دروزیها از فرقه هایى محسوب مى شوند که به دلیل پنهانکارى هاى تاریخى شان، در هاله اى از ابهامات و احیاناً اتهامات گرفتار آمده اند. از این رو، نگاهى به باورهاى دینى آنان از منظر و زبان یکى از عالمان بزرگشان مى تواند در خور اهمیت باشد; هر چند که همواره به هر فرقه و آیینى ـ به ویژه از لحاظ نقش و کارکرد تاریخى و اجتماعى و ویژگیهاى آمارى ـ باید نگاهى از بیرون داشت. این فرقه و این نوشته نیز از این جهت مستثنا نیست. با سپاس از جناب شیخ مرسل نصر و نیز جناب آقاى محمدرضا وصفى از رایزنى جمهورى اسلامى ایران در بیروت، که این مقاله را تهیه و ارسال کردند، ترجمه کامل مقاله شیخ مرسل نصر را تقدیم مى نماییم.
دروزیهاى موحّد، از پیروان مکتب توحیدى اى هستند که پس از رحلت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به زعامت امام على(علیه السّلام) و با مشارکت سلمان فارسى، ابوذر غفارى و مقداد بن اسود(رضى ا... عنهم) شکل گرفت. باور این سه صحابى بزرگ این بود که هم کتاب خدا و فرموده هاى پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ مبنى بر اینکه امام على(علیه السّلام) جانشین پیامبر و داراى منزلت هارون نسبت به موسى و شمعون نسبت به عیسى است ـ و هم اشارتهاى ادیان گذشته، گواه منزلت والاى امام على(علیه السّلام) است.
موحّدان همراه با دیگر شیعیان امام على(علیه السّلام) در ولایت اهل بیت(علیهم السلام) باقى ماندند و با هم براى به کرسى نشاندن حقیقت و بازگرداندن حق به صاحبان اصلى اش و براى پیروزى ولایت حقه آل البیت(علیهم السلام) مبارزه کردند و در این راه، کشتارهاى هولناکى دامنگیر اینان شد.
در هر حال، پیوستگى میان یاران اهل بیت و پیروان این مکتب توحیدى، تا زمان وفات امام جعفر صادق(علیه السّلام) به سال 148 هـ . ادامه یافت. پس از وفات امام جعفر صادق(علیه السّلام) گروهى به ولایت اسماعیل، فرزند ایشان، اذعان کردند و به نام «اسماعیلیه» معروف شدند و گروهى دیگر فرزند دیگر ایشان، حضرت موسى کاظم(علیه السّلام) را امام خود قرار دارند.
اسماعیلیان و از جمله موّحدان، تا زمان امام «حاکم بامرالله» نسبت به ذریه اسماعیل وفادار ماندند; امّا موحدان دروز بر «حاکم بامرالله» توقف کردند، و دیگر اسماعیلیان، ولایت «على الظاهر» و ذریه اش را پذیرا شدند: نام گذارى موّحدان به «دروز» نیز از این زمان شروع شد، چون فردى به نام «دروز» به دلیل انحراف از اسلام و تحریف تألیفات فقهى فاطمیون، مورد لعن و نفرین موحدان قرار گرفت و در نهایت توسط پیشوایان موحدان کشته شد. از اینرو موحدان به نام دروزى موسوم گشتند و این نام بر نام حقیقى موحدان غالب گشت.
موحدان در سوریه، در جبل العرب و در شمال، در معرّة النعمان و حومه آن و در فلسطین و لبنان زندگى مى کنند و تعدادشان بالغ بر یک میلیون نفر است. در حال حاضر، در کشورهاى غربى و در بیشتر کشورهاى جهان نیز موحدان با عناوین مختلف زندگى مى کنند و برخى از آنان به دلیل برخوردارى از باورهاى مشترک و یکسان، جمعیتهاى شناخته شده اى هستند.
موحدان دروز بر این باورند که همه ادیان و مذاهب نمودهاى مختلف حقیقتى یگانه هستند; از این رو، به ادیان آسمانى و به همه پیامبران ایمان دارند و گواهى مى دهند که معبودى جز الله نیست و حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیامبر خداست و به وجوب نماز، روزه، حج، زکات، ولایت و جهاد اذعان دارند و این همان وجه مشترک آنان و دیگر مذاهب اسلامى است. میان آیین موحدان و دیگر مذاهب فرقهایى نیز وجود دارد که عبارتند از:
1. نفى تعدد زوجات;
2. حرمت رجوع به مطلَّقه;
3. آزادى مطلق در وصیت کردن.[1]
این تفاوتها را آیاتى از کتاب خدا و گفته هاى پیشوایان تأیید مى کند.
دروزیها در ارث و نیز برخى از احوال شخصى، از مذهب امام جعفر صادق(علیه السّلام) تبعیت مى کردند. این وضعیت تا دوران عثمانیها ادامه یافت. در این دوران، اجراى مذهب حنفى در مورد ارث و غیر از آن، بر موحدان تحمیل شد.
در حال حاضر، فرقه موحدان از محاکمى دینى برخوردار است که قوانین خاص خود را در مورد احوال شخصى، از قبیل: ازدواج، طلاق، وصیت، ارث، نفقه و ولایت اعمال مى کنند. اصول محاکمات شرعىِ مورد قبول محاکم شرعى سنى و جعفرى نیز اجرا مى شود. موحدان به کتابهاى فقهى سنى و جعفرى نیز استناد مى کنند و در صورت اختلاف و تعارض، به آنچه که موافق عقل و مصلحت عمومى است، عمل مى کنند.
موحدان از دیدگاههاى فلسفى عرفانى نیز برخوردارند. این دیدگاهها به بعد دیگر نماز و روزه مربوط مى شود. هر کارى در نماز، معناى فلسفى خود را داراست. دروزیها، از این جهت، در مواضع متعددى باسرّالصلاة یا صلاة العارفین امام خمینى(قدس سره الشریف) اشتراک رأى دارند. مشایخ تقوا پیشه دروز ، تأویل نماز را بدون انجام دادن آن نمى پذیرند; زیرا نماز مثالى است که به ممثَّل و حقیقت خود رهنمون مى شود.
نمازِ ظاهرى، ستون شریعت است و باید بدان تمسّک کرد و آن را در زمانهاى معینى به جا آورد، آن چنان که خدا، پیامبر و پیشوایان گذشته فرموده اند.
موحدان نماز پنهانى را بر نماز آشکار ترجیح مى دهند و در این کار به فرموده امام على(علیه السّلام) نظر دارند که «نماز پنهانى هفتاد بار بیشتر بر نماز آشکار برترى دارد.»
و نیز ذکر گفتن به صداى بلند را جز در حالاتى خاص نیکو نمى شمارند و دلیلشان این فرموده خداوند متعال است که «پروردگارت را در دل خویش از روى زارى و ترس، بى صدایى بلند، یاد کن.»[2]
هم اینان درود گفتن به پیامبر اکرم و خاندانش و خواندن قرآن را با صداى بلند، بر نفس و بدن اثر گذارتر مى دانند.
موحّدان در مورد تقیّه برداشتهایى دارند که با پاره اى از برداشتهاى برخى مذاهب دیگر متفاوت است. در نظر اینان، تقیه به معناى ترس از آزار و شکنجه نیست; زیرا تقیه در اصل، در عقیده عرفان توحیدى معنا پیدا مى کند; به ویژه آنکه در دین سطوح فکرى اى وجود دارد که برخى از آنها براى عموم مناسب است و برخى از آنها براى خواص و برخى دیگر تنها براى خواص خواص. بالاترین مرتبه در سطح فکرى طبقه اول(عموم)، مرتبه پایین طبقه دوم است و بالاترین مرتبه در طبقه دوم، پایین ترین مرتبه براى طبقه سوم است. این دیدگاه با سخنان امام جعفر صادق(علیه السّلام) تأیید مى شود:
«تقیه دین من و دین پدران من است و هر کس که تقیه ندارد، دین ندارد.»
«تقیه دین خداست و رازدارى شمشیر اوست و اگر این دو نبودند، خداوند پرستیده نمى شد.»
«در مورد دینتان پرواى خدا را داشته باشید و تقیه را حجاب آن قرار دهید; کسى که تقیه ندارد، ایمان ندارد. شما در میان مردم به سان زنبور عسل در میان پرندگان هستید; اگر پرندگان از آنچه که درون زنبور عسل است، مطلع بودند، همه آنها را طعمه خویش مى ساختند...».
امام على(علیه السّلام) نیز مى فرماید:
«به خدا سوگند! اگر در این لشکرم، از حقى سخن بگویم که خدا آن را بر پیامبرش فرو فرستاد و آن را آشکار سازم و طبق آنچه که از پیامبر خدا شنیدم، شرح و تفسیر کنم، در این لشکر جز اندکى ناچیز نخواهند ماند و همه از من دهشت کرده و از پیرامون من پراکنده خواهند شد.»
امام زین العابدین(علیه السّلام) نیز در قالب شعرى فرموده است:
«انى لاکتم من علمى جواهره ***کیلا یرى الحقَّ ذو جهل فیفتننا;
من از دانشهایم گوهرهایش را پنهان مى دارم از آن رو که مبادا فرد ناآگاهى که ظرفیت و آمادگى لازم را ندارد حق را ببیند و ما را در فتنه بیندازد.»
آنچه گذشت، گواه آن است که تقیه وصفى است ملازم عرفان، که آشکار کردن آن از طرف معتقدان به آن، براى نامحرمان جاهل جائز نیست.
موحّدان هیچ کسى را در مذهبشان نمى پذیرند و متعرّض کسى که از آن بیرون رود، نیز نمى شوند. به همین جهت، برخى، آنان را به در لاک خود فرو رفتن متهم مى کنند و این با گوهر حقیقت مخالف است. موحّدان، همه ادیان و مذاهب را نمودهاى مختلفى از حقیقتى واحد مى دانند و انتقال از دینى به دین دیگر یا از مذهبى به مذهب دیگر را حرام مى دانند; زیرا در این کار منفعت دنیایى مطرح است; نه مصلحتى دینى، و نیز گوهر توحید در همه ادیان و مذاهب وجود دارد و روى گردانى از دینى به دین دیگر، جز حاصل نادانى نیست; زیرا تفاوت گذاشتن و برترى نهادن میان اجزاى یک حقیقت، مانند تفاوت گذاشتن میان دو نور یا دو شعاع یک خورشید است. توحید نسبت به همه شرایع آسمانى، مانند نخ تسبیحى است که دانه هاى متفاوت در شکل، رنگ و اندازه را گرد هم مى آورد. هیچکدام از این دانه ها نمى تواند مدعى شود که توحید فقط در درون اوست. چون در مضمون هر دانه اى عمیق شویم، توحید را در آن جارى و سارى خواهیم یافت.
حکیمان، مذهب توحید را به آبهاى زیرزمینى تشبیه مى کنند که هر انسانى اگر با تلاش خویش در آن غور کند، آب به سوى او جریان خواهد یافت. اینان سخنى دارند که معنا و مضمون آن چنین است:
«اى انسان! بر هر چه که بر آن هستى، باقى بمان، ولى بیشتر تعمّق کن.»
یعنى بر انسان است که بر مذهب و دینش باقى بماند، ولى در حقیقت آموزه هاى آن و در عمل به اوامر و نواهى آن تعمّق کند. این کار او را به سمت تعامل و اشتراک با دیگر ادیان و مذاهب سوق مى دهد، همانها که نمودشان متفاوت است، ولى جوهرشان یکى است و در این صورت است که او خود را با دیگران یکى و یگانه مى یابد; البته پس از آنکه انانیّت و خودخواهى را از خود دور کند، بى آنکه نیازى به انتقال و پیوستن به این و آن باشد.
و این گواهِ انسانى بودنِ آیین توحید است که از انسانى بودن و فراگیر بودن اسلام مدد گرفته است و بر احترام و سعه صدر آن در رفتارها و توجهات درونى نسبت به همگان مبتنى است، به دور از انزواگرایى اى که برخى مى خواهند آن را به ناحق به این مذهب ببندند.
گاهى برخى مى پندارند که مى توانند از فرایض یک دین دست بشویند و تابع اعمال و آداب دین دیگر، که آسانتر است، بشوند. در این پندار، گناهى بزرگ نهفته است; زیرا وقتى که خداوند متعال ما را در کتاب عظیم خود به نماز، روزه، حج، زکات و غیر آن امر کرده است، بر ماست که دستورات او را با رغبت و اخلاص تمام به جا آوریم; زیرا خداوند متعال و پیامبرش مصلحت ما را از خود ما بهتر مى دانند. همین نکته در مورد مسیحیان و پیروان دیگر ادیان نیز صادق است. بر همگان است که فرائض خود را به جا آوردند. توحیدِ انسانها به عدد نفوس آنهاست. هر کسى را شیوه اى است که برایش رسم شده است و بر اوست که بدون تعصب بدان تمسک بورزد و بر ماست که به این فرموده خداوند متعال تمسک کنیم که «براى هر کدام از شما راه و روشى قرار دادیم; اگر خدا مى خواست، همه را امّتى یگانه قرار مى داد.»[3]
جامعه توحیدى از رنجها و مصیبتهاى بسیارى که از دوران عباسى تا دوران ترکها و فرانسویها دامنگیر آن شده، رنج برده است; مصیبتهایى که آرامش را از او سلب کرده و موجب کوتاهى در ایجاد مؤسسات فرهنگى در سطح مطلوب شده است. هم اکنون مدارس خاصى وجود دارد که طبق برنامه هاى رسمى و مصوّب به امر تعلیم اشتغال دارند و در کنار آن، اصول دینى را نیز آموزش مى دهند. هستند مخلصانى که در پى ایجاد و توسعه مؤسساتى فرهنگى بر آمده اند و در انتظار پشتیبانى جدّى براى تحقق اهداف خود هستند... .
پی نوشت ها :
[1]. ر. ک: الموحدون الدّروز فى الاسلام، اثر نگارنده .
[2]. «و اذکر ربک فى نفسک تضرعاً و خیفة و دون الجهر من القول»(سوره اعراف، آیه 205).
[3]. «لکلّ جعلنا منکم شرعة و منهاجاً و لو شاء الله لجعلکم امة واحدة...» (سوره مائده، آیه 48).
منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب