این مترجم در گفتوگو با ایسنا درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه به نسبت آثار تألیفی اظهار کرد: موضوع این است که داستان کوتاه و رمان ژانرهایی هستند که دستاورد مدرنیته و جامعه پیشرفتهاند؛ یعنی داستان از قرن هفدهم با صنعتی شدن و گسترش صنعت چاپ و امکان نشر گسترده در غرب متولد و پاگیری دموکراسی و آزادی اندیشه و قلم و بیان زاده شده است. در غرب نویسندهها نگاه باز دموکراتیک و انتقادی نوین به انسان و جهان دارند و آزادانه درباره هرچیزی مینویسند. دموکراسی، ذهن آزاد تربیت میکند. در عین حال داستانها که عرضه میشوند روزنامهها آنها را نقد میکنند؛ روزنامههایی که برخی چندصد سال سابقه دارند.
او با بیان اینکه پیشینههای گفتهشده را نداریم، بیان کرد: ما از زمان مشروطه با ساختار داستانی نوین آشنا شدهایم. با «یکی بود یکی نبود» جمالزاده، داستان کوتاه نوین در ایران شکل میگیرد. بعد از آن هم صادق هدایت آمد و نگاهی متفاوت به داستان و بهویژه رمان شکل داد، و تا امروز افراد زیادی وارد این عرصه شدهاند. اما آیا از زمان مشروطه تاکنون فضایی را داشتهایم که نویسندهها بتوانند راحت و آزادانه بنویسند؟
اقبالزاده افزود: با این حال نویسندههای ما رمان خوب هم نوشتهاند. از هدایت بگیرید تا نسل بعد کسانی مانند احمد محمود، بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری، محمود دولتآبادی، علیاشرف درویشیان و منصور یاقوتی. برای کودکان نیز کسانی مانند صمد بهرنگی و نسیم خاکسار و البته یاقوتی و درویشیان و نادر ابراهیمی و نورالدین زرینکلک و احمدرضا احمدی و قاضینور داستان کودک و نوجوان مینوشتند. نویسندههایی که، با توجه به آن زمان، خوب مینوشتند.
این منتقد بیان کرد: زمانی که نویسندهها در فضای دموکراتیک نمینویسند در وهله اول دچار خودسانسوری میشوند و بعد تفکر انتقادی شکل نمیگیرد. یعنی داستاننویسی که در فضای بسته حرکت میکند ذهن باز، نقاد و خلاق ندارد و در طرح و پیرنگ داستان، فضاسازی و شخصیتسازی داستان تعلیق و هیجان و اینکه بتواند راجعبه همه چیز صحبت کند مشکل پیدا میکند. آیا میتوان در رمان زن را حذف کرد؟ یا روابط احساسی نوجوانان را در زمان بلوغ نادیده گرفت؟ آیا میشود آموزش و پرورش را در داستان کودک و نوجوان به راحتی نقد کرد؟ یا میشود به راحتی سنتهای دیرپا و ایستای جامعه را نقد کرد؟ روی هر موضوعی دست بگذارید به یک قشر برمیخورد، مخصوصا در کشور ما که هاله تقدس هم دور هر چیزی میکشند.
او در ادامه تأکید کرد: زمانی که در مدارس ما ادبیات نوین تدریس نمیشود، خب نویسنده در کدام فضا و برای که بنویسد؟ باز گلی به جمال نویسندههای ما؛ نویسندگانی مثل بایرامی، شاهآبادی، حسنزاده، شمس، کلهر، محمدی، آرین، ایبد، طاقدیس، اکرمی، سیدعلیاکبر، خانیان، عموزاده، و الان کسانی را در ادبیات کودکمان داریم مانند هوشنگ مرادی کرمانی، احمدرضا احمدی، محمدرضا یوسفی و فرهاد حسنزاده که نامزد جایزه هانس کریستین اندرسن که نوبل ادبیات کودک است، شدهاند. واقعا دستمریزاد دارد که در این فضا و با این محدودیتها، به این خوبی مینویسند. ما چنین نویسندههایی داریم. بعد از انقلاب نویسندههایی رشد کردهاند و یکسری مجبور میشوند در فضای مجازی و اینترنت فعالیت کنند.
اقبالزاده با اشاره به محدودیتهای موجود برای نویسندههای ایرانی گفت: برخی از نویسندهها ناچار میشوند در این فضا به سانسور تن بدهند.
او با اشاره به انتشار کتابها در فضای مجازی اظهار کرد: به نظرم مسئولین فرهنگی ما دارند خودفریبی میکنند. دیگر همه چیز در دسترس است، اصلا بروید کنار خیابان هر کتابی را که بخواهید به صورت قاچاقی میتوانید پیدا کنید. میگویند شبههافکنی نکنید، سیاهنمایی نکنید. دوران مدرن، دوران چالش و پرسش است. یعنی باید به شبههها پاسخ دهید نه اینکه جلو نشر کتاب را بگیرید.
این مترجم خاطرنشان کرد: زمانی که فضا بسته است چطور انتظار دارید نویسنده با ذهنی ایستا و وضعیتی انفعالی و نقدناپذیر، شخصیت پویا و کنشگر درست کند؟ رمان انتقاد از جهان و بحران انسان مدرن است. همه چیز در اطراف ما از محیط زیست بگیرید تا تورم و تحریم و کمبودهایی که وجود دارد، رابطه احساسی بین دختر و پسر و زن و مرد و نقد وضعیت اجتماعی باید در رمان منعکس شود. اصلا رمان راجعبه چیست؟ جز بحران شخصیت و وضعیت؟ اگر این مشکلات را نویسنده در رمان منعکس نکند چطور میتواند گرهافکنی و گرهگشایی کند؟ منظورم از گرهگشایی، حلالمسائل نیست! اما نویسنده چطور تعلیق، معما و پیچیدگی ایجاد کند؟ منظورم از پیچیدگی، پیچیدهگویی بیمعنایی ناشی از سانسور و یا کمسوادی یا هر دو نیست. بلکه باید پیچیدگی زندگی را به زبان روان و خوشخوان و با شخصیتهای جذاب و پویا و کنشگر و فضاسازی گیرا و گشایش و پایانبندی خوب نوشت. البته همه اینها ذهن خلاق و آزاد میخواهد. رمانی که ترجمه میشود این ویژگیها را، با وجود سانسور، دارد، البته به تألیف به مراتب حساسترند. هرچند نسبت به زمان احمدینژاد بهتر شده است اما هنوز هم ایرادهای بنیاسرائیلی میگیرند.
او با اشاره به تیراژ 200 نسخهای کتاب و در بهترین حالت 2000 تایی گفت: اوایل انقلاب ما تیراژ 100هزار نسخهای داشتیم؛ یعنی اوایل انقلاب با یک شکوفایی عجیب و غریب به لحاظ کمی روبهرو بودیم که این شکوفایی باید در این 40 سال تداوم پیدا میکرد. باید نشریههای حرفهای داشته باشیم. الان ستوننویس و منتقد که از این طریق پول دربیاورد نداریم. تا منتقدی میخواهد بنویسد روزنامه را میبندند. عمر متوسط روزنامهها در کشور ما شش ماه نه یک سال یا دو سال است.
اقبالزاده خاطرنشان کرد: فضای بسته در وهله اول بر ذهن نویسنده تأثیر میگذارد. ما آموزش و پرورش عقبماندهای داریم، دانشگاهها فضای بستهای دارند و مدرکگرایی شکل گرفته است. تعداد کسانی که خلاق و زیرک هستند و دانش بهروزی برای نوشتن دارند، انگشتشمار است. رمان خوب تألیفی پرفروش هم داریم که تعداد عناوین آنها نسبت به رمان خارجی بسیار کم است. از طرف دیگر بهترین آثار کشورهای خارجی ترجمه میشود. خواه ناخواه مخاطب اعم از کودک و نوجوان و بزرگسال سراغ ترجمه میرود. این موضوع باعث میشود رابطه بین مخاطب ایرانی و داستان ایرانی قطع و یا سست شود و بیاعتمادی به وجود بیاید.
این منتقد در ادامه گفت: از طرف دیگر گلوگاههای مهم تبلیغاتی ما مانند صداوسیما به کتاب نمیپردازند. روزنامهها نیز دولت مستعجل هستند و عمرشان کوتاه است. منتقد باید بتواند نیم قرن بنویسد تا اگر از کتابی تعریف کند، تیراژ کتاب بالا برود. در غرب چنین منتقدانی داریم که مرجع ادبی جامعه هستند و مردم به آنها اعتماد میکنند زیرا حرفهای هستند و از این طریق هم به نام میرسند، هم به نان. اینها برخی از عواملی هستند که باعث میشوند بین مخاطب ایرانی و داستان و رمان ایرانی فاصله بیفتد.