ماهان شبکه ایرانیان

علت رویگردانی انسان از پیمان های الهی

﴿الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُون ﴾[۱]

نکتۀ مهم در پیمان های خداوند، اقرار انسان به آن هاست. انسان با عقل و فطرت خود این پیمان ها را درک می کند چون حقایق الهی امری پیچیده نیستند. پس زمانی که انسان پیمان ها را درک کرد، به آن ها آگاهانه اقرار می کند.

﴿الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُون ﴾[1]

آنان کسانى هستند که پیمان خدا را [که توحید و وحى و نبوت است ] پس از استوارى اش [با دلایل عقلى و علمى و براهین منطقى با عدم وفاى به آن ] مى شکنند و آنچه را خدا پیوند خوردن به آن فرمان داده است [مانند پیوند با پیامبران و کتابهاى آسمانى و اهل بیت طاهرین و خویشان ] قطع مى نمایند و در زمین تباهى و فساد بر پا مى کنند، آنانند که زیانکارند.

 

علت رویگردانی انسان از پیمان های الهی

پیمان های خداوند - با توجه به آیات و روایاتی که نقل شد- عبارت است از مجموعه ای از حقایق اعتقادی، اخلاقی و عملی که پروردگار عالم از طریق وحی یا انبیاء الهی ارائه داده است. عمل کردن به این حقایق، مصداق وفای به پیمان های خداوند است.

نکتۀ مهم در پیمان های خداوند، اقرار انسان به آن هاست. انسان با عقل و فطرت خود این پیمان ها را درک می کند چون حقایق الهی امری پیچیده نیستند. پس زمانی که انسان پیمان ها را درک کرد، به آن ها آگاهانه اقرار می کند. انسان بعد از این اقرار، گاه به آن ها عمل می کند و گاه به آن ها عمل نمی کند و از آن رویگردان می شود، ﴿ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْکُمْ﴾[2] .

 

علت رویگردانی و عدم وفای انسان به پیمان های خداوند، تسلط خواسته های نامشروع اوست، نه آگاه نبودن از پیمان های خداوند. قرآن به طور مکرر بیان می کند: ﴿أَنْتُمْ تَعْلَمُون ﴾[3]، علم در لغت به معنای فهم است، پس رویگردانی نسبت به عهدهای خداوند به این خاطر نیست که انسان حق را درک نکرده است بلکه انسان حق را درک می کند ولی به علت سلطۀ خواسته های نامشروع و همچنین گرایش به مادی گری از آن رویگردان می شود و ناقض عهدهای خود نسبت به خداوند می شود.

 

چنین انسانی بیمار است و باید بیماری خود را معالجه کند. راه معالجه او در قرآن مجید - ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاء﴾[4] - و در سخنان انبیاء و ائمه طاهرین: یافت می شود. در نهج البلاغه در وصف پیامبر اکرم9 بیان می شود: «طبیب دوار بطبه» [5]، طبیبى است که همراه با طبّش در میان مردم مى ‌گردد.

 

اگر در هر عصری این بیماری معالجه نشود، افراد حق را قبول نکرده و به آن نیز عمل نمی کنند. این نوع بیماری باید با ظرافت معالجه شود تا حجاب های ظلمانی از قلب و عقل کنار رود. با از بین رفتن حجاب های ظلمانی، افراد ملتزم به مسائل اخلاقی و عملی الهی می شوند.

ای خسته درون تو نهالی است[6]                      

کز هستی آن تو را کمالی است

ای سایه ‌نشین هر درختی

بنشین به کنار خویش لختی

 

یاری طبیبان الهی در رفع حجاب های ظلمانی

هر حجابی بین انسان و پروردگار، باعث محروم شدن از فیض الهی می شود. انسان مؤمن هیچ گاه به طور کامل از فیض الهی محروم نمی شود چون کسی که به طور کامل محروم از فیض و رحمت الهی باشد، ملعون است. برخی از اعمال دنیوی انسان، باعث حجاب های ظلمانی می شود که او را از فیض الهی محروم می کند. طبیبان دینی با ارائه راه حل این مشکلات را رفع می کنند.

 

برای نمونه می توان این شرح حال را بیان کرد که یکی از شاگردان مرحوم قاضی خدمت ایشان عرض کرد: درس هایی را که ارائه می دهید، متوجه نمی شوم. حال آن که من فرد کم هوشی نیستم و در حوزه نجف مشغول درس خواندن هستم و فقط مطالب درس های شما را متوجه نمی شوم. ایشان فرمودند: آیا در شهر نجف خویشاوند دارید؟ شاگرد جواب مثبت داد و گفت: یکی از خویشاوندانم طلبه است و در درس شما شرکت می کند. آقای قاضی فرمودند: چگونه با او رفتار می کنی؟ جواب داد: با او ارتباط زیادی ندارم و کاری به کار او ندارم.[7] مرحوم آقای قاضی به او می فرمایند: راه فهم درس من این است که چند روز با اشتیاق به عنوان خدمت به بندۀ خداوند، بعد از درس سریع تر بروی و کفش های خویشاوند خود را جلوی پایش بگذرای. آن طلبه دستور استاد را انجام داد و روزهای بعد به استاد گفت که درس را خیلی خوب متوجه می شود.

 

نمونه ای دیگر از اموری که باعث محروم شدن انسان از فیوضات الهی شده و طبیبان دینی آن را معالجه کرده اند، ماجرای جابر جعفی است که در رجال کشی بیان شده است. ایشان یکی از معتبرترین چهره های شیعه است که به مقامات عالی رسید و می توانست در عالم تصرف کند. ایشان بر روی پلی در کوفه حرکت می کرد که در دست مردى انگشترى از یاقوت دید. جابر به او گفت: این یاقوت برّاق را ببینم. او هم انگشتر را درآورد و به او داد. جابر انگشتر را وسط آب خروشان فرات انداخت. آن مرد در حالى که بسیار ناراحت شده بود گفت: چه کردى؟ جابر گفت: ناراحت نباش، آیا دوست دارى به انگشترت برسى؟ گفت: آرى. دستش را به سوى آب گرفت، آب روى هم سوار شد تا نزدیک دستش رسید، یاقوت را گرفت و به صاحبش داد![8]

 

جابر جعفی با وجود چنین شخصیتی شکایتی راجع به خود به وجود مبارک امام جعفرصادق7عرض کرد - به طور مثال در قسمتی از زندگی پیشرفتی ندارم- . امام صادق7 با احاطه ای که داشتند، فرمودند: زمانی که به کوفه برگشتی، مقداری خرما تهیه کن و در محل عبور و مرور مردم بنشین و آن ها را بفروش. بعد از این کار، مشکل درونی ات حل می شود. جابر زمانی که به کوفه رسید، آن کار را انجام داد. خویشاوندانش به او گفتند: این کار دور از شأن توست. جابر در جواب آن ها گفت: این دستور امام زمان من است و سخنان ایشان نورانیت می آورد.

شاید این دستوری که امام صادق7 به جابر دادند، به خاطر اندکی خود اتکایی  در او بود. انسان نباید متکی به علم، ثروت و ... خود باشد بلکه باید خود را متکی به خداوند کند.

  ﴿عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون ﴾[9]

  باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.

 

اگر انسان در برابر خداوند مانعی از رذائل اخلاقی و فکری نداشته باشد، حقایق ارائه شده را باور و همچنین عمل می کند. علت اینکه بعضی افراد به فرامین الهی عمل نمی کنند، درک نکردن حقایق و پیمان ها نیست زیرا که درک کاملی از حقایق و پیمان ها دارند ولی چون ضعیف هستند، گرایش به لذت های ظاهری و مادی پیدا می کنند. بعضی افراد گرایش به لذت های غیر مشروع پیدا می کنند که با پیشروی در این امور، عقاید ارائه شده خداوند را رد می کنند. به عبارت دیگر پیوند خود را با  خداوند و حقایق قطع می کنند.

 

اقرار فطری

انسان در مقابل پیمان های خداوند، به دو صورت اطاعت خود را اعلام می کند: گاهی اقرار انسان نسبت به پیمان های خداوند لفظی است و گاهی اقرار انسان فطری است.

اقرار فطری همان اقراری است که انسان با زبان حال در باطنش با خداوند صحبت می کند. گاهی انسان در کتابی حقایقی را می خواند و در باطن خود آن مطلب را تایید و به آن اقرار می کند، بدون اینکه کسی مخاطب او باشد.

 

چند شاهد بیان می شود در تایید این که زبان حال و اقرار باطنی وجود دارد و نیاز نیست مخاطبی باشد تا فرد اقرار نماید.

در قرآن مجید آیه هشتاد و دو سوره یوسف بیان می شود که فرزندان حضرت یعقوب زمانی که به پدرشان می گویند پسرت دزدی کرده است، می گویند:

﴿وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتی کُنَّا فیها﴾[10]

حقیقت را از شهرى که در آن بودیم [و در و دیوارش گواه است ] بپرس.

 

زمانی که فرزندان حضرت یعقوب به ایشان می گویند: از مصر بپرس، یعنی اوضاع و احوال آنجا شاهد این است که فرزندت این کار را کرده است.

و نیز قرآن خطاب به یهودیان می گوید:

﴿وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْر﴾[11]

از آنان سرگذشت شهرى را که در ساحل دریا بود بپرس.

در این آیه بیان می شود که جریان تاریخ گویای این است که ساحل دریا در روز شنبه فعال بوده است و آنان مشغول ماهی گیری بودند و حرمت شنبه را شکستند.

 

در امالی این سخن ذکر شده است که:

«سل الأرض: من شق أنهارک، و غرس أشجارک، و جنى ثمارک؟ فإن لم تجبک حوارا أجابتک اعتبارا»[12]

از این زمین بپرس چه کسى راه نهرهاى تو را گشوده؟ و درختانت را غرس کرده و میوه هایت را رسانیده؟ اگر زمین با زبان معمولى به تو پاسخ نگوید به زبان حال جواب خواهد گفت.

 

انسان درک می کند کسی پیش از خودش این نهرها را به وجود آورده یا درختان را غرس کرده است و انبیاء به معرفی کسی که این افعال را انجام داده می پردازند. به عبارت دیگر انسان در باطن خود حقایقی را درک می کند و در باطن، اقرار خود را اعلام می کند.

پس ارائه حقایق، گاه ارائه حقایق تکوینی است که انسان به آن ها اقرار می کند. به عبارت دیگر این حقایق عهد الله است و اقرار عبد به عهد الله است.

.......................................

[1]. بقره (2) : 27.

[2]. بقره (2) : 83.

[3]. بقره (2) : 22؛ ال عمران (3) :71.

[4]. اسراء (17) : 82 : و ما از قرآن آنچه را براى مؤمنان مایه درمان ورحمت است، نازل مى کنیم .

[5]. نهج البلاغه، خطبه 107.

[6]. مؤلف: «مراد همان عقل و درک است».

[7]. مؤلف: «در شرح حال مرحوم آقای قاضی نیامده است که چرا این فرد با خویشاوند خود ارتباط نداشته است».

[8]. رجال کشی : 196. «فلما صرت على جسر الکوفة نظر إلی رجل معه خاتم یاقوت، فقال له یا فلان خاتمک هذا البراق أرنیه! قال فخلعه فأعطاه، فلما صار فی یده رمى به فی الفرات، قال الآخر ما صنعت! قال تحب أن تأخذه قال نعم، قال، فقال بیده إلى الماء، فأقبل الماء یعلو بعضه على بعض حتى إذا قرب تناوله و أخذه».

[9]. ابراهیم (14) : 12.

[10]. یوسف (12) : 82.

[11]. اعراف (7) : 163.

[12]. الأمالی «مرتضی» : 1/30.



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی