ماهان شبکه ایرانیان

انقلاب اسلامی چالش ها و تهدیدها

اگر به یک مرور تاریخی بپردازید خواهید دید آنچه که در ایران از اشرافیت تجربه کرده ایم، بیشتر فرهنگ آن بوده است

اگر به یک مرور تاریخی بپردازید خواهید دید آنچه که در ایران از اشرافیت تجربه کرده ایم، بیشتر فرهنگ آن بوده است. به عبارت دیگر ساخت یا نماد اشرافیت نتوانسته است حتی در اندازه غربی هم در جامعه ما وجود داشته باشد. غربیان تجربه اشرافیت را هم به صورت فرهنگ اشرافی و هم به صورت ساخت اشرافی داشته اند. در اینجا فرهنگ اشرافیت وارد شده است اما ساختهای اشرافی فرصت آنکه بتوانند به صورت نهادینه در بیایند پیدا نکرده اند. لذا ما هزینه اشرافیت را پرداخته ایم و هنوز هم می پردازیم اما نتوانسته ایم از اندک مزایای آن هم برخوردار شویم.

فرهنگ اشرافی در دوره قاجاریه به صورت رسمی و فئودالی اش در جامعه نمود پیدا می کند، اما با شکست اینها اشرافیت از لحاظ انتفاع ساقط می گردد و به کناری رانده می شود. گونه های مدرن اشرافیت از درون خود بورژوازی شکل گرفته و بیرون می آیند. اگر چه در ابتدا مورد حمایت دولت هم قرار می گیرند، اما دیری نمی پاید که پای دیکتاتوری و اقتدار طلبی نظام قربانی می شود. ما از آن به بعد با فرهنگ اشرافی مواجه هستیم، فرهنگی که در تار و پود این نظام نفوذ کرده و هر از گاهی خودش را نشان می دهد. شاید وقوع انقلاب اسلامی را بتوانید یک پدیده شگرف و تحول فرهنگی بزرگ ارزیابی کنید که توانست بر تمایلات اشرافی خواهانه فائق آید. اما یک تجربه تلخ تاریخی داریم و آن همین است که مقابله با یکی از صور اشرافیت و مانع شدن از تجلی آن راه را بر صورتهای دیگر اشرافیت مسدود نمی کند. از درون سه وجه اشرافیت که در قالب فردی، گروهی و ساخت دولتی که خدمتتان معرفی شد؛ آنچه در اول انقلاب به صورت قاطع بر آن فائق آمدیم، هر سه صورت یا تجلیات اینها بود؛ به ویژه در ساختهای دولتی، سپس در گرایشهای گروهی و نهایتا در رفتارهای فردی. اما اگر به همین تناسب به جامعه ایران نگاه کنید، ریشه هایی از اشرافیت در قالب فردی باقی مانده بود. در درون جامعه، قشرها و گروههایی بودند که علی رغم شکل گرفتن فرهنگ انقلاب، همچنان خود را وامدار اصول اشرافیگری می دانستند، البته عرصه و مجال بروز نداشتند.

شاید اگر تحولات حدود دو و نیم دهه پس پیروزی انقلاب اسلامی را بررسی کنیم، بتوانیم آن را به سه دوره متمایز از هم تقسیم کنیم.

دوره اول: از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تا زمان جنگ تحمیلی و سالهای پایانی جنگ تحمیلی .

دوره دوم: از انتهای جنگ تحمیلی تا پایان دو دوره ریاست جمهوری جناب آقای رفسنجانی که معمولا تحت عنوان دوره توسعه اقتصادی از آن یاد می شود.

اشرافیت و خصلتهای اشرافیگری در هر سه دوره وضعیت و تحلیل خاص خودش را دارد؛ چرا که در هر دوره شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی متفاوت بوده است.

بررسی و تحلیل دوره اول:

شاخصه بارز دوره اول حضور حضرت امام «ره» همراه با شرایط و اصول انقلابی حاکم پس از پیروزی انقلاب است. این شرایط فضای مناسبی را برای رشد فرهنگ اسلامی پدید آورده بود . بهترین نمودهای فرهنگ اسلامی را می توان در همین دوره مشاهده کرد ارزشهای اسلامی و آنچه که منتسب به اسلام است، نوعی مقبولیت فردی، گروهی و ساختاری داشت. اگر رئیس جمهوری چون شهید رجایی وجود داشت! ، گروهها و جناحهایی در خور شأن او نیز حضور داشتند، یعنی آن گروهها هم از اصول انقلابی شان متأثر بودند و در چارچوب منافع کلان انقلاب و اسلام فعالیت می کردند. متعاقبا به درون جامعه هم می رفتند و تک تک افراد نیز در همان شأن و اندازه عمل می کردند. بزرگترین ایثارها، جوانمردیها و ساده گیریهای معیشتی را در این دوره می توان سراغ گرفت.

البته فضا یکسان نمی ماند و متعاقبا تحولاتی هم که ریشه در درون دارد؛ یعنی متأثر از روند جهانی شدن است، باعث پیدا شدن مشکلاتی می شود.

به هر حال در دوره اول حیات حکومت دینی در جامعه ما با توجه به شرایط انقلابی حاکم و به ویژه تهدیدهای بیرونی که نسبت به اصل انقلاب بود، نظام جمهوری اسلامی توانسته بود به مدد نزدیکی به زمان ظهورش و روحیه حاکم بر مردم، نوعی انسجام فرهنگی در خودش ایجاد کند.

آن بنیه قوی فرهنگی هنوز کاربرد داشت و گفتمان اسلامی که در آن زمان شکل گرفته بود برای مردم، گروهها و دولت مفهوم بود و همه می توانستند در درون آن گفتمان، سخن یکدیگر را بفهمند. عنصر فرهنگی بارزی که در آنجا وجود داشت عملا راه را برای حضور آفت گونه اشرافیت سد کرده بود. لذا شاهد هستیم که نهادهای دولتی در حد بالایی از تهدیدات اشرافی گری به دور بودند؛ به ویژه به خاطر حضور عناصر فرهیخته و انقلابی که نه تنها مخالف با اشرافیت بودند بلکه اظهار مخالفت با اشرافیت را نوعی افتخار می دانستند؛ افرادی که حاضر نبودند از حداقل امکانات موجود و حتی آن امکاناتی که مشروع بود استفاده کنند تا مبادا تجلی اشرافی گونه ای به خود بگیرند. مخالفت با اشرافیت و پرهیز از نمادهای اشرافی به عنوان یک الگو و یک شاخص حکومتی، بهترین نماد فرهنگی بود که می توان در آن زمان شاهد بود. این یک اصل اسلامی است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بعد از اینکه در مدینه منوره تأسیس حکومت کردند، توصیه شان این بود که دولتمردان بایستی از پرداختن به رفتارهایی که به نوعی بوی اشرافیت می دهد پرهیز کنند؛ ولو از راه مشروع باشد. باید دقت کرد که بحث مقابله با اشرافیت در راههای مشورع است نه در راههای غیر مشروع. راههای غیر مشروع که جای بحث ندارد. مشخص است که دولتمردان از طریق غیر مشروع نباید به کارهایی بپردازند که آنها را به طبقه اشراف نزدیک کند. استفاده از راههای غیر مشروع که به طور قطع برای دولتمردان و بلکه برای افراد عادی نیز مذموم است. آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بر آن تأکید داشته اند و می توان آن را در سیره علوی نیز دید، تأکید بر این است که دولتمردان از طریق مشروع هم نباید در این راه گام بنهند.

در دوره اول مشاهده می شود که شهید رجایی هنگامی که به مسند ریاست جمهوری می رسد و بحث از حقوق ایشان می شود، اعلام می دارد که همچنان مایلم که در استخدام منطقه 14 باشم و حقوق خود را از همان محل دریافت کنم. این یک امتیاز مشروع است که ایشان از پذیرش آن خودداری می کند.

بحث این نیست که دولتمردان نباید به رانتهای قدرت متصل شوند. حرمت استفاده از رانت که به طریق اولی مسجل است. خطاب امیر المؤمنین علیه السلام نسبت به شریح قاضی این نیست که پول خانه را از کجا بدست آورده ای. نامه صراحت دارد که: ای شریح شنیده ام که خانه ای به قیمت هشتاد دینار خریده ای و سند را امضاء کرده ای و شاهد و گواهانی هم گرفته ای که این خانه از آن توست. بعد می فرماید: اگر از راه نامشروع بدست آورده ای که این اصلاح موضوع بحث ما نیست. او که محاسبه خاص خود را دارد و تو باید در محکمه عدل حاضر شده و پاسخ بدهی. اما اگر از راه مشروع بدست آورده ای، باید بیایی و به امیر مؤمنان پاسخ بدهی . چه معنا دارد که شریح قاضی ما در جامعه ای که هنوز دچار فقر و فلاکت است، خانه ای اینگونه داشته باشد؟

یک فرد عادی در جامعه می تواند از راه مشروع به چنین منزلی برسد، اما کسی که دولتمرد شد و در اختیار حکومت دینی علی علیه السلام قرار گرفت، دیگر نمی تواند نسبت به روندهای تبعیض آور درون جامعه اش بی تفاوت باشد.

بنابراین آنچه در دوره اول دیده می شود، فرهنگ ضد اشرافی است. لذا این فرهنگ هم در سطح دولت و هم در سطح گروهها عمل می کند. البته جوانه های بسیار ضعیفی از اشرافیت را فقط در سطح فردی می توان دید که آنها هم به خاطر جو حاکم بر جامعه معمولا در شرمساری و در خفا بودند. تجلی و یا تجربی خلق و خوی اشرافی در آن جامعه میسر نبود. رمز آن موفقیتها و آن تلاشهای شگرف و آن کارهای عظیم به آن برمی گشت که در ساخت بالا یعنی دولت و گروهها اصل بر اشرافیت نبود.

ب دوره دوم:

در دوره دوم انقلاب اسلامی تز توسعه اقتصادی مطرح شد و با تمام نتایج نیکویی که این تز از حیث بنای عمارت اقتصادی برای جامعه اسلامی داشت، یک آفت مهم نیز در بطن آن نهفته بود، و آن این بود که اشرافیت زمینه و بستری را پیدا کرد که بتواند از حد رفتارهای فردی به درون قالبهای گروهی نفوذ کرده و از آنجا در درون نظام سیاسی رخنه نماید. این شاید یکی از آن بلاهای مهمی بود که به صورت عرضی (با خوشبینانه ترین تفسیر) در دوره توسعه اقتصادی رخ داد.

بحث این نیست که متولیان توسعه اقتصادی، آگاهانه شاید چنین اهدافی را دنبال می کردند، شاید این روند جزء ماهیت و ذات توسعه اقتصادی باشد که هر جا این توسعه شکل بگیرد، به طور قطع چنین پیامدهایی داشته باشد.

اولین گروههایی که بر اساس سرمایه و رفتارهای خاص نسبت به سایر افراد متمایز شدند، در این دوره ظهور کردند. ظهور این گروهها بهره های اقتصادی داشت و پروژه های کلانی را برای ما به ارمغان آورد. شاید اینها توانستند مانع بعضی از کمبودهای اقتصادی شوند، اما نمی توانیم فراموش کنیم که باعث شدند رفتارهای اشرافی گونه در حد گروهها بوجود آید. اسم گروه خاصی را نمی برم، اما شکل گیریی گروههایی که حالت یا رفتارهای اشرافی گونه داشتند در فضای آن روز میسر شد و این گونه از اشرافیت بود که توانست با نفوذ در بخشی از سازمان اداری کشور رفتارهای نابهنجاری را از خود به نمایش بگذارد.

در اینجا این نکته مهم را در خصوص اشرافیت بیان می کنم و آن هم این است که خطر اشرافیت معمولا از بالاست. اشرافیت از جمله آفاتی است که تا در بالای هرم سیاسی لانه نکند، نمی تواند به طور مؤثر در اعمال قدرت یا رفتار و فرهنگ سیاسی جامعه اختلال ایجاد کند. مهمترین آنها هم از همین جا ناشی می شود. اشرافیت بلیه ای است که سرریز می شود. اگر زمامداران در یک جامعه خصلت اشراف گونه پیدا کنند، بالطبع این خصلت در درون جامعه سرریز می شود .

هر چه رفتارهای اشراف گونه در درون کانون اصلی نظام و قدرت سیاسی بیشتر شود، تجلی آن در بطن جامعه و در رفتارهای فردی هم افزونتر می گردد. به همین خاطر است که در مبارزه با اشرافی گری در سیره نبوی و علوی می بینید که بیشترین تلاشها و سرمایه گذاریها متوجه دولتمردان بوده است تا مردم.

بسیاری از نعمتها و رفتارها برای مردم مشروع است و حکومت دینی با آنها مبارزه نمی کند، اما اگر همان رفتار در حد دولتی ظاهر شود به شدت از سوی دولت دینی با آن برخورد می شود .

من چند نمونه را از این بابت خدمت شما عرض کنم تا شما ببینید که چرا مشکل در جامعه ما ریشه دوانیده است. در دوره دوم مشکل این نبود که رفتارهای اشرافی گونه در درون جامعه و در سطح رفتارهای فردی مشاهده می شد، مشکل نفوذ این رفتار در ساخت رسمی کشور بود.

اکثر ما از نامه حضرت علی علیه السلام به عثمان بن حنیف مطلع هستیم. ماجرا این است که یکی از استانداران حضرت علی علیه السلام شبی بر سفره گروهی از اشراف می نشیند، غذایی می خورد، پس از چندی نیز از سوی امیر مومنان مورد مؤاخذه قرار می گیرد.

عثمان بن حنیف شخص کمی نبود. او از جمله شخصیتهای برجسته و جزء بازوان معتبر و عصای دست امیر مؤمنان به حساب می آمد. لذا او را باید به عنوان یک پشتوانه و شخصیت بزرگ انقلابی تلقی کنیم. او کسی بود که امیر مؤمنان در انتخاب او مطمئن و مستظهر به کار و سیاست او بود. چنین شخصی خطایی کرد و به اصطلاح امروزی در یک پارتی حاضر شد. واکنشی که امیر مؤمنان نشان می دهد نسبت به هیچ یک از افراد شرکت کننده در آن جلسه نبوده و صرفا متوجه خود عثمان بن حنیف است. یک شخصیت بزرگ لقمه نانی می خورد و آبروی او در کل تاریخ می رود . امروزه هم که ما نهج البلاغه را باز می کنیم باز تعبیر امیر مؤمنان نسبت به عثمان بن حنیف نظرمان را جلب می کند. معادله سنگینی است. چرا امیر مؤمنان با این شدت با قضیه برخورد می کند؟

بحث این نیست که عثمان بن حنیف یک فرد است. شما مطمئن باشید اگر عثمان بن حنیف استاندار نمی بود. و در چنان مجلسی حاضر می شد، مورد توبیخ این چنین قرار نمی گرفت. و در بستر تاریخ مورد اتهام واقع نمی شد. اما وقتی در مسند حکومتی می نشیند باید جلوی او را گرفت .

«انما الناس علی دین ملوکهم» باید مواظب باشیم که اشرافیت دین ملک نشود.

مؤثرترین استراتژی مبارزه با اشرافیت، خشکاندن ریشه آن در درون حکومت است که اگر در آنجا آن سرچشمه خشکانده نشود، هر چقدر در جامعه مصوبه و بخشنامه بگذاریم و با اشرافیت فردی و گروهی مبارزه کنیم فایده ای ندارد.

در دوره دوم از حیات جمهوری اسلامی، فراموش کردیم که توسعه اقتصادی در بطن خودش گروههایی را می پروراند که از لحاظ اقتصادی ذی نفوذ هستند. کسانی که پول یا قدرت اقتصادی پیدا می کنند، خودشان را محدود در قلمرو رفتارهای اقتصادی نگه نمی دارند و بعد از دستیابی به ثروت بحث سیاست و قدرت مطرح می شود. این یک اصل جامعه شناختی است که در حوزه سیاست به آن توجه می شود. گروهها و یا افرادی که بتواند قدرت مادی را بدست آورند بعد از آن متوجه کانونهای قدرت سیاسی خواهند شد. چرا؟ به خاطر اینکه بتوانند با پشتوانه قدرت منافع مادی خود را تضمین کنند. اینجاست که شکل گیری گروههای اقتصادی قوی در دوره دوم حیات جمهوری اسلامی به نحوی تاریخ تحولات جمهوری اسلامی را رقم می زند و این گروهها به سوی مجلس مایل می شوند. زیرا مجلس به عنوان یک کانون قانون گزاری که می تواند اصول قانونی همسو با اهداف آنها را تصویب کند باید فتح شود.

ج دوره سوم

وقوع این تحولات فرهنگی و رونق گرفتن برخی شعارهای سیاسی دور تازه ای از رفتارهای اشرافی را متجلی کرد که در فضای بعد از دوم خرداد با آن مواجه هستیم. بحث ما در ارزیابی دولتها نیست. ما فرض قاطع را بر این می گذاریم که دولت، سلامت دارد. بحث در فضایی است که ایجاد می شود. این یک نکته بسیار مهم است که در حوزه مباحث و تحلیل سیاسی باید آن را مد نظر قرار دهید. بحث فضا سازی است. زمانی ممکن است ما متصدی یک منصبی در دانشگاه شویم و یک فرد انقلابی و ارزشی هم باشیم. اما اصولی را به اجراء گذاریم که فضایی را ایجاد کند که رفتارهای نابهنجاری در آن فضا اجازه رشد و فعالیت یابند. لذا در دوره دوم و سوم بحث این نیست که سیاست رسمی نظام، اشرافیت است. اما بحث این است که بعد از دوره اول فضایی شکل می گیرد و در دوره سوم هم همین فضا وجود دارد، به گونه ای که اشرافیت حس می کند می تواند در این فضا تنفس کند. در دوره دوم بنیانهای اقتصادی آن گذاشته می شود و در دوره سوم تحت لوای بعضی واژه های خوب اصول فرهنگی سیاسی خودش را تحمیل می کند.

بحث آزادی، فی نفسه بسیار مبارک و میمون است و دولت دینی معارض با آزادی نیست. اما این بحث دیگری است که ذیل عنوان آزادی یک فرهنگ تحمیلی نامأنوس با فرهنگ اسلامی را که مبتنی بر رفتارهای قشر و گروه خاصی که در پرداخت هزینه های انقلاب، حاضر نبوده است، ترویج شود. لذا آنچه که ما امروز با آن مواجه هستیم در حقیقت به دو دوره از انقلاب متعلق است . ما متأسفانه یک دوره بسیار خوب را که ارزشهای انقلاب هنوز شدیدا حاکم بود و ما باید در آن زمان برنامه ریزی می کردیم تا الگوسازی کنیم را از دست دادیم و نتوانستیم از آن شور انقلابی استفاده کرده و رفتار انقلابی را در جامعه نهادینه کنیم.

نطفه اشرافیت در دوره دوم بسته شد و هنوز هم مشغول بالندگی است. از دیدگاه جامعه شناسی، اشرافیت از آن حیث که توانسته است به درون قدرت سیاسی نفوذ کند خطرناک است، اما چگونه می توان با این پدیده مقابله کرد؟

راه های مقابله با پدیده اشرافیت:

بنده بر این باورم که با توجه به نفوذ این رفتار در حوزه قدرت سیاسی، بی تردید باید اولویت اول را به خود نظام حاکم داد. اگر بخواهیم اصلاحاتی صورت بگیرد باید ابتدا در درون نظام سیاسی اجرا شود. اگر توانستیم این کار را انجام دهیم. در دو سطح گروهی و فردی هم موفق خواهیم بود.

امروزه پرداختن به حوزه شبکه رفتارهای فردی و گروهی، دیگر پاسخگو نیست. باید به سراغ سرچشمه که خود نظام سیاسی است رفت.

اول از همه باید به سراغ یک سیستم نظارتی قوی رفت که بتواند عناصر نامطلوب را که در درون هستند اما مایل نیستند رفتار سالمی به نمایش بگذارند شناسایی و با آنها برخورد قاطعانه کند.

مسأله دیگر بحث هویت انقلاب است که در معرض خطر قرار گرفته است. مطمئن باشید اگر اشرافیت بخواهد در چند سال آینده به حیات خود ادامه دهد، کل نظام سیاسی را در بر خواهد گرفت و فساد را دامن گیر خواهد کرد. اگر امروزه افرادی را در درون نظام داریم که می توانیم بر روی سلامت آنها انگشت بگذاریم، بدون شک تا چند سال دیگر کانون شبکه اشرافی این اجازه را به ما نخواهد داد.

برخوردها باید قاطعانه باشد و گرنه نمی توانیم به مقابله با اشرافیت امیدوار باشیم. باید زوایای این کانونی که اکنون نظام قدرت بر آن استوار است، اعم از قوای مجریه، مقننه و قضائیه مورد بازنگری قرار گرفته و یک پالایشی در حوزه رفتارهای اشرافی صورت بگیرد . اگر دولتمردان ما نتوانند خودشان را از شر اشرافیت خلاص کنند، هیچ امیدی نیست که بقیه بتوانند.

یکی از حوزه های مؤثر برای برخورد با اشرافی گری آن است که کانالهای اعمال نفوذ از سوی گروههایی که تمایلات اشرافی دارند در گام دوم قطع بشود. پس استراتژی مبارزه با اشرافیت در سه مرحله تجلی می کند.

1 اصل نظارت:

پالایش نظام سیاسی حاکم با اصل نظارت و برخورد قاطع ممکن می شود و متأسفانه از جمله نکاتی است که ما امروزه با اهمال از کنار آن می گذریم. ما نباید دامنه نظارتها را کاهش بدهیم. اصل در حکومت دینی افزایش دامنه نظارت است. به هیچ وجه نظارت معارض با اقتدار ملی نیست. به طور قطع شرایط امیر مؤمنان از ما بدتر بود و ایشان باید در آن زمان برای تأسیس حکومت دینی دامنه نظارت را کم می کرد تا بتواند حکومتی دینی را مستقر کند اما نکرد و اصل را بر نظارت گذاشت. در حوزه نظارت در حکومت علوی نکته بارز این است که نظارت بیشتر متوجه درون نظام و مجریان نظام است تا مردم.

اگر به نامه ها و خطبه های امیر مؤمنان مراجعه کنید، دو نکته به چشم می خورد، یکی تکرار زیاد کلمه «لقد بلغنی» به معنی اینکه به من خبر رسیده است که معلوم است برای امیر مؤمنان ناظری بر استاندارش بوده است.

این خیلی مهم است، که در آن سیستم ابتدایی آن روز، اگر استاندار در یک مجلس شام شرکت می کرد، امیر مؤمنان با خبر می شد.

بنابراین باید سیستم نظارتی در کشور قوی عمل کند و اتفاقا بیش و پیش از رفتار مردم باید رفتار زمامداران کنترل شود. لذا اولین گام از استراتژی مبارزه با اشرافیت از طریق نظارت مستمر بر خودیها و کسانی که متولیان امور هستند می باشد. هیچ شخصیت انقلابی در روزگار ما نمی تواند از عثمان بن حنیف نسبت به امیر مؤمنان انقلابی تر باشد. هیچ کس نمی تواند از شریح قاضی به امیر مؤمنان نزدیک تر باشد. حتی محمد بن ابی بکر هم از تازیانه نظارت علی علیه السلام دور نبود. با اینکه این افراد برای علی علیه السلام بسیار کار کردند و پشتوانه علی علیه السلام بودند. وقتی که در اندیشه سیاسی اسلام می خوانید که قدرت از جنس مسؤولیت است، این یعنی اینکه هر که قدرتش بیشتر شد و پستش بالاتر رفت نباید فکر کند که امتیازات بیشتری می تواند بگیرد بلکه باید سختی بیشتری بکشد و به همین دلیل است که امیر مؤمنان سختی بیشتری می کشید.

2 جلوگیری از کانال نفوذ گروههای اشرافیت گرا:

در گام دوم باید سراغ گروهها رفت. پاره ای از گروهها و دسته جات به وجود آمده اند که بنیان های قوی دارند و در مقام اعمال نفوذ در قدرت سیاسی هستند. احزاب، گروهها و تشکلهایی که شاخص بارز آنها این است که از بالا شکل گرفته اند. یعنی به طور متعارف از بطن جامعه نجوشیده اند در این مرحله باید از طریق قانونی با این احزاب و گروهها برخورد و راه نفوذ آنها در قدرت سیاسی بسته شود.

3 الگوسازی:

بعد از این دو مرحله است که ما باید برویم سراغ افراد و الگوسازی کنیم و از طریق آموزش و با کمترین هزینه از سوی اقتدار رسمی و وضع ضوابط قانونی کم کم جلوی رفتارهای اشرافی گری را در درون جامعه هم بگیریم.

تحجر و روشنفکری دو بستر اشرافیت

نطفه اشرافیت در هر جامعه در مناسبترین مکانها شکل می گیرد. اما اینکه اشرافیت خواسته باشد خودش را پنهان کند، این ممکن نیست و این یکی از امتیازاتی است که دارد. اشرافیت مثل امراضی است که نمود دارد. بعضی از آفات هستند که مانند بیماریهایی که در درون جان آدمی می افتد، نمود بیرونی ندارد و تجلی نمی کند تا به ناگاه فرد را به زمین می زند . این بیماریها بسیار خطرناک هستند. اما اشرافیت یک امتیاز خوب دارد و آن این است که هر موقع شروع به رشد کند، به راحتی نمود پیدا می کند و ما می توانیم التهابات آن را در جامعه ببینیم. در جامعه ای مانند جامعه ایران بهترین حوزه ها و مناصب برای اشرافیت می تواند حوزه دین و روشنفکری باشد. اشرافیت یک خوی و یک فرهنگ است که دنبال جای مناسب می گردد. لذا تقدس مآبی و روشنفکر مآبی می تواند کانونی برای اشرافیت باشد. اما شما مطمئن باشید که آن روشنفکر و یا آن مقدسی که دچار این آفت بشود، بعد از مدتی تشت او از بام خواهد افتاد و دیگر نمی تواند ریاکارانه آن را پنهان کند. خود به خود نمود پیدا می کند. در مقام اول ظاهرشان متغیر می شود. رفتارشان دو گانه می شود. به گونه ای که آن دسته از مخاطبان خودشان را که در شأن اجتماعی پایین تر هستند، اصلا جزء آدمیان بشمار نمی آورند. حتی در کلام هم تجلی می کند. به گونه ای که شما می توانید تئوریهای مبتنی بر تمایز و تأیید شکافهای اجتماعی را در کلام او ببینید. تئوریهایی را مطرح می کند که اشرافیت به عنوان یک پدیده طبیعی اجتماعی باید وجود داشته باشد و توسعه بدون اینها اساسا امکان ندارد و موتور محرکه اینها هستند. لذا هم دین و هم حوزه علم و دانش هر دو استعداد این را دارند که محل اشرافیت واقع بشوند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی