مقدمه
خداوند حکیم، انـسان و جـهان را برای غایتی آفریده و در قرآن کسانی را که آفرینش جهان را بیهوده می دانند، مذمّت می فرماید (ص: 27). همچنین غایت را در آیاتی چند تبیین فرموده (ذاریات: 56؛ بقره:30؛ ملک: 3 و. ..) و با تأکید بر صفت عزّت و شکست ناپذیری خود، تحقّق این هـدف را وعده می دهد (نور: 55؛ مائده: 54).
دوران ظهور امام مهدی (عج)، زمان تحقّق وعدۀ الهی در زمین و رسیدن بشر به غایتی است که برای آن آفریده شده است. از این رو در قرآن، برای جهان آیندۀ روشنی ترسیم شده کـه بـا ظهور امام مهدی (عج) مقارن است. اگرچه همچون سایر امامان (ع) بر نام ایشان تصریح نشده، اما ویژگی های شخصی امام مهدی (عج) و نقش آن حضرت در رویدادهای دوران ظهور و آیندۀ جهان به صورت های گوناگون و در آیات بـسیاری بـیان شده است. با این حال برخی اندیشمندان شیعه بر این باورند که در قرآن مجید گفتار صریحی دربارۀ آخر الزمان نیست و این اصطلاحی است که در احادیث و مولّفات مسلمانان به چـشم مـی خورد (مجتهد شبستری، 1367 ). از سوی دیگر، تألیفاتی که در سال های گذشته از سوی دانشمندان در این زمینه صورت گرفته است، همچون «المَحجّة فی ما نزل فی القائم الحجة» از سید هاشم بحرانی، یا جلد هـشتم «مـعجم احـادیث الامام المهدی» از شیخ علی کـورانی کـه بـه ارائۀ آیات مفسّره دربارۀ امام مهدی (عج) پرداخته است؛ یا جلد سوم «فرجام شناسی حیات انسان» از غلامحسین تاجری نسب، از جمع آوری و حداکثر دسته بندی آیات مورد اشـارۀ روایـات فـراتر نرفته است، در حالی که با توجه به اهـمّیّت انـدیشۀ مهدویت به عنوان اصلی اعتقادی و جایگاه آینده پژوهی در برنامه ریزی های خرد و کلان، فردی و اجتماعی، آن چه اکنون ضرورت دارد، اجتهاد تفسیری و توسعۀ درک و بـرداشت از مـفاهیم آیـات قرآن دربارۀ امام مهدی (عج) و آیندۀ جهان است.
در سال های اخیر از سـوی دانشمندانی چون شیخ محمد سند در «الامام المهدی و الظواهر القرآنیة» و عالم سبیط النیلی در «الطور المهدوی» چنین اجتهادی صورت گـرفته اسـت. در اثـر نخست، سیرۀ امام مهدی (عج) مانند پنهان بودن ولادت و عمر طولانی و غیبتشان، بـا تـکیه بر شباهت و تداوم سنّت الهی دربارۀ مردم و هادیان، به داستان رسولان در قرآن عرضه و بر حقانیت آن اسـتدلال شـده و در اثـر دوم، با تکیه بر سنّت الهی «استخلاف» در تاریخ، تصویر دوران ظهور امام مهدی (عج) بـه عـنوان حلقۀ نهایی چرخۀ استخلاف در قرآن ترسیم شده است. در این پژوهش ضمن استفاده از تلاش ارزنـدۀ ایـن دو دانـشمند، با نگاهی جامع به داستان پیامبران الهی در قرآن، از منظر مورد تأکید آیات و روایات، بـه بـرخی شباهت های امام مهدی (عج) با پیامبران الهی اشاره می شود و درمی یابیم آن چه در سیرۀ امام مهدی (عج) مـوجب شـده برخی دانشمندان مسلمان آن را اسطوره و افسانه بخوانند، میان پیامبران پیشین نیز دیده شده است و از سـوی دیـگر، با شناخت برخی شباهت های دوران امام مهدی (عج) با دوران پیامبران پیشین، گامی در جهت آیـنده پژوهی بـرداشته مـی شود.
با بررسی مجموعه آیاتی که دربارۀ امام مهدی (عج) پیام دارند، در تألیفاتی چون «المحجّه» سید هـاشم بـحرانی، می توان دید که این آیات در سه دسته قابل بررسی هستند:
یکم. آیـاتی کـه بـه طور مستقیم از آیندۀ روشن جهان در پایان حیات بشر در زمین سخن می گوید، مانند آیاتی از قرآن که نـوید پیـروزی جـبهۀ خدا و رسولان (مجادله: 21 ) و صالحان (نور: 55) را می دهند و از تحقق دین خدا (فتح: 28؛ توبه: 23؛ صـف: 9) و ظـهور تامّ نور خدا بر زمین (توبه: 32؛ صف: 8؛ زمر: 69) و پاک شدن زمین از لوث شرک و عبودیت حقیقی و همگانی پرورردگار (نـور: 55) و گـشوده شدن درهای برکات آسمان (اعراف: 96) سخن می گویند. روایات ذیل این آیات نـیز مـویّد این مطلب است که این آیات دربـارۀ دوران امـام مهدی (عج) سخن می گویند (سیوطی، 1404: ج3، 231، ج2، 241، ج6، 58 )؛ زیرا روایات فـریقین دوران امـام مهدی (عج) را دوران شکوفایی عقل بشر (صافی گلپایگانی، 1430: 3، 169 )، پیروزی دین حق و پیروزی آن بر همۀ ادیـان (هـمو: 136 )، آبادانی زمین (همو: 138 - 168 )، ریزش بـرکات آسـمانی و زمینی بـر بـندگان (هـمو: 141)، استقرار کامل عدالت (همو: 155) و نزول عـیسی بـن مریم دانسته اند (همو: 158).
دوم. آیاتی که با تمثیل به پدیده هایی در طبیعت به ویـژگی های امـام مهدی (عج) و دوران ایشان اشاره می کنند؛ مانند ایـن که «النهار» در سورۀ شمس، مـثالی بـرای امام مهدی (عج) و تأثیر آن حضرت بـر عـالم انسانی معرّفی شده است (بحرانی، 1416: ج5، 677 )؛ یعنی همان گونه که روز، تاریکی شب را در عالم طبیعت نـابود مـی کند، با ظهور امام مهدی (عج) نـیز تـاریکی ظـلم و شرک در جهان انـسانی نـابود می شود و زمین به نـور حـق و عدالت روشن می شود. یا این که در سورۀ ملک علم امام به آب گوارا، «ماء معین» تـشبیه شـده (کلینی، 1362: ج1، 340) که تشنگی جان انسان را فـرومی نشاند؛ زیـرا علم امـام نـیز تـشنگی روح انسان را برطرف می سازد.
سـوم. آیات قصص قرآن که به طور ضمنی به ویژگی های امام مهدی (عج) و دوران ایشان اشاره دارند؛ مـانند آیـۀ «پیشوا گردانیدن مستضعفان» (قصص: 5) که ضـمن بـیان داسـتان مـوسی (ع) و فـرعون آمده است و بـه سـنّت پایدار الهی اشاره دارد که اوج ظهور آن بنا بر روایات فریقین (کورانی، 1386: ج7، 453 ) در دوران امام مهدی (عج) است. بنابر دلایل فـراوان قـرآنی و روایـی، بسیاری از پیام های قرآن دربارۀ امام مهدی (عج) و دوران ظـهور در داسـتان پیـامبران الهـی بـیان شـده و شباهت های بسیاری میان سیرۀ انبیا با امام مهدی (عج) وجود دارد. هشت دلیل زیر از جملۀ این دلایل است:
1- خداوند متعال سنّت های پایداری دارد که در همۀ دوره ها و میان مردم جاری مـی گرداند. این سنّت ها تغییر و تبدیل نمی پذیرند (اسراء: 77؛ فاطر: 43). یکی از این سنّت های الهی، استخلاف است (مکارم، 1374: ج16، 15) که جامع بوده چندین سنّت دیگر را دربر دارد. استخلاف یعنی حیات بخشیدن به انسان ها در زمین به مـنظور رسـیدن به مقام خلافت پروردگار و بهره مند ساختن آنان از هدایت فطری (حجر: 29)، آن گاه آزمودن آن ها با ابتلائات گوناگون تا به شایستگی برای این مقام نایل گردند (یونس: 14 و 73؛ انعام: 165) و هدایت بیشتر انـسان ها تـوسط فرستادگان الهی و فرصت دادن به آن ها تا در ابتلائات در صورت انتخاب راه درست، صلاح خود را آشکار سازند و در صورت انتخاب نادرست از گروه صالحان خارج و به ناپاکان بـپیوندند و کـینه و ضغن درون (محمد: 29) خود را آشـکار سـازند (آل عمران: 178- 179، 154، 141). پس از سنت ابتلا، سنت عذاب ناپاکان (یونس: 102) و نجات پاکان و صالحان (یونس: 103) جاری می گردد. بدین گونه، حلقۀ نخست این چرخه پایان می یابد و با آزمون و ابتلای نـجات یافتگان و فـرزندان آنان حلقۀ بعد آغـاز مـی گردد (طباطبایی، 1417: ج15، 151) و این چرخۀ غربالگری به حرکت خود در طول تاریخ ادامه می دهد تا در آخرین حلقه و در دوران امام مهدی (عج) صفوه و برگزیدۀ آدمیان در طول تاریخ پدید آیند و هدف خلافت الهی در زمین را محقق سازند (نـور: 55؛ هـمو: 156). مطالعه و تفکّر در آیات قصص قرآن ما را به شناخت سنت استخلاف و چگونگی اجرای آن در دوران امام مهدی (عج) می رساند.
