مذهب دیلمیان در دوره اسلامی

موقعیت جغرافیایی سرزمین دیلم، ورود مسلمانان به آن محل را با تأخیر روبه رو کرد. تقریباً اولین مسلمانانی که از حدود قرن دوم هجری به بعد وارد این سرزمین شدند و توانستند در آنجا اقامت گزینند، علویان بودندکه به علت مخالفت یا مبارزه با حکام عباسی بدان سرزمین روی آوردند

چکیده :

موقعیت جغرافیایی سرزمین دیلم، ورود مسلمانان به آن محل را با تأخیر روبه رو کرد. تقریباً اولین مسلمانانی که از حدود قرن دوم هجری به بعد وارد این سرزمین شدند و توانستند در آنجا اقامت گزینند، علویان بودندکه به علت مخالفت یا مبارزه با حکام عباسی بدان سرزمین روی آوردند. بدین ترتیب، پذیرش اسلام دیلمیان با مذهب تشیع آغاز شد و از فرق شیعه، مذهب زیدیه، اولین و پرطرفدارترین آنان بود. البته، مذهب اسماعیلیه با تبلیغات و فعالیت ابوحاتم رازی در دیلم، پیروانی پیدا کرد؛ و این مذهب درمیان مردم دیلم همچنان پیروانی داشت. در زمان سلجوقیان نیز با استقرار حسن صباح در الموت، این مذهب رونق بسیاری در منطقة دیلم پیدا کرد. مذهب امامیه ازطریق فرزندان ناصر کبیر وارد آن منطقه شد و طرفداران بسیاری یافت.حکام محلی دیلم، آل جستان و آل مسافر، در ارتباط سیاسی با زیدیان، به مذهب زیدیه تمایل یافتند و عده ای از آنان نیز به مذهب اسماعیلیه متمایل شدند. زیاریان در ابتدای کار به علت تصفیه حساب های سیاسی مردآویج با داعی صغیر، از زیدیان روی گرداندند.

خاندان بویه که ازنظر سیاسی و مذهب تشیع نقش مهمی در ایران دورة اسلامی و جهان اسلام ایفا کردند، از مردم دیلم بودند. آنان اگر نه در ابتدا از معتقدان به تشیع امامی بودند که موجبات ارزشگذاری و اعتبار یابی سیاسی مذهب تشیع را فراهم آوردند.

 

دیلمان، سرزمینی وسیع، شامل دو بخش دشت و کوهستان بوده است. دشت را گیلان می گفتند که اقوام گیل در آن مستقر بودند و بخش کوهستانی آن محل زندگی اقوامی به نام دیلم بود و به همین جهت دیلم خوانده می شد. رودبار و طارم، دو مرکز مهم دیلم به حساب می آمد که محل استقرار حکام منطقه بوده است.ورود مسلمانان به سرزمین دیلم، به علت موقعیت خاص جغرافیایی آن تقریباً با تأخیر صورت گرفت. دیلمیان که عادت و تمایل به استقلال داشتند، با کمک وضع طبیعی و کوهستانی سرزمینشان، حملات عرب ها را دفع می کردند. عرب ها نیز به علت صعب العبوربودن راه های منتهی بدین سرزمین و بارش ها و رطوبت بسیار که با محیط زیستی آنان متفاوت بود، میل چندانی به حملات و محاصره های طولانی سرزمین دیلم نداشتند؛ و بدین ترتیب، دیلمیان نه تنها تسلیم عرب ها نشدند، بلکه از مردم شهر های مجاور، ری و قزوین، نیز درمقابل عرب ها حمایت کردند.با وجود فتوحات مسلمانان در ایران که از زمان عمر خلیفة دوم آغاز شد، دیلمیان فقط در زمان معاویه بود که مجبور به پرداخت خراج شدند؛ ولی تا مدت های مدید بعد از آن حاضر به پذیرش اسلام نبودند و در مناطق کوهستانی مشکلاتی برای شهر های مسلمان نشین اطراف، به خصوص قزوین، فراهم می ساختند (ابن اثیر، 1399 ه .. ق./1979م. : ج4، ص460). به همین جهت، خلفا یا حکومت های محلی همواره گروه هایی از مسلمانان مجاهد را مأمورمقابله با کفار متهاجم دیلمی می کردند. مقر اصلی مجاهدان مسلمان، قزوین بود (همان، ج5، ص512؛ طبری، بی تا :ج7، ص515؛ مستوفی قزوینی، 1362 : 57؛ بلاذری، 1346: 160159).عدم پذیرش اسلام ازسوی دیلمیان تا زمان حضور علویان در طبرستان ادامه داشت؛ و پس از آن بود که دیلمیان نیز به لحاظ مجاورت با مردم طبرستان، به تدریج به دین اسلام و تشیع گرایش یافتند. ابن حوقل گزارش می دهد: «دیلمیان در روزگار اسلام بیشتر در کفر بودند و از آنان برده می گرفتند تا زمان حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زیدبن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام که به دعوت وی علوی و مسلمان شدند.» (ابن حوقل، 1345 : 119). بدین ترتیب، اسلام آوردن دیلمیان ازطریق علویان بوده و طبیعی است که از همان ابتدا گرایش های شیعی پیدا کرده باشند؛ به خصوص تشیع زیدی درمیان دیلمیان رواج بیشتری داشته است.

با وجود حضور و تبلیغات علویان در سرزمین دیلم و گرویدن عده ای از دیلمیان به اسلام شیعی، برخی از مردم ساکن در کوهستان های دیلم تا مدت ها در کفر باقی بودند. اصطخری (متوفی در سال 346 ه .. ق.) اشاره می کند: «در کوه های دیلمان هنوز کافران هستند.» (اصطخری، 1368: 169). ابن حوقل نیز خبر می دهد: «هنوز در زمان ما (حدود سال 367 ه .. ق.) کافرانی در کوه ها سکونت دارند.» (ابن حوقل، 1345 : 119)همان طور که گفته شد، وضع جغرافیایی و انسانی سرزمین دیلم در این منطقه، محیطی امن و مناسب برای دشمنان و مخالفان خلفای عباسی فراهم آورده بود. بدین جهت، در طول خلافت عباسیان، بارها شاهد حضور علویان مخالف خلافت عباسی در این منطقه هستیم که تحت تعقیب حکومت های وقت به این سرزمین پناه آورده بودند.یحیی بن عبدالله (1) که در قیام صاحب فخ(2) شرکت داشت و پس از شهادت صاحب فخ در خفا می زیست، برای درامان ماندن از مکر و کشتار عباسیان، به طرف شرق رهسپار و ابتدا وارد طبرستان شد و چون حاکم آنجا از او حمایت نکرد، به دیلمان رفت. او اولین فرد علوی بود که به دیلم پای گذاشت. حضور یحیی مسلماً در اسلام آوردن عده ای از مردم دیلم مؤثر بود. مُحلّی می گوید: «یحیی در دیلم مسجدی بنا کرد که اولین مرکز و پایگاه دین اسلام در آن سرزمین محسوب می شود.» (مُحلّی، 1987م. : 197). بدین ترتیب، از این زمان، زمینه های قیام علویان در مناطق شمالی ایران و اطراف دریای خزر به وجود آمد تا سرانجام به تشکیل حکومت علویان انجامید. ابن طقطقی می نویسد: «یحیی به ناحیة دیلم رهسپار شد. در آنجا مردم معتقد شدند که وی استحقاق پیشوایی دارد. سپس با او بیعت کردند و گروهی از مردم شهرها گرد وی جمع شدند و رفته رفته کارش بالا گرفت. رشید از این بابت در اندوه شد...» (ابن طقطقی، 1367: 265). هارون الرشید خلیفة عباسی «نامه ای تهدیدآمیز به شاه] امیر[ دیلم نوشت و یحیی را از او خواست» (یعقوبی، ج2، ص412)؛ و سپاهی حدود پنجاه هزار نفر برای سرکوب او فرستاد. ارسال این تعداد از افراد برای سرکوب یحیی، از کثرت نفرات یحیی و اهمیت قیام او حکایت دارد. فضل بن یحیی برمکی فرماندة سپاه خلیفه یحیی بن عبدالله را به صلح دعوت کرد و سرانجام با تطمیع حاکم دیلمی و وعدة امان از طرف خلیفه، یحیی تحویل فضل شد (طبری، بی تا : ج8، ص243).خلفای عباسی سعی داشتند حکام و مردم دیلمی را به نوعی تطمیع کنند و از حمایت آنان برخوردار شوند؛ ازجمله در اختلاف میان مأمون و امین، فرماندة نظامی امین «نامه ها برای پادشاهان دیلم و جبال و طبرستان و پادشاهان دیگر نوشت» (همان، ص408) و با دادن وعده هایی، از آنان خواست «راه خراسان را قطع کنند و هر کس را که درصدد کمک رساندن به طاهر است مانع شوند. آنها پذیرفتند.» (همان جا). با وجود این، دیلم همچنان محلی امن برای علویان بود و گریز آنان به دیلم در سال های بعد نیز ادامه داشت.

در سال 203 ه .. ق.، بعد از شهادت امام رضا(ع)، دیلم مأمن خویشاوندان و پیروان آن حضرت بود که از مقابل سپاه مأمون می گریختند و بدانجا پناه می بردند؛ «چون خبر غدری که با رضا علیه السلام کرده، به راه به سادات رسید، هر جا که بودند، پناه به کوهستان دیلمان و طبرستان و ری نهادند.بعضی را همین جا شهید کردند و مزار ایشان باقی است و بعضی وطن ساخته.» (آملی، 1348 : 84).

در زمان طاهریان، ظلم وستم عمال آنان، مردم برخی از نواحی طبرستان ازجمله رویان، چالوس و کلار را به خشم آورد. پس، با کمک دیلمیان به نزد محمدبن ابراهیم علوی(3) رفتند و بیعت با او را خواستار شدند (طبری، بی تا: ج9، ص273). با راهنمایی او، از حسن بن زید که در ری به سر می برد، دعوت کردند و رهبری او را گردن نهادند. با شروع نهضت حسن بن زید در طبرستان، از آنجا که محل استقرار اولیة او کلار در مجاورت سرزمین دیلم بود، بیشتر مردم دیلم نیز با او بیعت کردند.حکومت علویان درطول فعالیت همواره علیه حکومت عباسیان اقدام می کرد. وهسودان حاکم دیلمی(آل جستان) نیز از حسن بن زید حمایت کرد. او مذهب زیدیه را پذیرفت و رسماً با خلیفة عباسی مخالفت کرد. در سال 252 ه .. ق.، با متحدان علوی خود به ری حمله کرد و مردم بسیاری را کشته یا اسیر گرفت. حاکم ری گریخت؛ «مردم ری با تعهد پرداخت درم صلح کردند و پس از پرداخت آن ابن جستان از ری رفت.» (همان، ص372). وهسودان بعدها از مذهب زیدیه برگشت. در این زمان، تمایل به اسلام شیعی درمیان آنان چنان قوت گرفت که با وجود قطع حمایت حاکم دیلمی از حسن بن زید، دیلمیان همچنان به خدمت رهبر زیدی درمی آمدند. «چهار هزار نفر دیلم به مرگ او [وهسودان، حاکم دیلمی]پیش داعی حسن زید آمدند.» (ابن اسفندیار، 1366 : ج1، ص235). تشکیل حکومت علویان در طبرستان موجب رواج مذهب تشیع زیدی در منطقه شد. پسر وهسودان، جستان، نیز از زیدیان حمایت کرد و حسن بن زید را درمقابل سپاه خلیفة عباسی پناه داد. دیلمیان در این مبارزه تلفات جانی بسیاری را متحمل شدند. جستان نیز در سال 289 ه .. ق. با ناصر کبیر، داعی زیدی دیگر، علیه سامانیان متحد شد؛ ولی برادر و جانشین جستان، علی بن وهسودان، به اطاعت عباسیان درآمد و مشکلاتی برای زیدیان فراهم آورد تا جایی که حسن بن قاسم ملقب به داعی صغیر را دستگیر کرد (همان، ص281). طاهربن محمد، کاتب علی بن وهسودان که تمایلات شیعی داشت مانع از آن شد که داعی را به بغداد بفرستد. او گفت: «مصلحت آن است با قلعة پدران خویش الموت فرستی» (همان ). حکام بعدی آل جستان دیدگاه های متفاوتی در مورد زیدیان داشتند. خسرو فیروز برادر و جانشین علی داعی را «خلاص داد و با گیلان فرستاد» (همان). مذهب امامیه با حضور و تبلیغات و فعالیت ناصر کبیر،(4) موقعیت مهم و استواری درمیان دیلمیان یافت. ناصر کبیر، مذهب شیعه داشت؛ ولی درمورد زیدی یا امامی بودن او، خبر موثق و مؤکدی وجود ندارد. آنچه مسلم است، «احمدبن الناصر (پسر الناصر)، امامی المذهب بود» (همان، ص97) و علی فرزند دیگر ناصر کبیر از تلامذة امام حسن بن علی عسکری(ع) یازدهمین امام شیعة اثنی عشری بوده است.پس از کشته شدن محمدبن زید علوی، ناصر کبیر به دیلمان پناه برد و درمیان آنها زیست و آنان را به اسلام دعوت کرد. «او در سرزمین آنان مساجدی بنا کرد. مسلمانان درمقابل آنها، سرحدهایی مانند قزوین و چالوس داشتند.» (ابن اثیر، 1399 ه ..ق./ 1979 م. : ج8، ص81)

در طبرستان، حسین بن هارون(5) پدر ابوطالب یحیی و ابوالحسین «امامی المذهب بود و در اول ایشان نیز همچنین...» (ابن اسفندیار، 1366:ج1، ص98). ابوالحسین مردم را به تشیع دعوت کرد و« جمله گیل و دیلم برو بیعت کردند» (همان، ص286). ابوطالب یحیی که ابتدا مذهب امامی داشت، با پیوستن به قاضی القضات عبدالجبار، مذهب زیدی را پذیرفته بود. ابن اسفندیار می نویسد: «در میان زیدیه از او مبرز و محقق تر دانشمند نبود» (همان، ص101). مردم دیلم بعد از فوت ابوالحسین، «برو بیعت کردند» (همان ). سید زاهد شرف الدین نیز مذهب امامیه داشت و «اظهار مذهب امامیه و بطلان مذهب زیدیه از شرف الدین قوت گرفت در آن حدود» (ابن اثیر، ج8، ص81).

بدین ترتیب، مذهب امامیه، همراه مذهب زیدی و گاه قوی تر از آن، در این دوره در طبرستان و دیلمان رواج داشته است. خبرها حاکی است که دیلمیان همچنان به مذهب تشیع پای بند مانده اند؛ ولی درمورد نوع تشیع آنان، خبرصریحی وجود ندارد. (مقدسی، 1361 : 542؛ ابن خلدون، 1364 : ج2، ص641؛ مستوفی قزوینی، 1362 : 60)

آل مسافر، حکام محلی دیگر دیلمی بودند که بیشتر به تشیع از نوع اسماعیلی گرایش داشتند. تبلیغات ابوحاتم رازی، داعی اسماعیلی(متوفی به سال 322ه ..ق.) درمیان دیلمیان، موجب این گرایش شد. زرین کوب در علت این گرایش می نویسد: «ظاهراً بیشتر بهانة اظهار مخالفت با مسودة عباسی بوده است تا گرایش واقعی به مذهب» (زرین کوب، 1367 : ج2، ص338). به هر حال، سکه های به جای مانده از آنان فاقد نام خلیفة عباسی است و به جای آن عبارت «سیف آل محمد(ص)» آمده و اسامی امامان اسماعیلی نقش شده است (زرین کوب و دیگران، 1372 : ج4، ص324). مسعودی که تألیف خود را در سال 336 ه .. ق. نگاشته است، خبر می دهد: «اکنون مذهب آنها تباهی گرفته و عقایدشان دگرگون شده و بیشترشان ملحد شده اند» (مسعودی، 1360 : ج2، ص743)؛ ولی به نظر می رسد پیروان این مذهب همچنان به عقاید خود پای بند بوده اند و تا چند قرن بعد نیز منطقة رودبار و طارم پیروان اسماعیلیه را پذیرا بوده است. پیروان اسماعیلی، همچنان در الموت صاحب قدرت بودند، در منطقه نفوذ داشتند و شاخه ای از آنان نیز در آذربایجان به حکومت رسیدند و مذهب اسماعیلی را تبلیغ کردند.در طول تاریخ حکومت علویان، سرداران بزرگ دیلمی، ازجمله لیلی بن نعمان، در خدمت زیدیان بودند و از جهات سیاسی و نظامی از آنان درمقابل سامانیان حمایت می کردند. لیلی بن نعمان به همین مناسبت به لقب المؤید لدین ا لله و المنتصر لآل رسول الله منسوب شد. او در سال 308 ه .. ق. نیشابور را فتح کرد و به نام داعی صغیر، حسن بن قاسم، خطبه خواند و در همین راه نیز جان ازدست داد. مرگ او نه تنها برای سامانیان، بلکه برای عباسیان نیز خوشایند بود؛ زیرا درصورت موفقیت لیلی بن نعمان، خراسان که نقش مرکزیت خلافت عباسی در شرق فتوحات را داشت، ازدست می رفت و قدرت علویان که تهدیدی برای خلافت عباسی محسوب می شد، توسعة بیشتری می یافت. درمقابل، کشته شدن لیلی بن نعمان خشم بسیاری از سرداران دیلمی رابرانگیخت. آنان داعی صغیر را فاقد درایت لازم برای رهبری دانستند و اقدام به جنگ با سامانیان را نتیجة بی تدبیری و عدم شناخت صحیح از دشمن ازسوی او قلمداد کردند و درصدد مقابله با او برآمدند. ابن اثیر علت مخالفت دیلمیان با داعی صغیر را این گونه بیان می کند: «او آنها را به استقامت می خواند و از ظلم به مردم و شرابخواری منع می کرد.» (ابن اثیر، 1399 ه .. ق./ 1979م. : ج8، ص189). عامل اصلی تحریک دیلمیان علیه داعی صغیر، هروسندان گیلی دایی مردآویج زیاری بود. دیلمیان به فرماندهی او بر داعی شوریدند و خواستند به نام ابوالحسین بن اطروش خطبه بخوانند؛ ولی نمایندة داعی در دامغان او را از توطئة دیلمیان باخبر کرد. او نیز طبق نقشه ای از پیش طراحی شده، سرداران بزرگ دیلمی، ازجمله هروسندان، را به کاخ خود دعوت کرد و سپس آنان را به قتل رساند. این امر نیز بر کینة دیلمیان حاضر در سپاه داعی افزود و به همین جهت، داعی در جنگ با سامانیان شکست خورد و کشته شد. مردآویج «به کینة خال خود ازپی داعی درآمد و زوبینی برو زد و از اسب فرود آورد و بکشت.» (مرعشی، 1363 : 313)

همکاری سرداران دیلمی با زیدیان بعد از مرگ لیلی بن نعمان نیز ادامه یافت. ماکان بن کاکی پسر برادر نعمان هم هر چند که در خدمت زیدیان شمشیر می زد، در اختلافات داخلی آنان نقش به سزایی داشت.در اختلاف میان سرداران دیلمی، حکومت طبرستان و دیلمان به مردآویج گیلی رسید که سلسلة آل زیار را بنیان گذارد. او با کشتن داعی صغیر (به خون خواهی هروسندان)، نشان داده بود که مردی کینه توز است. مردآویج زمانی که به حکومت رسید، از اعتقادات اسلامی به دور بود، آن چنان که در فتح دینور، تلاش ابن ممشاد دینوری صوفی و زاهد معروف برای جلوگیری از کشتار و غارت مردم به جایی نرسید؛ و او را نیز بااینکه به قرآن متوسل شده بود، کشتند (مسعودی، 1360 : ج2، ص749). مردم دینور برای گرفتن کمک به بغداد رفتند. «روهای خود را سیاه کرده با وای گفتن و استغاثه وارد بغداد شدند و قرآن ها برچوب زدند و گفتند: مردآویج جیلی آنان را کشتار کرده است. استغاثه می کردند». (اصفهانی، 1346 : 195). فریاد دادخواهی آنان به جایی نرسید؛زیرا خلیفه و وزیرش قدرت جلوگیری از مردآویج را نداشتند. مردآویج که اعتقادات مذهبی خاصی از او به ثبت نرسیده است، برای تأیید حکومتش نیاز به منشور خلیفه داشت و لازم بود لباس سیاه عباسیان بر تن کند تا بماند و حکومتش رسمیت یابد و چنان کرد.

وشمگیر برادر و جانشین مردآویج بااینکه ابتدا از پذیرفتن دعوت مردآویج سرباز زد و او را از اینکه به زیر پرچم خلفای عباسی درآمده و لباس سیاه پوشیده بود، سرزنش کرد، سرانجام با اصرار نمایندة مردآویج نزد برادر رفت و شریک اعمالش شد. بدین ترتیب، زیاریان برای استحکام حکومتشان، موجبات تضعیف شیعیان شمال ایران را فراهم ساختند. با وجود این، در سال 356 ه .. ق.، شاهد حرکت جدیدی ازسوی زیدیه هستیم. ابوعبدالله محمدبن حسین معروف به ابن داعی مهدی لدین الله که همراه معزالدوله دیلمی حاکم آل بویه به بغداد رفته بود، با رنجش از اقدامات جنگی معزالدوله علیه موصلیان زیدی مذهب و تعصبات مذهبی عزالدوله دیلمی که با تمایل به شیعیان اثنی عشری صورت می گرفت، از بغداد گریخت و به دیلمان پناه برد: «با لباسی سفید و شمشیر و قرآن به جانب شهر زور و از آنجا به هوسم دیلم رفت.» (همدانی، 1958م. : ج1، ص189). به گفتة ابن اثیر، حدود ده هزار نفر در دیلم گرد او جمع شدند. ابن داعی به مردم عراق نیز نامه نوشت و «آنان را دعوت به جهاد نمود» (ابن اثیر، 1399 ه .. ق./ 1979م. : ج8، ص555و574)؛ ولی اقدام او با حضور زیاریان که بر آن منطقه حکومت داشتند، موفق واقع نشد.در سال های بعد، زیاریان برای خلاصی از مقابله با زیدیان، آنان را درمقابل هم قرار می دادند. بیستون زیاری با تقویت حسین الثائر و پسرش، ابوالحسن علی ، علیه ابومحمد الناصر خواهرزادة ابن داعی موجب به قتل رسیدن ابومحمد الناصر شد.منوچهربن قابوس زیاری با مؤید بالله امام زیدی قرارداد صلح بست؛ زیرا «منوچهر جانشین قابوس بیشتر از پدرش، طرفدار تشیع بود.» (همان، ج9، ص372).همزمان با زیاریان، خاندان بویه که از دیلم برخاسته بودند، بر بسیاری از مناطق تحت نفوذ آل زیار دست یافتند. آنان ازنظر مذهبی، دورة بارزی را در ایران اسلامی رقم زدند. علی بن بویه امیر مسلم آل بویه در ابتدای کار سپاهیگری، به خدمت ناصر کبیر داعی علوی درآمد.

با توجه به رواج مذهب تشیع، به خصوص زیدی و امامیه، مذهب آل بویه نیز شیعه بوده و نشانه هایی دردست است که آنان در دوران حکومت، معتقد به تشیع بوده اند؛ از جمله:

1. احمدبن بویه معزالدوله بعد از فتح بغداد، ابتدا درصدد برآمد خاندان خلافت را تغییر دهد و آن را به آل علی(ع) منتقل کند. همدانی می نویسد: اباالحسن محمدبن یحیی زیدی را همراه خود به بغداد برده بود و «می خواست با او بیعت کند» (همدانی، 1958م. : ج1، ص149)؛ ولی به صلاحدید وزیرش از این کار منصرف شد و خلیفه ای مطیع از عباسیان را به فردی از خاندان علی(ع) ترجیح داد. به او گفته شد «هرگز چنین مکن و کسی را که قوم تو فرمانبردار او باشند، به خلافت منشان! چه بسا به فرمان او تو را ازمیان بردارند.» (ابن خلدون، 1364 : ج2، ص653). در این جمله، نکته ای ظریف درمورد اعتقادات قوم دیلم به تشیع نهفته است.

2. معزالدوله، پس از تسلط بر بغداد، شعایر مذهبی شیعیان را برقرار کرد. او در سال 351 ه .. ق. دستور داد بر درهای مسجد دارالسلام، جملة «لعن الله معاویةبن ابی سفیان و لعن الله من غصب فاطمه رضی الله عنهما فدکا و من منع من أن یدفن الحسن عند قبر جده علیه السلام و من نفی أباذرالغفاری و من أخرج العباس من الشوری» را نقش کنند (ابن اثیر، 1399 ه .. ق./ 1979م. : ج8، ص543-542). خلیفه ضعیف تر از آن بود که بتواند به کار معزالدوله اعتراض کند، ولی مردم بغداد شورش کردند و قسمت هایی از جملات را شبانه پاک کردند. پس معزالدوله به صلاحدید وزیرش، محمدبن مهلبی شیعه مذهب، برای خواباندن شورش دستور داد فقط معاویه را لعن کنند و بنویسند: «لعن الظالمین لآل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.» (میرخواند، 1339 : ج4، ص150)

3. معزالدوله در محرم سال 352 ه .. ق. دستور برپایی مراسم عزاداری امام حسین(ع) را صادر کرد. مردم بغداد مغازه ها را بستند و کار و کسب را تعطیل کردند. همه لباس سیاه پوشیدند و سوگواری کردند. در ذی حجة همان سال نیز معزالدوله دستور داد جشن عید غدیر برپای دارند و آتش بازی کنند (ابن جوزی، 1415 ه .. ق./ 1995م. : ج8، ص333). برگزاری مراسم عزاداری عاشورا و جشن عید غدیر در بغداد، بعد از معزالدوله هم ادامه یافت.

4. عضدالدوله در سال 363 ه ..ق. دستور داد کتیبه ای که نام دوازده امام بر آن حک شده بود، در تخت جمشید نصب شود. (زرین کوب و دیگران، 1372 : ج4، ص217). در کتیبه های موجود در بعضی از مساجد و بناهای دورة آل بویه، بر پیامبر اسلام(ص) و آل او درود فرستاده شده است کتیبة بالای سردر داخل مسجد جامع نائین یزد و بقعة دوازده امام یزد، از آن جمله است.

5. حضور و همکاری علما و فقهای بزرگ عالم تشیع اثنی عشری در دربار خاندان بویه، تأیید ضمنی حکومت آل بویه از جانب علما و فقهای شیعة امامی بود.

6. زیارت مرقد امام علی(ع) و دیگر ائمه به وسیلة امرای آل بویه که گاه برای نشان دادن عقیده و ارادت خاص، با پای برهنه به زیارت ائمه می رفتند (ابن جوزی، 1415 ه .. ق./1995م. ج9، ص289). این همه اثبات اعتقاد آنان به مذهب تشیع امامی است.

بدین ترتیب، شیعیان در این دوره از تاریخ ایران و اسلام، از موقعیت خوبی برخوردار بودند و آزادی عمل بیشتری داشتند. آنان از گوشة عزلت و خاموشی و تقیه بیرون آمدند.با شروع غیبت کبرای امام دوازدهم شیعة امامی به سال 329 ه .. ق. که تقریباً مقارن با اوایل قدرت یابی آل بویه بود، دیدگاه علما و فقها که تعیین کنندة تعامل میان شیعیان و حکومت ها بود، تغییراتی کرد. بدین ترتیب، حکومت آل بویة شیعه مذهب در نزد شیعیان مشروعیت یافت و تأیید شد. فقها در دوران آل بویه به علت روی کارآمدن آل بویه، در تعامل با حکومت، نرمش بیشتری نشان دادند. رکن الدوله، ابوجعفر محمدبن بابویه قمی مشهور به شیخ صدوق را

بسیار احترام می گذاشت. شیخ صدوق در مجالس مناظره با علمای اهل سنت فعالیت داشت و به علت همزمانی با حکومت آل بویه، توانست آزادانه در ممالک اسلامی سفر کند. این آزادی برای تبلیغ عقاید شیعی شیخ صدوق فرصت مناسبی بود. شیخ مفید نیز از فضای آزاد سیاسی مذهبی دورة آل بویه استفاده کرد و با شرکت در مجالس مناظرة ادیان، نقش مؤثری در اثبات عقاید تشیع امامی و ترویج و تبلیغ آن داشت. عضدالدوله او را اکرام می کرد؛ و «عضدالدوله دیلمی پیوسته ملازمتش می نمود.» (خواندمیر، بی تا : ج2، ص309). ابواحمد موسوی، شریف رضی و شریف مرتضی نیز نقابت علویان، امیرالحاج و ریاست دیوان مظالم را برعهده داشتند و با دربار آل بویه در مراوده بودند.در این دوره، دیلمیان که درحقیقت نیروهایی وابسته و طرفدار شیعیان بودند، در امور حکومتی بغداد، وارد شدند. نقش آل بویه در بغداد، در ارزشگذاری و اعتباریابی مذهب تشیع مؤثر بود. آنان از ابتدای تسلط بر بغداد سعی داشتند قدرت حکومتی و سیاسی خلفای عباسی را محدود و حذف کنند؛ به همین جهت، هر زمان لازم می دیدند، آنان را خلع می کردند. خلفا نیز برای باقی ماندن در مسند اسمی خلافت، به داشتن تمایلات شیعی تظاهر می کردند. احمدبن اسحاق که با لقب القادر با رأی آل بویه به خلافت رسید، وقتی دعوت به خلافت شد، ادعا کرد که شب قبل خواب دیده که حضرت علی(ع) او را کمک کرده و به او گفته است: «من علی بن ابوطالبم. خلافت به تو می رسد و عمر دراز خواهی یافت. باید که به اولاد شیعة من رحمت کنی» (میرخواند، 1339: ج3، ص522).در اواخر دورة آل بویه با فعالیت و حرکت هایی ازجانب اسماعیلیان نیز روبه رو هستیم که گاه وزیر یا حتی امیر دیلمی را هم تحت تأثیر قرار داده اند. ازجمله، ابا کالیجار دیلمی برای مدتی کوتاه تحت تأثیر آنان قرار گرفت. در زمان او، مذهب اسماعیلی رونقی گرفت و عده ای از دیلمیان بدان مذهب گرویدند. آنان بر دارابگرد مسلط شده بودند. هبة الله بن ابی عمران بن شیرازی معروف به داعی مؤید فی الدین شیرازی که درمیان مردم دیلم مقبولیت داشت، وارد خدمت در دربار اباکالیجار در شیراز شد. ابن بلخی می نویسد:

«این مرد اباکالیجار را گمراه کرد و در مذهب سبعی درآورد.» (ابن بلخی، 1363: ص119). خلیفة عباسی نفوذ او را در دربار اباکالیجار، خطری برای خلافت عباسی می دید؛ و به همین جهت، اباکالیجار را تهدید کرد که درصورت تبعیدنکردن مؤید فی الدین داعی اسماعیلی از سلجوقیان خواهد خواست به فارس حمله کنند. اباکالیجار به ناچار از داعی اسماعیلی تقاضا کرد فارس را ترک کند. قاضی عبدالله قاضی شیراز نیز با تلاش بسیار توانست او را از نزد اباکالیجار دور و تبعید کند. به مؤید فی الدین گفتند: «اگر او را معاودتی باشد، خون او مباح بود و آن مرد به مصر رفت.» (همان).بالأخره، آل بویة شیعه مذهب بعد از سال ها قدرت نمایی در ایران و مرکز خلافت عباسی و تسلط بر خلفای سنی مذهب، رو به ضعف گذاشت و به دست ترکان غزنوی و سلجوقی برافتاد. محمود غزنوی در سال420 ه .. ق.، شاخة آل بویة جبال ایران را شکست داد. او جنگ و پیروزی خود بر آل بویه را رنگ مذهبی بخشید و آن را جنگ با الحاد و پیروزی بر ملحدان قلمداد کرد. محمود غزنوی، مبارزه با آل بویة شاخة جبال را جنگ با باطنیان می خواند تا عملش را در نزد عامة مردم و دستگاه خلافت توجیه کرده باشد. او برای خلیفة عباسی نوشت: «پنجاه زن آزاد اندر سرای مهتر ایشان بود. رستم بن علی،(6) سی فرزند داشت از این زنان و به مسلمانی اندر بیشتر از چهار زن رخصت نیست.» (مجمل التواریخ والقصص، 1381 : 404). در عراق نیز خلیفه در سال447 ه .. ق. از طغرل سلجوقی دعوت کرد تا به بغداد برود و بر آل بویه مسلط شود.

 

نتیجه

علویان که در عراق سرزمین خلافت اموی و عباسی در اقلیت قرار داشتند و با مخالفت های سیاسی و نظامی آنان روبه رو می شدند، برای یافتن مکان های امن به سوی شرق قلمروی خلافت عباسی رهسپار شدند. مسلماً آنان محلی را برای اقامت انتخاب می کردند که از تیررس و دسترس حکام خلفا درامان مانده باشد. بدین ترتیب، یکی از مکان های امن برای علویان، دیلم بود که عرب ها طی دو قرن اول هجری به علت موقعیت خاص جغرافیایی نتوانسته بودند بدان دست یابند. مردم دیلم که تقیدات مذهبی خاصی نداشتند، به راحتی و زود نه تنها پذیرای علویان شدند، بلکه به مذهب تشیع گرایش یافتند و به طرفداری از آن برخاستند. خدمات علویان و دیلمیان به یکدیگر، خدماتی متقابل بود: علویان، دیلمیان را با اسلام و تشیع آشنا ساختند؛ دیلمیان نیز با گرویدن به تشیع، راه فعالیت سیاسی شیعیان را هموار کردند. دیلمیان و حکام محلی دیلم در تعاملات سیاسی و مذهبی با علویان قرار گرفتند و خدمات بسیاری به مذهب تشیع ارائه کردند. مهم ترین این خدمات از جانب آل بویه بود که چون به حکومت رسیدند، حتی می خواستند خلافت سنی عباسیان را به خلافت آل علی(ع) تغییر دهند. آنان هرچند بنا به ملاحظات سیاسی از این خواسته منصرف شدند، با غلبه برخلافت و خلفای عباسی خدمات شایسته ای به مذهب تشیع، به خصوص شیعة امامی، علما و فقهای شیعه و شیعیان کردند و راه ورود شیعیان را به میدان سیاست باز کردند.

 

پی نوشت ها

1. یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن(ع).

2. حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی(ع) که در زمان خلافت هادی خلیفة عباسی قیام کرد و به دست عوامل خلیفه به شهادت رسید.

3.محمدبن ابراهیم بن علی بن عبدالرحمان بن قاسم بن حسن بن زید بن حسن بن علی(ع).

4. حسن بن علی بن حسن بن علی بن عمربن علی بن حسین(ع)، ملقب به اطروش ناصرالحق و ناصرالکبیر.

5. حسین بن هارون بن حسین بن محمد بن هارون بن محمدبن قاسم بن حسن بن زیدبن حسن(ع).

6. مجدالدوله ابوطالب رستم، آخرین امیر دیلمی شاخة جبال از آل بویه.

 

کتابنامه

آملی، اولیاءالله. 1348. تاریخ رویان. تصحیح و تحشیة منوچهر ستوده. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.

فرهنگ » شماره 56 (صفحه 15)

ابن اثیر، عزالدین ابی الحسن علی بن ابی الکرم محمد... 1399 ه .. ق./ 1979م. الکامل فی التاریخ. ج 4، 5، 8، 9. بیروت: دار صادر.

ابن اسفندیار، بهاءالدین محمدبن حسن. 1366. تاریخ طبرستان، قسم اول و دوم. تصحیح عباس اقبال. به اهتمام محمد رمضانی. تهران: پدیده «خاور».

ابن بلخی. 1363. فارسنامه. به سعی و اهتمام و تصحیح گای لیسترانج و رینولد الن نیکلسون. تهران: دنیای کتاب.

ابن جوزی، جمال الدین ابی الفرج عبدالرحمان بن علی. 1415 ه .. ق./1995م. المنتظم: فی تواریخ الملوک والامم. حققه و قدم سهیل زکار. ج 8 و9. بیروت لبنان: دارالفکر.

ابن حوقل. 1345. صورة الارض. ترجمة جعفر شعار. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.

ابن خلدون، عبدالرحمان. 1364. العبر: تاریخ ابن خلدون. ترجمة عبدالمحمد آیتی. ج2. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی).

ابن طقطقی، محمدبن علی بن طباطبا. 1367. تاریخ فخری. ترجمة محمدوحید گلپایگانی. تهران: علمی و فرهنگی.

اصطخری، ابواسحق ابراهیم. 1368. مسالک و ممالک. به اهتمام ایرج افشار. تهران: علمی و فرهنگی.

اصفهانی، حمزةبن حسن. 1346. تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض والانبیاء). ترجمة جعفر شعار. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.

بلاذری، احمدبن یحیی. 1346. فتوح البلدان (بخش مربوط به ایران). ترجمة آذرتاش آذرنوش. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.

خواندمیر، غیاث الدین همام الدین الحسینی. بی تا. تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر. ج2. تهران: خیام.

زرین کوب، عبدالحسین و دیگران. 1372. تاریخ ایران (از ظهور اسلام تا آمدن سلجوقیان). پژوهش دانشگاه کمبریج. ج4. گردآورنده: ر.ن.فرای. ترجمة حسن انوشه. تهران: امیرکبیر.

زرین کوب، عبدالحسین. 1367. تاریخ مردم ایران. ج2، تهران: امیر کبیر.

سرفراز، علی اکبر و آورزمانی، فریدون. 1379. سکه های ایران: از آغاز تا دورة زندیه. تهران: سمت.

طبری، ابوجعفر محمدبن جریر. بی تا. تاریخ الطبری: تاریخ الامم والملوک. تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم. ج 7، 8، 9. لبنان بیروت: دار سویدان.

مجمل التواریخ والقصص. 1381. تصحیح ملک الشعراء بهار. به همت محمد رمضانی. تهران: چاپخانة خاور.

مُحلّی، حمیدبن احمد. 1987م. اخبار ائمة الزیدیه. تحقیق ویلفرد مادلونگ. بیروت: دارالنشر.

مرعشی، ظهیرالدین. 1363. تاریخ طبرستان و رویان و مازندران. به اهتمام برنهارد دارن. مقدمة یعقوب آژند. تهران: چاپ دنیا.

مستوفی قزوینی، حمدالله بن ابی بکر احمدبن نصر. 1362. نزهة القلوب. مقالة الثالثه. به سعی و اهتمام و تصحیح گای لیسترانج. تهران: دنیای کتاب.

مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین. 1360. مروج الذهب و معادن الجوهر. ترجمة ابوالقاسم پاینده. ج2. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

مقدسی، ابوعبدالله محمدبن احمد. 1361. احسن التقاسیم فی معرفةالاقالیم. ترجمة علینقی منزوی. ج1و2. تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران.

میرخواند، محمدبن برهان الدین خواوندشاه. 1339. تاریخ روضة الصفا. ج3و4. تهران: مرکزی، خیام، پیروز.

همدانی، محمدبن عبدالملک. 1958م. تکملة تاریخ الطبری. جزء اول. به اهتمام البرت یوسف کنعان. بیروت: مطبعةالکاثولیکیته.

الیعقوبی، احمدبن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب (ابن واضح). بی تا. تاریخ الیعقوبی. 2 ج. بیروت: دار صادر.

The Cambridge History of Iran: The Period from the Arab invasion to the Saljuqus. 1975. edited by R.N.Frye. v4. Cambridge university Press.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر