خطبه اول
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون و لا یحصی نعماءه العادون و لا یؤدی حقه المجتهدون و الصلاه و السلام علی البشیر النذیر السراج المنیر العبد المؤید الرسول المسدد المصطفی الامجد الذی سمی فی السماء باحمد و فی الارضین بابی القاسم محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، اوصیکم و نفسی بتقوی الله و اتباع امره، هم خودم و هم همه شما را به تقوای الهی توصیه می کنم، خطبه اول مبحثی را امروز شروع می کنیم و ممکن است که طول بکشد مبحثی است که ادامه دارد و آن انسان کامل است از دیدگاه اسلام و قرآن گاهی انسان کامل را در مکاتیب مختلف فلسفی و عرفانی جستجو می کنیم ولی در این بحث انسان کامل را از دیدگاه قرآن و اسلام می خواهیم بررسی و جستجو کنیم ببینیم چهره و سیمای انسان کامل در قرآن چه چهره ایست و چه صفاتی انسان کامل داراست ضرورت این مبحث از این نظر است که همه ما و همه انسانها به حکم فطرت دنبال کامل شدن هستیم و اسلام هم با تعالیم تربیتی اش می خواهد انسان کامل بسازد پس باید ما بررسی کنیم ببینیم که انسان کامل در دیدگاه اسلام و قرآن چه ویژگیهایی دارد، چه صفات و خصوصیاتی داراست تا در نتیجه انسان کاملی که قرآن معرفی می کند اسلام معرفی می کند برای ما الگو قرار بگیرد و خود را طبق آن چرا که اسلام و قرآن بیان فرموده است بسازیم البته در قرآن از انسان کامل تعبیر نشده است به انسان کامل با این واژه در قرآن نیامده است ولی صفاتی را در قرآن برای مؤمنین، متقین، صالحین، مخلصین، عباد الرحمن و نظائر این واژه ها ذکر شده که این همان انسان کاملی است از دیدگاه قرآن و اسلام یعنی کسی که واجد این صفات و ویژگیها باشد در پرتو ایمان و تقوی از نظر قرآن انسان کامل است قبل از آنی که وارد در این مبحث بشویم و آیات قرآن را در این زمینه بررسی کنیم، صفات و ویژگیهای مؤمنین و متقین را از نظر قرآن بررسی ما این است یک بحث مقدمی لازم است و آن این که اساسا دیدگاه قرآن و اسلام در باره انسان چه دیدگاهی است اول ببینیم انسان را قرآن چگونه معرفی می کند بعد به این بحث بپردازیم که انسان کامل چه کسی است چون این مطلب روشن است که تا دیدگاه یک مکتبی درباره اصل انسان ابعاد وجودی انسان مشخص و روشن نشود نمی شود از نظر آن مکتب انسان کامل را شناخت مثلا مکتبهای مادی که انسان را یک موجود یک بعدی می شناسند انسان را محصور در ماده و خواص ماده می دانند خوب قهرا کمال این انسان از دیدگاه این مکتب تفاوت دارد با آن مکتبی که انسان را یک موجود ابدی می شناسد یک موجودی که دارای ابعاد گوناگون مادی و معنوی است پس قهرا ما باید نخست ببینیم نظر اسلام و قرآن در باره انسان چیست انسان را چه جور معرفی می کند چه جور می شناسد بعد برویم سراغ این بحث اصلی خوب در این زمینه همیشه در گذشته بشر این سؤال مطرح بوده است که واقعیت انسان و حقیقت انسان چیست البته این جمله را عرض کنم که نمی خواهیم در این بحث انسان شناسی مباحث مفصلی که در این رابطه هست به طور تفصیل بحث کنیم این خودش یک بحث مستقل انسان از نظر خلقت انسان از نظر جامعه شناسی انسان از ابعاد گوناگون نه اینجور نمی خواهیم بحث کنیم آن است که ارتباط پیدا کند با کمال انسان با شناخت انسان کامل آن فرازهایی که ارتباط پیدا بکند با انسان کامل و شناخت انسان از نظر قرآن و اسلام و کمال انسان از این نظر. ما دنبال این فرازها و این سرفصلها هستیم یکی از سرفصلهایی که با این مطلب ارتباط دارد این است که حقیقت انسان چیست بشر همیشه این سؤال برایش مطرح بوده که آیا انسان همین هیکل مادی و جسمی است که دارای اعضا و جوارح و قواییست انسان همین است یا این که وراء این هیکل و این اعضاء و جوارح مادی یک حقیقت دیگری هم وجود دارد مکتبهای مادی به این سؤال پاسخ داده اند که انسان خلاصه می شود در همین جسم و قوای مادی چرا چون هستی از دیدگاه آنها مطابق با ماده است و آثار ماده از نظر مکتبهای غیر الهی مکتبهای مادی هستی و وجود مساوی است با ماده و خواص ماده لذا قهرا از آنها اگر سؤال بشود حقیقت انسان چیست پاسخ آنها روشن است که همین جسم است و هیکل مادی است و قوا و آثاری که دارد اگر یک مسائلی از قبیل ذکر و شعور و اراده و آثار معنوی داشته باشد بشر آن هم از خواص ماده است اما مکتبهای الهی مکتبهای انبیاء بلا استثناء اینها به این سؤال چنین پاسخ نمی دهند از دیدگاه مکتبهای الهی و همه انبیاء انسان مرکب است از جسم و جان انسان همین هیکل مادی نیست بلکه بالاتر. عرض کنم از نظر مکتبهای الهی و قرآن و اسلام حقیقت انسان و شخصیت انسان به نفس و روح انسان است نه این که مثلا تصور می شود که مرکبی است انسان از این جسم و جان وقتی که مرد جسمش مثلا فرض کنید به این که خاک می شود و از بین می رود جان و روحش که نیمی از اوست باقی می ماند این تصور تصور غلطی است آنچه که شخصیت انسان را تشریح می دهد واقعیت و حقیقت انسان را تشکیل می دهد آن نفس انسان است روح انسان است این بدن ابزاری است در دست نفس و الا اگر اینطور باشد که وقتی آدم می میرد باید بگوییم نیمی از انسان مانده است و باقی است و نیمی از او هم از بین رفته است در حالی که قرآن غیر از این مطلب را بیان می کند حالا ان شاء الله در ضمن عرایضم این مطلب روشن می شود که حقیقت انسان واقعیت انسان آنی که انسانیت به او بستگی دارد نفس انسان است روح انسان است بدن ابزار اوست خوب این همان است که شما در زندگانی شبانه روزیتان به طور ناخودآگاه همه ابعاد را به خودت نسبت بدهید من دیدم من شنیدم من رفتم من آمدم این من چیه؟ این من همان حقیقت و شخصیت انسان است که عبارت است از جان و نفس انسان است شما یک انسانی هستید که دورانهای مختلفی را به خود دیدید یک دوره طفل یک دوره کودک بودید یک دوره جوان بودید یک دوره میان سال بودید یک دوره هم پیرمرد بشوید این افعالی که در تمام این دوره های مختلف انجام بدهید همه به خودت نسبت بدهید می گویی من در کودکی چنین کاری را انجام داده ام من در جوانی این حرف را زدم این کتاب را نوشتم این مطلب را گفتم خوب اگر انسان همین هیکل و جسم مادی باشد آن که در دوران کودکی این کار را انجام داده آن نیست که در دوران پیرمردی یا جوانی بارها سلولهای بدن انسان عوض می شوند اگر انسان همین هیکل و همین جسم باشد این کذب و دروغ است که شما بگویید من در کودکی این حرف زدم در جوانی این حرف زدم تو نیستی آن که در جوانی گفته است این حرف را زده این کتاب را نوشته این عمل را انجام داده است او از نظر جسم یک جسم دیگر بود سلولهای دیگر داشت حالتهای دیگر داشت تو نیستی این حرف باید دروغ باشد ولی در عین حال می بینیم حرف درست است و راست است و به طور ناخودآگاه همه همین حرف را می زنیم یک جهتش این است که وراء این جسم وراء این سلولهای بدن یک حقیقت ثابتی وجود دارد که آن حقیقت ثابت است که شخصیت آدمی را و حقیقت انسان را تشکیل می دهد و الا اگر همین جسم باشد آن جسمی که در کودکی فعلی انجام داده غیر از آن جسمی است که در جوانی است و غیر آن جسمی است که در پیرمردی است. 50 سال قبل یک فعلی انجام داده تمام مجازاتها و قوانینی که در دنیا برای مجازات اشخاص وجود دارد همه باید بگوییم غلط است به چه مناسبت یک فردی را مجازات می کنند در پیرمردی در جوانی زندانش می برند به اعتبار این که در 50 سال قبل مثلا فلان تخلف کرده خوب در 50 سال قبل این نبوده است دهها سلولهای بدن این عوض شده ما در عین حال می بینیم مجازات صحیح است از آن وقتی که شخص در حدی است که قانون شامل او بشود و می شود او را مجازات کرد اگر او یک تخلفی کرد ولو 50 سال بعد او را به تخلفش برسند و محاکمه می کند و ثابت بشود پس معلوم می شود وراء این جسم وراء این سلولهای بدن یک حقیقت ثابتی هست که از او حقیقت ثابت ما تعبیر کنیم به من من رفتم من آمدم گاهی اعضای و جوارح را او نسبت بدهیم می گوید دست من پای من مغز من چشم من آن حقیقت ثابت آن همان نفس و جان آدمی است. اگر من الان نمی خواهم ادله اثبات روح و نفس را اینجا بحث کنم می خواستم خودم اشاره کنم رد این مطلب و بعد می بینیم قرآن چه می گوید در این ولایت قرآن در آیات متعددی مساله اصالت روح و و نفس آدمی را مطرح کرده است که ظاهرا نرسیم ما همه این آیات در این خطبه اول و آن وقت کوتاه بررسی کنیم اینجا هم سخن از خلقت آدم و بشر او فضلی در قرآن بیاد می آید می فرماید : «و اذ قال ربک للملائکه انی خالق بشرا من طین و اذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین و سجد الملائکه اجمعون الا ابلیس استکبر و کان من الکافرین » خداوند وقتی که به ملائکه فرمود من می خواهم بشری را خلق کنم از طین از گل می خواهم بشر را بیافرینم وقتی که او را ساختم و پرداختم و کامل کردم و همه اعضا و جوارح او را مساوی و متعادل قرار دادم بعد نفخت فیه من روحی و از روح خودم در او دمیدم آنگاه در برابر او سجده کردند همه ملائکه، سجده کردند الا ابلیس فاستکبر و کان من الکافرین. حالا اینجا نکاتی که توی این آیه و آیات مشابه این آیه است اولا این است که می فرماید نفخت فیه من روحی همانطوری که مفسرین فرمودند این یک تعبیر کنایی است کنایه از خلقت و نفس و جان آدمی است بعد تعبیر می کند به روحی خوب می توانست می فرماید که نذر کردم در او دمیدم در او ایجاد کردم در او روح را، اما تحلیل می کند و نفخت فیه من روحی این کنایه از این است که این انسان تنها این آب و گل نیست این انسان یک جنبه ملکوتی و الهی دارد و این هشداری است به انسان که ای بشر آن جنبه الهی و ملکوتی خودت را از یاد مبر تو آفریده شده اید من روحی در چند آیه که این مساله را مطرح می کنند چه در اینجا و چه در صورت دیگر «اذ قال ربک للملائکه انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون و اذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین » این تعبیر اشاره به همین مطلب است که این انسان جان و روحش و نسلش و حقیقتش از یک روح خداییست و جنبه ملکوتی دارد همین آب و گل و نقش صورت و نقش زیبایی جسم مادی نیست ، نکته دیگر این است که وقتی این انسان مسجود ملائکه قرار می گیرد یعنی قبله قرار می گیرد و ملائکه در برابر او خدا را سجده می کند اینجا باید مطلبی است که تصور نشود که ملائکه مامور شدند که آدم را سجده کنند ملائکه مامور شده است که آدم قبله آنها قرار بگیرد و خدا را سجده کنند سجده اختصاص به خدا دارد سجده برای غیر خدا شرک است همانطوری که مثلا فرض کنیم الان ما در برابر خانه خدا می ایستیم و خدا را سجده می کنیم خانه خدا سجده نمی کنیم خدا را سجده می کنیم در آنجا هم ملائکه مامور می شوند فرمان داده می شود به ملائکه فقعوا له ساجدین یعنی سجده کنید خدا را اما در برابر او خوب این آدم تا وقتی که آن جنبه ملکوتی را پیدا نکند تا آن روح خدا در او دمیده نشود تا نفس و جان در او آفریده نشود در حد این نیست که ملائکه در برابر او سجده کنند وقتی که ملائکه در برابر او باید سجده کنند که برسد به آن مقامی که از ملاکه برتر باشد آن وقت فقعوا له ساجدین پس بنابراین در این آیات مسئله روح مسئله نفس و جان آدمی است که مطرح شده و این کنایه از آن است که بعد از آنی که بدن انسان را کامل و تمام عیار ساختم از خاک یا از طین آنوقت نفس انسانی و جان آدمی ابداع شد و ساخته شد که در آیه دیگر که حالا نمی رسیم آن آیه را مطرح کنیم این مطلب را توضیح داده است و بیان کرده است که وقتی به حد کمال انسان رسید آنوقت خدا او را به یک مخلوق دیگری تبدیل کرد خوب این قسمت راجع به طلیعه این بحث که ان شاء الله بحث را در آینده ادامه خواهیم داد. حالا من یک جمله باز آن احتیاطی که داشتم عرض کنم بعد می رویم سراغ خطبه بعد ، الحمد لله رب العالمین اثنی علیه احسن الثناء و الصلاه و السلام علی نبینا محمد و آله اجمعین اوصیکم عباد الله بتقوی الله خودم و همه شما را به تقوی توصیه می کنم اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات و تابع اللهم بیننا و بینهم بالخیرات. خدایا همه ما را ببخش و بیامرز. بارپروردگارا اسلام و مسلمین را عزت و نصرت عنایت بفرما. بارپروردگارا رهبر عظیم الشان انقلاب را مؤید و موفق بدار. امام راحل را با اجداد طاهرینش محشور بگردان. بسم الله الرحمن الرحیم قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد.
خطبه دوم
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی البشیر النذیر السراج المنیر العبد المؤید المنصور المسدد ابی القاسم محمد صلواتک علیه و علی آله الطیبین الطاهرین اللهم صل و سلم علی امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و علی الصدیقه الطاهره فاطمه بنت نبیک و علی سبطی الرحمه و سیدی شباب اهل الجنه الحسن و الحسین و علی علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الحجه القائم المهدی صلواتک علیهم اجمعین اوصیکم عباد الله و نفسی بتقوی الله و اتباع امره همه را و خودم را مجددا به تقوای الهی توصیه می کنم در این خطبه دوم که مناسبتهای هفته های قبل و بعد مطرح می شود ما مناسبتهای فراوانی داریم که نمی رسیم به همه آنها اشاره کنیم به بعضی از آنها اشاره می کنم. در هشتم این ماه شهادت امام حسن عسکری صلوات الله و سلامه علیه اتفاق افتاده امام حسن عسکری علیه السلام در سال 232 متولد شد و در سال 260 به امر معتمد عباسی به شهادت رسید 7 سال بعد از پدر بزرگوارش امامت امت را عهده دار بود و در این مدت تحت فشار عجیب خلفا و دستگاه حکومت بود جهتش هم این بود که از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین روایات زیادی خبر داده بودند که فرزند امام حسن عسکری آن کسی است که دنیا را پر از عدل و داد کند و حکومتهای عباسی و خلفای عباسی هم خیلی امام را در تحت کنترل شدید قرار دادند که از وجود چنین فرزندی جلوگیری کنند. این مصیبت را به همه شیعیان و همه مسلمانها تسلیت عرض می کنم.
موضوع بعدی هفته وحدت است گر چه منادی وحدت قرآن است پیغمبر است که آن مسلمانها را دعوت به وحدت و اتحاد کردند و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا نعمه الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم و اصبحتم بنعمته اخوانا، قرآن دعوت می کند به وحدت، اسلام دعوت می کند به وحدت، پیغمبر مکرر دعوت کرده است به وحدت، قرآن فرموده است و لا تنازعوا فتفشلوا فتذهب ریحکم نزاع نکنید اختلاف نداشته باشید اگر نزاع و اختلاف کردید ابهت شما از بین می رود دشمن بر شما مسلط می شود و شاید کمتر مساله ای باشد مانند مساله دعوت به وحدت و برحذر داشتن از اختلاف که در قرآن و روایات معصومین رویش تاکید شده باشد. خوب اما در تاریخ اسلام بعد از پیغمبر تا به امروز مهمترین عاملی که دشمن از آن استفاده کرده است و موجب ضعف و عقب ماندگی مسلمین شده است همین مساله اختلافها که در گذشته و در حال کم و بیش وجود داشته لذا یکی از رسالتهای انقلاب اسلامی این بود که بیاید مساله وحدت و اتحاد را در بین جامعه مسلمین زنده کند امام رضوان الله تعالی علیه شدیدا طرفدار مساله وحدت بین مسلمانها بود لذا در همان سالهای اول انقلاب هفته ای به نام هفته وحدت نامگذاری شد و در این زمینه قدمهای بسیار مثبتی انقلاب و جمهوری اسلامی تا کنون برداشته است و تلاش کرده است و همیشه در تلاش بوده و هست که بین مسلمانها وحدت برقرار کند ارتباط بین مسلمانها وحدت بین مسلمانها یک اصل است برای انقلاب ما که خوشبختانه در این روزها جمهوری اسلامی با تلاش زیاد توانست اجلاس بین مجالس کشورهای اسلامی را تاسیس کند و یک قدم بسیار مثبتی بود و امیدواریم که ما از این پس شاهد آثار این اجلاس و این مجلس باشیم و در داخل کشور هم امام روی مساله اتحاد بین گروهها و اقشار مختلف مردم عنایت داشت و این یک وظیفه انقلابی ماست که ما این وحدت را در بین همه مسلمانها و در بین افراد ملت خودمان حفظ کنیم برای این که ما این تجربه را داشتیم که اگر در انقلاب پیروز شدیم در سایه وحدت و همبستگی بود اگر در جنگ موفق شدیم اگر بر مشکلات تاکنون موفق شدیم در سایه وحدت و اتحاد بود الان هم اگر ما توجه نکنیم به آثار شوم اختلاف و تنازع و به این فرموده قرآن لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم اگر به این فرموده قرآن توجه نکنیم آثار شوم اختلاف را خدای ناخواسته خواهیم کشید. من خیلی متاسفم متاثرم از این که بعضی از مطبوعات بعضی از نوشته ها مطالبی را می نویسند شاید از روی ندانم کاری باشد و الا آن جمعی که به انقلاب اعتقاد دارد آن مردمی که وفادار به انقلاب هستند هرگز افکاری را که موجب تفرقه بین مسلمانهاست نشر نخواهند داد حتما روی ندانم کاری این کار را می کنند اما باید باز توجه داشته باشیم تذکر بدهیم متوجه باشیم که ما خلاصه با این مقاله ها با بعضی از نوشتن ها با پخش بعضی از شایعه پراکنی ها خدای ناخواسته موجب اختلاف بین خودمان در بین جامعه مان در بین مسلمانها نشویم.
مطلب دیگری که این روزها در آستانه او قرار داریم مساله هفت تیر است خوب فاجعه هفت تیر از ابعاد گوناگونی قابل بحث و مطالعه و بررسی است من حالا به دو بعد حادثه هفت تیر اشاره می کنم یکی این است که خوب این حادثه را دشمنان انقلاب طرح ریزی کردند برای سقوط انقلاب و در هر کشوری شاید در هر دولتی شاید اگر این اتفاق می افتاد در یک حادثه پیش از هفتاد نفر از سران کشور از سران نظام از طرح ریزان نظام در یک حادثه همه با هم شهید بشوند بطور طبیعی و عادی باید آن کشور خیلی با مشکلات مواجه بشود اگر سقوط نکند با مشکلات زیادی مواجه بشود و آنها نقشه شان این بود طرح شان این بود و لذا همه جمع کردند و می خواستند که با این حادثه انقلاب را و جمهوری اسلامی را ساقط کنند البته با توجه به این که آن سال سال بسیار پر ماجرایی بود حوادث عجیب و غریبی بود و مسائل بسیار عجیبی از نظر سیاسی ما داشتیم حالا هم این حادثه اتفاق افتاد حالا چه شد که آنها به این نتیجه شوم و به این مقصدشان نرسیده اند من دو تا عامل را در اینجا به نظرم می رسد مهم در حفظ انقلاب این دو عامل البته بعد از عنایات الهی که عنایات خداوند همیشه حافظ و نگهبان این انقلاب بوده و ان شاء الله از این پس هم خواهد بود، یک عامل وجود امام بود امام با آن درایتی که داشت با آن عظمتی که داشت با آن قدرتی که داشت امام عامل مهمی بود برای این که این حادثه نتواند سقوط انقلاب را در جامعه در پی داشته باشد، و دوم اتحاد همه گروهها چون می دانید که بعد از آن حادثه همه گروهها همه جمعیت ها همه متحد شدند همه با هم یک پارچه شدند و همه دعوت امام را لبیک گفتند و در نتیجه این انقلاب ماند و با مشکلاتی چندان مواجه نشد در حالی که اگر برای هر کشوری اتفاق بیفتد با مشکلات زیادی مواجه می شد خوب این یک بعد قصه است که واقعا ما باید از این نظر توجه پیدا کنیم به مساله اتحاد و مساله رهبری نقش رهبر و ولایت فقیه در جامعه و در حفظ و حراست از انقلاب و زیر چتر رهبری اتحاد و اتفاق خودمان را حفظ کنیم. چون دشمنان قسم خورده این انقلاب از بین نرفته اند آنها هنوز باقی هستند هنوز توطئه و نقشه می کشند ما باید از تجربه گذشته پند بگیریم و با اتحاد و وحدت و تبعیت از رهبری و مقام ولایت در برابر نقشه های شوم آنها ایستادگی کنیم. و اما بعد دیگر این حادثه و فاجعه این بود که عزیزانی که در این انقلاب نقش اساسی داشتن افرادی مؤمن با تقوی عالم بافضیلت که بسیاری از آنها را شما می شناسید و به یاد داریم آنها در این حادثه قربانی شدند که در راس آنها مرحوم شهید مظلوم آیت الله بهشتی. من در سالهای تقریبا 42 به بعد از نزدیک با ایشان آشنا شدم و در سالهای 50 به بعد ارتباط کاری با ایشان داشتم ارتباط خانوادگی با ایشان داشتم کرارا ایشان وقتی که به قم می آمدند که معمولا هفته یک روز قم می آمدند برای کارهایی که داشتند کرارا ایشان به منزل ما می آمدند من از نزدیک سجایای اخلاقی خوی و خلق اسلامی که در این مرد مجسم بود لمس می کردم و مرحوم شهید بهشتی مغز متفکر و طراح این انقلاب بود نه وقتی که در راس بعضی از کارها گرفت قبل از انقلاب سالهای سال مرحوم شهید بهشتی از مغزهای خوب انقلاب و حرکت و نهضت حالا من یک نمونه برایتان عرض کنم که خودم شاهدش بودم ایشان در سال 55 در اوج خفقان سالهای 55 می دانید واقعا اوج خفقان خوب ایشان به فکر افتادند یک جمع کوچک یک عده معدودی را برای انقلاب تشکیل بدهند تقریبا دو نفر از مشهد انتخاب کردند که من حالا نام نمی برم چند نفر از تهران انتخاب کردند چهار، پنج نفر از قم انتخاب کردند یک جمع اینجوری را انتخاب کردند که بنده هم افتخار حضور برادرها را داشتم این جلسه تشکیل می شد گاهی در قم گاهی در تهران گاهی در مشهد و در ارتباط مستقیم با امام بود حتی در این اواخر سال 57 من خودم یک بار از طرف همین جلسه خدمت امام رسیدم همین روزهای آخری بود که امام تشریف بردند به فرانسه و بسیاری از حرکتها و مسائل انقلاب در همین جلسه طرح ریزی می شد و به نتیجه می رسید البته این باید در یک بحث مفصلی مطرح می شد، خداوند این شهید بزرگوار را با شهدای کربلا و با سایر شهدای هفت تیر محشور کند. مسائل دیگری هست چون وقت گذشته من دنبال نمی کنم از جمله عرض کنم حضورتان که شهادت شهید چمران شهادت مرحوم آیت الله صدوقی رحلت مرحوم آیت الله خاتمی پدر بزرگوار رئیس محترم جمهورمان همه این عزیزان از دست ما رفتند خداوند آنها را با پیغمبر و اجداد طاهرینشان محشور بگرداند. بسم الله الرحمن الرحیم و العصر ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و وتواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.