درآمد
«رجعت»، در منظومه اعتقادی شیعه اثنی عشری، به این معناست که مقارن ظهور حضرت مهدی «عج»، گروهی از انسان ها که پیش از ظهور آن حضرت از دنیا رفته اند، به زندگی دنیوی بازخواهند گشت. تبیین این معنا در اندیشه شیعه، از دلایل نقلی به طور عمده و دلایل عقلی در آثار برخی حکما برخوردار است. علاوه بر روایات، از اندیشمندان بزرگ شیعه، شیخ مفید، شیخ طوسی، شیخ حرعاملی و علامه مجلسی، علامه طباطبایی، امام خمینی و... به چیستی، ابعاد، مبانی و دلایل آن پرداخته اند. نکته مهمی که پس از مبحث یادشده قابل توجه است، ارتباط میان رجعت با ظهور حضرت مهدی «عج» است. این مطلب از آنجا اهمیت می یابد که به مقارنت این دو حادثه، تصریح شده است. نوشتار پیش رو، ابتدا به ابعاد متنی (چیستی، پیشینه، مبانی و دلایل) این عقیده و سپس به ارتباط میان رجعت و ظهور خواهد پرداخت.
1) چیستی رجعت
رجعت، در لغت به معنای اولیه «بازگشت» است. اما در معانی ثانویه، کیفیت و نوع آن نیز مأخوذ است؛ مثلا بازگشت از مرگ، بازگشت کبوتر از سفر، بازگشت مرد از طلاق همسرش و...، از معناهای فرعی این واژه می باشند. رجعت در اصطلاح کلامی، به معنای بازگشت برخی اشخاص پس از مرگ به دنیاست. این معنای عام، هم در قرآن کریم و هم در روایات مورد تصریح قرار گرفته است. ماجرای «عُزیر نبی» و زنده شدن برخی مرگان، توسط «حضرت عیسی»(ع)، در قرآن کریم ذکر شده است و این گویای امکان و وقوع رجعت به معنای یادشده است. اما مراد نوشتار حاضر از رجعت، معنای خاص آن یعنی عقیده ویژه شیعه اثنی عشری است مبنی بر این که گروهی خاص در عصر ظهور مهدی«عج» زنده شده و حیات دنیوی خود را ادامه خواهند داد. سخن از این که این گروه چه کسانی و با چه ویژگی هایی هستند، در منابع روائی و نیز در آثار اندیشمندان بزرگ شیعه اثنی عشری بیان شده است.
2) پیشینه رجعت
سخن از بازگشت به زندگی پس از مرگ، در ادیان الهی پیش از اسلام نمود صریحی دارد. متن عهد عتیق، از بازگشت روح افرادی به بدنشان در این دنیا خبر داده است:
«...پس الیشع به خانه داخل شد، دید طفل مرده و بر بستر خوابیده است... طفل هفت مرتبه عطسه کرد سپس چشمان خود را بازکرد...».
زنده کردن مردگان در عهد جدید نیز ذکر شده است؛ ازجمله:
«او (عیسی)هنوز این سخنان را بدیشان می گفت که ناگاه رئیسی آمد و گفت اکنون دختر من مرده است... ]عیسی[ بدیشان گفت راه دهید زیرا دختر نمرده است... ایشان بر وی سخریه کردند؛ اما چون آن گروه بیرون شدند، داخل شده دست آن دختر را گرفت که در ساعت برخاست...». مشابه این ماجرا، علاوه بر منابع مسیحیت، در روایات اسلامی نیز ذکر شده است. بخشی از مباحثه امام رضا(ع) با دانشمند مسیحی، نمونه ای از این مطلب است.
شیعه امامیه، علاوه بر استناد به آیات، ازجمله آیات یادشده، بر اساس روایات صریح، رجعت را یک اصل مسلّم دانسته است. طبق این عقیده، عده ای از انسان ها پس از مرگ و در زمان ظهور حضرت مهدی «عج» به دنیا باز خواهند گشت. پیشینه تاریخی، دامنه ای از عصر حضور ائمه «علیهم السلام» تا محدثان متاخر و حتی متفکران معاصر و دوره حاضر دارد. در نظر متکلمان متقدم، مانند «شیخ مفید»، اعتقاده به رجعت، از ویژگی-های این مذهب می باشد و دیگر مذاهب از آن برخوردار نیستند. محدثان متاخر، روایاتی را ذکر کرده اند که طبق آن، اهل بیت ««علیهم السلام» کسی را که به رجعت معتقد نباشد از خود ندانسته اند. «علامه مجلسی»، در بحارالانوار، روایات متعددی در این خصوص نقل کرده و خود به تبیین و تشریح مفاد آن روایات پرداخته است. همچنین «شیخ حرّ عاملی» از محدثان مشهور شیعه، با تالیف اثری مستقل در خصوص رجعت، به بیان ابعاد این عقیده پرداخته است. در دوره های معاصر و حاضر نیز متفکران بزرگی از جمله علامه طباطبایی«ره» و امام خمینی «ره» نیز به شیوه های نقلی و عقلی به این مسأله اهتمام داشته اند.
3) دلایل رجعت
دلایل اثبات رجعت را باید در دو نوع نقلی و عقلی ملاحظه کرد. در ادامه این دو نوع دلیل به تفکیک و با رعایت اختصار ارائه می شوند. گفتنی است در میان این دلایل، رابطه معناداری در مقدمات و نتایج حاصله وجود دارد که حاکی از همراهی و همسویی آنها می باشد. در مقدمات و متن براهین ملاحظه می شود که منشأ و هدف هر دو نوع دلیل یکی است؛ لذا برخی متفکران بزرگ شیعه که بر اثبات رجعت دلیل مستقل عقلی ارائه کرده اند، در تثبیت رأی خویش، روایات و آیاتی یاد کرده و استناد به آیات را متمم سخن خود قرار داده اند.
1.3. دلایل نقلی
شماری از آیات و روایات، علاوه بر امکان رجعت، به وقوع آن نیز تصریح دارند. سوره بقره، ماجرای زنده شدن مقتول و معرفی قاتل خویش در بنی اسرائیل را نقل می کند. طبق این ماجرا، بازگشت روح مرده به بدن دنیایی اش نه تنها ممکن است، بلکه وقوع یافته است:«وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کنْتُمْ تَکتُمُونَ (72) فَقُلْنا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِها کذلِک یحْی اللَّهُ الْمَوْتی وَ یریکمْ آیاتِهِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ (73)»؛ «وچون شخصی را کشتید و درباره او با یکدیگر به ستیزه برخاستید و حال آن که خدا آنچه را کتمان می کردید آشکار گردانید * پس فرمودیم پاره ای از آن گاو سربریده را به آن مقتول بزنید تا زنده شود. این گونه خدا مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما می نمایاند باشد که بیندیشید».
همچنین آیه 243 سوره بقره، ماجرای قومی را بازگو فرموده است که از ترس مرگ، خانه هایشان را ترک کردند، اما خداوند به آنها فرمود بمیرید؛ اما سپس آنها را زنده کرد.«أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لا یشْکرُونَ(243)»؛ «آیا از حال کسانی که از بیم مرگ از خانه های خود خارج شدند، و هزاران تن بودند، خبر نیافتی؟ پس خداوند به انان گفت تن به مرگ بسپارید آنگاه آنان را زنده ساخت. آری خداوند نسبت به مردم صاحب بخشش است ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند».
اما در جوامع روایی شیعه نیز روایاتی در تصریح به امکان و وقوع رجعت وجود دارد. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، در بخشی از نقل مکالمات امام رضا (ع) با مامون عباسی به این مکالمه اشاره دارند که مامون از آن حضرت درباه رجعت می پرسد و ایشان آن را امری برحق و واقع شده در امم گذشته توصیف می فرمایند:
1.قَالَ الْمَأْمُونُ لِلرِّضَا «ع» یا أَبَا الْحَسَنِ مَا تَقُولُ فِی الرَّجْعَه فَقَالَ «ع»: إِنَّهَا الْحَقُّ قَدْ کانَتْ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَه وَ نَطَقَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «ص» یکونُ فِی هَذِهِ الْأُمَّه کلُّ مَا کانَ فِی الْأُمَمِ السَّالِفَه حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّه بِالْقُذَّه وَ قَالَ «ص» إِذَا خَرَجَ الْمَهْدِی مِنْ وُلْدِی نَزَلَ عِیسَی ابْنُ مَرْیمَ ع فَصَلَّی خَلْفَهُ...». «مامون گفت: یااباالحسن، درباره رجعت چه می گویی؟ ایشان فرمودند: رجعت امر حقی است که در امتهای گذشته نیز رخ داده است و همچنین قرآن کریم درباره آن سخن گفته است و رسول خدا(ص) فرمود: آنچه در امتهای گذشته رخ داده است به طور دقیق و موبه مو در این امت(امت مسلمان) نیز واقع خواهد شد. سپس فرمود هنگامی که فرزندم مهدی «عج» قیام کند، عیسی از آسمان نازل گشته و پشت سر مهدی «عج» نماز خواهدخواند...».آنچه از این روایت در تایید اعتقاد به رجعت استفاده می شود این است که ایشان فرمودند: «آنچه در امت-های گذشته رخ داده است، در این امت نیز اتفاق خواهد افتاد». از سویی قرآن کریم از وقوع رجعت در امت-های پیشین از جمله بنی اسراییل، خبر داده بنابراین باید در امت اسلام نیز رجعت واقع گردد. همچنین از امام صادق علیه السلام نقل شده است که: «وَ قَدْ رُوِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ «ع» أَنَّهُ قَالَ... إِنَّمَا یرْجِعُ إِلَی الدُّنْیا عِنْدَ قِیامِ الْقَائِمِ «ع» مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الْکفْرَ مَحْضاً فَأَمَّا مَا سِوَی هَذَینِ فَلا رُجُوعَ لَهُمْ إِلَی یوْمِ الْمَآبِ». «هنگام قیام قائم(ع)، گروهی از آنان که ایمان خالص داشته اند و گروهی از آنان که کفر محض داشته اند، به دنیا بازخواهند گشت اما آنان که میان این دو گروه قرار می گیرند تا روز قیامت باز نخواهند گشت».
البته روایت اخیر علاوه بر اصل رجعت، بر افراد مشمول این اصل نیز اشعار دارد. این ویژگی در روایات دیگری نیز وجود دارد. یعنی علاوه بر اصل رجعت به افراد رجعت کننده نیز توجه دارند. این مطلب در روایات دیگری نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
بدین ترتیب، روایات بر سه امر دلالت دارند: 1. امکان رجعت به معنای عام؛ 2. وقوع رجعت در امم گذشته؛ 3. إخبار از وقوع رجعت، مقارن با عصر ظهور حضرت مهدی«عج». به بیان دیگر، این روایات، هم از رجعت در گذشته سخن می گویند، هم از رجعت در آینده و هم مصداق خاص رجعت در آینده را مشخص می کنند. البته در برخی روایات که بیانگر رجعت در عصر ظهور هستند، اشخاص مشمول این رخداد نیز مشخص و توصیف شده اند.
2.3. دلایل عقلی
برخی دلایل عقلی رجعت، دلایل ترکیبی از نقل و عقل هستند و برخی دلایل مستقل عقلی که از راه مبانی حکمت اسلامی متبلور شده اند. در ادامه یک دلیل با ماهیت قیاس اولویت، یک دلیل از امام خمینی مبتنی بر علم النفس فلسفی و یک دلیل مبسوط مرکب از مبانی عقلی و تحلیل مبتنی بر قرآن از علامه طباطبایی ارائه خواهد شد.
1.2.3. قیاس اولویت
پیش از ارائه دلایل عقلی مستقل بر رجعت، می توان به این قیاس اولویت اشاره کرد که: اگر بعث روز قیامت امری ممکن و قطعی الوقوع است، پس باید رجعت که امری ساده تر و محدودتر از قیامت است، ممکن باشد. در تکمیل این مطلب، می توان این نکته را نیز مدنظر داشت که رجعت به هیچ وجه از اموری نیست که به لحاظ عقلی ممتنع بالذات یا مستلزم اجتماع نقیضین باشد؛ زیرا از تصور بازگشت روح مردگان به بدن-هایشان تناقض یا امر محالی عارض نمی گردد. بنابراین عقلا نمی توان رجعت را محال و ممتنع دانست. این در حالی است که رجعت مورد تصدیق «صادق مصدق» قرارگرفته است. چون صدق نبی و معصوم با وسایطی به اثبات رسیده و عقل خود با موازینی به اثبات صدق این عده از بندگان برگزیده خدا پرداخته است، باید رجعت را نیز که از اخبار ایشان است بپذیرد. همچنان که برخی حکما با این که معاد جسمانی را قابل اثبات عقلانی نمی دانند، اما بنابر اخبار شرع ـ که مورد تصدیق عقل است ـ آن را پذیرفته و حتی تنها راه اثبات آن را استناد به قول شرع دانسته اند. مثلا بوعلی می گوید: تنها راه اثبات معاد جسمانی مذکور در کلام شارع، تصدیق خبر صادق مصدق، یعنی نبی مکرم است. ایشان بر این اساس، تصریح می کند که معادجسمانی در شرع، امری مفروغ عنه است؛ از این رو باید به اثبات معاد روحانی پرداخت. بدین ترتیب، برهانی بر اثبات رجعت سامان می یابد که یک مقدمه آن نقلی (آیات و روایات گویای وقوع رجعت در گذشته و تحقق آن در عصر ظهور مهدی«عج») و مقدمه دیگر آن (صحت اعتماد به قول پیشوایان معصوم«علیهم السلام») عقلی است.
2.2.3. برهان مبتنی بر علم النفس فلسفی
برهان دیگر، برهانی مستقل و جاری در بستر علم النفس فلسفی و منبعث از قواعد ثابت در حکمت اسلامی است که حضرت امام خمینی«ره» گرچه بسیار کوتاه، اما صریح بدان توجه دارد. پیشتر باید گفت: ایشان نیز مانند برخی متفکران بزرگ شیعه همچون شیخ مفید، اصل رجعت را از مسلّمات ضروری شیعه می داند اما کیفیت آن را نه دارای دلیل مستقل می داند و نه اعتقاد به آن را ضروری مذهب می شناسد:
«آنچه برای ما مسلّم است اصل رجعت است و این ضروری مذهب ماست و همین اندازه بر آن دلیل داریم... ما بر اصل رجعت دلیل داریم و نه بر کیفیّت آن و کیفیت آن ضروری مذهب ما نیست».
از عبارت «کیفیت رجعت ضروری مذهب ما نیست» چنین به دست می آید که می توان برکیفیت رجعت، دلایلی خارج از متن مذهب و احیانا مستند به عقل و تحلیل های فلسفی و یا عرفانی اقامه کرد. چنان که ایشان خود به این معنا توجه داشته و می گوید: «... اما مازاد بر این که بدنی خلق می شود یا آن بدن اولی را آورده و ارواح پاک رجعت کنندگان در آن داخل می-شوند نداریم؛ فلذا ممکن است قضیه رجعت به نحو تمثّل مثالی و لو در عالم مُلک صورت بگیرد و رجعت حسینیّه هم ممکن است به این نحو باشد...». «تمثّل در عالم مُلک» اصطلاحی است برگرفته از مباحث عرفانی در عرصه حکمت اسلامی. برای شرح مطلب، باید مبنای ایشان را که خود در مصب حکمت صدرایی جریان دارد، را از نظر گذراند. طبق مبانی و دلایل مشروح در حکمت صدرایی، ممکنات (ماسوی الله)، به سه مرتبه مترتب شده است که هرکدام به نام «عالَم» خوانده می شوند. عالم مُلک یا طبیعت یا ناسوت، عالم مثال یا برزخ یا ملکوت و عالم عقل یا جبروت، سه عالم مترتّب بر یکدیگرند که هریک طبق اصل سیر نزولی و صعودی وجود به دو نوع نزولی و صعودی منقسم می شوند. فیض هستی از ناحیه واجب الوجود بر ممکنات طبق این ترتیب نزول می یابد که: هستی از مرتبه ربوبی بر عالم عقل و پس از آن بر عالم مثال و در پایان نزول به مرتبه طبیعت افاضه می گردد. این سیر، سیر نزولی است. سپس از آن رو که فیض هستی از ناحیه هستی مطلق همچنان ادامه دارد، وجود ممکنات سیری تکاملی به خود می گیرد و از مرتبه ماده و طبیعت به مرتبه مثال ـ که مرتبه تجرّدی ملکوتی است ـ ارتقا می یابد؛ این ارتقا همچنان تا عالم عقل که مرتبه اتجرد تام است ادامه یافته و تا مرز عالم امکان ووجوب ادامه می یابد. در دایره هستی موجودی که استعداد و توان طی تمام این دو سیر را به ویژه سیر صعودی را دارد، «نفس ناطقه انسانی» است. نفس انسان این توانایی و استعداد را دارد که همزمان با این که در عالم طبیعت و ناسوت قرار دارد، در عالم ملکوت و عالم عقل نیز حضور داشته باشد. البته این امر برای تمام افراد نفوس بشری عملی نیست؛ اما نفوس متکامله و متعالیه مانند نفوس معصومین(ع) این توان را به حد تام و تمام دارند و این وجودهای متعالی و مبارک می توانند تا مرز عالم امکان با عالم وجوب ارتقا و تعالی یابند. به طور خلاصه نفوس برگزیدگان الهی (معصومین) در هرسه عالم یادشده حضور دارند. نکته دیگر این که انتقال نفس متعالی معصوم از عالم عقل به عالم مثال و از عالم مثال به عالم ملک، امری ممکن است؛ زیرا آن نفسی که توان تعالی را دارد، توان تنزل و به تعبیر بهتر تجلّی در عوالم نازل تر را نیز داراست. بنابراین رجعتی که مورد اشاره حضرت امام است، این نوع رجعت است. یعنی می توان گفت رجعت حضرت اباعبدالله الحسین «علیه السلام»، از نوع رجعت نفس متعالی ایشان از عالم مثال یا ملکوت به عالم مُلک و إبداع بدن ملکی توسط آن نفس متعالی می باشد: «...ممکن است قضیه رجعت به نحو تمثل مثالی و لو در عالم مُلک صورت بگیرد و رجعت حسینیه هم ممکن است به این نحو باشد...».
بدین ترتیب حضرت امام«ره» با صرف نظر از اقامه دلیل بر تعیین کیفیت رجعت، ساحت اعتقاد به رجعت را در امان نگاه داشته اند. بدین ترتیب در آثار امام«ره» می توان با رهیافتی فلسفی و عرفانی، موضوع رجعت را تبین و اثبات کرد. گفتنی است وجود عالم مثال و عالم عقل(نزولی و صعودی)، خود با برهان «امکان اشرف» و «امکان اخس» ثابت شده است که مبحثی مبسوط در حکمت متعالیه دارد. یکی از نکاتی که در مبحث ترتب عوالم و سیر نزولی مورد بررسی حکماست، علیت عالم مافوق نسبت به مادون خویش است. این مطلب به تفصیل در آثار صدرالمتالهین و پیروان حکمت متعالیه جای گرفته و تشریح شده است. از بیان حضرت امام نیز به روشنی برمی آید که رجعت در نظر ایشان ـ به بیانی که گذشت ـ از همین اصل یعنی اصل علیت عالم مافوق، نسبت به مادون خود بهره می برد. زیرا در ادامه مطلب پیشگفته توضیح داده اند که در رجعتِ مورد نظر، نفس شریف رجعت کنندگانی مانند حضرت امام حسین(ع) بدنی مُلکی انشاء می کند و این به همان معنای علیت عالم مثال نسبت به عالم طبیعت است: «آنچه بر آن دلیل داریم و ضروری است اصل قضیه رجعت است؛ اما خصوصیات آن که مثلا در رجعت حسینی (علیه السلام) بعضی را می آورند و می بندند یا این که با همان بدنی که سرش را بریدند رجعت می فرماید و یا این که بدن شریف اجزایش را جمع کرده و روح مطهرش با آن بدن خواهد آمد، اینها خصوصیاتی است که بر آنها دلیل نداریم و ضروری هم نیستند. پس در خصوص رجعت، اگر بگوییم که نفس شریف و مبارک رجعت کنندگان بدن ملکی انشاء نموده و با آن بدن انشایی ملکی رجوع می نمایند هیچ استبعادی ندارد. بلکه حتما قضیه چنین خواهد بود».
ایشان به این نکته نیز اشاره دارند که برخی رجعت را انکار می کنند، اما می پذیرند که علی «علیه السلام» در یک شب در چهل مکان حضور داشتند. یعنی اگر معتقد به صدق این مطلب باشند که حضور همزمان آن حضرت در چهل جا ممکن است، باید این نظریه را در مورد رجعت بپذیرند. زیرا بر اساس این تبیین، نفوس کامله و متعالی ائمه معصومین(ع) در چنین مواردی نیز با انشاء بدن ملکی در چهل محل حضور یافته است:
«...البته این نه این است که با احاطه روحی بود، بلکه با ابدان متعدد در جاهای متعدد حاضر بود و هر یک از ابدان حقیقه بدون اشکال بدن شریف حضرت بوده است. البته بعد از آن که نفس قدرت کامله را دارا شد ممکن است بعون الملک الکریم هزاران بدن انشاء کند و همه آنها بدن حقیقی باشند و نفس با هریک مشغول کاری باشد بدون این که اشتغال به کاری در جایی او را از اشتغال به کار دیگری مشغول کند. البته هیچ محال نیست بلکه قضیه چنین است».
توضیح بیشتر در این باره با تبیین حضور انسان در سه عالم روشن تر خواهد شد. حضرت امام برای انسان سه نشئه و عالم تبیین و ترسیم کرده اند که هر یک با دیگری رابطه وجودی دارد. این عوالم در بیان ایشان به مقام نام گرفته است. مقام اول نفس انسانی منزل مُلک و ظاهر و دنیاست. اما نفس دارای مقام و مملکت برتری است که ملکوت اوست. هرچه در مملکت ظاهر و دنیایی انسان است از آنجاست. این همان رابطه علت و معلولی است که در سیرنزول قرار میگیرد. اما انسان در سیر صعودی خود بدن مثالی مییابد و این مطابق اصل حرکت جوهری است. زیرا انسان بدن مثالی را از عالم طبیعت کسب میکند. یعنی همچنان که حقیقت او در اثر ارتقاء وجودی از افق طبیعت بالا رفته و به وجودی مثالی تبدیل میگردد، بدن او نیز در اثر همین سیر به بدن مثالی تبدیل مییابد. همچنان که بدن طبیعی از مراتب هیولانی به سمت فعلیت و پس از طی منازل جمادی و نباتی و حیوانی به مرتبه انسانی میرسد، پس از مرتبه انسان طبیعی به مرتبه انسان مثالی یا برزخی میرسد. این ارتقا به گونه ای است که دخالت انسان مثالی در حیات طبیعی او ممکن است و اگر پس از مرگ نیز بازگشت او به دنیا با بدن مثالی باشد، بر اساس قاون علیت، امر ممکن رخ داده است. بنابراین رجعت به معنای بازگشت بدن انشان شده توسط نفس انسان از عالم مثال بازگشتی ممکن و پذیرفته است.
3.2.3. تحلیل و دلیل عقلی ـ قرآنی
علامه طباطبایی«ره» در تفسیر «المیزان»، به مبحث رجعت پرداخته و می نویسد در روایات ماثور از ائمه(ع) آیاتی به رجعت تفسیر شده است. از جمله آیه 210 سوره بقره که در تفسیر عیاشی به نقل از امام صادق(ع) به روز قیامت و به نقل از آن حضرت در توحید صدوق به رجعت و همچنین در تفسیر عیاشی به دو طریق، به ظهور حضرت مهدی(ع) تفسیر شده است. به نظر ایشان این همراهی و پیوستگی میان تفاسیر در روایات، جز به خاطر وحدت و سنخیت میان این سه معنا نمی باشد. برخی درنیافته اند که قرآن کریم درباره این روز عظیم چه فرموده است. لذا درباره این روایات دچار اختلاف شده اند. بعضی به کلی آنها را با اینکه صدها روایت است رد کرده اند و بعضی نیز به تاویل و توجیه آنها پرداخته اند و بعضی دیگر نیز راه میانه را رفته و تنها به نقل آنها اکتفا کرده اند. برخی از فرقه های غیر شیعه، رجعت را از اسلام انکار کرده و آن را از مختصات شیعه دانسته اند و بعضی دیگر در ابطال رجعت به ظاهر دلیل عقلی ارائه کرده و گفته اند: بر اساس عنایت پروردگار، مرگ، بر هیچ موجود زنده ای عارض نمی شود، مگر آن که تمام قوای آن به فعلیت برسد. حال اگر موجودی بعد از مرگ، مجددا به دنیا باز گردد، از فعلیت به قوه بازمی گردد و این امر محال است؛ پس رجعت ناپذیرفتنی است؛ مگر آن که مخبری صادق ـ یعنی خداوند یا خلفای او ـ از چنین بازگشتی خبر دهند. البته در داستان های موسی(ع) و عیسی(ع) و ابراهیم(ع) و دیگران چنین خبرهایی آمده است؛ اما این اخبار نه از خداوند و نه از خلفای او نقل شده اند و روایاتی که قائلین به رجعت به آن تمسّک می کنند، ضعیف و غیرقابل اعتماد است. بدین ترتیب، منکران رجعت با ابطال دلایل رجعت و اسناد آن به بطلان این اعتقاد فتوا داده اند. ایشان در نقد این ادعا می گوید: منکران خبر ندارند که این دلیل، سخن خودشان را ابطال می کند؛ زیرا اگر چیزی محال ذاتی باشد، دیگر استثنا بردار نیست تا با خبر دادن مخبر صادق از محال بودن به ممکن استحاله یابد. علامه ناظر به این ادعای منکران رجعت که: «رجعت همان بازگشت فعلیت به قوه است»؛ می نویسد: محال است چیزی که از قوه به فعلیت درآمده مجددا بالقوه شود. اما باید توجه داشت که اساسا مسئله مورد بحث (رجعت) از این باب نیست؛ زیرا مورد فرضِ منکران، با مورد فرض ما مختلف است. مورد فرض منکران، کسی است که عمر طبیعی خود را طی کرده و به مرگ طبیعی از دنیا رفته باشد، که برگشت او به دنیا مستلزم آن امر محال است؛ اما بازگشت کسی که به مرگ اخترامی مانند مرض یا قتل از دنیا رفته است، مستلزم هیچ محذوری نیست. زیرا ممکن است انسان بعد از آنکه به مرگ غیر طبیعی از دنیا رفته در زمانی دیگر مستعد کمالی شود که در زمانی غیر از زمان زندگی اش موجود و فراهم باشد و بعد از مردن دوباره زنده شود، تا آن کمال را بدست آورد و یا ممکن است اصل استعدادش مشروط باشد به اینکه مقداری در برزخ زندگی کرده باشد. چنین کسی بعد از مردن و دیدن برزخ دارای آن استعداد می شود و دوباره به دنیا برمی گردد تا آن کمال را به دست آورد که در هر یک از این دو فرض مساله رجعت به دنیا جایز بوده و مستلزم محذور محال نیست. ایشان درباره مناقشه منکران رجعت در روایات دال برآن، معتقد است روایات ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نسبت به اصل رجعت متواتر است؛ تاحدی که مخالفین مسئله رجعت از همان صدر اول، این مساله را از مسلّمات و مختصات شیعه دانسته اند و تواتر با مناقشه و خدشه در تک تک احادیث باطل نمی شود، علاوه بر اینکه دلالت تعدادی از آیات قرآنی و روایات در باب رجعت تام و قابل اعتماد است. مانند آیه «و یوم نحشر من کل امه فوجا ممن یکذب بآیاتنا». همچنین آیات دیگری نیز بر وقوع رجعت دلالت اجمالی دارد. مانند آیه «ام حسبتم ان تدخلوا الجنه و لما یاتکم مثل الذین خلوا من قبلکم»؛ این آیه مشعر به این است که آنچه در امت های گذشته رخ داده است، در این امت نیز رخ خواهد داد. با توجه به این که یکی از وقایع امت های گذشته رجعت و زنده شدن مردگانی است که در زمان ابراهیم(ع) و موسی(ع) و عیسی(ع) و «عزیر» و «ارمیا» و غیر ایشان اتفاق افتاده است، باید در این امت نیز رجعت رخ دهد. علاوه بر آن کلامی از رسول خدا (ص) بر این معنا دلالت اجمالی دارد: «به آن خدایی که جانم به دست اوست، شما مسلمانان با هر سنتی که در امت های گذشته جریان داشته روبرو خواهید شد و آنچه در آن امت ها جریان یافته مو به مو در این امت جریان خواهد یافت، به طوری که نه شما از آن سنت ها منحرف می شوید و نه آن سنت ها که در بنی اسرائیل بود شما را نادیده می گیرد». از آن گذشته قضایایی که ائمه اهل بیت(ع) خبر داده اند جزء ملاحم و اخبار غیبی مربوط به آخرالزمان است و راویانی آنها را آورده اند که مربوطند به قرن ها قبل از این و کتبشان از زمان تالیف تاکنون محفوظ مانده و نسخه آنها دست نخورده و همچنین ما تاکنون به چشم خود دیده ایم که پاره ای از آنچه آن حضرات پیشگوئی کرده اند، بدون کم و زیاد به وقوع پیوسته است. قهرا باید نسبت به بقیه آنها نیز اعتماد کنیم و به صحت همه آنها ایمان داشته باشیم.
ایشان تا این موضع از بحث، در مقام نقد و رد ادعای منکران رجعت بود. اما در ادامه به مبنایی بسیار مهم و متعالی پرداخته و اساس رجعت را به آن مبنای خاص پیوند زده است. چکیده دیدگاه ایشان، که خود مبتنی بر دو پایه عقلی و نقلی است، این است که سنت الهی بر این است که حق، در مراتب و مقاطعی خاص ظهور یافته و باطل را محو کند. یکی از این مقاطع، همان مقطع ظهور است که رجعت افراد و گروه های خاص نیز در آن تحقق خواهد یافت. ایشان معتقد است گرچه آحاد روایاتی که رجعت را اثبات می کند، مختلفند؛ اما همگی آنها در یک جهت اتحاد دارند و آن این که: سیر نظام دنیوی متوجه به سوی روزی است که در آن روز، آیات خدا به تمام معنای ظهور، ظاهر می شوند. روزی که در آن روز دیگر خدای سبحان نافرمانی نمی شود؛ بلکه به خلوص عبادت می شود. روزی که بعضی از اموات که در خوبی و یا بدی برجسته بودند، یعنی یا ولی خدا بودند و یا دشمن خدا، دوباره به دنیا بازمی گردند تا میان حق و باطل حکم شود. بنابراین، روز رجعت یکی از مراتب روز قیامت است. هر چند که از نظر ظهور به روز قیامت نمی رسد؛ باز به همین جهت روز ظهور مهدی «عج»، معلق به روز رجعت شده است؛ چون در آن روز، حق ظاهر می شود؛ هرچند که مرتبه و شدت ظهور حق در آن روز کمتر از ظهور در روز رجعت است. بدین ترتیب، این سه روز (ظهور، رجعت و قیامت)، در روایات به ایام ظهور حق نام یافته اند. ایام خدا سه روز است: روز ظهور مهدی (ع)، روز رجعت و روز قیامت. بدین ترتیب، چنین روزی (رجعت) فی نفسه ممکن است و بلکه واقع هم شده است و منکران آن هیچ دلیلی بر نفی آن ندارند.
واژه بدیع و خاص مذکور در تبیین علامه«ره» از این پیوستگی «ایام ثلاثه» در ظهور حق است:
«... أن الروایات الوارده من طرق أهل البیت (ع) فی تفسیر غالب آیات القیامه تفسّرها بظهور المهدی (ع) تاره و بالرجعه تاره و بالقیامه أخری لکون هذه الأیام الثلاثه مشترکه فی ظهور الحقائق و إن کانت مختلفه من حیث الشده و الضعف فحکم أحدها جار فی الآخرین فافهم ذلک». علامه طباطبایی «ره» بر اساس مفاد صریح یا ضمنی به دلالت های مطابقی و تضمنی آیات و روایات نیز تفطّن یافته و بر این اساس، رجعت را امری معقول و ممکن دانسته است. ایشان پس از مفروض الصدق دانست آیات و روایات، دقت عقلی را بر مفاد نقل معطوف کرده و با تحلیل محتوای آیات و روایات، نظام عقلی حاکم بر نقل را دلیل بر صدق مدعیات آن دانسته و در نتیجه مفاد ظاهری و نهایی، یعنی ثبوت رجعت را نتیجه گرفته است. اکنون باید افزود، علامه «ره» معتقد است مقصود اصلی و نهایی فرهنگ اسلام، یعنی آیات و روایات، توحید است. لذا بیان و اشاره آیات و همچنین روایات معصومین (ع) را باید در این مقام فهم و تفسیر کرد. به این اصل این نکته را نیز باید معطوف داشت که سیر مراحل هستی، اعم از انسان و جهان، به سوی ظهور توحید، یا همان ظهور حق است و بارزترین این مراحل، ظهور و رجعت در حیات دنیوی و قیامت، در حیات اخروی است. در نتیجه، هم دنیا و هم آخرت، محل ظهور و تجلی حق در همه اقطار و اجزاء هستی است. به بیان دیگر، سیر ظاهر و باطن عالم، بر مدار توحید و حاکمیت حق است و حق در هر مرحله ای، با چهره ای متناسب با آن مرحله ظهور خواهد کرد.
با توجه به این تحلیل علامه «ره»، این معنا به ذهن متبادر می شود که ظهور، در حقیقت امتداد و ثمره بعثت نبی مکرم اسلام است؛ چنان که آیه «هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله» هدف از بعثت را اظهار حق بر باطل بیان داشته است. علاوه بر این که رجعت، که یکی از حوادث مقارن با ظهور است نیز خود مصداقی از مصادیق اظهار حق است. زیرا در این حادثه، قشر خاصی از انسانها (گروه مومنان خالص و گروه دشمنان خدا) باز خواهند گشت و حق تعالی به دست حضرت مهدی«عج» میان آنها حکم خواهد کرد.
3) چرایی رجعت در عصر ظهور حضرت مهدی «عج»
نکت ای که در مطالب پیش گفته به صورت ضمنی گذشت، این است که روایات بیانگر رجعت، به ویژگی افرادی که مشمول رجعت هستند، اشاره کرده اند. اشخاصی که در عصر ظهور به دنیا باز خواهند گشت، دو گروهند. یکی اشخاصی که در مرتبه اعلای اخلاص عبودیت قررار دارند و دوم، گروهی که در قعر خصومت با حق و الهی و اولیاء خدا قرار داشتند. از همین مقدار می توان به چرایی رجعت در عصر ظهور و پیوند میان این دو حادثه مهم پی برد. به بیان دیگر، چرایی رجعت، از کلام منقول از علامه «ره» به دست می آید. به بیان دیگر، از آنجا که وجود مقدس مهدی «عج» ذخیره الهی و «بقیه الله» است، باید از شأن ویژه ای برخوردار باشد. این شأن طبق مفاد روایات، همان است که با چشم به راهی اولیاء الهی، تحقق آمال اولیاء مظلوم خدا و تحقق اراده الهی در اظهار حق از آن یاد شده است. در فرهنگ شیعه، سخن از رجعت، با ظهور حضرت مهدی«عج» عجین بوده است. امام صادق(ع) فرموده اند استیلای دین بر تمام جهان در عصر ظهور مهدی«عج» محقق خواهد شد. ایشان در پاسخ به این پرسش که: این وعده قرآن کریم که «لیظهره علی الدین کله» کِی عملی خواهد شد، به مقارنت ظهور و رجعت اشاره فرمودند. آن حضرت در بخشی از سخنان خویش به مفضل بن عمر فرمودند:«... یا مُفَضَّلُ لَوْ کانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) ظَهَرَ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ مَا کانَتْ مَجُوسِیه وَ لَا یهُودِیه وَ لَا صَابِئِیه وَ لَا نَصْرَانِیه وَ لَا فُرْقَه وَ لَا خِلَافٌ وَ لَا شَک وَ لَا شِرْک وَ لَا عَبَدَه أَصْنَامٍ وَ لَا أَوْثَانٍ وَ لَا اللَّاتِ وَ الْعُزَّی وَ لَا عَبَدَه الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ لَا النُّجُومِ وَ لَا النَّارِ وَ لَا الْحِجَارَه وَ إِنَّمَا قَوْلُهُ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ فِی هَذَا الْیوْمِ وَ هَذَا الْمَهْدِی وَ هَذِهِ الرَّجْعَه».
همچنین تصریح به بازگشت برخی از انسان ها، ازجمله اصحاب کهف، در هنگام ظهور حضرت مهدی«عج» نیز در روایاتی آمده است؛ از جمله:«وَ یبْعَثُ اللَّهُ الْفِتْیه مِنْ کهْفِهِمْ إِلَیهِمْ مِنْهُمْ رَجُلٌ یقَالُ لَهُ مَلِیخَا وَ الْآخَرُ کمسلمینا وَ هُمَا الشَّاهِدَانِ الْمُسْلِمَانِ لِلْقَائِمِ فَیبْعَثُ أَحَدَ الْفِتْیه إِلَی الرُّومِ فَیرْجِعُ بِغَیرِ حَاجَه وَ یبْعَثُ بِالْآخَرِ فَیرْجِعُ بِالْفَتْحِ فَیوْمَئِذٍ تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیه وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرْهاً ثُمَّ یبْعَثُ اللَّهُ مِنْ کلِّ أُمَّه فَوْجاً لِیرِیهُمْ مَا کانُوا یوعَدُونَ فَیوْمَئِذٍ تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیه وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّه فَوْجاً مِمَّنْ یکذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یوزَعُون. درباره رجعت امام حسین علیه السلام آمده: «سَعْدٌ عَنِ ابْنِ عِیسَی عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنِ الْمُعَلَّی بْنِ خُنَیسٍ وَ زَیدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَا سَمِعْنَاهُ یقُولُ: إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یکرُّ فِی الرَّجْعَه الْحُسَینُ بْنُ عَلِی ع وَ یمْکثُ فِی الْأَرْضِ أَرْبَعِینَ سَنَه حَتَّی یسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَینَیهِ». در برخی از روایات به این نکته اشاره شده است که در ماجرای رجعت، مؤمنین محض و منافقین محض بازخواهند گشت. علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار، بدین مطالب اشاره و روایاتی در این باره نقل کرده است از جمله:«... عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ «ع» قَالَ مَا یقُولُ النَّاسُ فِی هَذِهِ الْآیه «وَ یوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّه فَوْجاً» قُلْتُ یقُولُونَ إِنَّهَا فِی الْقِیامَه قَالَ لَیسَ کمَا یقُولُونَ إِنَّ ذَلِک فِی الرَّجْعَه أَیحْشُرُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَه مِنْ کلِّ أُمَّه فَوْجاً وَ یدَعُ الْبَاقِینَ إِنَّمَا آیه الْقِیامَه قَوْلُهُ وَ «حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» قَالَ عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ وَ مِمَّا یدُلُّ عَلَی الرَّجْعَه قَوْلُهُ «وَ حَرامٌ عَلی قَرْیه أَهْلَکناها أَنَّهُمْ لا یرْجِعُونَ» فَقَالَ الصَّادِقُ «ع» کلُّ قَرْیه أَهْلَک اللَّهُ أَهْلَهَا بِالْعَذَابِ لَا یرْجِعُونَ فِی الرَّجْعَه فَأَمَّا إِلَی الْقِیامَه فَیرْجِعُونَ وَ مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً وَ غَیرُهُمْ مِمَّنْ لَمْ یهْلِکوا بِالْعَذَابِ وَ مَحَضُوا الْکفْرَ مَحْضاً یرْجِعُونَ».
مرحوم علامه مجلسی خود در این باره می نویسد: «و الرجعه عندنا تختص بمن محض الإیمان و محض الکفر دون من سوی هذین الفریقین فإذا أراد الله تعالی علی ما ذکرناه أوهم الشیاطین أعداء الله عز و جل أنهم إنما ردوا إلی الدنیا لطغیانهم علی الله فیزدادوا عتوا فینتقم الله تعالی منهم بأولیائه المؤمنین...». با توجه به مطلب پیشگفته، وجه این که در رجعت تنها مؤمنین محض و کافرین یا منافقین محض بازخواهند گشت این است که خدای تعالی در آن دوران از این راه، جزای مناسب با اعمال هرگروه را به خود آنها بازخواهد داد. یعنی مؤمنین به عزت دنیوی و منافقین به ذلت دنیوی، که جزای مناسب با اعمال و سیره آنهاست، خواهند رسید.
شیخ حر عاملی می نویسد:«ان الله سیُعیدُ عند قیام المهدی «عج» قوما ممن تقدم موتهم من اولیائه و شیعته لیفوزوا بثواب نصرته و معونته و یبتهجوا بظهور دولته و یُعیدُ قوما ایضا قوما من اعدائه لینتقم منهم و ینالوا بعض ما یستحقونه من العذاب و القتل علی ایدی شیعته و الذل و الخزی بما یشاهدون من علو کلمته».
4.خاتمه
از آنچه گذشت چند نکته به دست می آید که به عنوان خاتمه ذکر می شود:
1.رجعت، به معنای عام، مورد تایید ادیان الهی است و معنای خاص آن، در واقع مصداقی از مصادیق رجعت است که از مسلمات اعتقادی شیعه اثنی عشری است.
2.رجعت، از دیدگاه شیعه، هم دلایل نقلی متعددی وجود دارد و هم دلایل عقلی. البته دلایل نقلی نیز خود با تحلیل و توسعه به دلایل عقلی ـ از جمله قطعیت وحی و صدق آن و نیز صدق گفتار نبی(ص) و ائمه (ع) ـ منتهی می گردد.
3.کیفیت رجعت، با تحلیل های مبتنی بر اصول فلسفی حکمت متعالیه، قابل تبیین و اثبات است. در این نوع تحلیل، محمل رجعت تمثّل جسم مثالی در دنیا توسط نفس انسانی است. این دلیل، مبتنی بر ترتب عوالم امکان و جایگاه و توانایی های نفس انسانی در این عوالم است.
4.مقارنت رجعت با ظهور حضرت مهدی «عج» علاوه بر معقول و مستدل بودن، وجهی متعالی دارد که علامه طباطبایی«ره» با روش تفسیر قرآن به قرآن و نیز توجه به روایات و نیز قواعد عقلی، بدان تفطّن یافته و آن این که رجعت، در حقیقت امتداد حادثه ظهور است. طبق بیان قرآن و سنت، ظهور، رجعت و قیامت، سه مرتبه از مراتب ظهور و غلبه حق در عالم به اراده الهی هستند که علامه از از آنها با «ایام ثلاثه» یاد کرده است. بنابراین مقارنت رجعت با ظهور مبتنی بر اراده الهی بر ظهور حق و اعلای آن و ابطال باطل و محو آن است. این همان فلسفه ارسال رسل و بعثت انبیاء است که قرآن بدان تصریح فرموده است.
منابع
قرآن کریم.
ابن سینا؛ الاهیات شفا، قم، مکتبه مرعشی نجفی، 1404ق.
ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه، بیروت، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404.
ابن منظور؛ لسان العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408.
خرازی، سید محسن؛ بدایه المعارف الالهیه، قم، جامعه مدرسین، 1426.
خمینی(امام)، سید روح الله؛ چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1384.
خمینی(امام)، سید روح الله؛ تقریرات فلسفه، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی«ره»، 1382.
خمینی(امام)، سید روح الله؛ چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1384.
سبحانی، جعفر؛ تلخیص الالهیات، قم، جامعه مدرسین، 1416.
شیخ حرعاملی، الایقاظ من الهجعه بالبرهان علی الرجعه، ترجمه احمد جنتی، تهران، نوید، 1362.
شیخ صدوق؛ کمال الدین، تهران، اسلامیه، 1395ق.
شیخ طوسی؛ تفسیر تبیان، قم، مکتبه الاعلام الاسلامی، 1404.
شیخ مفید؛ اجوبه المسایل العکبریه در: مصنفات شیخ مفید، ج6، تهران و قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، 1413.
شیخ مفید؛ المسایل السرویه در: مصنفات شیخ مفید، ج7، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، 1413.
طباطبایی، سیدمحمد حسین؛ المیزان فی تفسیرالقرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1414.
مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، ج13، بیرووت، دارالوفا، 1404.
نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسایل، قم، موسسه آل البیت(ع)، 1408.