...« ولا تکونوا کالمتکبر علی ابن امه من غیر ما فضل جعله الله فیه سوی ما الحقت العظمه بنفسه من عداوه الحسد، و قدحت الحمیه فی قلبه من نار الغضب و نفخ الشیطان فی انفه من ریح الکبر الذی اعقبه الله به الندامه و الزمه اثام القاتلین الی یوم القیامه.»
«و چون «قابیل» مباشید که بر فرزند مادر خویش سرکشی کرد، بی آنکه خدا در وی هیچ برتری نهاده باشد، مگر همان بزرگ بینی ناشی از حسادت و دشمنی حاصل از آن، و فروزش آتش خشم برخاسته از تعصب در قلب او و دمیدن باد نخوت شیطانی در بینی اش، آن چنانکه خداوند او را به پشیمانی کیفر داد و سنگینی گناهان همه قاتلان تاریخ را تا قیامت برگرده ی او نهاد.» [دین پرور، 4831، خ 632]
تکبر، برادری و عواطف نمی شناسد
1- یکی دیگر از مصادیق بارز، تکبر، رفتار «قابیل» فرزند حضرت آدم (ع) نسبت به برادرش «هابیل» است.
این بیماری اخلاقی خطرناک به هیچکس رحم نمی کند به طوری که در خانه پیامبران و بین فرزندان آنان هم ممکن است راه یابد. و آنها را هم مورد حمله و هجوم قرار داده و سرانجام به سقوط و هلاکت بکشاند، لذا هر کس که در شرایط و مقامات عالی تر باشد باید بیشتر مراقبت کند، و انتساب با «بیت» یا «شخصیت» کسی را بیمه نمی کند، و لذا نباید او را مغرور کند که خطر به آنان نزدیکتر است.
2- نکته دیگر آنکه تکبر به اندازه ای «کور و خشن» است که بالاترین علقه ها و روابط خونی و فامیلی را هم زیر پا می گذارد تا آنجا که دو فرزند یک مادر که می بایست پشت و پناه یکدیگر باشند و عواطف و مهربانی آنان چنان قوی باشد که در برابر تهاجم دیگران مدافع و یاور هم گردند، به قتل دیگری اقدام می کنند.
و از اینجا روشن می شود که اگر خود سازی و تهذیب اخلاقی گسترش نیابد امنیت جامعه به شدت مورد تهدید قرار گرفته و «امن ترین» خانه ها، یعنی خانواده، «نا امن ترین» شده و آرامش از جامعه رخت بر بسته و جو پلیسی و تهدید حاکم خواهد شد.
3- همه انسانها یکسان آفریده شده اند و خداوند کسی را بر دیگری برتری نداده و تنها «تقوی» ملاک ارزش و برتری است که آن هم ضد تکبر و خود بزرگ بینی است همانگونه که در قرآن کریم می خوانیم:
«یا ایها الناس انا خلقانکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم » [حجرات، 13].
« و این بیماری روحی و اخلاقی است که دید افراد را نسبت به حقایق وارونه می کند و آنها را مبتلا به خود بینی و تکبر می سازد.»
حسادت، محصول تکبر
و در اثر بیماری تکبر حسادت پیدا می شود و متکبر نسبت به دیگران دشمنی می ورزد، زیرا خود بزرگ بین خود را کامل می پندارد و در هر کمالی تنها برای خود «اولویت » قائل است تا آنجا که هیچ کس را در کمالات، همتای خود نمی بیند، و این فکر و پندار غلط و غیر واقعی مستلزم «حسد» به دیگران گردیده و آتش حمیت و خودستایی را در دل او شعله ور می سازد و غضب و عصبیت فوران می کند و همه فضایل را می سوزاند.
«من عداوه الحسد و قدحت الحمیه فی قلبه من نار الغضب.»
و نیز وسوسه ها و افکار شیطانی که در روح متکبر دمیده می شود. این خود برتر بینی و پندار اولویت را در جان او تقویت می کند.
لفظ «نفخ» در جمله «و نفخ الشیطان فی انفه» کنایه از القاء این وسوسه و «خطورات» (به یاد آمدن ) شیطانی است.
4- سرانجام تکبر و خود برتربینی - که آفریننده دشمنی و حسادت در وجود انسان است - پشیمانی است که خود عقوبت بزرگ این اخلاق زشت می باشد.
قابیل پس از عملی ساختن حسادت خود نسبت به برادرش و قتل او، سخت پشیمان شد [مائده 29 و 30] ولی دیگر این پشیمانی سودی نداشت.
و افزودن بر آن، بدعت و روش ناپسندی بود که در تاریخ بنیان نهاد و تا روز قیامت گناه همه قاتلان را به پای قابیل می نویسند.
و این است که تابلوی تکبر و آثار و نکبتهای آن.
معاویه وارث ابلیس و قابیل
«الا و قد امعنتم فی البغی، و افسدتم فی الارض»
«مصارحه الله بالمناصبه» (دشمنی و مخالفت صریح و علنی با خدا).
«و مبارزه للمومنین بالمحاربه» جنگ و درگیری آشکار با مؤمنان »
«هان بدانید که نافرمانی و ستمگری را به نهایت رسانده اید، و زمین را در اثر دشمنی آشکار با خدا و ستیز با مؤمنان به تباهی کشانده اید.
درس بزرگ دیگری که از بیانات امام (ع) استفاده می شود، توجه دادن به مسایل روز در هر زمان و رابطه آن با رویدادهای تاریخی و عبرت آموزی از آن برای نسل حاضر است.
مظهر تکبر ابلیس و قابیل، معاویه و طرفدارانش بودند و امام (ع) خطاب به آنها می فرماید که:
«شمایان هم راه آنها را می روید و در ستم و سرکشی و گرایش به باطل پای می فشارید و در زمین فساد می کنید.»
بنابراین ریشه و علت مخالفت با حکومت علوی همان انگیزه ابلیس و قابیل است.
امیر (ع) در فراز قبل فرمود: شمایان مانند قابیل نباشید که به بیماری خود بزرگ بینی مبتلا شد و در این رابطه به برادر خود حسد برد و او را کشت. شما هم امروز برادرکشی را براه انداخته اید. و به خاطر نخوت و غروری که دارید حاضرید هزاران بی گناه را به خاک و خون بکشید و فتنه و فساد کنید تا به ریاست و حکومت برسید.
«امعان» در ستم و تجاوز یعنی نقشه کشی های عمیق و توطئه های دراز مدت، که در دو جمله بعد در این باره توضیح بیشتری داده می شود:
1- «مصارحه الله بالناصبه» ( دشمنی و مخالفت صریح و علنی با خدا ).
2- «مبارزه للمومنین بالمحاربه» ( جنگ و
درگیری آشکار با مؤمنان).
در واقع می توان گفت که این فساد و برادرکشی از روی ناآگاهی و غفلت نیست بلکه از دو خاستگاه دشمنی با خدا و دشمنی با مومنین نشأت گرفته است و ریشه آن هم تکبر و خود برتربینی است.
گروهها و احزاب سیاسی و حتی آنها که سوابق مبارزه با طاغوت هم داشتند اگر از اخلاق اسلامی و تهذیب نفس بر کنار باشند، در چاه غرور سقوط کرده و در نتیجه همراه دشمنان قرار خواهند گرفت همانطور که یهودیان قبل از طلوع اسلام برای اینکه اولین گروندگان به پیامبر باشند از سرزمین های خود به شهر «یثرب» کوچ کردند ولی پس از ظهور اسلام بدان کافر شدند (بقره، 289).
جنگ با مؤمنان، جنگ با خداست.
«مصارحه» و «مبارزه» دو مصدری که به جای «حال» نشسته اند، یعنی این «بغی» و تجاوز اتفاقی و تصادفی نبوده بلکه جزو «خلق و خوی» آنها در آمده است. و این برخوردهای سیاسی با امام عادل و مخالفت با او نشانه دشمنی آنان با خدا و دین الهی است و از آن جا که جنگ با خدا از نظر ظاهر مفهومی ندارد خواه نا خواه جنگ با «ولی خدا» مصداق بارز آن است، و آنها که در مکتب دین شناخت و آگاهی دارند به خوبی می دانند که جنگ با ولی خدا جنگ با خداست.
دو اثر دیگر تکبر
1- بارور شدن کینه و دشمنی «ملاقح الشنان»
2- دمیدن وسوسه ها و فریب ها شیطانی «منافخ الشیطان »
«ملاقح» جمع «ملقح» یعنی تکبر و فخر جاهلی موجب بارور شدن کینه ها وخصومت ها می گردد و فضای جامعه را تاریک و پر مخاطره می سازد و دشمنی و درگیری افق زندگی را تلخ و غیر قابل تحمل می نماید.
«منافخ» هم جمع «منفخ» یعنی دمیدن های مکرر شیطان و کنایه از وسوسه و تسویلات شیطان و اغوا کردن و فریب دادن است.
در مجموع انسان، نتایج و آثار شوم فردی و اجتماعی تکبر را به چشم می بیند که امام (ع) با بیان معجزه آسا و ادیبانه خود خسارتهای رذایل اخلاقی - که در رأس آن کبر و غرور است - را چون تابلویی ترسیم و تصویر نموده است.
و سپس می افزاید که امت های گذشته هم در اثر همین بیماری اخلاقی فریب خورده و سقوط کردند. همانطور که آن حضرت درباره شمشیر «طلحه» فرمود:
«سیف طاکما جلی به الکرب عن وجه رسول الله (ص) ولکن الشیطان نفخ فی انفه» [ابن الحدید، 13/ 184].
« این همان شمشیری است که غبار اندوه را از سیمای پیامبر عزیز اسلام می زدود ولی شیطان در بینی اش دمید.»
این دو عنوان را می توانیم با این عبارت تفسیر کنیم که تکبر و خود برتربینی زمینه و فضای مناسبی برای رشد و گسترش دشمنی و وسوسه های شیطانی است که اکثر گناهان و فسادها از آن زاییده می شود.
پی آمدهای کنیه و وسوسه
«حتی اعنقوا فی حنارس جهالته، ومهاوی ضلالته، ذللاً عن سیاقه، سلساً فی قیاده، امراً تشابهت القلوب فیه، و تتابعت القرون علیه، و کبراً تضایقت الصدور به.»
«پیروان شیطان در اثر تکبر که رویشگاه بذر دشمنی هاست در ظلمات نادانی و دامهای گمراهی فرورفتند، درحالی که چون می راندشان «رام» و چون می کشاندشان «آرام» بودند، وه! که این حمیت جاهلی و بلای کبر و خود بزرگ بینی که سینه ها را سخت در فشار و تنگنا قرار داده است، چه ویرانگر و شکننده است و افسوس که همه دلها گرفتار آنند و در همه عصرها و نسلها جاری بوده است.»
بیماری های اخلاقی متأسفانه در یک حال باقی نمی مانند بلکه در حال گسترش اند:
«ثم کان عاقبه الذین اساوا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزون» [روم، 10].
پایان کار گناهکاران کفر است، یعنی گناه در حال گسترش به کفر می انجامد.
مثلاً «تکبر» موجب ایجاد کینه و وسوسه می شود، و این کینه و وسوسه متوقف نمی ماند بلکه مانند میکروب در حال توسعه و تولید می باشد. امام (ع) از آن اینگونه تعبیر می فرماید:
این رذیله اخلاقی سبب سرعت در فرو افتادن در تاریکی های جهل و مهلکه ها خواهد گردید، زیرا زندگی انسان از میان خطرها و ناهمواریها می گذرد اگر او از علائم و راهنمایی دین و اخلاق استفاده نکند به بیراهه رفته و خطرها و مشکلات او را احاطه کرده و در کوره راهها سقوط خواهد کرد.
کوتاه سخن آنکه یکی از مهمترین عوامل سرعت در سقوط در تاریکی های جهالت و پرتگاه های گمراهی کینه و وسوسه است که زاییده کبر و غرور است. اگر کبر و غرور در اثر «تهذیب نفس» برطرف شود، کینه و وسوسه هم رخت بر خواهد بست و آسمان زندگی از ابرهای سیاه پاکیزه و روشن خواهد شد.
شیطان راههای سقوط را آماده و راحت ساخته
آنگاه که شیطان می راندشان «رام اند» ذللاً عن سیاقه-
و آنگاه که به دنبال خود می کشاندشان «آرام اند» - سلساً فی قیاده-
جالب است که شیطان برای اغوای مردم و به انحراف کشاندن آنان ترفندهایی به کار می برد که یکی از آن زمینه ها و ابزارها سهل و آسان است. تا آنان تشویق شوند و به راحتی در مسیر باطل قرار گیرند و بدون زحمت و رنج سرنوشت خود را به دست او بسپارند و رام و آرام از لشکریان و طرفداران او شوند و اهداف و برنامه های او را که در رأسش مخالف با امام حق و جلوگیری از تحقق عدالت است اجرا نمایند. لذا فرمود:
«ذللاً عن سیاقه» در حالی که در پیمودن راه، رام و مطیع او هستند، «ذلل» جمع «ذلول» است (رام و مطیع».
«سلساً فی قیاده»: «سلس» جمع «سلس» یعنی پذیرش سهل و آسان، که به راحتی منقاد شیطان شده رهبری و راهنمایی او را می پذیرند.
آسیب شناسی سقوط ملتها
1- آمادگی درونی برای پذیرش باطل و فساد
- أمراً تشابهت القلوب فیه-
2- پیروی جامعه و فرهنگ عمومی از شیطان
-تتابعت القرون علیه-
3- سنگدلی برخاسته از تکبر - بیماری مزمن و کهنه اخلاقی - کبراً تضایقت الصدور به-
نتیجه گیری
در فراز قبل به مهمترین آثار سوء تکبر در بین ملتها و در طول تاریخ اشاره شد که چگونه باعث سقوط آنها گردید. در این جمله امام (ع) آن را شکافته و توضیح می دهد:
بدیهی است که انسانهای مؤمن و متعهد هرگز به اغواهای شیطان و ایادی او ترتیب اثر نداده و از دامن حق و امام عادل دست بر نخواهند داشت، و این قدرت باز دارنده حکایت از ایمان و اعتقاد راسخ آنان دارد که پایگاهی مطمئن در بحرانها و نشیب و فرازها خواهد بود، همانطور که در قرآن کریم می خوانیم:
«والذین امنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون » [انعام، 82 ]
«آنان که ایمان آورده اند و آنان را به ظلم آلوده نکرده اند در امنیتند و راه حق را خواهند پیمود.»
آری این دلهای مریض و ایمانهای سست و ضعیف است که از درون به باطل چراغ سبز نشان می دهند و رام و آرام به سوی آن حرکت می کنند.
لذا امام (ع) به این نکته علمی در جای دیگر هم اشاره می فرمایند:
«ولو فکروا فی عظیم القدره و جسیم النعمه لرجعوا الی الطریق و خافوا عذاب الحریق، و لکن القلوب علیله والبصائر مدخوله » [دین پرور، 1384، خ 327].
و اگر آفریدگان درباره قدرت عظیم و نعمت آفریدگار می اندیشیدند، به راه می آمدند و از عذاب دوزخ می هراسیدند، اما دلها بیمار و دیده ها با نابینایی گرفتار است.
نکته سوم همان قساوت و سنگدلی است که نتیجه تکبر است و در واقع بیماری آنان «مزمن» و «کهنه» شده و علاج آن از دست شده و دلها در آستانه هلاکت قرار خواهد گرفت.
منبع : سالنمای النهج 20 – 19 / پاییز / 1385