ملال چیست؟
طبق گفته برنارد گرانر کسالت و ملال درک عذابآور و غمگینکننده جو حاکم بین دو نفر است، طوری که ثانیهها به نظر پایانناپذیر میرسند .«مونا دختر 25 سالهای که یک سال از زندگی مشترکش میگذرد. میگوید: یک شب با همسرم در حال خوردن شام بودیم که ناگهان حس کردم که زندگی ما هم مثل بسیاری از زوجهای دیگر دچار یکنواختی و ملال شده است و دیگر خبری از آن شور و هیجان اوایل زندگی نبود. من سرد شده بودم و او بیرمق و گرفته. هیچ چیز برای گفتن به همدیگر نداشتیم و چیزی بین ما گمشده بود».
همانطوری که ملاحظه میکنید هیچ چیز واقعی که عیناً قابل لمس باشد در صحبتهای مونا مشاهده نمیشود. به عبارتی دیگر احساس کسالت هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد و تنها زاده فکر شما میباشد. در اثر ملال، ذوق و قریحه زندگی و متفاوت بودن را از دست میدهیم بدون این که حتی بخواهیم با آنها درگیر شده و حلشان کنیم. زمانی که این حالت ایجاد میشود دو نفر تنها در کنار هم هستند و هیچ حس عمیقی بین آنها وجود ندارد یا آنها اصلا ذوق همراه بودن و مشترک بودن را احساس نمیکنند و در خلأ سقوط کردهاند.
نگران نباشید
کسالت و ملال نیز از مواردی است که برای همه در دوره یا دورههایی از زندگی اتفاق میافتد و نباید آن را یک نوع بیماری تلقی کرد. اشتباهی که اکثرا در این زمینه رخ میدهد این است که افراد بیحوصلگیها و ناراحتیهای موقعیتی خود را نیز کسالت به حساب میآورند. به عنوان مثال خُلق اکثر افراد در یک هوای ابری گرفته است ولی نمیتوان آن را دلیلی برای کسالت به شمار آورد. چون این حالت تنها بر اثر هوای ابری بوده و پس از آن برطرف میشود.
همه زوجها گاهی اوقات احساس فقدان و خلأ میکنند. مسئلهای که حائز اهمیت است این است که نباید آن را دلیلی برای بیصلاحیتی خود و یا ناکامی دیگری دانست بلکه میبایست برای برونرفت از این بحران بدون متهم کردن یکدیگر چارهای اندیشید و یا به جای این که صورت مسئله را پاک کنیم، به حل و فصل آن بپردازیم.
اشتباه بزرگ
خطایی که پس از وقوع حس ملالت در بیشتر زوجهای به خصوص جوان دیده میشود این است که همدیگر را متهم میکنند و این میتواند اثرات بسیار بدی داشته باشد و زندگی را تبدیل به جهنم کند. رضا 28 ساله که سه سال از ازدواجش میگذرد این روزها چندان از زندگیاش راضی نیست. او میگوید: «یک روز که با همسرم در خانه نشسته بودیم به خودم جرأت دادم که از او بپرسم به چه دلیل این اواخر ساکت و کمحرف شده است .«او در حالی که تردید داشت جواب داد کمی کسل و ملول شده است. رضا میگوید: »از آن به بعد بسیار ناراحت و گرفته شدم و فکرم مشغول آن شد طوری که هر لحظه منتظر اتفاق بدی در زندگیام بودم.«
این حس که خود را مسئول و متهم بدانیم باعث میشود که از درون آشفته شویم و نتوانیم تصمیم درستی اتخاذ کنیم. و فشاری که این فکر غلط روی روان فرد میآورد موجب آشفتگی، عدم رضایت از زندگی و در نهایت احساس بیارزشی او در زندگی میشود.
چه باید کرد؟
زمانی که زبان و تکلم بهانهای برای ایجاد ارتباط بین دو نفر است و هماهنگیها و تفاهمات شروع به تولد دوباره میکنند مطمئناً هنوز عشق جریان دارد. وقتی کسالت وارد جریان زندگی میشود، خود را به اجبار دوستنداشتنیتر و غیرقابل تحملتر از آنچه واقعیت است تصور میکنیم. کسی که خود را فراموش کرده و دچار احساس خلأ است نیازمند یک چارهاندیشی درست و منطقی برای رها شدن از این خلأ میباشد. او برای رها شدن از این حس میباید حصار و دیوار سکوت و خاموشی را شکسته و دروازههای گفتوگو را به روی خود بگشاید.
به عبارتی دیگر برای خارج شدن از این حالت انتخابی نداریم جز آن که راجع به آن گفتوگو کنیم. زمانی که با طرف مقابل صحبت نمیکنیم همه چیز بدون آن که روال طبیعی و منطقی خود را سیر کند به پایان میرسد زیرا آنچه ما را همیشه به سرمنزل مقصود میرساند کلام و گفتوگو است. پاتریک لامبون میگوید: «سعی کنید در این لحظات بهانهای را برای ایجاد ارتباط و گفتوگو با هم، پیدا کنید. به عنوان مثال با هم فیلم ببینید، از یک نقاشی صحبت کنید و یا هر چیزی که مورد علاقه شما است آغازگر خوبی برای گفتوگو باشید. گاهی کسالت به لطف پرداختن به همین فعالیتهای مورد علاقه و ارتباط درست با محیط خارج و بهره بردن از آن فرصت بروز پیدا نمیکند.
سخن آخر
در پایان میتوان گفت چون کسالت و احساس ملال، برای همه رخ میدهد، نباید از آن هراسید، در آن گم شد و تصمیم عجولانهای گرفت. نباید همدیگر را برای حالت پیش آمده مقصر دانست بلکه میبایست با کمک گرفتن از یک روانشناس خبره و پشتکار خود با آن مقابله کرد. گفتوگو و پرداختن به علایق مشترک راهکار مؤثری است که اکثر روانشناسان برای پرهیز از افتادن در مسیر یکنواختی توصیه میکنند.