ماهان شبکه ایرانیان

مالک شجاعی‌جشوقانی:

شناسایی ۴ خاستگاه مفهومی برای علوم انسانی

گروه اندیشه: مالک‌ شجاعی ۴ تلقی و خاستگاه مفهومی _ تاریخی را برای علوم انسانی شناسایی می‌کند. به نظر وی، علوم انسانی در دوران جدید معنا و مفهوم جدیدی به خود گرفت و مدعی گونه‌ای استقلال در ساختار خود شده است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، نشست «بحثی در باب علوم انسانی» 27 دی با حضور مالک شجاعی جشوقانی در سالن اندیشه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
مالک‌ شجاعی درباره تجربه علوم انسانی غربی به مثابه دیگری فرهنگی در ایران گفت: تصاویر و استعاره‌های دیگری را می‌توان در این موارد خلاصه کرد؛ دیگری فلسفی، دیگری الهیاتی و دیگری مدرن.

مالک شجاعی درباره تجربه علوم انسانی به مثابه دیگری فرهنگی در ایران معاصر گفت: علوم انسانی غربی در مقام توصیف، تحلیل، تبیین، تجویز، جعل و دفاع از تجربه غربی شکل گرفت طبیعتا وقتی این علم وارد ایران می‌شود ایرانیان با تجربه‌ای متفاوت از تجربه فرهنگی تمدنی خود مواجهه می‌شوند.

وی در ادامه گفت: کل این ماجرا به صورت مجموعه‌ای وارد ایران شد منتها چون علوم جدید با یک تاخیر تاریخی وارد ایران شدند این علم خیلی با برنامه ریزی وارد ایران نشد و هر مدرسی بسته به اینکه در کدام مکتب پرورش یافته بود علوم انسانی را ترویج می‌کرد.

مالک‌شجاعی افزود: بنابراین در ایران پارادایم‌های پوزیتویستی، هرمونتیکی و در مقاطعی به ویژه دهه 70به بعد مکاتب نئومارکسیستی و انتقادی باب شد اما هیچکدام از این مکاتب با برنامه‌ریزی و مطالعه نیازهای ایران معاصر ترویج نشدند.

وی برای اثبات مدعای خود گفت: نشان به این نشان که ما هنوز یک دوره ترجمه آثار کلاسیک غرب را نداریم در عوض آثار فوکو و برتراند راسل همگی ترجمه شده‌اند ولی متاسفانه کسی نپرسید نسبت این آثار با زیست بوم فرهنگی ما چیست؟ و چقدر این آثار می‌توانند در توصیف و تبیین وضع موجود به ما کمک کند.

وی در توضیح چگونگی ورود علوم انسانی به ایران به رساله عیسی صدیق اشاره کرد و گفت: صدیق از رساله خود در سال 1931 در داشگاه کلمبیا دفاع کرد به نظر من عنوان این رساله برای امروز ما بسیار تامل برانگیز است در این رساله پروپوزال 20 ساله نظام آموزش عالیه ایران را می‌نویسد بعدها وقتی این رساله به ایران می‌فرستد حاکمیت می‌گوید این را مبنای تاسیس دانشگاه قرار بدهد.

وی افزود: در دانشگاه تهران از سال 1313تا 1337 آنچه که به عنوان علوم انسانی و اجتماعی می‌شناسیم ذیل علوم معقول و منقول دانشکده ادبیات بود و تا سال 37 ما در ایران اصطلاح علوم انسانی را نداریم تا زمانی که موسسه مطالعات تحقیقات اجتماعی دانشکده تهران تاسیس می‌شود.

مالک شجاعی اظهار کرد: علوم انسانی آلترناتیو در ایران همزمان با دو اتفاق شگا گرفت نخست، اوج گرفتن نگاه‌های پست پوزیتویستی به تاریخ علم و فلسفه و دیگری تحقق انقلاب اسلامی. این دو اتفاق زمانی که کنار هم قرار گرفتند آهسته آهسته جریان‌های علوم انسانی آلترناتیو را شکل دادند.

این پژوهشگر علوم انسانی با اشاره به کتاب «گفتمان‌های جایگزین در علوم اجتماعی آسیا» فرید العطاس گفت: در این کتاب العطاس به سابقه این بحث در جهان می‌پردازد و بحث چینی‌سازی علوم را مطرح می‌کند و اشاره می‌کند که این بحث فقط محدود به ایران و جهان اسلام نیست. کتاب دیگری که می‌توان در این زمینه به آن اشاره کرد کتاب «اسلام، مدرنیته و علوم انسانی» است.

وی در ادامه گفت: از 1970 در جهان اسلام بحث اسلامی کردن علوم انسانی مطرح شد. مهم‌ترین تفاوت گفتمان‌های آلترناتیوبا گفتمان پوزیتویستی و انتقادی در این است که گفتمان‌های آلترناتیو از نقد اروپا محوری آغاز می‌کنند منتها طرح‌های در نقد پارادایم‌های مسلط بر غرب شکل می‌گیرد و به نوعی سلبی هستند نه ایجابی. به نظر من برای اینکه بحث صورت‌بندی درستی پیدا کند باید به ادبیات نظری نسبتاٌ غنی که در فلسفه علوم‌انسانی شکل گرفته‌ است استناد کنیم به ویژه به دیلتای دوم، به تجربه زیسته ایران معاصر توجه کنیم از میان 8جریانی که از علم دینی و علم اسلامی صحبت می‌کند به نظر من نظریه آیتالله جوادی آملی به نحو ایجابی از مبانی دینی تقدیر می‌کند.


وی در ادامه گفت: اصطلاح علوم انسانی، در فرانسه قبل از انقلاب به کار گرفته شد و در پس کاربرد آن این اندیشه وجود داشت که سیاست را از تبیین‌های تقلیل گرایانه‌ای که در نقش عوامل روانی یا اجتماعی اغراق می‌کرد نجات دهد؛ در انگلستان این اصطلاح از اواخر قرن 19‌م وارد این زبان شد و اکنون فراگیر شده است. اما در آمریکا، این اصطلاح همچون چتری مفاهیم را دربر می‌گیرد و علوم انسانی کاربرد عام پیدا کرد.
مالک‌شجاعی افزود: اصطلاح «علوم رفتاری» از اواسط قرن 20 در آمریکای شمالی رواج یافت و کاربرد چندانی در کشورهای اروپایی پیدا نکرد. اصطلاح علوم انسانی، در دهه 1950، توسط «کانگولهلم و گوسدف» برای ارجاع به یک سنت فلسفی گسترده‌تر اومانیستی و در تقابل با نگاه متخصصان تکنوکراتی به کار گرفته شد که انسان را برای مدیریت بهتر، تکه تکه می‌کرد.  
خاستگاه های مفهومی– تاریخی  علوم انسانی
این دانش‌آموخته فلسفه افزود: معمولا در بحث از خاستگاه تاریخی علوم انسانی، اذهان متوجه یونان باستان می‌شود؛ در آن زمینه فرهنگی–تمدنی است که علوم انسانی به مثابه بنیادی برای آموزش‌های باز و فراگیر و به تعبیری «تربیت شهروندی» مطرح می‌شود.
وی افزود: در تلقی دوم، نقش تحول فلسفه یونانی به الهیات مسیحی در تکوین و ظهور علوم‌انسانی در غرب مهم و دوران‌ساز است. با تغییر تصورات از خدا در الهیات مسیحی، تصور انسان ازخودش نیز تغییر می‌کند و این امر در تحول علوم انسانی تأثیر ویژه‌ای می‌گذارد هنگامی که انسان در می‌یابد همچون خدا، صاحب شخصیت و اختیار است و به تعبیری کنشگر است در عمل خود به امر خدایی تن می‌دهد و خود را نماینده خدا بر زمین می‌داند.
این پژوهشگر علوم انسانی افزود: اراده خدا در فلسفه اگوستین فراتر از همه امور و در پس انسان و جهان قرار دارد. دیگر فیلسوف قرون وسطی «نیکلای کوزایی»، در تحلیلی که از کنش خلاقانه انسان ارائه داد، انسان را به مثابه خدای دوم طرح کرد این نکته که از آن به  انسان شکل‌انگاری تعبیر می‌شود و در تحولات بعدی علوم انسانی نقش جدی‌ای بازی می‌کند.
وی در ادامه اظهار کرد: علوم انسانی در غرب، چنان‏که دیلتای در «مقدمه بر علوم انسانی» نشان داد، دارای ریشه‏‌های مسیحی و تاریخی خاص است. دیلتای، حضور مفروضات دینی را در پوزیتیویسم فرانسوی، فلسفه تاریخ آلمانی و حتی افکار فیلسوفانی چون کانت نشان داده است. وی ضمن اشاره به ریشه‏‌های مسیحی افکار کسانی چون کوندرسه، بوسوئه، اُگوست کنت و هگل می‏‌نویسد «این نمونه کاملی از بعضی افکار فلسفی است که از وحی الاهی مایه گرفته و از آن پس، عقل بشری ادعای ابداع آن را کرده و علیه خود وحی که منشا اصلی آن بوده، بکار برده است». البته بعدها ژیلسون در روح فلسفه قرون وسطی ضمن بحث از نگاه تاریخی مسیحیت به تایید این نکته می‏‌پردازد که فلسفه‏‌های که امروزه برای تاریخ معتبر هستند، بیش از آن‏چه تصور می‏‌شود در معرض تاثیر اصول فکر مسیحی و فلسفه قرون وسطی قرار گرفته‌اند.
مالک شجاعی تلقی سوم علوم انسانی را در ریشه علوم انسانی دانست و گفت: در زبان‌شناسی تاریخی می‌بیند، این تلقی با نظام تعلیمی هنرهای آزاد در قرون وسطی مرتبط است در قرون وسطی، علوم به دستور زبان، خطابه و دیالکتیک از یک جهت و از جهت دیگر به حساب، هندسه و ستاره شناسی تقسیم می‌شد. اومانیست‌ها در مقابل نهاد آموزش عالی که الهیات، پزشکی و حقوق را شامل می‌شد، آموزش انسانی را در شعر، تاریخ و اخلاق بنا نهاده و منطق و زبان‌های قدیمی را با اسلوب فیلولوژی توصیه کردند. این تلقی از تعلیم، برای پرورش انسان ایدئال می‌کوشید و علوم انسانی را در واقع وسیله‌ای می‌دانست که با آن می‌توان انسان ایدئال را پرورش داد.    
وی در نهایت در تلقی چهارم از علوم انسانی گفت:  برخی از پژوهشگران علوم انسانی را پدیده‌ای نسبتا متاخر دانستند و آن را ذیل مفهوم «علوم تاریخی» صورت‌بندی می‌کند. از این جهت هویت و استقلال این علوم به قرن 18 باز می‌گردد. با تحولی که در دوران جدید به ویژه در رنسانس و روشنگری رخ داد، علوم انسانی معنا و مفهوم جدیدی به خود گرفت. این علوم مدعی گونه‌ای استقلال در ساختار خود شد و تحت تاثیر علوم طبیعی، خود را توسعه داد و به عنوان نظامی از دانش طرح و باز تعریف گردید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان
تبلیغات متنی