2- سرگذشت پیشینیان را مثال و نمونه ای برای آیندگان برشمرده است (ابراهیم: 45؛ نور: 34): (فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ (؛ (زخـرف: 56) و آنـان را پیشینه و مـثلی برای آیندگان کردیم. و از آنان خواسته در این مثل ها و نمونه ها بیندیشند و تنها دانایان را شایستۀ چنین اندیشیدنی دانسته است (عـنکبوت: 43؛ حشر: 21) و می فرماید در قرآن آمده برای هر چیزی مثل و نمونه ای آمده (روم: 58) کـه تـنها سـتیزه جویان (کهف: 54) و حقیقت پوشان (اسراء: 89) از آن متذکّر نمی شوند(زمر: 27).
بنابراین می توان دریافت که بی تردید خداوند در قرآن برای مهدویت _ که از اعـتقادات مـسلّم اسلام به شمار می رود (صافی گلپایگانی، 1400: 15) _ مثل هایی آورده است تا با تعقل در آن ها نـسبت بـه مـهدویت بصیرت یابیم و از جمله این مثل ها، مثل داستان گذشتگان است که به صراحت آن را نمونه ای برای آیـندگان می خواند (زخرف: 56).
3- داستان گذشتگان را نشانه ای برای آیندگان و جویندگان حقیقت معرفی کرده است (یـوسف: 7) و در سورۀ شعراء پس از بیان سـرگذشت هـفت قوم، هفت بار در فرازی مشترک بر نشانه بودن سرگذشت آنان تأکید شده (شعراء: 8 و 9) و از آنان خواسته با نگریستن در این آیات _ که جزئیات هر چیزی در آن بیان شده (یوسف: 111) _ نسبت به مسائل پیش روی خود فـهم یابند؛ زیرا بنابر مفادّ آیۀ پنجم سورۀ ابراهیم، رسولان به وسیلۀ آیات، ایّام الله را به مردم خاطرنشان می کردند و این ایّام در آینده واقع خواهند شد (نیلی، 1430: 333 ). از جمله ایام الله، همان روزهایی است کـه ظـرف وقوع رویدادهایی بزرگ در میان امت های پیشین (مکارم، 1374: ج10، 272 ) بنابر سنت استخلاف در دنیا بوده است؛ یعنی روز جدایی کامل بدان از نیکان، عذاب بدان و نجات نیکان. امّت پیامبر خاتم نیز نسبت به روزی کـه ظـرف چنین رویدادی در دنیاست، انذار شده اند (طباطبایی، 1417: ج10، 156؛ شاذلی، 1412: ج4، 1859)؛ اگرچه زمان وقوع آن به تأخیر افتاده است (هود: 8) و این یوم الله موعود که وقوع آن به تأخیر افتاده، همان روز ظهور امام مهدی (عج) اسـت (بـحرانی، 1416: ج3، 82؛ آلوسی، 1415: ج6، 215). پس یوم الله امت های پیشین آیت و نشانه ای برای یوم الله ظهور قائم (عج) است. روایات نیز روز ظهور امام مهدی (عج) را یکی از مصادیق سه گانۀ ایام الله می خوانند (بحرانی، 1416: ج5، 28).
4- بنابر فرمایش خداوند، مطالعۀ داستان گـذشتگان بـاید مـایۀ عبرت و بصیرت بندگان گردد (یـوسف: 111). بـنابراین داسـتان های قرآن که همۀ مسائل را به تفصیل در خود دارد، حتماً دارای نکاتی ارزشمند دربارۀ امام مهدی (عج) و دوران ظهور است؛ زیرا اندیشۀ مهدویت از اصول اساسی اعـتقادات مـسلمانان اسـت و بنا بر راهنمایی آیات فوق برای فهم و کـشف ایـن نکات باید در این آیات بیندیشیم؛ زیرا عبرت یعنی عبور از صحنه ای به صحنۀ دیگر که معادل و موازی و همانند آن است. عـبرت از قـصص انـبیا (ع) که خداوند متعال آن را دربر دارندۀ تفصیل هر چیزی شمرده اسـت در حوزۀ مسائل اعتقادی است؛ زیرا مسائل اعتقادی محل نسخ بین شرایع نیست و همواره دین و اعتقاد همۀ پیامبرانْ واحـد، و آن اسـلام بـوده است؛ بنابراین عبرت دربارۀ فروع دین مطرح نمی شود. از این رو بر اسـاس آیـۀ فوق، از آموزه های قرآن کریم این است که پاسخ پرسش ها و شبهات اعتقادی خود را در قصص پیامبران و امت هایشان جـست و جو کـنیم. اعـتقاد به امام مهدی (عج)، طول عمر، غیبت و وقایع عصر ظهور آن حضرت نـیز در عـصر مـا یکی از مسائل اعتقادی به شمار می رود که میدان بحثی گسترده میان فرق اسلامی گـردیده اسـت و مـی توان با تأمل در سرگذشت پیشینیان در قرآن پرده از بسیاری از مبهمات آن برداشت (سند، 1432: 8).
5- در روایات نیز بر مـشابهت روش پیـشینیان و پسینیان تأکید شده است (مجلسی، 1362: ج 9، 249 ).
6- همچنین در روایات متعدد، به طور خاص بـه شـباهت سـنّت های جاری الهی میان پیامبران الهی با امام مهدی (عج) اشاره شده است (صدوق، 1395: ج1، 322، ج2، 352 ).
7- بنابر روایـتی مـعتبر (طباطبایی، 1417: ج8، 325 و 329 )، خداوند پیش از دنیا در عالم ذرّ انسان ها را به آزمایشی آزمود و سپس از آنان که از دیـگران پیـشی گـرفتند بر سر ایمان به خدا و رسول الله و نصرت مهدی (عج) پیمان گرفت و آنان که نسبت به ایـن پیـمان عزم نشان دادند و عزم نسبت به امام مهدی (عج) در آنان ثابت شد، بـه عـنوان رسـولان اولواالعزم برگزیده شدند (کلینی، 1362: ج2، 8). در این صورت باید به زندگانی رسولان اولواالعزم از این منظر نگریست و هـدف رسـالت و مـأموریت آنان را زمینه سازی ظهور و یاوری امام مهدی (عج) دانست و از زندگی آنان سیرۀ امام مهدی (عج) را آمـوخت.
8- خداوند در آیاتی چند از قرآن تأکید می کند که مؤمنان به پیامبران و کتاب های آسمانی و فرشتگان در کنار الله و یوم الآخر ایـمان آورنـد و به ایمان اجمالی بسنده نکنند (بقره: 136و 285؛ آل عمران: 84؛ نساء: 136)؛ زیرا سیرۀ آنان آیـتی اسـت که باید بدان ایمان داشت. بر اسـاس تـفسیر اهـل بیت (ع) ایمان، اذعان و باور قلبی است که اثـر آن در عـمل پدیدار می شود (مجلسی، 1362: ج66، 64). در واقع ثمرۀ ایمان عمل صالح است؛ پس شایسته است بدانیم اثـر وخـاصیت و ثمرۀ ایمان به رسولان چـیست و خـود را بدین وسـیله در بـهره مندی از ایـن باور محک بزنیم. با توجه بـه آنچه دربارۀ آرمان مشترک همۀ پیامبران گفته شد، همۀ آنان در زندگی خود مـنتظر و زمـینه ساز ظهور آن آرمان الهی در زمین بوده اند و نـگاهشان به آن افق دوخته شـده بـود و به سوی آن گام بـرمی داشتند و از تـمام قوا و آیاتی که خدا به آنان عنایت کرد در آن جهت بهره می بردند (کلینی، 1362: ج1، 231؛ مـجلسی، 1362: ج26، 219، ج13، 5، ج52، 318). مـطالعۀ سیرۀ انبیای الهی در قرآن نـشان مـی دهد کـه همواره دعای آنـان الحـاق به صالحان بوده و عـموماً در اواخـر عمرشان نوید استجابت این دعا را دریافت کرده اند (ذوالفقارزاده، 1389: 145 - 160) و صالحان همان کسانی هستند که خـداوند آنـان را وارثان زمین قرار داده است (انبیاء: 105)؛ یـعنی امـام مهدی (عج) و یـاوران ایـشان. پس تـنها با ایمانی که بـر چنین معرفتی بنا شده می توان از آنان در مسیر یاوری امام مهدی (عج) الگو گرفت و توفیق انجام عـمل صـالح یافت. همچنین با در نظر داشتن عـقیدۀ مـسلّم رجـعت، پیـروی از رسـولان (بحرانی، 1416: ج3، 317) در دوران رجعت ها در گـرو ایـمانی است که پیش از آن در دل ایجاد شده است (قمی، 1367: ج1، 222). از این رو تأکید خداوند به مؤمنان برای ایمان آوردن به پیـامبران و کـتاب های آسـمانی و فرشتگان در کنار خدا و روز قیامت و پرهیز از بسنده کـردن بـه ایـمان اجـمالی (طـباطبایی، 1417: ج5، 182) بـرای آن است که آنان را به پیروی از رسولان به عنوان یاوران امام مهدی (عج) موفق سازد. بنابراین، آیات سیرۀ رسولان در قرآن دارای پیام ها و درس های مهدوی است.
اکنون نمونه هایی از شباهت های میان امـام مهدی (عج) و پیامبران الهی بیان می شود که با تدبّر در آیات قصص از منظرهای هشت گانۀ فوق به دست آمده است:
مقام خلافت
«خداوند در آغاز داستان آدم (ع) از قرار دادن خلیفه بر زمین خبر می دهد (بقره: 30). بـیان مـقام خلافت به شکل عام نشان می دهد که خلیفه لزوماً نبی یا رسول یا شخص آدم (ع) نیست (روحانی مشهدی، 1392: 151)، بلکه مفهومی عام برای آغاز تا انتهای آفرینش بشر است. خـلافت یـعنی مجرای قدرت و تدبیر و ارادۀ حق تعالی شدن (عروسی حویزی، 1415: ج5، 486) و این همان مقام امامت است. از این رو امامت سنّت پایدار الهی است که رسول یا نـبی نـیز می توانند به چنین مقامی نـایل شـوند؛ همان گونه که ابراهیم( (بقره: 124) و اسحاق و یعقوب (سجده: 24) بدان دست یافتند و خداوند از رسیدن برخی از فرزندان این پیامبران به دلیل داشتن ویژگی هایی چون صبر و یقین و ظـالم نـبودن، خبر می دهد. بنابراین امـامت مـنصبی است که هم نبی و هم امام می تواند در آن قرار گیرد و امکان ندارد در هیچ دوره ای از زمان این جایگاه خالی و غیرفعّال باشد؛ در حالی که رسولان پی در پی و به گونه ای فرستاده می شوند که میان آنان زمـان های فـترتی وجود دارد (مؤمنون: 44) و بعد از رسول خاتم _ به بیان خود آن حضرت _ رسول و نبی نخواهد آمد (قشیری نیشابوری، 1412: ج7، 120)، ولی 12 خلیفه خواهند بود (کورانی، 1428: ج3، 501). در این صورت خلیفۀ پروردگار در هر زمانی وظایف و شئون خلافت را برعهده دارد.» (سـند، 1432: 79)
در آیـات قصص قـرآن، از استخلاف صالحان در دوره هایی از زمان سخن به میان آمده و بنا بر آیۀ استخلاف (نور: 56) و گواهی روایات فریقین، تـمکین و غلبۀ کامل خلفا در زمان امام مهدی (عج) واقع خواهد شد (دمشقی، 1419: ج6، 72). بـنابراین، داسـتان آدم (ع) به عنوان نخستین خلیفه و سایر کسانی که در قرآن از خلافت آنان سخن رفته است، نمونه و نشانه ای برای ایـن اصـل به شمار می رود که همان خلافت امام مهدی (عج) و صالحان در پایان تاریخ است و تـوجه و تـدبر در ایـن آیه ها و مثل ها ما را با ذی الآیه و ممثّل آشنا می کند.
وعده و بشارت ظهور
خداوند متعال همواره پیـش از ظهور هادیان، مصلحان و پیامبران، وعده و بشارت ظهور آنان را داده است. این سنّت الهی دربـارۀ هادیان، دربارۀ چندی از آنـان بـه صراحت در قرآن طرح شده و دربارۀ بسیاری دیگر در روایات از چنین وعده و بشارتی سخن رفته است. خداوند وعده و بشارت ظهور آدم ( را به عنوان خلیفۀ خود در زمین، در میان فرشتگان مطرح ساخت (بقره: 30). همچنین وعـدۀ تمکین و غلبۀ یوسف (ع) (یوسف: 100) نیز در قالب رؤیای او (یوسف: 4) و تعلیم تأویل آن به یعقوب داده شد (یوسف: 5 - 6). بشارت تولد اسماعیل (صافات: 101 ) و همچنین اسحاق (ع) به عنوان پیامبری از صالحان، و یعقوب (هود: 71) به ابراهیم (ع) دادهـ شـد (صافات: 112) و آمدن یحیی را به زکریا (ع) بشارت داد (مریم: 7). همچنین آمدن رسول الله (ص) به عیسی (ع) بشارت داده شد (صف: 6). در روایات نیز از موعود بودن ابراهیم و موسی (ع) سخن گفته شده که سیاق آیات داستان ایـن دو پیـامبر چنان که خواهد آمد، مؤید درستی این مطلب است. بنابراین بشارت آمدن مصلح و منجی به نیکان از جانب هادیان و پیامبران سنّتی الهی است که دربارۀ امام مهدی (عج) نیز جاری شده اسـت؛ زیـرا بنابر روایات مسلّم فریقین (اکبرنژاد، 1383: 180) رسول خدا (ص) چنین بشارت داده اند:
مهدی کسی است که زمین را پر از عدل و داد می کند همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد، و سوگند به خدایی که مرا بـه حـقّ بـه پیامبری برانگیخت اگر از عمر دنـیا جـز یـک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی کند تا به غایتی که فرزندم مهدی در آن روز ظهور کند و روح الله _ عیسی بن مریم _ فرود آیـد و پشـت سـر او نماز خواند و زمین به نورش روشن گردد و حـکومتش بـه شرق و غرب عالم خواهد رسید. (پهلوان، 1380: ج1، 524)
بسیاری از ویژگی های مشابه در سیرۀ پیامبران به سبب همین وعدۀ الهی و انتظار نیکان بـرای ظـهور مـنجیان است؛ زیرا ظالمان و جباران هر زمان نیز از این وعده نـاخشنود بوده و همۀ تلاش و تدبیر خود را برای عدم تحقّق آن به کار می بستند و همین مسئله سبب می گردد خداوند متعال نـیز بـا تـدبیری ویژه فرستادگان خود را حفظ کند. مانند آن که حمل و ولادت آنان پنهانی صـورت گـیرد و گاه هویتشان پنهان گردد و دورانی را تا آماده شدن شرایط، در غیبت به سر برند و آن گاه ظهور کـنند.
پنـهانی بـودن ولادت
«قرآن کریم در داستان موسی (ع) از تدابیر شدید امنیتی از سوی فرعون برای جـلوگیری از زنـده مـاندن فرزندان پسر بنی اسرائیل حکایت دارد (قصص: 4)؛ زیرا به آنان وعدۀ ظهور منجی از میان بنی اسرائیل داده شـده بـود. سـیاق آیات ابتدای سورۀ قصص نشان می دهد ترس آنان از وقوع این وعده (قصص: 6)، سبب کـشتار نـوزادان پسر بنی اسرائیل شد. از آن جا که تحقق وعدۀ الهی حتمی است (حج: 47)، در چنین شـرایطی کـه ظـالمان در فکر نابودی منجی الهی هستند، خداوند نیز با اجرای تدبیر خود، جان او را حفظ مـی کند؛ چـنان که مادر موسی (ع) دوران حمل را به طور پنهان سپری نمود و پروردگار به او وحی کرد کـه چـگونه مـوسی (ع) را از گزند دشمنان حفظ کند (قصص: 7) و با این تدبیر موسی (ع) در دامان دشمن رشد یافت (طه: 39)؛ هـمان گونه کـه دولت بنی عباس با همۀ وسعتش در دوران امام هادی و امام عسکری (ع) این دو امام را در شهر سـرّ مـن رأی کـه شهری نظامی بود زندانی کرد. زندان این دو امام زندان اجتماعی یا سیاسی نبود، بلکه زنـدان نـظامی بـود و این مسئله نشان گر ترس شدید آنان از ظهور و ولادت این مصلح موعود است کـه هـزاران حدیث از طرق فریقین دربارۀ او وارد شده بود (کورانی، 1428) و به قدرت نامحدود الهی و علم و تدبیر او مصلح موعود بـه شـکل پنهان تولد یافت و همچون موسی( در دامان دشمن رشد کرد. اما آنان کـه تـنها به قدرت ها و اسباب مادّی چشم دارند، ولادت امـام را انـکار مـی کنند و قدرت و تسلط نظامی حکومت عباسی بر زنـدگی ایـن دو امام را مانع تحقق ولادت امام مهدی (عج) می دانند؛ چرا که مفهوم پنهانی بودن ولادت و غیبت امـام را کـه پنهانی بودن هویت ایشان و نـه عـدم حضور ایـشان اسـت را درک نـکرده اند.» (سند، 1432: 33)
دلیل بیان تفصیلی داستان پنـهانی بـودن تولد و رشد و نموّ موسی (ع) در قرآن همین است که مؤمنان با تدبر در آن بـه حـال امام مهدی (عج) آگاه گردند و این مـثل و نمونه آنان را به طـور آشـکار به اصل حقیقتی راهنمایی کـند کـه باید بدان ایمان و اعتقاد داشته باشند.
طول عمر
بنابر روایات، نوح (ع) تا دو هـزار و پانـصد سال عمر کرد. هشتصد و پنـجاه سـال پیـش از نبوت و نهصد و پنـجاه سـال به دعوت قوم خـود مـشغول بود و دویست سال در کشتی کار می کرد تا آن را ساخت و پانصد سال پس از نزول از کشتی و خشکیدن آب، تـا شـهرها را ساخت و فرزندانش را در آن ها جا داد (صدوق، 1400: 512؛ کـلینی، 1362: ج8، 284). عـمر طولانی نـوح (ع) نـشانه ای اسـت برای عمر طولانی امـام مهدی (عج) و شباهت و سنّتی است که خداوند از امام مهدی (عج) در نوح (ع) قرار داده تا حجّت را بر کافران تـمام کـند و کسی نتواند وجود آن حضرت را به دلیـل اسـتبعاد عـمر طـولانی بـرای ایشان انکار کـند (صـدوق، 1395: ج2، 352). در روایات نیز آمده است: در قائم سنّتی از نوح وجود دارد که آن، طول عمر است (همو: ج1، 322). سید بن طـاووس در مـناظره اش بـا برخی از عامه در این باره می گوید: اگر مردی حـاضر شـود و بـگوید: مـن بـالای آب شـط بغداد راه می روم، همۀ مردم تعجب نموده و برای دیدن آن اجتماع نمایند، و اگر این کار را ببینند البته بسیار تعجب نمایند، و اگر پیش از پراکنده شدن مردم، مرد دیگری بیاید و هـمین ادعا را بنماید، قهراً تعجب مردم از اول کمتر خواهد بود، و بسا که گروهی از حاضران و تماشاچیان متفرق شوند و برای دیدن کار او نمانند، و اگر شخصی ثالثی بیاید و همین ادعا را بنماید، شاید برای مشاهدۀ کـار او بـه غیر از اندکی از مردم نمانند، و آنان هم که بمانند از عمل او چندان تعجب نخواهند کرد، و اگر شخص چهارمی آمده و بگوید: من نیز همین عمل را به جا می آورم، چه بسا که هیچ کس برای تـماشای او بـاقی نماند، و بر فرض ماندن از کار او تعجب نکنند؛ زیرا که عمل او بعد از این مشاهدات در نظر آنان امری است عادی و غرابت ندارد.
و مثل مهدی (عج) نـیز چـنین است؛ زیرا که شما خـود روایـت نموده اید که ادریس تا حال در آسمان زنده و موجود است، و خضر از زمان حضرت موسی (ع) یا قبل از آن تا حال زنده است، و عیسی (ع) در آسمان زنده و مـوجود اسـت و با مهدی (عج) به زمـین بـازگردد، و این سه نفر از بشرند که عمر ایشان طولانی است، و به سبب وجود ایشان تعجب و استبعادی در طول عمر باقی نماند. پس چرا برای محمد بن عبدالله (ع) تأسی به یکی از ایشان نـباشد، کـه در عترت آن حضرت نیز از جهت طول عمر آیتی از آیات الهی بروز و ظهور نماید. و شما خود در حالات و اوصاف مهدی (عج) روایت نموده اید که: «أنه یملأ الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت جوراً و ظـلماً»، یـعنی آن حضرت( زمـین را پر از عدل و داد نماید بعد از آن که پر از جور و ظلم شده باشد، و اگر قدری فکر کنید و کمی تدبر و تأمل نمایید خـواهید تصدیق کرد که پر کردن شرق و غرب و نزدیک و دور زمین را از عدل و داد اعجب از طـول عـمر آن حـضرت است، و به کرامات الهی نسبت به اولیای خود نزدیک تر است. و نیز خود شما شهادت می دهید و تصدیق مـی نمایید کـه نبیّ معظّم عیسی بن مریم در نماز به آن حضرت اقتدا نماید، و در جنگ ها مـددکار آن حـضرت خـواهد بود، و این نیز از طول عمری که شما از آن تعجب نموده و آن را بعید دانید، مهم تر و بزرگ تر است. پس در ایـن جهت نیز جماعت حاضرین موافقت نموده و آن را قبول کردند. (ابن طاوس، 1375: 106)
غیبت
مفهوم غـیبت به معنای پنهانی بـودن هـویت فرستادۀ الهی برای تدبیر حفظ جان و فراهم شدن امکان ادای وظیفه و مأموریت در بسیاری از قصص قرآن قابل بازشناسی است. ابراهیم، یوسف، ذوالقرنین، خضر، موسی و عیسی (ع) همگی در دوره ای از زندگانی، از قوم خود غایب بوده اند. تـدبّر در داستان غیبت هریک از آنان، از حقایق بسیاری دربارۀ غیبت امام مهدی (عج) پرده برمی دارد؛ حقایقی چون مفهوم غیبت، عامل غیبت، محل غیبت، وظیفۀ امام غایب، وظیفۀ منتظران و شرایط ظهور.
غیبت ابراهیم (ع)
در روایات، برای ابـراهیم (ع) دو غـیبت ذکر شده است (صدوق، 1395: ج1، 138) که آیات قرآن نیز آن را تأیید می کنند؛ یکی در دوران کودکی و دیگری پس از کناره جویی از مشرکان قومش که در قرآن با واژگان هجرت (عنکبوت: 26) و اعتزال (مریم: 48) از آن یاد شده است. بنابر آیات قـرآن، ابـراهیم (ع) در دوران کودکی و نوجوانی با ستاره پرستان، ماه پرستان و خورشیدپرستان همراه شد تا با آنان احتجاج کند (انعام: 76 - 80) و این نشان می دهد که نبوت او هنوز آشکار نشده بود و هویت او به عنوان فرستادۀ الهی شـناخته نـبود؛ زیرا اگر نبوت او آشکار شده بود نمی توانست همراه آنان اظهار به پرستش کرات آسمانی کند. همان طور که در غیبت موسی و یوسف (ع) خواهیم دید، غیبت به معنای پنهان بودن هـویت و شـخصیت اسـت. در سرگذشت ابراهیم (ع) نیز کاهنان، بـه نـمرود از آمـدن کسی که سلطنت او را تهدید می کند خبر داده بودند، اما هویت او را نمی شناختند. یعنی ابراهیم (ع) در آغاز زندگی خود، از ترس نمرود به شکل پنهان زنـدگی مـی کرد. دانـشمندان علم حدیث و تاریخ بر این مطلب اجماع دارنـد و آیـات قرآن نیز آن را تأیید می کنند (طباطبایی، 1417: ج7، 208 ).
ابراهیم (ع) در قرآن نبوتش را با دعوت آزر به خداپرستی و دوری از بت پرستی آغاز می کند و سپس به گـفت وگو بـا قـومش می پردازد و آنان را از بت پرستی بازمی دارد. آن گاه ماجرای شکستن بت ها و تصمیم نـمرود به سوزاندن ابراهیم (ع) و نجات او از آتش، همه در دوران نبوت آشکار ابراهیم (ع) روی می دهد (انبیاء: 51 - 70). اما پس از این ماجرا ابراهیم از قومش بـرائت جـسته و کـناره می گیرد و به همراه لوط به سرزمین پربرکت شام (آلوسی، 1415: ج8، 419؛ قمی مشهدی، 1368: ج8، 230) هـجرت مـی کند (انبیاء: 71). این غیبت دوم ابراهیم (ع) است. در این دوران خداوند اسحاق و یعقوب را به او می بخشد (مریم: 48 - 49). غیبت های دوگانۀ ابراهیم (ع) نـشانه و آیـتی بـرای غیبت های دوگانۀ امام مهدی (عج) است که اولی در آغاز زندگی و دوران کودکی و دومی پس از اعلام مـأموریت و بـرای حـفظ جان صورت می گیرد.
غیبت ذوالقرنین (ع)
ذوا القرنین پادشاهی است که در قرآن دربارۀ او و سفرها و کارهایش مـطالبی نـقل شـده است. در روایات، داستان او را مثلی برای امامان و جایگاه الهی آنان دانسته اند (کلینی، 1362: ج1، 268 - 398). در برخی روایات نـیز سـفرهای او را نمونه و مثلی برای غیبت امام مهدی (عج) برشمرده اند. در روایتی از امام حسن عسکری (ع) آمده اسـت:
مـثل او در ایـن امّت مثل خضر و ذوالقرنین است؛ او غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچ کس در آن نجات نمی یابد، مـگر کـسی که خدای تعالی او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجیل فرج مـوفّق سـازد... . پرسـیدم: آن سنّتی که از خضر و ذوالقرنین دارد چیست؟ فرمود: ای احمد، غیبت طولانی. گفتم: ای فرزند رسول خدا، آیا غیبت او بـه طـول خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند چنین است تا به غایتی که بـیشتر مـعتقدان بـه او بازگردند و باقی نماند مگر کسی که خدای تعالی عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نـگاشته و بـا روحـی از جانب خود مؤیّد کرده باشد. (صدوق، 1395: ج2، 384)
مفسران دربارۀ این که ذی القرنین که بـوده و سـفرهای سه گانۀ او در قرآن به کجا بوده و سدّی که او ساخته در کجا قرار داشته، نظریات و احتمالات بسیاری مطرح کـرده اند کـه علّامه طباطبایی در تفسیر المیزان به بیان این نظریات و نقد آن ها پرداخته و روشـن کـرده که هریک از آن ها اشکالات و ناسازگاری هایی با آیـات سـورۀ کـهف در این باره دارد، اگرچه در این میان یکی از وجوه را بـه عـنوان مناسب ترین نظر معرفی می کند (طباطبایی، 1417: ج13، 378- 398).
اما عالم سبیط النیلی، از این آیات تفسیری جـدید ارائه داده کـه با آیات و روایات و قرائن عـلمی سـازگار است. بـنابر ایـن تـفسیر _ که دلایل آن در «الطور المهدوی» به تـفصیل بـیان شده است _ سفر ذواالقرنین سفری فضایی، به سیارۀ عطارد و زهره است؛ زیـرا:
1- واژۀ «عـین» دربارۀ کرات آسمانی نیز به کـار می رود و «عین حمئه» و بـنا بـر قرائت دیگر «حامیه» به سـیاره ای پرحـرارت اشاره دارد.
2- لفظ «سبب» در همۀ موارد قرآنی برای سفر به فضا به کار مـی رود.
3- تـطابق شرایطی که آیات بدان اشـاره دارد بـا وضـعیت این سیارات نـسبت بـه زمین و دلایل فراوان دیـگر کـه همگی با قرائن و شواهد فراوان علمی و روایی تأیید شده است. سدّ او در قطب شمال در نـقطۀ خـاصی از میدان مغناطیسی زمین قرار دارد که در قـرآن بـه میان دو صـدف تـشبیه شـده است و به دلیل اخـتلال مغناطیسی که با این سدّ ساخته شده از قطعات آهن و مس در آن نقطه ایجاد شده، ورود یأجوج و مـأجوج کـه انسان های فضایی هستند (کلینی، 1362: ج8، 220)، به زمـین غـیرممکن مـی گردد (نـیلی، 1430: 50 - 55). شـکستن این سدّ و هـجوم یـأجوج و مأجوج نیز از نشانه های ظهور امام و علامت آغاز رجعت هاست (انبیاء: 95 - 97؛ کهف: 98 ).
از طرفی آیات قرآن و روایات دلالت دارد بر ایـن که عـوالم مـتعددند (نیلی، 1430: 25 - 34 ) و رسالت رسول خاتم (ص) جنبۀ جهانی داشـته و در هـمۀ عـوالم اثـرگذار بـوده اسـت (همو: 36 - 38). همچنین در روایات به سفرهای امام مهدی (عج) به فضا با کاربرد الفاظ قرآنی «یرقی فی اسباب السماوات» اشاره شده است (مجلسی، 1362: ج52، 321). در این صورت، این احتمال تقویت مـی شود که امام مهدی (عج) در دوران غیبت و دوران ظهور سفرهایی فضایی دارند و مأموریت ایشان نیز چون رسول الله (ص) مأموریتی جهانی و در همۀ عوالم است؛ زیرا سرگذشت ذی القرنین مَثَل و نمونه ای برای امام مهدی (عج) است.
غیبت یوسف (ع) بـرگرفته از: سـند، 1432: فصل الظاهرة الثانیة
خداوند در آغاز سورۀ یوسف، سرگذشت یوسف و برادارانش را آیت ها و نشانه هایی برای جویندگان حقیقت می خواند. در روایات اهل بیت (ع) نیز غیبت یوسف (ع) نشانه ای برای غیبت امام مهدی (عج) و داستان یوسف درسـی بـرای منتظران او خوانده شده است (صدوق، 1395: ج1، 144). با تدبّر در آیات این سوره، حقایقی دربارۀ غیبت امام مهدی (عج) کشف می گردد.
بشارت به تمکین و غلبه
سورۀ یـوسف، بـا بیان خواب یوسف (ع) آغاز مـی شود کـه به نوعی بشارت به پیروزی و غلبه و قدرت یافتن اوست (یوسف: 4)؛ از این رو یعقوب (ع) از او می خواهد خواب خود را با برادران در میان نگذارد تا مایۀ حسد، کینه ورزی، مـکر و کـید آنان نشود (یوسف: 5). در واقـع یـعقوب (ع) بنابر مقام نبوتش به او خبر فتح، غلبه و تمکین در زمین داد؛ بشارتی که برانگیزندۀ حسد و مکرورزی نزدیکان او خواهد بود، چه رسد به دشمنان او که اگر از این وعده باخبر می شدند، تمام نیروی خـود را بـرای جلوگیری از تحقق آن به کار می بستند. آن گاه خداوند از اجتباء یوسف (ع) سخن می گوید (یوسف: 6) و این همان مقام امام مهدی (عج) است که وارد شده خداوند به وسیلۀ او زمین را از عدل و داد پر می کند، پس از آن که از ظلم و ستم پر شـده اسـت. در واقع بـشارتی که در این جا به یوسف نبی داده شده، در آن جا به پیامبر خاتم محمد (ع) داده شده که هر قدر زمـان به درازا کشد، سرانجام این دین به دست مردی از فرزندان پیامبر (ص) کـه هـمان مهدی (عج) است، چیره خواهد شد (صدوق، 1395: ج1، 280؛ سیوطی، 1404: ج6، 58). آیات متعدد در قرآن بر این بشارت و وعده، یعنی غلبه و تمکین و ظـهور دیـن خدا در جهان دلالت دارد (مجادله: 21؛ توبه: 33؛ نور: 55). آن دسته از مفسران که درصدد تفسیری جز این بـرآمده اند، بـه خـطا رفته اند (دژآباد، 1391: 53) و این وعدۀ فراگیر، وعده ای صادق است که در زمان کنونی محقّق نشده (شازلی، 1412: ج6، 3514) و بـه نصّ روایات معتبر (سیوطی، 1404: ج3، 231؛ کورانی، 1428: ج7، 207) امام مهدی (عج) نیز چون یوسف( برای تحقق ایـن وعدۀ الهی در امت خـاتم، اجـتباء شده است.
آغاز غیبت در چاه
بنابر آیۀ 15 سورۀ یوسف، غیبت آن حضرت از دل چاه و در پی حسدورزی و توطئۀ برادرانش(یوسف: 9) آغاز می شود؛ غیبت او از خویشان و خاندانش و حتی از پدرش که از انبیای الهی بود و به مقام امامت نـایل شده بود (انبیاء: 73 ). بنابراین غیبت حجتی از حجج الهی نه تنها از عموم مردم، بلکه از خواص آنان، به دلیل خطری جدّی که او را تهدید می کند و برای حفظ و نگاهبانی از او صورت می گیرد. با این غیبت، نه از مـقام حـجت بودن فرود می آید و نه وعدۀ الهی بر یاری و پیروزی دین به دست او ناکارآمد می گردد. در این جا نیز شباهت هایی با غیبت امام مهدی (عج) دیده می شود؛ غیبت یوسف در چاه و غیبت امام مهدی (عج) در سـرداب غـیبت. چه قلم ها و زبان های بی قدری که سرداب غیبت را به استهزا می گیرند، مانند آن که کسی بپرسد چه ارتباطی میان غیبت یوسف از خانواده اش و اصلاح در زمین و تمکین او، و میان چاه هست؟ آیا یوسف پس از غیبتش هـمواره در چـاه ماند؟ خیر؛ حسدورزان برای رهایی از یوسف، او را به چاه انداختند و به این دلیل قرآن از آغاز غیبت او در چاه سخن می گوید؛ مانند آن چه دربارۀ امام مهدی (عج) رخ داد. در شهری که خانه پدر و جدّ او در آن قرار داشت، بـرای خـانه ها سـرداب هایی می ساختند تا خود را در خنکای آن از گـرمای تـابستان حـفظ کنند. مأموران نظام بنی عباس زمانی که باخبر شدند فرزند امام حسن عسکری _ که همان مهدی است _ در سرداب خانۀ پدر به سر مـی برد، سـرداب را بـستند تا امام را از بین ببرند؛ همانند برادران ظالم یـوسف (ع). هـمان گونه که خداوند نقشه و نیرنگ آنان را از کار انداخت، حیلۀ مأموران نظام عباسی را نیز نابود ساخت، به طوری که کور شـدند و بـر چـشمان آنان پرده افکند تا خروج امام مهدی (عج) را نبینند؛ مانند جـدّش رسول الله که بر دیدۀ قریش _ که نقشۀ قتل او را کشیده بودند _ پرده افکند و آن حضرت از میان آنان خارج شد و به مـدینه هـجرت کـرد. سپس تمکینی که خداوند وعده داده بود، به شکل تدریجی و به تـدبیر الهـی واقع می گردد تا در برابر نیرنگ حیله گران بهترین نیرنگ ها را به کار بندد، که او خیر الماکرین است و ایـن گونه بـه تـدبیر الهی، مسیر استخلاف صالحان در زمین و ظهور و غلبۀ دین و تحقق امر خداوند، بـاز مـی شود: (وَ اللهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون (؛ (یوسف: 21)
و خداوند بر کار خویش چیره و تـواناست و لیـکن بـیشتر مردم نمی دانند.
غیبت هویت
زمانی که از غیبت یوسف در چاه سخن می گوید، می فرماید:(فَلَمَّا ذَهـَبُوا بـِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لَا یـَشْعُرُونَ) (یـوسف: 15 ) پس چون او را بردند و همدل شدند که وی را در نهانگاه چاه نهند [چنین کردند] و ما به او وحی کـردیم کـه [روزی] آنان را از این کارشان آگاه می کنی، در حالی که آنان درنیابند. این جا التفات زیـبایی صـورت گـرفته، از: (وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِ) به یوسف نبی: (لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ(. گویا غیبتی که از چاه آغـاز مـی شود و از برادران و پدرش نهان خواهد شد، ناپدید شدن در زمین نیست، بلکه این غیبت و نـهانی نـسبت بـه احساس و شعور آنان رخ می دهد. غیبت وجودی و حضوری نیست، بلکه غیبت شعوری است؛ یعنی دیگران مـتوجه او نـمی شوند؛غـیبت هویت است، غیبت خفا و استتار است. از این رو با وصف (لَا یَشْعُرُونَ) از غیبت یـوسف سـخن می گوید که به غیبت مهدی (عج) شباهت دارد، همچنان که غیبت موسی (ع) را چنین وصف می کند (قصص: 9). بنابراین مفهوم قـرآنی غـیبت که در ظواهر آیات مربوط به امام مهدی (عج) تکرار شده، به معنای عـدم احـساس فرد غایب است، نه عدم وجود او. غـیبت اولیـای الهـی به معنای عدم معرفت ما به هـویت آنـان است نه دوری آنان از ساحت عالم، و نه دوری آنان از تدبیر امور؛ زیرا آنان حاضرند، ولیـ مـا متوجه هویت آنان نیستیم. سـرگذشت یـوسف (ع) نشانۀ آن اسـت کـه غـیبت و خفا با جریان یافتن قضای الهـی تـا فراهم آمدن شرایط ظهور موعودی که اصلاح در زمین به دست او بشارت داده شـده، مـنافات ندارد.
نقش خلافت الهی در دوران غیبت
پس از بیان اجمالی ایتاء عـلم و حـکمت به یوسف (ع) صحنه ای در برابر او قـرار مـی دهد که شایستگی وی برای این مقام را آشکار می سازد؛ مواجهۀ یوسف (ع) با پیشنهاد زلیخا و تـسلیم نـشدنش در برابر او و پناه بردن به خـدا و اشـاره بـه نعمت های او، یوسف را شـایستۀ عـلم و حکمت لدنّی کرد. آنگاه در داسـتان زندان و تأویل رؤیای دو زندانی، نشان داد که یوسف (ع) با استفاده از علم و حکمت لدنّی توانست از رویـدادهای آیـنده خبر دهد (یوسف: 36). این چنین مرحله بـه مـرحله، اسباب و مـقدمات ظـهور او فـراهم شد. در این صورت ولیّ موعود الهی در دوران غیبت، همچون سایر مردم زندگی می کند و حتّی امکان زندانی شدنش نیز هـست، بـا وجود آن که خداوند متعال وعدۀ پیـروزی او را داده اسـت؛ زیـرا نـه تنها بـا تدبیر الهی مـنافات نـدارد، بلکه او را وارد جریان پیوستۀ تدبیرهای الهی می سازد تا سرانجام امر الهی محقق شود. این نکات در زندگانی یـوسف (ع) نـشان مـی دهد که غیبت و پنهان بودن ولیّ الله با وجـود او در صـحنۀ حـیات و درگـیری او بـا جـریان های آن منافات ندارد. از این رو در سرگذشت یوسف (ع) می بینیم چگونه وقوع رویدادهای پی درپی شرایط تحقق امر خدا را فراهم می آورد. عزیز مصر خوابی می بیند و بشر از تأویل رؤیای او درمانده می شود. با ایـن رؤیا خبر از معضلات اقتصادی می رسد که به تدبیر الهی، گریبان بشر را در آن روز خواهد گرفت، به گونه ای که در تحلیل این رویداد، درمی ماند (یوسف: 44)، آن گاه تنها راه نجات از این بحران را موعود الهی مـی یابد. بـرنامه ای پانزده ساله از سوی یوسف (ع) ارائه می شود و نشان می دهد که حکومت بشری در مقابل دین و تشریع الهی صلاحیت ندارد و حکومت در تمام عرصه های سیاسی و نظامی و مدیریتی تنها به دست خداوند متعال است (یـوسف: 40). در ایـن صورت، توحید در حکومت در کنار توحید در تشریع قرار می گیرد و به تشریع از سوی خداوند متعال نباید بسنده کرد؛ زیرا مقام ربانیت در تدبیر کوتاهی نمی کند. تـدبیر تـنها از جنبۀ عالم طبیعی و قضا و قـدر نـیست، بلکه از جنبۀ تشریعی نیز هست و در درجۀ اول حکومت از آن خداست و به وسیلۀ اوامری است که بر اولیای خود نازل می گرداند.
یوسف در استدلال برای امامتش در تدبیر نـظام (یـوسف: 54 - 56 ) می گوید: (إِنِّی حَفِیظٌ)، امـانت داری کـامل که در حد عصمت است؛ یعنی عصمت عملی در عالی ترین درجه، «عَلِیمٌ » و علم یعنی عصمت علمی. همان ویژگی هایی که او را شایستۀ خلافت پروردگار در تدبیر امور بندگان می سازد. از آن جا که ولیّ الله و امام بر بـشر، خـلیفۀ خدا بر زمین، نقش حساسی در تدبیر امور مردم دارد و انجام این نقش نیازمند شناخت هویت او از سوی مردم نیست؛ امر آنان را تدبیر می کند و با آنان بده بستان دارد و در زندگی مردم و تحولات جامعه اثرگذار اسـت؛ درحـالی که او را مـی بینند و نمی شناسند. مانند برادران یوسف که او را دیدند و او و نظامی را که پایه گذاری کرده بود نشناختند. امام مهدی (عج) نیز این گـونه است، با آن که وظیفۀ خود را ادا می کند و دست بشر را گرفته او را از فرو افـتادن در گـرسنگی و مـرگ و بریده شدن نسل و مشکلات دیگر می رهاند، حضور او را انکار می کنند. اگرچه به سبب خطاهای بشر، گاه جامعۀ بـشری در تـندباد حوادث نامبارکی چون فساد، قتل و مفاسد نظام اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و خانوادگی قرار مـی گیرد، ولی آنگاه که خدا بنا بر حکمت خود اذن دهد، امام مهدی (عج) به ادای نقش خلافت الهی در تدبیر امـور بشر خواهد پرداخت و او را از هلاکتگاهی که به دست خود ایجاد کرده، نجات خواهد داد و آثـار حضور خود را نمایان خـواهد سـاخت و اهل بصیرت از آثار و نشانه های او عطر ظهورش را استشمام خواهند کرد و به نزدیکی آن پی خواهند برد. مانند اصلاحی که به دست یوسف (ع) در زمان غیبتش صورت گرفت که اصلاحی نسبی و در محدودۀ مصر بود، اما بـعد از ظهور وی و شناخته شدنش، دین توحید را در سراسر جوامع بشری حاکم ساخت. بنابراین تا ولیّ الهی در غیبت است، اصلاحات اجتماعی او نیز محدود و نسبی است و در حفظ نظام بشری به شکل محدود می پردازد.
غیبت های دوگـانۀ مـوسی (ع)
موسی (ع) نیز در فضایی متولد می شود که سران مستکبر جامعه از ترس وقوع وعدۀ پیامبران و تولد منجی بنی اسرائیل، نوزادان پسر را می کشتند و دختران را زنده نگاه می داشتند(قصص: 4). از این رو به سبب ترس از جان مـوسی (ع)، بـنابر تدبیر الهی به طور پنهان متولد شد و به الهام پروردگار، مادرش او را به نیل انداخت تا در حالی که هویتش پنهان است، در دامان فرعون بزرگ شود و جان او از شر فرعون ایمن گـردد (قـصص: 7-9). بدین سان غیبت نخست موسی (ع) که همانا عدم شعور و شناخت هویت اوست، آغاز می گردد و خداوند با عبارت (وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ) (قصص: 9) که در داستان غیبت یوسف نیز آمده بود، بر این مـفهوم تـأکید مـی ورزد. خداوند متعال، ولیّ خود را از راه اسـباب طـبیعی در کـنار گرفتن مهار قلوب انسان ها، از آسیب و گزند دشمنان محافظت می فرماید؛ زیرا مهار قلوب بندگان به دست اوست (انفال: 24 ). بنابراین با الهام بـه دل مـادر مـوسی برای انداختن کودکش به دریا و جاری کردن مـحبّت او در دل آسـیه _ همسر فرعون _ (طه: 39) راه را برای پاسداری از جان او و رشد و نموّ طبیعی وی _ در حالی که موسی را نمی شناسند و هویت او را درک نمی کنند _ فراهم می سازد.
ایـن هـمان مـعنای درست غیبت و همان سنتی است که دربارۀ امام مهدی (عج) نـیز جاری شده است. غیبت امام مهدی (عج) به این معنا نیست که در شرایطی ویژه و اعجازگونه به سر می برند و از حـیطۀ دنـیا و قـوانین حاکم بر آن خارج شده اند، بلکه ایشان نیز در میان ما و در این دنـیا زنـدگی می کنند و ما هویت آن حضرت را درک نمی کنیم. همانند یوسف (ع) که او نیز با پیشنهاد یکی از برادران از قتل نـجات یـافت و بـه چاه افکنده شد، آن گاه محبتش را بر دل عزیز مصر انداخت تا پیشنهاد فـرزندخواندگی وی را مـطرح سازد (یوسف: 21). همچنین خداوند متعال دوران غیبت موسی (ع) را همانند یوسف( دوران رشد او و رسیدن به مـقام دریـافت حـکمت لدنّی قرار می دهد (قصص: 14). همین نعمت حکمت لدنّی (قصص: 17) سبب خروج او از کاخ فرعون و قـرار گـرفتن در صحنۀ درگیری مرد قبطی و مردی از بنی اسرائیل شد (قمی، 1367: ج2، 137). موسی (ع) در این صحنه که از سـوی خـداوند مـتعال طراحی شده بود، بر اساس حکمت، میان آن دو داوری کرد و سیلی موسی (ع) به مرد قـبطی مـرگ او را رقم زد (قصص: 15) و ترس از پیگرد فرعونیان زمینه ساز غیبت دوم و پنهانی بیشتر او شد (بحرانی، 1416: ج4، 261 ) و مـوسی (ع) بـه مـدین مهاجرت کرد (قصص: 21). آن گاه در مدین با یکی دیگر از اولیای الهی، یعنی شعیب (ع) آشنا می شود و در آنجا بـه زندگی عادی و تشکیل خانواده می پردازد (قصص: 22 - 28 ) موسی (ع) نیز مانند امام مهدی (عج) دو غـیبت دارد و سـرگذشت مـوسی (ع) نشانۀ آن است که امام مهدی (عج) نیز در دوران غیبت به زندگی عادی خود می پردازند و همچنین در این دوران بـا شـبکۀ اولیـای الهی ارتباط دارند.
استخلاف صالحان دوران
چنان که گفته شد، استخلاف یعنی حـیات بـخشیدن به انسان ها در زمین به منظور رسیدن به مقام خلافت پروردگار و بهره مند ساختن آنان از هدایت فطری (حـجر: 29)، آنگاه آزمودن آن ها با ابتلائات گوناگون تا به شایستگی برای این مقام نـایل گـردند (یونس: 14 و 73؛ انعام: 165) و هدایت بیشتر انسان ها توسط فـرستادگان الهـی و فـرصت دادن به آن ها تا در ابتلائات در صورت انتخاب راه درسـت، صـلاح خود را آشکار سازند و در صورت انتخاب نادرست از گروه صالحان خارج و به ناپاکان بپیوندند و کـینه و ضـغن درون (محمد: 29) خود را آشکار سازند (آل عـمران: 178- 179و 141 و 154). پس از سـنت ابتلا، سـنت عـذاب نـاپاکان (یونس: 102) و
مشرق موعود » بهار 1392، سال هفتم- شماره 25 (صفحه 99)
نجات پاکان و صالحان (یونس: 103) یـعنی شـایستگان مقام خلافت جاری می گردد. این گونه حلقۀ نخست این چرخه پایان می یابد و بـا آزمـون و ابتلای نجات یافتگان و فرزندان آنان حلقۀ بـعد آغاز می گردد (طباطبایی، 1417: ج15، 151) و ایـن چـرخۀ غربالگری به حرکت خود در طـول تـاریخ ادامه می دهد تا در آخرین حلقه و در دوران امام مهدی (عج) صفوه و برگزیدۀ آدمیان در طول تاریخ پدیـد آیـند و هدف خلافت الهی در زمین را مـحقق سـازند (نـور: 55؛ همو).
بنابراین مـطالعۀ سـنّت استخلاف در میان اقوام پیـشین بـه عنوان مثل و آیتی برای دوران امام مهدی (عج) ما را با عناصر و قواعد استخلاف که در دوران آن حضرت نـیز جـریان خواهد یافت، آشنا می سازد.
فتنه ها و ابـتلائات دوران
خداوند مـتعال قـرار دادن سـختی هایی چون ترس، گرسنگی و قـحطی، بیماری و... را در زندگانی مردم سنّت قطعی خود و آن را مایۀ ابتلای آنان می داند (بقره: 155)؛ یعنی آزمایش آنان بـه گـونه ای که در صورت رستگاری در آن رشد یابند و در صـورت شـکست، سـقوط کـنند، پس در نـتیجۀ ابتلا دچار تـغییر حـالت و دگرگونی می شوند (همو: ج20، 121). از این رو بسیاری از امّت ها از جمله بنی اسرائیل، پیش از آمدن منجی و موعود و در آستانۀ ظهور او، تحت فـشار ظـلم و سـتم جباران زمان به سر می برده اند (قصص: 4) و بـا آمـدن مـنجی ایـن فـشارها افـزایش می یافته است (اعراف: 129) تا سختی ها با افزایش خشوع و تضرّع در دل های آماده، زمینۀ هدایت و رشد آنان را فراهم آورد (انعام: 42).
سنّت قطعی ابتلا در میان امّت خاتم نیز جریان یافته و بـا نزدیک شدن به ظهور امام مهدی (عج) و در آستانۀ آن شدّت می یابد (کورانی، 1428: ج7، 57) تا به بیان روایات مؤمنان غربال شوند (نعمانی، بی تا: 207). پس آزمایش های امت های پیشین نمونه ای از آزمایش ها و ابتلائات دوران غیبت است. از این رو قـرآن آن را آیـت ساخته است؛ مانند فتنۀ توفان نوح (مؤمنون: 30) که کافران انذار نوح نسبت به طوفان را باور نداشتند.
مثال دیگر این که در روایات آمده است اصحاب امام مهدی (عج) به مانند نهری کـه اصـحاب طالوت بدان آزموده شدند، آزمایش می شوند (کورانی، 1428: ج7، 68) و قرآن نیز سرگذشت طالوت را برای مسلمانان آیت خوانده است (بقره: 247 - 252). آزمایش بنی اسرائیل در زمان عیسی (ع) به تـولد و قـتل او و اختلاف آنان در این باره نیز آیـتی بـرای مسلمانان است (مؤمنون: 50) که دربارۀ تولد امام مهدی (عج) و فرضیۀ کشته شدن ایشان اختلاف می ورزند (صدوق، 1395: ج1، 322).
عذاب و نابودی بدان دوران
همۀ پیامبران، امّت خود را نسبت بـه دو عـذاب هشدار می دادند؛ عذابی در دنـیا کـه دامن کافران را می گیرد و آنان را نابود می کند و عذاب آخرت که زندگی ابدی آنان را رقم می زند. اقوام نوح، صالح، هود، لوط، شعیب و فرعونیان در زمان موسی( به عذاب استیصال در دنیا گرفتار شدند (شـعراء: 10 - 191)؛ امـّا کافران امّت آخرین _ که شامل بازماندگان بنی اسرائیل پس از نابودی فرعونیان در زمان موسی( و پس از موسی در زمان عیسی (ع) و همۀ مخاطبان دعوت پیامبر خاتم محمد (ص) هستند (طباطبایی، 1417: ج20، 152؛ قمی مشهدی، 1368: ج14، 84 )، با وجود هشدار پیامبر اسلام نـسبت بـه عذاب اسـتیصال در دنیا (طباطبایی، 1417: ج10، 156) هنوز بدان گرفتار نیامده اند (مرسلات: 16 - 17؛ شاذلی، 1412: ج4، 1859)؛ زیرا خداوند متعال در قرآن از استعجال کافران امت خاتم نـسبت به آن (یونس:50؛ شوری: 18؛ شعراء: 204 ) و تأخیر این عذاب تا آمدن امت مـعدوده سـخن مـی گوید (هود: 8 و 104) و زمان تحقق این وعده را نامعلوم (زخرف: 66؛ کورانی، 1428: ج7، 563) و وقوع آن را قطعی می داند (حج: 47). امّت معدوده بنابر روایات شـیعه، یـاران امام مهدی (عج) هستند که عذاب را بر کافران امت خاتم جاری می کنند (همو: 249). دانـشمندان اهـل سنت نـیز در تفسیر این آیه بدین روایات استناد جسته اند (آلوسی، 1415: ج6، 215). در آیات قرآن قرائن بسیاری مویّد این روایـات است (نیلی، 1430: 86؛ روحانی مشهدی، 1392: 100) که ارائۀ آن در این مختصر ممکن نیست. از این روست که در سورۀ شـعراء و دیگر سوره ها، پس از بیان سـرگذشت و عـاقبت کافران اقوام پیشین، آن را آیتی برای مسلمانان می خواند (شعراء: 67، 103، 121، 139، 158، 174، 190) تا با ایمان به این آیت ها، یوم الله عذاب کافران امّت خاتم در دوران امام مهدی (عج) را متذکّر شوند (ابراهیم: 5).
یاری و نجات خوبان دوران و ورود به سرزمین سـلامت و برکت
یاری نیکان، مؤمنان و صالحان اقوام و نجات آنان که از فتنه ها و ابتلائات الهی سربلند و پیروز بیرون آمده اند، از سوی خداوند، قاعده ای حتمی در استخلاف است (یونس: 103؛ یوسف: 110؛ انبیاء: 9) که اجرای این قاعده را در میان قـوم نـوح (اعراف: 64؛ یونس: 73؛ انبیاء: 76)، هود (اعراف: 72؛ هود: 58)، لوط (اعراف: 83؛ حجر: 59؛ انبیاء: 74)، صالح (هود: 66)، شعیب (هود: 94؛ نمل: 53)، بنی اسرائیل (بقره: 50؛ دخان: 30 ) می خوانیم. پس از نجات صالحان از عذاب استیصال و نابودی همۀ بدان، جامعۀ صالحان در زمین تشکیل مـی شود؛ در فـضایی بهشت گونه که سلامت و امنیت و عدالت برقرار و برکات از آسمان و زمین بر آنان ریزان است (اعراف: 96). این فضا در سرگذشت نوح( با سلامت و برکت (هود: 48) توصیف می شود؛ در سرگذشت ابراهیم و لوط (ع) به سـرزمین پربـرکت (انبیاء: 71) تعبیر می گردد و در سرگذشت بنی اسرائیل در زمان موسی (ع) سخن از فراگیری برکت در کل زمین و مشارق و مغارب عالم برای صالحان و خلیفگان می رود (اعراف: 137). بنابراین سرگذشت صالحان امت پیامبران پیشین آیت و نشانه ای بـرای صـالحان و نـجات یافتگان در دوران امام مهدی (عج) است؛ چـرا کـه خـداوند وعدۀ فتح، غلبه و نصرت رسول خاتم (ص) و جهان گیر شدن دین او را داده است (نصر: 1 - 3) و تحقق این وعده، با ظهور امام مهدی (عج) واقع خـواهد شـد و هـر تفسیری جز این _ که توسط برخی مفسران ارائه شـده _ قـابل نقد، مخدوش و ناسازگار با قرائن روشن قرآنی و روایی است (نیلی، 1430: 97 - 111 ). بهشت آدم (ع) نیز در حلقۀ نخستِ استخلاف، آیت و نشانۀ آن اسـت کـه خـلیفۀ خدا شایستۀ زندگی در چنین شرایطی است و خدا روزی او را تکفّل نموده و بـار رنج در طلب روزی را از او برداشته است (ذاریات: 56). از این رو سرزمینی که نجات یافتگان بنی اسرائیل در آن به سر می برند را تنها در سه سوره ای که از بـهشت آدم (ع) در آنـ سـخن رفته و با همان واژگانی که بهشت آدم را وصف کرده، توصیف می کند(بـقره، اعـراف، طه).
اگرچه در حلقه های پیشین استخلاف، بهشت صالحان پایدار نمی مانَد و با خروج آنان یا فرزندانشان از صفت صـلاح، هـبوط از فـضای بهشت گونه رخ می دهد (بقره: 38 - 61)، ولی در دوران استخلاف امام مهدی (عج) و یاورانشان، به عنوان آخرین حلقۀ ایـن زنـجیره کـه تمام کنندۀ آن است، بهشتی پایدار درمحدودۀ کل آسمان ها و زمین در عالم ایجاد می گردد (آل عـمران: 133) کـه تـا قیامت پابرجا خواهد بود (هود: 108) و صالحان و منتخبان تاریخ بشر که تعلیم و تزکیۀ آنان بـه وسـیلۀ امام مهدی (عج) کامل می گردد (بقره: 129)، هرگز سقوط و هبوط نخواهند داشت (مجلسی، 1362: ج53، 34). سخن تـفصیلی در مـوضوع بـهشت ظهور و معرّفی آیات آن در قرآن و بررسی نظر مفسران نیازمند بحثی مستقل است و در این نوشتار بـه مـناسبت موضوع آن، ناچار به اشاره ای بسنده شد.
نتیجه
آیات بسیاری در قرآن دارای پیام هایی دربارۀ امـام مهدی (عج) و آیـنده جهان هستند. آیاتی از قرآن که به صراحت دربارۀ آیندۀ حیات بشر در زمین سخن می گویند، بـه گـواهی روایات معتبر فریقین به دوران ظهور امام مهدی (عج) اشاره دارد. خداوند متعال ویژگی های امـام مهدی (عج) و جـایگاه ایشان را گاه در قرآن، با تمثیل به برخی پدیده های طبیعی بیان فرموده که با تبیین پیـامبر و اهـل بیت (ع) بـه عنوان مفسّران حقیقی قرآن می توان از این آیات بهره برد. مَثَل آب گوارا بـرای عـلم امام و تشنگی جان انسان ها در دوران غیبت که در سورۀ ملک آمده، از این دست به شمار می رود. بنابر دلایـل مـتعدّد قرآنی و روایی، بسیاری از پیام های قرآن دربارۀ مهدویت در آیات قصص قرآن قرار دارد کـه از سـرگذشت پیامبران و اقوام پیشین سخن گفته است؛ سـه دلیـل زیـر از اهمّ این دلایل اند:
یکم- داستان آنان نـمونه و نـشانه ای برای تبلور سنّت های پایدار الهی در زندگی بشر است؛ سنّت هایی که در همۀ زمان ها جـریان داشـته، در آینده نیز جاری خواهد بـود. از ایـن رو خداوند داسـتان آنـان را دربـر دارندۀ جزئیات همۀ مسائل و آیت و مـَثَلی بـرای حق جویان خوانده است.
دوم- در آیات و روایات بر شباهت سیرۀ پیشینیان و پسینیان تأکید شـده اسـت؛ بنابراین با مطالعۀ سرگذشت گذشتگان مـی توان با رویدادهای آخرالزمان آشـنا شـد. همچنین در روایات شباهت هایی میان امـام مهدی (عج) و پیامبران ذکر شده است.
سوم- از زندگی پیامبران اولوالعزم به عنوان کسانی که بـر یـاوری امام مهدی (عج) عزم کرده اند، مـی توان درس مـهدویت و انـتظار آموخت.
بازشناسی بـرخی مـسائل در سیرۀ امام مهدی (عج) بـا تـدبّر در آیات قصص قرآن ممکن است؛ زیرا شباهت های بسیاری در این مسائل میان امام مهدی (عج) و پیـامبران الهـی وجود دارد. مسائلی چون پنهان بودن ولادت، غـیبت های دوگـانه، طول عـمر، مـقام خـلافت، برخورداری از حکمت و. ...
منابع
_ قـرآن مجید، ترجمه: گرمارودی، تهران، انتشارات قدیانی، چاپ دوم، 1384ش.
_ ابن طاوس، علی بن موسی، کشف المحجة لثمرة المـهجة، قـم، بوستان کتاب، چاپ دوم، 1375ش.
_ ابن کثیر دمشقی، اسـماعیل بـن عـمرو، تـفسیر القـرآن العظیم، بیروت، دارالکـتب العـلمیه _ منشورات محمد علی بیضون، چاپ اول، 1419ق.
_ اکبرنژاد، مهدی، «نقد دیدگاه ابن خلدون دربارۀ احادیث مهدویت»، فصل نامۀ قبسات، ش33، تـهران، پایـیز 1383 ش.
_ آلوسـی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العـظیم، بـیروت، دارالکـتب العـلمیة، چـاپ اول، 1415ق.
_ بـحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، چاپ اول، 1416ق.
_ __________________، المحجة فی ما نزل فی القائم الحجة، ترجمه: سید مهدی حائری قزوینی، تهران، نشر آفاق، چاپ شـشم، 1386ش.
_ تاجری نسب، غلامحسین، فرجام شناسی حیات بشر، تهران، مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ اول، 1387ش.
_ دژآباد، حامد، «بررسی ادلۀ اهل سنت دربارۀ آیۀ استخلاف و ارتباط آن با عصر ظهور»، فصل نامۀ علمی _ پژوهشی مشرق موعود، ش22، قم، مؤسسۀ آیـنده روشـن، تابستان 1391ش.
_ ذوالفقارزاده، محمدمهدی، درآمدی بر مدیریت صالحین، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق(، چاپ دوم، 1389ش.
_ روحانی مشهدی، فرزانه، «امام مهدی (عج) در قرآن و روایات با تأکید بر بازخوانی سیرۀ انبیاء» (پایان نامه)، تهران، دانـشگاه تـهران، 1392ش.
_ سند، محمد، الامام المهدی و الظواهر القرآنیة، نجف، مرکز الدراسات التخصصیة فی الامام المهدی (عج)، چاپ اول، 1432ق.
_ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، بی نا، 1404ق.
_ شـاذلی، سـید بن قطب بن ابراهیم، فـی ظـلال القرآن، بیروت _ قاهره، دارالشروق، چاپ هفدهم، 1412ق.
_ صافی گلپایگانی، لطف الله، اصالت مهدویت، قم، انتشارات مسجد جمکران، 1400 ق.
_ ________________________، منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، قم، نشر کـوثر، چـاپ سوم، 1430 ق.
_ صدوق، محمد بـن عـلی بن بابویه، الأمالی، بیروت، نشر اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق.
_ _______________________________، کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، قم، دارالحدیث، چاپ اول، 1380ش.
_ _______________________________، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1395ق.
_ طباطبایی، سید محمدحسین، المـیزان فـی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین، چاپ پنجم، 1417ق.
_ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
_ عروسی حویزی،عبد علی بن جمعه، نـور الثـقلین، قم، انـتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415 ق.
_ قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارتـ ارشاد اسلامی، چاپ اول، 1368 ش.
_ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، قم، دارالکـتاب، چـاپ چـهارم، 1367 ش.
_ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ دوم، 1362ش.
_ کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی، قم، مـوسسة المـعارف الاسلامیة، چاپ دوم، 1428 ق.
_ مجتهد شبستری، «محمد، مدخل "آخرالزمان"» در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج1، تهران، مرکز دایـرة المـعارف بـزرگ اسلامی، 1367ش.
_ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار لدرر اخبار الائمة الاطهار، تهران، انتشارات اسلامیه، 1362ش.
_ مکارم شیرازی، ناصر، تـفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1374ش.
_ قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تـحقیق: محمّد فؤاد عبدالباقی، قـاهره، دارالحـدیث، چاپ اول، 1412ق.
_ نعمانی، محمّد بن ابراهیم، الغیبة، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، مکتبة الصدوق، بی تا.
_ نیلی، عالم سبیط، الطور المهدوی، بیروت، دار المحجة البیضاء، چاپ چهارم،1430ق.
مشرق موعود » بهار 1392، سال هفتم- شماره 25 (صفحه 104)