ماهان شبکه ایرانیان

«ارکوازی » سراینده، شیعی کرد زبان

«غلامرضا ارکوازی » شاعر نامدار کرد حدود ۲۵۰ سال پیش در سرچفته به دنیا آمد. سرچفته جزو منطقه ای است که اکنون «بان ویزه » (۱) نامیده می شود و امروزه در گوشه ای از آن روستایی به همین نام وجود دارد

دانشگاه شهید چمران

«غلامرضا ارکوازی » شاعر نامدار کرد حدود 250 سال پیش در سرچفته به دنیا آمد. سرچفته جزو منطقه ای است که اکنون «بان ویزه » (1) نامیده می شود و امروزه در گوشه ای از آن روستایی به همین نام وجود دارد. فاصله زادگاه وی تا مرکز استان ایلام 70 کیلومتر است. (2) بان ویزه اینک جزو بخش چوار از توابع شهرستان ایلام می باشد و در شمال غربی استان و در حاشیه مرز ایران و عراق قرار دارد.

ظاهرا انتساب ارکوازی به «ارکواز» یکی از بخشهای سه گانه شهرستان مهران در استان ایلام بازمی گردد. این منطقه به صورت «آرگواز»، «ارگوازی »، «ارکوازی » و «ارغواز» نیز ضبط شده است. مردم ارکواز شیعه مذهب هستند و زبان آنان کردی است. فرار سیدمحمد و سید نصرالدین که نسب آنان به امام هفتم شیعیان علیه السلام بازمی گردد، از زیارتگاههای این بخش به شمار می آید (3)

سال دقیق تولد ارکوازی بر ما معلوم نیست، تنها آگاهیم که حسن خان، والی پشتکوه در سال 1291 ه.ق طی حکمی - که اینک در دست است - او را به ریاست کل طایفه ارکوازی برگزید. اگر سن «ارکوازی » را در این زمان سی یا سی و پنج سال بپنداریم. می توان حدس زد که در حدود 225 تا 230 سال پیش بین سالهای 1189 و 1184 ه.ق چشم به جهان گشوده است.

طایفه و تبار ارکوازی

عده ای وی را اهل «ارکوازملکشاهی » مرکز بخشی به همین نام دانسته اند که صحیح نمی باشد. منشا اشتباه این گروه، علاوه بر ناآشنایی و کمی اطلاع، آن بوده است که «یاء» در آخر کلمه ارکوازی را یاء نسبت فرض کرده اند. در منطقه ایلام «یاء نسبت » را در بسیاری از موارد به ویژه در نسبت به طوایف ذکر نمی کنند با این توضیح «ارکوازی » یعنی اهل ایل ارکوازی، دلیل دیگر این که، طایفه و تبار شاعر موجود است و با ارائه شجره نامه و سند; خود را از نسل او می دانند.

بنابر تحقیقات میرانی و سخن کهنسالانی که از اعقاب شاعر می باشند، غلامرضا ارکوازی فرزند حسن بگ، فرزند میرزابگ، فرزند میه سم، (4) فرزند احمدقلی، فرزند «میاخ » است. این سلسله نسب و شجره آن از روزگار شاعر تا زمان حال نیز ضبط شده که ذکر آن از حوصله این بحث خارج است.

غلامرضا ارکوازی منتسب به تیره - یا به عبارت محلی «هوز» میه سیم ( میثم) از تیره های طایفه ارکوازی است. افراد این ایل که یکی از ایلهای عمده کرد زبان استان ایلام است در بخش «چوار» زندگی می کنند و به دامداری و کشاورزی مشغولند و عده ای نیز در مرکز بخش چوار و شهر ایلام زندگی شهرنشینی را برگزیده اند.

ویژگی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزگار شاعر

با کشته شدن شاهوردی خان، آخرین اتابک لر به سال 1006 ه.ق، سلسله دیگری به نام والیان لرستان بر سر کار آمدند که از خویشاوندان آخرین اتابک لر بودند. آنان تا سال 1216 ه.ق بر پشتکوه و پیشکوه و سپس تا 1307 ه.ش. تنها بر پشتکوه با اقتدار تمام حکم راندند. نهمین والی لرستان به نام اسماعیل خان، هنگامی که با کریم خان زند به مخالفت برخاست، برای مقابله با نیروهای کریم خان به کوهها و دره های پشتکوه ( ایلام فعلی) پناه آورد و تا زمان مرگ کریم خان در آن جا به سر برد. پس از نابودی زندیان و بر سر کار آمدن قاجاریه، اسماعیل خان با اهدای هدایا کوشید نظر آنان را جلب کند. آنان ضمن قبولی دوستی اسماعیل خان، جهت محدودکردن حکومت والیان لرستان و نیز برای حفظ بیشتر مرزهای غربی در مقابل عثمانی، حکومت والیان لرستان را تنها به پشتکوه محدود کردند. در این روزگار ستمگریهای والیان در لرستان نیز باعث کینه مردم آن سرزمین از آنان شده بود.

بعد از زنجیره ای از رویدادها اسماعیل خان حکومت را به نوه اش حسن خان سپرد. حسن خان در 1216 ه.ق حکومت خود را به پشتکوه منتقل کرد. مرکز حکومت آنان «ایلام » کنونی بود که در آن زمان با نام محلی «دیوالا» مشهور بود و بعده ا به حسین آباد تغییر نام یافت. حسن خانم پس از گرفتن انتقام خونین از مردم لرستان که دامنه آن تا به ایلام نیز رسید، با حشم و نزدیکان خود به ایلام آمد. او در نخستین سالهای استقرار در ایلام ارکوازی را طی حکمی در سال 1219 ه.ق به ریاست کل طایفه ارکوازی منصوب کرد.

این مطلب که ارکوازی چه مدت با آشتی و مهر با حسن خان همکاری کرده است، معلوم نیست. اما سرانجام این همکاری و دوستی به دشمنی گرایید. حسن خان دستور داد غلامرضا ارکوازی را در غل و زنجیر کشند و انواع شکنجه ها را تحت نظر شهبازخان در حق او به کار بردند. شاعر در مناجات نامه خود، دردمندانه از آزار و ستمهایی که بر او رفته شکوه می کند در بیتهایی از مناجات نامه ذکر شده که شکنجه های آنان حتی با شیوه معمول آن ناسازگار بوده است. آنان علاوه بر «زاولائه » بر پاهایش «کند» استوار کردند و گردنش را به زنجیر بستند، چنان که خود به طنزی تلخ می گوید که برای یک گردن دو طوق و برای دو پا چهار زنجیر مهیا نموده اند.

ارکوازی در اشعارش سبب بروز این اختلاف را بیان می کند او همواره حسن خان را ظالم خطاب می کند اما مصادیق ستمش را بازگو نمی کند و به راستی کسی نمی داند علت این موضوع چه بوده است. اما از گفته های کهنسالان و قراین دیگر می توان حدس زد که حسادت و سعایت نزدیکان و وابستگان حسن خان که از نفوذ و قدرت ارکوازی بیمناک بودند در حبس و به زنجیرکشیدن شاعر مؤثر بوده است. هرچند رقابت و حسادت بخشی دیگر از طایفه ارکوازی که درصدد به چنگ آوردن ریاست کل طایفه ارکوازی بوده اند نیز می تواند در این میان تاثیرگذار بوده است.

عده ای علت اختلاف را اعتراض شاعر به ستمکاری و فسادورزی درباریان و نزدیکان خان دانسته اند که نهایتا منجر به مرگ یکی از وابستگان خان به نام «شاهرودی » شده است. البته سندی محکم برای اثبات این موضوعات در دست نیست. عده ای دیگر که از تحلیل واقعی ماجرا ناتوان بوده اند کوشیده اند افسانه پردازی کنند. بدین ترتیب که شاعر، عاشق زیبارویی بوده، حسن خان به ستم، معشوق زیباروی وی را از او ستانده و به زندانش افکنده بود.

اما این افسانه سست تر از آن است که برای رد آن نیازی به توضیح باشد. در مجموع می توان گفت که ارکوازی، که به گواهی اشعارش بسیار متدین و پرهیزگار، نمی خواسته است در فضای تیره و تاریک سلطه آن حاکمان ستمگر شریک جنایتهای آنان باشد.

ستمگران و زورگویانی که در گوشه و کنار حکومت، دستگاه، ظلم و ستمی برپا کرده بودند. او را مانعی در برابر ستمگریهایی خود می دیدند.

آنان طوایف و عشایر را به شدت استثمار می کردند و با ستمگری بر مردم و در فقر نگه داشتن آنان برای خود کاخهایی باشکوه و جلال برپا کردند، چنان که اسباب عیش و نوش خود را از مصر و اروپا می آورند. خاطرات حاج سیاح محلاتی که در زمان حکومت حسینقلی خان والی، از آن سرزمین دیدار کرده و شرحی گسترده در شیوه زمامداری آنان و وضعیت اسفبار رعیتهای پشتکوه آورده بهترین ماخذ در این باره است. (5)

گذری بر رویدادهای زندگی شاعر :

درباره سالهای آغازین زندگی ارکوازی رشد و بالندگی وی اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما بر پایه گفته های کهنسالان و بازماندگان و نیز بر طبق پاره ای قراین و شواهد، وی در محیطی عشایری و در خانواده ای نسبتا مرفه و اهل مطالعه و کتاب پرورش یافت. احتمالا نخستین آموخته های خود نظیر آموزش خط و قرائت قرآن و پاره ای مواد درسی آن روزگار را که عمدتا شامل آثار عالمان بزرگ شیعه و حماسه های دینی نظیر خاوران نامه و حمله حیدری و... بوده. نزد پدر و دیگر عالمان زادگاه خود فرا گرفته است.

پیداست که تمام آموخته های ارکوازی نمی تواند به این آموزشها محدود شده باشد، زیرا با توجه به عمق و محتوای اشعارش ، به ویژه مناجات نامه بایستی تحصیلات خود را مکتبها و مدرسه هایی با سطوح بالاتر کامل کرده باشد و بر پایه پاره ای شواهد، وی در حوزه های علمیه کربلا و نجف که مرکز عالم تشیع بوده و به فاصله اندکی از زادگاه شاعر قرار داشته کسب علم کرده است. البته ارکوازی یک طلبه علوم دینی به معنای امروزی آن نبوده بلکه در کنار زندگی عادی و طبیعی خود به آموختن علوم نیز توجه داشته است و سایر اوقات را به فراگیری مهارتهایی چون سوارکاری، تیراندازی، شکار، فراگیری فنون جنگاوری و انجام امور مربوط به زندگی ایلی و عشیره ای می پرداخته که در آن زمان و مکان ناگزیر از آموختن آنها بوده است. اشاره های او به تفنگ و شکار و اصطلاحات مربوطه از علاقه و اشتیاق شاعر به این امور دلالت دارد. این سراینده به گواهی اشعارش مخصوصا منظومه باویال و غربت به سیر و سیاحت در طبیعت بسیار علاقه مند بوده است. او در شعر غربت به دلیل آن که نتوانسته است همچون سالیان پیش در طبیعت ایلام و کوهها و تفرجگاههایش به تماشای بهار و شنیدن آوای کبکان بنشیند، اظهار دلتنگی می کند. ارکوازی در ایام جوانی به دلیل موقعیت خانوادگی و نزدیکی به والیان، از زندگی اشرافی برخوردار بوده که در بعضی از اشعار او به آنها اشاره شده است.

ارکوازی احتمالا با دخترعموی خود ازدواج کرده که نتیجه آن دو فرزند پسر به نامهای محمدرضا و احمدخان معروف به «کلولای » (6) بوده است. از فرزندان دیگر یا همسران احتمالی وی خبری در دست نیست. احمدخان در عنفوان جوانی بر فراز کوه «باویال » به علت مارگزیدگی جان می دهد و مرگ او به شدت شاعر را متاثر می کند و خاطر درد پرورش را برمی انگیزد. حاصل این دردمندی منظومه استوار و زیبای باویال است. این منظومه احتمالا در میان سالی ارکوازی سروده شده و از تسلط و استادی او در شاعری حکایت دارد.

پس از این زمان ارکوازی به حبس و شکنجه گرفتار می شود. و مدتهای بسیاری را در تحت غیرانسانی ترین شکنجه ها به سر می برد. مناجات نامه که حاصل این دوره از زندگی اوست. بنابر یکی از نسخه های خطی این اثر شاعر پس از این که خداوند و معصومین به ویژه حضرت علی علیه السلام را به یاری می طلبد، از زندان رهایی می یابد و به گوشه ای می گریزد. عده ای این گریزگاه و غربت خانه را لرستان و عده بیشتری کرند می دانند که البته مکان دوم پذیرفتنی تر است، زیرا هنوز در آن جا خانواده هایی زندگی می کنند که خود را از بازماندگان او می دانند.

در شعری که عنوان غربت بر آن می زیبد شاعر از غربت بی خانمانی و دوری از یار و دیار و فرزندان خود به دردمندی شکوه می کند او طبیعت دلفریب ایلام را به یاد می آورد و کوهها و دره هایش را برمی شمارد.

به نظر نمی رسد که غلامرضا ارکوازی موفق به بازگشت به زادگاه خود شده باشد. او تا پایان عمر در غربت ماند و همانجا درگذشت. دوستدارانش، جنازه او را مطابق سنتی که تا سالیان اخیر مرسوم بود، به عتبات عالیات منتقل و به خاک سپردند. (7)

مذهب و اعتقادات ارکوازی

غلامرضا ارکوازی شاعری شیعی است که دارای اعتقادات عمیق واردات استوار به مذهب تشیع و امامان آن، به ویژه حضرت علی علیه السلام می باشد. در مناجات نامه ابعاد ارادات او به خوبی پیداست. وی به پیروی از فضاهای مذهبی زمان خود که متاثر از آموزه ها و تبلیغات شیعی عصر صفوی است و به پیروی از حماسه های دینی، حضرت علی علیه السلام را از نظر گاهی حماسی و اسطوره ای به تماشا می نشیند. او شک ندارد که علی علیه السلام در «سرزمین خاوران » شگفتی ها آفریده است، او جنگ علی علیه السلام با مرة بن قیس را به توصیف می کشید. و داستان «بئرالعلم » را تاریخی و قضیه گشودن دست عفریت را توسط حضرت علی علیه السلام حقیقت وار می نگارد. البته این دسته از حکایتها، تعبیرات، اسطوره سازیها و حماسه پردازیها در اذهان عموم شیعیان آن روزگار حتی عالمان و بزرگان مذهب شیعه نمی تواند بی تاثیر از آثاری نظیر مناقب آل ابی طالب، حدیقة الشیعه، حلیة المتقین، حمله حیدری بوده باشد.

عده ای براساس اغراقهای شاعر، در باب حضرت علی علیه السلام احتمال داده اند که وی نوعی دلبستگی به غلات شیعه داشته است. این احتمال به یقین مردود است. زیرا چنان که گذشت ذکر این موارد منحصر به او نیست. دیگر بزرگان و شاعران شیعی نیز از این گونه مطالب در گفته ها و سروده های خود آورده اند. اگر جایز باشد که شاعر را بدین علت منتسب غلات گردانیم. چاره ای نیست جز این که باید این شک را درباره آن بزرگان جایز بدانیم. از سوی دیگر بر پژوهنده آگاه پوشیده نیست که مذهب غلات ترکیبی از اسلام، مسیحیت، آیین زرتشت و بودیسم است که به باورهایی نظیر «هفتوانه، سرسپاری، جامه پوشی، مظهریت، روزه سه روزه، جشن خاوندگار» و.... اعتقاد دارند، در حالی که هیچ یک از این موارد حتی به صورت ایهام آمیز در اشعار او نیامده است. تا آن جا که شواهد، و اقوال بزرگان و کهنسالان گواهی می دهد، اساسا ردپایی از این باورها در استان ایلام به چشم می خورد.

و نیز مردم طایفه ارکوازی با این باورها آشنایی ندارند. اغراق او درباره حضرت علی علیه السلام در چارچوب اعتقاداتی است که صوفیه در حق «ولی » قایل هستند. با این وصف همه جا امام علی علیه السلام را کمتر از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله برشمرده و حدود شرع را کاملا نگه داشته است.

ارکوازی و تصوف

گرچه شور و شوقی صوفی وار و دردی درویش گونه در لحن ارکوازی دیده می شود و گاه شعر او باورهای صوفیانه را در خود جای داده ولی نمی توان به یقین داوری کرد که او به معنای متعارف، صوفی بوده است. علاوه بر آن در هیچ کجا از اشعارش درباره رسوم صوفیه، سخن به میان نیامده است. تنها یک بار به واژه های «عارفان » و «صوفی » در ابیاتی جداگانه اشاره دارد مبنی بر این که تنها عارفان ذات خداوند را می شناسد و تنها خداوند است که صوفی را به «برج الله اکبر» می برد.

البته شک نیست که شاعر با صوفیه آشنایی داشته است، چه در آن زمان قلندران و درویشان در همه جا حضور داشته اند و تا سالهای اخیر نیز در گوشه و کنار سرزمین ایلام و کردستان به چشم می آمدند. پاره ای از اسامی همچون کوه «باویال » که تغییریافته «بااقدال » (بابا ابدال) است خود نشان از نفوذ فرقه های صوفیه در آن سامان دارد. به هر حال او منشی صوفی وار داشته و انسانی سلیم النفس بوده که در کنار درد دین، و مبارزه با مظاهر ظلم، و عشق به طبیعت و شکار و شعر، از ذوق و مشرب عارفانه نیز برخوردار بوده است.

آثار ارکوازی

1 - مناجات نامه :

این منظومه که عمده ترین اثر شاعر به شمار می آید در 24 بند سروده شده است و مطابق تصحیح انجام شده دارای 610 بیت می باشد.

شاعر در هشت بند آغازین، خداوند را مورد خطاب قرار می دهد و او را می ستاید، صنعش را تحسین می کند، و از درگاهش می خواهد تا گناهانش را ببخشاید. از بند هشتم به بعد حضرت علی علیه السلام را به یاری می خواند و از او می خواهد تا از قید و بند ظالمان رهایی اش دهد.

به نظر نمی رسد، شاعر در آفرینش مناجات نامه از پیش طرحی داشته است. و این که در هر بند کدام مضامین و مفاهیم را بازگوید. از این رو آمیختگی و تکرارهایی در آن به چشم می آید. این کمی انسجام را نباید به ناتوانی شاعر در محور عمودی شعر تعبیر کرد، بلکه ویژگی موضوع، صداقت شاعر و روحیات شاعر عامل آن است. در مناجات نامه احساسات پرشور و حالی مانند: امیدواری و ناامیدی، تضرع، اعتراض و شکوه از روزگار به چشم می خورد. نگاه شاعر تقلیدی نیست، پویا است. او رویدادها و پدیده ها را نه از زاویه سنت ادبی که به گونه ای عینی و مستقیم می بیند.

مناجات نامه از حیث زبان و ساختار تحت تاثیر فضای مذهبی حاکم بر شعر و نیز اطلاعات و سواد عربی و نیز زبان فارسی شاعر است. شمار فراوانی از واژگان این منظومه عربی است. او در مناجاتها نامه اطلاعات گسترده خود را از قرآن، حدیث، کلام، تاریخ، اسطوره، باورهای عامه و معارف اسلامی نشان می دهد و این خود باعث شده است تا زبان شعری این سروده طنطنه و غنای لفظی اشعار دیگرش را نداشته باشد.

نمونه ای از مناجات نامه:

ماه مبارک مخصوص داور پری من بین و یوم المحشر (8) فطور بارلیو، سحور آه سرد پوشاک پوس گیان، سرینگام ژبرد (8) کسان میلشان و خاسی نین حق ناسان نه فکر حق ناسی نین (9) قطع امیدم ژانسان کردن ویم و شهنشای نجف سپردن یاشا فدای کلک معجزنمات بام سرگرد انگشت خیبرگشات بام (10) دست یدالله ت مر تبدیل بین علاقه ت ژظلم ظالمان نین بلاتش مرزور بازوت نمن ظالم رای نجات ژمظلوم سنن (11) و کوچی او زور بازوی عفریت بن کو انگشت فتح باب خیبر کن (12) یا علی بین بنه ی بی تقصیر یه ی گردون دو طوق دوپا چار زنجیر (13) زام زنجیرش من زنهارکردن زنجیرها نه پا طوقها نه گردن (14) دشوارترنین ژقاپی خیبر یا غوث الغالب یا ساقی کوثر هنی نداروم من قوه ی عذاب فرجنا عنی یا نصرت مآب (15)

2 - باویال:

این شعر مرثیه ای زیبا در رثای فرزند جوان و ناکام شاعر «احمدخان » است. گوینده احمدخان بر فراز کوه باویال - که در زادگاه شاعر واقع است. بر اثر مارگزیدگی می میرد. شاعر کوه باویال را مورد خطاب قرار می دهد و با بیانی تصویری و آهنگین و با لحنی مؤثر و رقیق به مویه می نشیند و می گوید من با کوه باویال عهد بسته ام که تا قیامت بهره من غم و نصیب او مه وابر باشد.

شعر «باویال » از حیث زیباییهای ادبی در خور توجه، است، مشتمل بر واژگان اصیل، کلامی یکدست و روان و نیز برخوردار از مضامین بدیع و مایه های برجسته بلاغی آنان که با گویش شاعر آشنایی دارند، بهتر می توانند در بیابند که شاعر چه تواناییهای زیبایی در این سروده از خود نشان داده است. نمونه ای از این منظومه:

و باویال دیم... او رو واویلا وباویال دیم (16) هاواس پریشان حالش حالحال دیم سرتا برگش سیا زخال دیم (17) سرقله ی کاوان و سیاتم دیم درختان ژغم چو چوگان چم دیم (18) داران درختان کلاغی پوش دیم کپوکم دماخ بلبل خاموش دیم (19) کپو واوشین گال گرمه وه چمان مرده ی داشت و روترمه وه (20)

3 - غربت :

این عنوان متضامن اشعار پراکنده و قریب المضمونی است که شاعر در ایام غربت و آوارگی خود سروده است. این شعر همان قدرت و اعتبار شعر باویال را دارا است، و در واقع اگر کسی بخواهد توانایی واقعی شاعر را در خلق زیبایی بجوید، باید به این دو شعر اخیر عنایت داشته باشد. در این شعر، ارکوازی به یاد زادگاه خود و طبیعت ایلام ناله سر می دهد و آرزوی بازگشت به سوی یار و دیار دارد. نمونه ای از بیتهای منظومه غربت را در این جاء;ص ظظظظ ذکر می کنیم.

ژ خم قال بوای.... یاران چو طلا ژخم قال بوای (21) راهی و رحمت لایزال بوای یان وارد و زید باویال بوای (22) چشمه ی هانی سه ونز سرویشه و میان گفت نه خیالم وینه ی بیماران (23) بننیننتای واو برج سرچشمه ی هانی فارغ بکردای زمانه ی فانی (24) بنوشیای ژو آو پاک و زلاله ژو سرچشمه و حوض کوثر مثاله (25) سیر بکردام نه خاک گرمسیر زمین جول جولان شون مال جمین (26) جول جولانگ و جاهلی دیم جول پابر جام آوازه بوم (27) برزی بلوان شوخی نور کو چوتم دیارن رو و یا نه م رو (28)

4 - زلیخام شوران و زلیخام ژچین:

این دو قطعه شعر تغزلی را که باید با قید احتیاط از شاعر دانست، زیرا نسخه و روایتی محکم از آنها در دست نیست و تنها از یک منبع روایت شده اند. ولی با این حال، تخلص و اشتراکات لفظی و معنایی، محقق را در انتساب این دو سروده به شاعر، تا حد زیادی مجاب می کند.

شاعر در این اشعار، به وصف زیبارویی پرداخته است و ضمن اوصاف ظاهری، توصیفاتی از پیکر محبوب و منظور خود می آورد. این بخش از اشعار شاعر را به شرط صحت انتساب باید مربوط به ایام کامروایی او دانست.

زبان شعر ارکوازی :

گفتنی است زبان کردی خود به چهارگویش تقسیم می شود که عبارتند از: کرمانجی، سورانی، هورامی و کردی جنوبی که شامل کلهری، فیلی ولکی. کردی جنوبی گویش کردان شیعه مذهب است، و به جز کردان خراسان هر جا کردی شیعه مذهب زندگی کنند به این گویش سخن می گوید.

با این اوصاف در سده های پیش، گویش هورامی حکم گویش معیار و محوری کردها را داشته است و کردان اکثر مناطق کردنشین اشعار خود را به این گویش می سروده اند، البته نه بدان معنا که آنان گویش خود را به کناری نهند بلکه بدین گونه که حروف اضافه و افعال به ویژه افعال معین را به اسلوب این گویش می آوردند و از پاره ای واژگان و اصطلاحات آن استفاده می کردند و عناصر گویش خود را با آن ترتیب می نمودند. این امر باعث نوعی «اسپرانتوری کردی » شده که به آثار شعری کردها وحدت و یگانگی می بخشیده است. این عامل باعث شده است تا زبان شعری «ارکوازی » ایلامی و «شفیع کلیایی » «اردلانی » و «خانای قبادی » شهر زوری و سخن آنان چنان به هم نزدیک باشد که اگر پاره هایی از اشعار آنها را با هم نزدیک کنیم. تمیزشان آسان نخواهد بود.

شایان گفتن است که گویش شاعر و مردم استان ایلام عمدتا «فیلی » و «کلهری » است لیکن اشعار ارکوازی به رنگ زبان شعری «هورامی » درآمده است.

شعرهای ارکوازی :

قالب غالب اشعار کردی، مثنوی است گرچه شاعر در بند بیستم و بیست و دوم ابداعاتی کرده و این قالب را به نوعی مسمط و ترجیح بند نزدیک ساخته است.

وزن اشعار :

وزن اشعار کردی عمدتا هجایی است. بدین گونه که هر مصراعی به دو دسته پنج هجایی تقسیم می شود، و می باید پس از هجای پنجم مکث کرد. تمامی اشعار شاعر از چنین وزنی بهره دارند.

صنعت پردازی شاعر :

شاعر در مناجات نامه به اقتضای حال نمی توانسته است صنعت پردازی گسترده ای داشته باشد بلکه در موارد متناسب از آموخته های علم معانی و بیان سود جسته است. اما در دیگر اشعار خود از صنایع لفظی و معنوی به درستی و بلاغت تمام استفاده کرده است. غالب تشبیهات او از انواع حسی به حسی و مرکب هستند که عمدتا برگرفته از عناصر طبیعی پیرامون زندگی شاعر و گاه پدیده های اشرافی می باشند.

تاثیرپذیری و تاثیرگذاری شاعر

داوری درباره این که شاعر تا چه میزان از دیگران تاثیر پذیرفته یا بر دیگران، تاثیر گذاشته است، دشوار می باشد زیرا همه آثار او به دست نیامده و آنچه برجای مانده بیشتر به دلیل عشق و علاقه مردم به حفظ مضامین مذهبی اشعار او بوده است اما بی تردید ارکوازی با آثار شاعران کردی سرای مناطق غرب کشور آشنا بوده است.

گرچه در عصر زندگی شاعر، شاعران با مرکز کشور در ارتباط نبوده اند و کمتر با زبان و ادب پارسی آشنایی داشته اند، اما در انجمنها و محافل شعری غرب کشور حضور می یافتند و مشاعره می کردند و از سوی دیگر دربار خانها و حاکمان محلی با وجود آنان رونق می گرفته است. نزدیکی زبان شعری و این که در اشعار برجای مانده به اسامی بزرگان شعر اشاره رفته است. حکایت از ارتباط شعری شاعران غرب برجای مانده به اسامی بزرگان شعر اشاره رفته است. حکایت از ارتباط شعری شاعران غرب کشور با یکدیگر دارد. متاسفانه هنوز پژوهش علمی و جامعی در باب شعر کردی و زمینه های تاریخی آن صورت نگرفته است و نمی توان به تحقیق گفت چه کسانی می توانسته اند به عنوان استاد بر شعر ارکوازی تاثیر گذاشته باشند. با این وصف از خلال اندک اشعار باقیمانده از وی می توان به نامهایی چون: ملاپریشان دینوری، نجف، ترکه میر، خانه داجیوند، نوره، شاکه، خان منصور، الماس خان، و ملانوشاد اشاره کرد.

می توان حدس زد که شاعر با آثار این استادان نزدیک آشنا بوده است، به ویژه در بعضی اشعار تغزلی نشانه هایی از تاثیر آنان دیده می شود. اما در مناجات نامه روش این است که شاعر به پیروی از سنتی مشترک شعر سروده و آثار دیگران را در پیش چشم داشته است.

مناجات نامه به دلایلی که پیشتر گفته شد، نقطه پایانی بر مناجات نامه سرایی بوده و پس از او اثر عمده قابل ذکری پدید نیامده است. زیرا شاعران امکان چنین توفیقی را برای خود کم می دیده اند. اعتبار استادی ارکوازی در شعر را می توان از زبان سید صالح ماهیدشتی، شاعر معروف کرمانشاهی (1250 - 1325 ه.ق) شنید که ارکوازی را در زمره استادان یاد کرده و از مناجاتنامه اش به نیکویی یاد نموده است.

سخن پایانی آن که، غلام رضا ارکوازی به سبب آثاری که پدید آورده و سرگذشتی که داشته و تلاشهایی که در جهت نشر معارف تشیع در غرب کشور نموده است، در میان بزرگان ادب کردی از جایگاهی والا برخوردار است. و هرکسی از ظن خود یار او می شود و مراد و مقصود خود را در آینه اشعار او می یابد و او را از خود و با خود می داند. چنانکه صیت جمیل او تا اقصا نقاط مناطق کردنشین رفته و اکنون همگان به دور از گرایشهای فرقه ای و مذهبی و قبیله ای از اشعارش بهره می بردند. بی تردید، طرح و شناخت شاعر بلند آوازه ای چون استاد ارکوازی می تواند به همگرایی بیشتر ملی و مذهبی کشور بینجامد. ضمن این که مطالعه گویش و ساختار زبان شعری او نیز می تواند ما را به سیر و سرگذشت یکی از گویشهای ایرانی آشنا سازد.

ءپی نوشتها:

1- بان ویزه، (banweza) در طول جغرافیایی 46 درجه و 11 دقیقه و عرض جغرافیایی 133 درجه و 37 دقیقه واقع است.

2- برگرفته از: طرح جامع توسعه استان ایلام (کتاب دوم - جمعیت و جوامع). سازمان برنامه و بودجه استان ایلام سال 1372، ص 41.

3- ر.ک. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 7 (احمد بن علویه - ازبک خان)، ص 655.

4- تحریف یافته «میثم » و عده ای تغییر یافته «محسن » می دانند.

5- رجوع شود به: خاطرات حاج سیاح (یا دوره خوف و وحشت) به کوشش حمید سیاح، تصحیح سیف الله گلکار، کتابخانه ابن سینا، تهران، 1346 صص 229- 224.

6- Kalwalay

7- در باب مرگ او افسانه ای بدین مضمون نقل شده است که: شاعر به نزدیکانش می گوید، من فردا می خواهم مرد، شخصی می آید جنازه ام را به او تحویل بدهید و چنین اتفاق می افتد. این سخن هر چند اغراق آمیز به نظر آید، گویای باور مردم و اعتقاد به کشف و کرامتی از ناحیه وی می باشد.

8- بار زخم و خراش و پوسته ای که بر اثر بیماری یا اضطراب بر لب پدید می آید / لیو، :(Lew) لب/ فطور و سحور: تغییر یافته افطاری و سحری / سرینگا( Sarenga ):بالش، متکا/ برد: سنگ، این واژه در ایلام به کار نمی رود; این واژه در کردی سورانی، هورامی و لری به کار می رود/ معنای بیت: در این ماه، افطاری ام، لب پوسته پوسته و ترکیده; سحری ام، آه سرد، پوشاکم، پوست عریان بدن و بالشم، سنگ است.

9- خاسی، خوبی، نیکی/ حق ناسان: حق شناسان

10- بام: شوم/ سرگرد: فدایی، یعنی کسی که دور سرکسی بگردد که کنایه از خود را به قربان کسی کردن است./ معنای بیت: شاها! فدای انگلشت (یاقلم) معجزه گر و دست و پنجه خیبر گشای تو شوم.

11- بلاتش، :(belatas) احتمالا مخفف «بلاتشبیه ».

12- کوچی: رفت/ معنای بیت: چه شد آن زور بازو که عفریت را بدان بستی یا آن انگشتان که ار خیبر را به آنها گشودی.

13- بنه، :(bana) بنده.

14- زنهار کردن: احتمالا در این جا یعی به فغان آوردن، عاجز کردن و ... زام: زخم / ها: هست.

15- هنی: دیگر/ نداروم: ندارم

16- اورو، :(awra) آن روز/ و اویلا: وا کلمه ندبه است و ویل یعنی افسوس و اندوه / دیم: دیدم.

17- هاواس: هوس، هوش/ برگ: پوشش، لباس/ سیازخال: سیاه به رنگ زغال.

18- کاوان: کوهما/ تم: مه، ابر/ چم: خم، انحنا/ معنای بیت: ستیغ کوهساران از مه و ابر پوشیده و تار دیدم، و درختان را از بسیاری اندوه چون چوگان خمیده یافتم.

19- داران: درختان / کلاغی: چارقی ابریشمین که زنان عشایر بر سر می کنند / کم دماخ: غمگین.

20- کپو: نام پرنده ای که در بهاران نغمه سرایی می کند (نوعی جغد کوچک و گاه آن را فاخته می دانند)./ شین: شیون و زاری / کال گرم: گال تلفظی از «قال » عربی یعنی فریاد مثلا در داد و قال و گرم: در معنای قیدی یعنی شیون گرم و شدید/ چمان گویی / رو: روی / ترم، :(Tarm) معادل بر انکارد امروزی، تابوت نیز به کار کرده است.

21- قال، :(q!l) همان قال است به معنی کوزه یا بوته، زرگری که در آن طلا و نقره مغشوش را خالص کنند (برای توضیح بیشتر ر.ک. لغت نامه » زخم قال بون، (zaxam q!lbuen) کنایه از رهایی از غم است. این کنایه امروز بدین صورت به کار نمی رود اما کنایاتی نظیر: «ده قال در چگن، (daqaldavcagen) به معنی تحت اللفظی از قال بیرون آمدن کنایه از رهایی از مشکل و حادثه، وجود دارد. معنی بیت: «ای یاران کاهش همان گونه که طلا کاش در بوته از ناخالصی رهایی می یابد و سره می شود، امروز من هم از غم رها می شدم ».

22- یان: یا معنی بیت: [کاش ] به سوی رحمت پیوسته خداوندی راهی می گشتی یا این که به باویال که جایگاه و سکونتگاه ما بود وارد می شدی.

23- هانی سه ونز، :(hani Sawnz) چشمه ای در حوالی زادگاه شاعر. ترجمه تحت اللفظی آن «چشمه سبز» است / سه رویشه، :(Sav wesa) محلی در حوالی زادگاه شاعر.

11 مه یان، :(mayan) محلی در زادگاه شاعر، معنی بیت: «آرزوی رسیدن به چشمه «هانی سه ونز» و مناطق و مناظر «سرویشه » و «میان » مانند بیماران و آرزومندان در خیالم جا گرفته است ».

24- بنیشتای: کاش می نشستی برج: در این جا به معنی ارتفاع مشرف به چشمه است. هانی: چشمه بکردای: [کاش] می کردی/ معنی بیت: «[کاش] بر پشته و بلندی مشرف به چشمه می نشستی و از زمانه فانی و گذرا دمی فارغ و آسوده می شدی ».

25- بنوشیای: [کاش] می نوشیدی/ معنی بیت: «کاش از آب زلال و پاک آن سرچشمه و آبگیر کوثر گونه می نوشیدی ».

26- گرمسیر، :[garmase؛v] «گرمسیر در مقابل سردسیر، منظور از گرمسیر در ایلام نواحی گرم حاشیه مرز است که دامداران استان، زمستان را در آن جا به سر می بردند. آنان از اوایل بهار به «ایلاخ، (el!x) ،یعنی ییلاق و سردسیر که کوهستانهای ایلام و شیروان و چرداول و ایوان و دره شهر و ... است، برمی گردند و تا اواخر تابستان می مانند./ جول جولان، :(gawal gawalan) کوههای متعدد، رشته کوهها، جول همان جبل عربی است. شون مال جمین، :(sun mal yamin) آثار و نشانه همه خانه ها.

- جاهلی، :(j!heli) جوانی/ معنی بیت: «آن کوهها که در ایام جوانی دیده بودم (دیدم)، اینک آن کوهها در جای خود پابرجا و برقرار هستند اما من آواره و بی سامان شده ام ».

- برزی، :(barzi) بلندی/ بلوان، :(balawan) کوهی بلند با ستیغ های تیز در زادگاه شاعر، شوخی: رعنایی/ نور کوه: پیداست/ رو، :(ru) صوتی است که درگاه بیان درد و دریغ گویند/ یا نه ( ): خانه، معنی بیت: «بلندای بلوان » و رعنایی «نورکوه » به سبب دوری و آوارگی، مانند مه و غباری محو پیدا هستند، درد او دریغا! برخانه و زادگاهم، درد او دریغا»!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان