روزنامه اعتماد؛ امیر مقامی: در هفتههای اخیر، بسیاری از گزارشگران، خبرنگاران، روزنامهنگاران و شهروندان با استفاده از قابلیت پخش زنده بعضی شبکههای اجتماعی مثل اینستاگرام، همراهان خود را در جریان جزییات رویدادها قرار دادند.
مراسم بزرگداشت ٢٢ بهمن، نشست اختتامیه جشنواره فیلم فجر و شهرآورد تهران از جمله این رویدادها بود. به زودی، قابلیتهای پخش زنده این شبکهها توسعه خواهد یافت و رسانههای به اصطلاح رسمی و سنتی رقیب جدید دیگری را پیش روی خواهند دید. احتمالا در واکنش به این توسعه، ضمن نقدهای آسیبشناسانه، باز هم به رسانههای سنتی مثل روزنامهها و تلویزیون و رادیو- و احتمالا سایتهای خبری هم در این دسته خواهند بود!- توصیه خواهد شد که وجهه تحلیلی خود را بر رویکردهای خبری توصیفی غالب سازند.
نگارنده نیز به عنوان یک شهروند، به ویژه در غیاب یا تاخیر رسانههای سنتی و به خصوص صداوسیما در پوشش رویدادها، تمایل دارد حتیالامکان از قابلیتهای پخش زنده بهره ببرد، اما در این میان، فاجعهای برای رسانههای سنتی و باز هم به خصوص صداوسیمایی که با مدیریت حاکمیتی اداره میشود، روی میدهد که باید نسبت به ترمیم آن اقدام کند. اما فاجعه دقیقا کجا اتفاق میافتد؟ یک مثال مشخص در این زمینه وجود دارد: من سخنرانیهای آقایان داودنژاد و جلیلوند در نقد صداوسیما را به طور زنده در اینستاگرام مشاهده کردم، اما صداوسیما این مراسم را با دو ساعت تاخیر پخش کرد و تنها ٣ دقیقه از آن را حذف کرد؛ دقیقا همان ٣ دقیقهای که موضوع انتقاد از صداوسیما بود.
باید از مدیران صداوسیما پرسید که آیا با حذف این بخشها، جامعه از انتقادات داودنژاد و جلیلوند مطلع نشد؟ اگر شد، پس دقیقا چه هدفی از این حذف داشتهاند؟ و آیا برایشان قابل پیشبینی نبوده است که آنچه ایشان حذف میکنند، دیگران دست به دست میگردانند؟ مساله اکنون، انتقاد از صداوسیما در قبال رویکردش نسبت به سینما نیست، بلکه مساله نگاه و رویکردی است که هنوز تحولات رسانهای دنیا را نمیشناسد و با ابزارها و مفاهیم قدیمی کار میکند. چنین صداوسیمایی در بزنگاههای حساستر چگونه منبع اعتماد و اطمینان مردم خواهد شد و به وحدت و امنیت کشور کمک خواهد کرد؟ در یک تجربه بسیار طولانی، مطمئن هستیم که چاره، کندکردن زیرساختهای ارتباطی در کشور نیست و میدانیم که دموکراسی رسانهای با تمامی آسیبهایش پیش میتازد و هیچ شکی نداریم که با این رویکرد که متعلق به دهه ٩٠ میلادی و پیش از آن است و به نفی و نهی و انکار متمایل است یا پذیرش و مدیریت، هرج و مرج بیشتر در فضای مجازی و آسیبهای شدید به روابط اجتماعی در پیش رو خواهد بود.
گذر از این رویکرد بسته، انفعالی و مضر نیازمند شناخت فضای جدید رسانهای است و با مخالفتهای بسیاری نیز روبهرو خواهد شد. از جمله بعضی خواهند پرسید: اگر مردم به همهچیز دسترسی آزاد دارند، آیا صحیح است که رسانههای عمومی هم همانها را ترویج کنند؟ پاسخ را باید در نفی مطلقانگاری نهفته در سوال جست و آن، اینکه «همهچیز»، خیر اما مسلما با این همه عقبنشینی خطوط قرمز در رسانه ملی، باید خطوط قرمز ساختگی که بسیاری از آنها غیرمتعارف، سیاستزده، تعارفی و از حیث ضرورتهای قانونی و شرعی، غیرضروری هستند بازتعریف شوند. مثلا همین انتقاد از صداوسیما به چه دلیلی حذف میشود؟ وقتی انتقاد از صداوسیما در خصوص رابطهاش با سینما، خط قرمز تلقی میشود، تکلیف بسیاری از حوزههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز روشن است. سرمایه رسانه، مخاطب است و صداوسیما به سادگی این سرمایه را در برابر هجوم رسانههای خارجی که گفته میشود سازمان یافته هستند و در برابر رسانههای مجازی و حتی در برابر بچههای خوشذوق دهه هفتادی موبایل به دست، از دست میدهد.