ماهان شبکه ایرانیان

برهان صدیقین از دیدگاه حکمای مشاء، اشراق و حکمت متعالیه

در بحث پیشین گفتیم که یکی از علل روی آوری فیلسوفان به برهان صدیقین، تلاش برای دست یابی به برهان با کم ترین مقروضات و مقدمات می باشد

اشاره

در بحث پیشین گفتیم که یکی از علل روی آوری فیلسوفان به برهان صدیقین، تلاش برای دست یابی به برهان با کم ترین مقروضات و مقدمات می باشد. واژه صدیق و مشتقات آن را تبیین نمودیم; تلقی مشائین را از این برهان بیان کردیم که به جای نظرکردن در حقیقت وجود به مفهوم وجود، و به جای تکیه به ربطی بودن وجود ممکن، بر امکان ذاتی تاکید رفته بود. سپس تحلیل شیخ اشراق در حقیقت نور و مراتب آن بیان شد.

در این شماره به تلقی خاص صدرا از برهان صدیقین، سپس به بیان آراء شارحان و مفسران حکمت متعالیه می پردازیم.

یکی از بهترین دستاوردهای مکتب حکمت متعالیه، ارائه تقریری خاص از برهان صدیقین است که تنها با اصول و مبانی حکمت متعالیه قابل تفسیر می باشد.

ما ابتدا تقریر صدرا از این برهان را از کتاب اسفار نقل و سپس به بررسی و توضیح آن می پردازیم. اصولی که برهان صدرا بر آن مبتنی است عبارتند از:

1. اصالت وجود

2. تشکیک در وجود

3. معلول عین ربط است، به علت (مفتقرالذات است به سوی علت، بلکه ذات او عین افتقار و احتیاج است. )

هر یک از این اصول در جای خود، به وسیله برهان اثبات شده است.

با توجه به این اصول، جناب صدرا برهان خویش را چنین تقریر می کنند:

«. . . و تقریره ان الوجود کمامر حقیقة عینیة واحدة بسیطة، لااختلاف بین افرادها لذاتها الا بالکمال و النقص و الشدة و الضعف او بامور زائده کما فی افراد ماهیة نوعیة و غایة کمالها مالااتم منه و هوالذی لا یکون متعلقا بغیره و لا یتصور ما هو اتم منه، اذ کلم ناقص متعلق بغیره متقر الی تمامه و قد تبین فیما سبق ان التمام قبل النقص و الفعل قبل القوة و الوجود قبل العدم و بین ایضا ان تمام الشی ء هو الشی ء و ما یفصل علیه فاذن الوجود اما مستغن عن غیره و اما مفتقر لذاته الی غیره و الاول، هو الواجب الوجود و هو صرف الوجود الذی لا اتم منه و لا یشوبه عدم و لا نقص و الثانی، هو ما سواه من افعاله و آثاره و لا قوام لما سواه الابه لما مره ان حقیقة الوجود لا نقص لها و انما یلحقه النقص لاجل المعلولیه. و ذلک لان المعلول لا یمکن ان یکون فی فضیلة الوجود مساویا لعلته فلوکم یکن الوجود مجعولا ذاقاهر: یوجده و یحصله (کما یقتضیه) لا یتصور ان یکون له نحو من القصور لان حقیقة الوجود کما علمت بسیطة لاحد لها و لا تعین الا محض الفعلیة و الحصول و الا لکان فیه ترکیب اوله مهیة غیر الموجودیة و قدمر ایضا ان الوجود اذا کان معلولا کان مجعولا بنفسه جعلا بسیطا و کان ذاته بذاته مفتقرا الی جاعل و هو متعلق الجوهر والذات بجاعله فاذن ثبت واتضح ان الوجود اما تام الحقیقه واجب الهویه و اما مفتقرالذات الیه متعلق الجوهریه و علی ای القسمین یثبت و یتبین ان وجود الواجب غنی الهویه عما سواه و هذا هو ما اردناه. » (1)

پس از این بیان مفصل، بیانی اجمالی و مختصری دارند که آوردن آن در تبیین سخن ایشان به ما کمک می کند:

«. . . از آن جا که حقیقت وجود، امری بسیط بوده و نه ماهیت است که مقتضی است هر کمال را در درجه اتم آن، که نهایتی برای او به لحاظ شدت کمال نمی توان تصور کرد; زیرا هر مرتبه ای پایین تر از این مرتبه، صرف حقیقت وجود نیست، بلکه وجود همراه با قصور و نقصان است و قصور هر چیزی غیر از خود آن چیز است بالضرورة و لذا قصور وجود، همان وجود نیست، بلکه غیر از خود وجود می باشد، بلکه قصور وجود، عبارت است از عدم وجود و این عدم وجود، همانا لازم می آید وجود را نه برای اصل وجود و تحقق داشتن آن، بلکه برای وقوع آن وجود در مرتبه تالیه و مراتب پایین تر از آن.

(پس قصور وجود، در واقع، همان دارا نبودن مرحله ای از وجود است که همان مرتبه پایین تر از کمالات مرتبه بالاتر است. چون دارای کمالات مرتبه بالاتر نیست، لذا قاصر است. )

پس قصورات و اعدام، همانا عارض می شوند بر ثوابی از این جهت که ثانی اند. پس، اول بر آن کمالی اتمی است که حدی برای او نیست تمام تر از او تصور نمی شود و قصور و نیاز ناشی می شوند از افاضه و جعل و به واسطه همان جعل نیز آن نقص و نیاز برطرف می گردد; چرا که هویات ثوابی، به لحاظ ذات، به اول وابسته اند; پس جبران می شود نقص ایشان به واسطه کمال اول و فقر ایشان به واسطه غنای او. » (2)

در این استدلال، برخلاف استدلال مشائین، به خود حقیقت وجود نظر شده است، نه به مفهوم آن و آنچه که واسطه واقع شده است، فقر وجودی است که به معنای عین الربط بودن وجود در معلول نسبت به وجود علت می باشد، بر خلاف برهان مشایی که در آن از امکان ذاتی که از اوصاف ماهیت است استفاده می شد.

تقریر شهید مطهری از سخن ملاصدرا

ایشان پس از ذکر چند مقدمه که برهان را بر آن استوار کرده اند، به تقریر آن می پردازند. مقدمات یادشده عبارتند از:

1. اصالت وجود

2. وحدت تشکیکی وجود

3. حقیقت وجود، عدم را نمی پذیرد.

4. حقیقت وجود، بما هو هو، و قطع نظر از هر حیث و جهتی که بدان ضمیمه شود، مساوی با کمال و فعلیت محض است و همه نقایص به اعدام برمی گردند.

5. راه یافتن عدم و شؤون آن در وجود، ناشی از معلولیت و تاخر از مرتبه علت است. پس از ذکر این مقدمات، برهان را چنین تقریر می کنند:

«. . . اکنون می گوییم: حقیقت هستی موجود است به معنای این که عین موجودیت است و عدم بر آن محال است و از طرفی حقیقت هستی در ذات خود، یعنی در موجودیت و در واقعیت داشتن خود، مشروط به هیچ شرطی و مقید به هیچ قیدی نیست، هستی چون که هستی است، موجود است، نه به ملاک دیگر و مناط دیگر و نه به فرض وجود شیی ء دیگر; یعنی هستی در ذات خود، مشروط به شرطی نیست و از سوی دیگر، کمال و عظمت و شدت و استغناء و جلال و بزرگی و فعلیت و لاحدی که نقطه مقابل نقص و کوچکی و امکان و محدودیت و نیاز می باشد، از وجود و هستی برمی خیزند; یعنی جز وجود حقیقتی ندارند; پس هستی در ذات خود، مساوی با نامشروط بودن به چیز دیگر، یعنی با وجوب ذاتی ازلی و هم مساوی است با کمال و عظمت و شدت و فعلیت. نتیجه می گیریم که حقیقت هستی، در ذات خود، قطع نظر از هر تعینی که از خارج به آن ملحق گردد، مساوی است با ذات لایزال حق. پس اصالت وجود، عقل ما را مستقیما به ذات حق رهبری می کند نه چیز دیگر غیر حق را که البته جز افعال و آثار و ظهورات وتجلیات او نخواهد بود. . . » (3)

جناب استاد مصباح تقریر ملاصدرا را چنین توضیح می دهند:

«این تقریر مبتنی بر اصولی است که عبارتند از:

1. اصالت وجود

2. ذات مراتب بودن وجود (تشکیکی بودن)

3. معلول به حسب ذات خود، محتاج به سوی علت است بلکه عین ربط نسبت به علت است.

اثبات هر یک از این مقدمات در جای خود آمده است.

پس با توجه به این اصول، برهان صدرا چنین تقریر می شود:

اگر وجود اصیل، بی نیاز از غیر باشد فهوالمطلوب، ولی اگر مستغنی بالذات نباشد، در این صورت معلول، مفتقرالذات به سوی غنی بالذات خواهد بود; زیرا تحقق امر مفتقرالذاتی که عین تعلق و ربط است، بدون وجود مستقل غنی تام، محال است. » (4)

مزیت های این تقریر

مزیت های این تقریر از برهان صدیقین را می توان در نکات ذیل دانست:

1. عدم نیاز این تقریر به بطلان تسلسل و در حقیقت، این خود دلیلی بر بطلان تسلسل در ناحیه علل است.

2. نظر کردن به سوی حقیقت وجود که امری اصیل و عینی است; بر خلاف برهان شیخ که آنچه در آن جا اخذ شده بود، عنوان موجود بود که قابل انطباق بر ماهیت نیز هست و حال آن که در حکمت متعالیه، ماهیت، امری اعتباری بیش نیست.

3. استفاده از امکان وجودی یا فقر وجودی که مقتضای بساطت و اصالت وجود است; برخلاف روش مشایی که در آن از امکان ذاتی ماهوی استفاده می شود.

4. مزیت اصلی این نحوه از تقریر، این است که متناسب با مبانی و اصول پیشین حکمت متعالیه (اصالت وجود، وحدت تشکیکی وجود - ربطی بودن وجود معلول نسبت به علت) است.

5. این برهان، علاوه بر اثبات اصل وجود حضرت باری، مستلزم اثبات و ارائه توحید حقه حقیقیه و اثبات علم و قدرت و اراده و قیومیت و سایر صفات حسنی و اسمای الهی است. (5)

منظور از حقیقت وجود

حقیقت وجود، دارای استعمالات متعددی است که از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

1. گاه مرادف با ماهیت و در مقابل وجود است.

2. گاه مرادف با وجود عینی است. (حقیقة الوجود اصیلة)

3. گاه درباره خداوند تبارک و تعالی به کار می رود. (در السنه عرفا)

4. گاه به معنای وجود ساری و جاری در جمیع موجودات به کار می رود. (در بحث تشکیک)

5. گاه به معنای کنه و ذات دست نیافتنی به کار می رود (حقیقة الوجود مجهولة کنهه)

6. گاه به معنای وجود صرف خالی از حد و ماهیت و. . .

منظور از حقیقت وجود، در این برهان را خود ملاصدرا در کتاب مشاعر توضیح داده است.

«. . . و نعنی بحقیقة الوجود ما لایشوبه غیر صرف الوجود فی حد او نهایة او نقص او عموم او خصوص. . . » (6)

حکیم سبزواری و برهان صدیقین

حکیم سبزواری در موارد متعدد، از برهان صدیقین سخن به میان آورده است که از جمله، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

الف. شرح دعای صباح

ب. حواشی اسفار

ج. منظومه حکمت و شرح آن

در شرح دعای صباح چنین می فرمایند:

«. . . فنقول الوجود الحقیقی ان کان واجبا فهو المطلوب والا استلزمه لما انه اذالم یکن واجبا کان ممکنا فیلزم اما الدور و اما التسلسل اوالمطلوب بل لانه یلزم من الرفع الذی فی النطرة الاولی و هی حمقاء، الوضع فی النظرة الثانیة بلا مونة زائدة لان حقیقة الوجود لا یتطرق الیها الامکان بمعنی سلب الضرورتین و لا بمعنی جواز الطرفین و لا بمعنی تساوی النسبتین بناء علی بطلان الاولویه لان ثبوت الشیی لنفسه ضروری و سلبه عن نفسه محال و نسبة الشی ء الی نفسه کیف تساوی نسبة نقیضه الیه. . . » (7)

تقریر ایشان در شرح منظومه به قرار ذیل است:

ما ذاته بذاته لذاته موجود الحق العلی صفاته

اذ الوجود کان واجبا فهو و مع الامکان قد استلزمه

و در توضیح می فرمایند: مقصود از وجود، حقیقت وجود است که اصالت داشتن آن قبلا اثبات شد و این که هر امر دارای حقیقتی، به واسطه وجود، حقیقت پیدا می کند، اگر وجود واجب باشد، فهوالمراد; ولی اگر ممکن باشد، پس مستلزم وجود واجب است. البته مقصود از امکان، در این جا به معنای فقر و تعلق به غیر است، نه سلب ضرورت وجود و عدم; چرا که ثبوت الوجود لنفسه ضروری است و نه امکان به معنای تساوی نسبت وجود و عدم; زیرا نسبت هر چیزی به سوی خود، مانند نسبت نقیض او به سوی آن چیز نیست; چرا که نسبت شی ء به سوی خود، دارای کیفیت وجوب است و حال آن که دومی دارای کیفیت امتناع.

سپس ایشان این استلزام را به دو طریق تقریر می نماید.

1. به روش خلف: زیرا اگر فرض شود که حقیقت وجود ممکن است، باید وابسته به امری غیر از حقیقت باشد و حال آن که برای این حقیقت، دومی وجود ندارد (غیری وجود ندارد) تا این که حقیقت وجود وابسته به او باشد، بلکه هر آنچه را برای وجود، دوم فرض کنی، پس او همان حقیقت وجود خواهد بود; زیرا ما غیر از وجود، با عدم روبه رو هستیم که نیستی محض و با ماهیت است که امری است اعتباری و غیراصیل.

2. به روش مستقیم: مراد از وجود، مرتبه ای از حقیقت وجود باشد (زیرا فرض بر این است که وجود، حقیقت واحد دارای مراتب است) پس اگر این مرتبه از وجود، محتاج به سوی غیر باشد، مستلزم غنی بالذات خواهد بود، برای دوری از دور یا تسلسل; ولی روش اول (روش خلف) اوثق و اشرف و اخصر است. (8)

تقریر حکیم در حواشی اسفار

«. . . فالاسد و الاخصر ان یقال بعد ثبوت اصالة الوجود ان حقیقة الوجود التی هی عین الاعیان و حاق الواقع حقیقة مرسلة یمتنع علیها العدم اذ کل مقابل غیر قابل لمقابله، و الحقیقة المرسلة التی یمتنع علیها العدم واجبة الوجود بالذات فحقیقة الوجود الکذائیه واجبة بالذات و هو المطلوب. » (9)

حکیم سبزواری در تعلیقه خود بر اسفار، پس از مطرح کردن این اشکال که معلولیت، ذاتی است; زیرا هر موجودی نیاز به جعل دارد (لان الوجود مجعول بالذات) در مقام پاسخ به این اشکال «معلولیت و مجعولیت بالذات، ذاتی برای مرتبه اند نه برای اصل حقیقت وجود که در تمام مراتب محفوظ است » برمی آید و می فرماید:

نقص، دو اطلاق دارد: گاهی مراد از نقص، نحوه وجود نازل که عین همین مرتبه و مقتضی تشکیک می باشد، است و گاهی مراد از آن، عدم است که عبارت است از فقدان و نداشتن مرتبه نازله، کمالات مرتبه دیگر را. سپس مبادی برهان صدیقین با تلقی صدرایی را به شرح ذیل بیان می کند:

1. در حقیقت وجود، به شرط الارسال، قصوری وجود ندارد و مقتضی کمال و غنا و. . . است.

2. هر مرتبه ای از این حقیقت، خالی از نوعی حقیقت و خالی از سنخ وجود نیست.

3. قصور و عدم به مرتبه ای بر می گردد که این وجود، در آن مرتبه، قرار گرفته است و این قصور، به لحاظ همراهی حقیقت وجود با عدم است، بلکه از ماهیت قبول کننده ناشی می شود.

پس از بیان این حقایق می فرماید: مقدماتی که در این استدلال اخذ شده است، گرچه فی حد ذاته مشتمل بر مطالب عالیه می باشد، ولی مطرح کردن و پرده برداشتن از آن ها در ابتدای امر، لازم و ضروری به نظر نمی رسد; زیرا مطلب به واسطه این مبادی پیچیده و دست پیدا کردن بدان مشکل می شود ولو این که ذکر این مقدمات، در جای خود لازم و ضروری به نظر نمی رسد. (مانند مقام بحث از فیاض بودن خداوند) سپس تقریر خویش را مطرح می کند که عین عبارت آن را قبلا نقل کردیم. (10)

تکیه اصلی این تقریر، بر مرسله بودن حقیقت وجود است. و این که حقیقت وجود از آن حیثی که وجود است، عین واقع می باشد و حمل عدم بر آن، ممتنع و حمل وجود بر آن، ضروری و واجب است و اگر عدم، بر امری از امور وجودی حمل می شود، به دلیل محدودیت آن وجود و مصحوبیت اوست و عدم را که از واقع شدن آن در مرتبه ای خاص و از تاخر آن ناشی می شود، نه از اصل وجود داشتنش.

استاد مصباح، طریقه مستقیم حکیم سبزواری را چنان تبیین نموده اند که مبتنی بر ابطال دور و تسلسل نباشد. ایشان در تعلیقه ناقدانه خویش بر نهایه چنین می فرمایند:

روش مستقیم در بیان حاجی را می توان به گونه ای تقریر نمود که مبتنی بر ابطال تسلسل نباشد، بدین معنا که:

1. وجود، حقیقتی است دارای مراتب.

2. مراتب نازله و پایین تر، مفتقرالذاتند به سوی ماوراء و بلکه عین تعلق و فقر وجودی نسبت به ماوراء خود هستند; پس این مراتب نازله مستلزم مرتبه ای مستقل علی الاطلاق می باشند والا عاد المفتقر غنیا والرابط مستقلا و این، همان برهانی است که بر استحاله تسلسل در ناحیه علل فاعلی بیان شده است. (11)

پس اگر وجود معلول را نسبت به علت، وجودی ربطی بدانیم، در این صورت، تحقق ربط بدون طرف ربط به معنای استقلال و عدم ربط آن است و حال آن که او را ربط و غیر مستقل فرض کرده بودیم; یعنی پس از توجه به ربطی بودن این وجودات و فرض تحقق آن ها، قول به نیازیشان از طرف مستقل عبارتی متناقض خواهد بود که مستلزم این است که این وجودات در عین ربطی بودن، ربطی نباشند.

استاد مصباح، بر تقریر حکیم سبزواری اشکالی اساسی دارند که به نظر ما نیز این انتقاد و اشکال، وارد است. ایشان در ذیل این برهان، چنین می فرمایند:

«والحاصل انه ان ارید بالحقیقة المرسلة التی هی اصیلة ولا اصیل غیرها انحصار الوجود الحقیقی فی الواجب تعالی فهو قول الصوفیه و یرد علیه مضافا الی منافاته للکثرة الثابته بالضرورة انه مصادرة بالمطلوب فان المطلوب بالبرهان اثبات وجود صرف غیرقابل للعدم بوجه و قد اخذ ثابتا مفروغا عنه و ان ارید ما یعم الوجودات الامکانیه فالمناقض لک واحد منها هو العدم الحاصل لامطلق العدم والا یثبت بمناقضة العدم للوجود وجود حقیقیة واجبه غیرمتصفة بای مفهوم عدمی یحکی عن محدودیتها. » (12)

تقریر علامه طباطبایی از برهان صدیقین

ایشان در حواشی اسفار چنین می فرمایند:

حقیقت وجود همان واقعیتی است که ما به وسیله آن، سفسطه را دفع می کنیم و می یابیم که هر موجود دارای شعوری مضطر است که آن را اثبات کند و این واقعیت، قبول عدم و بطلان نمی کند لذاتها بطوری که فرض بطلان و رفع این واقعیت مستلزم ثبوت و وضع آن است; زیرا اگر بطلان هر واقعیتی فرض شود (در وقتی یا به طور مطلق) در این هنگام، هر واقعیتی باطل خواهد بود. واقعا (پس ما در بیان چنین گزاره ای نیز باید واقعیتی را بپذیریم) و همین طور سوفسطایی که اشیاء را موهوم می بیند و در واقعی بودنشان شک می کند، پس در نزد او تمام اشیاء موهومند واقعا و واقعیت، محل شک است واقعا (پس ما در این جا نیز با واقعیت و ملاک آن روبه روییم) و از آن جا که اصل واقعیت، قبول عدم و بطلان نمی کند لذات ها پس او واجب الوجود بالذات است، پس ما واقعیتی را در پیش رو داریم که واجب الوجود بالذات است و اشیایی که برایشان واقعیتی هست محتاج و قائم به غیرند. » (13)

جناب علامه، در کتاب اصول فلسفه، برهان صدیقین را چنین تقریر می فرمایند:

«. . . واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمی پذیرد و نابودی برنمی دارد. به عبارت دیگر، واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی شود و چون جهان گذران و هر جزء از اجزای جهان نفی را می پذیرد، پس عین همان واقعیت، نفی ناپذیر نیست، بلکه با آن واقعیت، واقعیت دارد و بی آن، از هستی بهره ای نداشته و منتفی است و البته نه به این معنا که واقعیت، با اشیا یکی شود و یا در آن ها نفوذ یا حلول کند و یا پاره هایی از واقعیت جدا شده و به اشیاء بپیوندند، بلکه مانند نور که اجسام تاریک با آن، روشن و بی آن، تاریکند و در عین حال، همین مثال نور در بیان مقصود، خالی از قصور نیست.

به عبارت دیگر، او خود، عین واقعیت است و جهان و اجزای آن با آن، واقعیت دار و بی آن، هیچ و پوچند.

نتیجه

جهان و اجزای آن در استقلال وجودی خود و واقعیت دار بودن خود، تکیه به واقعیتی دارند که عین واقعیت و به خودی خود، واقعیت است. (14)

ویژگی های تقریر علامه

1. عدم ابتنا بر بطلان دور و تسلسل;

2. عدم ابتنا بر اثبات اصالت وجود و یا تشکیک در وجود و فقری بودن وجود معلول نسبت به علت;

3. این تقریر علاوه بر اثبات وجود واجب، وحدت حقه حقیقیه را برای حضرت حق اثبات می کند;

4. در این تقریر، از غیر واجب، بر واجب استدلال نشده است، بلکه از نظر کردن در خود واقعیت به ضرورت ازلی همان واقعیت رسیده ایم;

5. این تقریر با کم ترین پیش فرض (و تنها با اعتماد بر اصل بطلان سفسطه) نزدیک ترین راه را به سوی حضرت حق نشان می دهد.

پی نوشت ها:

1- صدرالدین شیرازی، الحکمة المتعالیه، 9 جلد، جلد 6، بیروت، دار احیاء التراث، 1404، ص 14-16

2- همان، ص 23-14

3- استاد شهید مطهری، پاورقی های اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، تهران، انتشارات صدرا، ص 83; استاد شهید مطهری، شرح منظومه، ص 152

4- استاد محمدتقی مصباح یزدی، تعلیقه نهایة الحکمة، قم، انتشارات مؤسسه در راه حق، 1405 ه، ص 413

5- صدرالدین شیرازی، پیشین، ص 25و 26

6- صدرالدین شیرازی، المشاعر، مشعر اول

7- ملاهادی سبزواری، شرح دعای صباح، تصحیح دکتر نجفقلی حبیبی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1371، ص 12 و 13

8- ملاهادی سبزواری، شرح منظومه حکمت، ص 146

9- ملاهادی سبزواری، تعلیقه بر اسفار، ج 6، ص 17

10- همان، ج 16

11و12- استاد مصباح یزدی، پیشین، ص 413، ص 412

13- علامه طباطبایی، تعلیقه بر اسفار، ج 6، ص 14 و15

14- علامه طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پیشین، ص 76-86

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان