چکیده: نویسنده برای بررسی معنای اصلاح گری در دین، بررسی معنای دین را اساسی می داند و پس از ذکر سه معنا برای دین (و از جمله اسلام) به بیان معنای اصلاح گری در هر یک از سه معنا می پردازد. ایشان دین 1 را متون مقدس معرفی می کند و شرحها و رسائل درباره آنها را دین 2 و تحقق خارجی دین 1 و 2 را دین 3 به شمار می آورد. از نظر ایشان دیندار تنها موظف به دفاع از دین 1 است و میان دینهای سه گانه در عین ارتباط، تفاوتهایی وجود دارد و به ترتیب دین 3 از دین 2 و دین 2 از دین 1 فاسدتر است. برای کاوش و بررسی نسبت آرای مرحوم مطهری با اصلاحات دینی توضیح مقدمه ای لازم است که شاید موجب گردد به ذی المقدمه زیاد پرداخته نشود. مرحوم مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان، در باب دین تمثیل خوبی به کار می برد. می فرماید: دین همانند آبی است که از چشمه هایی می جوشد و هرچه این آب از سرچشمه خود دورتر می شود، آلوده تر می شود. در برابر این آلودگی دو راه حل پیش پای ماست. یکی اینکه از آن آب کدر استفاده نکنیم، اما راه بهتر آنست که به تصفیه آن آب بپردازیم. مرحوم مطهری معتقدند دستگاه تصفیه دین، عقل بشری است.
این تمثیل مرحوم مطهری گویای دو نکته است: اول آنکه لااقل به نظر وی آلودگی دین اجتناب ناپذیر است و دوم آنکه می توان آن را تصفیه، یعنی اصلاح کرد. تا اینجا مورد وفاق بسیاری از افراد است; اما بحث از آنجا به اختلاف می رسد که کجای دین فاسد شده است تا قابل اصلاح باشد؟ بحث من پاسخ به این پرسش است و چون اصلاح دین به هر نحو آن، از تلقی ما از اصل دین ناشی می شود، لذا ابتدا تلقی خود را از دین عرضه می کنم. من از واژه دین سه چیز را اراده می کنم: دین 1، دین 2، دین 3 . این تقسیم بندی برای هر دینی از جمله اسلام صادق است. در بحث حاضر، تقسیم بندی من ناظر به اسلام است.
دین 1: در هر دین و مذهبی، سخن کس یا کسانی بی چون و چرا مورد قبول قرار می گیرد; مانند پیامبر (نزد اهل سنت) و چهارده معصوم (نزد شیعیان) و اینان اشخاص غایب تاریخی هستند. مجموع سخنان این کس یا کسان در مجموعه هایی جمع می آید که به آن «کتب مقدسه» گفته می شود. بر این اساس، اسلام 1 عبارتست از قرآن و مجموعه احادیث معتبر و مسیحیت 1 مجموعه عهد عتیق و عهد جدید و بوداییت 1 هم عبارت است از متنِ ذمه پادا.
دین 2: دین 1 در طول تاریخ به شرح و تفسیر نیازمند است. دین 2 مجموعه آثار، رسایل، کتابها و مقالاتی است که متکلمان، علمای اخلاق، فقها، فیلسوفان، عارفان و سایر علمای دینی به رشته تحریر درآورده اند.
دین 3: تحقق خارجی دین 1 و دین 2، دین 3 را شکل می دهد. دین 3 مجموعه افعالی است که پیروان دین در طول تاریخ انجام داده اند به اضافه آثار و نتایجی که از افعال دینداران در عرصه عینی و عملی ظهور پیدا کرده است.
سه نکته درباره سطوح دین: نخست اینکه فقط دین 1 است که هر دیندار باید از آن جهت که دیندار است آن را قبول داشته باشد. من هیچ وظیفه ای برای دفاع از اسلام 2 و اسلام 3 ندارم. نکته دوم: اگرچه میان اسلام 1 و 2 و 3 ارتباطهایی وجود دارد، اما جدایی ها و تفاوتهایی هم میان آنها هست. مثال ساده آن اینکه بخش قابل توجهی از ادبیات دینی ما، ادبیات شعری و عرفان است. اما کیست که نداند اسلام با شعر و شاعری مخالف بوده است و قرآن در چند مورد با شعر و شاعری مخالفت صریح کرده است. نکته سوم: اسلام 3 و به طور کلی دین 3، روی هم رفته فاسدتر از اسلام 2 است و به همین ترتیب اسلام 2 فاسدتر از اسلام 1 است و لذا نیاز به اصلاح گری بیشتری دارد; لذا از کسی که قصد اصلاح گری در دین دارد باید پرسید قصد اصلاح گری در کدام سطح و کدام لایه دین را دارد؟ قصد من آنست که اصلاح گری دین را در سطوح سه گانه آن ترسیم کنم.
اصلاح گری سطوح سه گانه دین اصلاح گری در دین 1: در دین 1 دو موضع برای اصلاح وجود دارد: نخست قداست متون مذهبی که علی الظاهر ناشی از صاحبان آن متون است که خود فارغ از چون و چرا هستند. باید پرسید آیا تلقی ما از این کسان درست است یا نه؟ آیا تلقی ما از عصمت درست است یا نه؟ تلقی ما از علم غیب معصوم و یا از مفهوم ولایت تکوینی معصومین(علیهم السلام) درست است یا نه؟ موضع دیگر در دین 1 آن است که چون متون مقدس نهایتاً همانند متون تاریخی هستند، همان چون و چرایی که در مورد سایر متون تاریخی می توان انجام داد، در مورد اصالت و اعتبار سند این متون مقدس هم از آن جهت که تاریخی اند می توان اعمال کرد. به هر حال دومین موضع برای اصلاح گری در دین 1، نقد تاریخی متنی و فرامتنی کتاب مقدس است.
اصلاح گری در دین 2: در دین 2 هم در دو موضع می توان به اصلاح گری و مداقه پرداخت. یکی اینکه آیا مفسران و شارحان دین، تلقی درستی از متون مقدس و معانی مندرج در آنها داشته اند یا نه؟ در موارد تعارض بین متون مقدس و حکم بیّن عقل، چه باید کرد و تلقی مفسران در این موارد چگونه بوده است؟ مورد دوم برای مداقه و اصلاح در دین 2 آن است که به پیش فرضهای علمی، تاریخی و زبانی مفسران و شارحان دین توجه کنیم و نیز اینکه آیا این مفسران، همه واژه ها و مفاهیم دینی را ایضاح کرده اند؟ به نظر من یکی از ادلّه اصلی دوری عملی از دین نزد برخی از دین گریزان، مبهم ماندن و ایضاح نکردن مفاهیم دینی است. نکته دیگر برای اصلاح این سؤال است که آیا دین 2 از خصلت سازگاری (consistency) برخوردار است یا نه؟ به طور مثال در قرآن آمده است:
«لیس للإنسان إلاّ ما سعی» یا
«لها ما کسبت وعلیها ما اکتسبت». بر این اساس سود و زیان آدمی متوجه به عمل خود اوست. اما می پرسم اگر اینطور است پس خیراتی که ما برای اموات انجام می دهیم به چه معناست و چه سودی برای آنها دارد؟ مثال دیگر آنکه می گوییم خداوند تغییرناپذیر است و از سوی دیگر هم می گوییم که خداوند غضبناک و خشنود می شود. مطلب دیگری که در اسلام 2 باید به اصلاح گری تن دهد این است که آیا در اسلام 2 چیزی که از جنس خرافه باشد راه پیدا کرده است یا نه؟ از ورود خرافات باید ممانعت کرد. در اینجا به طور استطرادی به مسأله روحانیان و عالمان می پردازم. سؤال این است که چه پارادایم و چه الگویی بر روحانیان و عالمان دین حاکم است؟ به نظر من چهار پارادیم و چهار الگو قابل تصور است: 1. روحانیان که شارح و مفسر دین اند فقط پیام رسان هستند. 2. آنان حاکم هستند. 3. قاضی و داور می باشند. 4. طبیب اند. در قرآن کریم در ذیل آیه
«اتخذوا احبارهم ورهبانهم ارباباً من دون الله». حدیثی از امام محمد باقر(علیه السلام) نقل شده است که شخصی پرسید آیا واقعاً یهود و نصارا علمای خود را می پرستیدند؟ حضرت می فرماید: منظور آن است که ایشان با علما و روحانیان خود چنان رفتاری می کردند که فقط با خداوند می توان آن رفتار را داشت; یعنی فقط خدا را می توان موجودی دانست که سخنش فوق چون و چرا باشد; در حالی که این قوم با علمای خود چنین معامله ای می کردند. این تلقی از روحانیت که به نظر من روحانیت پرستی است به خودی خود یکی از مواضع اصلاح در دین 2 و اسلام 2 است. البته نقد روحانیت پرستی به معنای روحانیت ستیزی نیست.
اصلاح گری در دین 3: به نظر من در اسلام 3 چهار دسته خطا امکان وقوع دارد و لذا چهار نوع اصلاح گری نیز لازم است. فرد دیندار به چهار شکل ارتباط برقرار می کند: رابطه هر فرد با خود، با خدا، با دیگران و با جهان. در هر یک از این ارتباطها نادرستی هایی ممکن است رخ دهد که عبارت اند از:
1. رابطه هر فرد با خود: نخستین ناراستی در این مورد احساس بی ارزشی فرد است; زیرا دین اساساً بر دو چیز، یعنی محدودیتهای انسان و دیگری نیازهای انسان تأکید بسیار دارد و این تأکید به شدت مستعد سوء برداشت است. دومین عارضه، خود محدودسازی است. مورد سوم، خودشیفتگی است که فرد خود را بیش از آنچه هست بپندارد و مورد دیگر نیز روحیه تقلید و تعبد است;
2. رابطه هر فرد با دیگران: ناراستی ها در این حوزه عبارت اند از: پیشداوری در مورد دیگران، برخورد تبعیض آمیز (خواه تبعیض دینی و خواه تبعیض غیردینی) و عدم مدارا و تسامح با دیگران;
3. رابطه هر فرد با جهان: ناراستی ها و خطاهای ممکن در این بخش عبارت اند از: تعصب، التقاط گرایی، خرافه پرستی یا ساده انگاری;
4. رابطه فرد با خدا: ناراستی ها در این زمینه عبارت اند از: تصورات ناصواب درباره خدا، عقلانی سازی بیش از حد دین، تکه تکه سازی دین، آخرت گرایی، تحجر.
به نظر من مرحوم مطهری در حوزه اسلام 1 هیچ اصلاح گری نداشته است. در حوزه دین 2 و اسلام 2 به طور جسته و گریخته اصلاح گری هایی از ایشان شاهدیم. اما عمده همت اصلاحگرانه مرحوم مطهری در حوزه دین 3 و اسلام 3 صورت پذیرفت.
اشاره 1. تقسیم بندی ایشان از اسلام به اسلام 1 و 2 و 3 خود جای تأمل و تردید دارد. تا کنون شنیده نشده است که کسی رفتار مؤمنان و عالمان دینی را «اسلام» بخواند و اساساً چگونه می توان اعمال متدینان را که آمیزه ای از رفتارهای گوناگون وبعضاً متناقض است، به اسلام منتسب کرد. تعبیر «اسلام 2» نیز با مبنای ایشان چندان سازگار نیست. کسی که معتقد است ما می توانیم قرآن و روایت را فهم و اصلاح کنیم و تنها باید از آن دفاع کنیم(برخلاف نظریه قبض و بسط که رابطه ما را با متون دینی منقطع می شمارد) نمی تواند بر فهمها و برداشتهای دیگران نام «اسلام» را اطلاق کند. پس بهتر است بگوییم ما با اسلام (یعنی منابع اصیل وحیانی) و تفسیرهای مختلف از اسلام مواجه هستیم. به هر حال معلوم نیست وجه تسمیه اسلام بر مجموعه دوم و سوم چیست؟
2. اثبات اینکه میان اسلام 1 و 2 و 3 (به تعبیر ایشان) تفاوتهایی وجود دارد، چندان مشکل نیست; اما استدلال ایشان به رواج اشعار در فرهنگ دینی درست نیست. هیچ دلیلی وجود ندارد که قرآن کریم همه انواع شعر را مردود شمرده باشد و سیره پیامبر و ائمه(علیهم السلام) بهترین شاهد بر این مدعاست که قرآن شعری را مذموم دانسته است که مایه گمراهی است(یَتَّبِعهم الغاوون)
3. در کلام نویسنده محترم، ناسازگاری دیده می شود. می پرسیم: اگر اسلام 1 فاسد است و نیازمند اصلاح (نکته سوم)، پس چگونه باید آن را قبول داشت و تنها دفاع از آن را وظیفه خود دانست (نکته اول)؟ و اگر از اسلام 1 با آنکه فاسد است، می توان دفاع کرد پس چرا از اسلام 2 و 3 نمی توان دفاع کرد؟
4. بنا بر نظر ایشان، قرآن و سنت قطعی (اسلام 1) نیز فاسد و نیازمند اصلاح است. این نکته علاوه بر اینکه با مبانی مسلم اسلامی و با ادله کلامی سخت منافات دارد، از منظر اصول دین شناسی نیز قابل تأمل و تردید جدی است:
الف) اساس دین بر تقدس (sacrity) و مرجعیت (outhority) است. اگر این دو ویژگی از وحی و دین گرفته شود، پس دیگر از چه روی آن را دین می نامیم؟ و چه فرقی میان دین و دانشهای متداول بشری وجود دارد؟
ب) اگر قرار باشد به زعم نویسنده، متن وحی نیز اصلاح شود، باید پرسید که چه کسی و با چه علم و معرفتی می تواند کلام خداوند حکیم و علیم را نقد کند؟ اگر دانش محدود بشر برای اصلاح متون دینی کافی است، پس چه نیازی به هدایت گری دین وجود دارد؟
5 . این مطلب که تلقی ما از عصمت و علم غیب و.. چیست، بنابه تعریف نویسنده گران قدر به اسلام 2 مربوط است، نه به اسلام 1 ; حال آنکه ایشان اصلاح این تلقی را از موارد اصلاح اسلام 1 دانسته اند.
6. قرآن کریم یک متن تاریخی صرف نیست که حجیت و سندیت آن مانند سایر متون تاریخی صرف مورد چالش قرار بگیرد. معجزه بودن قرآن کریم از وجوه گوناگون راه را بر این نوع شبهات کاملا بسته است.
7 . اولا
«لیس للانسان الا ما سعی...» و
«لها ما کسبت وعلیها ما اکتسبت» از آیات قرآن، یعنی اسلام 1 است، نه اسلام 2; ثانیاً بهره برداری اموات از خیراتی که زندگان برای آنان می دهند نیز بر اساس احادیث و سنت، یعنی اسلام 1 است. همچنین مسأله تغییرناپذیربودن خداوند و غضبناکی و خشنودی او نیز از اسلام 1 است. حال آنکه نویسنده این موارد را از نمونه های نیازمند اصلاح در اسلام 2 می داند.
افزون بر آنکه این موارد و صدها مورد دیگر از این دست از دیرباز مورد بحث قرار گرفته و معمولا پاسخهای روشن و قانع کننده ای یافته است.