Against Relativism: A Philosophical Defence of Method
James. F. Harris
La Salle Illinois: Open Court: 1992.
فرشاد فرشته صنیعی
جیمز هریس، استاد فلسفه و رییس گروه فلسفه در کالج ویلیام و ماری (William and Mary)ویرجینیا است. وی در حوزه های معرفت شناسی، فلسفه زبان (philosophy of language) و فلسفه دین تخصص دارد. به عقیده وی، در نیمه دوم قرن بیستم، موجی از نسبی گرایی به ویژه در جامعه کنونی آمریکا پدید آمد که بر سراسر فرهنگ غرب، از موسیقی گرفته تا مطبوعات و از دین تا برنامه های درسی، حاکم شد. این نگرش از مرزهای آکادمیک خود فراتر رفته و بسیاری از مسائل مشابه را در باورهای اخلاقی، دینی، اجتماعی و سیاسی مطرح نمود. براساس اَشکال گوناگون نسبی گرایی، مفاهیم بنیادی در معرفت شناسی مانند صدق (truth)، تایید (evidence)، دلیل (reason)، عقلانیت (rationality)، منطق و از همه مهم تر شیوه های پژوهش، نسبت به برخی زمینه ها، چارچوب ها، پارادایم ها (paradigms) یا شاکله های شناختی (cognitive schemes)، نسبی می باشند؛ ارزیابی نظریه های بنیادی، فراتر از دلیل است و معیاری برای ارزیابی وجود ندارد (جیمز هریس 1995: 324).
هریس در کتاب «برضد نسبی گرایی» می کوشد به حوزه های فلسفی گوناگونی که به نسبی گرایی انجامیده اند بپردازد و قوی ترین احتجاجات را برای نسبی گرایی ذکر کند. وی سپس در مسیر خلافِ این موج حرکت می کند و آن احتجاجات را ارزیابی و نقد می کند.
این کتاب، دارای یک مقدمه و هشت فصل است. هریس در مقدمه به طور گذرا برخی زمینه ها و ریشه های نسبی گرایی معاصر را بیان می کند. به اعتقاد او، تحولاتی که در عرصه های فکری، اجتماعی و سیاسی در نیمه نخست قرن بیستم رخ داد صحنه را برای ظهور موج نسبی گرایی آماده نمود. در آغاز قرن بیستم، تفکر علمی به موفقیت بی سابقه ای در همه قلمروها دست یافت اما با نزدیک شدن به پایان قرن بیستم به جایی می رسیم که علم، روش علمی و درک علم از تعقل انسان، در معرض اتهام نژادپرستی و تعصبات فرهنگی و جنسیتی قرار گرفت. هریس معتقد است ریشه بسیاری از واکنش ها در قبال تجربه گرایی (empiricism) را می توان تا ناکامی برنامه پوزیتیویسم منطقی (logical positivism) در به دست دادن مبنای عام و تجربی برای فلسفه دنبال نمود. عامل دیگری که سهم بسزایی در انتقال به عصر نسبی گرایی داشت رشد مردم شناسی نوین (modern anthropology) از اوایل قرن نوزدهم به بعد و ابراز تردید درباره هرگونه داوری میان فرهنگی و تاکید بر وجود تنوع فرهنگ ها و تفاوت میان انسان ها در نقاط مختلف جهان بود. از دیگر عوامل مهم در پیدایش نسبی گرایی، افول عصر استعمار و ظهور گرایش های ملی گرایانه و تاکید بر هویت های ملی و فرهنگی مستقل بود.
نام فصل اول کتاب «تعلیق حکم اعدام گالیله» است. به عقیده هریس، حمله بی امان نسبی گرایی معاصر، متوجه تفکر معرفت شناختی سنتی و علمی است. چنین تفکری پس از رنسانس آغاز شد و در عصر روشنگری (Enlightenment) ادامه یافت. گالیله و بیکن از شخصیت های برجسته این دوران به شمار می آیند. گالیله قهرمان روش علمی بود و تحول روش در روزگار وی را باید پیروزی روش تحقیق علمی دانست. گالیله درباب ماهیت علم و پژوهش های علمی معتقد بود میان رویدادها و نظریه های علمی تمایز وجود دارد. وی دیدگاه خاصی درباره عقلانیت داشت. به اعتقاد هریس، شخصیت های نسبی گرایی معاصر، نگرش هایی را مطرح می کنند که کاملاً مخالف با دیدگاه گالیله است برای نمونه برخی از این شخصیت ها، حمله خود را متوجه تمایز رویدادها و نظریه ها نموده اند و بعضی دیگر، چیزی را ذاتی عقلانیت علمی نمی دانند و اصرار دارند که ادعای هر کس، نسبت به خودش و معیارهای عقلانی خاص خودش عقلانی است.
در فصل دوم با عنوان «دیدگاه های کواین درباره نسبی گرایی منطقی و هستی شناختی (logical and ontological relativism)» بخشی از آرای کواین (Quine) بررسی می شود. به گفته هریس: کواین یقینا یکی از مهم ترین شخصیت ها در موج جدید نسبی گرایی است و مجموعه آثار وی یکی از جدی ترین چالش ها را در قبال معرفت شناسی سنتی مطرح نموده است. دیدگاه کواین در این باره که: «هیچ گزاره ای، مصون از بازنگری (revision) نیست» به طرد گزاره های پایه و درنتیجه به طرد مبناگرایی می انجامد. وی بدین ترتیب، دیدگاه کل گرایی (holism) را مطرح می کند که براساس آن معیارهای معرفتی در شبکه ای از باورها تحقق می یابد. پیامد این دیدگاه آن است که هیچ گاه نمی توانیم به صدق یک گزاره، اعتقاد مطلق داشته باشیم. کواین گزاره های منطقی و گزاره های مربوط به واقع را تلفیق می کند و تمام گزاره های مربوط به هستی شناسی را به گزاره های زبان شناختی تحویل می برد. کواین با از میان بردن تمایز میان منطق و واقعیت، تمایز میان محتوا و ساختار را انکار می کند و از این راه دیدگاه اساسی در معرفت شناسی کلاسیک را تضعیف می کند. در دیدگاه معرفت شناسی کلاسیک چنان مرسوم است که شیوه ای عام و فراگیر برای صورتبندی و ساختارمند نمودن (structuring) تجربه انسان وجود دارد. هریس در فصل دوم کتاب احتجاجات کواین را درباره حقیقت منطقی (logical truth) و معرفت شناسی مطرح می کند تا تأثیر آن را بر دیدگاه های معرفت شناسی سنتی درباره عقلانیت و روش ارزیابی کند.
عنوان فصل سوم: «دیدگاه های گودمن درباره شیوه های جهان سازی» است. به عقیده هریس، نلسون گودمن (Nelson Goodman) در تخطئه تمایز تحلیلی ترکیبی (analytic-synthetic distinction) با کواین همرأی است. گودمن از دو راه ملاحظات مهمی را در بحث نسبی گرایی به انجام رسانده است. نخست از طریق ایده خود با عنوان «معمای جدید استقرا» (new riddle of induction)، و دوم از طریق نسبی گرایی متافیزیکی (metaphysical relativism) که آن را در کتاب خود با عنوان شیوه های جهان سازی (Ways of Worldmaking) مطرح نموده است. به عقیده گودمن، جهان های بدیل و بی شمار ممکن است به طور یکسان، صادق یا حق باشند و این، اساس نسبی گرایی است. او این نحوه نسبی گرایی را پیامد این رأی می داند که «صدق صرفا باید مطابقت با یک جهان تلقی گردد». هریس در بررسی دیدگاه گودمن اظهار می دارد ایده های گودمن برخلاف آنچه که در وهله نخست به نظر می رسد تهدیدی جدی برای معرفت شناسی به شمار نمی آیند. به عقیده هریس ایده «معمای جدید استقرای» گودمن نه جدید است و نه معما. وی نسبی گرایی گودمن را در مقایسه با دیگر انواع نسبی گرایی معتدل تر می داند.
«دیدگاه های کوهن درباره انقلاب های علمی و نسبی گرایی» نام فصل چهارم کتاب است. مسلما یکی از مؤثرترین عوامل رشد و توسعه نسبی گرایی، مباحث فلسفه علم در دهه های اخیر بوده است. برخی فیلسوفان، دیدگاه هایی را مطرح می ساختند که در آنها بر نسبیت معرفت علمی تاکید شده بود. شخصیت محوری این دوره تامس کوهن (Thomas Kuhn) است. فرایند انقلاب علمی از بحث انگیزترین جنبه های نظریه کوهن به شمار می آید. از آنجاکه بررسی دیدگاه کوهن بدون تبیین مفاهیم پارادایم، عقلانیت، علم عادی (normal science)، فرایند انقلاب علمی (scientificrevolution) و قیاس ناپذیری (incommensurability) ممکن نیست لذا هریس، هریک از این مفاهیم را توضیح می دهد. کوهن پارادایم های رقیب را نه تنها ناسازگار بلکه قیاس ناپذیر می داند. به عقیده وی هیچ بحث بی طرفانه و عینی میان پارادایم های رقیب ممکن نیست. پس از ارائه دیدگاه های کوهن، نقدهایی از آنها به عمل آمد و کوهن در مقالات متأخرتر خود کوشید به آنها پاسخ دهد اما نقادان معتقداند به هر حال قبول اصل قیاس ناپذیری، دیدگاه کوهن را نسبی گرایانه می کند زیرا قبول یک پارادایم یا نظریه به حسب تعهد پیشین هر شخص به پارادایم، امری نسبی است و پاسخ های کوهن کمک چندانی به مقبولیت دیدگاه وی نمی کند. هریس در این فصل، ضمن ارائه و ارزیابی مباحث فوق به مشابهت های دیدگاه کوهن و گودمن اشاره می کند.
عنوان فصل پنجم، «دیدگاه های وینچ و گادامر درباره علوم اجتماعی، هرمنوتیک و نسبی گرایی» است. به عقیده هریس، کتاب پیتر وینچ (Peter Winch) با عنوان «ایده علم اجتماعی و ارتباط آن با فلسفه» (The Idea of a Social Science and Its Relation to Philosophy) از نخستین و مهم ترین آثاری بود که نسبی گرایی معاصر را مطرح کرد. در این اثر وینچ با برداشتی آزاد، دیدگاه های متأخر لودویگ ویتگنشتاین (Ludwig Wittgenstein) را درباره بازی زبانی (languagegame) پذیرفت و آن را به طور صریح و مستقیم در علوم اجتماعی به کار گرفت. بازی زبانی عبارت است از الگویی تثبیت شده از کاربرد زبان که گروهی از مردم آن را به کار می گیرند. براساس به کارگیری «بازی های زبانی»؛ علوم اجتماعی صرفا مطالعه اعمال اجتماعی مختلف است که نسبت به زمینه هایی که این اعمال در آنها رخ می دهند نسبی هستند. از دید وینچ، داده ها و واقعیت ها درباره اعمال اجتماعی، همواره نسبت به زمینه هایی که با بازی های زبانی ساخته می شوند نسبی اند. وی هرگونه مقایسه یا داوری میان فرهنگی را اگر نگوییم بی معنا لااقل در معرض تردید قرار می دهد. به عقیده هریس، وینچ درواقع، معرفت شناسی را به جامعه شناسی تحویل می برد. همچنین گادامر (Gadamer) در کتاب حقیقت و روش (Truth and Method)، نوع دیگری از نسبی گرایی را مطرح می کند. هریس در فصل پنجم ابتدا آرای وینچ و سپس آرای گادامر را مطرح و سپس نقد می کند.
هریس در فصل ششم کتاب با عنوان «دیدگاه های کواین درباره معرفت شناسی طبیعی و نسبی گرایی» به بررسی برخی آرای دیگر کواین می پردازد. به عقیده هریس، ناکامی برنامه پوزیتیویست ها در تحویل دعاوی معرفتی بر دعاوی مبتنی بر تجربه حسی، سهم بسزایی در موج جدید نسبی گرایی داشته است و این امر در تلاش کواین برای «طبیعی کردن معرفت شناسی» (naturalization of epistemology) مشهود است. کواین در مقاله خود با عنوان «معرفت شناسی طبیعی» (Epistemology Naturalized) اصرار دارد که نمی توانیم پیوندی میان علم و تجربه حسی احراز کنیم و معتقد است باید معرفت شناسی را کنار بگذاریم و روان شناسی را جایگزین آن کنیم. حال از آنجا که معرفت شناسی کلاسیک درصدد ارائه معیارهایی برای تمییز معرفت صحیح از سقیم است، با کنار گذاشتن آن مجالی برای ارائه قواعدی از این دست و درنتیجه ارزیابی معرفت ها و ترجیح برخی نسبت به برخی دیگر باقی نمی ماند و این سقوط در ورطه آنارشیسم و هرج ومرج معرفتی و نسبی گرایی است. در فصل ششم، جیمز هریس پس از ارائه دیدگاه های کواین درباره طبیعی کردن معرفت شناسی و پیامدهای آن، به نقد این دیدگاه ها می پردازد.
«دیدگاه های پیرس درباره روش و عقلانیت»، عنوان فصل هفتم کتاب است. چارلز پیرس (Charles Peirce) در تلاش برای حل آنچه که وی آن را اشتباهات کانت می خواند به بررسی مبانی علم و روش شناسی آن پرداخت. از دید پیرس، تمامی معرفت با تجربه آغاز می شود اما بر روی هیچ تجربه ای، این نشان نیست که ذاتی و اساسی است. از این رو تجربه می تواند مبنای همه معرفت ها تلقی شود. از دید پیرس، مبنای حقانیت (legitimacy) و صدق هر ادعای معرفتی نه در مبانی و مقدمات آن بلکه در روشی است که برای دستیابی به آن گرفته می شود. وی معتقد است نقاط آغازین بسیاراند و دائما تحول می یابند از این رو، معرفت ها همواره در معرض وارسی مجدد و بازنگری هستند. جیمز همچنین همه فهم ها را به طور ضروری، متضمن برخی پیشداوری ها (prejudices) می داند و معتقد است این پیشداوری ها فهم ما را احاطه کرده است و ما باید آنها را آشکار کنیم و به وارسی آنها بپردازیم. بدین سان هریس، دیدگاه های پیرس را در بحث نسبی گرایی مهم تلقی می کند و در فصل هفتم به بررسی و نقد آنها می پردازد.
عنوان آخرین فصل، «علم مدرن و فمینیسم (Feminism)» است. به گفته هریس، بسیاری از نویسندگان، سرشت علم و روش علمی را با برخی انواع جامعه علمی (scientific community)پیوند زده اند و از این رو لازم است به سرشت جامعه علمی پرداخته شود. وی در فصل پایانی به بررسی پرسش هایی درباره نسبی گرایی می پردازد که از نقد نقادان فمینیست ناشی شده است. آنان معتقداند احتمالاً تعصبات مردمحورانه در جامعه پژوهشگران و در روش علمی حاکم بوده است. نقادان فمینیست درباره این پرسش ها که: «قوانین عضویت در جامعه علمی چیست؟»، «اعضای جامعه علمی چه کسانی هستند؟»؛ «اعضای جامعه علمی، نظریه ها را براساس کدام مبانی می پذیرند یا تخطئه می کنند؟» مشاجرات مهمی را برانگیخته اند. مهم ترین پرسش فمینیست ها آن است که آیا روش علمی کلاسیک و معیارهای سنتی معرفت در سطح جامعه علمی، مردمحور است؟ هریس با بررسی این مباحث، اظهار می دارد بخش عمده ای از نقادان فمینیست تلاش کرده اند تا از دام نسبی گرایی افراطی (radical relativism) که از تز قیاس ناپذیری کوهن ناشی می شود بگریزند اما در این امر ناکام مانده اند.
همچنان که ملاحظه شد هریس در این کتاب به روایت های گوناگون نسبی گرایی اشاره می کند او سعی می کند احتجاجات آنان را به نحوی ارائه نماید تا برای خوانندگان غیرمتخصص قابل استفاده باشد. وی سپس همان روشی را که هر یک از روایت ها، برای اثبات نسبی گرایی به کار گرفته اند برعلیه آنان به کار می گیرد و نشان می دهد که همه آن ها خودشکن (self-refuting)، یاوه (nonsense) و بیهوده اند. به عقیده هریس گرچه بعضی امور، ممکن است نسبی باشند اما همه چیز نسبی نیست و نمی تواند نسبی باشد.
منبع
Harris, F. James. 1995. The Limits of Tolerance, The World and I. Vol. 10. Issuse 7. p. 324.