ماهان شبکه ایرانیان

«فاوست» گوته، تراژدی عصر مدرن

«فاوست» گوته تازه‌ترین ترجمه محمود حدادی است که به‌تازگی در نشر نیلوفر با همکاری دانشگاه بهشتی به‌چاپ رسیده است. حدادی که عمده فعالیت‌اش در عرصه ترجمه مربوط به کلاسیک‌های آلمانی‌زبان بوده است، پیش‌تر دو اثر دیگر از گوته، «دیوان غربی-شرقی» و «رنج‌های ورتر جوان»، را هم به فارسی منتشر کرده بود.

روزنامه شرق - پیام حیدرقزوینی: «فاوست» گوته تازه‌ترین ترجمه محمود حدادی است که به‌تازگی در نشر نیلوفر با همکاری دانشگاه بهشتی به‌چاپ رسیده است. حدادی که عمده فعالیت‌اش در عرصه ترجمه مربوط به کلاسیک‌های آلمانی‌زبان بوده است، پیش‌تر دو اثر دیگر از گوته، «دیوان غربی-شرقی» و «رنج‌های ورتر جوان»، را هم به فارسی منتشر کرده بود. گوته‌ از چهره‌های کلاسیک ادبیات آلمان است که از چند دهه پیش در ایران شناخته می‌شد و از همین «فاوست» او هم ترجمه‌هایی از جمله ترجمه به‌آذین موجود بود. اما ترجمه حدادی چند ویژگی متمایز دارد که ترجمه از زبان اصلی از جمله آن‌هاست. «فاوست»، نمایشنامه‌ای است در دو بخش، در قالب زبان منظوم و با مضمونی که خود گوته آن را تراژیک خوانده است. آنچه اینک منتشر شده، بخش اول «فاوست» است و در آینده بخش دومش هم با ترجمه حدادی منتشر خواهد شد.
 
تراژدی عصر مدرن 
 
از دیگر ویژگی‌های ترجمه حدادی، پی‌نوشت‌های مفصلی است که در پایان کتاب آمده که به فهم متن گوته کمک زیادی می‌کند و ارجاعات مختلف آن را به تفصیل توضیح داده است. جز این، مقاله‌ای هم به پیوست کتاب منتشر شده که در آن، به تاریخچه فاوست‌نامه‌نویسی، از آغاز تا دوران معاصر، اشاره شده است. فاوست از چهره‌های مرکزی فرهنگ مدرن است که از قرن شانزدهم تا امروز بی‌وقفه روایت شده است و امروز رد او را نه فقط در ادبیات بلکه در حوزه‌هایی دیگر از فرهنگ مدرن هم می‌توان دید. مضمون «فاوست» را می‌توان تراژدی عصر مدرن نامید وگوته به اعتبار همین «نمایشنامه» از نویسندگان مورد علاقه مارکس بوده و او در «سرمایه» ارجاعاتی به برخی تمثیل‌های «فاوست» داده است. به مناسبت انتشار «فاوست» و همچنین مجموعه داستانی از نویسندگان آلمانی‌زبان با عنوان «گدا و دوشیزه مغرور»، با محمود حدادی گفت‌وگو کرده‌ایم. در این گفت‌وگو درباره دلیل ترجمه مجدد این اثر، اهمیتش و همچنین سابقه فاوست‌نویسی در ادبیات آلمان و اروپا صحبت کرده‌ایم.
 
همچنین به دلایل اهمیت مضمون «فاوست» در فرهنگ مدرن هم پرداخته‌ایم. حدادی در جایی از این گفت‌وگو درباره جایگاه دوگانه گوته در ادبیات آلمان می‌گوید: «گوته عمری هشتادودو ساله داشته است، در روزگار او چیزی شبیه عمر نوح! او که روشنگر قرن هجدهمی است، اگر ده سال دیگر نقد بقا می‌یافت، جنبش‌های کارگری قرن نوزدهم را هم به چشم خود می‌دید. طبیعی است که نویسندگان نسل‌های بعدی حسی دوگانه در قبال او داشتند. او را از یک سو نماد عصر کلاسیک و نماینده احیای «یونانیت» و اومانیسم می‌دانستند، از سوی دیگر مناسبات سرمایه‌داری زبان، اهداف و اولویت‌های ادبیات را برایشان تغییر داده بود. رفتن به جانب نگارشی رئالیستی و همدردی با محرومان جهان کارگری ضرورتی هرچه بیشتر می‌یافت. خب گوته در ضمن، وزیر شاه ایالت فئودالی زاکسن–وایمار بود، آن هم در زمانی که بسیاری از نویسندگان نسل نو نه تنها با قدرت دولتی بیگانه بودند، بلکه درافتادن با این دولت‌های عقب‌مانده کارشان را به تبعید یا هجرت کشانده بود.»

این روزها همچنین کتاب دیگری از گوته با عنوان «خویشاوندی‌های اختیاری» با ترجمه سعید پیرمرادی در نشر چشمه منتشر شده است. گوته در این اثر روابط انسانی و پیچیدگی‌های آن را به تصویر کشیده است.

  پیش از این «رنج‌های ورتر جوان» و «دیوان غربی- شرقی» گوته با ترجمه شما منتشر شده است و به‌تازگی نیز «فاوست» را ترجمه کرده‌اید. چرا باز به سراغ گوته و این‌بار «فاوست» او رفتید. آیا از آغاز قصد داشته‌اید که آثار گوته را به‌صورت یک پروژه به فارسی برگردانید؟

حتما چنین نیست. ترجمه مجموع آثار گوته یا مهم‌ترین این آثار نیاز به کار جمعی و حمایت سازمان‌یافته دارد؛ به‌طورمثال می‌دانم که دانشگاه شانگهای با حمایت دولت چین و نظارت «انجمن کلاسیک‌های شهر وایمار و آرشیو گوته» چنین کاری را در پیش گرفته‌اند، همراه هیأتی از مترجمین. ولی با شرایط امروز نشر در ایران، حتی تصور تحقق چنین پروژه‌ای دشوار است. این سه اثری که نام بردید، هرکدام در ایران به دلیلی بازتاب خاص داشته‌اند. داستان ورتر اول‌بار که بیش از هفتاد سال پیش از فرانسه به فارسی درآمد، موجی از رمان‌نویسی به سبک خود در ایران راه انداخت. «دیوان غربی-شرقی» هم که مستقیم از ادبیات فارسی الهام گرفته است و به‌نوعی گفت‌و‌گوی گوته است با شاعران فارسی‌زبان. ازاین‌رو ترجمه‌اش اولویت داشت. «فاوست» هم به‌هرروی از آثار کانونی گوته است. این نمایشنامه چون با اسطوره و داستان‌های کتاب مقدس رابطه بینامتنی دارد، به‌تعبیری می‌توانش جزو ادبیات جهانی دانست و توجیه ترجمه‌اش هم در همین است. صحنه‌های توراتی آن، متن را برای هر زبانی خودی و آشنا می‌کند.

  قبل از ترجمه شما ترجمه‌های دیگری از «فاوست» در ایران منتشر شده بود که ترجمه به‌آذین یکی از آنهاست. آیا به دلیل علاقه شخصی به سراغ «فاوست» رفتید یا ترجمه‌های موجود را، که از زبان واسطه هم انجام شده‌اند، راضی‌کننده نمی‌دانستید؟

خب این کتاب چون جایگاهی و شهرتی دارد، پیش‌تر هم با استقبال مترجمان روبه‌رو بوده است و به گفته یک دوست و مشوق، پیشکسوتانی مانند آقای به‌آذین چراغ آن را روشن نگاه داشته‌اند. من در راه یافتن به ارتباطات بینامتنی این اثر منابع بیشتری در اختیار داشتم. یقین دارم به لطف این منابع به ترجمه منطبق‌تری دست یافته‌ام. این هم که مستقیم از زبان گوته ترجمه می‌کردم، در روند کار اطمینان‌خاطر بیشتری می‌داد که به نسبت به متن اصلی نزدیک‌تر شوم.
 
  به‌طورکلی نظرتان درباره ترجمه مجدد چیست و در چه مواردی ترجمه مجدد ضرورت دارد. برخی معتقدند که شاهکارهای ادبی و خاصه آثار کلاسیک هرچند سال یک‌بار باید ترجمه مجدد شوند، آیا شما با این نظر موافق‌اید؟

نهضت ترجمه تنها به اراده فرد، به خواست این یا آن مترجم شکل نمی‌گیرد. خواننده هم باید در ذوق ادبی به درجه‌ای برسد که نیاز او را از ادبیات بومی خودش فراتر ببرد. آن‌وقت است که دادوستدی بین او و مترجم صورت می‌بندد. هم در این دادوستدِ دوسویه است که روند ترجمه شکل می‌گیرد و تکامل آن آغاز می‌شود. پیشگامان این نهضت در میانه دوره قاجار به تجربه‌ای تکیه نداشتند که هیچ، جامعه فرهنگی جز الگوهای ادبیات بومی خودش الگویی نمی‌شناخت. اینکه ذوق جامعه از لطایف سعدی و نصایح ناصرخسرو گذار کند و تفاهمی هم به‌طورمثال با نوولی از توماس مان پیدا کند، این نگاه جهانی یافتن، مهلت و فرصت می‌خواهد.
 
قاعده این است که ما از تجربه پیشینیان بهره ببریم. مترجمان پیشکسوت اما درهرحال، در انتخاب اثر، گلچین‌هایی کرده‌اند که هنوز هم اعتبار و خواهان دارد. در نتیجه ترجمه دوباره‌شان توجیه می‌یابد. توجیه دیگر ترجمه دوباره، تحول خود زبان است. و تحول زبان فارسی شاید در این میان تند و چشم‌گیر باشد. نزدیک‌کردن زبان فاخر ادبی به سادگی و بی‌پیرایگی زبان گفتاری شاید یکی از دستاوردهای دلنشین این تحول باشد، البته سبک کلام معیاری عینی و بیرونی است و انتخاب آن نه به اراده مترجم.
 
تراژدی عصر مدرن 

  ترجمه شما از «فاوست» به نثر است، نه نظم. آیا این ازآن‌روست که ترجمه شعر را امکان‌ناپذیر می‌دانید یا در این مورد خاص برگرداندن «فاوست» به نظم ممکن نبوده است؟ در مواردی این‌چنین آیا امکان ترجمه به صورت نثر موزون وجود ندارد؟

من «ناظم» نیستم. یعنی منظوم‌کردن متن از عهده‌ام برنمی‌آید، آن هم در حجمی به این بزرگی. اما اگر مترجم ناظمی هم پیدا شود، یک مشکل دیگر یافتن نوعی از وزن و نوعی زبان منظوم است که با ذوق ملی هماهنگ باشد. یک مثال معکوس: بزرگی حافظ چند شاعر آلمانی را چنان مقهور و مجذوب کرد که به‌عینه قالب غزل را از او وام گرفتند. ولی ذوق ادبی آلمانی‌ها کمترین اقبالی به این قالب شعری نشان نداد. گوته فراست داشت و در عین نزدیکی معنوی به شعر فارسی در دام قالب‌های آن نیفتاد. بلکه در چارچوب قالب‌های شعر آلمانی ماند. اما دلیل این‌که من بااین‌حال این اثر را ترجمه کردم، جنبه روایی این اثر منظوم بود. «فاوست» شعر هست، اما شعر روایی. گفتن ندارد که با ترجمه‌اش به نثر گوشه‌ای از اثر کم و گم می‌شود. بااین‌حال به ترجمه محتوایی‌اش می‌ارزید. حداقل برای معرفی آن.

  آنچه اکنون منتشر شده بخش اول «فاوست» است و البته در پایان بخش اول، پی‌نوشت‌هایی مفصل و همچنین مقاله‌‌ای درباره «فاوست» آمده است. چرا هردو بخش کتاب را به صورت یکجا منتشر نکردید؟ ترجمه بخش اول چقدر طول کشید و آیا ترجمه بخش دوم کتاب به پایان رسیده است؟

بخش اول «فاوست» با بخش دوم آن چندین تفاوت آشکار دارد. خود گوته بین این دو اثر بیش از سی‌سال فاصله انداخته است. بخش اول حاصل جوانی اوست، بخش دوم اثری پیرانه‌سر و فلسفی. در خود آلمان هم رسم است که خاصه در چاپ‌های دانشجویی این دو بخش در دو کتاب جداگانه چاپ می‌شوند، بخش اول یک‌پارچگی و اجرای تئاتری بیشتری دارد. ترجمه بخش دوم را تازه در دست گرفته‌ام. نگران موفقیت بخش اول بودم. چندین ترجمه‌ام بی‌انعکاس بوده‌اند. ازجمله رمان «آشفتگی‌های ترلس جوان» از روبرت موزیل. نمی‌شود کار کنیم و تنها حاصلش پرکردن گوشه انبار ناشر باشد. برای هر کار تازه نیاز به حداقلی از موفقیت هست. گرچه بی‌آن هم متوقف نمانده‌ام.

  با این اوصاف آیا می‌توان دو بخش «فاوست» را دو اثر مستقل از هم در نظر گرفت؟

حتما این دو اثر استقلال خود را دارند. البته موتیف‌های زیادی هم آنها را به هم پیوند می‌دهند. خاصه موتیف کانونی یا همان پیمان انسان با شیطان، یا موتیف عشق به گرتشن، معشوقه محکوم به مرگ فاوست. ولی بخش اول خاصه از نظر بردن به روی صحنه بسیار ملموس‌تر، مردمی‌تر و دراماتیک‌تر است. نقد دانشمندی ورشکسته، طنز شادابی که در رابطه فاوست و شیطان می‌آید، عشق و مرگ؛ دیدن چنین ترکیبی در تئاتر، زود از خاطر نمی‌رود. بخش اول برای آلمانی‌ها شاید نوعی متن ملی شده است. یک-دو مونولوگ آن خاطره مشترک است.
 
  مهم‌ترین ویژگی‌های زبان گوته چیست و آیا او در آثار مختلفش زبانی با ویژگی‌های مشترک دارد؟ برای شما دشوارترین موارد در ترجمه «فاوست» چه بود؟

استفان سوایگ می‌گوید اگر شیللر بزرگ از شصت درصد واژگان آلمانی بهره می‌گیرد، وسعت بهره‌گیری گوته از خزانه این زبان نود درصد است. او در «ورتر» زبانی را به کار می‌برد که در نهضت ادبی دوران خودش، نهضت جوانانه «توفان و طغیان»، الگویی برای پیشگامان ساده‌نویسی می‌شود. در جمع‌آوری شعر عامیانه دستیار گتفرید هردر فیلسوف بود و خودش هم از تاثیر زبان و فضای شعر مردمی و روستایی شعر عامیانه سروده است. طبیعی است زبان بیشتر آثارش فاخر است، خاصه در آثار دوران گرایش او به کلاسیک. اما در «فاوست» سطح زبان و ساحت‌های کاربرد آن صحنه‌به‌صحنه عوض می‌شود.
 
در یک صحنه سخن خداوند با فرشتگان می‌آید، در یک صحنه دیگر جر و منجر مشتی عامی مست در یک میخانه. به نسبت این صحنه‌های متفاوت لحن بیان هم تغییر می‌کند. عرض کردم که سبک کلام، این‌که ما به چه شیوه حرف بزنیم، معیاری عینی دارد و حکمی است که شرایط بیرون بر نویسنده یا مترجم تحمیل می‌کند.

  در ترجمه‌های شما، ازجمله در همین «فاوست»، رد سنت ادبی فارسی از نثر و شعر، دیده می‌شود. البته این به معنای تقلید نیست بلکه به معنای پشتوانه‌ای است که در زبان ترجمه‌های شما وجود دارد. این زبان چقدر به سنت ادبی و چقدر به آثار معاصران تکیه دارد؟

متأسفانه دید و اطلاع من از ادبیات روز فارسی بسیار محدود است. به اقتضای کار ترجمه اگر کتابی بخوانم، بیشتر از حوزه ادبیات کلاسیک فارسی است. البته باید بگویم در هیچ دوره از زندگی‌ام امان و فراغتی برای تحصیل پیگیر نداشته‌ام و با اطلاعات تجربی‌ام حتما به نقص آدم‌های خودآموز مبتلا هستم. جبران این نقص‌ها همیشه زحمت مضاعف بر دوشم می‌گذارد. در ته ذهنم هم هرگز خودم را مترجم حرفه‌ای ندانسته‌ام.

  در ترجمه «فاوست»، همسرایی شخصیت‌ها را موزون ترجمه کرده‌اید و از امکانات شعر فارسی به خوبی استفاده کرده‌اید. مثلا در جاهایی از وزن و زبان شعرهای عامیانه و فولکلور فارسی به خوبی کمک گرفته‌اید و جالب این‌که زبان را هم نشکسته‌اید: «قلعه دیوار دارد/ دختر و قار دارد/ من سرباز دلیرم/ هرچه باشد می‌گیرم./ چه قلعه، چه دختر،/ چه دژ باشد چه دلبر./ آستین را بالا برچین/ به عزم صید شیرین./ بدَم، بدَم به شیپور!/ عیش ما را نکن کور...». یا لحن برخی شخصیت‌ها اگرچه عامیانه است اما در اینجا هم زبان نشکسته است و مثلا در جایی از کتاب آمده: «هرکی هم نازک‌نارنجی است، جل‌اش را جمع کند بزند به چاک!» براساس چه معیاری می‌توان از اصطلاحات عامیانه در اثری کلاسیک استفاده کرد بی‌آنکه زبان ترجمه دچار افت شود؟

خب همان جانب عینی سبک کلام، افت و اوج زبان آن را توجیه، بلکه ضروری می‌کند. کار این تغییر لحن در «فاوست» آسان‌تر می‌شود؛ چون هر صحنه از نمایش ما را به میان آدم‌هایی با پس‌زمینه‌های متفاوت اجتماعی می‌برد. البته چندجا در متن ترانه‌ها و سرودهایی پیش می‌آید که نمی‌شد به نظم ترجمه‌شان  نکرد. به این موارد محدود می‌توان با کمی حوصله لباس شعر پوشاند، خاصه اگر قالب آن، مثل ترانه، مشخص باشد.
 
تراژدی عصر مدرن 

  «فاوست» شاید مشهورترین اثر گوته باشد اما آیا می‌توان آن را مهم‌ترین اثر او هم دانست؟

طبیعی است که هنرمند در هر اثرش بخشی از جهان‌نگری و سرشت هنری خود را به جا می‌گذارد. از این ‌حیث اهمیت یک اثر باعث کورشدن فروغ دیگر آثار نمی‌شود. منتها اهمیت «فاوست» در این است که مرحله به مرحله در طول شصت ‌سال تحریر شده است. به این معنی مشایع تمام مراحل زندگی هنری گوته بوده است. و فراموش نکنیم که این نویسنده در عمل شاهدی بر دو قرن پرتحول بوده است. او که در میانه قرن هجدهم به دنیا آمده، فرزند قرن هجدهم و نوزدهم است و به‌این‌ترتیب وارث اندیشه روشنگری است در عین آن‌که شکل‌گیری دنیای صنعت و سرمایه را هم در قرن نوزدهم دیده است. خب موضوع «فاوست» هم چون که تاریخی است او را به قرن شانزدهم می‌برد. به میزان یک چنین زمان درازی «فاوست» یک پنجره فراخ به روی زندگی باز می‌کند. شاید این مشغلهِ عمر بودنش برای گوته، در میان مجموعه آثار این نویسنده به آن برجستگی می‌بخشد.

  از نکات قابل‌توجه کتاب، پی‌نوشت‌هایی است که به کتاب افزوده‌اید که به فهم بهتر متن گوته کمک زیادی می‌کند. جز این، مقاله مفصلی با عنوان «تاریخچه فاوست‌نامه‌نویسی» نیز به پیوست کتاب منتشر شده که در آن به سابقه «فاوست» در تاریخ آلمان، «فاوست‌»‌های نویسندگان مختلف و «فاوست» در ایران پرداخته‌اید. این کار زحمتی مضاعف می‌طلبد و در ایران چندان مرسوم نیست. چرا فقط به ترجمه خود نمایشنامه بسنده نکردید و متن‌های دیگری هم به آن افزودید؟

همچنان که عرض شد، «فاوست» ربط‌های بینامتنی با بسیاری آثار باستانی و اسطوره‌ای دارد، حتی از بسیاری نقاشی‌های دوران رنسانس الهام می‌گیرد، وانگهی به یک واقعه مشخص تاریخی برمی‌گردد، بسنده‌کردن به ترجمه صرف متن، کتاب را پادرهوا می‌گذاشت. مترجم در ضمن و به‌طور طبیعی معرف هم هست. منتها سهم معرفی درمورد این کتاب به اقتضای چندجانبگی موضوع آن بیشتر بود. خاصه که «فاوست‌»نویسی در اروپا از قرن شانزدهم یک سنت بدون وقفه دارد. مارلو، لسینگ، هاینه، توماس مان و پسرش کلاوس مان موضوع پیمان با شیطان را با استفاده از همان شخصیت‌ها، یعنی با فاوست و مفیستو دائم مطرح کرده‌اند.
 
وانگهی موتیف عشق زمینی از نگاه عرفان قرون وسطایی و جوامع سنتی موتیفی جهانی است و در ادبیات فارسی هم نمونه دارد. بنابراین مقایسه فاجعه گرتشن با سرنوشت شخصیت‌هایی چون برصیصای عابد یا شیخ صنعان حتما زمینه‌ای برای مقایسه سنت‌های متفاوت در بین فرهنگ‌ها به دست می‌دهد. البته من در این مورد گزیده‌ای را از تحقیق بینافرهنگی آقای طبری پیوست کتاب کرده‌ام. به‌گمانم رجوع به منابع اینترنتی مانند ویکی‌پدیا نمی‌توانست مجموع این اطلاعات را یکجا در اختیار خواننده بگذارد. چشم‌انداز بازکردن به روی حواشی و جوانب این اثر را در شناخت آن بی‌فایده ندیدم و برایم خوشایند بود که در این راه دسترسی به منابع لازم داشتم.  
 
  گویا «فاوست» مصداقی واقعی در تاریخ آلمان داشته و بعدها در میان مردم بدل به افسانه آدمی شده که از اخلاق مسیحی دور شده و داستان‌هایی عبرت‌آموز پیرامون این موضوع ساخته شده که در مقاله پیوست کتاب از آن با عنوان «فاوست عامیانه» یاد کرده‌اید. «فاوست» گوته چقدر با این تصویر عامیانه و همچنین با «فاوست» یوهان اسپیس و کریستوفر مارلو،‌که پیش از «فاوست» گوته منتشر شدند، تفاوت دارد؟

فاوست عامیانه را مسئولین کلیسایی و روحانیون مسیحی نوشته‌اند. آن هم براساس زندگی یک  دانشمند آلمانی در قرن شانزدهم، عصر رنسانس. تضاد عمده زمانه به ناچار در آن انعکاس پیدا می‌کند. در آن زمان هنوز دانش‌های زمینی و فلسفه یونانی کفر و دورشدن از یاد خدا تلقی می‌شده است. از سوی دیگر همین دانش‌ها بعد از قرون تاریک وسطا جانی نو و رواجی تازه می‌یافتند. کلیسا که تفاهمی با علم‌جویی فاوست نداشته، تمایل او را به جستن دانش، از جمله پزشکی و نجوم و کیمیاگری،  ناشی  از پیمان او با شیطان گمان می‌کند. شرط این پیمان هم گویا این بوده است که فاوست روحش را به شیطان بفروشد. بنابراین در «فاوست عامیانه» به جهت زنهار به مؤمنان، مرگ فاوست به دست شیطان رقم می‌خورد. «فاوست» مارلو به حکم اینکه مارلو انگلیسی بود و انگلیسی‌ها در آن دوران عمده‌ترین ملت دریانورد جهان بودند، رگه‌هایی از داستان «رابینسون کروزو» را در خود گرفته است. به‌هرحال این امر که هر نویسنده نگاه فلسفی خود را در این اثر بگنجاند، در «فاوست»نویسی تبدیل به سنت شده است.

  فاوست از چهره‌های مرکزی فرهنگ مدرن است که از زمان انتشار اولین اثر درباره او تا امروز، بی‌وقفه روایت شده است. رد فاوست را نه فقط در ادبیات بلکه در هنرها و حوزه‌های دیگر، از اپرا و آثار کلامی-فلسفی گرفته تا کتاب‌های کمیک، می‌توان دید. به‌عبارتی «فاوست» را می‌توان تراژدی عصر مدرن هم دانست. به‌ نظرتان چه چیزی باعث شده که چهره فاوست در تاریخ مدرن این‌قدر پراهمیت شود؟ آیا در ادبیات آلمان کسانی مثل گوته، لسینگ، هاینریش هاینه و توماس مان که هریک روایت خود را از فاوست به دست داده‌اند برای تصویرکردن زمانه‌شان به سراغ این مضمون رفته‌اند؟

همین‌طور است که می‌گویید، خود «فاوست عامیانه» از تضاد میان فروبستگی اجتماعی قرون وسطا با روح جوان و نوجوی رنسانس، فضایی دراماتیک می‌گیرد. دو قرن پس  از آن، «فاوست» گوته مشخصا مناسبات انسان و جهان را در دورانی مطرح می‌کند که دانش‌خواهی مرزهای اراده فردی را درهم می‌شکند، پول در قالب اسکناس شکلی انتزاعی به خود می‌گیرد، تولید کالا ماشینی می‌شود و به دنبال آن رقابت و سرعت در تولید مفهومی نو به زمان می‌بخشد، شتاب تبدیل به هدف می‌شود و مبنای رابطه میان انسان‌ها قرار می‌گیرد. تمامی این مناسبات می‌تواند مثل غولی که از شیشه بیرون می‌آید و سرخود می‌شود و دیگر فرمان نمی‌پذیرد، محصول دست آدم را با آدم دشمن کند. خاصه در بخش دوم «فاوست» این مسائل بیشتر مطرح می‌شوند. بخش اول در درونمایه اصلی‌اش نقد قرون وسطا است از نگاه اومانیسم.

 آیا به‌جز آثاری که به‌طور مشخص با محوریت «فاوست» نوشته شده‌اند، آثار دیگری هم هستند که به طور غیرمستقیم به «فاوست» توجه داشته‌ باشند؟ مثلا گویا توماس مان در «مرگ در ونیز» ارجاعی به «فاوست» داده است.

بله، در «مرگ در ونیز» صحنه‌ای کابوس‌مانند می‌آید که شخصیت‌هایش غول و جن هستند در حال برگزاری مراسمی مانند جشن لگام‌گسیخته شیاطین. این صحنه با «شب والپورگیز» یا همان جشن شیاطین در نمایشنامه «فاوست»، شباهت آشکار موضوعی و ساختاری دارد.

اما جیمز کروس نویسنده معاصر ادبیات کودکان در آلمان، کتابی دارد به نام «تیم تالر یا خنده به فروش رفته». و این داستان پسر یتیم اما خنده‌رویی است که از شدت فقر خنده‌اش را به یک سرمایه‌دار ثروتمند ولی  عبوس می‌فروشد. منتها تجربه‌هایش خیلی زود نشانش می‌دهند که خنده در زندگی بالاترین ثروت است. پشیمان‌شدن پسر یتیم از این معامله، واقعه رمان را به حرکت در‌می‌آورد. موتیف پیمان با شیطان در این رمان جوانانه هم موضوع کانونی است.
 
تراژدی عصر مدرن 

  «فاوست» گوته اثری آشکارا چندوجهی است که به جز ارزش‌های ادبی‌اش،‌ از وجوه مختلف دیگری هم مورد توجه بوده است. نوع نگاه و جهان‌بینی گوته و تصویری که او از عصر روشنگری به دست داده، باعث شده او به یکی از چهره‌های موردعلاقه مارکس هم بدل شود. مارشال برمن هم بخشی از کتاب «تجربه مدرنیته»‌اش را به گوته و «فاوست» او اختصاص داده و این اثر را «تراژدی توسعه و رشد» در فرهنگ مدرن نامیده است. عجیب این‌که گوته در ادبیات آلمان، در جایی میان جهان کهن و جهان نو قرار گرفته و حتی نسل نویسندگان و شاعران بعد از گوته او را نماد جهان کهنه می‌دانستند. از این حیث چرا «فاوست» او به اثری این‌‌قدر مهم بدل شده است؟

گوته عمری هشتادودو ساله داشته است، در روزگار او چیزی شبیه عمر نوح! او که روشنگر قرن هجدهمی است، اگر ده سال دیگر نقد بقا می‌یافت، جنبش‌های کارگری قرن نوزدهم را هم به چشم خود می‌دید. طبیعی است که نویسندگان نسل‌های بعدی حسی دوگانه در قبال او داشتند. او را از یک سو نماد عصر کلاسیک و  نماینده احیای «یونانیت» و اومانیسم می‌دانستند، از سوی دیگر مناسبات سرمایه‌داری زبان، اهداف و اولویت‌های ادبیات را برایشان تغییر داده بود. رفتن به جانب نگارشی رئالیستی و همدردی با محرومان جهان کارگری ضرورتی هرچه بیشتر می‌یافت. خب گوته در ضمن وزیر شاه ایالت فئودالی زاکسن–وایمار بود، آن هم در زمانی که بسیاری از نویسندگان نسل نو نه‌تنها با قدرت دولتی بیگانه بودند، بلکه درافتادن با این دولت‌های عقب‌مانده  کارشان را به تبعید یا هجرت کشانده بود.
 
در این میان مارکس در انگلستان زندگی می‌کرد که پیشرفته‌ترین کشور صنعتی روزگار او بود. وی در تشریح مکانیسم درونی سرمایه‌داری، کتاب «کاپیتال» را هم در همین کشور نوشته است. چشم آینده‌نگری که در «فاوست» به جهان نگاه می‌کند، موجب شده است که  این فیلسوف اقتصاددان چند تمثیل را هم از این نمایشنامه، در تشریح مکانیسم نظام سرمایه‌داری، در کتاب عمده‌اش «سرمایه» بگنجاند.

  مدتی پیش هم کتاب دیگری با ترجمه شما و با عنوان «گدا و دوشیزه مغرور» منتشر شد که مجموعه‌ای است از داستان‌های نویسندگان آلمانی‌زبان از قرن هجدهم تا امروز. در این کتاب داستان‌هایی از نویسندگان مشهور آلمانی در کنار داستان‌هایی از نویسندگان کم‌تر شناخته‌شده انتخاب شده است. معیار انتخاب داستان‌های این کتاب چه بوده است و آیا باز هم مجموعه‌هایی شبیه به این ترجمه خواهید کرد؟

تا دو یا سه نسل، ادبیات آلمانی به واسطه زبان‌های انگلیسی یا فرانسه به دست خواننده فارسی‌زبان می‌رسید. خب، در چنین حالتی به ناچار دایره انتخاب بر سر شهره‌ترین نویسندگان محدود می‌ماند. برشت، نیچه یا ریلکه از جمله این نویسندگان مطرح‌تر آلمانی بودند. حالا که چند مترجم آلمانی‌زبان به عرصه آمده‌اند، طبیعی است که دایره معرفی ادبیات این زبان هم فراخ‌تر می‌شود. خاصه چند نویسنده اتریشی مانند هرمان بروخ یا هوفمنستال، به رغم اعتبارشان تا حال معرفی نشده بودند، به همچنین روبرت موزیل. آن آنتولوژی فرصت داد من آن‌ها را معرفی کنم. در این میان  یک آنتولوژی دیگر در دست اتمام است که در آن هم باز چند نویسنده گمنام مانده معرفی می‌شوند.

  آیا بعد از انتشار بخش دوم «فاوست» همچنان کلاسیک‌ها را ترجمه خواهید کرد؟

در حال حاضر بخش دوم را در دست ترجمه دارم.  حواشی‌نویسی بر این بخش البته وقت بیشتری می‌برد. اگر عمری بود، یقین که اثر شایسته معرفی، بسیار زیاد است. به طور نمونه جای تاسف دارد که از فریدریش شیللر، دوست و حامی فکری گوته، ترجمه‌ای منطبق با زبان روز به بازار نمی‌آید.  

  هنوز بخشی مهم از آثار کلاسیک به فارسی ترجمه نشده‌اند و طبیعی است که ترجمه کلاسیک‌ها دشوارتر است و زمان و انرژی بیشتری‌ می‌طلبد. در غرب و حتی برخی کشورهای همسایه آثار کلاسیک با حمایت نهادهای فرهنگی ترجمه و منتشر می‌شوند که این موضوع در ایران سابقه‌ای ندارد و هر آنچه تاکنون منتشر شده نتیجه تلاش‌های فردی مترجمان بوده است. «فاوست» توسط انتشارات نیلوفر و با همکاری دانشگاه بهشتی منتشر شده است. به‌نظرتان حمایت دانشگاه‌ها و نهادهای فرهنگی چقدر در ترجمه کلاسیک‌ها ضروری است؟

البته دانشگاهیان بدون نگاه به مسایل یا منافع اداری‌شان هم تولید ادبی-فرهنگی بالایی دارند. منتها کار ترجمه در هر حال کاری فردی است. جز موارد محدود، سراغ ندارم که دانشگاهی برای ترجمه، آن هم ترجمه آثار هنری غرب، کاری تشکیلاتی کرده باشد. در زمینه فلسفه و علوم، وضع فرق می‌کند. مشکل دیگر دانشگاه‌ها این است که برای انتشارات خود، قدرت توزیع چندانی ندارند. این‌که نشر خصوصی هرباره چقدر آماده همکاری با نهادهای دولتی باشد، پیچیدگی‌هایی دارد که راه‌حل آن را باید از مسئولین مربوطه پرسید. به‌هرحال واقعیت این است که همکاری در کار چاپ تراژدی «فاوست»، استثنا بود. حسن‌اش هم این‌که کار ویرایش را آسان کرد.

  این روزها سی‌امین دوره نمایشگاه کتاب هم در حال برگزاری است. نمایشگاه کتاب تهران چقدر با نمایشگاه‌های کتاب دیگر کشورها متفاوت است؟ برخی معتقدند نمایشگاه کتاب تهران چیزی بیش از یک بازار بزرگ موقت کتاب نیست. نظر شما در این مورد چیست؟

طبیعی است که نمایشگاه کتاب در ایران اگر هم از غرب الگو گرفته باشد، در عمل بر اثر شرایط محلی ویژگی خودش تکامل پیدا می‌کند. درست است که در ظاهر به بازار موقت کتاب می‌ماند، اما هجوم جوانان به آن، نه‌تنها از تهران که از شهرستان‌ها هم، دل‌پذیری فصل بهار، و مکان مناسب‌تری که در این میان به آن اختصاص داده‌اند، اگر از جانب مثبت نگاه کنیم، نوعی «هفته جشن کتاب» پدید آورده است که این خوشایند است. البته نواقصی هم دارد. از جمله بین خوانندگان و تولیدکنندگان کتاب در این روزها ارتباط خاصی برقرار نمی‌شود و خاصه تلویزیون در ایجاد این ارتباط نقشی که باید، طبیعی است که برعهده نمی‌گیرد.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان