به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، داوود دشتبانی در هممیهن نوشت: تاریخ نشان داده که ایرانیان چندان روی خوشی به سفیران کشورهای خارجی نشان نمیدهند. در این میان روایت قتل گریبایدوف دیپلمات روس در تهران از داستانهای جذاب و پیچیده دیپلماتیک ایران است. این واقعه نهتنها اتفاق نادری است که یک دیپلمات برجسته در محل ماموریت خود توسط مردم ناراضی محل کشته شود ابعاد دیگری نیز دارد.
برخلاف انتظار و شناخت ما الکساندر سرگیویچ گریبایدوف، شاعر، نمایشنامهنویس و ادیب خوشذوق و متبحری بود و چهبسا اگر در جوانی در تهران به قتل نمیرسید نام او بیش از این در ادبیات روسیه و چهبسا جهان ماندگار میشد. کسی که با پوشکین رقابت داشت به اندازه او بخت و اقبال نیافت چهبسا اگر راه ادبیات را پی میگرفت و بهویژه با تندخویی و عجول بودنی که او داشت به دنبال جاهطلبی سیاسی نمیرفت هم عمر بیشتری میداشت و هم اقبال بهتری.
گریبایدوف که در راه اجرای برخی مفاد قرارداد ترکمنچای جان خود را گذاشت، خود منشی نویسنده قرارداد ترکمنچای نیز بود و ده روز پیش از یکسالگلی این قرارداد نیز به قتل رسید. اما نکته مهمتری نیز وجود دارد که در سال 2016 به رسانههای روسیه راه پیدا کرده است. براساس اسناد محرمانه وزارت امور خارجه روسیه تزاری این وزارتخانه، ایرانیها را مسبب مرگ گریبایدوف نمیدانست و بنابر گزارشهای رسمی روسیه، بریتانیا پشت پرده قتل گریبایدوف بوده است و ماجرای حمله به سفارت روسیه و قتل گریبایدوف توسط بریتانیا برنامهریزی و هدایت شده بود. پس شاید بعد از حدود دو قرن بتوانیم خود را از این قتل تبرئه کنیم و بگوییم ما این شاعر تازهداماد را نکشتیم!
گریبایدوف که بود و چگونه به ایران آمد؟
گریبایدوف در 15 ژانویه 1795 [25 دی 1173] در مسکو در خانوادهای ثروتمند و اصیل به دنیا آمد. جد او، یان گرزیبوفسکی، در آغاز قرن هفدهم از لهستان به روسیه نقل مکان کرد. فئودور آکیموویچ گریبایدوف منشی تحت تزار الکسی میخایلوویچ و یکی از پنج گردآورنده قانون کلیسای جامع در سال 1649 بود. پدر او سرگئی ایوانوویچ گریبایدوف سرگرد ارتش روسیه تزاری بود اما مادرش آناستازیا فئودورونا از خانوادهای ثروتمندتر و اشرافی به حساب میآمد. او در سن 6 سالگی به سه زبان خارجی تسلط داشت و در جوانی به شش زبان بهویژه به فرانسوی، ایتالیایی، آلمانی و انگلیسی تسلط پیدا کرد و لاتین و یونان باستان را هم به خوبی میدانست.
او در خانه زیر نظر دانشمند دایرةالمعارفنویس ایوان پتروسیلیوس آموزش دید. در سال 1803، گریبایدوف به مدرسه شبانهروزی دانشگاه مسکو فرستاده شد و در 30 ژانویه 1806، به عنوان دانشجو در بخش ادبی دانشگاه مسکو ثبتنام کرد و در سال 1808 (در سن 13سالگی) در آزمون درجه علمی کاندیدای ادبیات قبول شد. گریبایدوف در طول تحصیل خود در گردهماییهای ادبی دانشگاه مسکو شرکت کرد و بهطور خصوصی نزد پروفسور یوهان تئوفیلوس بوهل، که بعدها او را مربی اصلی دانشگاه خود خواند، تحصیل کرد.
سخنرانیهای بوهل علاقه گریبایدوف را به تاریخ روسیه برانگیخت و «ذوق و نظر» او را در ادبیات شکل داد. او دکترای خود را در رشته حقوق گرفت و در دانشگاه ماند تا در رشته ریاضیات و علوم طبیعی تحصیل کند. در ژوئیه 1812، گریبایدوف برای آخرین بار بوهل را ملاقات کرد؛ که او را به وزیر پروس در تبعید، هاینریش فردریش فوناشتاین، که در مسکو به همراه امپراطور الکساندر اول بود، معرفی کرد.
در تابستان 1812، هنگامی که ناپلئون به خاک روسیه حمله کرد او به ارتش پیوست. با ورود دشمن به مسکو هنگ او به کازان عقبنشینی کرد و پس از بیرون راندن ناپلئون در پایان همان سال به برست-لیتوفسک منتقل شد. تا سال 1815، گریبایدوف در ارتش خدمت میکرد. اولین تلاشهای ادبی گریبایدوف در این دوره آغاز شد. در بهار 1816، نویسنده مشتاق خدمت سربازی را ترک کرد و در سال 1817، وارد خدمت دیپلماتیک در دانشکده امور خارجه شد و به عنوان مترجم خدمت کرد و در عین حال فعالیتهای ادبی خود را ادامه داد و با پوشکین آشنا شد.
در سال 1818، گریبایدوف با امتناع از عضویت در مأموریت به ایالات متحده، به سمت منشی کاردار تزار در ایران، سیمون مازارویچ، منصوب شد و پایش به ایران باز شد. او در مسیر سفر به ایران که از تفلیس و تبریز میگذشت دفتر خاطرات مفصلی را تهیه کرد که اتفاقات این سفر را شرح میداد. در ژانویه 1820، گریبایدوف دوباره برای یک سالونیم به ایران رفت و مدخلهای جدیدی را به سفرنامه خود اضافه کرد.
اقامت در ایران برای نویسنده دیپلمات فوقالعاده سنگین بود و در پاییز سال بعد، به دلیل شکستگی دست، سرانجام موفق شد به گرجستان منتقل شود. از فوریه 1822، گریبایدوف منشی امور دیپلماتیک زیر نظر نایبالسطلنه قفقاز، ژنرال الکسی یرمولوف بود. در آغاز سال 1823، گریبایدوف مدتی خدمت را ترک کرد و به وطن خود بازگشت و بیش از دو سال در مسکو، در روستای دمیتروفسکویه (لاکوتسی) در استان تولا و در سنپترزبورگ زندگی کرد و برخی از مهمترین آثار ادبی خود را در این دوره خلق کرد.
در آغاز ماه مه 1825، به دلیل نیاز فوری به بازگشت به محل خدمت، عازم قفقاز شد و در این دوره عربی، ترکی، گرجی و فارسی را یاد گرفت. در طول دور دوم جنگهای ایران و روس، او فعالانه در مذاکرات با نمایندگان ایران و ایجاد شرایط برای پیمان ترکمانچای (1828) که به نفع روسیه تمام شد شرکت کرد. فرمانده نیروهای روسی، ژنرال پاسکوویچ، در گزارش خود به نیکلاس اول تزار روس، نقش گریبایدوف را در دریافت غرامت هنگفت 20 میلیون روبلی نقره از ایران، بسیار ستوده است: «من به او مدیون هستم که این ایده را به سرانجام رساند، و نتیجه مورد نظر را در پیشبرد این قرارداد به دست آوردیم».
گریبایدوف از طرف ژنرال پاسکوویچ گزارشی در مورد صلح منعقد شده به سنپترزبورگ ارائه کرد و اینچنین بود که او به عنوان سفیر مقیم در ایران منصوب شد و به قتلگاه خود آمد. در راه رسیدن به مقصد، او دوباره چندین ماه را در تفلیس گذراند و در 3 سپتامبر 1828 در آنجا با شاهزاده نینا الکساندرونا چاوچاوادزه ازدواج کرد که تنها چند هفته با او زندگی کرد.
حضور در قتلگاه
در این دوره و بهویژه به خاطر اهمیت جنگهای سهدههای ایران و روسیه سفارتخانههای خارجی نه در پایتخت قاجارها، بلکه در ولیعهدنشین تبریز و در دربار شاهزاده عباسمیرزا مستقر بودند، اما گریبایدوف اندکی پس از ورود برای دیدار فتحعلیشاه به تهران رفت.
![ما این شاعر تازهداماد را نکشتیم!](/Upload/Public/Content/Images/1403/11/28/1343270618j.jpeg)
در نتیجه دور دوم جنگهای ایران و روسیه تزاری، معاهده ترکمانچای امضا شد که براساس آن ایران نهتنها متصرفات شمال غربی خود را از دست داد، بلکه مجبور به پرداخت غرامت هنگفتی شد. وضعیت اقتصادی کشور در وضعیت بسیار اسفناکی قرار داشت. طرف روس نیز به نوبه خود، تا زمان پرداخت کامل مطالبات، اشیاء قیمتی مختلف دولت ایران را حفظ کرد که از نظر ارزشی بیش از میزان مطالبات بود.
گریبایدوف کار وصول مطالبات را در چارچوب معاهده صلح آغاز کرد. سفارت روسیه به نمایندگی گریبایدوف بارها به وضعیت وخیم کشور و مشکلات پرداخت باقیمانده غرامت اشاره کرد. گریبایدوف در 20 اکتبر 1828 در نامه خود به وزیر امور خارجه امپراطوری روسیه، کنت کارل نسلرود، گزارش داد که مردم زیر بار مالیات هستند و دیگر نمیتوانند آن را بپردازند و عباسمیرزا تمام داراییهای قیمتی خود، اندوختههای دربارش، همسرش و حتی دکمه لباس گرانقیمتش را هم درآورد. گریبایدوف نوشت: «عباسمیرزا دستور داد شمعدان طلایی عالی و اقلام مختلف حرمسرا را ذوب کنند که ساخت آن به تنهایی به اندازه خود فلز ارزش دارد. این وضعیت به وضوح بیپولی شاه را ثابت میکند».
در 26 اکتبر 1828، گریبایدوف در نامهای دیگر به مافوق خود پیشنهاد خروج نیروهای روس از قلمرو خود را داد و بدین ترتیب ایران، تحت ضمانت نمایندگان انگلیسی، قادر به جمعآوری مالیات و پرداخت مابقی سهم خواهد بود. گریبایدوف از ترس ناآرامیهای مردمی در منطقه، همچنین پیشنهاد توقف جمعآوری مالیات به نفع ارتش از مردم محلی را داد. این دیپلمات روس در همان نامه بار دیگر با تاکید بر اینکه عباسمیرزا در شرایط کنونی در شرایطی نیست که پول بدهد، تاکید کرد: «چون نه او دارد و نه منطقه تحت کنترل او که همه در آن فقیر شدهاند». گریبایدوف مقامات را متقاعد کرد که به جای پول، کالا و غذا را بپذیرند.
در همین زمان سفارت روسیه به مقامات و خدمتگزاران فراری ایران از جمله مجتهد تبریز حاج میرفتاح که به ارتش تزاری خدمت کرده بودند پناه داد. از آنجایی که یکی از نکات معاهده صلح حاکی از امکان اسکان آزادانه جمعیت غیرنظامی در داخل مرزهای روسیه بود، در نتیجه بسیاری از ارامنه شروع به اسکان در مناطق اخیراً فتحشده امپراطوری روسیه کردند. خواجه حرمسرای شاه، میرزا یعقوبارمنی، خزانهدار و نگهدارنده سنگهای قیمتی شاه نیز میخواست از این فرصت استفاده کند.
هنگامی که خبر فرار خواجه به او رسید، خشم شاه حد و مرزی نداشت، زیرا یعقوب میتوانست از وضعیت مالی ایران خبر دهد و بسیاری از اسرار کاخ را فاش کند. شاه خواستار تحویل فراری شد که گریبایدوف نپذیرفت. یعقوب در ایران متهم به سرقت بیتالمال شاه شده بود. روابط متشنج شاه و گریبایدوف پس از ورود دو زن ارمنی از حرمسرای خویشاوند شاه، اللهیارخان آصفالدوله قاجار، صدراعظم پیشین به سفارت روسیه بدتر شد.
پناه دادن گریبایدوف به ارمنیان در سفارت روسیه دلیلی برای برانگیختن نارضایتی در میان مردم تهران شد و سرانجام پس از کشته شدن یک مسلمان توسط داداشبیگ ارمنی، ناآرامیهای مردمی از کنترل خارج شد. علاوه بر این، همراهان فرستاده روسیه در خیابانها رفتار تحریکآمیزی داشتند که باعث رنجش مردم محلی شد.
11 فوریه 1829، جمعیتی از تهرانیها به رهبری افراد اللهیارخان آصفالدوله به سفارت روسیه حمله کردند. محرک این حمله میرزامسیح مجتهد تهرانی بود. آن روز دهها هزار نفر سفارت را محاصره کردند. گریبایدوف با پیشبینی خطر، یادداشتی را یک روز قبل از حمله برای شاه فرستاد و اعلام کرد که به دلیل تهدیدهای مداوم مجبور است از دولتش بخواهد که او را از ایران فراخواند. محافظان سفارت متشکل از 35 قزاق مقاومت کردند، اما نیروها نابرابر بودند. گریبایدوف به سمت در ورودی که قزاقها سعی در دفاع از آن داشتند پایین رفت و مقاومت کرد.
کل گارد قزاق و خود گریبایدوف در این نبرد کشته شدند. پس از حمله مردم خشمگین، جسد گریبایدوف که غیرقابل تشخیص بود، با بقایای لباس سفیر و زخم قدیمی که یادگار یک دوئل بود شناسایی شد. از کل سفارت روسیه، تنها منشی هیئت ایوان سرگیویچ مالتسف، نجات یافت که توانست در طول قتل عام پنهان شود. به گفته خود مالتسف، یک خدمتکار به او کمک کرد و او را در فرشی پیچید و در گوشه اتاقی که فرشهای پیچخورده دیگری در آنجا بود قرار داد. مالتسف شاهد عینی وقایع بود و مینویسد که حدود 15 نفر در درب اتاق فرستاده از خود دفاع کردند.
او در بازگشت به روسیه نوشت که 37 نفر در سفارت (همه به جز او) و 19 نفر از ساکنان تهران کشته شدند. او خودش در اتاق دیگری پنهان شده بود و در واقع فقط میتوانست آنچه را که شنیده بود توصیف کند. همه مدافعان جان باختند و شاهد مستقیمی نمانده بودند. بر اساس «گزارش وقایع قبل و همراه با قتل اعضای آخرین سفارت روسیه در ایران»، افراد زیر در سفارت روسیه کشته شدند: «علاوه بر گریبایدوف... آدلانگ، دبیر دوم سفارت. دکتر؛ داداشبیگ و رستمبیگ که سرپرستی خادمان را بر عهده دارند... کاروانی متشکل از 16 قزاق کوبا و 30 خدمتکار - مسلمان، روس، گرجی و ارمنی».
ای.پاسکویچ در نامهای به نسلرود در 30 مارس 1829 مینویسد که هدف اصلی ناآرامیها میرزا یعقوب بود. روزنامه نگار مالشینسکی بر صلاحیت ناکافی گریبایدوف در وظیفهای که به او محول شده بود تأکید کرد و نوشت: «خود الکساندر سرگیویچ اعتراف کرد که به اندازه کافی برای انجام وظایف دشواری که به او محول شده بود آماده نبود». محقق دیگری، آدولف برگر، خاطرنشان کرد که «گریبایدوف در خواستههای خود بیش از حد پیش رفت - و این اشتباه اصلی اوست». بعدها محققان شوروی با این ارزیابی موافق نبودند و معتقد بودند که گریبایدوف آداب و رسوم ایران آن سالها را به خوبی میشناخت.
در همان زمان، آنها این ایده را مطرح کردند که تمام قضاوتهای اولیه در مورد گریبایدوف بر اساس شهادت نادرست تنها شاهد بازمانده، ایوان مالتسف است که متوجه شد مردهها را نمیتوان برگرداند، ظاهراً به آنها تهمت زد تا جان خود را نجات دهد و میخواست از وقوع یک جنگ غیرضروری دیگر جلوگیری کند. سایر محققین شوروی اظهار داشتند که وقایع غمانگیز آن سالها بههیچوجه برای مقامات ایرانی سودی نداشت، بلکه برعکس سعی در جلوگیری از درگیری داشتند. این محققان به نیروهای سوم در تسهیل این نتیجه از جمله تلاشهای ادعایی دیپلماتهای بریتانیایی مشکوک بودند.
بعد از مرگ گریبایدوف
فتحعلیشاه که بههیچوجه مایل به گسترش خصومت میان ایران و روسیه تزاری نداشت خسرومیرزا نوه خود را برای حل و فصل این رسوایی دیپلماتیک به سنپترزبورگ فرستاد. خسرومیرزا فرزند عباسمیرزا برای جبران خون ریختهشده، هدایای ارزشمندی از جمله الماس شاه را برای نیکلاس اول، هدیه برد. این الماس باشکوه که توسط یاقوتها و زمردهای زیادی قاب شده بود، زمانی تاج و تخت گورکانیان هند را زینت میداد. میرزا صالحشیرازی، میرزا مسعود مستوفی، امیرنظام زنگنه، میرزا مصطفی بهاءالملک، میرزا باباافشار (پزشک هیئت) و گروهی دیگر از جمله میرزا تقیخان فراهانی (امیرکبیر آینده) و شماری خدمه در این سفر خسرومیرزا را همراهی کردند.
میرزا مصطفی بهاءالملک شرح این سفر یکساله را در کتابی به نام سفرنامه خسرومیرزا به پطرزبورغ نوشت. در این کتاب گزارشی نغز از برخورد ایرانیان با کارخانجات روسی، صنایع مدرن، بالون، لیتوگرافی، موزه، گلخانه، تاکسیدرمی و... آمدهاست. نویسنده به تقریب هرجا که پیشرفتی در کار روسها دیده افسوس خورده که چرا ایرانیان از این زمینهها بیبهرهاند و در متن کتاب هم پیشنهادهایی برای گسیل دانشجویان از ایران به روسیه و دیگر کشورهای فرنگ برای آموختن و ترقی طرح میکند.
جسد گریبایدوف نیز در ژوئن 1829، در غارهای زیر کلیسای سنت داوود در کوه متاتسمیندا در مجاورت تفلیس، جایی که در اوایل دهه 1820 در آنجا زندگی میکرد، به خاک سپرده شد. خودش یک بار محل دفن مورد نظرش را به همسرش گفت. سنگ قبر گریبایدوف با یک بنای یادبود به شکل بیوه گریان تاجگذاری شده است. در تابستان 1830، الکساندر پوشکین از قبر گریبایدوف بازدید کرد. بعداً در «سفر به ارزروم» نوشت که در سال 1829 با گاری جسد گریبایدوف در یک گردنه کوهستانی که بعداً گذرگاه پوشکین نامیده شد، در نزدیکی روستای ارمنی گارگار (پوشکینو کنونی) ملاقات کرد. پوشکین در سفر به ارزروم مینویسد:«هرگز فکر نمیکردم که دوباره گریبایدوف خود را ملاقات کنم!
سال گذشته در سنپترزبورگ و قبل از عزیمتش به ایران از او جدا شدم. غمگین بود و پیشگوییهای عجیبی داشت. میخواستم او را آرام کنم، اما او به من گفت: تو این بچهها را نمیشناسی. او معتقد بود که علت خونریزی، مرگ شاه و درگیریهای داخلی هفتاد پسرش خواهد بود. اما شاه سالخورده هنوز زنده است و سخنان پیشگویانه گریبایدوف به حقیقت پیوست. او در زیر خنجر پارسیان قربانی جهل و خیانت شد. جسد مخدوش او که سه روز بازیچه اوباش تهران شده بود، تنها به وسیله دست او که یک بار با گلوله تپانچه به آن شلیک شده بود، شناسایی شد.»
در ادبیات علمی، این قطعه از پوشکین بارها مورد انتقاد قرار گرفته و به عنوان داستان تخیلی توصیف شده است. این در تضاد با مدارک مستند افتخارات نظامی است که تابوت گریبایدوف واقعاً با آن حمل شده است. بنا به گزارش سرکنسول روسیه در تبریز، آندری آمبرگر، جسد دیپلمات را از تهران تا مرز روسیه توسط یک دسته 50 سوار به سرکردگی کیب علی سلطان و از مرز تا تفلیس توسط یک گردان از هنگ دوم تفلیس به رهبری سرلشکر مرلینی همراهی شد.
دست داشتن بریتانیا در مرگ گریبایدوف
نیکیتا میخالکوف، رئیس اتحادیه سینماتوگرافی روسیه و کارگردان مشهور روس در سال 2016 اعلام کرد که قصد دارد تصویربرداری فیلمی درباره زندگی و مرگ الکساندر گریبایدوف دیپلمات روس و نویسنده نمایشنامه «مصیبت عقل» انجام دهد. میخالکوف در دومای کشوری روسیه با سخنرانی در رابطه با «سال سینما» در روسیه گفت: «سناریوی بسیار خوبی درباره زندگی و مرگ الکساندر گریبایدوف داریم. احتمال آن وجود دارد که تصویربرداری واقعی فیلم را در ایران انجام بدهیم. من با سفیر ایران صحبت کردم.»
وی گفت: «نوشتن سناریو 5 سال طول کشید و طی کار روی سناریو اسناد فوقالعاده جالبی از جمله در آرشیو وزارت امور خارجه فدراسیون روسیه کشف شدند. برای مثال ما ثابت کردیم که «اراذل و اوباش عصبانی» مسبب قتل گریبایدوف نبودند، بلکه این قتل سیاسی بهشکل خونسردانهای توسط انگلیسیها طراحی و اجرا شده بود.»
وی متذکر شد که «گریبایدوف مانعی در راه ابریشم بود. آنها از تمام خصوصیات اخلاقی او سوءاستفاده کردند: تندخویی، جاهطلبی و حسادت معینی نسبت به پوشکین، آنها او را به لحظهای رساندند که دیگر راه خروجی وجود نداشت و او به قتل رسید.» بعلاوه به گفته میخالکوف، در جریان کار روی سناریو «اسناد فوقالعاده شگفتآوری کشف شدند که گویای آن است که کنت نِسِلرود، صدراعظم امپراطوری روسیه مأمور سازمان اطلاعات انگلیس بود که از اجازه اقامت دائم در انگلیس برخوردار بود».
روسها کمتر اسناد تاریخی خود را منتشر میکنند و پژوهش درباره اسناد دولتی روسیه بسیار سخت است با این حال این سخنان میخالکوف کارگردان مشهور روس نشانگر این است که وزارت خارجه روسیه تزاری احتمال میداده که قتل گریبایدوف توسط بریتانیا سازماندهی و انجام شده است. این احتمال دلایل سیاسی روشنی دارد. در جریان قرارداد ترکمانچای جانشینی ولیعهدهای سلسله قاجار مورد حمایت امپراطوری روسیه تزاری قرار گرفت و این حمایت نوعی وابستگی و رابطه نزدیکتر را تضمیمن میکرد و در ادامه با تشکیل ارتش قزاق توسط روسیه تقویت نیز شد.
این رابطه نزدیکتر با روسیه تزاری برخلاف انتظار و خواست بریتانیا بود و بریتانیا را در موقعیت ضعیفتری قرار داد. با وجود آنکه ایران بخش مهمی از خاک خود را در جنگ مقابل روسیه از دست داده بود و افکار عمومی ایرانیان از این موضوع ناخرسند بودند اما سلسله قاجار امتیاز مهمی را کسب کرده بود که حمایت از جانشینان فتحعلیشاه بود. بریتانیا بر موج تنفر از روسیه سوار شد و منافع خود را از این طریق پیگیری کرد.
تسلط بریتانیا بر افکار عمومی ایران از این دوره افزایش یافت و به همین دلیل نیز برخی قیام مشروطیت را به سفارت انگلیس و نقش بریتانیا نسبت دادهاند. حمایت مالی بریتانیا از انتشار روزنامه حبلالمتین نیز که در کلکته و در قلمرو هندبریتانیا منتشر میشد نیز از جمله همین اقدامات است. حال اینکه قتل گریبایدوف نیز ضرب شست و عملی تلافیجویانه از سوی بریتانیا بوده است؛ دور از انتظار نیست و شاید به همین دلیل نیز امپراطور روسیه واکنش تندی علیه ایران نشان نداد و علاوه بر اینکه عذرخواهی فتحعلیشاه را پذیرفت بخشی از غرامت جنگ ترکمانچای را نیز بخشید و با احترام با خسرومیرزا برخورد کرد.
259