاش گوش ها با شنیدن این کلام مولا به قلب ها یادآوری می کردند که این آیه فریاد هارون بود خطاب به موسی و شکوۀ او از قومی که قصد داشتند هادی و راهنمای خود را به پای جهالت خود قربانی کنند و کاش در دل ها کورسوی شعلۀ شعوری مانده بود تا شور حدیث نبوی را که بارها فرمود: «یا علی انت منّی بمنزلة هارون من موسی» را دریابند، اما دریغ و صد دریغ که شعورها در شور شورای سقیفه سوخته بود و اگر فاطمه قامت برنمی افراشت، قامت ولایت در تندباد نیرنگ ها و طوفان جاه طلبی ها خمیده بود. امروز همه می دانند استشمام بوی ولایت را مدیون عطر ایثار یاس بهشتی رسول اکرمند.
زین ولایت هر که باغی می خرد
در دل اول نام زهرا می برد
(طاهریان، 1385، ص130)
نخل بلند ولایت بر شانه های خسته از درد کسی تکیه کرد که تابلو «علی ولی الله» را بر فراز تاریخ نصب کرد و گوهر رسالت و ولایت را در صدف جان دردمندش از دستبرد غارتگران محفوظ داشت.
قامت یکتا پرستانی همانند علی
زیر بار غم دو تا می شد اگر زهرا نبود
دست حبل الله را بستند رهپویان کفر
فتنه بیش از این به پا می شد اگر زهرا نبود
(رسول زاده، 1376، ص45)
فتنۀ بالاتر از ریسمان در گردن خورشید و طناب بر گلوی حق، خنجرنهادن بر حنجر ولایت بود که اگر حافظ جان ولایت نبود، عاشورا پشت در خانۀ زهرا(س) رخ می داد. این بانگ رسای دختر رسالت بود که به پاس داری از جان نبوت، صاعقه وار بر سر غاصبان فرود می آمد و اعتبار تهی از ریشه و اصالتشان را می سوزاند:
آیا با کشتن شوهرم می خواهی مرا بیوه کنی؟ به خدا سوگند، اگر دست از علی برنداری، گیسو پریشان می کنم و گریبان چاک می دهم و به کنار قبر پدرم رفته و به سوی خدا فریاد بر می آورم. (حسینی، 1388، ص166)
فاطمه(س) سپس دست حسنین را گرفت و عازم قبر رسول خدا شد و علی که می دانست آه فاطمه، عین اجابت است و زمین منتظر حرکت لب های اوست تا هرچه ناحق و باطل است فرو بلعد و جز امر ولایت، مانعی برای فاطمه نیست، سلمان را با پیام بازگشت، به سوی فاطمه فرستاد و عزم استوار بانو در پرتو فرمان ولایت، رنگ خضوع و تسلیم گرفت و چشمۀ این سخن از کوثر لبان او جوشیدن گرفت: «بنابراین، به فرمان او باز می گردم و شکیبایی می کنم و فرمانش را پذیرفته، اطاعت می کنم.» (قمی، 1385، ص167)
استغاثه فاطمه به درگاه حق، ولی حق را از دستِ خفاشانِ شب پرستِ دور از ولایت رهایی بخشید و دست های بالا رفتۀ ریحانۀ نبی، برای نفرین کافرانِ نعمتِ ولایت، دست های در بند صاحب ولایت را رهایی بخشید. اعجاز آه فاطمه،علی، این معجزۀ تکرارنشدنی آفرینش، را نجات داد وسخن او را جاودانه کرد:
گر موی پریشان تو اعجاز نمی کرد
دیگر سخن از حیدر کرار نبودی
(لطیفیان، 1386، ص79)
از کلام امام صادق (ع) فداکاری مادرشان را برای حفظ جان ولایت بازخوانی می کنیم: «هنگامی که امام را از خانه بیرون کشیدند حضرت فاطمه به همراهی همۀ بانوان بنی هاشم بیرون آمده، به قبر مطهر رسول خدا نزدیک شدند و فرمودند: پسر عمویم را رها کنید. سوگند به آنکه محمد را به حق فرستاد، اگر او را آزاد نکنید موهایم را پریشان می کنم و پیراهن رسول خدا را بر سر می گذارم و به درگاه خداوند تبارک و تعالی فریاد برمی آورم. ناقۀ صالح از فرزندانم در پیشگاه خدا گرامی تر نیست. (قمی، 1385، ص168)
هر چه داریم از علی داریم ما دلدادگان
خود علی اندر خطر می ماند اگر زهرا نبود
(رسول زاده، 1376، ص174)
جواد حیدری از زبان حضرت امیر(ع) که خود قرآن ناطق است، عنوان می کند: اگر نبود بانویی که کوثر قرآن در شأن او نازل شده، نشانی از قرآن مجسّم باقی نمی ماند:
من که قرآنم مرا یاور بجز کوثر نبود
کشته می گشتم اگر زهرا به پشت در نبود
(لطیفیان، 1386، ص159)
همین شاعر در غزلی با ردیف «سوختم» این بار از زبان حضرت صدیقه کبری بیان می نماید: برای حفظ جان فرزند کعبه و معنای ولایت بذل جان و بی مهابا سوختن جایز است:
گر علی تنها شود پهلوشکستن جایز است
بهر حفظ جان حیدر بی مهابا سوختم
(همان، ص110)
سخن را با بیتی از ژولیدۀ نیشابوری مؤکد می کنیم که طی آن، شاعر وجود نام و نشان علی را مرهون بانوی بی نظیر عالم حضرت فاطمه می داند و می گوید:
کسی چو فاطمه در عالم وجود نبود
نشانه ای ز علی گر که او نبود نبود
(ژولیده نیشابوری، 1380، ص110)
فاطمه مفهوم همان مشکاتی است که بر تارک سورۀ نور در تلألؤ است. مگر بانوی آب و آیینه نبود که در تهاجمِ بادهای وحشی حرصِ دنیاخواهان، سپرِ بلای نورِ ولایت شد؟ پس به تعبیر حبیب چایچیان، زبان ها در تحسین این اقدام شگفتی ساز، تا همیشۀ تاریخ باید گویا باشند:
از یمن دفاع تو حیدر به سلامت ماند
زین حفظ ولی الله بس لایق تحسینی
(چایچیان، 1365، ص125)
حضرت راضیۀ مرضیه دلبستۀ ازلی و ابدی ولایت و کسی است که از روز الست جام بلا را در راه حفظ ولایت تا جرعۀ آخر سر کشیده بود. نصرالله مردانی در مدیحه ای که آن را به محضر امیر ملک ولایت تقدیم می کند، با افتخار تمام این بیت را در سرودۀ خود می گنجاند:
به باغ خانۀ تو کوثری بهشتی بود
که بر ولای تو دلبسته بود صبح الست
(مردانی، 1378، 41)
و امروز هر شکوفۀ «علی ولی الله» که بر فراز گلدسته ها می شکفد و هر شهادتی که از حنجره های آفتابی ولایت جو برمی آید، عطری از رایحه خوش بصیرت فاطمی است که ضامن استواری شجرۀ طیبۀ ولایت شد و چشمه سار فیاضی از کوثر همیشه جوشان وجود زهرایی است.
2. قیام و خواندن خطبه در راه احقاق حق ولایت
در شب ترین شام تاریخ که خفاش صفتان آفتاب کُش، هزار پرده از زور و دروغ و تزویر را پیش روی شعاعِ خورشیدِ حقیقت گرفته بودند و دست ترس و طمع و جهل، مهر سکوت بر صفحۀ زبان ها حک کرده بود و همه می پذیرفتند که جام باطل سر کشند و بر سر سفرۀ سفاهت بنشینند، از حرای همیشه منور خانۀ نبوت و بر بلندای قلۀ حق گویی و باطل کوبی آفتاب وجود زهرا درخشیدن گرفت و آیه های بیداری تلاوت کرد. سوره های نور و روشنایی خواند و در روزی که شهادت دادن بر حق، از شهیدشدن در راه حق سنگین تر بود بانگ رسای «علی ولی الله» را صاعقه وار فریاد زد و بارانی از حماسه و رشادت در کویرستان ترس و سکوت دنیاطلبان، جاری و شعلۀ در آستانۀ خاموشی بیداری و آگاهی را در حصار ایثار و جان فشانی خود احیا کرد. آنان که از بادۀ جاه طلبی، در سرمستی ابدی فرو رفته بودند و با خشت خشت غرور و نخوت، خانه ای از سنگ، بلکه سخت تر از سنگ، به جای دل در وجودشان برمی افراشتند، پلۀ دیگری را از نردبان رسیدن به خلافت یا غصب فدک فتح کردند. فدک و صاحبش، شهره تر از آن بودند که کسی داستان آن را نشنیده باشد. همۀ کسانی که در فضای نزول قرآن نفس کشیده و در گلستان حضور پیامبر گلی از کلام ایشان را بوییده بودند می دانستند دنبالۀ نزول «وآتِ ذالقربی حَقَّهُ» این بود: لما نَزَلَ قولُهُ تعالی « وآتِ ذالقربی حَقَّهُ» اعطی رسولُ الله(ص) فاطمۀ فدکاً. (مکارم شیرازی، 1383، ص109)
کسانی که به این امر پرحکمت نبوی واقف بودند و بر اهداف بلند آن اشراف داشتند، خوب می دانستند غصب خلافت بدون فدک، یعنی عدم ثبات کرسی حکمرانی شان. پس دنبالۀ پردۀ فراموشی خود را که بر آیات و احادیث ولایت افکنده بودند، بر حکم قرآنی و نبوی فدک انداختند و از حدیث مجعول و ساختۀ ذهن خود با مضمون «انّ الانبیاء لا یورثون» (ابن ابی الحدید، 1425ق، ج16، ص348) طبل رسوایی خود را بلندتر نواختند.
اما چشم بصیر فاطمه و جان همواره بیدار او با لشکری از استدلال و سپاهی از صداقت در مقابل حکومت جعلی و پوشالی غاصبان، قامت برافراشت:
لما بلغ فاطمَه اجماعُ ابی بکر علی منعها فدک، لا نت خِمارَها واقبلت فی لُمّۀٍ من حفَدَتِها ونساء قومها، تطأ فی ذیولها، ما تخرم مِشیتها مشیۀ رسول الله... (همان، ص345)
شیوۀ آمدن او به سوی مسجد، چنان عفیفانه بود که سراسیمگی و آزرم را در هم آمیخته بود و عظمت روح و صلابت و وقار را یکجا به نمایش می گذاشت؛ گویی پیامبر است که از کوه حرا سرازیر گشته تا پیام کوبنده و بیدارکنندۀ «قُم فَاَنذِر» را به گوش مردم برساند. گویا می خواهد برای بار دیگر در عرصۀ توحید با جاهلیت شرک و نفاق دست و پنجه نرم کند. (خلجی، 1380، ص16)
خطبه فدکیه منبری شد که تا همیشۀ زمان، فریاد حقیقت از آن به گوش می رسد. ستونی جاودانه شد که تا ابد احکام الهی بدان تکیه دارد؛ منشوری خدشه ناپذیر در ردّ حکومت نااهلان و قطعنامه ای استوار درحمایت از حقانیت علی بود. فدک یک نام بود، یک بهانه تا مسیر جهاد علیه ظلم و بیداد گم نشود، وگرنه بانویی را که مالکیت کون و مکان در دست ولایی اوست با فدک و امثال فدک چه کار؟
فدک چه جلوه ای کند به پیشگاه دولتم
که مالکیت جنان به کف بود چو حیدرم
علیه غاصب فدک ازآن قیام کرده ام
که راه پر جهاد حق نشان دهم به دخترم
(چایچیان، 1365، ص115)
فریاد 0زهرا(س)احیای عشق است؛ زنده کردن سایه حق بر زمین. کلامش از جنس روز است در شب خانۀ ظلم و جهالت. این تفسیری است که عبدالعظیم صاعدی از قیام فاطمه ارائه می کند:
...و فریادش قوس بلند و بلیغ عشق با بهانه عظیم اعاده فدک بر فراز آمده تنها تا در آسمان و زمین سایه های حق را جاودانه نشاء کند و بیهوده نیست سجده تاریخ برآستان او زهرا بر ضخامت این یلدا دریچه ای ازجنس روز بود.
(طاهریان، 1385، ص147)
زهرا همان زمانی که به اشتران سرخ موی و کیسه های درهم و دینار بزرگان دست رد زد و با جانی عاشق و شیدا، بزرگی و عظمت و سفرۀ تهی علی را پذیرفت، به همه فهماند ناز و عشوۀ دنیا ارزانی سینه چاکانش، اما غصب فدک حکایت از نقشه های شوم نامردان در تضعیف موقعیت تنها مرد میدان خلافت و ولایت بود:
در مسجد مدینه چو آغاز خطبه کرد
گوهر فشاند از سخنان چو تندرش
گفتی پیمبر است که در مسجدالنبی
سر گرم خطبه است فرا روی منبرش
گفت از فدک که بازستاندند از او به جور
گفت از علی که خیره ربودند افسرش
اینها فریضه بود که حجّت کند تمام
ور نه نخواست زین سخنان دینی و زرش
او را چه حاجتی به فدک یا مگر علی
بی اشتر خلافت گم بود اخترش
(رسول زاده، 1376، ص10)
آنها با اعتراض حضرت فاطمه خوب فهمیدند در مقابلشان نهضتی بسیار ظریف به ظرافت روح بزرگ فاطمه قرار گرفته است. حساب این را نکرده بودند که این بار یک زن، آن هم زنی به قداست فاطمه، نغمه های نهضتی را درمقابل آنها به صدا درخواهد آورد. (طاهرزاده، 1386، ص206)
بیان فاطمه، فصاحت و بلاغت آمیخته به علم و آگاهی عمیق او تیرهای انتقاد را یکی پس از دیگری به سمت مرکز خلافت نشانه می گرفت. فاطمه تنها وارث تمامیت پدر با شجاعت و صلابت محمّدی اش ترس و سستی اشباه الرجال را به تمسخر گرفت و قصیدۀ غرّای فضایل علی را با زبانی استوار و کلامی کوبنده در دیوان آفرینش ماندگار ساخت و کوچکی و ذلّت امیر نمایان را در مقابل امیرمؤمنان به نمایش گذاشت و بر فراز ماجرای فدک ایستاد، اما شعار برتری علی را سر داد:
نظیر او زنی مدان شجاع در مناظره
عدیل او کسی مبین دلیر در مکالمه
(رسول زاده، 1376، ص15)
تنها مروری کوتاه بر مضمون خطبۀ حضرت زهرا(س)بر همگان آشکار خواهد کردکه در واژه واژۀ کلام فاطمه(س) هدفی والاتر و بالاتر از فدک دنبال می شود؛ هدفی که جز اثبات حقانیت علی و نفی غاصبان نیست. جملات ابن ابی الحدید در این باره ما را از شرح و تفصیل بیشتر بی نیاز می کند:
من به استاد گفتم: آیا زهرا در ادعای خود راستگو بوده است؟ گفت: بلی. گفتم: خلیفه می دانست که او زنی راستگوست؟ گفت: بلی. گفتم: چرا خلیفه حق مسلّم او را در اختیارش نگذاشت؟ در این موقع استاد لبخندی زد و با کمال وقار گفت: اگر در آن روز سخن او را می پذیرفت و به این جهت که او زنی راستگوست، بدون درخواست شاهد، فدک را به وی باز می گردانید، فردا او از این موقعیت به سود شوهر خود علی استفاده می کرد و می گفت که خلافت متعلق به علی است و در آن صورت، خلیفه ناچار بود خلافت را به علی تفویض کند؛ چراکه وی را راستگو می دانست. ولی برای اینکه باب تقاضا و مناظرات بسته شود او را ازحق مسلّم خود ممنوع ساخت. (ابن ابی الحدید، 1425ق، ج16، ص48)
راه خطا که مبدأ آن از سقیفه بود
شد منتهی به غصب فدک تا خبر شدم
فریاد اعتراض من آن احتجاج بود
حق گفتم و مبارز این رهگذر شدم
(رسول زاده، 1376، ص147)
گل سخن فاطمه با حمد و ستایش خدا شکفت و رایحۀ آیات قرآن در آن پیچید. تصویری از مقام پیامبر در ذهن ها تداعی کرد و با نام علی به اوج خود رسید و ذوالفقارگونه باز هم علی را فاتح میدان بزرگی و فضایل کرد. جواد زمانی حماسۀ بانو را تکرار دوبارۀ بت شکنی ابراهیم می داند و خطبۀ ایشان را فتح مکرر عرصۀ حق جویی:
هنگامه را به خطابه خود گرم کرده ای
آری کلید فتح مکرر به دست توست
با خطبه حماسی خود در سخن شدی
نسل خلیل بوده ای و بت شکن شدی
(لطیفیان، 1386، ص183)
خطبۀ فاطمه فریاد دردآلودی بود در حمایت از امیرمؤمنان علی، وصی و جانشین پیامبر اکرم که گروهی از بازیگران سیاسی، آیات قرآن و توصیه های مؤکد رسول الله را درباره او نادیده گرفته بودند. صاعقۀ مرگباری بود که بر سر دشمنان اسلام فرود آمد و آنها را سخت غافلگیر ساخت. (نک. مکارم شیرازی، 1383، ص141)
پهلوانان عرب پشت قیامی پرشور
خطبه خطبه سخن خط شکنش را دیدند
(لطیفیان، 1386، ص152)
تیغ سخن زهرا برگلوی حکومت غاصب نهاده شده و نفس غاصبان را به شماره انداخت. تصویر زیبای این بیان را در شعر استاد محمدعلی مجاهدی به تماشا می نشینیم:
ذوالفقار برهنه سخنش
کرد کاری به دشمنان علی
که دگر تا ابد به زنهارند
از دم تیغ جانستان علی
(شاهرخی و کاشانی مشفق، [بی تا]، ص186)
در روزگار تنهایی علی که دست تقدیر، خار در چشم و استخوان در گلوی عدالت و حق مجسّم کرده و حفظ اصل دین، امام و حجّت خدا را مأمور به سکوت ساخته است، این ندای آسمانی کفو همتای علی است که با بانگ رسا و قیام جاودانه اش اجازه نمی دهد چهرۀ سرخ حقیقت در پس طوفان نیرنگ ها و سکوت راحت طلبان مخفی بماند. سرودۀ حبیب چایچیان جلوۀ دیگری از جلوات قیام فاطمی را برای ما آشکارمی کند:
جلوه گر صبر خدا تیغ یدالله در نیام
رفته خیرالمرسلین و مرتضی مانده است تک
در چنین دور خطرناک و زمان فتنه بار
نطق زهرا کرد رسوا خائنان را یک به یک
(چایچیان، 1376، ص95)
خطبۀ فاطمه با یادآوری صحنه های رشادت علی و بازخوانی پروندۀ فتوحات حیدر کرّار جامه ای از خفّت و خواری بر قامت ناساز مدّعیان امروز خلافت و گریزپایان دیروز عرصۀ جهاد پوشاند و بزرگی خیالی آنها را زیر گام های جلالت و شکوه علی افکند. از زبان استاد شهریار، شاعر شهرۀ شعر «علی ای همای رحمت» مدد می گیریم تا در مدح قیام مردانۀ بزرگ بانوی اسلام زبان به ستایش گشوده و هم صدا با او بسراییم:
گرچه زن بود، لیک مردانه
از قیام آتشی عظیم افروخت
شعله ای برکشید از دل خویش
که سیه خرمن ستم را سوخت
درس احقاق حق و دفع ستم
به جهان و جهانیان آموخت
مردم خفته را ز خواب انگیخت
آبروی ستمگران را ریخت
(شاهرخی و کاشانی مشفق، [بی تا]، ص123)
3. فاطمه، تنها یاور رکن ولایت
در روزگار تنهایی و غربت علی(U) و دوران همدستی دست پروردگان شیطان، برای ربودن جامۀ خلافت که رنج خاری در چشم و استخوانی در گلو بر ایشان تحمیل می شد، تنها نگاه گرم و کلام ولایت محور فاطمه به یاری علی(ع) قد علم کرده بود.
فاطمه حمایت از حقانیت و راستی را از مادری به ارث برد که هر لحظه و هر دم درود و ثنای پیامبری که کائنات سلام و صلوات خود را به امر الهی نثار آستانش می کنند به او هدیه می گردد؛ چراکه او تصدیق کرد پیامبر را روزی که همه از او رویگردان بودند و اموال خود را وقف راه رسول کرد. (عمادزاده، 1376، ص33)
فاطمه نیز وقتی صداها در گلو شکست و زبان ها خشکید و بیان ها از شهادت بر ولایت مولای متقین باز ماند، با رساترین فریاد بانگ ولایت علی سر داد:
تنها به روزگار علی را تو بوده ای
هم سنگری عفیف و شکیبا تر از همه
همراه و همنوا به فراز و نشیب ها
وقتی که بود خسته و تنها تر از همه
(رسول زاده، 1376، ص53)
وقتی که همه از کلام حق هم در حقِّ علی دریغ کردند، فاطمه جان برکف نهاد و علم پیش مرگی خود را در راه ولایت برافراشت. محمد موحدیان تنها مشکل گشای علی را که عنوان مشکل گشا را به خود اختصاص داده است همسر معصومه اش زهرای اطهر معرفی می کند:
مشکل گشای عالم مولا علی است تنها
آن کو به داد مولا تنها رسیده زهراست
(همان، ص120)
با این مقدمه کوتاه، به بازخوانی حدیثی از امام صادق(ع) می پردازیم:
قال جابر بن عبدالله: سمعتُ رسول الله یقول بعلی بن ابی طالب(ع) قبل موته بثلاث سلام علیک یا ابا الریحانتین. اوصیک بریحانَتَی من الدنیا، فَحن قلیلٍ ینهَدُّ رکناک والله خلیفتی علیک. فَلمّا قُبض رسول الله قال علی هذا احدٌ رکنی الذی قال لی رسول الله. فلمّا ماتت فاطمۀ قال علی: هذا الرکن الثانی الذی قال رسول الله. (مجلسی، 1403ق، ص173)
تا فاطمه اش بود علی شادی دل داشت
زهرا زدل همسرخود عقده گشا بود
(رسول زاده، 1376، ص72)
در تأیید محوریت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) در تبیین مقام ولایی حضرت امیر، بجاست سخنی از ابن ابی الحدید را ذکر نماییم: کانت وجوه الناس الیه (علی) و فاطمۀ باقیۀُ فلمّا ماتت فاطمۀُُ(ع) النصرفَت وجوهُ الناسُ عَنهُ. (ابن ابی الحدید، 1425 ق، ج 16، ص28)
رفتن فاطمه، یعنی رفتن صبر و شکیبایی علی؛ همان طورکه در مرثیه شب دفن فاطمه خود این کلام را بر زبان جاری کرد: قَلَّ یا رسول الله! عن صفیک صبری و رقّ عنها تجلّدی.... (نهج البلاغه، خطبه92)
پس با این اوصاف، علت سرایش بیت زیر را توسط جواد حیدری درمی یابیم:
برو اما بدان بی تو علی از پای می افتد
که بی تو می دهد از دست رکن آخر خود را
(لطیفیان، 1386، ص147)
در دوران جفا و ستم کاری امت و بایگانی شدن وصایای رسول در فراموشخانۀ اذهان و بالاتر از همه، از یادبردن عجیب واقعه غدیر، این شانه های شیدای ولایت، فاطمه زهرا بود که بار یاری علی را به تنهایی به دوش می کشید و حافظ نیروی بازوی ولایت می گردید. بیت زیر از محمدعلی مجاهدی بیان ما را با لحن شاعرانه چنین عنوان می کند:
از اوست نیروی علی نیروی بازوی علی
هم هم ترازوی علی هم نور چشم مصطفی
(مجاهدی، 1372، ص80)
همین شاعر در توصیفی زیبا و اثرگذار، نقش بی جایگزین صدیقۀ اطهر را در کتاب زندگی علی با رباعی زیر تشریح می کند و ضمن آن، شهادت فاطمه را به منزلۀ رفتن جان از جسم علی می شمارد. با ذکر این رباعی، رشتۀ کلام را در این بخش به نقطۀ پایان می رسانیم.
می زد به رخم ولی، ولی را می کشت
آن مظهر ذات ازلی را می کشت
می دید که جان او به جانم بسته است
با کشتن من خصم علی را می کشت
(همان، ص156)
4. گریه مداوم و بی قراری مداوم بر غربت ولایت
در فهرستی که از بکائین عالم ارائه می کنند، نام حضرت فاطمه زهرا را نیز می گنجانند. بعد از رحلت حضرت رسول و وقوع حوادث اندوه بار، انگار غم و اندوه هم خانه فاطمه شده و قصد جان بانو را کرده است. اشک، مونس هر صبح و شام، و ناله و آه جلیس یمین و یسار ایشان گشته بود. این خطاب جانکاه از سوی حضرت انسیه حورا نسبت به قبر پدر بزرگوارشان حاکی از آتشفشان رنج و دردی است که از جان فاطمه لهیب می کشد: رُفِعَت قوتی و خاننی جَلَدی و شَمتَ بی عَدُوی و الکَمَدُ قاتِلی. (قمی، 1385، ص248)
اگر درد و رنج و داغ، با باران گذشت روزگار و طی شدن زمان به سردی می گراید، اما سوز دل فاطمه در فقدان رسول مکرّم، هر روز لباسی از تازگی بر تن می کند و هر روز به سمت تزاید و افزونی می رود:
ان حزنی علیکَ حزنٌ جدیدٌ
و فؤادی - و الله - صبُّ عنیدُ
کلُّ یومٍ یزیدُ فیه شجونی
واکتیابی علیک لیس یبیدُ
(همان)
ناله شب و روز فاطمه اعتراض بزرگان مدینه را برانگیخت تا در محضر علی به شکوه برخیزند و فاطمه را مخیرکنند تا یا ناله شب را بپذیرد یا گریۀ روز را، و نوبتی ایشان را آرام گذارد. پاسخ فاطمه رشته جان علی را از هم گسست: ای اباالحسن! زندگی من در میان اینان بس کوتاه خواهد بود. و فاطمه که همیشه دیگران را بر خود ترجیح می داد، برای راحتی دیگران و از خشت خشت تنهایی خود، بیت الاحزان را برافراشت.
می روم از شهرتان بیرون که ریزم روی خاک
قطره قطره در نگاهم اختران گریه را
می گذارم سر به صحرا، می سپارم دل به دشت
تا پر از خورشید سازم آسمان گریه را
(طاهریان، 1385، ص54)
اما اشک و آه فاطمه، اشک و آهی از روی عجز و ضعف نبود. این ناله و سوز ظاهر را دردی عظیم و بزرگ از باطن تغذیه می کند. مصیبتی به عظمت انقطاع وحی، فقدان نبی، غربت وصی، تفرقه امت، عقبگرد و قهقرای جامعۀ اسلامی. سنگینی این رنج ها اگر بر روزها می بارید به شب سیاه بدل می شد:
صبّت علی مصائبٌ لو انّها
صبّت علَی الایام صرنَ لیالیا
(قمی، 1385، ص253)
این بیانی است که از زبان عصمت می جوشد، زبان شعر و استعاره نیست. آن کس که چشمی به نور یقین شسته و دلی از جنس روشنایی برای خود ساخته باشد، حقیقت این سخن را درخواهد یافت.
طعنۀ بی طاقتی بر من مزن بی اختیار
داده ام از کف پس از بابا عنان گریه را
(طاهریان، 1385، ص55)
پاسخ بانوی مهربانی به سؤال های متعدد، به خوبی واقعیت بی تابی های ایشان را ترسیم می کند. فصلی از سوگنامۀ او، به حاشیه رفتن دستورات الهی و فصل دیگرکتاب درد او، گلایه از دوری ناسپاسان از آثار بعثت است.
آن حضرت ظلم عظیم به امام زمانش را بد ترین پیامد فتنه تلقّی می کرد. ایشان در جواب دختر طلحه که سؤال کرد: فاطمه جان! چه چیزی شما را این گونه به گریه و زاری واداشته است، کینه و ستمی را که نسبت به امام روا شده مطرح می نماید.
اما افسوس که:
هیچ کس اینجا نمی فهمد زبان گریه را
بغض می گیرد ز چشمانم توان گریه را
(همان)
وقتی سوز خطبۀ زهرایی در دل سنگ سیرت مردم اثر نکرد، وقتی خانه به خانه رفتن غریبانۀ علی و فاطمه و درخواست از امّت برای واردشدن بر سرچشمۀ نور اجابت نشد و وقتی قیام فاطمه با قعود قاعدین قرین گشت، فاطمه این وارث بصیرت و شفقت رسول اکرم سلاحی دیگر برگزید؛ سلاحی که نه بر جسم، که تا عمق جان چنگ می اندازد. سرنیزه آه فاطمه چشم خلافت را نشانه می گیرد:
گرچه قدم دوتا شده تیغ نبرد ما شده
گریۀ های های من ناله بی صدای تو
(رسول زاده، 1376، ص171)
نالۀ زهرایی در گوش زمان پیچید، در سینه تاریخ ثبت شد و لوای غربت فاطمی را دست به دست چرخاند تا هر سوزی که از دل محبّان برمی آید، رنگی از تنهایی یک مرد و مظلومیت یک بانوی آسمانی داشته باشد. جاری زلالِ اشکِ کوثر نشانِ مونسِ علی، هر زمان و در هر صفحه از زندگی بشریت پایه های ظلم و ستم را می لرزاند و صدای گریۀ مادر مهربان ما، لالایی بیداری و شعور و شور است که هرگز از گوش ها نمی رود. آری، خیبرشکن شده است تب ناله های تو:
شهر می لرزید تا می دید هنگام اذان
بر تن صدیقه کبری نشان گریه را
(طاهریان، 1385، ص55)
نرمی اشک فاطمه، سخت ترین تیری است که بر چشم دشمن فرود می آید و برنده ترین شمشیری است که دستِ ظلم ستیزِ فاطمه، بر سر ظالم برافراشته است. معجزۀ موسایی بانوست که رشته های تزویر و ریا را به دریای فنا می سپرد. در اینجا تعبیر زیبای جواد زمانی را مرور می کنیم:
دشمن هراس داشت ز شمشیر اشک تو
موسای چشم های تو اعجاز نیل داشت
(لطیفیان، 1386، ص181)
او خلیل به جا مانده از نسل محمّد بود که با تبرآه و شیونش بتخانۀ خلاف خلافت، شکسته می شد. این تفسیر زیبا را از گویش شاعرانۀ خسرو احتشامی وام گرفته و با ذکر بیت نغز این شاعر، مهر پایان این بخش را مسجّل می سازیم:
مردآفرین زنی که خلیلانه می شکست
بتخانه خلاف خلافت ز شیونش
(رسول زاده، 1376، ص48)
5. بذل جان در راه ولایت
شاهکار شهیدان، مرگ ایشان است و فاطمه شهید تنهایی علی است، شهیدِ غارت میراث نبوت است؛ شهید کینه های بدر است و احد که در دل های منافقان کینه توز نهان بود و روزی که پیامبر در جوار رحمت حق آرمید، آشکار شد، به گونۀ آتشی که شراره هایش خانۀ علی را بسوخت و در این میان، فاطمه را قربانی گرفت و در زیر کوهی از رنج و اندوه که بر جان عزادار و نحیفش حس می کرد از دنیا رفت. (خلجی، 1380، ص410)
شعله در باغ ولایت سرکشی ها کرد و سوخت
غنچه را پیراهن از یک سو تن گل یک طرف
ای دریغا در میان شعله های کینه سوخت
غنچه را تن یک طرف پیراهن گل یک طرف
(رسول زاده، 1376، ص103)
واژه های آتش، در، پهلو، سیلی و...کلماتی معمولی در قاموس بشریت اند، اما وقتی وارد فرهنگ شیعه می شوند، بوی درد می دهند. از رنجستان تاریخ می آیند، از وادی اندوهِ روزگار. رایحۀ غربت دارند و رنگ مظلومیت، و وقتی ردّ پای این واژه ها را در زندگی دردانه رسول(ص) و پارۀ تن ایشان دنبال می کنیم درد و اندوه، رگ رگ وجود را پر می کند و غم مثل خون در جانمان جاری می شود. کافی است بعد از رحلت حضرت ختمی مرتبت، سری به خانۀ جبرئیل پاسبان ریحانۀ نبی بزنیم و فریاد گستاخان و بی شرمان را بشنویم که خطاب به بضعۀ رسول فریاد برآوردند: در را باز کن، وگرنه خانه را به آتش می کشیم. فاصله ای بین این حرف و عمل نبود. دود بود و شعلۀ آتش که خانۀ نورآفرین وحی را طواف می کرد و صدای «یا ابتا»ی فاطمه چنگ بر جان عرشیان می افکند. استغاثۀ فاطمه را غلاف شمشیر پاسخ داد و پهلویش را نشانه گرفت و چون ناله و شیون یادگار رسول خدا بلند شد، تازیانه به یاری غلاف شمشیر شتافت و بر بازوی فاطمه نشست.
افسوس و صد افسوس که سکوت به امر الهی علی، دست خیبرگشای او را بسته بود و جز بر زمین زدن مهاجم و زخمی کردنش را اجازه نمی داد و دستور پیشین خداوند به صبر و سکوت، خشم غیرت الله را در گلو می شکست.
صبر یزدان کرد نیروی یدالله را مهار
شیر حق در چنگ روبه بی جهت مظلوم نیست
شاه مردان قهرمان خیبر و بدر و احد
بی سبب ساکت به پیش مردکی مشئوم نیست
صبر جانسوز علی چون صلح مرموز حسن
حکمتی دارد که بر روشن دلان مکتوم نیست
(چایچیان، 1376، ص62)
شفقت مادرانه علی بر طفل اسلام، مدعیان دایگی آن را جسور و گستاخ ساخت تا ریسمانی از غصب و جهل و بافته شده ازکینه های خاموشِ اینک شعله کشیده، بر گردن خورشید ولایت افکنده شود. اینجا بود که دست فاطمه پیش آمد تا دست پلید دونان از دامن کبریایی صاحب ولایت کوتاه شود که باز تازیانه به نقش آفرینی پرداخت و به دست قنفذ، بازوبندی سیاه از ضربه بر بازوی فاطمه به جا گذاشت:
دستم اگر شکسته شد در ره یاریت چه غم
باش که دارم آرزو سرشکنم به پای تو
(رسول زاده، 1376، ص171)
فاطمه دستی به دامن علی و دستی سپر ضربۀ تازیانه، شاه بیت غزل عشق به ولایت را کامل می کرد:
مرا از پا بینداز و جسارت
تو بر حیدر مکن ای تازیانه
(لطیفیان، 1386، ص103)
حیرت تاریخ بود و بی شرمی متجاوزان، فشار در بود و پهلوی فاطمه، شکستن دنده و سقط جنین؛ ولی بر لبان فاطمه دفاع از حریم ولایت جاری بود و بس:
تا نشود به موج غم یک سر موی از تو کم
گام به گام دم به دم محسن من فدای تو
(رسول زاده، همان)
تضرع فاطمه به درگاه الهی و تهدید به نفرین او، علی را از زیر تیغ نامردان رهایی بخشید و تمام توان فاطمه در بیان این جمله در کلامش تجلّی کرد: روحی لروحک الفداء.
لحظه به لحظه می برم بار غمت به دوش
دل کوچه به کوچه می کنم جان سپر بلای تو
(همان)
با این عبارت می فهمیم رنگ غم و اندوه چگونه بر چهره برخی واژه ها نشسته است. چگونه این کلمات اشک آفرین اند، چگونه مصیبت بارند. اما این لغات با زبان نوحه سُرایشان ما را تا همیشه زمان، مدیون جانفشانی زهرۀ 0زهرا(س)در راه ولایت می کنند. فاطمه تمام هستی خود را هدیه آستان ولایت فرمود و با حماسه ای سرخ و با خطی به رنگ عشق، بر سر در تاریخ شعار ولایت مداری را تثبیت فرمود:
جان می دهم امروز که دلدار بماند
بر صفحه جان نقش تو ای یار بماند
(لطیفیان، 1386، ص81)
در زیارت نورانی بانوی آب و آیینه، سلامی با عنوان «السّلامُ علیکِ یا ایتها الصّدّیقۀ الشهیدۀ» به آستان ایشان عرضه می شود و در حدیثی از امام صادق (ع) علت شهادت بانو چنین تشریح می گردد: وَ کانَ سَبب وَفاتها انّ قنفذ مولا الرّجُل لکزها بنعل السیفِ باَمرِهِ فاسقَطَت محسناً و مَرَضَت مِن ذلِکَ مرضاً شدیداً. (مجلسی، 1403ق، ج43، ص197)
و امروز هرگاه نسیم حیات بخش ولایت می وزد و نام زندگی آفرین علی تکرار می شود، قلب ها و زبان ها ثنا و ستایش خود را به محضر اولین شهیده راه ولایت نثار می کنند:
به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه
که اینجا کشته راه ولایت گشته بانویی
(مجاهدی، 1372، ص281)
فاطمه دست پیش آورد تا دست ها از دامن ولایت جدا نشود. تازیانه خورد تا قامت ولایت تازیانه نخورد. در کوچه های غربت زمین خورد تا پرچم ولایت زمین نخورد و خلاصه در راه ولایت بذل جان فرمود تا جان ها از نور ولایت تهی نشود:
بهر قتلش بجز دفاع علی
کاش دشمن بهانه ای می داشت
(شاهرخی و کاشانی مشفق، [بی تا]، ص180)
حسن ختام سخن در این بخش از مطلب را بیتی از محمد موحدیان قرار می دهیم که طی آن، فاطمه را اولین شهیده راه ولایت و فرزند شش ماهه اش محسن را به تأسی از مادر اولین شهید راه ولایت می داند و نگاره پرچم قیام فاطمی را «یا مرگ یا اولی الامر» اعلام می کند:
در سنگر ولایت حفظ حریم عترت
اول شهید محسن، اول شهیده زهراست
آن کس که شد شعارش یا مرگ یا اولی الامر
قربانی ولایت با این عقیده زهراست
(رسول زاده، 1376، ص120)
6. ابزار نارضایتی از حکومت و وصیت به دفن شبانه و اخفای قبر
هر عمل فاطمه و هر سخن بانو، پایه ای از پایه های خلافت غاصبان را می لرزاند. خطبۀ فاطمه پشت حکومت را بر خاک شرم و مذلّت زد، قیام زهرا چهرۀ ظالمان را برآستان خواری سایید، آه صدیقه کبری نفس نااهلان را برید، ولی باز هم بصیرت و فراست فاطمی آنها را به حال خود رها نکرد و تیر نهایی را با وصیتی شگفت بر شاهرگ ناکسان نشاند. مهر روسیاهی ابدی را با وصیت به اخفای قبرش بر پرونده سارقان مروارید منصب الهی حکومت حک کرد. از آن پس، هر کس سراغ قبر فاطمه را گرفت، به رسوایی و جفاکاری عهد شکنان رسید و در حسرت بوسیدن خاک مرقد یگانه دختر رسول اکرم سنگ لعن و نفرین خود را بر پیشانی بانیان خانۀ ظلم و ستم کوبید. تحلیل قادر طهماسبی را در این ارتباط در بیت زیر مشاهده می کنیم:
دفن شبانۀ تو که با خواهش تو بود
فریاد روشنی است ز چندین جفا ترا
تا کفر غاصبان خلافت علم شود
راهی نبود بهتر از این مرحبا ترا
(طهماسبی، 1378، ص5)
امام باقر(ع) فرمودند: بعد از این به امیرالمؤمنین وصیت کرد که او را شبانه غسل دهد، کفن و دفن کند و آن حضرت چنان کرد. (مجلسی، 1403ق، ج43، ص201)
راضیه مرضیه با سفارش بر دفن شبانه و در سکوت و تیرگی شب، پیامی به روشنی خورشید روز به جای گذاشت و فریاد حقانیتی را که هیچ گاه در پیچ و خم های تاریخ از تکاپو نخواهد افتاد ماندگار ساخت. شاعران فهیم با درک این پیام، به مدح و ستایش درایت بانو پرداختند. جواد حیدری نیز دو بیت زیر را به پاس جانفشانی و بصیرت بانو به ساحت ایشان عرضه می کند:
تا روز محشر دشمن تو رسواست
از بینش و از حکمت تو زهرا
گفتی علی قبر مرا نهان کن
نازم به حسن نیت تو زهرا
(لطیفیان، 1386، ص163)
عباراتی از کتاب فاطمۀ الزهرا بهجۀ قلب المصطفی هدف ما را از طرح این مسئله و نقش حمایتی این امر از ولایت امیرالمؤمنین را به خوبی بیان می کند:
و قد فضح الله جلّ جلاله بدفنها لیلاً علی وجه المساترۀ عیوب من احوج ها الی ذلک الغضب الموافق لغضب جبّارالجابرۀ و غضب ابیها صلوات الله علیه صاحب المقامات الباهره، اذ کان سخطها سخطه ورضاها رضاه و قد نقل العلماء انّ اباها علیه السلام قال: «فاطمۀ بضعۀ منّی یؤذینی ما اذاها.» (رحمانی، 1372، ص592)
قبر پنهان فاطمه، به بیان جواد حیدری، یار جاودان علی ماند و قیام فاطمه را به نتیجه رساند. مزار بی نشان زهرا هزار نشان از ناحقّی حکومت غاصبان و حقّانیت علی (ع) پیش روی چشم ها به نمایش گذاشت:
تا شود یار امیرالمؤمنان
قبر او مخفی شد از نامحرمان
قبر زهرا پشت دشمن را شکست
تیر او بر چشم نامردان نشست
(لطیفیان، 1386، ص166)
نتیجه
شاعران معاصر با توجهی عمیق به نقش حضرت 0زهرا(س)در حمایت از موقعیت حضرت علی(ع)، به تقدیر از جانفشانی ایشان در راه حفظ جان امیر مؤمنان می پردازند و ضمن معرفی آن حضرت به عنوان رکن اساسی حضرت علی(ع)، خطبه و قیام بانو را افشای دسیسۀ فتنه گران و تبیین وضعیت جامعۀ بی ولایت می دانند و آن را منشور حقّانیت وصی، بر حق رسول (ص) می نامند.
در این سروده ها فدک، بهانه ای شمرده می شود که به واسطۀ آن، احقاق حق حضرت علی(ع) مطالبه می شود. شاعران، اشک و گریه مدام فاطمه(س) را، اسلحه و قیامی دیگر در مقابل ظالمان و غاصبان می دانند که پایه های حکومت جائر را به لرزه در می آورد. سرایندگان شعر فاطمی معاصر، سفارش حضرت فاطمه (س) مبنی بر دفن شبانه و اخفای قبر را نیز تیر نهایی این فدایی ولایت می دانند که در تمام دوران ها بر حقانیت علی(ع) و ناحق بودن حکومت غاصبان، شهادت می دهد.
منابع
قرآن کریم.
نهج البلاغه.
1. ابن ابی الحدید، عبدالحمید؛ شرح نهج البلاغه؛ ط. الثانیه، بیروت: مؤسسۀ الاعلمی، 1425.
2. چایچیان، حبیب؛ ای اشک ها بریزید؛ چ چهارم، [بی جا]: جاویدان، 1376.
3. ؛ خلوتگه راز؛ چ سوم، [بی جا]: علمیۀ الاسلامیه، 1365.
4. حسینی، جواد؛ «اهداف قیام عاشورا»، مبلّغان، شماره123، 1388.
5. خلجی، محمدتقی؛ رخساره خورشید؛ چ دوم، قم: میثم تمّار، 1380.
6. رحمانی، احمد؛ فاطمه زهرا بهجۀ قلب المصطفی؛ چ دوم، [بی جا]: مرضیه، 1372.
7. رسول زاده، جعفر؛ کوثر تسبیح؛ قم: عصر ظهور، 1376.
8. ژولیده نیشابوری، حسن؛ جلوه گاه عشق؛ چ دوم، [بی جا]: محمّد، 1380.
9. شاهرخی، محمود و کاشانی، عباس مشفق؛ آینه عصمت؛ قم: اسوه، [بی تا].
10. طاهرزاده، اصغر؛ بصیرت فاطمه زهرا؛ اصفهان: لب المیزان، 1386.
11. طاهریان، امیرمسعود؛ سرو باغ محمّد؛ مشهد: چ سوم، به نشر، 1385.
12. طهماسبی، قادر؛ عشق بی غروب؛ تهران: حوزه هنری، 1378.
13. عمادزاده، حسین؛ زندگانی حضرت فاطمه زهرا؛ چ پنجم، [بی جا]: اسلام، 1376.
14. قمی، عباس؛ کلبه احزان؛ ترجمه محمّد باقر محبوب القلوب؛ چ سوم، تهران: آفاق، 1385.
15. لطیفیان، علی اکبر؛ اول برای مادرمان؛ تهران: آرام دل، 1386.
16. مجاهدی، محمدعلی؛ بقیع؛ قم: اسوه، 1372.
17. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ ط. الثانیه، بیروت: داراحیا التراث العربی، 1403.
18. مکارم شیرازی، ناصر؛ زهرا برترین بانوی جهان؛ چ یازدهم، قم: سرور، 1383.
19. مردانی، نصرالله؛ گزیده ادبیات معاصر(11)؛ تهران: نیستان، 1378.