ماهان شبکه ایرانیان

اندر ماهیّتِ تصوف و عرفان

این طایفه را صوفیه به جهت صفای اسرار و پاکیزگی آثار ایشان گفتند.

صفایِ اسرار

این طایفه را صوفیه به جهت صفای اسرار و پاکیزگی آثار ایشان گفتند.

بشر بن الحارث فرموده است که صوفی کسی است که دل او الله را صافی گشته باشد و بعضی گفته اند ایشان را بدان سبب می خوانند که در حضرت خدای در صف اول اند.

قومی می گفتند از غایت قرب اوصاف ایشان به اوصاف اهل صفّه که در عهد رسول بوده اند. ایشان را صوفی خواندند.

و بعضی گفته اند که پوشش آن طایفه صوف است. ایشان را صوفی به این نسبت گویند.

هرکس که این طایفه را نسبت به صفّه و صوف می کند او از ظاهر احوال ایشان عبادت می کند به جهت آنک ایشان قومی اند که ترک دنیا کرده اند و اوطان خود گذشته و از دوستان هجرت گزیده و سیاحت بلاد و گرسنگی و برهنگی پیشه کرده از دنیا به مقدار سرِّ عورت و لقمه اندک ضرورتی بسنده کرده که پشت مرد را راست دارد.

صفاتِ عارفان

پس از این جهت که ترک اوطان کرده اند، ایشان را «غُربا» خوانند و از جهت بسیاریِ سفر، ایشان را «سیّاحان» گویند.

و از جهت گرسنه باشیدن در بلاد شام ایشان را «جوعیه» نام نهند و از این جهت که هیچ چیز را در ملک خود باقی نگذارند و مالک هیچ چیز نباشند ایشان را «فقرا» خوانند.

و چون نظر به پوشش و زیّ ایشان کنند که از پشم است ایشان را «صوفی» گویند.

و از بسیاری خلوت و عزلت از خلق «خلوتی»شان گویند و از غایت انوار دل و انشراح صدر ایشان را «نوریه» خوانند.

هر یکی از این جمله صفتی است از صفات ایشان و به نسبت هر صفتی که در ایشان است اسم می یابند.

هر صفتی که آن عند الله محمود است از ترک دنیا و عزل نفس از راحات دنیا و ترک اوطان و ملازمت اسفار و منع حظوظ نفس و صفای معاملات و صفوت اسرار و انشراح سینه و قدم سابق در راه حق، اسم صوفی این جمیع کمالات و حالات را جامع و حاوی است.

شرفِ حقیقی

علی بن سهل گفته است که تصوف آن است که از غیر خدای بیزار گردی و ما سِوی الله را ترک کنی.

شبلی گفته است که تصوف ضبط حواس است و مراعات انفاس است.

ذی النون مصری می گوید که صوفی آن کس است که چون سخن گویند نطق او همه کشف حقایق کند و چون خاموش شود جوارح و اعضای او به قطع علایق ناطق باشد.

علمِ تصوف

بعضی از مشایخ گفته اند: تصوف علم است و اوسط او عمل و آخر او موهبت حق. علم، صوفی را به سر مراد برد یعنی که بداند مراد چیست و عَمَل، او را بر طلب مراد مدد کند و موهبت حق او را به غایت امل رساند.

و اهل تصوف سه طبقه اند: اول مرید طالب، دوم متوسط سایر، سیم منتهی واصل.

مریدْ صاحب وقت است و متوسطْ صاحب حال و منتهیْ صاحب نفس و افضل مقامات حفظ انفاس و شمار آن است.

وثوق به یار

اگر مرد بدان مرتبه رسیده است که پیش او خلوت و انجمن و اختلاط با خلق و عزلت از خلق یکسان شده باشد و در کل حالات در مشاهده قدرت باشد این چنین کس به امری مشغول گردد او را روا باشد.

مشایخ گفته اند: در کار رزق خود را به شک و متهم مدارید که آن رازق را متهم می دارید و در ضمان او شک می آرید.

یکی از مشایخ را سؤال کردند که از کجا می خوری؟ گفت اگر رزق از جایی بودی نیست شده بودی و به آخر رسیده. یعنی از عالم بی مکانی بی علت و بی سبب بنده را رزق می رساند.

یکی دیگر را پرسیدند که از کجا می خوری؟ فرمود که از آن کس که مرا طعام می دهد بپرس که از کجا می آورد.

و مرید را لابد است که طعام اندک خورد تا در طاعت او را نشاط آرد و کاهلی بِبُرد.

و نیز لابد است که از خدای شرم دارد و دل خود را نگاه دارد تا ناگاه خاطر مذموم حق در وی نگذرد و در امری که رضای خدای نباشد در آن باب حرکت و سعی نکند.

شیخ محی الدین محمد بن اعرابی می فرماید که ما را شیخی بود که هر حرکتی که در روز از وی صادر گشتی به قلم بنوشتی، چون شب درآمدی آن مکتوب را پیش خود بنهادی و نفس خود را به آنها حساب کردی.

ثبت وقایع

و شیخ محی الدین می فرماید که من بر شیخ خود این زیارت کرده ام که هر چه در خاطرم گذر می کند به قلم ثبت می کنم و از نفس خود آن را بازخواست می کنم.

و شیخ العالم سیف الدین باخزری را روزنامه بوده است پنهانی که بعد از وفات شیخ آن را دیده اند که حرکات و سکنات جمیع عمر را شیخ به آنجا ثبت بوده و هر هدیه که به حضرت شیخ آورده بوده اند، نبشته بوده.

و نماز و دعایی که در عوض آن شیخ کرده بود نبشته.

و هر جفایی و جوری را که دشمنان و حاسدان در حقّ شیخ کرده اند و شیخ در شب چند رکعت نماز در عوض آن جفا و جور برای آن کس گزارده است و دعای خیری که او را کرده بود آن جمله در روزنامه ثبت بود.

احکامِ عبودیّت

رضا به قضا و صبر بر بلا و شکر به نعما بر هر موجودی واجب است و خوف و رجا دو زمام اند که بنده را از بی ادبی باز دارند و هر آن دلی که درو خوف و رجا نباشد خـراب باشد.

و بدانکه بنده مکلّف است به امر و نهی. و احکام عبودیت بر بنده لازم است مادام که عاقل باشد و دل چون با خدای صافی شود آن دشواری تکلیف شرعی از وی ساقط شود یعنی که از ادای این تکلیف به وی همه لذت و راحت رسد.

چنانکه در اول تعب و مشقت می رسیده نی آنکه عین تکلیف و نفس وجوب از وی ساقط شود از بهر آنکه بشریت از هیچ کس زایل نخواهد شدن و اگرچه بر هوا رود الاّ آنکه گاهی قوت بشریت ضعیف گردد و گاهی قوی.

صفتِ روحانیان

اما این روا باشد که صدّیقان از بندگی نفس به مقام حُرّیّت برسند و صفات ذمیمه از عارفان به کلی فانی شود و صفات ذمیمه مریدان به صفات حمیده مبدل شود، لکن در مرید فانی نشود.

و هم چنین مرید سالک از حال به حال نقل می کند تا به صفت روحانیان متصف گردد. بعد از آن زمین در قدم او طی شود و بر آب رود و از چشم ها غایب توان شدن.

کرامات اولیاء الله

و بدانکه الحُبُ فی اللّهِ و البُغض فی اللّه محکم ترین ستون های ایمان است و امر معروف و نهی منکر واجب است بر کسی که او را دست دهد به آن وجهی که مقدور او گردد.

و اولیاء الله را کرامت ثابت است و در عصر رسول الله کرامت اولیا را ثابت روا داشته اند و بعد از روزگار رسول هم روا داشته اند.

و بدان که نبوت انبیاء علیه السلام به اظهار معجزه ثابت نمی گردد بلکه نبوت او به فرستادن خدای تعالی ثابت می گردد و بر ولی واجب است که کرامت را از خلق مستور دارد مگر بی اختیار او خدای تعالی بر وی ظاهر گرداند و بر نبی واجب است معجزه را اظهار کند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان