(حُذیفة بن یَمان)
سخن نخست
کتاب زندگانی شایستگان و پاکان، معرفت آفرین راه خداجویان و دین باوران بوده و خواهد بود. با نگاهی به صحیفه های این کتاب، فصلهای فروزانی از شخصیتهای برجسته ای می یابیم که نگاهی سراسر عظمت و عزّت به آدمی بخشیده، شایستگی های والا و بالایی را در عرصه های مختلف نمایان می سازد.
این نگاه و آن عظمت آنگاه به اوج خود می رسد که از سوی معصومان(ع) سخنانی سراسر بصیرت و بینش نسبت به آنها بیان شده، تا برای امروز و هر روز ما اسوه ای روشن و روشنگر ارائه گردد؛ گستره های دانش و بینش، عرصه های ارادت و اطاعت، جلوه های ولایت محوری و امام شناسی و فرجامی الهی و آسمانی به عنوان فرازهای فرزانگی و جاودانگی مطرح شده تا پس از قرنهای بسیار، آشنایی هر یک از ما با آنان، شناخت، معرفت و عشقی افزون نسبت به خداباوری و دین محوری فراهم سازد و راه دستیابی به قله قرب الهی را سهل و سریع نماید.
«حذیفة بن یمان» از جمله شخصیتهای شایسته ای است که این بار بر سرای صفات او حاضر می شویم و با رواق روشنیها و روشنگریهای او در صدر اسلام و هنگامه های حساس آشنا می شویم.
* *
12. حذیفة بن یمان
«حذیفه» فرزند «حُسَیْل» از یاران برجسته رسول اکرم (ص) بود. که چون با طایفه یمانیها پیمان داشته، به نام «یمان» شهرت یافته است. حذیفه در نخستین عامل تعلیم و تربیت، یعنی پدر و مادر و محیط خانواده، توفیقی چشمگیر داشت، زیرا فرزند شهید محسوب شده و پدر وی افزون بر آنکه از نیکان زمان خود محسوب می شد، در سن کهنسالی و پیش از آنکه مرگ گریبان او را گیرد، به شوق شهادت، رهسپار احد گردید و در رکاب پیامبر اسلام(ص) شهد شیرین شهادت را نصیب خود نمود.(1)
حذیفه از مادری خردمند، فهیم و صاحب بینش نیز بهره مند بود؛ بانویی که گلستان وجودش سرشار از «عطر محمّدی» بود و برکات سیره و سخنان رسول اکرم(ص) را با تمام توان پذیرا بود به گونه ای که گاه فرزند خود، حذیفة را به خاطر همنشینی اندک با آن حضرت سرزنش می نمود. یک بار که این ویژگی آن بانوی شیفته به گوش پیامبر(ص) رسید، آن حضرت در حق او دعا کرده و برای وی طلب آمرزش نمود.(2)
مقام بس ارجمند این صحابی سپید سیرت چنان والا بود که همچون سلمان، ابوذر و مقداد دانسته می شد و در بین دیگر یاران همپای سلمان در گفتگوهای نبوی بود.(3)
حذیفه و رسول خدا(ص)؛
جلوه های جاودان
رسول اسلام(ص) در نشست و برخاستهای خود با حذیفه احساس خاصی نسبت به او داشته، گاه دست خود را می گشود و حذیفه دست در دست آن حضرت می نهاد(4) و گاهی نیز وی را از بهترین بندگان خوب خدا و روشن بین ترین افراد می شمرد و می فرمود: «حذیفة بن الیمان مِنْ اَصْفیاء الرّحمن وَاَبْصرُکُمْ»؛(5)
حذیفة بن یمان از بندگان صاف و خالص خداوند و بصیرترین شماست.
اعتماد و اطمینان پیامبر(ص) به حذیفه جلوه های گوناگون داشت، زیرا آن حضرت پیش از نزول آیه عصمت ـ که در آن خداوند خود حافظ رسول(ص) خود دانسته شده بود ـ حذیفه را نگاهبان و محافظ مخصوص خویش قرار داده بود(6) و در برهه های مختلف از او در امور جامعه کسب خبر می نمود.(7)
روزی نیز، وی را با اسراری بس ارزشمند آگاه ساخته، منافقین را به او معرفی کرد و به دیگر اصحاب فرمود:
«اَعْرَفُکُمْ باِلمنافقین حُذَیْفَة بن الیَماْن»(8)؛
آشناترین شما با منافقان، حذیفة بن الیمان است.
افزون بر آن در زمانهای خاصی نیز حذیفه از رسول اکرم(ص) حوادث سخت و
تلخ آینده را می شنید؛ نسبت به ظلمت و ضلالت آینده جامعه، پس از پیامبر(ص) آشنا می شد(9) یا در باره فتنه جمل و جمل سوار نکته ها می شنید(10) و آگاهیهای حیرت آور دیگری کسب می کرد.(11)
این فضیلت کم نظیر در حذیفه باعث شده بود که برخی خلفا به هنگام حضور در مراسم تشییع یاران پیامبر(ص)، ابتدا از وی پرسش کرده، از حضور یا عدم حضور حذیفه آگاه می شدند، در صورت شنیدن پاسخ مثبت، شرکت می کردند!(12) و حتی گاه پرسشهای فقهی خویش را که در پاسخ ناتوان می ماندند، با این صحابی برجسته مطرح می کردند.(13)
بصیرت سیاسی ـ فرهنگی حذیفه چنان چشمگیر بود که بسیاری از پدیده های آینده جامعه در نگاه او روشن می نمود. از این رو چون عمر از او در باره پس از خود سخن گفت و پرسید:
به نظر تو، مردم چه کسی را بعد از من به امارت خواهند پذیرفت؟
حذیفه در پاسخ گفت: به نظر من مردم کار خود را به عثمان بن عفان واگذار خواهند کرد!
استنباط حذیفه بطور کامل صحیح بود. چون بینش وی بیانگر دوستی قریش با عثمان بود، بدین خاطر در بین مشاوران خلیفه دوم، نظر حذیفه درست از کار درآمد.(14)
زیرکی نظامی حذیفه فراز دیگری از زندگانی اوست که در نبردهای مختلف، به ویژه جنگ خندق بر همگان آشکار شد. هنگامی که تمامی سپاه شرک دچار تندباد عذاب گشتند؛ خیمه های آنان از جا کنده شد و سوزش سردی هوا امان از یکایک آنها ربوده بود، و در آن سو طولانی شدن نبرد و محاصره مدینه، تاب و توان روحی از سپاه اسلام گرفته بود، حذیفه مأموریت یافت تا از سوی رسول خدا از لشکریان قریش خبری آورد.
او چون از مدینه و حصار شهر و خندق عبور کرده، وارد سپاه مشرکان گردید، در حالی که اوضاع نابسامان، سختی سرما و شکنجه الهی را بر آنان می دید، ناگاه، صدای ابوسفیان را شنید که آخرین سخن خود را برای فرار از دیار مسلمانان و با این نکته امنیّتی آغاز کرد: ای گروه قریش! هر کس نام رفیق خود را بپرسد، تا مبادا جاسوسی در میان ما باشد، فراست و کیاست حذیفه در الهام رحمانی خداوند جلوه گر شد، از این رو بی درنگ به افرادی که سمت راست و چپ خود بودند رو کرده پرسید: تو کیستی؟ و پس از شنیدن پاسخ سکوت کرد! اطرافیان که مطمئن شده بودند کسی در میانشان نیست، به گفتار ذلّت بار امیر خود در باره فرار از نبرد گوش فرا دادند و مدینه را ترک کردند.
حذیفه گوید: چون بازگشته، خدمت رسول خدا رسیدم، پس از فارغ شدن آن حضرت از نماز، خبر شادی بخش خود را بیان کردم و پیامبر عبای خود را گشود تا زیر آن رفته، اندکی از سوزش سرما رهایی یابم.(15)
حذیفه، امام علی(ع)؛ پویایی وپایداری
شناخت، معرفت و ارادت نسبت به اهل بیت(ع) هدیه های الهی و هدایت بخشی بود که حذیفه نخست از پدر و مادر خویش در کام جان خود قرار داد. سپس در گفت و گوهای خردمندانه و عاشقانه با اسوه های آسمانی نصیب خود ساخته بود. او به تمامی همراهان رسول خدا(ص) محبت خاص داشت و در صحنه های مختلف، همدل و همراه آنان بود.(16) اما نسبت به امیر مؤمنان علی(ع)، شناخت و عشقی به عظمت نگاه و گفته های پیامبراسلام(ص) یافته بود. زیرا پیش از رحلت آن حضرت از جانشین پیامبر(ص)، پرسش کرده(17) و از ابعاد عظمت امیر مؤمنان نکته هایی نورانی شنیده بود.(18) از این رو برای لحظه ای هم در حمایت و ارادت خود دچار تردید نگردید و تا پایان عمر بر عهد و پیمان خویش استوار بود.(19)
او گرچه بنا بر مصالحی ـ و به یقین با مشورت با امام علی(ع) ـ مناصبی را برای تقویت جامعه اسلامی از سوی عمر و عثمان(20) پذیرفت و حتی حکم حکومتِ مدائن را از خلیفه سوم گرفت،(21) اما همواره ثابت قدم، مدافع و چونان سربازی جان بر کف در خط مقدم جبهه حمایت از ولایت حضور داشت.
گاه سخن از غصب خلافت به میان آورد، و با بیان نام یکی از آنان می فرمود:
«او کسی است که دوست دارم تمام تیرهایی که در ترکشم قرار دارد، بر پهلو و شکم وی قرار می گرفت؛ به خدا قسم او در دین فاسق و در زندگی اجتماعی احمق است.»(22)
و گاهی با آینده نگری نسبت به حرکات مخالفان امام(ع)، دستها و دسیسه های آنان را برای مردم آشکار می نمود. روزی با اشاره به این ویژگی فرمود:
اگر آنچه را از پیغمبر شنیده ام برای شما باز گویم، سیلیها به صورتم می نوازید!
مردم گفتند: پناه بر خدا ما چنین می کنیم؟!
فرمود: اگر بگویم بعضی از مادرهایتان (ام المؤمنین ها) در یک سپاه سنگین با شما خواهند جنگید، مرا تصدیق می کنید؟
گفتند: خیر! چه کسی است که تصدیق کند!
حذیفه ادامه داد: حمیرا (عایشه)، مادرتان، در یک لشکر سنگینی که کفار راهنمای او هستند به جنگ شما خواهد آمد.(23)
فعالیتهای فرهنگی حذیفه تأثیری بسیار برای آگاهی و هوشیاری ساده لوحان داشت، از این رو در فرصتهای مختلف، از دانش و بینش خود، در اختیار شیفتگان حقیقت می گذارد.
زید بن صوحان می گوید: در بصره بودم، حذیفه را دیدم که مردم را موعظه می کرد و آنان را از فتنه و آشوبی که پیش می آمد، می ترسانید. پرسیدند راه نجات و رهایی چیست؟
فرمود: در آن دسته و جمعیتی باشید که علی(ع) با آنهاست. هرچند همراهی و همگامی با آن حضرت به گونه ای باشد که جنگ کردن و پیش رفتن با دو زانو دشوار بوده و به سختی انجام شود!
سپس ادامه داد: از رسول خدا شنیدم که فرمود:
«علی امیرُ البَرَرهْ و قاتِلُ الفَجَرَة منصور؛ مَنْ نَصَرَة مَخْذُوُل مَنْ خَذَلَهُ اِلی یومِ القیامَة»؛(24)
علی(ع) امیر نیکان و کشته بدکاران است؛ هر که او را یاری نماید، خدا یاری اش کند و هر که او را خوار سازد، خدا خوارش کند.
هنگامی که امام مجتبی(ع) و عمار یاسر برای جمع آوری لشکر به مدائن رفتند، حذیفه با حالت کسالت و مریضی فراوان و در آخرین روزهای عمر خویش، با تکیه به دو نفر به میان جمعیت آمد و مردم را به کمک امیر مؤمنان(ع) تشویق می کرد و می فرمود: «آگاه باشید! به خدایی که جز او خدایی نیست هر که می خواهد به امیرالمؤمنین حقیقی نگاه کند علی بن ابی طالب را ببیند.»(25)
یکی از دوستان حذیفه گوید: در آخرین لحظات زندگی که پارچه ای بر صورت او افکنده بودم، سر را زیر پارچه کرد، پرسیدم: اکنون که فتنه طلحه و زبیر با علی بن ابی طالب پیش آمده، به من چه دستور می دهی؟
فرمود: «همین که از دفن من خلاص شدی، بر پشت مرکب بنشین و به علی بن ابی طالب ملحق شو. زیرا او بر حق است و حق از او جدا نمی شود؛ علیٌ مَعَ الْحَقَ و الْحَقُ لا یفارِقُهُ».(26)
سخن حذیفه و حذیفه های امروز و هر روز جامعه این است:
مهر حیدر در دل و جان من است
مهر حیدر دین و ایمان من است
مهر حیدر کار صد موسی کند
مهر حیدر مرده را احیا کند
مهر حیدر ریسمانی محکم است
مهر حیدر دستگیر عالم است
مهر حیدر گوهری بس قیمتی است
دُرّ «اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی» است
زمانی که در آغازین روزهای خلافت امام(ع)، خبر بیعت مردم را با آن حضرت شنید، یک دست را به دست دیگر زد و از سر شوق و عشق و ارادت فرمود:
«این بیعت با امیرالمؤمنین حقیقی است و پس از او به خدا قسم با احدی از قریش بیعت نخواهم کرد.»(27)
حذیفه، افزون بر آنکه فرزند شهید بود، پدر شهیدان نیز گردید، زیرا دلدادگی او به امام(ع) موجب گردید که در وصیت پایان عمرِ خود به فرزندان، سفارش به همراهی و ملازمت با علی(ع) نموده، این گونه بگوید:
«فرزندانم! در رکاب مولای خود علی(ع) باشید و دست از یاری او برندارید.»
پسران حذیفه نیز برای انجام وصیت پدر در میدان نبرد صفین حاضر شده و هر دو در رکاب مقتدای خویش شهید شدند.(28)
از آن سو اعتماد و اطمینان عمیقی که امام علی(ع) به حذیفه داشت در میان تمامی اصحاب قابل توجه بود. دانستیم که عثمان حذیفه را والی مدائن کرده بود، این سمت تا پایان عمر عثمان پایدار بود و پس از آن، علی(ع) که والیان ناشایست را بدون کمترین اغماض برکنار می نمود، حذیفه را بر این منصب ابقاء، فعالیتهای او را در مدائن تأیید و طی نامه ای حکومت او را به مردم ابلاغ کرد.(29)
پیش از آن و در زمان خلافت عمر که اسیران ایران را به مدینه می آوردند، عمر تصمیم گرفت آنان را مانند سایر اسیران در معرض فروش قرار دهد، امام(ع) گفت: پیغمبر می فرمود: اَکْرِموُا کَریم کُلِّ قومٍ (بزرگان هر جمعیتی را گرامی بدارید) اینان دانشمندان و بزرگانی هستند که علاوه بر آن، علاقه به اسلام نیز دارند و باید آنها را آزاد کرد و زنان را در امر ازدواج مختار گردانید.
شهربانو، امام حسین(ع) را به شوهری خود برگزید. علی(ع) رو به او کرده فرمود: کسی را وکیل کن تا تو را عقد کند. او گفت: شما از سوی من وکیل هستید. در این هنگام امام(ع) به حذیفه وکالت داد تا شهربانو را برای امام حسین(ع) عقد بندد و حذیفه خطبه خواند و عقد کرد.(30)
در سخنی از امیرمؤمنان(ع) گستره عظمت این یار وفادار و دلباخته را می توان احساس کرد. آن حضرت فرمود: «زمین به خاطر هفت نفر خلق شده است. مردم به خاطر آنان روزی می خورند و به جهت ایشان بر آنها باران می بارد و به خاطر آنها یاری می شوند. آنان ابوذر، سلمان، مقداد، عمّار، حذیفه و عبداللّه بن مسعود هستند و من که امام آنهایم و اینان همان کسانی هستند که بر جنازه حضرت زهرا، حاضر شده نماز خواندند.»(31)
حذیفه، فاطمه زهرا(ع)؛همدلی و همراهی
حذیفه از یاران و همراهان دخت آفتاب، فاطمه زهرا(س) بود که افتخار والای نقل احادیث از رسول خدا(ص) را نصیب خود کرده بود؛ روایاتی که در باره شیوه برخورد پیامبر اکرم(ص) با فرزند دلبند خود زهرای مرضیه بود و هر یک چونان چلچراغی همیشه روشن، دلها و دیده ها را پر از نور معرفت و ارادت می کرد.
از حذیفه روایت شده است: «رسول خدا(ص) نمی خوابید مگر پس از آنکه بر پهنای صورت فاطمه و دستانش بوسه می زد.»(32)
در حدیثی دیگر ـ که عالمان اهل سنّت با استناد به آن در آثار برجسته خود نقل کرده اند ـ حذیفه روایت کرده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
«همانا فاطمه عقّت و پاکدامنی خود را حفظ کرد، خداوند او و ذریّه اش را بر آتش حرام نمود».(33)
بی شک آشنایی با این صحابی والا گوهر با سخنانی اینچنین باعث پدید آمدن بوستانی از محبت و مؤدّت بی کران نسبت به زهرای عزیز شده بود بدان گونه که پس از وفات رسول اکرم(ص) حمایت حذیفه در صحنه های مختلف سیاسی اجتماعی برای لحظه ای نیز تحت تأثیر تهدیدها و تطمیعهای حکومت غاصب قرار نگرفت و او همچون سلمان، ابوذر، مقداد و عمار پا به پای تمیر مؤمنان و گوش به فرمان آن حضرت از بیعت خودداری کرد. به یقین تمام تلاشها و فداکاریهای حذیفه، برای فاطمه زهرا(ع) آشکار بود و او به خوبی از اخلاص و عشق ورزی این صحابی وفادار آگاه بود، از این رو وی را از دوستان و مَحْرمان اهل بیت(ع) دانسته، در واپسین روزهای عمر خویش، رو به همسر مظلوم خود نمود و فرمود:
«اذا تَوَفَیْتُ لا تُعلم اَحَدا الاّ ... اِبنَیْ و العّباس و سَلمان و عمّارا و المقداد و اباذر و حذیفه و لا تدفِنّی الاّ لیلاً و لا تعلم قبری احدا»؛(34)
آن هنگام که وفات کردم هیچ کس را آگاه مکن مگر دو فرزندم و عباس و سلمان و عمّار و مقداد و اباذر و حذیفه را. و مرا غیر از شب دفن مکن و کسی را از این موضوع باخبر نساز.ادامه دارد.