آیتالله محمدرضا نکونام، مدرس عالی حوزه در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) در مورد رابطه فقه و تمدنسازی بیان کرد: تمدن، فرهنگ و تجدد واژههای مختلفی هستند که اگر چه هر کدامشان معنای خاص خودشان را دارند؛ اما در کنار هم نیز معنا میشوند. تجدد ممکن است به معنای نوگرایی باشد و ممکن است این معنا درست نباشد اما مولفه آن این است که نو است و تجدد بالاخره در مقابل کهنهگی است و این خودش یک مزیت و امتیاز است.
فرهنگ پیشرفته و جاافتاده را تمدن میگویند
وی ادامه داد: فرهنگ نیز به معنای سنت نیست؛ چرا که سنت ممکن است فرهنگ مبتنی بر مردمگرایی باشد که استناد علمی نداشته باشد، اما فرهنگ یک سنت پیشرفته و علمی است بنابراین هر فرهنگی سنت است، ولی لزوما هر سنتی فرهنگ نیست. تمدن نیز فرهنگ پیشرفته و جا افتاده را میگویند؛ لذا گفته میشود قدمت تمدن، تاریخ تمدن، گسترش تمدن که اینها لوازم معنای تمدن است.
اولین مولفه تمدن اسلامی آگاهی، دانش و علم است
این مدرس عالی حوزه بیان کرد: مولفههای اصلی که ما برای تمدن اسلامی قائل هستیم در واقع چهار امر است که این چهار امر باید در تمدن اسلامی محقق شود. اولین امر علم است. علم از نظر ما عقیدهای است که مستند به دلیل باشد نه اینکه سطحی، صوری، کلی و مفهومی باشد و حتی نه صرف این که یک زمینههای نو گرا در آن باشد، چرا که ممکن است صرفا علمی نو باشد اما مستندی نداشته باشد. بر این اساس اولین مولفه تمدن اسلامی آگاهی، دانش و علم است.
وی ادامه داد: باز علم و دانش با هم متفاوت است. آگاهی می تواند امری سطحی باشد، علم یک امر صفتی است و ما به اوصاف علم میگوییم. در مقابل آن معرفت است که هویتشناسی است بنابراین مرتبه معرفت بالاتر از صفت است. علم صفتشناسی است؛ یعنی مثلا گفته میشود عجب ساختمان زیبایی است اما زمانی که از هستی و هویت این ساختمان و کسی که آن را ساخته است سخن بگویم معرفتشناسی است. آگاهی ممکن است سطحی باشد. بر این اساس آگاهی ظرف عموم، علم ظرف اوصاف و معرفت ظرف واقعیت، حقیقت و هویت است.
تنفیذ و تایید پیامبری توسط عقل انجام میشود
نویسنده کتاب «آفرینش انسان و ماتریالیسم» تصریح کرد: برای تمدن اسلامی علم مستند لازم است. بسیاری از علمهای ما مستند نیستند اما آن چیزی که لازمه تمدن اسلامی است، علم مستند است، علمی که دلیل و برهان داشته باشد. حالا میخواهد دلیلاش قرآن باشد، سنت باشد، سنت سالم و قرآن شکوفا که آیه را بد معنا نکرده باشند و یا حتی ممکن است دلیلش عقل باشد. عقل نیز مانند قرآن و سنت برای ما دلیل است چون حتی خود پیامبران را عقل پیامبر کرده است. چون یکی از مستندات پیامبران برای اثبات پیامبریشان معجزه برای عاقلان است که عاقلان با دیدن این معجزه پیامبر را تصدیق و تایید میکردند. بنابراین برای مجانین پیامبری معنایی ندارد؛ چرا که عقلی نیست که بخواهد پبامبر را امتحان کند و برای اثبات ادعایش از او معجزه بخواهد؛ بنابراین تنفیذ و تایید پیامبری توسط عقل انجام میشود.
ایمان؛ مولفه دوم تمدن اسلامی/ علم شکوفا انسان را به ایمان راهنمایی میکند
آیتالله نکونام بیان کرد: مولفه دوم برای تمدن اسلامی ظرف ایمان است. زمانی که علم حاصل شد، برای تحقق تمدن اسلامی کافی نیست. ایمان به توحید الهی، وحدت الهی، معاد الهی و فاعلیت الهی و دیگر ابعاد ایمانی هم لازم است، در واقع علم شکوفا ایمان است. چون ایمان ناآگاهانه کفر و شرک میشود؛ بنابراین وقتی میگوییم ایمان منظورمان علم شکوفایی است با مستندات خود ما را به ایمان رهنمون کرده است.
اخلاق؛ مولفه سوم تمدن اسلامی
وی ادامه داد: بعد از علمی که در تمدن اسلامی منجر به ایمان شد میوهای از حصول این دو مولفه پدید میآید که آن اخلاق است. در واقع اخلاق مولفه سوم و پایه سوم تمدن اسلامی است. مسلمانان باید در تمدن اسلامی برخوردها، رفتارها و اعمالشان خوب باشد. زمانی که این سه مولفه حاصل شد این تمدن اسلامی یک بعد اساسی مهم کم دارد که آن کاربردی بودن این سه مولفه است.
تمدن اسلامی نیازمند علم، ایمان، اخلاق و عملگرایی است
این مدرس عالی حوزه تصریح کرد: بنابراین مولفه چهارم تمدن اسلامی این است که علم، ایمان و اخلاق در این تمدن کاربردی باشد. مفهومی بودن و قلندری بودن این سه مولفه اساس درستی ندارد. یعنی علم حرکت کند، ایجاد کند و ایمان نیز پویا باشد و آثار داشته باشد و همین طور اخلاق خوشایند و خوب باشد. پس تمدن اسلامی در گرو چهار مولفه علم، ایمان، اخلاق و عملگرایی است.
تبیین جایگاه فقه در تمدن اسلامی
نویسنده کتاب «آیات الاحکام و فقه القرآن» در تبیین جایگاه فقه در تمدن اسلامی بیان کرد: در تبیین جایگاه فقه در تمدن اسلامی نخست باید فقه را واکاوی کنیم. وقتی از فقه سخن میگوییم دو اساس مطرح است یکی اساس موجود است و دیگری اساسی است که ما در حدود چهل سالی که فقه را دنبال میکنیم، ایجاد کردیم. فقه بر اساس دوم باید سه مولفه داشته باشد. اول باید موضوعشناسی داشته باشد. مثلا اگر قرار است گفته شود موسیقی حلال است یا حرام، ربا حرام است یا حلال است، میخواهیم بگوییم زن و پوشش این گونه است، گام اول برای حکم دادن این است که باید این موضوعات شناخته شود.
صدور حکم در مسائل مختلف نیازمند موضوعشناسی است
آیتالله نکونام ابراز کرد: حکمی که بر اساس شناسایی و شناخت از این موضوعات نباشد صحیح نیست. بنابراین برای فتوا دادن به هر حکمی نیاز به این است که موضوع آن شناخته شده باشد. در مسائل اجتماعی نیز همین طور است یعنی باید مسائل اجتماعی را شناخت تا بتوان در مورد آن حکم دقیق و صحیحی کرد.
نویسنده کتاب «بلندای فقه شیعه» اظهار کرد: مولفه دوم برای فقه شناختن ملاک است. باید ملاک احکام را شناخت؛ مثلا اگر گفته میشود خون حرام است باید بدانیم که چرا و چه خصوصیتی در خون وجود دارد که دین حکم به حرمت آن داده است. چرا باید در حالی که همه وجودمان را خون فرا گرفته است خوردن آن حرام باشد. این سوالاتی است که باید در کشف ملاک حکم به آن پاسخ داد و زمانی که توانستیم ملاک حکم را استخراج کنیم، میتوانیم حکم کنیم و بگوییم بر اساس این ملاکها شرع این گونه سخن گفته است و حکم آن مثلا حلال است یا حرام و این صحیح و درست است.
ادامه دارد.....