حاکمیت بربرهای مرابطی بر مغرب و اندلس (441 541 ه)، چالش های گسترده ای را در زمینه «اندیشه» موجب شد. مرابطین امکان ایجاد یک وضعیت جدید به نفع تشیع را در مغرب و آندلس، برای همیشه منتفی ساختند؛ جریان رشد همزمان فلسفه و کلام را متوقف نمودند و حوزه اندیشه را در فقه مالکی که در آن دوران حاکم مطلق العنان مذهب واندیشه در غرب بود محدود کردند. مقاله حاضر، به بررسی تحول اندیشه های فلسفی کلامی در دوره مرابطین می پردازد.
واژه های کلیدی: مرابطین، ملثمین، غزالی، فقهای مالکی، ابن باجه، تأویل، کلام دولتی و سنت سلف
چشم اندازی بر حکومت مرابطین (448 ه - 541 ه)
بی شک یکی از دولت های بزرگ و قدرتمندی که در نیمه دوم قرن پنجم هجری در مغرب اقصی ظهور کرد، دولت «مرابطین» بود. این قرن، با ضعف عرب و ظهور قدرتمندانه بربر در صحنه سیاسی مغرب آغاز شد.(1)
مرابطین از قبایل بربر مسوفه و لمتونه و جداله از فروع قبیله بزرگ صنهاجه بوده که آن ها را ملثمین(2) می خواندند. این قبایل در مسافتی میان جنوب مغرب اقصی تا بلاد سودان پراکنده شده بودند. در نیمه قرن پنجم وارد دشت مراکش شدند. اسلام در قرن سوم هجری در بین آن ها گسترش یافته بود. آغاز تحرک سیاسی این قبایل به فعالیت های رهبر لمتونه: محمد یتفاوت لمتونی برمی گردد که این قبایل را متحد ساخت. داماد او: «یحیی بن ابراهیم کُدالی» با هدایت فقیهی مالکی به نام «ابوعمران فاسی» فعالیت های محمد یتفاوت لمتونی را ادامه داد و به نشر احکام اسلام در بین قبیله خود پرداخت . او از فقیه جوانی به نام «عبداللّه بن یاسین» (م461 ه) کمک گرفت و برای او رباطی ساخت تا او در آن جا به تبلیغ و هدایت افراد این دو قبیله بپردازد. بعد از مدتی، اولین هسته هزار نفری از افرادی که از هر حیث به عبداللّه سرسپرده بودند شکل گرفت و عبداللّه بن یاسین آن ها را «مرابطین» نامید. او در طی جنگ هایی سراسر صحرا را متصرف شد.
اتخاذ سیاست رباط ها، در حقیقت نوعی حرکت تعصب آمیز سیاسی عقیدتی بود که از سوی یحیی بن ابراهیم و عبداللّه بن یاسین برای پاسداری از مذهب تسنن در برابر مذهب تشیع شکل گرفت. مرابطین همه امکانات خود را در دفاع از مبانی تسنن به کار گرفتند. آن ها مجری سیاست های خلافت عباسی بودند. با مرگ یحیی بن ابراهیم قدرت به یحیی بن عمر رسید و با مرگ او، عبداللّه بن یاسین قدرت را به برادر او ابوبکر بن عمر داد. ابوبکر به کمک پسر عموی خود «یوسف بن تاشفین» قدرت مرابطین را در دشت مراکش استوار ساخت. یوسف نیز شهر «مراکش» را ساخت و آن را پایتخت ملثمین قرار داد.
اما پیدایش واقعی دولت مرابطین به دست یوسف بن تاشفین (م500 ه) انجام گرفت. او برای اولین بار در تاریخ مغرب،یک دولت مستقل بربر به وجود آورد که از سودان در جنوب تا کوه های برانس در شمال، و از اقیانوس اطلس در غرب تا مرزهای سوس در شرق امتداد داشت. بعد از یوسف چهار نفر از امرای مرابطی حکومت کردند. آخرین فرد آن ها اسحق بن علی بود که به سال 541 کشته شد.
از مهم ترین کارهای مرابطین که با توسعه ارضی آن ها همراه بود، تصرف اسپانیا را می توان نام برد . یوسف بن تاشفین به دعوت ملوک الطوایف اندلس که از فشار و ستم دول مسیحی شمال اسپانیا رنج می برد به اندلس لشکر کشید و در اول رمضان 479 هجری در نبرد «زلاقه» ، «آلفونس ششم» را شکست داد.
او بعد از این نبرد به نام خود و خلیفه عباسی سکه زد و خلیفه عباسی: «المستظهر باللّه »، او را «امیر المسلمین» نامید. یوسف بن تاشفین با استفاده از این فرصت، آندلس را تصرف کرد و ملوک الطوایفی را برانداخت وبدین ترتیب،ملثمین برای اولین بار اتحاد سیاسی مغرب و آندلس را محقق ساختند.
سرانجام، دولت مرابطین بعد از چند دهه درگیری با پیروان ابن تومرت به سال 541، به دست «موحدین» سقوط کرد و شعار بنی عباس از آندلس برافتاد.(3)
اندیشه کلامی و فلسفی در مغرب و آندلس پیش از ورود مرابطان
در غرب، اسلام وارد منطقه ای شد که جوامع آن از هرگونه اندیشه فلسفی بی بهره بودند.(4) و این برای گروه های انبوه مهاجمانی که جز به حفظ سلطه خود به چیز دیگری فکر نمی کردند، بهترین موقعیت بود.
ویژگی خاص این مهاجمان، تعصب شدید آن ها به جناح های سیاسی و مذهبی مختلف در شرق جهان اسلام بود؛ تا نیمه اول قرن چهارم، تنها فقها و محدثانی که در کنار حاکمان بودند، ابعاد فرهنگ عمومی جامعه را ترسیم می کردند. آندلس هم چنان از علوم به جز علم لغت و شریعت خالی بود واین وضعیت تا محکم شدن پایه های حکومت اموی ادامه داشت. صاحبان دانش و حکمت آنچه را آموخته بودند مخفی می کردند و مردم در امتحان و تعقیب بودند.(5)
انقراض دولت اموی، آزادی اندیشه را به دنبال داشت. «ابن جلجل» (م 377 ه) می نویسد: تا عهد «عبدالرحمن بن حکم»(م 238ه)، هنوز دانشی در زمینه فلسفه، در آندلس وجود نداشت.(6)
در بخش وسیعی از مغرب، به دلیل ظهور دولت های شیعی ادریسیان (172364ه) و فاطمیان (297-567 ه)، فلسفه و کلام مجالی برای حیات به دست آورده بود اما در دوره اغلبیان (184 - 296 ه) اندیشه فلسفی و کلامی با محدودیت شدید روبه رو بود و فقهای اغلبی بر جمود به فقه مالک اصرار می ورزیدند. از این رو، بسیاری از علمای عصر اغلبی دوره ای پر محنت را پشت سر گذاشتند.(7)
شورش بربر و عرب و تشکیل دولت های ملوک الطوائفی، زمینه لازم را جهت گسترش اندیشه های فلسفی و کلامی فراهم ساخت و در «سر قسطه»(8)، «طلیطله»،(9) «بلنسیه»(10) و...، افرادی چند در فلسفه درخشیدند.
در آغاز قرن پنجم، دولت مستعجل «بنی حمود» پذیرای فیلسوفانی بود که از چنگ دولت اموی به زیر چتر حمایت این خاندان شیعی گریخته بودند. «ابن سعید مغربی» (م685ه) از فیلسوفی به نام «ابو عبدالله محمد بن سلیمان» یاد می کند که به خاطر اشتغال به منطق، متهم به زندقه شده بود؛ او از «قرطبه» به «جزیره خضراء» فرار کرد واز حمایت امیر آن جا: «محمد بن قاسم بن حمود» برخوردار شد و در همان جانیز به سال (438 ه) در گذشت. (11) «ابن حزم» (م 456ه) نیز به حسدورزی اندلسیان در برابر دانشمندان و تباهی ناشی از حاکمیت فقهای ضد فلسفه در آندلس اشاره دارد.(12)
جلوگیری از ورود و رواج هر گونه اندیشه فلسفی وکلامی در طی سه قرن واندی سیطره امویان بر غرب، این منطقه را در قرنطینه کامل نسبت به دانش فلسفه وکلام قرار داده بود، به طوری که مخالفت با عقلگرایی، طبیعت ثانوی اندیشه در غرب جهان اسلام محسوب شد! مواد آموزشی به فقه و ادبیات و حدیث محدود بود و تنها یهودیان و مسیحیان به دلیل استفاده از موقعیتی که داشتند به علوم اوائل می پرداختند.(13) یهودیان، در سرقسطه مرکزی برای اندیشه های فلسفی ایجاد کرده بودند که از مهم ترین افراد آن باید از «ابن جبروال»(م450ه) (14) و «مناحیم بن الفوّال» (15) یاد کرد.
تعداد اندکی از خواص نیز در پوشش ادبیات وتصوف وسایر علوم ، به دانش های فلسفی وکلامی مشغول بودند.(16) «محمد بن عبدالله بن مَسَرَّه قرطبی» (م 318 ه) یکی از بنیان گذاران و پیشگامان فلسفه در آندلس که از ستم و اختناق دستگاه اموی بر ضد فلاسفه، از قرطبه به شمال آفریقا فرار کرده بود از شورش های بربر و اعراب و شورش ملی مردم جنوب اسپانیا به رهبری «ابن حفصون» (م 305 ه) استفاده کرد و اولین گام را در راه تأسیس مدرسه فلسفی کلامی آندلس برداشت.(17) «ابو عثمان سعید بن فتحون سرقسطی» معروف به «حمّار» که رساله «المدخل الی علوم الفلسفه» یا «شجرة الحکمه» (18) را نوشته است، درایام محنت شدید فلاسفه در زمان منصور (محمد بن ابی عامر) از زندان او فرار کرد و به «صقلیه» گریخت و در همان جا بمرد.(19)
عموم مردم بربر در مغرب، هم چنان در جهل و بی خبری به سر می بردند واز اسلام جز نام آن نمی شناختند و اندیشه فلسفی و کلامی درمیان ایشان هم چنان جریانی فردی بود.(20) مردمی که به مراکز علمی وفرهنگی نظر داشتند، به علت هجوم عقاید گوناگونی که از مشرق به مغرب می رسید، دچار توقف و حیرت شده بودند که «قیروان» نمونه بارز تحیر در برابر اندیشه های کوفی، شافعی، ظاهری، معتزله و اشاعره بود.(21)
تحیر در انتخاب مذهب، در سایر نقاط مغرب حتی در بین خواص هم به چشم می خورد، به طوری که رفتار «ابوالقاسم بن مسرور الابزاری» معروف به «ابن المشاط» (م349 ه) در انتخاب مذهب مورد علاقه اش، ضرب المثل گردید.(22) او ابتدا به «شافعی» گروید، بعد به «مذهب ظاهری» متمایل شد ، سپس به دیدگاه «ابن سریج» معتقد گردید و سپس به دیدگاه «ابوبکر بن داوود» وپس از آن به «ابن المفلس» روی آورد.(23) تحیر در خواص را در مورد ابن حزم نیز می توان مشاهده کرد؛ او ابتدا به مذهب شافعی روی آورد و سپس به مذهب «داوود بن علی» پیوست.(24)
ورود و استقرار مرابطان در آندلس، آن جا را ولایتی مغربی نمود و تحت سلطه سیاسی و فرهنگی خود قرار داد.مرابطان جریان اندیشه فلسفی را که بعد از سقوط امویان در آندلس در سایه دول ملوک الطوائفی ظهور کرده بود در مسیر اندیشه های کلامی خود قرار دادند و بعد از مدتی، سیاست امویان را در سرکوب حاملان فلسفه دنبال کردند.سلطه فقها در این دولت، نسبت به دوره اموی از گسترش و عمق بیشتری برخوردار شد، به طوری که «غنیمی» می نویسد: باید آن را دولت فقهای مرابطین نامید! (25)
تحولات اندیشه در مغرب و آندلس در دوره مرابطین
ورود مرابطان به آندلس صرفا بر اساس یک انگیزه نظامی و برای متوقف ساختن هجوم دول مسیحی نبود، بلکه دارای انگیزه اعتقادی هم بود. دولت عباسی به دنبال فروپاشی سلطه اموی نگران خلأ به وجود آمده در آندلس بود و به آینده قدرت در اندلس فکر می کرد؛ از طرفی، فارغ التحصیلان مکتب کلامی بغداد، زمینه حاکمیت دولت مورد پسند عباسیان رادر اندلس مهیا نموده بودند.
شاگردان مکتب «باقلانی» (م403ه) در قیروان(26) و سایر شهرهای تحت نفوذ خود در مغرب، مبارزه همه جانبه ای را با فرق و مذاهب دیگر آغاز کردند و زمینه را برای ادامه این کار توسط وابستگان فرهنگی ملثمین مهیا نمودند. برخی از محققین می گویند: اگر مرابطین نبودند، خوارجِ «اباضیه» و «برغواطیین» (27) همه سنن و ارزش های ریشه دار را از بین می بردند.(28) البته منظور، مظاهر مذهب تسنن است.
یوسف بن تاشفین امیر مرابطی بعد از نبرد زلاقه، دو نفر از فقهای مغرب به نام «ابن العربی» و پسرش «ابوبکر» را در سال 485 ه نزد غزالی فرستاد.(29) آن دو فتوحات یوسف در آندلس و سپس اختلاف ملوک الطوائف با یوسف را برای غزالی (م505ه) توضیح دادند. غزالی نیز با صدور فتوایی اطاعت از یوسف را بر پادشاهان مسلمان واجب دانست.(30) یوسف از این موقعیت برای گسترش مذهب اهل سنت استفاده کرد و با انجام تمهیداتی سرّی، زمینه تصرف آندلس را فراهم ساخت.(31) او شهرهای طلیطله ،غرناطه ،البیره ،مالقه ، اشبیلیه، قرطبه ،المریه ،بطلیوس ،قرمونه ،رنده ، شلب ،یابره، سهله ،دانیه، شاطبه وبلنسیه را متصرف شد وآندلس را تحت سلطه سیاسی وفرهنگی خود در آورد و زمینه را برای توسعه اندیشه اشعری در آندلس ومهار جریان آزاد فلسفه در آن جا مهیا نمود.
غزالی که در آرزوی استفاده از قدرت نظامی مرابطان برای پیشرفت اهداف فرهنگی خود بود، تصمیم گرفت به مغرب سفر کند. او می خواست به وسیله یوسف بن تاشفین، غرب را نیز در حوزه خلافت «المستظهر بالله» قرار دهد. لذا به قصد سفر به مغرب و پیوستن به یوسف به اسکندریه رفت، اما با شنیدن خبر مرگ یوسف، از رفتن به آن جا منصرف شد.(32) با روی کار آمدن علی بن یوسف، مرابطین سیاست جدیدی را در برابر غزالی در پیش گرفتند.
افزایش قدرت فقهای مالکی در دربار علی بن یوسف که سیاست حذف همه مذاهب (از جمله مذهب شافعی) را در مغرب و آندلس دنبال می کردند (33) از علل بسیار مهم اتخاذ سیاست خصمانه وابستگان فرهنگی مرابطان علیه اندیشه غزالی بود. به دنبال این تغییر سیاست، مراکش تا زمان سقوط به دست موحدین، کانون مخالفت با اندیشه غزالی بود.
«مقری» و «مراکشی» (م647ه) به نقش «مالک بن وهیب» فقیه مالکی در هدایت دولت ملثمین به مخالفت با اندیشه های غزالی تصریح کرده اند.(34) «مقری» می نویسد: علی بن یوسف او را از اشبیلیه به مراکش فرا خواند و همدم خود نمود. او در اشعاری به نفوذ مالک بن وهیب در دستگاه دولتی ملثمین اشاره کرده و او را عامل فساد و انحراف آن ها دانسته است:(35)
دولة لابن تاشفین علیٍ
طهرت بالکمال من کل عیبٍ(36)
غیر ان الشیطان دس الیها
من خبایاه مالک بن وهیبٍ
فکر اشعری، از اوایل قرن پنجم برای فهم عقیده شریعت در محافل علمی مغرب بویژه قیروان رایج گردید. برخی از شاگردان باقلانی (م 403 ه) مانند «ابو عبداللّه حسین بن عبداللّه بن حاتم ازدی» و «ابو عمران موسی بن عیسی غفجومی» (م 430 ه)(37) و «فقیه ابو عمران فاسی» (م 430 ه) در گسترش عقاید اشعری نقش اساسی داشتند. ابو عمران فاسی که در بغداد نزد باقلانی شاگردی کرده بود.(38) باعث شد «عبداللّه بن یاسین جَزُولی» (م 450ه) برای تربیت «صنهاجه» بر اساس عقیده کلامی اشعری به میان این قبیله مهاجرت کند.
«ابن صائغ» (م 486 ه) فقه و اصول و عقاید اشعری را از ابوعمران فاسی در قیروان فرا گرفت و سپس در «مهدیه» مستقر شد و به نشر عقاید اشعری(39) پرداخت. مازری(م536ه)(40) به دفاع از عقیده اشعری پرداخت و برای مقابله با جریان تشیع، کتاب «کشف اسرار الباطنیه» را نوشت. ابو بکر بن عربی (م 543ه) هم از سوی یوسف بن تاشفین(41) به بغداد رفت و با غزالی دیدار کرد، و کتاب مهم «العواصم من القواصم» و کتاب «المتوسط فی معرفة صحة الاعتقاد و الرد علی من خالف اهل السنة من ذوی البدعة و الالحاد» را نوشت(42) و ضمن انتقاد از اندیشه های شیعه به دفاع از مبانی عقیدتی اهل سنت پرداخت.(43)
ارتباط یوسف با غزالی در بغداد، توسط صاحب القواصم من العواصم سامان داده شد.او در این کتاب، شدت تعصب خود نسبت به مبانی تسنن را نشان داد. بعد از این سفارت، یوسف پدیدآورنده واقعی دولت مرابطین با عنوان امیرالمسلمین که خلیفه عباسی به پیشنهاد غزالی به او داده بود، وظیفه اجرای سیاست مذهبی دولت عباسی را در متوقف ساختن پیشرفت تشیع و گسترش تسنن، به عهده گرفت.(44)
مرابطین در مواقف متعدد به سرکوب شیعیان پرداختند؛ یوسف در عبور به آندلس باید ابتدا سبته و طنجه را که تحت نفوذ حامیان بنو حمود بود(45) تصرف می کرد، ولی با مقاومت شدید آن ها مواجه شد. او در تارودنت (مرکز سوس) شیعیان آن جا را قتل عام کرد.(46)
آثار حاکمیت اندیشه مالک
یوسف از فتوای غزالی به نفع بسط قدرت مرابطین در آندلس و سودان سود جست، اما در رواج اندیشه غزالی با شکست مواجه شد.چون اعتقادات مالک در مغرب از چند قرن پیش ذهن فقهای مالکی را تحت سلطه مطلق خود داشت و ذهن عموم مردم را در چار چوب های محدود خود محصور کرده بود. این جمله مشهور مالک(47) که گفت: «اَلاِسْتِوَاءُ مَعْلُومٌ وَ اَلْکِیفُ مَجْهُولٌ وَ اَلایِمَانُ بِهِ وَاجِبٌ وَ السُؤَال عَنُه بِدْعَةٌ»(48) هر گونه سؤال در مورد مسائل عقیدتی را ممنوع کرد و کاربرد عقل را در حوزه اصول دین مهجور ساخت. به عقیده او هر گونه استدلال عقلی پیرامون نصوص قرآنی، منجر به تشبیه می شود.لذا فقهای مرابطی با هر گونه عقل گرایی در پیرامون نصوص به شدت بر خورد می کردند. آن ها به پیروی از نظر مالک، جمود بر اندیشه سلف را می خواستند و هر چیزی را که با سنت سلف مخالف بود بدعت می شمردند.(49)
خیر امور الدین ما کان سنة
و شر الامور المحدثات البدائع(50)
اوضاع در آندلس به همین ترتیب بود. «یوسف بن محمد بن طملوس» (م620ه) می نویسد:(51) با ورود خبر دعوت غزالی به آندلس ،گوش مردم با اخباری آشنا شد که تاکنون به گوش آن ها نخورده بود؛ حرف های صوفیه و عقاید سایر فرق برای آن ها آشنا نبود، لذا می گفتند که اگر کفر وزندقه در دنیا وجود دارد، در همین کتب غزالی است. توجه غزالی به علوم مکاشفه، باعث موضع خصمانه فقهای مغرب نسبت به او شد.(52)
فقهای مالکی، سرانجام خصومت با علم کلام را در دل امیرالمسلمین جای دادند و هجوم گسترده ای علیه غزالی در دوره حکومت مرابطین در مغرب و آندلس آغاز شد. ابتدای این معارضه، به صورت نقد علمی افکار غزالی بود که توسط «ابن باجه» و سپس «ابوبکر طرطوشی» (م533) انجام گرفت.
فیلسوف آندلس و آغازگر جریان فلسفه در آن جا: «ابی بکر محمدبن باجه» (م522 ه)، حدود بیست سال در امور سیاسی دولت مرابطین در مغرب و آندلس دخالت داشت.(53) او در سرقسطه در کنار «ابوبکر بن ابراهیم بن تا فلوت المسوفی» امیر مرابطی سرقسطه بود.(54) و در اشعاری نیز مخدوم خود را مدح کرده است.(55) سرقسطه توسط «بنی هود» به عنوان مرکزی برای مطالعات فلسفی در آمده بود و به علت نزدیکی به دول مسیحی شمال اسپانیا، زمینه ای برای رواج علوم عقلی در آن جا وجود داشت و لذا در حوزه علوم عقلی و منطق پیشرفت هایی در آن جا حاصل شده بود.(56) این وضعیت، تا زمان علی بن یوسف که به تحریک فقهای مالکی، شهرهای «ثغراعلی» را تصرف کرد، ادامه داشت.(57)
«مقتدربن هود» (م474ه)، خود کتابی در زمینه فلسفه و ریاضی نوشت. فرزند او «مؤتمن» (م478ه) نیز از جمله فلاسفه بود(58) و رساله ای به نام «الاستکمال» در زمینه ریاضی نوشت.(59)
ابوبکر طرطوشی در عهد «مستعین بن مؤتمن» در مورد حکومت نظریات جدیدی ارایه کرد و در عرصه سیاست دست به نوآوری زده که (60) «ابن خلدون» نظریات او در مسایل سیاسی( مانند علل پیروزی در جنگ) را مورد بررسی و نقد قرار داده است.(61) در آن زمان،بسیاری از کسانی که به علوم عقلی اشتغال داشتند، به ثغراعلی گریختند. بزرگانی از حاملان فلسفه یهود، چون ابن الفوال(62) و ابوالفضل بن حسدای اسرائیلیِ(63) نو مسلمان ملقب به فیلسوف کارگزار مرابطین نیز در سرقسطه به سر می بردند.(64) با سقوط سر قسطه در 512 ه، ابن باجه به اشبیلیه و سپس شاطبه و بعد به مغرب رفت. در حوزه سرقسطه، پیشرفتهایی نیز در عصر مرابطین در زمینه منطق به وجود آمد.(65)
ابن باجه نظریه معرفت غزالی را که در آن برای عقل نقشی قائل نیست نقد کرد و آن را مردود دانست. او الهام را مصدر معرفت ندانست و نظریه غزالی که تنها راه حصول معرفت را تنسّک می داند نادرست شمرد و گفت غزالی در «المنقذ من الضلال» آراء شخصی خود را آورده و خود و دیگران را گمراه کرده است.(66) در نظریه معرفتی ای که ابن باجه ارایه کرد،انسان با غلبه قوای عقلانی بر قوای حیوانی و تجرد از رذایل اجتماعی، می تواند به عقل فعال متصل شده و به نهایت معرفت برسد.(67)
«ابو عبدالله محمدبن علی مازری» (536ه) نیز کتابی به نام «الکشف و الانباء علی المترجم بالاحیاء»، بر رد غزالی نوشت.(68) سایر کتب غزالی نیز در اواخر دولت مرابطین مورد اعتراض و انتقاد شدید فقها و علمای مرابطی قرار گرفت. «ابن حِرزِهم» (559) فقیه وصوفی مغربی اهل فاس و رئیس فقهای آن دیار آراء غزالی را نقد کرد و آن ها را بدعت و خلاف سنت تشخیص داد (69) و به سوختن کتاب «احیاءالعلوم» فتوا داد(70)؛ اما با مطالعه مجدد کتاب احیاءالعلوم تغییر عقیده داد! برخورد دوگانه او با آثار غزالی نشان می دهد که مبارزه با اندیشه های کلامی و فلسفی در مغرب و آندلس، بیشتر جنبه سیاسی داشته است. البته ترس از رواج مذاهب دیگر به ویژه تشیع(71) نیز از مهم ترین علل مبارزه با اندیشه های غزالی در آن سامان بوده است.(72) «قاضی عیاض» (م 544 ه) نیز مانند معاصران خود، به سوزاندن کتاب غزالی فتوا داد و برای نشر اندیشه مرابطان چندین بار به آندلس سفر کرد.(73)
«ابن طفیل» به وجود این بحران سیاسی فرهنگی اشاره دارد و می نویسد: در حقیقت آشوب های سیاسی، از اهم اسباب عدم رواج تحقیقات فلسفی در آندلس بوده است.(74) «حناالفاخوری» می نویسد: شاید سخت ترین حمله ای که به غزالی از جانب فقها و متکلمین صورت گرفته، در مغرب بوده است. (75) علت مخالفت فقهای مالکی با کتاب های غزالی بویژه کتاب احیاء علوم الدین، در انتقاد شدیدی بود که او از آن ها در این کتاب کرده بود.(76) غزالی فقه را علم دنیایی خواند و فقها را به حقیقت علم که به عقیده او از راه تصوف حاصل می شد، فرا خواند.
علی بن یوسف سیاستی پیشه کرد که بر اساس آن، نفوذ فقها را در دولت مرابطین شدت بخشید.(77) قاضی قرطبه: «ابو عبدالله محمدبن حمدون»، پیشوای مخالفت با علم کلام بود و به اشاره او در سال 505 ه، کتاب احیاء علوم الدین غزالی، طی مراسمی در صحن جامع قرطبه سوزانده شد.(78) ابن تاشفین جریان کتاب سوزی فلسفه و علوم عقلی را که در آندلس نزد عوام و خواص معمول بود،(79) دوباره احیاء کرد و حاملان فلسفه را پست و خوار نمود.(80) البته او این کار را برای محبوبیت در نزد عوام که نسبت به فلسفه تنفر داشتند انجام داد.
مراکشی (م 647 ه) می نویسد: مردم در این زمان هر کس را که به علم کلام مشغول بود، تکفیر می کردند. فقهای مالکی نیز کلام را نوعی بدعت در دین به حساب می آوردند و فقط علم فروع را مجاز می شمردند. آن ها کینه کلام را در دل امیرالمسلمین جای دادند، تا آن جا که او دستور داد کتب غزالی در مغرب سوزانده شود و هر کس از کتاب های او در اختیار دارد به شدت مجازات گردد.(81)
سرانجام، حاکمیت بیش از حد فقهای مالکی بر دولت مرابطی منجر به سرکوب جریان اندیشه کلامی و فلسفی در مغرب و آندلس شد واندیشه ها و کتب کلامی و فلسفی مطرود اعلام گردید. «سلاوی» می نویسد: کتاب سوزی آثار غزالی، زشت ترین حادثه دوران مرابطان بود.(82)
این کتاب سوزی و عقل گریزی نشان می دهد که مرابطین علیرغم پیشرفت های سیاسی در اتحاد میان مغرب و آندلس، از لحاظ فکری شکست خورده بود. البته در مغرب و آندلس، در ضرورت به کارگیری منطق در مجادلات اختلافی نبود و علما موضع موافق با منطق داشتند زیرا منازعات دینی و فلسفی با مذاهب و ادیان مختلف بویژه در قیروان ضرورت به کارگیری منطق را ثابت کرده بود اما این ضرورت با الفاظ دیگری همراهی می شد؛ لذا «خشنی» (م 286 ه) از طبقاتی از اهل سنت نام می برد که «جدل» را انتخاب کردند زیرا از به کار بردن نام منطق کراهت داشتند.(83)
قدرت دولتی در مغرب و آندلس هم چنان تحت سلطه روزافزون فقها باقی ماند و مرابطین در آندلس علیرغم بر انداختن ملوک الطوائفی نتوانستند از نفوذ فقها در آندلس بکاهند، بلکه نفوذ ایشان در دوران علی بن یوسف به اوج خود رسید، تا آن جا که او هیچ کاری را بدون مشورت با چهار فقیه انجام نمی داد.(84) نتیجه حاکمیت مطلق فقها بر دولت مرابطی، متوقف شدن جریان فلسفه در مغرب و آندلس بود!
در اثر منازعات میان شیعه و سنی، شخصیت فکری و فرهنگی متفاوتی در مغرب و آندلس حاکم شده بود. حاکمیت تسنن در شرق جهان اسلام، باعث ایجاد چالش فرهنگی عمیقی بین شیعه و سنی در غرب جهان اسلام شد. در نتیجه تلاش های ادریسیان در ایجاد مدرسه فاس و رواج اندیشه فلسفی در آن، در ظلمت عقل ستیزی مرابطین محو شد و مرابطین با تصرف فاس در 454 ه صدها نفر را در «جامع قرویین» قتل عام کردند.(85)
مرابطین در آغاز ورود به آندلس، در جهت گسترش اهداف خلافت عباسی فضای فرهنگی بازی را ایجاد کردند که در نتیجه آن برخی از افراد، موفق به انجام تحقیقات فلسفی شدند؛ ولی به زودی آنان سیاست مخالفت با اندیشه محض فلسفی راپیشه کردند و فلسفه و کلام مانند گذشته محدود به افراد خاصی شد که در ارتباط با دولت بودند. دولت مرابطی با روش های ارتجاعی خود حرکت اندیشه فلسفی در آندلس را از پیشرفت باز داشت.(86) علی بن یوسف در سال 507 در نامه ای که به علمای بلنسیه نوشت، همه کتب کلام و فلسفه واصول را کتب بدعت خواند.(87)
ابن باجه (م 533 ه) که در ایام مستعین (503 ه) آخرین امیر بنی هود بالیده بود، هنگام ورود مرابطان به سرقسطه اعتماد آن ها را جلب کرد. او کاتب ابوبکر بن ابراهیم بن تیفلویت (والی مرابطین در سرقسطه) شد. با سقوط سرقسطه به دست «الفونس ششم» در 511 ه، او به «المریه» و سپس «غرناطه» رفت و سرانجام در فاس اقامت گزید. او اولین اندیشمند آندلس است که همه کتب فلسفی در شرق اسلامی و اسپانیا را که تا عهد حکم دوم (350 366ه) تألیف شده بود، گرد آورد و مورد مطالعه و نقد قرار داد و علوم فلسفی را در آندلس رواج داد.(88) ابن طفیل، به فضل ابن باجه نسبت به سایر کسانی که در آندلس به فلسفه پرداختند، اشاره دارد.(89) هم چنین او قدیمی ترین فیلسوف آندلس است که به فلسفه مشّاء پرداخت و آراء ارسطو، فارابی، ابن سینا و غزالی را مورد توجه قرار داد(90) و بسیاری از آثار ارسطو(91) و کتاب منطق فارابی را شرح کرد.(92)
ابن باجه به علت درگیری 20 ساله در امور سیاسی مغرب و آندلس، از نزدیک با اوضاع آشفته فکری آن جا آشنا بود. او همواره به دنبال راه حلّی فلسفی برای بیان موقعیت جامعه خود بود. و فلسفه را ابزاری برای رستگاری ونجات انسان از این وضعیت می دانست، لذا در موقعیت سیاسی ای که داشت، به عنوان یک فیلسوف سیاسی نظریات مهمی در مورد سعادت فرد و جامعه ارایه داد(93) و همانند فارابی به طرح «مدینه فاضله» پرداخت.(94) ابن باجه با نوشتن رساله «تدبیرالمتوحد»،(95) و رساله «اتصال الانسان بالعقل الفعال» به آزادی فکر و اندیشه ونقش عقل در سعادت انسان قبل از شرع تأکید کرد.(96)
نظریات ابن باجه در جامعه ای که هر گونه عقل گرایی در آن با تنفر عمومی و سرکوب شدید دولتی روبه رو می شد، مورد استقبال قرار نگرفت. «فتح بن خاقان» از کارگزارانِ صاحب نفوذ دولت مرابطین که به کینه توزی با ابن باجه و ضدیت با اندیشه فلسفی معروف است، عقاید او را باطل دانست و در ضمن اشعاری او را هجو کرد.(97) سرانجام نیز ابن باجه، بعد از تحمل رنج و محدودیت فراوان در شهر فاس مسموم و کشته شد!
نکته مهمی که ابن باجه در آثار خود بر آن تأکید ورزید، مساله «امکان رسیدن به نهایت معرفت عقلی از طریق اتصال به عقل فعال» بود که نشانه اهمیت فراوان عقل انسانی در نزد او است. همین نکته، مورد توجه ابن طفیل (شاگرد ابن باجه) قرار گرفت و سپس توسط «ابن رشد» (م 595 ه) توسعه یافت.
سقوط فرهنگی مرابطان
دولت مرابطین، کمتر از یک قرن در مغرب و آندلس دوام آورد؛ البته عوامل زیادی به سقوط آن ها کمک کرد، اما یقینا مهم ترین آن ها اتخاذ «سیاست نادرست فرهنگی» بود. آن ها با مهم ترین مساله فرهنگی مطرح در آن زمان، برخورد مناسبی نداشتند و در صدر مسایل عقیدتی، «تعیین نسبت مناسب میان عقل و شرع» قرار داشت.
جدا کردن فلسفه از کلام،(98) رها کردن مذهب اشعری(99) و ترک تأویل، پایه های حکومت مرابطان را لرزاند و مشکلات زیادی را برای آن ها به بار آورد. مخالفت با هرگونه تأویل و تأصیل، منجربه تشبیه و تجسیم شد و زمینه را آماده ساخت که «ابن تومرت» به اتهام تشبیه و تجسیم، آنان را کافر بنامد. «ابن الابار» از «ابو حفص عمربن یحیی» کسی که کار تاشفین بن علی بن یوسف را ساخت با عنوان خاموش کننده آتش فتنه تجسیم نام برده است.(100)
نابودی بی رحمانه ملوک الطوائف، جلوگیری از هرگونه عقل گرایی، حاکم شدن فهم ظاهری در درک نصوص و آیات قرآن و روایات، کشتن مقتدای فلاسفه آندلس: ابن باجه، و سوزاندن کتب غزالی، سقوط مرابطان را به دنبال داشت. سلاوی می نویسد که سوزاندن کتاب احیاء علوم دین غزالی باعث سقوط حکومت مرابطین شد.(101)
مقابله با اندیشه غزالی، چالش وسیعی را به همراه داشت و زمینه را برای ایجاد بحران علیه ملثمین آماده ساخت. از جمله بزرگ ترین حوادثی که بر این اساس به وجود آمد، شورش «ابن قسی» در غرب آندلس بود.
«احمد بن الحسین القسی» که مردی رومی الاصل بود و در خزانه داری ملثمین کار می کرد، ناگهان ادعای زهد و تصوف نمود، اموال خود را فروخت و صدقه داد، به شهر المریه (مرکز تصوف در آندلس) رفت و به خواندن کتاب های غزالی تظاهر نمود. ابن الابار می نویسد: او با خواندن کتب غزالی قصد داشت همه هواداران او را که با ملثمین مخالف بودند به دور خود جمع کند. وی در این کار موفق هم شد و نهضت «المریدین» را ایجاد کرد. اما هدف اصلی او از آغاز، برافروختن آتش ((فتنه مخالفت با غزالی)) علیه مرابطین بود. سرانجام هواداران او به سال 535 هجری قلعه «مرتله» را تصرف کردند و دعوت ابن قسی را آشکار ساختند. مردم «یابُره» و «شلب» نیز به آن ها پیوستند و به این ترتیب، غرب آندلس از دست ملثمین خارج شد.(102)
تعصب شدید بر مذهب مالک و طرد مذهب شافعی نیز از عوامل مهمی بود که زمینه سقوط آن ها را فراهم ساخت. مراکشی نیز در مورد سقوط آنان می نویسد: دنیاگرایی فقهای مرابطین، از دیگر عوامل سقوط آن ها بود.(103)
نتیجه
نتیجه حرکت دینی و نظامی سیاسی مرابطین در آندلس و مغرب، پیدایش دولتی متعصب نسبت به اسلام بود که نیروی نظامی آن پیشرفت دول مسیحی را در آندلس، به ظاهر سد نمود. به گفته برخی از محققین، مرابطین اسلام را در آندلس نجات دادند؛(104) اما آن ها فقط مرحله دیگری از سیاست های دولت عباسی در مقابله با تشیع را اجرا کردند!
مرابطین عادات بربری خود را بر جریان فرهنگ و تمدن در غرب تحمیل نمودند.(105) از این رو، تعصب مذهبی و آزار و محنت فلاسفه و متکلمین آزاد، نسبت به دوره اموی افزایش یافت. مراکشی در این باره می نویسد: در دوره مرابطان همه چیز در حال بازگشت به حالت ابتدای سقوط بنی امیه در آندلس بود.(106) از این سخن او به دست می آید که آن ها نه تنها دستاوردهای ملوک الطوایف را نابود ساختند، بلکه تشنج ناشی از دوره آغازین فتنه ملوک الطوایف را دوباره به صورت حادتری برقرار نمودند. با دیدن همین اوضاع، یکی از کارگزاران و کاتبان دربار مرابطین که از آن جا اخراج شده بود آن ها را مورد انتقاد شدید قرار داد و توصیه کرد که دوباره نقاب بر چهره زنند، به صحرا برگردند و جزیره را از لوث وجود خود پاک کنند.(107)
حضور ناموفق آن ها در آندلس ، اذهان و اندیشه های غرب مسیحی را به ایجاد جنگ های صلیبی تحریک کرد، لذا حضور آن ها در آندلس نه تنها سودی در بر نداشت، بلکه اندک پیشرفت موجود در آن جا را نیز بر باد دادومشکلاتی بر کوه عظیم مشکلات جهان اسلام که در آن روزگار به شدت از تفرقه رنج می بردو فشار نیروهای صلیبی را تحمل می کرد افزود. در حقیقت، مرابطین نتوانستند از نیروهای عظیم بربر استفاده مناسبی ببرند.
البته تاکنون، نظریات متناقض و صد در صد مخالفی هم در مورد نتایج حرکت مرابطین در آندلس عرضه شده است؛ به طوری که برخی از محققین اصرار دارند که حضور مرابطین در آندلس صد در صد سودمندبوده است.
انتقاد غزالی از فقها، نه در شرق نتیجه عاجل و مفیدی داشت و نه در غرب مقبول افتاد. برعکس در آن جا با عکس العمل تند فقهای مرابطین روبرو شد و دولت مرابطین را با بحران غزالی مواجه ساخت، که گروهی از مورخین پیدایش این بحران را نیز در سقوط مرابطین دخیل دانسته اند.
مالک بن وهیب که به گفته مراکشی بر فلسفه مسلط بود دستگاه حاکمه مرابطین را برای سرکوب (( کلام عقلی شده غزالی)) به کار گرفت. این حادثه در حقیقت رویارویی دو فیلسوف شرق و غرب جهان اسلام با هم بود که به پیروزی «کلام غیر عقلانی و غیر تأویلی» مرابطین بر «کلام عقلانی شده» غزالی منجر گردید.
اما حقیقت این است که مالک بن وهیب همان برخورد را در مغرب با فلسفه داشت که غزالی در شرق؛ زیرا هر دوی آن ها با شدت متفاوتی فلسفه رابه نفع کلام دولتی فرو کوفتند!
از جمله دیگر آثار منفی برانداختن ملوک الطوائف توسط مرابطین نیز، محروم ماندن جهان اسلام از نتایج رشد اندیشه های فلسفی بود که سرانجام نصیب اروپا شد!
پی نوشت ها:
1. عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، چاپ اول (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1353) ج 1، ص 280.
2. به علت این که آن ها برای محافظت خود از آفتاب سوزان صحرا، نوعی روبند به صورت می زدند، به ملثمین (نقابداران یا روبستگان) معروف شدند. وجوه دیگری هم برای این نامگذاری ذکر کرده اند. ر.ک: عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، چاپ سوم (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418 ه) ج 8، ص 331.
3. عبدالواحد مراکشی، المعجب، چاپ اول، (بیروت، داراالکتب العلمیه، 1419) ص 66.
4. صاعد بن احمد قاضی صاعد آندلسی، التعریف بطبقات الامم، چاپ اول، مقدمه، تصحیح و تحقیق دکتر جمشید نژاد، (تهران، نشر هجرت، 1376) ص 235؛ احمد بن محمد مقری، نفخ الطیب، تحقیق احسان عباس، چاپ اول (بیروت، دار صادر، 1968) ج 1، ص 221.
5. التعریف بطبقات الامم، ص 242.
6. سلیمان ابن جلجل، طبقات الاطباء والحکما، تحقیق فؤاد سعید، چاپ اول (قاهره، مطبعة المعهد العلمی الفرنسی للآثار الشرقیة، 1995م) ص 92.
7. عیاض بن موسی قاضی عیاض، تراجم اغلبیه، تحقیق محمد الطالبی، چاپ اول (تونس، طبع بالمطبعة الرسمیه للجمهوریة التونسیه، 1968) ص 37، ص 115.
8. التعریف بطبقات الامم، صص 266، 267.
9. همان، ص 269، 270.
10. همان، ص 271.
11. علی بن موسی ابن سعید مغربی، المغرب فی حلی المغرب، چاپ اول، (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417) ج1، ص74.
12. علی بن احمد ابن حزم، رسائل، تحقیق دکتر احسان عباس، چاپ اول، (بیروت، المؤسسة العربیة للدراسات و النشر، 1983) ج 4، ص 35.
13. التعریف بطبقات الامم، ص 266، 267 و...
14. همان، ص 277.
15. همان، ص 278.
16. همان، ص 235.
17. محمد عبداللّه عنان، تاریخ دولت اسلامی در آندلس، ترجمه عبدالحمید آیتی، چاپ اول (تهران، انتشارات کیهان، 1367) ج 1، ص 333، به نقل از المقتبس، ج 3، ص 9.
18. التعریف بطبقات الامم، ص 246.
19. همان، ص 246.
20. مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 876.
21. محمد ابراهیم الفیومی، تاریخ الفلسفه الاسلامیة فی المغرب و الاندلس، چاپ اول، (بیروت، دارالجیل، 1997) ص94.
22. عیاض بن موسی قاضی عیاض، تراجم اغلبیه، ص 416: «ابن المشاط یطلب مذهَبه و لم یجده؛ ابن المشاط به دنبال مذهب خود رفت و آن را نیافت».
23. همان، ص 415.
24. المغرب فی حلی المغرب، ج 1، ص 275.
25. عبدالفتاح غنیمی، موسوعة المغرب العربی، چاپ اول (قاهره، مکتبة المدبولی، 1994 م) ج3، ص813.
26. مقدمه ابن خلدون، ج 2، ص 947.
27. برغواطیین، یکی از قبایل بزرگ بربر و از دشمنان لمتونه، قبایلی بودند که برخی از دولت های شیعی مانند بنی حمود با حمایت آن ها روی کار آمدند. حاجب برغواطی حاکم سبته تا آخرین لحظه در سبته در برابر ورود یوسف بن تاشفین به آندلس مقاومت کرد.
28. تاریخ الفلسفة الاسلامیه، ص، 240.
29. عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، العبر، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالحمید آیتی، چاپ اول (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370) ج 5، ص 194.
30. همان، ص 193.
31. المعجب، ص 98.
32. ابی العباس شمس الدین احمد ابن خلکان ، وفیات الاعیان، چاپ اول (بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1998) ج 2، ص 335.
33. محمد بن عبدالسلام خشنی، طبقات علماء افریقیه، چاپ اول (قاهره، مکتبة مدبولی، 1993م) ص 61، ص 28.
34. المعجب، ص 121.
35. احمد بن محمد مقری، نفخ الطیب، ج 3، ص 479
36. دولت ابن تاشفین علی، در اوج کمال و خالی از هر گونه عیب و نقص بود. اما شیطان، مالک بن وهیب را، به طور پنهانی در این دولت نفوذ داد.
37. عبدالمجید عمر النجار، فصول فی الفکر الاسلامی بالمغرب، چاپ اول (بیروت، دارالغرب الاسلامی، 1992) ص 28، به نقل از معالم الایمان، ج 3، ص 160.
38. همان، ص 14
39. همان، ص 29.
40. همان، ص 30، 34، 35.
41. العبر، ج 5، ص 191، 192؛ احمدبن خالد الناصری السلاوی، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصی، چاپ اول (بی جا، بی تا) ص 109.
42. نفخ الطیب، ج 2، ص 36.
43. محمد بن عبداللّه ابن عربی، العواصم من القواصم، چاپ اول، (بیروت، دارالجیل، 1414) صفحات متعدد.
44. المعجب، ص 66؛ الاستقصاء، ج 1، ص 122
45. تاریخ ابن خلدون، ج 5، ص 191، 192.
46. تاریخ ابن خلدون، ج 5، ص 189؛ الاستقصاء، ج 1، ص 102.
47. ابوالفضل عیاض بن موسی قاضی عیاض، ترتیب المدارک، تحقیق محمدبن تاویت طبخی، چاپ اول (رباط، وزارت اوقاف و شؤون الاسلامیه، بی تا) ج 2، ص 29.
48. مفهوم «استواء» در آیه شریفه «الرحمنُ علی العرش استوی» ظاهر و معلوم است، اما کیفیت استوا مشخص نیست و ایمان به آن واجب است و سؤال در مورد کیفیت آن، بدعت و خروج از دین به حساب می آید.
49. مقدمه ترتیب المدارک، ج1، ص 14.
50. بهترین امور سنت ها هستند و بدترین چیزها مطالب جدید بدعت آمیز می باشند.
51. تاریخ الفلسفه الاسلامیة، ص 118، به نقل از المدخل الی صناعة المنطق، ص 12.
52. مقدمه ترتیب المدارک، ص یج.
53. تاریخ الفلسفه الاسلامیة، ص 118، به نقل از المدخل الی صناعة المنطق، ص12.
54. تاریخ ابن خلدون، ج 5، ص 195.
55. المغرب فی حلی المغرب، ج 2، ص 94.
56. امیر شکیب ارسلان، الحلل السندسیه فی الاخبار و الآثار الاندلسیه، چاپ اول، (بیروت، منشورات محمد علی بیضون، دارالکتب العلمیه، 1417ه) ، ج 1، جزء 2، ص 118.
57. المغرب فی حلی المغرب، ج 2، ص 355.
58. نفخ الطیب، ج 2، ص193.
59. نفخ الطیب، ج 1، ص 441.
60. المغرب فی حلی المغرب، ج 2، ص 342.
61. مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص533.
62. التعریف بطبقات الامم، ص 278
63. همان، ص 279.
64. الحلل السندسیه، ج 1، جزء 2، ص 118.
65. التعریف بطبقات الامم، ص 266، 267، 278، 279.
66. ابوبکر محمدبن یحیی ابن باجه ، رسائل ابن باجه رسالة الوداع، تحقیق ماجد فخری، چاپ دوم، (بیروت، دارالنهار للنشر، 1991) ص 121.
67. ابوبکر محمد بن یحیی، رسائل ابن باجه، الالهیه، رسالة الاتصال، ص 165.
68. محمد ابراهیم الفیومی، تاریخ الفلسفه الاسلامیة فی المغرب و الاندلس، چاپ اول (بیروت، دارالجیل، 1997)، ص 117؛ نفخ الطیب، ج 2، ص 156، 159.
69. الاستقصاء، ج 1، ص 29؛ حنا الفاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، چاپ اول (تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1367) ص 596.
70. مقدمه ترتیب المدارک، ج 1، ص یز.
71. حسین مونس، بزرگ ترین خدمت مرابطین را پایان دادن به کفر برغواطه در شمال مغرب اقصی می داند. ر.ک: عبدالواحد المراکشی، وثایق المرابطین و الموحدین، چاپ اول (بیروت، مکتب الثقافه الدینیه، 1997)، ص 25.
72. علمای مالکی کتب زیادی علیه شافعی تدوین کردند.ر.ک: طبقات علماء أفریقیه، ص 61.
فقیه و متکلم ابو عثمان بن حداد (م 302 ه) کتابی در ردّ شافعی نوشت. او مناظراتی با ابوعبداللّه شیعی داشت و نسبت به آرای ابوحنیفه نظر بسیار مخالف داشت.ر.ک: تراجم اغلبیه، صص 353، 354.
73. مقدمه ترتیب المدارک، ج 1، ص ید.
74. ابوبکر محمد بن عبدالملک ابن طفیل، زنده بیدار، چاپ اول (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351) ص 29
75. حنا الفاخوری، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، ص 596
76. ابو حامد غزالی، احیاء علوم الدین، ترجمان مؤید الدین محمد خوارزمی، به کوشش خدیوجم، چاپ اول (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1351) ص 85.
77. وفیات الاعیان، ج 2، ص 487؛ المعجب، ص 121.
78. احمد بن خالد الناصری السلاوی، الاستقصاء، ج 1، ص 129.
79. نفخ الطیب، ج1، ص 222.
80. شمس الدین محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، چاپ اول (بیروت، مؤسسه الرسالة، 1405) ج 20، ص124.
81. المعجب، ص 121.
82. الاستقصاء، ج1، ص 129.
83. طبقات علماء افریقیة، ص 61.
84. المعجب، ص 121 .
85. الاستقصاء، ج1، ص 108.
86. تاریخ الفلسفة الاسلامیة فی المغرب، ص 166.
87. المعجب، ص 121.
88. رسائل ابن باجه، ص 178.
89. زنده بیدار، ص22.
90. رسائل ابن باجه، ص 177.
91. ابوبکر محمدبن یحیی ابن باجه، شرح السماع طبیعی لارسطوطالیس، تحقیق ماجد فخری، چاپ دوم (بیروت، دارالنهار للنشر، 1995).
92. ابوبکر محمدبن یحیی ابن باجه، تعالیق علی المنطق الفارابی، تحقیق ماجد فخری، چاپ اول (بیروت، دارالمشرق، 1994).
93. رسائل ابن باجه، رساله تدبیر المتوحد، ص 41.
94. همان، ص 42.
95. همان، ص 43.
96. همان، ص 55.
97. وفیات الاعیان، ج2، ص 432
98. مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص947.
99. همان، ص 44.
100. احمدبن محمد ابن الابّار، الحلة السیراء، تحقیق: د. حسین مونس، چاپ دوم (بیروت، دارالمعارف، 1985) ج2، ص 195.
101. الاستقصاء، ج1، ص 129.
102. الحلة السیراء، ج 2، ص 197، 198، 199. صوفی و متکلم بزرگ ابن بَرّجان (م 536 ه .)، قبلاً زمینه چنین خیزش عظیمی را در جنوب آندلس فراهم ساخته بود. ابن قسی موفق شد از این وضع بهره مناسب را در مقابله با دولت مرابطین به دست آورد. ابن برّجان کانون قدرتمندی برای انتشار اندیشه های صوفیانه غزالی در اشبیلیه پایتخت آندلسی مرابطین ایجاد کرده بود. نفوذ او در آندلس، نشانه پیروزی اندیشه غزالی در جنوب آندلس بود، به طوری که از ابن برّجان به عنوان غزالی آندلس، نام برده اند. اهمیت او در تأکید بر نظریه معرفت غزالی بود که بر نقش اساسی دل در حصول معرفت به وسیله تزکیه آن از راه سیر و سلوک صوفیانه، اصرار می رزیدند. طیف بزرگی از علمای مغرب و آندلس تحت تأثیر اندیشه های ابن برّجان در مورد غزالی بودند. «ابن عریف»، «ابو عبداللّه دقاق فاسی» و «ابن حرزهم» از جمله این دانشمندان بودند. (ر.ک: سیر اعلام النبلاء، ج20، ص 111). حفظ موقعیت اشبیلیه، علی بن یوسف را وادار کرد که ابن برّجان و برخی از علمای همفکر او را به مراکش احضار نماید. به دنبال این سیاست، ابن برّجان به دستور علی بن یوسف بن تاشفین به قتل رسید. (ر.ک: همان، ص 73 و 124). بررسی بیشتر این مطلب را باید در ضمن جریان تصوف در آندلس پی گیری کرد.
103. همان، ص 121.
104. عبدالواحد مراکشی، مقدمه وثائق المرابطین و الموحدین، ص47.
105. همان، ص 125.
106. المعجب، ص 40.
107. همان، ص 125.
منابع
ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، چاپ سوم (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418).
ابن الابّار، احمد بن محمد، الحلة السیراء، تحقیق حسین مونس، چاپ دوم (بیروت، دارالمعارف، 1985).
ابن باجه، ابوبکر محمد بن یحیی، تعالیق علی المنطق الفارابی، تحقیق ماجد فخری، چاپ دوم (بیروت، دارالمشرق، 1994).
، رسائل ابن باجه الالهیة، تحقیق ماجد فخری، چاپ دوم (بیروت، دارالنهار للنشر، 1991).
، شرح السماع طبیعی لارسطوطالیس، تحقیق ماجد فخری، چاپ دوم (بیروت، دارالنهار للنشر، 1995).
ابن جلجل، سلیمان، طبقات الاطباء والحکما، تحقیق فؤاد سعید، چاپ اول (قاهره، مطبعة المعهد العلمی الفرنسی للآثار الشرقیة، 1995م).
ابن حزم، علی بن احمد، رسائل، تحقیق دکتر احسان عباس، چاپ اول (بیروت، المؤسسة العربیه للدراسات و النشر، 1983) ج 4.
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد الحمید آیتی، چاپ اول (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370) ج 5.
، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، چاپ اول (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1353).
ابن سعید مغربی، علی بن موسی، المغرب فی حلی المغرب، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417).
ابن طفیل، ابوبکر محمد بن عبدالملک، زنده بیدار، چاپ اول (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1351) .
ابن عربی، محمد بن عبداللّه ، العواصم من القواصم، چاپ سوم (بیروت دارالجیل، 1414).
ارسلان، امیر شکیب، الحلل السندسیه فی الاخبار و الآثار الاندلسیه، چاپ اول (بیروت، منشورات محمد علی بیضون، دارالکتب العلمیه، 1417 ه ).
حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ اول (تهران، کتابفروشی حاج محمدباقر کتابچی، 1344).
الحموی، یاقوت بن عبداللّه ، معجم البلدان، چاپ دوم (بیروت، دار صادر، بی تا).
خشنی، محمد بن عبدالسلام، طبقات علماء افریقیه، چاپ اول (قاهره، مکتبة مدبولی، 1993م).
ذهبی، شمس الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، چاپ اول (بیروت، مؤسسة الرسالة، 1405).
السلاوی، احمدبن خالد الناصری، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصی، چاپ اول (بی جا، بی تا).
عنان، محمد عبداللّه ، تاریخ دولت اسلامی در آندلس، ترجمه عبدالحمید آیتی، چاپ اول (تهران، انتشارات کیهان، 1367).
غزالی، ابو حامد، ترجمه احیاء علوم الدین، ترجمه مؤید الدین محمد خوارزمی، به کوشش خدیوجم، چاپ اول (تهران، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1351).
غنیمی، عبدالفتاح، موسوعة المغرب العربی، چاپ اول (قاهره، مکتبة المدبولی، 1994 م).
الفاخوری، حنا، تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، چاپ اول (تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1367).
الفیومی، محمد ابراهیم، تاریخ الفلسفه الاسلامیة فی المغرب و الاندلس، چاپ اول (بیروت، دارالجیل، 1997).
قاضی صاعد آندلسی، صاعد بن احمد، التعریف بطبقات الامم، مقدمه تصحیح و تحقیق دکتر جمشید نژاد، چاپ اول (تهران، نشر هجرت، 1376).
قاضی عیاض، عیاض بن موسی، تراجم اغلبیه، تحقیق محمد الطالبی، چاپ اول (تونس، طبع بالمطبعة الرسمیه للجمهوریة التونسیه، 1968).
، ترتیب المدارک، تحقیق محمد بن تاویت طبخی، چاپ اول (رباط، وزارت اوقاف و شؤون الاسلامیه، بی تا).
القفطی، جمال الدین علی، تاریخ الحکماء قفطی، ترجمه فارسی از قرن یازدهم، به کوشش بهین دارایی، چاپ دوم (تهران، دانشگاه تهران، 1371).
المراکشی، عبدالواحد، المعجب، چاپ اول (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1419).
، وثایق المرابطین و الموحدین، چاپ اول (بیروت، مکتب الثقافه الدینیه، 1997).
مقری، احمدبن محمد، نفخ الطیب، تحقیق احسان عباس، چاپ اول (بیروت، دار صادر، 1968).
النجار، عبدالمجید عمر، فصول فی الفکرالاسلامی بالمغرب، چاپ اول (بیروت، دارالغرب الاسلامی، 1992).
1 پژوهشگر و دانش آموخته حوزه علمیه قم.