سیمون دوبوار (1908 - 1986)، منشی، همکار و همدم «ژان پل سارتر» ، نویسنده پرآوازه فرانسوی و خالق آثاری چون: «خاطرات یک زن جوان » ، «زن - جنس دوم » ، «میهمان » و «پیری » است . وی از جمله نویسندگانی است که با مهارتی فراوان، جنبه های روانشناسانه زنان را در داستان هایش بررسی کرده است .
زندگی وی همانند برخی از روشنفکران و نویسندگان مشهور، خالی از جنبه های ناگفته و منفی نیست، جنبه ای که در کشور ما کمتر شناسانده شده است .
آنچه تحت عنوان «سیمون دوبوار و روی پنهان ماجرا» می خوانید، بررسی و نوشته ای است از «احمد میسکی اوغلو» نویسنده ترک، که توسط ابراهیم قاسمی به فارسی ترجمه شده است .
×××××
درباره ترجمه و انتشار نامه های «سیمون دوبوار» (1) - یکی از نام آوران دوره ای از تاریخ فرانسه - به «ژان پل سارتر» ، قبلا دو مورد مطلب نوشته ام . (2)
بعدها، ترجمه نامه های او به «نلسون آلگرن » - نویسنده آمریکایی - هم منتشر شد . (3) اینکه در این نامه ها نیز با «محبتی بی پایان » روبرو هستیم، هیچ قابل انکار نیست . اما این را هم ناگفته نباید گذاشت که در حیات اجتماعی، جهان ادبیات، درگیری های سیاسی و خلاصه در هر آنچه از این «ابناء شیرخشک خورده آدم (4) » صادر می شود، پس پرده ای هم هست که آن نیز غیرقابل انکار است .
من در این نوشته، می خواهم موضوع نگاه به پس پرده دیدنی های ظاهری را تجربه کنم . برای همین از کسانی که با نقطه نظرات نگارنده احساس غربت و بیگانگی می کنند، تقاضای بخشش دارم، این فقط یک تجربه است، پشت پرده ظواهر چه می توان دید؟
فرانسه در سال 1939 گرفتار تهاجم نظامی نازی ها شد . سربازان ارتش آلمان وارد پاریس شدند . در طول جنگ جهانی دوم و تا پایان آن در سال 1945، فرانسه متحمل تلخی ها و مرارت های بسیاری گردید و در معرکه آن حوادث، نبردها، شکست ها و حقارت های بسیار، حدود 535 هزار نفر از اتباع خود را از دست داد . بعد از پایان جنگ هم، بدبختی، فقر، رنج و گرسنگی، گریبان این کشور را گرفت; همچنانکه گریبان سایر کشورهای درگیر جنگ را گرفته بود . در پایان جنگ، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق به پیروزی دست یافتند و به عنوان دو قطب قدرت در جهان مطرح شدند .
«سیمون دوبوار» که در این ایام (سال 1947)، سی و نه سال دارد، در آمریکا با «نلسون آلگرن » (4) آشنا می شود . این آشنایی - همچنانکه از متن نامه های «سیمون دوبوار» استنباط می شود - آن دو را به طرز عجیبی پایبند و وابسته هم می کند . به ظاهر که نگاه کنیم، به اصطلاح با «یک عشق صاعقه وار» مواجهیم .
آن دو امکان با هم بودن را نیافته و در نتیجه نمی توانند به خوبی همدیگر را بشناسند . «سیمون دوبوار» اینگونه آمریکا را ترک گفته و به فرانسه برمی گردد .
از این به بعد است که نامه نگاری های پرشور بین آن دو آغاز می شود . «نلسون آلگرن » در این نامه ها، چه نوشته و از چه چیزهایی سخن به میان آورده، نمی دانیم . ما این «عشق بی پایان » را فقط از طریق نامه های «دوبوار» می فهمیم . اما اینک من نه از عشق و محبت، بلکه می خواهم از پشت پرده دیدنی های ظاهری سخن به میان آورم .
در جایی از نامه ای که به تاریخ اکتبر 1947 خطاب به «نلسون آلگرن » نوشته، چنین می خوانیم:
«اگر نورا (نام مؤسسه ای که به منظور کمک به آسیب دیدگان از جنگ تشکیل شده بود) را به تنهایی اداره می کنی، برای مادرم هم - در صورتی که برایت مشکلی نباشد - کمی برنج، گرد شیر، کره و کنسرو گوشت بفرست . من برای او کمی پول پیدا می کنم اما چون خودش هیچ پولی ندارد خیلی وقت ها چیز زیادی برای خوردن پیدا نمی کند . آدرسش: کوچه پانزدهم - بلومه - پاریس . پیشاپیش متشکرم .»
درخواست او بدون کمترین تاخیری برآورده می شود . در نامه بعدی اش به تاریخ ششم دسامبر 1947 چنین می نویسد: «یک ساعت بعد از دریافت نامه ات، مادرم تلفن کرد، هدیه هایت تازه به دستش رسیده بود . می گفت خیلی چیزها برایش فرستاده ای . از خوشحالی درست مثل بچه ها ذوق زده شده بود . یکبار دیگر متشکرم، عشقم! می توانم تصور کنم که وسایل را با چه دقتی خریده، بسته بندی کرده و فرستاده ای; زحمت زیادی بهت دادم، در مقابل آن زحمت ها، پاسخ و هدیه من هم عشق است، عشق!»
می توان در پشت این قضیه، وجود و حضور یک داستان تراژیک را حس کرد . آیا نامه دیگری که در آن، سلام های گرم «ژان پل سارتر» را هم به «نلسون آلگرن » ابلاغ می کند، ابعاد این تراژدی را روشنتر و آشکارتر نمی کند؟ به عنوان مثال در جایی چنین می نویسد:
«سارتر به خاطر پول تشکر می کند .» و کمی بعد اضافه می کند: «او خواست، تشکر همراه با منت پذیری اش را به تو ابلاغ کنم .»
آری آنچه در فراسوی ظاهر به چشم می آید، چیزی کاملا متفاوت است; یک «فاجعه » است، یک فاجعه تلخ » ; یک حادثه رقت بار و غم انگیز! یک تراژدی است .
بگذارید نگاه به پشت پرده ظاهری را ادامه دهیم . این بار می بینم «دوبوار» در حال انتقال اطلاعاتی است به آمریکا و علیه فرانسه: «این روزها در فرانسه همه چیز بد است .» و بعد از یکسری توضیحات با گفتن اینکه: «نمی خواهم از نقشه مارشال دفاع کنم، اما بدون این نقشه هم فرانسه نمی تواند سر پا بایستد .» به مثابه یک خبرچی و گزارشگر، وضعیت فرانسه را از دور به آمریکا گزارش می کند . به دنبال آن در جای دیگری از نامه اش می نویسد:
«در فرانسه هر روز که می گذرد وضعیت بدتر و بدتر می شود . معدنچی ها ظاهرا قصد دارند دست از کار بکشند، از بسیاری جهات حق هم دارند . حکومت هم مقاومت می کند . بسیاری از انسان ها (به ویژه کارگران) در درگیری های دهشتناک زخمی شده یا جان می بازند . همه چیز هم دردآور و تاسف بار است و هم احمقانه!» به دلیل عدم رؤیت و مطالعه نامه های «نلسون آلگرن » ، از فهم و درک بسیاری چیزهای دیگر که فهمیدن آن برایمان ضرورت دارد، باز می مانیم . من با مطالعه جلد اول «نامه های سیمون دوبوار به ژان پل سارتر» ، بیشتر از پیش به اهمیت و ضرورت دستیابی به نامه های «آلگرن » پی بردم . اگر جلد اول را ترجمه می کنند، جلد دوم را هم ترجمه کنند . چرا نامه های «نلسون آلگرن » ترجمه نمی شود؟ چرا یک بنگاه انتشاراتی عهده دار این کار نمی شود؟
هدیه های ارسالی «آلگرن » ، «دوبوار» را مثل بچه های خردسال ذوق زده و خوشحال می کند . او با اعتماد به دوست داشتن و دوست داشته شدنش، از اظهار یک سری درخواست ها، امتناعی ندارد، به طور مثال در یکی از نامه هایش چنین می نویسد: «به زودی می خواهیم مجله ای دربیاوریم، نویسنده ها حاضرند . تنها کمبودمان، پول است . پنج هزار دلار داری به ما بدهی؟ می تواند بیشتر از این هم باشد . این فقط برای شروع است .» (5) او هیچ فرصتی را برای تکرار درخواست هایش، از دست نمی دهد:
«آدم دوست داشتنی! امسال هم برای مادرم چیزی خواهی فرستاد؟ لطفا چیزهایی مثل پشم و سوزن نفرست، در پاریس از این چیزها خیلی زیاد است .» (6)
با مطالعه نامه ها می توانیم چنین تعبیر کنیم که «سیمون دوبوار» حقیقتا «نلسون آلگرن » را دوست می داشته و محبت او، مهر و محبتی بی پایان بوده، اما از طرفی هم نمی توانیم از این فکر که دم زدن او از عشق، محبت و دوستی، با گوشه چشمی به تحقق سایر منافعش صورت می گرفته، صرف نظر کنیم: «همچنان مثل گذشته آدم بزرگی هستی، ممکن است لطف کرده برایم یک شیشه از جوهری که منحصرا در پارکر 51 استفاده می شود، بفرستی؟» (7)
با دیدن چنین تقاضای حقیرانه ازطرفی و مواجه شدن با دم زدن های مداوم او از عشق و دوستی ازسویی دیگر، از خود می پرسیم: آیا این است ماهیت نامه های نوشته شده به «آلگرن » ؟
«فرستادن چنین بسته ای برای مادرم، چقدر خوب بود . آنچنان خوشحال شده بود که از من پرسید: این آلگرن، ها واقعا چه جور آدم هایی هستند؟ من هم گفتم: آن ها آدم های خیلی بزرگی هستند، حتما تشکرت را بهشان ابلاغ خواهم کرد، همانطور که می بینی، الان مشغول همین کار هستم . تشکر! آدم دوست داشتنی، تشکر فراوان!» (8)
این همه تعریف و ستایش از «آلگرن » و «آلگرن » ها برای چه؟ در آن سال ها، خیلی ها درفرانسه، گرفتار فقر و تنگدستی شده بودند . آیا پای منافع شخصی درمیان نیست؟ آیا برای این نیست که پولها و هدایای بیشتری ارسال شود؟ شاید دلش به این خوش است که او هم درمقابل «عشق » اش را خواهدداد؟! آیا همه این ماجراها یک بده بستان سرگرم کننده نیست؟ آیا نمی توانیم چنین پرسش هایی از خود بکنیم؟
بی گمان این داد وستد، دربستر یک نوع رابطه منظم و بسیار عالی صورت می گیرد .
بعداز فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، بسیاری از مردم روسیه تا مرز گرسنگی پیش رفته و چه بسیار «ناتاشا» ها که راه فروش عشق دربرابر پول و نان را انتخاب کردند . افکار عمومی ترکیه و بلکه تمام کشورهای دارا در آن زمان، چنین داد و ستدها را بسیار پست و رذیلانه به حساب می آوردند .
بهتر است «سیمون دوبوار» را این چنین مورد اتهام قرارندهیم . او انسانی بود والامقام و ارجمند . روابط او هم بی شک، روابطی فراتر از روابط معمولی بود . اما آحاد ملتی که به تنگدستی و فلاکت گرفتار آمده، خواهی نخواهی درمقابل مردم توانمند، محکوم به اظهار برخی حقارت ها و خود کوچک کردن ها نیز هست . و فاجعه چیزی غیر از این نیست .
نویسندگان، هنرمندان و اطرافیان «سیمون دوبوار» که به واسطه ایده و آرمان مشترکشان، به قول خود «سیمون » ، خانواده و عائله اصلی او به حساب می آمدند، وقتی با انبوه هدایای «نلسون » مواجه می شوند، چنان غرق شادی و سرور می گردند که با نگاه امروزی خنده دار و مضحک به نظر می رسد . زنده یاد «صباح الدین ایوب اوغلو» آنجا که درباره موضوع نویسندگی درفرانسه و «مولیر» بحث می کند، می نویسد: «کمدی ها، تراژدی های حقیقی اند; ما به جنبه های دردناک زندگی انسان می خندیم .»
درست است . از خود بی خود گشتن و ذوق زده شدن مفرط در مقابل ارمغانی هایی که درمیان ابراز محبت های خیلی گرم می رسید غیر از یک تراژدی حقیقی چه می تواند بود؟ به عنوان مثال، «ژان پل سارتر» ، پس از خوگرفتن با انبوه سیگارهای آمریکایی، به «سیمون دوبوار» می گوید: «من دیگر سیگارهای فرانسوی را ول کردم!» «سیمون » این موضوع را درنامه اش چنین مطرح می کند:
«بیشتر از همه، سارتر تشکر می کند . با دیدن سیگارها، مثل بچه ها ذوق زده شد، دیگر نمی تواند سیگار فرانسوی دود کند . دیروز دوبسته از سیگارهای ارسالی ات را کشید; ازخودش خجالت می کشید . اما ممنون تو هم بود . می خواست شخصا با تو مکاتبه کند اما نمی توانست انگلیسی بنویسد . « (9)
آری این ابراز احساسات پرشور خانواده حقیقی «سیمون دوبوار» - یعنی نویسندگان و هنرمندان - دربرابر کمک ها و هدایایی ارسالی از ایالات متحده آمریکا، آنسوی واقعیت ظاهری را به شکلی واضح و روشن به ما نشان می دهد . درجنگ و سال های پس از آن، تراژدی بزرگی به وقوع پیوسته بود . این است آن وضعیت و تصویری که نامه ها به طور غیرمستقیم آن رابازتاب می دهند، حالا می خواهد نام آن را تراژدی بگذاریم یا کمدی . آیا فکر می کنید دراین تحلیل، نسبت به «ژان پل سارتر» کسی که «سیمون دوبوار» درتمام عمرش او را دوست داشته، مورد احترامش بوده و نزد وی جایگاه ویژه ای داشته است - ظلمی مرتکب شدیم؟
کسی که می گوید: «ازقربانیان، زمانی که به جلادانشان احترام می گذارند، متنفرم!» (10) دربرابر حوادث و وقایع مختلف، ثبات قدم نشان می دهد و درقرن بیستم، به عنوان سمبل روشنفکری متعهد مطرح است، چگونه گرفتار چنین تناقضی می شود؟
چنین استنباط می شود که ابراز احساسات محبت آمیز «سیمون دوبوار» که بی وقفه به «نلسون آلگرن » انتقال می یابد، درهربار نوشتن او، به مرحله اشباع و سیری نزدیک می گردد . به همین جهت است که درنامه های بعدی، رفتار ملایم تر و حاکی از بی میلی را ترجیح می دهد . چنین وضعی، وجود توامان تراژدی و کمدی را در این قضیه روشنتر می کند .
سیمون دوبوار، نویسندگان و هنرمندانی را نیز به عائله خود به حساب می آورد، درمکاتباتش، شاهد خود ساخته و شعور و احساساتش را با آنها قسمت می کند . بدین ترتیب، ایشان دل را به نوعی شریک این کمدی - تراژدی می سازد . به ویژه «ژان پل سارتر» که بی هیچ مخفی کاری، درجریان ماجرای دوستی و نامه نگاری های «سیمون » و «آلگرن » قراردارد و از آن آگاه است .
دراین حال، اگر هم فکرکنیم که نسبت به «سارتر» کمی ظلم کرده ایم، حداقل نمی توانیم وجود یک تناقض را در رفتار و اندیشه او انکار کنیم .
بیش از این، نگاه به پشت پرده ظاهر این ماجرا را ضروری نمی دانم .
پی نوشت ها:
ء این مقاله ترجمه نوشته انتقادی «احمد میسکی اوغلو» منتقد ترکیه ای - است که درباره کتاب تازه ای تحت عنوان «نامه های محبت » (نامه های سیمون دوبوار به نلسون آلگرن » درترکیه به چاپ رسانده است . منبع
خژخخ زحا خدخا دزس ث - دخچ 61 - خش چژ19 - شس ذذحث - ژرژژس خ آ 2002 - چزچدذآ
ماهنامه «زبان ترکی » سال شانزدهم، شماره 91، ژوئیه - اوت 2002، آنکارا
1 - نامه های سیمون دوبوار به ژان پل سارتر، ترجمه زینب بایرام اوغلو، دوشون، استانبول، 1996
2 - عشق بی پایان، مجله «زبان ترکی » ، مارس - آوریل 1998 و «عشق بی پایان » ، همان، مه - ژوئن 1998، شماره های 65و 66
3 - نامه های محبت، سیمون دوبوار، مترجمان ترک: تولای اولر - پینار اوزتامور، گنداش، استانبول، سپتامبر2001 .
Nelson Algran - 4
5 - نامه های محبت، ص 268 .
6 - همان، ص 291 .
7 - همان، ص 259 .
8 - همان، ص 301 .
9 - همان، ص 359 .
10 - تاریخ اندیشه، افشار تموچین، انتشارات اینسانجیل، استانبول، اکتبر1997 .