۶ ـ آفات گفتار

در شماره ی پیشین از سلسله مقالات «تبلیغ در سیره و گفتار عارفان» به تبیین آفات گفتار در سیره و سخن عارفان پرداختیم. اینک نمونه ای دیگر از آفات گفتار را از دیدگاه عارفان پی می گیریم.

توضیح:

در شماره ی پیشین از سلسله مقالات «تبلیغ در سیره و گفتار عارفان» به تبیین آفات گفتار در سیره و سخن عارفان پرداختیم. اینک نمونه ای دیگر از آفات گفتار را از دیدگاه عارفان پی می گیریم.

پیشوای عارفان امام صادق علیه السلام فرموده است: «شگفتا! شگفتا! از کسی که به عمل خویش مغرور گشته، در حالی که نمی داند انجام کارش چیست؟ پس کسی که خویش و عمل خود را بزرگ بیند، از راه راست منحرف گشته و مرتبه ای را که سزاوار آن نیست، مدعی شده است. هر کس خود را چنین پندارد و این ادعا را داشته باشد، دروغگو است. اگرچه ادعایش را مخفی کند و روزگار درازی بر وی بگذرد، چرا که اولین بلایی که بر سر شخص خودپسند می آید، این است که آنچه مایه ی خودپسندی او شده (چون مال، دانش، زیبایی، مقام و ...) گرفته شود تا بداند که عاجز و حقیر است .... خودپسندی، گیاهی است که دانه اش تکبّر، زمینش نفاق، آبش سرپیچی از فرمان خدا، شاخه هایش جهل، برگش گمراهی و میوه اش لعنت خداوند است.»(1)

ن ـ غرور و خود برتر بینی

یکی دیگر از آفات وعظ و تبلیغ، غرور، خودبینی و فریفتگی مبلّغ است؛ یعنی، ممکن است او در یکی از مراحل تبلیغ و نصیحت و ... گرفتار آفت کبر، غرور و فریفتگی شود و خود را برتر از دیگران ببیند و فریفته ی لباس و گفتار خود شود.

عالم ربّانی علاّمه مولی مهدی نراقی رحمه الله در مراتب امر به معروف و نهی از منکر می نویسد:

«[مرحله ی چهارم] منع و انکار به زبان است. ابتدا با پند و نصیحت و اگر اثر نکرد، با ترساندن و بازداشتن تا آن جا که نوبت به سخنان تند و درشت برسد؛ مثل، این که بگوید: ای نادان! با پروردگارت مخالفت نکن.

در این جا دامی بزرگ برای شیطان هست که بسا بیشتر واعظان را شکار می کند.

بنابراین هر عالم اندرزگویی باید این دام را با نور بصیرت ببیند. آن دام این است که شیطان به هنگام وعظ، ارشاد و تبلیغ، در نزد او حاضر می شود و خودبینی و برتری او را به سبب علمی که دارد، در دلش وسوسه می کند و کسی را که مورد موعظه قرار می دهد، نادان، خوار و پست می نماید و چه بسا قصدش از وعظ، خوار ساختن و جاهل شمردن طرف و اظهار بزرگی و شرافت خویش به داشتن علم باشد.

این حالت آفتی بزرگ و متضمّن کبر و ریا است. سزاوار و بایسته است که هر واعظ دینداری از این آفت غفلت نکند و با نور بصیرت، عیوب خود و زشتی درون خویش را بشناسد. نشانه ی پاک بودن نفس از این آفت، این است که اگر آن گناهکار با پند شخص دیگر پند پذیرد یا خود از معصیت باز ایستد؛ دوست تر دارد تا به وسیله ی وعظ او پند گیرند.»(2)

مردمک دیده شو و خودمبین نیک نظر باز کن و بد مبین
چند شوی ای دل سوداپرست از می نوشین هوا، نیمه مست
دستخوش فکر سبکسر مباش پی سپر وهم گران سر(3) مباش(4)

می برد.

هر واعظ و ناصحی، باید با شکیبایی و دلسوزی، نگاهبان بوستان علم و دانش خود باشد و در صدد ارائه ی بهترین سخنان با نیکوترین اعمال و رفتار، به مشتاقان دین و شیفتگان شریعت باشد. و در این راه فریفته ی اعمال و گفتار خود نشود.

