چکیده
از ضرورتیترین اصول دین اسلام و به خصوص تشیع شناخت امام (علیه السلام) است. از این رو برای فرو نرفتن در اضلال و تحیّشر در عرصه کنونی، شناسایی و معرفت یابی نسبت به حضرت مهدی (علیه السلام) لازم شمرده شده است. در این راستا شناسایی ابعاد وجودی انسان کامل و جامعیت ایشان برای رسیدن به معرفت توحیدی و دوری از مرگ جاهلیت و تعادل سازی تمام شئونات وجودی انسان مطرح خواهد نبود نه صرف شناخت اسمی و لفظی امام (علیه السلام) که این عین انحراف از مسیر و مطلوب حقیقی است که شیطان نیز آن را خواستار است که ما به طور تفصیلی در این مقاله آن را بررسی کردهایم.
کلیدواژگان: شناخت، حضرت مهدی (علیه السلام)، ظهور، انسان، جامعیت.
مقدمه
شناخت اما مهدی (علیه السلام) یک شناخت معمولی نبود؛ بلکه یک مقام است و در شناسایی مقام آن حضرت تصورات مختلفی صورت گرفته است که گاهی سراب را بجای آب جلوه دادهاند و آن را به عنوان شناخت امام مهدی (علیه السلام) معرفی نمودهاند؛ سرابهای جلوه داده شده همان شناساندن امام عصر (علیه السلام) در حد، اسم و رسم است در حالیکه غایت عالم هستی امام عصر (علیه السلام) است و آیا میتوان پنداشت که شناسایی امام (علیه السلام) با این عظمت وجودی که واسطه کل عالم هستی ا ست و عامل اتصال مادّون به ما فوق است با یک شناسایی اسم و رسم به اتمام برسد!؟ آیا میتوان در افق اندیشه های سراب گونه تسلیم شد و در برابر شیطان به زانو نشست و سست شد و عالیترین نظام بخش عالم هستی را در حد اسم و رسم شناخت!؟ باید به این واقعیت پی برد که هیچ گاه با شناسایی ظاهری امام معصوم (علیه السلام) نمیتوان به بارگاه معرفت توحیدی باریافت بلکه باید به عمق ابعاد وجودی انسان کامل راه یافت که پذیرش این مطلب نظام احسن را که نیاز هستی است به دنبال خواهد داشت؛ یعنی نه تنها انسان از تعادل برخوردار میشود بلکه هستی نیز اینگونه خواهد شد. بنابراین ضرورت بصیرت و شناسایی حقیقی از امام زمان (علیه السلام) برابر با پرستش کامل توحیدی و رسیدن به حیات روشن و واقعی است.
کمین شیطان فرا روی شیعه در عصر ظهور
در عصر کنونی یکی از ضروریترین نیازهای ما، شناخت حضرت ولی عصر (علیه السلام) است. از آنجا که این شناخت ما را به هدف غایت خلقت و صراط مستقیم الهی هدایت مینماید. شیطان، دامهای فراوانی را در این صراط مستقیم گذارده و قسم یاد نموده تا انسان را از این مسیر، منحرف کند. «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیْتَنِی لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیم» (1) و اکثر ترفندهایش را در صراط ارتباط حقیقی با امام زمان (علیه السلام) به کار میبرد. «دقیقاً به همین دلیل هم شیطان بیش از سایر ادیان و مکاتب، توجهش را به شیعه معطوف کرده است او برای اینکه شیعه را از رسیدن به مقصد و آرمانش بازدارد یا حداقل آن را به تأخیر بیندازد، هر ترفندی را به کار گرفته است و قویترین موانع خود را پیش پای او قرار داده تا به آرزوی دیرینهاش که اضلال انسان است جامهی عمل بپوشاند.» (2)
کمین شیطان فرا راه شیعه در این بعد از اعتقاد، همیشه قویتر از فِراق دیگر اسلام بوده است. در طول تاریخ به عینه دیده شده است آن قدر که شیطان مانع سر راه شیعه ایجاد کرده به فرقه های دیگر اسلامی کاری نداشته است؛ تا آنجا که هرچه بیشتر زمینهی ظهور دولت کریمه آماده میشود، تلاش شیطان برای ایجاد مانع، قویتر میشود و با ترفندهای پیشرفته تری به اهداف شوم خود، جامع عمل میپوشاند.
شوق به مهدی (علیه السلام) و ترفند شیطان
از موانعی که شیطان بر سر راه شیعیان قرار میدهد آن است که شوق آنان را برای ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) کمرنگ میکند.
اگر حضرت بیاید، بر گردن گنه کاران شمشیر میزند و تعداد کمی از مردم باقی خواهند ماند! در حالی که ابداً این طور نیست. حضرت نه تنها بر گردن هر گناه کاری شمشیر نمیزند، بلکه میدان را برای بازگشت بسیاری از گناه کاران هم باز میکند. شیطان میخواهد ما را از اعتقاد نورانی به حضرت مهدی (علیه السلام) و شوق ظهورش منصرف سازد به همین دلیل یأس و ناامیدی را در درون ما رونق میبخشد تا ما هرگز تصور ارتباط با مهدی (علیه السلام) را در وجودمان راه ندهیم!
به راستی باید گفت، اگر قرار باشد همه گناه کاران در ظهور حضرت گردن زده شوند حضرت مهدی (علیه السلام) میخواهد بر چه کسی حکومت نماید؟ همهی ما در مراتب مختلف گنه کار هستیم، پس امام چه کسانی را میخواهد هدایت کند!؟ آنچه خودحضرت مهدی (علیه السلام) در توقیعاتشان فرمودهاند، خلاف این خرافاتی است که شیطان در دل ما نفوذ داده است. شیعه با اعتقاد به مهدویت و در سایهی قیام مهدی (علیه السلام) میبیند که پهنهی هستی، صحنهی عدل و داد شده است. او مذهب خود را میبیند که بعد از فراز و نشیبهای زیاد و بعد از سختیها و فشارهایی که در تاریخ تحمل کرده، جهان گیر شده است. همه جا ولایت علی (علیه السلام) حاکم است؛ همه جا محبت علی (علیه السلام) موج میزند؛ همه جا مملو از عشق اهل بیت (علیهم السلام) است. درنهایت، جامعهی بشری را میبیند که با نومیدی از مظاهر دنیا و امیال نفسانی، یک جا تسلیم رهبری مهدی (علیه السلام) شده است.
اگر ما گاهی از طرف شیطان وسوسه های درون ما را فراگرفت، این نوید را از قرآن برگیریم که: «وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُون» (3) آیا قرآن این نوید را به ما نداده، که بعد از همهی فراز و نشیبها، مشیت ما به این تعلّق گرفته است که تمام دنیا تحت حکومت عباد صالح قرار گیرد؟
و البته عقیده شیعه این است که شیطان با تمام ترفندهای خود هرگز نمیتواند این عقیده مهدویت را و باور به آن را نابود سازد و شیعه را از مسیر حقیقی دور سازد زیرا «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِه» (4)؛ (آنان میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند، ولی خدا نور خود را کامل میکند؛ هرچند کافران خوش نداشته باشند)
همانطور که بیان شد شیطان با ایجاد موانع بر سر راه امت اسلام و به خصوص شیعیان میخواهد آنان را از شوق به امام خود و فراموشی ایشان بکشاند؛ زیرا شیطان در قالب یادِ امام زمان (علیه السلام) تأثیر حضور ایشان را در وجودمان کم رنگ کرده و ارتباط ما شیعیان را با اماممان قطع نموده است. حال آنکه ذکر و یاد حقیقی، تأثیرپذیری است. علامه طباطبائی در تفسیر آیهی صد و شصت و پنج سوره اعراف دربارهی معنای نسیان ذکر فرمودهاند:
«مقصود از فراموشی تذکرها، بی تأثیر شدن آن در دلهای ایشان است...، وگرنه اگر مقصود فراموشی بود، عقوبت معنا نداشت؛ چون فراموشی به حسب خودش، مانع از فعلیت و حلول عقوبت است.»(5) غرض از به یادِ بودن، «متأثر شدن»، «منفعل شدن» و «اثر گرفتن» است و یادی که اثر خود را نگذارد، هیچ تفاوتی با نسیان و فراموشی ندارد. بنابراین شیطان عملش این است که شما را به گونهای در جهل قرار میدهد که درعین اینکه یادی ازحضرت مهدی (علیه السلام) دارید، در همان حال عین فراموشی و عین غفلت را دارا شوید.
اینجاست که باید مانع شیطان را که، جهل ما به امام زمان (علیه السلام) و فراموشی امام زمان (علیه السلام) است را از سر راهمان برداریم و تنها راه این کار هم، شناخت امام زمان (علیه السلام) است.
نشناختن امام زمان (علیه السلام)، مرگ توحیدی
یکی از مبانی اصولی دین مقدس اسلام و به خصوص تشیع این است که به ما دستور داده شده است که اما شناس باشیم و آن را همانند توحید و نبوّت با استدلال و برهان بپذیریم «بنابراین مسئله شناخت امام زمان (علیه السلام) مسأله ی معمولی نیست؛ از خود بپرسید: این چه شناختی است که اگر نماز بخوانی، روزه بگیری، حج بروی، ولی نسبت به امام زمان خود معرفت نداشته باشی؛ دینداری تو زیر سئوال میرود!؟ پس این شناخت، صرفاً شناخت اسمی و لفظی و خانوادگی، نیست، بلکه شناخت یک مقام است. امام یک مقام است و سن حضرت نسبت به شناخت حقیقتشان بسیار فرع است» (6)
«مَن مَاتَ وَ لَم یَعرِف اِمامَ زَمَانِهِ ماتَ مِیتَةً جاهلیَّةً»؛ (هر که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است)
منظور از «لم یعرف» چیست که به مرگ جاهلیت منجر میشود؟ یا درنقطه مقابل، چگونه شناختی، مرگ در اسلام را به ارمغان میآورد؟
اگر ما بخواهیم این حدیث را ظاهری تعبیر کنیم، هیچ کس به مرگ جاهلیت نمیمیرد! به خاطر اینکه خیلی راحت میتوان از نظر ظاهری و شناسنامه ای، امام را شناخت، حال آنکه اگر منظور، شناخت ظاهری امام است، نه آنها که درِ خانهی عصمت را سوزاندند، نه آنان که ریسمان بر گردن حضرت علی (علیه السلام) انداختند، نه یاران معاویه، نه یزیدیان، نه بنی امیه و نه بنی عباس، هیچ کدام به مرگ جاهلیت نمردند؛ چون امام زمانِ خود را میشناختند! پس شناخت دیگری مد نظر است که آن، دوری از مرگ جاهلیت و رسیدن به «مرگ توحیدی» را به همراه دارد. «منظور از این شناخت، معرفت و عرفان به امام زمان (علیه السلام) است و چون عرفان، کمالِ حرکت است، در این مرحله، دیگر از» خودی خبری نیست و آنچه در وجود فرد، حضور و ظهور دارد، ارادهی امام (علیه السلام) است. شناخت عرفانی امام، یعنی شناخت سیره، فرهنگ و روحیهی ایشان؛ چنان که اگر ما فرهنگ اماممان را در معاد، امامت، ولایت، بندگی و عبودیت ندانیم، هرگز نمیتوانیم او را بشناسیم. شناخت عرفانی امام یعنی فرهنگ خود، عقل خود، نفس خود، محیط خود، و عرف و عادت خود را کنار بگذاریم و درتمام ابعاد، با فرهنگ خاص و نورانی امام همراه شویم؛ لذا هر یک از ما زمانی میتوانیم وظایف خود را در ارتباط با امام بشناسیم که فرهنگ امام زمانمان را شناخته باشیم و تنها در این صورت است که میتوانیم ایشان را همراهی کنیم (7)
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:
«خَرَجَ الحُسَینُ بن علیٍّ (علیه السلام) عَلَی أصحابِهِ فَقَالَ: أیّها النّاسُ، إِنَّ اللهَ عزَّوجَلَّ ذِکرُهُ مَا خَلَقَ العِبادَ إلاّ لِیَعرِفُوهُ؛ فَإِذا عَرَفُوهُ، عَبَدُوهُ؛ فإذا عَبَدوهُ، استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةٍ مَا سِواهُ: فَقالَ لَهُ رَجُلٌ: یابن رسولِ الله، بِأبی أنتَ وَ اُمِّی؛ فَمَا مَعرِفَةُ اللهِ؟ قَالَ: مَعرِفَةُ أهلِ کُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ الّذی یَجِبُ عَلَیهِم طاعَتُهُ» (8)
حضرت حسین بن علی (علیه السلام) در میان أصحاب خود فرمودند: ای مردم! همانا خداوندی که ذکرش عزیز و جلیل است، بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند؛ پس هرگاه شناختند، او را بپرستند و چون او را پرستیدند، با عبادت او، ازعبادت هر چه غیر اوست، بی نیاز شوند. سپس مردی به ایشان عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت، معرفت خدا به چه معناست؟ فرمودند: معرفت و شناخت اهل هر زمان، به امام زمان خودشان است؛ امامی که خداوند، اطاعتش را بر آنان واجب کرده است. بنابراین امروز هیچ علمی و هیچ معرفتی، به قدر شناخت امام زمان (علیه السلام) ضرورت ندارد و امّ المعارف، شناخت امام زمان (علیه السلام) است. شناخت باید بگونه ای باشد که در جان ما نفوذ کرده باشد بطوریکه وقتی کسی از ما سئوال کند که امام وجود دارد یا نه؟ بی درنگ به واسطه ارتباط وجودی ما با امام زمان (علیه السلام) و شناخت ایشان، در جواب بگوئیم: «لو بقیت الارضُ یوماً بِلا امامٍ سَاخَت بأهلِها» (9)؛ (اگر زمین، یک روز خالی از امامی از خانوادهی ما باشد، اهلش را فرو میبرد)
آری، اگر کسی امام خود را چنان که باید بشناسد، و تسلیم او شود، برترین چیزی که نصیب او میشود آن است که در مسیر معرفتِ توحیدی و محفوظ و مصون میماند، که این خود سرچشمهی همۀ فضایل است.
پس اگر شناخت امام نباشد، شناخت خدا هم ممکن نیست؛ در حدیثی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «أیها الناس الزَمُوا مَوَدَّتَنا أَهلَ البیتِ؛ فَإنَّهُ مَن لَقِیَ اللهَ بِوُدِّنا، دَخَلَ الجَنَّةَ بِشَفاعِتِنا. فَوَ الَّذی نفتُ مُحمَّدٍ بِیَدِهِ، لایَنفَعُ عَبداً عَمَلُهُ الاّ بِمَعرِفتِنَا وَ وِلایَتِنا» (10)؛ (ای مردم! با مودت ما اهل بیت ملازم باشد؛ پس به درستی که هر کس خدا را با مودت ما ملاقات کند، با شفاعت ما داخل بهشت میشود. قسم به خدایی که جان محمّد) صلی الله علیه و آله در دست اوست، عمل بنده ای برایش مفید نیست، مگر به معرفت ما و به وَلایتِ ما.
مصیبتِ نداشتن نور امام حاضر
ظهور نداشتن نور امام حاضر در بُعد حقیقت انسانها، باعث میشود ظلمت، تمام ابعاد وجود انسانی را دربرگیرد. یعنی مصیبت ظهور نداشتن نور امام حاضر، فقط این نیست که ما او را نمیبینیم؛ بلکه نبود این نور، به دین و دنیای ما ضربات سهمگین وارد میسازد. وقتی امامی که تمام عالم زیر نظر اوست و تمام موجودات فیض الهی را به واسطه امام (علیه السلام) دریافت میکنند، ظهور نور حقیقی خویش را از پس ابرها به انسانها میتاباند این مصیبتی بزرگ برای ما است. آیا تفاوت نمیکند زمانی که نور مستقیماً از خورشید دریافت شود با وقتی که از پشت ابر نور میدهد!؟
آیا این مصیبت نیست که ما انسانها راضی شدهایم به نور پشت ابر و در جایگاه خود نشسته و دست به عملی نمیزنیم و منتظریم که موعودی بیاید و خود تمام کارها را اصلاح نماید؟ آیا باید نشست و نظاره گر این مصیبت بود یا اینکه قیام کرد و از همه جا منقطع شد و به سمت حاکمیت ظهور و تحقق آن پیش رفت؟
شکستن تمام جلوات سرابها انتظار اولیهی حرکت انسان به سمت ظهور نور مستقیم نور ولایت حضرت مهدی (علیه السلام) است. بنابراین تا پیش از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) سرابها در شکلها و جلوه های گوناگون، خودنمایی میکنند. اما این بدان معنا نیست که در زمان غیبت بنشینیم و تخدیر شویم؛ بلکه همانند ائمهی معصومین (علیهم السلام) که با اینکه میدانستند حاکمیت دین الهی، به دست حضرت حجت (علیه السلام) صورت میگیرد، برای برپایی آن تلاش کردند. ما نیز باید تا ظهور حاکمیت دین الهی و تحقق نور مستقیم ولایت مهدوی به وسیله آخرین منجی بشریت، مدام در سعی و تلاش و مبارزه برای برپایی دولت بر حق معصوم باشیم.
و خود را از این مصیبت بزرگ نجات دهیم. آنهایی که درد مصیبت دوری از ظهور نور ولایت مهدی (علیه السلام) را چشیدهاند و مشتاقانه در انتظار یکی شدن امت و رهایی آنان از کثرات علی الاتصال به منیت ها و خودپرستیها هستد؛ زیرا به خوبی درک کردهاند که اگر قلوب امت یکپارچه در وفای عهدی که با امام معصوم بستهاند مجتمع میشد به یمن ظهور نور حضرت مهدی نائل میشدند. همانطور که خود حضرت مهدی (علیه السلام) در توقیعی فرمودند: «... وَ لَو أنَّ أشیاعَنَا وَفِّقَهُم اللهُ یطاعَتِهِ اجتِماعِ مِنَ القُلُوبِ فِی الوَفاءِ بالعَهدِ عَلَیهم، لَمَا تَأَخَّرَ عَنهُمُ الیُمنُ بِلقائِنا...»(11)؛ (به درستی که اگر شیعیان ما که خداوند به طاعت خود موفقشان دارد قلبهایشان در وفای به عهدی که بستهاند، مجتمع میشد، یمن دیدار ما از آنان به تأخیر نمیافتاد)
مطلوب حقیقی، شناخت ابعاد وجودی امام (علیه السلام)
«انسان باید به دنبال یک حقیقت غیبی در عالم باشد، حقیقتی که به تمام عوالم، اشراف و در آنها حضور دارد. اگر این حقیقت را پیدا کردیم، باید وجود خود را در جامعیت به دستش دهیم تا تدبیر کند. باید جمیع عوالم وجودی ما به حاکمیت معنا کار کند. اکثر ما بخشی از وجودمان قوی و بخشی دیگر ضعیف است. گاهی دنبال آخرت هستیم، دنیایمان را خراب میکنیم. گاهی به دنبال معقولات میرویم، اوصاف و اخلاقمان به هم میریزد. تا میخواهیم حقایق معنوی را بشنویم و درک کنیم، به ضعف کشیده میشویم. یعنی ابعاد وجودی ما، متناسب فعال نشده، و تعادل حقیقی خود را ندارد، و وقتی تعادل حقیقی خود را دارا نبود، کامل نیستیم؛ و وقتی کامل نباشیم، سنخیتی با انسان کامل نداریم؛ و همۀ این نامتعادل بودنها، به این برمی گردد که ما امام زمان شناس نیستیم.»(12) ما باید کسی را بیابیم که در تمام ابعاد به ما پاسخ دهد و آن کسی نیست، جز قلب عالم هستی، حضرت صاحب الأمر (علیه السلام).
آری، رساندن ابعاد وجودی انسان به جامعیت کامل همان مطلوب حقیقی از شناسایی امام زمان (علیه السلام) است. همانطور که در زیارت آل یس نیز بدان معنا بیان شده است؛ السلام علیک بجوامع السّلام. یعنی ما تمام حرکات، نشستن، برخاستن، رکوع، سجود و... امام (علیه السلام) را باید بشناسیم و خود را منطبق با این شناخت قرار دهیم تا سلام ما به «جوامع اسلام» معنا و مفهوم حقیقی خود را پیدا نماید. اگر ما جامعیت انسان کامل را به خوبی نشناخته باشیم در مسیر حرکت خود، به دنبال همه میگردیم و خواهان نجاتیم. در حالیکه کسی که جامع بودن امام (علیه السلام) را شناخت فقط یکی را صدا میزند و بدو وصل میشود و کارهای خویش را به او وامی گذارد.
مهدی شناسی، رهایی از هلاکت آخرالزمان
در روایت است که حضرت صادق (علیه السلام) فرمودند:
« هَلَکَ الْعَامِلُونَ إِلَّا الْعَابِدُونَ وَ هَلَکَ الْعَابِدُونَ إِلَّا الْعَالِمُونَ وَ هَلَکَ الْعَالِمُونَ إِلَّا الصَّادِقُونَ وَ هَلَکَ الصَّادِقُونَ إِلَّا الْمُخْلِصُونَ وَ هَلَکَ الْمُخْلِصُونَ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَ هَلَکَ الْمُتَّقُونَ إِلَّا الْمُوقِنُونَ وَ إِنَّ الْمُوقِنِینَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیم» (13)
خطر، بس عظیم است و برای عبور از آن، جز مهدی شناسی راهی نداریم. باید تمام امورمان را به امام (علیه السلام) تفویض کنیم و او را وکیل بگیریم. متأسفانه ما به ظاهر امام (علیه السلام) را وکیل گرفته ولی آنچه خود تشخیص میدهیم و میخواهیم به انجام میرسانیم. ولایت، همین است. ولایت یعنی تصرف و تدبیر در ولایت، «مولی علیه» هیچ کاره است. زیرا کسی که ولی و ارباب دارد، خودش فی نفسه و با تصمیم خود، کاری نمیکند. البته هیچ کاره بودن به معنی تعطیلی وظایف هر تکالیف نیست. شناسایی مهدی (علیه السلام) انسان را در مقابل اراده و تدبیر مولایش مطیع خواهد نمود. اگر میخواهید در فتنه های آخرالزمان نیافتید و سالم از آن عبور کنید، باید مطیع ارادۀ حضرت مهدی (علیه السلام) باشید؛ نه آنچه پسند و رضایت مولا نیست را انجام داده و سپس مدعی اطاعت پذیری از مهدی (علیه السلام) باشیم. اگر میخواهید از آبشخور حقایق معنوی دریافتی داشته باشید و از این طریق بتوانید در برابر هلاکتهای سهمگین آخرالزمان مصون مانید باید مسیر شناسایی امام حاضر را طی کنید تا هوی و هوسها جایگاه خود را به اطاعت و فرمانبرداری ندهد. همانطور که در روایت آمده: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «یَأتِی عَلَی أُمَّتِی زَمانٌ تکثُرُ فِیهِ الآرائُ وَ تُتَبَّعُ فیهِ الأهواءُ...»(14)؛ (زمانی بر امت من بیاید که مردم دارای آراءِ مختلف شوند و از هواها و خواهشهای نفسانی پیروی کنند...)
نتیجه
وقتی انسان در مبانی توحیدی خود به باور نرسیده است، معلوم است که در امامت نیز اینگونه بوده است. زمانی انسان میتواند مبانی توحیدی خود را داشته باشد که در امام شناسی به طور معقول و ملموس دریافتهایی را داشته باشد. بنابراین امام شناسی، رسانیدن انسان به تکامل توحیدی است که اگر هر مقدار از معرفت ما نسبت به امام معصوم (علیه السلام) کاسته شده باشد به همان اندازه ما نسبت به شناخت خداوند متعال دارای نقص هستیم، از این جهت این مقاله نتیجهاش را بر این میداند که اولاً خود را مشغول شناخت توهم زایی امام نکرده و در خواسته های خویش فرو نرویم ثانیاً در شناسایی امام زمان (علیه السلام) فقط به یک بعد وجودی آن حضرت توجه نکرده؛ بلکه والاتر بیاندیشیم و خود را منطبق با تمام ابعاد وجودی آن حضرت بسازیم. ثالثاً: خود را در یأس و ناامیدی نپنداشته و با اعمال صالح خویش خود را در تشعشع نور ولایت آن حضرت قرار دهیم و با بهره مندی از نور آن حضرت در مسیر شناخت الهی قدم برداریم.
پینوشتها:
1. سوره اعراف، آیه 16: شیطان گفت چون مرا گمراه کردی، من هم بندگانت را از صراط مستقیم که شرع و آیین توست، گمراه میکنم.
2. معرفت نور تا عصر ظهور، ص 24.
3. سوره انبیاء، آیه 105.
4. سوره صف، آیه 8.
5. تفسیر المیزان، ج 16، ص 174.
6. مبانی معرفتی مهدویت، ص 19.
7. امتحان امت در زمان غیبت، ص 45.
8. بحارالأنوار، ج 23، ص 83.
9. بحارالأنوار، ج 23، ص 37.
10. بحارالأنوار، ج 27، ص 193.
11. بحارالأنوار، ج 53، ص 177.
12. توهم در دیدار امام زمان علیه السلام، ص 87.
13. مستدرک، ج 1، ص 99.
14. نوائب الدهور، ص 170.
منابع و مآخذ
1. قرآن کریم.
2. مفاتیح الجنان
3. بحارالأنوار، مجلسی، محمدباقر، نشر داراحیاء التراث العربی، چاپ بیروت، سال 1403 ق.
4. تفسیر المیزان، طباطبائی، محمّدحسین،بی تا، بی جا.
5. مستدرک الوسائل، نوری، حسین بن محمدتقی، نشر آل البیت، چاپ قم، 1408 ق.
6. معرفت نور تا عصر ظهور، میرزائی، فاطمه، نشر فکرآوران، چاپ دوم، سال 1387 ش.
7. مبانی معرفتی مهدویت، طاهرزاده، اصغر، نشر لب المیزان، چاپ اول، سال 1385 ش.
8. امتحان امت در زمان غیبت، میرزائی، فاطمه، نشر ارمغان طوبی، چاپ اول، سال 1388 ش.
9. توهم در دیدار امام زمان علیه السلام، میرزائی، فاطمه، نشر پرتو واقعه، چاپ اول، سال 1386 ش.