گزارش ها
همشهری، 4 و 5/3/83
مردم سالاری دینی، در یک تعریف مختصر، یعنی «حاکمیت خدا از طریق مردم»؛ چرا که حاکمیت در تعالیم عالیه اسلام فقط از آنِ خداست و بدون حاکمیت خدا چیزی به نام حکومت اسلامی و حکومت دینی مطرح نخواهد بود؛ ولی تحقق حاکمیت خدا به صورت جمهوری اسلامی امری است که توسط مردم صورت می گیرد. بنابراین نمی توانیم حاکمیت را هم از آنِ خداوند بدانیم و هم از آن مردم؛ بلکه اینها مکمل یکدیگرند؛ یعنی حاکمیت خداوند بدون نقش مردم، تحقق پیدا نمی کند. این امر در جمهوری اسلامی ایران توسط مردم در دوازدهم فروردین به وقوع پیوست و مردم حکومت اسلامی و دینی را عینیت بخشیدند. این برخلاف دموکراسی های غربی است که برای مردم هم نقش حکومت و حاکمیت قائل هستند و هم نقش عینیت بخشیدن به آن حکومت و حاکمیت؛ مردم هم به جای خدا می نشینند و هم به جای خود تصمیم می گیرند که اصول و معیارها و اهداف نهایی نظام چگونه اجرا شود. درحالی که در مردم سالاری دینی، فقط مردم تصمیم می گیرند که معیارها و ارزش های الاهی حاکم شود یا خیر.
نویسنده در جواب به این پرسش که مخالفان در این نظام چه جایگاهی دارند و اگر مقام اکثریت را داشتند، تکلیف چیست می گوید: آنچه در ایجاد نظام دینی مهم است، عینیت پیدا کردن آنست و تفاوتی نمی کند که توسط اکثریت اعمال شود یا اقلیت. اگر یک روز اکثریت واقعا این نظام دینی را نخواستند، طبیعتا برای حاکمان و دولتمردان وظیفه ای نیست که به زور و اجبار نظام را مستمر گردانند. در ضمن هیچ کشوری هم وجود ندارد که برای تعیین نوع نظامش، هر چند وقت یکبار به رأی اکثریت مردم رجوع کند.
وی در مورد فقیه و جایگاه ولایت فقیه در نظام مردم سالاری می گوید: بی تردید اگر بخواهیم نظامی تشکیل دهیم که معیارها و ارزش های دینی در جامعه حاکم شود، باید از کسی که در حوزه دین تخصصی دارد، یعنی ولی فقیه، استفاده کرد.
احزاب باید طوری شکل بگیرند که در قالب نظام دینی و پذیرش اصول و معیارهای حاکم بر این نظام فعالیت کنند، چنان که در قانون اساسی آمده است، مانند همه کشورها. اما باید توجه داشت که وظیفه و نقش احزاب آنست که مردم و آراء آنان را به وسیله آموزش دادن و آگاه کردن و نه تحمیق آنان به طرف یک جریان و انتخاب یک حزب هدایت کنند.
ایشان در بخش دیگر از مصاحبه خود به جایگاه و نقش نخبگان در نظام مردم سالار دینی اشاره می کند: در یک تقسیم بندی، حاکمیت، در درجه اول، از آن خداست؛ مردم باید آن حاکمیت را اجرا کنند و نخبگان هم آن جامعه را هدایت کنند. اما ویژگی این نخبگان در نظام مردم سالار دینی آن است که باید معتقد و متعهد به نظام و مورد قبول مردم باشند.
وی در مورد این مطلب که ساختار مردم سالاری دینی مشارکت پذیر است یا حضورپذیر؟ می گوید: مردم دو وظیفه دارند: یکی، اطاعت و تبعیت از حکومت دینی و دوم، قیام علیه حکومت غیردینی. یعنی اگر حکومت دینی به حکومت طاغوت تبدیل شد و از معیارهای دینی خارج شد، مردم موظف اند که علیه آن نظام به طرق مختلف قیام کنند، مانند عدم مشارکت در انتخابات. به همین علت در قانون اساسی هم الزامی برای شرکت در انتخابات وجود ندارد.
ایشان در رابطه با این پرسش که جایگاه پاسخ گویی به مسائل مستحدثه روز در نظام مردم سالار دینی چیست می گوید: در مکتب تشیع، برخلاف نظر اهل سنت، باب اجتهاد بسته نیست و فقها و مجتهدین همواره در باب مسائل مستحدثه و مسائل دنیای مدرن جواب گو بوده اند. گرچه طبیعی است که جواب ها در برخی موارد متفاوت باشد، اما اولاً، همیشه به سؤالات پاسخ داده اند و ثانیا، همه مردم از جمله مراجع در مسائل حکومتی، به حکم حکومتی ولی فقیه عمل می کنند.
ایشان در آخر در مورد سنت و مدرنیته، همچنین جهانی شدن و رابطه آنها با نظام مردم سالار دینی مطالبی بیان داشته است و در انتها نتیجه می گیرد که ما مدرنیسم و پیشرفت علم را می خواهیم، اما در چارچوب و قالب معیارهای دینی. همچنین با جهانی سازی باید مخالفت کرد و آن را به چالش کشید و در عین حال باید از جهانی شدن استقبال نمود.