تعریف غرور

دانشمند اخلاق سید عبداللّه شبّر رحمه الله در تعریف «غرور» نوشته است:

««غرور» عبارت است از سکوت و آرامش نفس به چیزی که با هوایش موافق است و طبعش با شبهات و خدعه های شیطان به آن مایل شده است. بنابراین کسی که با شبهه ای فاسد ـ که در ذهنش ایجاد شده ـ فکر می کند از خیر دنیا یا آخرت بهره مند است، مغرور و فریب خورده است.»(5)

ابو حامد غزّالی می نویسد:

«حقیقت تکبّر این است که انسان خود را در صفات کمال، از دیگران بالاتر بداند و کسی که دارای این صفت رذیله باشد، باد غرور در وجودش پیدا می شود. به همین جهت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ,خدایا! از باد تکبّر به تو پناه می برم ...، وقتی که باد غرور در کسی پیدا شود، اوصاف و اعمالی در ظاهرش بروز می کند (مانند صدرنشینی در مجالس، جلو افتادن از دیگران در راه رفتن، نظر کردن به دیگری به چشم حقارت و...) گناه تکبّر به حدی بزرگ است که اگر وزن یک ذرّه ی آن در قلب کسی موجود باشد، داخل بهشت نمی شود.»(6)

علاّمه راغب اصفهانی می نویسد:

«کبر یعنی، انسان گمان کند بزرگ تر از غیر خود است. و تکبّر اظهار آن حالت است و این صفتی است که هیچ کس جز خداوند، شایسته و سزاوار آن نیست و هر یک از مردم آن را ادعا کند، دروغگو است.»(7)

مغروران و فریفتگان

یکی از مباحث مهم و پر حجم در کتاب های اخلاقی و عرفانی، شرح و بیان گروه های مغروران و فریفتگان است. عالمان اخلاق و عارفان الهی، این گروه ها را چنین برشمرده اند:

1 ـ کافران 2 ـ گناه کاران 3 ـ اهل علم 4 ـ واعظان 5 ـ اهل عبادت 6 ـ متصوّفه 7 ـ توانگران و ثروتمندان.

نشانه های غرور در واعظان و سخنوران

نشانه ها و علایم غرور در این گروه می تواند یکی از این چند چیز باشد:

1 ـ خود را برتر از دیگران دیدن و آنان را کوچک شمردن

2 ـ نپذیرفتن سخنان و ارشاد دیگران درباره ی خود

3 ـ حسادت نسبت به واعظان و مبلّغان دیگر

4 ـ فریفته شدن به اعمال و گفتار خود و غافل گشتن از نقص ها و عیوب درونی و ظاهری خویش

5 ـ گفتن سخنان گزاف و بیهوده و به رخ کشیدن علم و دانایی خویش

6 ـ گفتار بدون عمل و نصیحت به دیگران و عدم پذیرش آن از سوی خود

7 ـ بسنده کردن به وعظ و تبلیغ و توجّه نکردن به تزکیه و تهذیب نفس.

مرحوم مولا محسن فیض کاشانی گوید:

«فرقه های مغروران بسیار و راه های غرورشان مختلف است... از آنان جمعی هستند که به وعظ و ارشاد مردم می پردازند و مهم تر از اینان عده ای هستند که در باره ی اخلاق نفس، خوف، رجا، صبر، شکر و ... صحبت می کنند و می پندارند که اگر از این قبیل صفات سخن گویند و مردم را بدان ها توجّه دهند، خودشان هم بدان ها موصوف خواهند شد؛ با آن که خود آنان از این صفات به جز اندکی استفاده نکرده اند.

و نیز آدمی است که دیگران را به کار نیک وا می دارد و خود را فراموش می کند و چون فرمان می دهد، با لحنی موهن و آمرانه است و اگر کسی از او نافرمانی کند، یا به گفته هایش اعتنا نکند [و یا به او چیزی بگوید] خشمگین شده، می گوید: من خود دیگران را از اعمال ناروا نهی می کنم، تو آمده ای مرا نهی می کنی؟ البته غرضش از این سخن ریاست طلبی است.»(8)

سالک عارف مرحوم بهاری همدانی می نویسد:

«برخی از مغرورین علمای اعلام اند و غرور این ها تارةً مِن حیث علم است و اُخری من حیث عمل ... فرقه ی دیگر وعّاظ هستند. [آنان] متکلّفند در شرایف ملکات و مُرغّبند مردم را در فضایل و محذِّرند از ذمائم و آفات و حال آن که خود آن مسکین پُر است از رذایل و خالی است از فضایل. گمان کرده محض قول و عارف شدن بر اصطلاحات و فهمیدن معنای الفاظ و عبارات، او را داخل در سالکین الی الله می کند یا حرف اصلاح خلق و هدایتشان به سوی حق، او را مستحق جزای رب العالمین می نماید.»(9)

نهایت فریفته ی اعمال و کردار خود می شود و ... .

در این حالت رفتارهایی را از خود بروز می دهد که هیچ مناسبتی با رفتار و کردار یک مبلّغ خوب و نمونه ندارد.

واعظان مغرور

مرحوم مولی محمد مهدی نراقی می نویسد:

«مغروران و فریفتگان واعظان، بسیاراند:

[1 ـ ] برخی از آنان، درباره ی اخلاق و صفات نفس (از خوف و رجا و ...) سخن می گویند و چنین پندارند که به گفتن این ها و دعوت مردم به این موارد، خود نیز به این ها موصوفند... چنین واعظی گمان می کند که غرض او اصلاح خلق است نه چیز دیگر و با وجود این اگر مردم رو به واعظی دیگر آورند و به دست وی به صلاح آیند و او برای ارشاد و اصلاح بهتر و قوی تر باشد، از غصّه و حسد نزدیک به مردن می رسد و اگر یکی از شنوندگانش، آن واعظ دیگر را مدح و ثنا گوید، او را از همه ی خلق بیشتر دشمن دارد.

[2 ـ ] دیگری از آنان به اقوال گزاف هرزه و گفتار بیهوده پرداخته و کلماتی بیرون از قانون شرع و عقل ساخته و گاهی خود را به تکلّف می اندازد در فصاحت و بلاغت و... از این راه یار و یاور می جوید و چون به شنیدن سخن او سرها بجنبد و اشکی درآید، لذّت می برد و به کثرت اصحاب و مریدان و معتقدان شادمان می گردد و به تخصیص این ویژگی در میان اقران، او را سرور و نشاطی دست می دهد.

[3 ـ ] از آنان کسی ممکن است اهل تهذیب اخلاق و مراقبت دل و پاکی و صفای درون باشد و دنیا در چشمش کوچک نماید و طمع از خلق بریده و التفاتی به آن ها نداشته و مهربانی و شفقت بر بندگان خدا، او را به نصیحت و موعظه و رها ساختن ایشان از بیماری های گناهان فراخوانده باشد امّا چون در این کار به مرتبه ی بلندی رسید، شیطان میدان فتنه انگیزی پیدا می کند و او را پنهانی و ناآگاهانه به ریاست طلبی و خود برتربینی می خواند و پیوسته این حالت در دلش پرورش و نموّ می یابد تا او را به تصنّع و خودآرایی برای خلق وادارد ... نشانه ی برانگیخته شدن و هیجان حبّ ریاست در درونش این است که اگر واعظی دیگر پیدا شود که دل های مردم به وی مایل گردد و تأثیر کلام او در قبول، نسبت به سخن او بیشتر باشد، این بر او سخت و دشوار می آید، زیرا که اگر نفس به ریاست شادمان نمی شد و لذّت نمی برد آن را مغتنم می شمرد.»(10)

راه چاره

راه علاج عملی تکبر، غرور و خود فریفتگی آن است که انسان برای خدا و خلق عملاً تواضع کند و افعال و اخلاق متواضعان و فروتنان را پیشه نماید.

مرحوم نراقی در این زمینه نوشته است:

«درمان عملی این است که برای خدا و خلق همواره فروتنی کند و بر رفتار و اخلاق متواضعانه مداومت نماید و خود را چندان بر این شیوه وا دارد تا ریشه ها و شاخه های کبر و غرور از دلش کنده و قطع شود و تواضع ملکه ی او گردد.»(11)

آمده است که:

یحیی معاذ رازی گفته است: «ای اصحاب علم! قصرهای شما قیصری است و خانه های شما کسروی و جامه ها ظاهری و موزه های جالوطی و مرکبان قارونی و آوندهای فرعونی و ... پس محمّدی کجا است؟»(12)

اهمّیّت تواضع

خداوند متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«و اخفِضْ جَناحَکَ لِمَنْ اتَّبعَکَ مِن المؤمنین؛(13) [ای محمد] بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر.»

امام صادق علیه السلام نیز فرموده است:

«مَن تواضَعَ لِلّه رَفَعَهُ اللّه و مَنْ تَکَبَّرَ وَضَعَهُ اللّه(14)؛ هر کسی برای خدا فروتنی کند، حق تعالی او را بلند گرداند و هر که تکبّر کند، خداوند او را پست کند.»

تواضع و فروتنی، صفت بارز و خصلت درونی واعظان و مبلّغان واقعی است.

یکی از جاذبه های اصلی مردم به سوی دین، تواضع، نرم خویی و بی تکلّف بودن شخص مبلّغ و ناصح است. خاکساری و فروتنی سبب برتری و بلندی آدمی و برتری جویی موجب سقوط او است.

تواضع مرد را دارد گرامی زکبر آید بدی در نیکنامی(15)

معنای تواضع

صاحب «جامع السعادات» می نویسد:

«تواضع یعنی، شکستن نفسی که مانع شود از این که آدمی خود را برتر و بالاتر از دیگری ببیند. لازمه ی تواضع، کردارها و گفتارهایی است که موجب بزرگداشت و اکرام غیر باشد و مداومت بر این ها، نیرومندترین درمان برای از بین بردن کبر و غرور است... .»(16)

سفارش به تواضع

سفارش به تواضع و فروتنی، همواره مدّ نظر عارفان و عالمان ربّانی بوده است.

«عالم ربّانی حاج شیخ محمد بهاری قدس سره می نویسد:

از جمله خصوصیات عالم [و مبلّغ [آن است که: به خاطر خدای بزرگ متواضع و فروتن باشد؛ نه به خاطر غرضی دیگر (مانند طمع و غیره) و شرافت کامل جز با تواضع در مقابل ذات احدیّت به دست نمی آید و آنچه که در زمان ما شایع شده که نسبت به توانگران و مالداران اهل دنیا، فروتنی و خضوعی زیاد صورت می گیرد و نام آن را تواضع می نهند این امر، اشتباه و مکر و فریب... و خواریِ مورد نکوهش است.»(17)

محدّث قمی رحمه الله می نویسد:

«[مبلّغ باید] با نرمی و مدارا [و فروتنی [رفتار کند که نرمی در همه ی کارها، اصلی است اساسی و بزرگ.»

پیامبر صلی الله علیه و آله در این زمینه فرمود:

«البته این دین متین و محکم است. در او با نرمی داخل شوید... .»(18)

چرا ما به فکر آن ها نباشیم.»(19)

هستیم.»(20)

فرازهای نورانی

1 ـ «مرحوم آیت الله معصومی همدانی رحمه الله با مردم برخوردی در شأن آنان داشت و هیچ وقت به بهانه ی قلّت وقت و عدم فرصت، از مردم جدا نشد و با علما و بزرگان برخوردی مناسب و رفتاری متین داشت و احترام خاصّی برای آنان قائل بود و هیچ وقت دانسته یا ندانسته، عظمت و شهرت او، عامل تحقیر دیگران نمی شد.

مرحوم آخوند بسیار متواضع بود و کسی به یاد ندارد جز بر دو زانوی خود نشسته باشد ... هنگامی که به علّت بیماری در تهران بستری بود، عدّه ای از علمای همدان به عیادت ایشان رفته بودند؛ هنگام ورود چون متوجّه آمدن آقایان می شود، با زحمت پاهای خود را جمع نموده و در همان حال هم مرتب اظهار تواضع می کند.»(21)

آورده اند:

«او با عالمان حوزه و شاگردان و طلاّب علوم اسلامی، چونان پدری مهربان رفتار می کرد. از رسیدگی به کوچک ترین امر غفلت نمی ورزید و با همه ی آنان ـ اگر چه طلاب مبتدی و خردسال بودند ـ با کمال ادب و احترام رفتار می کرد... به هنگام پرداخت حقوق طالبان علم، چنان روشی احترام آمیز داشت که نمی توان وصف کرد. همین طور با دیگر مردمان، در موارد گوناگون، با نهایت ادب رو به رو می شد و به سخنان آنان گوش می داد و به رفع نیازمندی های آن ها می پرداخت. این تواضع و احترام را حتّی با اعضای خانواده ی خود و کودکان خردسال رعایت می کرد.»(22)

3 ـ در احوال عالم بزرگ آخوند خراسانی نوشته اند:

«ایشان بسیار متواضع بود، مخصوصا با اهل علم. با کوچک ترین طلبه در سلام پیشی می گرفت و در مجالس برای ورود آن ها به پا می ایستاد. اهل علم را بسیار تجلیل می کرد... .»(23)

4 ـ در احوال آقا محمدرضا قمشه ای نوشته اند:

«ایشان هیچ دعوی فضل نمی کرد، هر که او را در محفلی می دید، گمان دانش و مقامی که او را بود، نمی کرد... آن مرحوم هیچ گونه جنبه ی علمایی نداشت و به کرباس فروشان سده می مانست.»(24)

شناخت و خجالت کشید. مردم نیز او را توبیخ کردند.

مقدّس اردبیلی فرمود:, چرا او را ملامت می کنید؟ مطلبی نشده است. حقوق برادران مؤمن بر یکدیگر بیش از این ها است.»(25)،

نوشته اند:

«خود به بازار می رفت و آنچه نیاز داشت، می خرید و آن را در کوچه و بازار، مانند دیگران حمل می کرد و به خانه می آورد.»(26)

می خواند و گریه می کرد.(27)

8 ـ حاج آقا رضا بهاءالدینی رحمه الله می گوید:

«مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم قمی رحمه الله نماز جماعت اقامه می کرد و برخی دیگر از بزرگان نیز چنین بودند، اما علاقه ی بنده به حضور در نماز مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم بیشتر بود زیرا راه رفتن، حرف زدن، تدریس، نگاه، احترام، رفت و آمد در کوچه و بازار، نشست و برخاست و خلاصه همه ی کارهای او درس عملی برای اخلاق و سازندگی ما بود. ایشان از نظر تواضع و فروتنی، انسانی نمونه بود ... روحانی باید این چنین باشد که مردم از حرکات او درس گرفته، از حرف هایش عبرت و اندرز بگیرند.»(28)

غنیمت شمرد و کسب فیض کرد.

مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم تا از فراز منبر، حاج آخوند ملاعباس را پای منبر می بیند، از روی تواضع و فروتنی، فرود می آید که با وجود حاج آخوند، مرا نزیبد که موعظه کنم و ایراد سخن نمایم.(29)

من بعدا منبر را تمام می کنم.»(30)،

شد... .»(31)،

شده است:

«این انسان والا، دنیایی از عظمت بود، همچون طلبه ای عادی در کنار صحن مدرسه، روی زمین می نشست و نزدیک غروب، به مدرسه ی فیضیه می آمد و چون نماز برپا می شد، مانند دیگر طلاّب، نماز را به امامت مرحوم خوانساری اقامه می نمود. علاّمه ی تهرانی رحمه الله می نویسد: ایشان آن قدر متواضع و مؤدّب بود و در حفظ آداب سعی بلیغ داشت که کرارا خدمتشان عرض کردم: آخر این درجه از ادب و تواضع شما و ملاحظاتتان، ما را بی ادب می کند... حدودا از چهل سال پیش تا به حال دیده نشد که ایشان در مجلس به متّکا و بالش تکیه دهند... استاد علامه ی طباطبایی نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام بسیار خاضع بود. در برخورد با شاگردانش نیز تواضع خاصی داشت. اخلاق او همه را جذب می کرد و هرگز خود را سرآمد دیگران تلقّی نمی نمود... .»(32)

12 ـ درباره ی صدر المتألّهین شیرازی آورده اند:

«ملا صدرا به گفته ی بسیاری، در هیچ یک از دوره های عمر، غرور و خودپسندی نداشته و همیشه مردی متواضع بوده و برای این که نخوت و تکبّر به او راه نیابد، کارهایی می کرده که در آن دوران، بسیاری از کسانی که هم شأن او بودند، از آن کارها اجتناب می کردند. ملاّصدرا از تمام تکلّفات علمای روحانی و صوفیان و عارفان آن عصر به دور بود و در تواضع بین علمای دین و عرفای ایران در آن دوران نظیر نداشت.»(33)

می انداخت تا کسی جلوتر به او سلام نکند.»(34

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر