حقوق کودک، تعارضات و تعرضات

بعد از سلطة قدرتهای بزرگ بر منابع اقتصادی و سیاسی جهان آنچه به عنوان یک نیازمندی بویژه پس از جنگ جهانی دوم خود را نشان داد ترسیم یک سری قواعد و خطوط جهانی بود که بواسطة آن بتوان، نظم و چارچوبی را بر کشورهای جهان حاکم کرد زیرا بیم آن می رفت که با تزاحم قدرتهای بزرگ در شرق و غرب هر آن حیات بشری دچار تهدید جدی و جبران ناپذیری گردد که به قول «شارل ریش ...

بعد از سلطة قدرتهای بزرگ بر منابع اقتصادی و سیاسی جهان آنچه به عنوان یک نیازمندی بویژه پس از جنگ جهانی دوم خود را نشان داد ترسیم یک سری قواعد و خطوط جهانی بود که بواسطة آن بتوان، نظم و چارچوبی را بر کشورهای جهان حاکم کرد زیرا بیم آن می رفت که با تزاحم قدرتهای بزرگ در شرق و غرب هر آن حیات بشری دچار تهدید جدی و جبران ناپذیری گردد که به قول «شارل ریشه» دیگر، دنیا به مثابه تخم مرغی شده بود که در یک سطل باروت قرار داشت و دو دیوانه کبریت بدست دور آن قدم می زدند هر لحظه تزاحم و تخاصم این دو دیوانه که یکی بر شرق تکیه داشت و دیگری بر غرب، بیم پدید آمدن جنگ سوم را در بر داشت جنگی که این بار به دلیل متکی بودن به سلاحهای اتمی و هسته ای و شیمیایی علاوه بر نابودی آحاد انسانی، میراث عظیم قرنها تکاپو و دستآوردهای علمی را هم از بین می بُرد بطوریکه نفرات معدود باقی مانده از جنگ جهانی، باید زندگی را به وضع پیش از غار نشینی آغاز می کردند، انیشتین در ترسیم درست این وضعیت می گوید اگر چنانچه جنگ سوم جهانی رخ دهد بی شک جنگ چهارم جهانی با چوب و چماق خواهد بود یعنی نابودی کامل صناعت و مدنیت بشر و آغاز زندگی، از فاصله یک تاریخ پایین تر از صفر! به هر حال جامعة جهانی خود را نیازمند به وضع یکسری قواعد و قوانین جهانی می دید که اتفاقاً از این منظر وضع و اجرای این قوانین می توانست مایة امیدواری بسیاری برای ملتها باشد و همچنین می توانست در یک عملکرد صحیح دور نمای شوق انگیزی را برای جهانیان ارمغان آورد اما آنچه از عملکرد این معاهدات بین المللی و به ویژه ناظران و دیده بانها و نوع پیگیری آنها در برابر کنوانسیونها و معاهدات بر جای ماند، این بود که علیرغم اینکه آنها می توانستند نقطه تسلّی در بشر باشند به نقاط تسلط بر بشر تبدیل شدند و عملاً منشورها و قواعد کنوانسیونها بین المللی از حقوق بشر تا کنوانسیون رفع تبعیض از زنان و تا امروز که بحث حقوق کودک در میان است به حربه ای برای افکار سازی جهانی به نفع قدرتهای بزرگ تبدیل شد و ابزار توجیه آنها برای ابعاد تسلط شان گردید این تابلوهای بین المللی که خط مشی اساسی حکومت را در رابطه با موضوعات مختلف تعیین می کرد و با هدف همگرایی جهانی بین سیاستها، سرمایه ها ونیروهای انسانی در جهان مطرح می شد در بسیاری از موارد مفاد و موادش حاوی خطوطی بود که انهدام فرهنگها وقوانین و سنن کشورها را در برداشت و در مواردی هم که خالی از اشکال و عیب بود به مصداق کلمة حقی می مانست که با اراده ای باطل بکار گرفته می شد و صرفاً قصدشان از بیان کلمة حق، آبرومندی و توجیه و وسعت بخشی در رسیدن به مقاصد بود و بدیهی است از آن ارادة باطل هم اهداف غیر خیرخواهانه و غیر انسانی بدست می آمد. موضوع کنوانسیون حقوق کودک نیز از این تعارضات ساختاری و تعرضات عملکردی بدور نمانده و عملاً بعنوان حربه ای در دست قدرتهای بزرگ برای گوشمالی دادن کشورهایی است که گوش به فرمان آنها نیستند، قرار گرفته است. امروز استکبار جهانی به سرکردگی امریکای تمامیت خواه و جهانخوار، بدنبال آن است که در کنار حوزه های قدرت اقتصادی و سیاسی، حوزه های قدرت جدیدی در افکار سازی و توجیه روان عمومی جهان داشته باشد لذا بشدت بدنبال آن است که از وضع قوانین و قواعد بین المللی بعنوان برگ برنده در برخورد با کشورهای مستقل بهره جوید. با تأمل در ساختار کنوانسیون، تعارضات ساختاری و مفهومی معلوم و با تأمل در عملکرد آنها که بر مسند داوری و نمره دادن به عملکرد سایر کشورها نشسته اند نیز حقایق تلخی آشکار می گردد در کنوانسیون حقوق کودک حقهای مختلفی چون حق حیات - حق انتخاب والدین حق عقیده حق سرزمین حق مالکیت حق عشق حق جنسی حق اطلاعات حق تحصیل حق رشد حق سلامت حق بازی – حق هویت حق اسم و … مطرح شده است که برخی از نظر موضوع و ماهیت قابل بحث است و برخی دیگر از نظر کارکرد قدرتهای بزرگ و داوری مجامع بین المللی قابل تأمل است ابتدا در موضوع ماهیت حقوق مطرح شده باید گفت حقوق و تکالیف، محدودة اختیارات و التزامات را معین می کند «حقها» نوع و میزان برخورداری ها و بهره مندیهای هر کس است و «تکلیفها» نوع و میزان محدودیتها و اقدامات لازم را معلوم می کند در واقع رابطه حقوق و تکالیف را می توان مثل رابطه مزد و کار دانست. مزد حقوق و بهره مندی فرد است و کار تکلیف و وظیفة او در مقابل امور محول شده است. خدای متعال از لحظة هبوط آدم و حوا در زمین توشه ای به او و فرزندانشان داده که حقوق آنهاست و طریقی را هم در پیش پایشان گذاشت تا با بهره مندی از آن توشه آن را بپیمایند که آن طریق، تکالیفشان است. این توشه از پنج مادة اصلی تشکیل می شود که بدیهی ترین آنها حیات است و مهمترین آنها عقل است و سرمایة آنها فطرت است و ابزار و حرکت و جوشش و خیزش برای تصاحب و تدافع، اراده است و ابزار داوری و سنجش و رقابت و تربیت در انسان اختیار است. پنج حق اساسی حیات، عقل، فطرت، اراده و اختیار پایه و اساس رشد و تعالی و تربیت و قضاوت در بارة آدمی است

موهبتهایی را که خدا داده است بشر با دستبرد زدن به آن،خود و همنوعانش را در چگونه زیستن بر روی زمین مفلوک و ناتوان نموده است، حق و موهبت اول حیات است هبه ای الهی، قبسی که از نور و وجود الهی برگرفته شده است و احدی نمی تواند آن را خاموش کند لذا هیچ کس حق ندارد حیات انسان را از انسان، خارج از قواعدی که خداوند حیات آفرین تعیین نموده بگیرد.

پس همة کشتارها، جنگ افروزیها و ستمهای بیشماری که جان هزاران هزار آحاد انسانی بویژه کودکان معصوم را می گیرد تعرض به این حق شریف خدا دادی است. همة سقط جنین ها و همة نظاماتی که زمینة باروریهای نامشروع و سقط جنین های مکرر و انبوه را در کشورها فراهم می آورند بجان این حق شریف انسانی افتاده اند و آن را منکوب خود می نمایند.

حق و موهبت دوم عقل است که به گفته امام علی(ع) انسان به آن انسان است و بدون آن موجود هولناکی است که از هر درنده ایی دهشتناکتر می شود. عقل چراغ روشنی است که در وجود آدمی تعبیه شده تا بتواند در پرتو نور آن نسخه فطرت را بخواند، چراغی که تا سنین میانسالی در حال استحکام و استکمال است. در همین رابطه امام علی(ع) می فرماید: آخرین مرحله تکامل عقل انسان در 35 سالگی است، از آن پس هر ترقی و کمالی که نصیب عقل می شود تجربی است نه طبیعی.

حق و موهبت سوم فطرت است. فطرت سرمایة به هم فشرده ای است از استعدادها و استحقاق های گوناگون که قابلیت پدیداری و پرورش را داشته و عناصر شگفت انگیز و ناگسستنی را با نهاد انسانها دارد عناصری همچون میل به پرستش، حقیقت جویی، عدالت خواهی و کمال جویی که در آن مقدر است.

حق و موهبت چهارم اراده است. یعنی امکان متمرکز کردن تمایل نسبت به هر چیز، قدرتِ ارادة آدمی جلوه ای از اراده خداوند است.

حق و موهبت پنجم اختیار است، یعنی امکان انتخاب خواست ها و درخواستها. می بینیم که در این چرخه هیچ چیزِ لازمی نیست که غیبت داشته باشد اراده و اختیار ابزار رفتن و بر گزیدن و شدن بشر است و چراغ عقل روشنگر این راه، نسخه ای هم با نام فطرت بدستش داده اند که مطابق این پازلِ تعبیه شده در درون، که خود یک گلستان است، ببینند در جهان بیرونی، همتای آن گلستانِ درونی کدام مرام و آیین و ادعا و آرمان است که همان نشانیها و نیازها، گلستانِ فطرت را با خود دارد و با همة اینها است که بشر می تواند تا پایین پای حیوانات ذلت پذیرد و عقب گرد نماید و هم می تواند بر فراز ملائک اوج گیرد و همة «والایی» شود اما آنچه فارغ از این سخن به عنوان واقعیت روزمره باید در زندگی بشر جستجو کرد این است که همة این حقوق برشمرده در بستر یک استبداد ناپیدای گسترده و جهانی رو به اضمحلال است عموم تلاشها برای آن است که نور چراغ عقل کم شود و نسخة فطرت گم، و اراده و اختیار نیز که دو ابزار قدرتی بشرند به راهی عامل و عازم شوند تا با هر گام از عقل و فطرت دور شوند. می بینید که بزرگ کردن حق اراده و انتخاب بدون سخن گفتن و توجه کردن به حق عقل سلیم و فطرت سالم چه برهوتی را پیش پا می گشاید به نیکی در قرآن در تحلیل روش فرعون نسبت به جامعه اش می فرماید: «فاستخفّ قومه فاطاعوه» یعنی روش فرعون این است که اول سرمایه ها را کم می کند، تخفیف و تحقیر می نماید و سپس اطاعت محضش را تحمیل می نماید در واقع اول جامعه را برده وار می کند تا بعد بره وار در پی اش روان و دوان شوند از این روی است که نگاه به حقوق کودک بدون نگاه به شأن انسانی کودک، یک دستاویز تازه برای ایجاد حوزة جدید قدرت آنهم با وجاحت های بین المللی ایجاد می کند تا آنها که جرأت کردند در برابر فزون طلبی های استکبار بایستند با این ابزار مورد محاکمه قرار بگیرند والا اگر حقیقتاً این کنوانسیونها و بویژه کنوانسیون حقوق کودک، هم محتوایش «راست» بود و هم شیوة اعمال و نظارت برای آن «درست» بود. چرا در برابر کودکان افغانستان که در زیر چادرها و خیمه های پاره و پینه زده، از شرارتهای موشکها و بمبهای امریکایی تکه تکه شده اند دم بر نیاوردند؟ چرا در برابر کودکان مظلوم بوسنیایی که در یک حرکت دد منشانه و به یاد ماندنیِ صربها و با حمایت مستقیم آمریکا با جبر و زور از والدینشان جدا شدند و اشکهای مظلومانه این جدایی بیحرمانه که آنها را به طرف سرنوشتی نامعلوم می بُرد هیچ نکردند؟

چرا در برابر اطفال معصوم و مظلوم حلبچه که با بمب شیمیایی در سه شماره به چوبهای خشک و سوخته و تاول زده بدل شدند غیرت مدعیان حقوق کودک در زیر چتر این کنوانسیون به جوش نیامد؟

چرا در برابر کودکان مظلوم فلسطینی که در زیر چکمه های دژخیمان اسرائیلی لگد کوب می شوند و شب هنگام خانه های زخمی از حملات قبلی بر سرشان ویران می شود و حتی تا چند روز اجازة ورود نیروهای امدادی و درمانی را هم نمی دهند دم بر نمی آورند؟ اینها بن بست بزرگی است که این مدعیان با تابلوهای علم کرده شان که انواع حقوق بر آن درج شده در آن گرفتارند و پاسخی برای وجدانهای بیدار و چشمان نظاره گر جهانی ندارند امروز طرح حقوق متعددی برای کودکان و بی توجهی به جریان واقعی مسائلی که در جهان بر علیه کودکان بکار می افتد کار عبث و نابخردانه ای است لذا تا وقتی در کشورها مصرف الکل را مجاز و عرف شده، تلقی می نمایند حق سلامت کودک از حیث عقل و روح و سلامت جسم از آغاز تشکیل حیاتش به خطر افتاده وقتی سقط جنین مجاز و عرفی می شود حق حیات کودکان از بدو حیاتشان به خطر می افتد

وقتی با فریب پاکسازی جهان از تروریست، نظامهای تروریستی، به تجاوز آشکار ملتها اقدام می نمایند وقتی کودکان فلسطینی از سرزمین آبا و اجداد و نیاکان خود محروم و رانده می شوند حق سرزمین کودکان قربانی می شود اما فارغ از این ادعا وقتی به آموزه ها و الگو های مکتب حیاتبخش و عدالت خواه اسلام مراجعه می کنیم می بینیم که برای کودک حق و حقوق واقعی و رشد دهنده و احیاکننده قائل شده است و این حقوق را از قبل و بدو خلقت کودک لازم الرعایه می داند تا جایی که در انتخاب همسر توجه میدهد که قبل از آنکه در نوسان جاذبِ یافتن یک شریک زناشویی باشید در صرافت پیدا کردن همسری باش که ببینی برای فرزندت چگونه مادری و چگونه پدری است و چون خلقتش منعقد شد سلب حیات آن را مجاز نمی شمارد و حرمت حیات آن را گرامی می داند و چون بدنیا آمد همة توجه والدین را به تأمین حقوق جسمی و روحی او معطوف می دارد این حقوق از نام نیک آغاز و تا رزق حلال و تربیت صحیح و معاشرین سالم و محیط مناسب برای تجارب متعدد و آموزش علوم مورد نیاز و … ادامه می یابد آنقدر حق و حقوق کودک محترم است که می فرماید پدر و مادر با آنکه در روابط مشروع بسر می برند حق ندارند در برابر دیدگان کودک کوچک خود ولو طفل نوازد با هم آمیزش داشته باشند حرمت طفل را خدا چنین پاس می دارد و ضمیر ناخودآگاه او را فعال می داند اما چه اسفبار است که در دنیای غرب و در روش غربی ارتباطهای نامشروع در مراحل مختلف از رسانه ها و صحنه های گوناگون در برابر چشمان معصوم و مبهوت کودکان به صد زبان و صورت انجام می پذیرد و دنیای پاک کودکان را در معرض هزاران مفسده بزرگترهای کهنه کار! قرار می دهد.

ما با ایمان و اقرار به اینکه عالی ترین تقنین برای احقاق حقوق کودکان در مکتب نورانی و نیرومند اسلام وضع شده است و هر جا هم که آئین نامه اجرایی و روش و دستور العملی برای تأمین حقوق واقعی کودکان وضع شود به عنوان یک اندیشه و فکر صحیح قابل دفاع می بینیم اما آنچه ما را به تأمل وامیدارد این است که چون نگاه غرب به انسان از اساس معیوب است لذا به تبع آن نگاه معیوب و اومانیستی در ترسیم اش از حقوق کودک هم دچار خبط و خطا گردیده است.

ما به تعالیمی روی می آوریم که اخم کردن بر یک نابینا! را نمی پذیرد و با عتاب اعجاب انگیز «عبس و تولی ان جاءه الاعمی» نشان می دهد که اخم کردن بر نابینا که یک بی حرمتی بی صدا و بی نشانه و غیر مشهود است مورد غفلت قرار نمی گیرد و حرمت نابینا در حقوق اش حتی در آن بخش اندکی که او بر آن واقف نمی شود باید محترم بماند. لذا امیدواریم محققان و نویسندگان و معتقدان ضمن نقد اصولگرایانه اینگونه کنوانسیونها و ارائه راهها و قواعد مکتب اسلام ضمن نه گفتن به اضمحلال فرهنگها و آئین ها و مفاخر ملتها زمینه تأمین حقوق و رشد همه جانبه آحاد جامعه بویژه کودکان که گرمی بخشِ زندگی امروز و گردانندهِ زندگی فردا هستند را فراهم نمایند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر