عصرایران؛ دکتر پارسا بهمنی، متخصص روانشناسی- در سال 1363 «زنی» کت و شلوار پوشید و به دیدار رهبر فقید انقلاب در جماران رفت. محافظان آیتا... خمینی او را در جسمی مردانه و قرآن به دست دیدند که به سمتشان میآید. آنها اجازه ورود او به بیت را ندادند. زیر فشار روانی زیاد، هوشیاریاش را از دست داد. خبر به سیداحمد، فرزند آیتا... رسید. او به پدر اطلاع داد و زمانی که رهبر فقید انقلاب از اتفاق افتاده باخبر شد، برافروخت؛ که چرا در بیت ایشان باید چنین اتفاقی برای یک مسلمان افتاده باشد. آن مراجعه کننده زندهیاد مریم خاتون ملکآرا بود. وقتی آیتا... توضیحات او را شنید، قانع شد که اجازه عملی را که آن زمان «تغییر جنسیت» خوانده میشد بدهد.
با فتوای این مرجع تقلید، ایران به اولین و تنها کشور مسلمان در زمان خود تبدیل شد که به شهروندان ترنسجندرش اجازه میداد برای جراحی تصمیم بگیرند. گفته میشود کسی که آن زمان برای مریم خاتون چادری برید و با صلوات فتوا را به دست ایشان داد، آیتا... خامنهای رئیس جمهور وقت و رهبر کنونی بود. در بخشی از فتوا چنین آمده است: «تغییر جنسیت با تجویز طبیب مورد اعتماد اشکال شرعی ندارد». ایشان با لحنی مهربانانه اضافه میکند: «انشاااللهتعالی در امان باشید و کسانی که شما ذکر کردهاید مراعات حال شما را بکنند».
اینک بعد از 40 سال از آن فتوای تاریخی، وضع اقلیتهای جنسی و به طور خاص ترنسجندرها در ایران چگونه است؟ این گزارش-مستند به همین موضوع میپردازد. در بخش نخست، تجربه یکی از ترنسهایی که توصیه به باردار شدن شده، روایت میشود. بخش دوم، به موضوعهای بیشتری همچون فرضیه «افزایش شمار ترنسها در ایران»، چگونگی عملهای جراحی، هورموندرمانی اشتباه اقلیتهای جنسی و جنسیتی از جانب پزشکان، ناتوانی پزشکان در تشخیص افراد هرمافرودیت از افراد ترنس و مراجعانی که رواندرمانگرانشان آنان را گمراه کردهاند میپردازد.
تلاشی سازمان یافته
«بعضی پسرها یک طوری لباس میپوشند از دختر بدتر. یک پدر و مادری آمدند پیش من، گلایه دارند که دخترشان ترنس است. مادرش طوری لباس میپوشد که بهش گفتم این طور که تو لباس میپوشی معلوم است که بچهات ترنس میشود. پدرش یک طوری لباس پوشیده که بهش گفتم تو مثلن 50 سالت هست! ولی انگار یک بچه قرتیِ 15 ساله لباس پوشیده ای».
اینها را دکتر «میم. ر. میم» روانپزشک و دانشیار دانشگاه تهران میگوید؛ او مدعی ابداع روشی برای تغییر هویت جنسی در ایران است. سالها است که تلاش برای تغییر هویت جنسی افراد منسوخ شده. خود را یکی از اعضای جامعه اقلیتهای جنسی معرفی میکنم: «در اینترنت خواندم که میتوانید به ترنسها کمک کنید هویت جنسی خود را تغییر دهند. برای همین به شما مراجعه کردهام. میتوانید به من کمک کنید؟». او میگوید: «جدای از ترنسها، این مشکل شما هم به سادگی حل میشود، فقط لازم است خودت بخواهی، بعد هم بدون درد، با لذت کمکت میکنیم تا آن را تغییر بدهی».
البته تنها همین پزشک نیست که به صورتی سازمانیافته در این زمینه کار میکند. آنطور که دکتر بهنام اوحدی، روانپزشک و سکسدرمانگر میگوید، دو نفر دیگر، یکی در دانشگاه تهران و یکی در دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی به فعالیت مشابهی مشغول هستند.
تلاشها برای تغییر گرایش جنسی پیشینهای طولانی دارد؛ اغلب آنها اما شکست خوردهاند. یکی برای اینکه بیشتر تحقیقات نشان میدهند که هویت جنسی انسان تغییرپذیر نیست. دوم اینکه تلاشها برای تغییر هویت جنسی و جنسیتی اغلب با خودکشی فرد تحت درمان روبرو شده. به همین دلیل بسیاری از کشورهای جهان این تلاش را که «تبدیل درمانی» نامیده میشود، ممنوع کردهاند؛ مجازات سنگینی هم برایش در نظر گرفتهاند. از زندانی شدن فرد «درمانگر» تا گرفتن مجوز پزشکی او.
در ایران هیچ قانونی برای رویکرد پزشکی/ درمانی روشن وجود ندارد که پروتکل یک درمانگر در برابر این مراجعان را مشخص کند. دکتر «میم. ر. میم» میگوید: «حالا اگر بگذاری، درمانت را شروع کنم... خُب ما چرا غذا میخوریم؟ برای اینکه زنده بمانیم. ولی اگر فقط برای لذت غذا بخوریم چه؟ فقط فست فود و غذاهای مضر بخوریم؟ کلسترول و قند خون و هزارتا بیماری دیگر میگیریم. رابطه جنسی هم مانند همین است؛ گاهی انسان فقط برای لذت این کار را میکند، گاهی برای بقا و زندهماندن. گاهی نرمال عمل میکنی، گاهی هم غیرنرمال».
در حین صحبتهای او یاد این میافتم که یکی از این سه نفر –او و دو همکار دیگرش- گفته «امام خمینی را از سر سادهدلی ایشان فریب دادند و آن فتوا را گرفتند». دکتر بهنام اوحدی اما میگوید: «امام خیلی هم باهوش بود. کسی ایشان را فریب نداد. ایشان آن فتوا را با نظر استاد دکتر طریقتی صادر کردند.»
من اما پیش از قرار ملاقات با این فرد، به دیدار افراد ترنس دیگری در مشهد، شیراز و بوشهر رفتهام.
امیر: به من گفت باردار شو!
«خانم دکتر، روانشناسم، هرچه اصرار کردم قبول نکرد. گفتم از بندرعباس تا شیراز 7 ساعت راه هست... بگذار جلسات آنلاین باشد. زیربار نرفت که نرفت».
راهنما را میزند به سمت چپ. بازتاب درختان سبز افراشته دو طرف خیابان و داخل بولوار افتاده روی شیشه تیبای امیر. کنار پارک آزادی پارک میکند: «حالا اشکال هم ندارد؛ مسافر میآورم از بندر. دارم پولهامو جمع میکنم؛ قِرون روی قِرون میزارم. برای اینکه ارزشش رو از دست نده، تبدیلش میکنم به طلا. میخواهم تا مجوزم را گرفتم، عمل کنم».
پیاده شده و وارد پارک شهر (آزادی) میشویم. شلوار مردانه ورزشی گشادی پوشیده، موهایش را مردانه آرایش کرده و یک مانتو بسیار کوتاه پوشیده که بیشتر شبیه به پیراهن مردانه باشد. امیر برای آخرین مرحله از جلسات رواندرمانی آمده. پزشکی قانونی الزام میکند که ترنسجندرها برای دریافت مجوز باید یک سال رواندرمانی شوند. در این دوره، بین 2 تا 4 روانشناس آنها را معاینه و نتیجه را به پزشکی قانونی اعلام میکنند. حتا اگر هر 4 روانشناس سلامت روان و ناهمسوجنسیتی او را تایید کنند، باز در کمیسیون روانپزشکی ممکن است فرد ترنس را رد کنند؛ به عبارتی او را ترنس تشخیص ندهند. در این باره هم قانونی مشخصی وجود ندارد که چرا و با چه استدلالی اعضای کمیسیون به این نتیجه رسیدهاند. امیر که از پیادهروی به نفسنفس افتاده میگوید: «ترسیدم اگر بیشتر برای آنلاین بودن جلسات اصرار کنم، توی نامهم به پزشکی قانونی چیزی بنویسه که من را رد کنند؛ میدانی که من خانوادهام هم خبر ندارند. اگر بدانند آمدهام دنبال مجوز و عمل سرم را میبُرند؛ مگر این سالها کم پیش آمده که پدرها سر دخترشان را ببرند؟».
امیر خودش را دختر نمیداند؛ خانوادهاش اما چرا. البته آنان از اینکه فرزندشان ترنس است، آگاهند. خانوادهای روستایی در یکی از شهرستانهای بسیار کوچک در جنوب فارس. آنها میدانند با اینکه فرزندشان با بدنی زنانه به دنیا آمده، ولی خودش را مرد میداند. با این حال هنوز از پذیرش این واقعیت سر باز زده و امیر را مایه ننگ خود میدانند.
کمیسیون روانپزشکی البته که کم خطا ندارد. هنوز در نامه رد یا تاییدی که برای قاضی مینویسند، عبارت «اختلال هویت جنسیتی» را به کار میبرند؛ این عبارت سال 2015 و با انتشار نسخه پنجم جزوه تشخیصی اختلالات روانی انجمن روانپزشکان آمریکا منسوخ شده و با عبارت اختلال نارضایتی جنسیتی جایگزین شده. افزون بر این، به جای عبارت «تطبیق جنسیت»، هنوز عبارت «تغییر جنسیت» را به کار میبرند.
برخی ترنسها در کودکی رفتاری خلاف جنسیت بیولوژیکشان دارند و برخی نه؛ بسیاری از آنها هرگز نشانهای از هویت جنسی و جنسیتی واقعی خود را نشان نمیدهند؛ تا اینکه به نوجوانی میرسند؛ فصل هویتیابی جنسی و جنسیتی. فصل مشترک صحبت بسیاری از خانوادههایی که به من مراجعه کردهاند، این است: «تا وقتی نرفته بود دبیرستان نمیگفت من دخترم (یا پسرم). از وقتی با فلانی دوست شد، این طور شد».
یکی از پدرها درباره فرزندش که خود را پسر میدانست میگفت: «گفتم نرو فوتبال. این ورزش مردانهست. رفت و این شد عاقبتش». ناآگاهی از اینکه همه افراد با جهتگیری جنسیتی و جنسیتی خود زاده میشوند و در نوجوانی هویتیابی جنسیتی میکنند، و البته ناآگاهی روانشناسان، اقلیتهای جنسی را دستخوش سواستفاده به اصطلاح «درمانگران» میکند.
امیر وقتی زیرفشار ناآگاهی و اصرار خانواده برای ازدواج گرفتار شده، تصمیم میگیرد تن به ازدواج بدهد. خانواده معتقدند «اگر ازدواج کنی این فکرها از سرت میپرد».
درباره شب زفاف میگوید: «نگذاشتم دستم بزند. من یک مرد بودم و او یک مرد. من او را نه شوهر بلکه یک رفیق میدیدم».
مدتی بعد با توصیه یکی از دوستانش تصمیم میگیرد به روانشناس مراجعه کند. امیر به یاد میآورد: «تمام کارهایی را که گفت کردم؛ باز هم نتوانستم خودم را به رابطه جنسی با شوهرم راضی کنم. برگشتم پیش آن روانشناس و گفتم دیگر نمیتوانم این وضع را ادامه بدهم؛ گفت بچهدار شو».
«گفت بگذار حامله بشوی. باردار شدن باعث میشود هورمونهای مادرانه در تو ترشح بشود و این مشکلت حل میشود. گفتم این بنده خدا روانشناس است. لابد میداند چی به چی است. قبول کردم».
به این ترتیب، میپذیرد که بالاخره با شوهرش همبستر شود.
مردان ترنس (بدن زنانه- هویت مردانه)، کم پیش میآید تن به رابطه جنسی با مرد دیگری بدهند؛ آنهایی که در یک ازدواج گرفتار شدهاند اغلب از این رابطه پرهیز میکنند.
زنان ترنس (بدن مردانه، هویت زنانه) به طور معمول زیربار ازدواج با یک زن نمیروند. در یک استثنا، جوانی از اهالی یکی از شهرستانهای فارس زیر فشار خانواده در حال ازدواج با دختر خالهاش بود. او در نهایت سرزنشهای اطرافیان را به جان خرید و پیش از عروسی، نامزدی را تمام کرد. خانوادهاش البته دست از انکار برنداشتند. هنوز میگویند به خاطر نداشتن تفاهم بود که جدا شدند.
برای امیر، بارداری به معنای پایان زندگی مشترکش بود: «برگشتم به خانه پدرم. تمام زمان بارداری خودم را در یک اتاق پنهان کردم. تا بچه به دنیا آمد، او را دادم به پدرش».
میپرسم: «احساسات چه شد؟ آیا آنطور که آن روانشناس گفت، هورمونهای مادرانه باعث شد خود را یک زن ببینی»؟ میگوید: «احساس زنانه که ایجاد نشد هیچ، بیشتر خودم را یک مرد دیدم؛ بیشتر دلم خواست با دخترها باشم».
هورمونها؛ هرمافرودیسم و خطای پزشکان: «او را به سمت دختر شدن ببرید»
این تصور که هورمونها گرایش و جهتگیری جنسی انسان را شکل میدهند، محدود به روانشناس امیر نبوده و نیست. در بسیاری از کشورهای جهان این برداشت که همجنسگرایان کمتر هورمون تستسترون دارند، یا زنان بیشتر، امتحان شده؛ و این موضوع رد شده. در واقع هورمونها صرفا میتوانند در کم و زیاد میل به رابطه جنسی موثر باشند. اینجا، برخی پزشکان ایرانی هم عملا همپای برخی روانشناسان و روانپزشکان مرتکب «قصوردرمانی» میشوند و مراجعی از اقلیت جنسی را تحت درمان هورمونی قرار میدهند. این موضوع به شکل دیگری هم باعث سوبرداشت میشود. اینکه پزشکان، والدین ترنس را پس از آزمایش هورمونال گمراه میکنند. پدر یکی از مراجعان که نمیتوانست بپذیرد فرزندش ناهمسوجنس است، نتیجه آزمایش فرزندش را نشان داد و گفت: «دخترم را بردم پیش متخصص غدد. این نتیجه آزمایش اوست. همه هورمونهایش زنانه است. دکتر هم گفت دروغ میگوید که من پسرم. او دختر است و دارد به خودش تلقین میکند».
داستان اما از یک آزمایش هورمونال پیچیدهتر است. هویت جنسی و جنسیتی نه موضوعی فیزیکی بلکه روانشناختی است. هرچه هست، مربوط به مغز است و روان انسان.
پدر و مادر «رها» برای اولین بار که به من مراجعه کردند خواستند که فرزندشان را آماده «دختر شدن» کنم. پدرش با پریشان حالی گفت: «پزشک غدد گفته آمادهاش کنید تا بپذیرد دختر است و عملش کنیم».
رها، 11 ساله و هرمافرودیت بود. برای کسانی چون رها معمولا اصطلاح تحقیرآمیز «دوجنسه» به کار برده میشود (با دوجنسگرایی اشتباه نشود). افراد ناآگاه، اصطلاح دوجنسه را گاهی برای ترنسها نیز به کار میبرند. ترنسها از نظر جسمانی تفاوتی با همجنسهای بیولوژیک خود ندارند. در هرمافرودیسم، فرد اندامهای زنانه و مردانه را بیش و کم همزمان دارد. اما آیا توصیه پزشک رها درست بود؟ رها برخی اندام زنانه و برخی زائدههای جنسی مردانه را همزمان داشت. به مدرسه دخترانه میرفت، و اندامش لطافتی زنانه داشت. اما به شدت پسرانه رفتار میکرد.
کروموزومهای او مردانه و هورمونهایش زنانه بود. از پدرش خواستم برای عمل جراحی عجله نکند؛ چون نمیشود کسی را مرد یا زن کرد. برای او توضیح دادم: «هرچند مطالعات نشان داده که هویت جنسی و جنسیتی ما با ما زاده میشود و متاثر از محیط نیست اما در نوجوانی است که ما هویتیابی جنسی میکنیم؛ به عبارت دیگر، در نوجوانی میپذیریم که یک مرد یا زن، همجنسگرا یا دگرجنسگرا هستیم. حال اگر شما او را عمل کردید و چند سال دیگر گفت من پسرم چه؟».
او در فکر فرو رفت و تصمیم گرفت، تا مدتی عمل را عقب بیندازد. رها البته خیلی خوششانس بود که والدین او پیش از جراحی نظر یک روانشناس را پرسیدند. در یکی از مراکز نگهداری از کودکان و نوجوانان بهزیستی فارس در شیراز به فردی برخوردم که مشکلی مشابه داشت؛ او در کودکی و با نظر مسئولان بهزیستی عمل شده و رحمش را برداشته بودند. شناسنامهای مردانه داشت ولی اکنون نمیتواند هویت جنسیتی خود را پیدا کند.
برای امیر اما، کار از این حرفها گذشت. او دختری به دنیا آورد و «نمیتوانست برایش مادری کند». میگوید: «هر دو سه هفته یکبار دخترم را میبینم. حالا شده 4 سالش. برای من مهم نیست که فکر کند دو تا پدر دارد؛ میدانم وقتی بزرگ شد، به این نتیجه میرسد که من چه کسی بودم و به کجا رسیدم. خودم را بهش ثابت میکنم. میدانم من را به عنوان پدرش میپذیرد».
دکتر بهنام اوحدی، روانپزشک و سکسولوژیست اما نظر دیگری دارد: «نه! نمیپذیرد! چطور چنین انتظاری دارید؟ بچهای که تا همین چند روز پیش فکر میکرد هم پدر و هم مادر دارد، حالا به خودش آمده و میبیند دو تا پدر دارد؛ اتفاقا او تنها نیست. بسیاری از روانشناسان و روانپزشکان که دانشیار و هیئت علمی دانشگاههای معتبر هستند، به ترنس و گی توصیه میکنند ازدواج کنند. من میخواهم از آن عضو هیئت علمی دانشگاه بپرسم آیا حاضر است به دخترش اجازه دهد با یک مرد همجنسگرا ازدواج کند»؟
آخر قصه امیر
چند ماهی از آخرین باری که امیر را میبینم، میگذرد. حیطه کاریام و تمرکزم بر رویدادهای زندگی شخصیام قرار دارد. گوشی همراهم زنگ میخورد. امیر پشت خط است: «چطوری دکتر؟ کجایی؟ میتونی بیای اطلسی؟ نپرس برای چی، فقط زود بیا».
اطلسی تا پل باغ صفا و فلکه گاز فاصلهای ندارد. میروم. میدانم که احتمالا باید با دادگاه خانواده سر و کار داشته باشد. به میدان که میرسم، با او تماس میگیرم. جواب نمیدهد. لابد رفته داخل و گوشی را تحویل نگهبانی داده. مانند همیشه جلوی در ساختمان جمعیت زیادی منتظرند. صدای زنانهای میگوید: «آقای دکتر...». بر میگردم و پشت سرم را نگاه میکنم. دوست امیر است: «الان میآید، رفت داخل نامه عملش را بگیرد. بهش مجوز عمل را دادن». چند دقیقه بعد امیر خندان و با عجله همینطور که برگ سفید رنگ حکم قاضی را تکان میدهد خودش را میرساند به ما. دوستش را بغل میگیرد، میبوسدش و میگوید: «حالا میتوانی با خیال راحت امیر صدام کنی».
چند ماه بعد در حالی که تندتند راه میروم تا وزن کم کنم، گوشی تلفنم زنگ میخورد. شماره ناآشنایی است. بر میدارم. خودش را معرفی میکند، این بار به جای دوست، واژه نامزد را به کار میبرد: «نامزد امیرم». احوالپرسی میکنیم. میگوید: «امیر را همین الان از اتاق عمل بیمارستان اردیبهشت بیرون آوردند. میخواست بعد از عمل، اولین کسی که مطلع میشود شما باشی».