ماهان شبکه ایرانیان

نگاهی به «شرح چهل حدیث » امام خمینی(ره)

۱. موضوع حفظ و شرح «چهل حدیث »، از روزگاران گذشته مورد اهتمام عالمان دینی بوده است

1. موضوع حفظ و شرح «چهل حدیث »، از روزگاران گذشته مورد اهتمام عالمان دینی بوده است. ریشه این مساله در روایتهایی است که با مضمون واحد و به طرق مختلف، در کتابهای روایی اهل سنت و شیعه از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل شده است. برحسب روایتی که شیخ صدوق از طریق امام موسی کاظم(ع) از پیامبر(ص) نقل می کند، «هرکس چهل حدیث درباره امور دینی مورد احتیاج امت من حفظ کرده، به آنها برساند، خداوند در روز قیامت وی را فقیهی عالم محشور می گرداند.» (1)

عالمان بزرگی مانند شهید ثانی، به توصیه این روایت، به جمع و تنظیم احادیث پرداخته اند و آنها را با نام «اربعین » منتشر ساخته اند. در این میان، برخی از آنها مانند شیخ بهایی، علاوه بر جمع چهل حدیث، به شرح آنها هم پرداخته اند. (2) امام خمینی هم با توجه به مضمون روایت فوق و با تاسی به اسلاف صالح خود، به گزینش چهل حدیث مربوط به امور دینی مردم و شرح آنها پرداخته است. از راه تامل در احادیث انتخابی هریک از این بزرگان می توان دریافت که از دیدگاه آنها چه اموری دارای اولویت دینی است. با نگاهی اجمالی می توان دریافت که بیشتر احادیث برگزیده امام خمینی درباره مسائل اخلاقی است; که این امر نشانگر اولویت و اهمیت این مسائل از دیدگاه امام، در عرصه دینداری است. به بیان دیگر، از نظر ایشان، آنچه مورد نیاز دینی مردم است، اخلاق می باشد. بیش از سی حدیث از احادیث برگزیده امام، به صورت مستقیم و باقی احادیث هم به طور غیرمستقیم به مسائل اخلاقی مربوط می شود. (3) در برخی از «اربعین »های عالمان بزرگ، احادیث فقهی جایگاه خاصی دارد و در برخی دیگر، احادیث فلسفی و کلامی. ولی کتاب شرح چهل حدیث امام خمینی یک کتاب اخلاق است.

2. اشاره شد که چهل حدیث امام خمینی یک کتاب اخلاق است; اما باید توجه کرد که کارکرد یک کتاب اخلاق در نظر ایشان با کارکردی که معمولا برای این گونه کتابها در نظر می گیرند متفاوت است.

آنچه معمولا از یک کتاب اخلاق انتظار می رود، عبارت است از ارائه راه رستگاری و کنکاش در شناسایی ریشه های انحراف اخلاقی; و خلاصه این که یک نسخه علاج برای آدمی باشد. هرچند با کمال تاسف، امروزه این کارکرد طبیعی و حداقلی اخلاق هم نادیده گرفته شده است و کتابهای اخلاق از این که نسخه علاج باشند، ناتوانند:

این کتب مذکوره [اخلاق ناصری، احیاء علوم الدین و...] نسخه هستند نه دوا، بلکه اگر جرات بود می گفتم نسخه بودن بعضی از آنها نیز مشکوک است. (4)

اگر امام با تردید درباره نسخه نبودن برخی از کتابهای اخلاق سخن می گوید، امروزه ما با قطع و یقین می توانیم درباره بسیاری از آنچه به نام اخلاق، ترجمه یا تالیف می شود، بگوییم که آنها نسخه بیماریهای اخلاقی بشر نیستند و به جای پرداختن به مسائل اصلی اخلاق، به بیان تاریخ اخلاق و یا مسائل دیگر پرداخته اند.

اما جالب توجه است که نقش کتاب اخلاق باید بیش از ارائه نسخه علاج باشد. از دیدگاه امام خمینی، اکتفا به ارائه نسخه کارساز نیست.

ریشه های اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، یک نفر را به مقصد نزدیک نکند و یک قلب ظلمانی را نور ندهد و یک خلق فاسد را اصلاح ننماید. (5)

پس کارکرد کتاب اخلاق چیست؟ پاسخی که امام می دهد این است:

کتاب اخلاق آن است که به مطالعه آن، نفس قاسی نرم، و غیرمهذب مهدب و ظلمانی نورانی شود، و آن، به آن است که عالم در ضمن راهنمایی، راهبر و در ضمن ارائه علاج، معالج باشد و کتاب، خود، دوای درد باشد نه نسخه دوانما. (6)

امام خمینی شرح چهل حدیث را به عنوان کتاب اخلاقی نگاشته است که علاوه بر راهنمایی خواننده، خود نیز جزئی از فرآیند علاج بیماریهای اخلاقی باشد. اما پرسشی که مطرح می شود این است که چگونه یک کتاب می تواند بیش از اطلاع رسانی، ایفای نقش بکند.

3. امام خمینی معتقد است که حلقه وصل نظرپردازی اخلاقی به عمل اخلاقی، موعظه است و نقش بسیار مهمی برای آن قائل است.

وعظ نقش بدیل ناپذیری در انگیزش اخلاقی دارد و در واقع، علاج بودن یک کتاب اخلاق مرهون واعظ بودن آن است:

کتاب اخلاق، موعظه کتبیه باید باشد و خود معالجه کند دردها و عیبها را، نه آن که راه علاج نشان دهد. (7)

بر این اساس است که می بینیم زبان کتاب، زبان موعظه است. زیرا تا از راه وعظ، مطالب عقلی اخلاق به عمق ضمیر و جان آدمی سرایت نکند، فایده مطلوب از اخلاق حاصل نمی شود. مؤلف کتاب هرجا از بحث و بررسی علمی و فلسفی، فراغتی می یابد زبان وعظ می گشاید و آن یافته های عقلی را به تجربه های قلبی تبدیل می کند.

البته آشکار است که موعظه صرفا یک شیوه بیانی نیست که هرکس بتواند با آموختن مهارتهای لازم آن را به کار گیرد، بلکه موعظه یک فرآیند است و مبادی ویژه ای دارد. بحث از این مبادی مجال ویژه ای می طلبد; اما بی تردید، یکی از آنها عمل خود گوینده به مقتضای گفتارش است.

در جهان امروز نوشته های فراوانی درباره اخلاق منتشر می شود و هزاران سخنرانی اخلاقی از طریق رسانه های صوتی و تصویری در اختیار مردم است; اما با کمال تاسف، شاهد انحطاط اخلاقی تعداد قابل توجهی از مردم هستیم. شاید یکی از علل این مساله فراموش کردن موعظه است و البته وجود موعظه منوط به وجود عالمان پرهیزکار و پیشروی است که ضمن ارائه طریق، دست سالکان تازه کار را گرفته، به مقصد رسانند. و آنچه امروز کم است وجود چنین کسانی است، نه آنها که بتوانند در عرصه اخلاق باریک اندیشی کنند و یا سخن سرایی کنند; هرچند آنها هم در جای خود مفید فایده اند. (8)

4. مطالب کتاب شرح چهل حدیث، ابتدا به صورت درس در محفل طلاب حوزه علمیه قم مطرح شد و سپس به وسیله خود امام به صورت کتاب درآمد.

قصد من در ابتدا آن بود که مطالب کتاب را در یک مقاله تلخیص کنم; ولی به دلایلی از این کار منصرف شدم. زیرا اولا کتاب از حشو و زواید خالی است و چندان مجالی برای تلخیص باقی نمی گذاد; ثانیا مطالب کتاب بسیار متنوع است و تلخیص آن، به ناچار، تنوع مطلوب آن را از بین می برد; و ثالثا زبان کتاب موعظه ای است و تلخیص آن، ساختار زبانی کتاب را دچار آسیب می کند. بر این اساس، تنها به چند مطلب مهم آن اشاره ای کرده، تامل و تدبر در کتاب را به خوانندگان فهیم آن وامی گذاریم.

مطالعه اجمالی کتاب نشان می دهد که طرحی در پس زمینه فکری گزینش و تدوین احادیث آن وجود داشته، که احتمالا چنین است: اخلاق سیر و سلوک آدمی است به سوی خداوند. از این روی، احادیثی در معرفی انسان و ویژگیهای فطری او و نیز در شناساندن اوصاف الهی آمده است، تا مبدا و مقصد سلوک اخلاقی معلوم گردد. اما بیشتر احادیث مربوط به کیفیت سلوک اخلاقی و نیز شناسایی موانع حرکت از خود به خداوند است. روایاتی در مورد تفکر، اخلاص، شکر، عبادت، یقین، توبه، صبر، توکل و ذکر خداوند آورده شده است تا عناصر و مراحل سیر و سلوک را معرفی کند و در برابر، روایاتی نیز در خصوص ریا، عجب، کبر، حسادت، حب دنیا، نفاق، هوای نفس، غیبت، عصبیت، شک و وسواس برای شناساندن موانعی که فراروی سالک است، آورده شده است.

5. انسان و سرشت او. نکته اصلی در انسان شناسی امام خمینی مساله فطرت است. توجه فراوان ایشان به موضوع فطرت، نشانگر تاثیر فکری استاد بزرگوارشان مرحوم شاه آبادی است. (9)

انسان از منظر امام خمینی موجودی بی هویت نیست; اگرچه عناصر هویت او همگی به صورت استعداد است.

بدان که نفوس انسانیه در بدو ظهور و تعلق آن به ابدان و هبوط آن به عالم ملک در جمیع علوم و معارف و ملکات حسنه و سیئه، بلکه در جمیع ادراکات و فعلیات، بالقوه است و کم کم رو به فعلیت گذارد به عنایت حق جل و علا. (10)

بازشناسی این استعدادها و بالقوگیها، که سرشت آدمی را می سازند، بسیار مهم است. زیرا آنها قوای محرک عمل اخلاقی اند و برای سیر و سلوک آدمی ضرورت دارند.

یکی از مهم ترین عناصر فطرت آدمی، عشق به کمال است:

یکی از فطرتهایی که جمیع سلسله بنی الانسان مخمر بر آن هستند و یک نفر در تمام عایله بشر پیدا نشود که برخلاف آن باشد، و هیچیک از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالک و غیر آن آن را تغییر ندهد و در آن خلل وارد نیاورد، فطرت عشق به کمال است. (11)

می توان گفت که علاقه آدمی به جمال و زیبایی، علم و دانایی و...، همگی ریشه در عشق به کمال دارند و به بیان دقیق تر، کمال، حیثیت تقییدی هر نوع تعلق خاطری است. اما باید توجه داشت که عشق اصیل آدمی به کمال مطلق است و جستجوی کمالهای محدود و حتی وصال به آنها، او را از بی قراری نمی رهاند:

چون توجه فطری و عشق ذاتی به کمال مطلق متعلق است، و سایر تعلقات عرضی و از قبیل خطا در تطبیق است، هرچه انسان از ملک و ملکوت دارا شود و هرچه کمالات نفسانی یا کنوز دنیایی یا سلطنت و ریاست پیدا کند، اشتیاقش روزافزون گردد و آتش عشقش افروخته گردد. (12)

اگر محبوب شما این جمالهای ناقص و این کمالهای محدود بود، چرا به وصول به آنها آتش اشتیاق شما فرو ننشست و شعله شوق شما افزون گردید. (13)

امام خمینی، به تبع استاد خود، می خواهد از راه این عشق سوزان به کمال مطلق، بر اصل وجود آن کمال مطلق (خداوند) و بر ظرف وصال آدمی به آن کمال مطلق (قیامت) شاهد و دلیل آورد، که البته پرداختن به آن و داوری در درستی آن، مجال دیگری می طلبد. (14)

اشاره شد که آنچه آدمی را به سیر و سلوک دشوار اخلاقی وامی دارد، همین عشق به کمال است. اگر فطرت آدمی فقط همین عشق به کمال بود همگان به مقتضای آن، در صراط مستقیم به وصال کمال حقیقی نایل می شدند; ولی در نهاد آدمی تمایلات دیگری هم هست که ای بسا زودتر از عشق به کمال، ظهور و بروز می یابند:

بدان که نفس انسانی گرچه به یک معنی، که اکنون ذکر آن از مقصود ما خارج است، مفطور بر توحید بلکه جمیع عقاید حقه است ولی از اول ولادت آن در این نشئه و قدم گذاشتن در این عالم، با تمایلات نفسانیه و شهوات حیوانیه نشو و نما کند. (15)

با توجه به این موضوع است که در مقایسه، می توان گفت جنبه های حیوانی آدمی فعلیت دارند:

پس، انسان حیوانی بالفعل است در ابتدای ورود در این عالم و در تحت هیچ میزان جز شریعت حیوانات، که اداره شهوت و غضب است، نیست. (16)

از دیدگاه مؤلف کتاب، آنچه می تواند آدمی را از اسارت این تمایلات حیوانی رهایی بخشد، عنصر تربیت نفس است. فلسفه ارسال پیامبران از ناحیه خداوند و نیز تعبیه عقل در آدمی، همین تربیت نفوس انسانی است:

چون عنایت حق تعالی و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود، دو نوع از مربی و مهذب به تقدیر کامل در او قرار داد که آن دو به منزله دو بال است.... این دو یکی مربی باطنی، که قوه عقل و تمییز است و دیگری مربی خارجی، که انبیا و راهنمایان طرق سعادت و شقاوت می باشند. (17)

چون تربیت نفس و یا به تعبیر امام خمینی، جهاد نفس در هریک از ساحتهای مختلف نفس، متفاوت است، ناچار باید به ساحتهای آن اشاره شود.

به بعضی مقامات نفس اشاره کرده و وجوه سعادت و شقاوت آن را اجمالا بیان نموده، کیفیت جهاد نفس را در آن مقام بیان می کنیم. (18)

مقام اول نفس جنبه ملکی اوست که همان ظاهر نفس است و مصدر فعالیتهای بدنی و جوارحی آدمی است و قوای آن عبارتند از حواس ظاهری. سیطره نفس در این مقام از طریق وهم است. تربیت یا جهاد نفس در این مقام، «عبارت است از غلبه کردن انسان بر قوای ظاهره خود، و آنها را در تحت فرمان خالق قرار دادن، و مملکت را از لوث وجود قوای شیطان و جنود آن خالی نمودن است ». (19)

به هر حال، عرصه تربیت نفس در مقام ملکی همین اعمال آدمی است و البته جهاد نفس در این مقام، کار دشواری است و بر مجاهدان آن وعده بهشت اعمال داده شده است:

غالبا وصف جهنم و بهشت که در کتاب خدا و اخبار انبیا و اولیا شده، جهنم و بهشت اعمال است که از برای جزای عملهای خوب و بد تهیه شده است. (20)

مقام دیگر نفس، جنبه ملکوتی آن است که باطن نفس است و عرصه فعالیت نفس در این مقام، خلقیات است و جهاد نفس در این مرحله به اخلاق (21) مربوط می شود:

گاهی اشاره خفیه ای نیز به بهشت و جهنم اخلاق که اهمیتش بیشتر است شده. (22)

و بالاخره، مقام سوم نفس که متاسفانه نام آن و نیز شرح آن ناگفته مانده و مؤلف محترم، مجال را برای طرح آن نامناسب دیده است;

ما می خواستیم اشاره به مقام سوم نفس و کیفیت مجاهده آن بنماییم... لیکن مقام را مناسب ندیدیم. (23)

ولی از اشاره ای که در لابه لای جملات آمده می توان حدس زد که مقام سوم مربوط به شهود و عرفان است:

و گاهی هم به بهشت لقاء و جهنم فراق، که از همه مهمتر است، [اشاره خفیه ای] گردیده ولی همه در پرده و از برای اهلش. (24)

انسان برای رهایی از تمایلات حیوانی و پرداختن به پرورش استعدادهای متعالی خود باید جهاد نفس را پیشه خود سازد تا عنصر اصلی فطرت او، یعنی عشق به کمال، مسیر درست فعلیت یافتن خود را بیابد:

هان ای عزیز، از خواب بیدار شو. از غفلت تنبه پیدا کن و دامن همت به کمر زن، و تا وقت است فرصت را غنیمت بشمار، و تا عمر باقی است... چاره ای کن. (25)

اما چاره چیست؟ پاسخ امام این است که اولین چاره، تفکر است.

6. تفکر. تفکر نقطه شروع سیر و سلوک اخلاقی، و منشا و مصدر خیرات و برکات زیادی است:

بدان که اول شرط مجاهده با نفس و حرکت به جانب حق تعالی «تفکر» است. (26)

بدان که از برای تفکر فضیلت بسیار است و تفکر مفتاح ابواب معارف و کلید خزائن کمالات و علوم است، و مقدمه لازمه حتمیه سلوک انسانیت است. (27)

البته روشن است که مراد از تفکر، نوع عملی آن است; یعنی اندیشه ای که ثمره آن عملی است. اصولا از دیدگاه امام خمینی، علوم دینی و اخلاق، عملی اند و اگر در مواردی این ویژگی عملی را از دست بدهند، هویت خود را از دست داده اند. معرفت دینی آن است که قلب آدمی را مطمئن و مؤمن سازد و این اطمینان و ایمان از سنخ اعمال جوانحی است:

علم مطلقا طریق به عمل است حتی علم المعارف، منتها آنکه علم المعارف اعمالی است قلبی و جذباتی است باطنی که نتیجه آن اعمال و جذبات، و صور باطنه آنها صورت جنت ذات و بهشت لقاست. (28)

پس تفکری مورد نظر است که ثمره عملی داشته باشد; اما چگونه می توان از یک اندیشه، نتیجه عملی گرفت؟ امام خمینی باز از راه معرفی عناصر فطرت آدمی، به این پرسش پاسخ می دهند. احترام به شخص بزرگ و عظیم در نهاد آدمی است و وجدان انسان به آن گواهی می دهد:

و نیز از اموری که در فطرت ثبت و مسطور است احترام شخص بزرگ و عظیم است. (29)

به علاوه، درک حضور کسی، خود مایه حرمت اوست:

و نیز، حاضر در کتاب فطرت لازم الاحترام است. می بینید که اگر انسان از کسی خدای نکرده بدگویی کند در غیابش، اگر حاضر شد فطرتا سکوت می کند و از او احترام می نماید. (30)

تفکر از آن رو اهمیت دارد که فطریات مذکور را به سمت صحیح سوق می دهد; یعنی آدمی با درک عظمت خداوند و احساس حضور فراگیر او، برحسب فطرت سلیم خود، به زرگداشت خداوند می پردازد و با زبان نیایش و عبادت، حرمت او را پاس می دارد.

به بیان دیگر، ارزش اصلی تفکر در آن است که زمینه خضوع و خشوع آدمی نسبت به خداوند را فراهم می کند. بی تردید، نقش مهمی که در روایات اسلامی برای تفکر ذکر شده است و مثلا بالاترین عبادت را استغراق در تفکر در پیرامون خداوند و قدرت او دانسته اند، (31) همگی به همین نقش مقدماتی آن برای خضوع و خشوع مربوط می شود. هرچند می توان گفت که نفس تفکر و تامل ارزشمند است، اما بی تردید، در حوزه مسائل اساسی زندگی تفکری ارزش دارد که مایه تحول مطلوب در شخصیت آدمی گردد وگرنه، نمی توان گفت که ساعتی اندیشیدن از شصت سال پرستش کردن برتر است. (32) از دیدگاه امام خمینی، علم هویت واقعی خود را در به بار نشاندن میوه عمل می یابد:

من نیز چندان عقیده به علم فقط ندارم و علمی را که ایمان نیاورد حجاب اکبر می دانم، ولی تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است. (33)

پس هرگاه علمی به مشاهده نینجامد، بذری را می ماند که به بار ننشسته است.

تفکر مطلوب عبارت است از ادراک عظمت خداوند تا فطرت حرمت به عظیم، آدمی را به خضوع و خشوع در برابر خداوند وادارد. به علاوه، تفکر موجب ادراک حضور خداوند در عالم می گردد و از رهگذر این ادراک، فطرت احترام به حاضر، آدمی را به عایت حرمت خداوند وامی دارد:

حفظ حضور و محضر از فطرتهایی است که خلق بر آن مفطورند، و هرچه انسانی بیحیا باشد غیبت و حضورش با هم فرق دارد، خصوصا که حضور منعم عظیم کامل باشد که در فطرت حفظ حضور هریک مستقلا ثبت است. (34)

آنچه در دیدگاه امام، علم واقعی و تفکر صحیح است، جمع آوری مفاهیم کلی در ذهن و تحلیل و تنسیق آنها نیست:

میزان در علم، حصول مفهومات کلیه و اصطلاحات علمیه نیست، بلکه میزان آن رفع حجب از چشم بصیرت نفس است و فتح باب معرفة الله است، و علم حقیقی آن است که چراغ هدایت ملکوت و صراط مستقیم تقرب حق و دار کرامت او باشد. (35)

7. نیت و ملکات روحی. نیت از مبادی عمل است و بر چگونگی وقوع فعل دلالت دارد. در برخی از مکاتب معروف اخلاقی معاصر، مانند سودگروی، بهایی به نیت نمی دهند. از نظر سودگروی، ارزش اخلاقی یک عمل تابع نتیجه آن است و مبدا صدور عمل از لحاظ اخلاقی بی اثر است. بر این اساس، آنچه ارزش اخلاقی دارد راستگویی است; خواه این عمل از روی فضیلت خواهی صورت گیرد و خواه از روی مصلحت اندیشی دنیایی و یا از ترس; در حالی که ایمانوئل کانت، فیلسوف معروف اخلاق، بهای زیادی به نیت می دهد و چگونگی انگیزش آدمی به انجام عمل را تعیین کننده ارزش اخلاقی آن عمل می داند. اگرچه کانت در اصل بازشناسی اهمیت نیت در اخلاق، بر صواب است و بر مکاتبی مانند سودگروی برتری دارد، اما در بیان کیفیت نیت مطلوب برای عمل اخلاقی بر خطا رفته که بیان آن از مجال این مقاله خارج است.

امام خمینی در موارد متعددی از کتاب مزبور، بر اهمیت نیت در تعیین صحت و سقم اخلاقی عمل تاکید نموده اند:

نیت صورت کامله عمل و فصل محصل او است، و صحت و فساد و کمال و نقص اعمال به آن است. چنانچه عمل واحد به واسطه نیت گاهی تعظیم و گاهی توهین است. (36)

به هر حال، نیت چنانچه مؤلف می گوید، «عبارت است از اراده باعثه به عمل » (37) به طوری که مصدر انجام فعل همین نیت است.

اما جای این پرسش است که خود نیت چگونه شکل می گیرد و از کجا سرچشمه می گیرد، مؤلف محترم که در این خصوص، رساله مستقلی هم نگاشته است (38) در این کتاب می گوید: «نیت تابع غایات اخیره است.» (39) یعنی شکل گیری نیت از همان مطلوبهای نهایی آدمی است. این خواسته های اساسی و غایی اوست که نیت وی را معین می کند. دلبستگیهای نهایی انسان، نیت او را رقم می زند و نیت به نوبه خود منشا انجام فعل متناسب با آن می گردد. ولی باز این پرسش مطرح می شود که مطلوبهای نهایی آدمی چگونه سامان می گیرند؟ آیا به طور فطری و غیراکتسابی در نهاد آدمی قرار داده شده اند؟ مؤلف پاسخ می دهد:

این غایات، تابع ملکات نفسانیه است که باطن ذات انسان و شاکله روح او شده است. (40)

اما جالب آن که خود ملکات اخلاقی و شاکله باطنی انسان مرهون اعمال اوست و کار نیک و صواب موجب تقویت ملکه فضیلت، و کار نادرست موجب شکل گیری ملکات زشت است. بر این اساس، مؤلف هشدار می دهد که نباید گذاشت معاصی به حدی برسد که در درون جان آدمی به صورت ملکه های زشت اخلاقی درآید:

خدا نکند عاقبت معاصی منتهی بشود به ملکات و اخلاق ظلمانی زشت. (41)

پس آنچه مصدر عمل است، نیت است; که خود، ریشه در مطلوبهای آدمی دارد و آن هم از سرزمین ملکات روحی انسان سرچشمه می گیرد. اما ملکات، محصول اعمال آدمی است. در نتیجه، نوعی تفاعل بین عمل اخلاقی و ملکات اخلاقی وجود دارد; به طوری که یکی دیگری را تقویت می کند. یک گام در عرصه عمل اخلاقی به جلو نهادن، به معنای فراهم آوردن زمینه عملهای اخلاقی دیگر است. زیرا آن عمل به نوبه خود آب حیاتی است که بر ریشه اعمال آتی انسان یعنی ملکات روحی ریخته می شود.

اینک باید دید که کدام نیت و کدام ملکه روحی فضیلت است و سزاوار تحسین و شایسته تحصیل. امام خمینی در جملات گویایی پاسخ این پرسش را می دهند:

ملکات در صورتی فاضله است که نفس اماره در آن تصرف نکند و در تشکیل آن قدم نفس دخیل نباشد بلکه شیخ استاد ما، دام ظله می فرمودند میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعی صحیح قدم نفس و قدم حق است. اگر سالک به قدم نفس حرکت کرد... ریاضت باطل و سلوک آن منجر به سوء عاقبت می شود. (42)

آری، رها شدن از خودخواهی ملاک رستگاری است. اما نکته اینجاست که خودخواهی گاهی در لباس رستگاری درمی آید و راهزن سالک می شود. زهد و علم و تقوا که عناصر رستگاری آدمی اند، گاهی پوششی برای خودخواهی او می گردند:

مشکلترین امور و سخت ترین چیزها دینداری است در لباس اهل علم و زهد و تقوی، و حفظ قلب نمودن است در این طریقه. (43)

زیرا که ممکن است علم و زهد و تقوا برای صاحبش شان و منزلتی فراهم آورد که حفظ آن گاهی انسان را در ورطه های هلاکت فرواندازد.

پایان سخن را نصیحت آن پیر طریقت و سالک راه حقیقت قرار می دهیم که ما را به عزم سفر و درک موقعیت مسافرتی خود فرا می خواند:

عمده به فکر تصفیه و اصلاح افتادن است و از خوب بیدار شدن است. منزل اول انسانیت «یقظه » است. و آن بیدار شدن از خواب غفلت و هشیار شدن از سکر طبیعت است، و فهمیدن این که انسان مسافر است، و هر مسافر زاد و راحله می خواهد. زاد و راحله انسان خصال خود انسان است. مرکوب این سفر... همت مردانه است. نور این طریق مظلم ایمان و خصال حمیده است. (44)

پی نوشتها:

1. این روایت را شیخ صدوق در خصال و نیز ثواب الاعمال نقل کرده است.

2. مرحوم خاتون آبادی از معاصران شیخ بهایی این کتاب را به فارسی ترجمه کرده که اخیرا به صورت مصحح چاپ شده است. ر.ک: شیخ بهایی، اربعین، ترجمه خاتون آبادی، انتشارات حکمت.

3. معمولا احادیث اعتقادی به صورت مختصر شرح شده و در اواخر کتاب آمده است.

4. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 13.

5. همان.

6 همان.

7. همان.

8. «بدان که مقصود این نیست که علم اخلاق و منجیات و مهلکات نفس لازم نیست، بلکه مقصود آن است که آن علم را صرفا باید مقدمه عمل دانست نه آنکه آن را مستقل دانسته صرف عمر در جمع آوری اصطلاحات کرد و از مقصد بازماند.» ر.ک: امام خمینی، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 527.

9. مؤلف محترم در شرح چهل حدیث به این موضوع تصریح دارند و می گویند:

«در این مقام [بحث فطرت] آنچه از محضر شریف شیخ عارف کامل، شاه آبادی دام ظله، که متفرد است در این میدان، استفاده نمودم بیان می کنم.» ر.ک:امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص 181.

10. همان، ص 237.

11. همان، ص 182.

12. همان، ص 127.

13. همان، ص 184.

14. مؤلف محترم می خواهد از راه فضیلت عشق به کمال مطلق براساس قاعده تضایف، به فعلیت معشوق یعنی کمال مطلق دلیل آورد. ر.ک: امام خمینی، همان، ص 187-184.

15. همان، ص 168.

16. همان.

17. همان، ص 237.

18. همان، ص 5.

19. همان، ص 6.

20.همان، ص 13.

21. امام خمینی اخلاق را در اینجا به معنای مضیق گرفته اند که موضوع آن فقط خلقیات یا ملکات نفسانی است; در حالی که معمولا اخلاق را به معنای عام می گیرند که موضوع آن شامل اعمال آدمی هم می شود.

22. شرح چهل حدیث، ص 13.

23. همان، ص 27.

24. همان، ص 13.

25. همان، ص 24.

26. همان، ص 6.

27. همان، ص 191.

28. همان، ص 413.

29. همان، ص 11.

30. همان.

31. همان، ص 191.

32. همان.

33. همان، ص 457.

34. همان، ص 482.

35. همان، ص 373.

36. همان، ص 331.

37. همان.

38. منظور، رساله طلب و اراده است که امام خمینی در جوانی نگاشته اند.

39. شرح چهل حدیث، ص 331.

40. همان.

41. همان، ص 21.

42. همان، ص 45.

43. همان، ص 378.

44. همان، ص 98.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان