اسوه و مقتدا
بی تردید، تحقق حقیقی تربیت دینی بدون وجود اسوه و الگوی کامل تربیت، به عنوان مظاهر عینی و نمودهای بیرونی، به سرانجام استواری نخواهد رسید، چرا که حرکت انسان در این راه می تواند دست خوش رهزنی های گوناگونی شود و آن چه توانایی یاری رساندن به او را دارد اسوه و الگو است؛ لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسوُلِ اللهِ اُسوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ یَرجُوا اللهَ وَ الیَومَ الآخِرَ وَ ذَکَرَ اللهَ کَثیِراً (احزاب، 21).
انسان بر اساس فطرت خود، که عشق به کمال مطلق دارد، الگو طلب و الگوپذیر است. روش استفاده از الگوها و اسوه ها، که از آن می توان به روش الگویی نام برد، یکی از بهترین روش ها و کوتاه ترین راه های تربیت است، و از کارآمدی بالایی برخوردار می باشد. دلیل کارآمدی بالای این روش این است که متربی با نمادهای کلامی، اخلاقی و شخصیتی و نمونه های عینی و مشهود آن چه که مقصود و مطلوب است، مواجه می شود و در عمل، رفتاری را که باید انجام دهد می بیند و می فهمد. از این روی، به سبب جذابیت بسیاری که در الگوها وجود دارد، راه برای تقلید و همانند سازی از رفتارها و منش الگو، هموار می گردد. امامت، ولایت و حب به اهل بیت(ع) در آموزه های دینی، تبلور استفاده از روش الگویی یا الگوپذیری از معصومین(ع) است. معصومی که دارای ملکه ی عصمت کامل است و تمام گفتارها، رفتارها و تقریرهای او شایسته ی رهروی و اقتدا می باشد.
در حقیقت، این مربیان کمال انسانی، همان انسان های کاملی هستند که هر انسانی برای طی مسیر تربیتی خود به پیروی و الگوبرداری از آنان نیازمند است. به طور کلی چنین انسان کاملی، سرپرست شیدایی است که طعم شیفتگی و فریفتگی الهی را به کام تشنگان راه می چشاند. به تعبیر علی(ع)... فتاس بنیک الا طیب الاطهر... فان فیه اسوه لمن تأسی...(دشتی، 1379، 300).
بدین ترتیب، وجود نمونه های اعلای تربیتی و راستین بشری این نوید عالی را در پی دارد که این راه پیمودنی است و انسان می توان حرکت آغاز کند، و نیک پیش رود.
اهمیت استفاده از روش الگویی
در تربیت دینی که پیام ها و مقاصد و اهداف تربیتی چندان ملموس و محسوس نیستند، استفاده از روش الگویی، بسیار حائز اهمیت است. امامت در آموزه های دینی تبلور استفاده از روش و شیوه ی الگویی است؛ چه، امام کسی است که خود بیش و پیش از دیگران بایسته های تربیتی را فرا گرفته و آنها را درونی کرده و در رفتار و کردار خویش متجلی ساخته است و به همین جهت شایسته ی اقتدا و ائتمام قرار گرفته است. توجه به این بعد تربیتی امامت است که ضرورت امام شناسی و ترسیم ویژگی های شخصیتی پیشوایان دینی و تبیین سیره ی عملی ایشان را بیشتر هویدا می سازد.
آیا اسوه ها دارای تاریخ مصرف اند؟
برخی بر این پندارند که اسوه ها و الگوها اموری زمانی اند، و برای آنها باید تاریخ مصرفی را در نظر گرفت. از این رو، هر الگو در زمان خاصی می تواند دارای خاصیت الگویی و اسوه ای باشد؛ یعنی علاوه بر آن که پیام و نهادی از اهداف تربیتی را ارایه می دهد، مصداق مطلوب و قابل اقتباس آن را نیز به نمایش می گذارد. اما هنگامی که آن دوران و عصر سپری می شود، کارایی یک الگو تنها در حد ارایه یک پیام و نماد تربیتی فرو کاسته می شود.
به تعبیر دیگر، از دیدگاه این افراد، در بحث اسوه ها و الگوها باید نوعی تمیز میان «نماد و مصداق» را پذیرفت.
مصداق امری است که در گذر زمان در حال تحول و تبدل و تغیر است، آن چه ثابت است نمادهاست. به عنوان مثال علی(ع) اسوه ی عدالت است، اما اسوه ی مصادیق عدالت در آن عصر، در باور این گروه:
هر کسی اسوه ی عدالت زمانه ی خویش است. ما هیچ اسوه ی فراتاریخی نداریم...(ر.ک.به: شبستری، 1378، 45).
نقد و بررسی
اگر مقصود صاحب سخن این است که برخی از مفاهیم در هر عصر مصداق خاصی دارند و چنان نیست که برای همه ی مفاهیم بتوان مصادیق یکسانی را در همه ی زمان ها یافت، سخن صحیحی به نظر می آید، اگرچه تعمیم آن به همه ی مفاهیم، خالی از اشکال نیست. به عنوان نمونه، آیا تواضع، مهر و محبت، معاشرت نیکو، احسان به دیگران و... مصادیق متنوعی را برمی تابد؟ علاوه بر آن آیا می توان تمامی مصادیق عدالت یا انصاف را عصری دانست؟ به عنوان مثال رعایت تساوی در نگاه و هدیه دادن به فرزندان می تواند فقط مربوط به زمان پیامبر(ص) باشد؟
مضافاً بر این که فرو کاستن الگو به نماد، دیگر چندان رغبتی برای یادگیری آن باقی نمی گذارد، تا چه رسد به الگوگیری از آن.
بدیهی است اگر در تربیت دینی، نقش الگوها تا این اندازه فروکاسته شود، یکی از مهم ترین روش های تربیت دینی از دست خواهد رفت و در نتیجه نوعی بی رغبتی در تأسی به معصومین(ع) به وجود خواهد آمد.
فرا انسانی دانستن امامان(ع)
فراانسانی دانستن معصومین(ع) خلاف منطق دین و گفتار قرآن کریم است؛ آن جا که می فرماید:«قُل إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم» (کهف، 110).
در برابر فراانسانی جلوه دادن اسوه های دینی، گروهی راه تفریط را پیموده و درصدد برآمده اند تا تقدس را از اسوه های دینی برگیرند و آنان را در حد یک انسان معمولی پایین بیاورند. در صورتی که نادیده انگاشتن و چشم پوشی از ویژگی های قدسی معصومین(ع) به بهانه ی ترسیم سیمای انسانی و نه فوق انسانی به امید همانند سازی و متابعت از ایشان، می تواند بسیار مخرب باشد. این ویژگی ها از جمله عوامل جذابیت و پذیرش این الگوهاست و بشر به سبب فطرت خداجوی خود، علاقه ی خاصی به امور قدسی و معنوی دارد. از این رو، نادیده انگاشتن این ویژگی ها در واقع از بین بردن زمینه های روحی و روانی لازم برای همانند سازی با این اسوه ها و الگوهاست.
از سوی دیگر این مسأله می تواند راه را برای تخریب چهره ی واقعی و حقیقی معصومین(ع) باز نماید که نمونه های آن را می تواند نوشتن کتاب ها و رمان های مستهجن در رابطه با پیامبران اولوالعزمی مانند موسی(ع) و عیسی(ع) و پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) دانست (ر.ک.به: افتخاری و کمالی، 1377).
روش های تربیتی
سرپرستی و دستگیری معلمان تربیتی بر اساس راه ها و روش هایی صورت می گیرد که بدون به کار بستن آنها نمی توان به حرکت آرمانی نهایی امیدوار بود؛ یا اَیُّها الَّذینَ آمِنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابتَغُوا إِلَیهِ الوَسیلَهَ (مائده، 35) در حقیقت شیوه ها و روش های تربیتی این امکان را به مربیان می دهد که با اتخاذ و انتخاب بهترین وسیله ها، سرعت و دقت بیشتری به حرکت تربیتی انسان ببخشند و چون کشش درونی به تربیت راستین به عنوان یک استعداد در گوهر و سرشت آدمی وامدار یک کشش بیرونی نیز هست، تا در صحنه ی عمل و کارزار بتواند با گزینش شیوه های درست، به هویدا شدن هدایت فطری و شکفتن خویشتن انسان امیدوار بود؛ پس هیچ مربی ای را نمی یابیم که بی روش و به هر صورت مطلق بدون ابتغاء اسباب و وسیله ای خاص، در این مسیر قدم گذارد. مربیان بزرگ بشری را با روش تربیتی خاص خود می یابیم؛ قُل هذِهِ سَبِیلیِ أَدعُوا إِلَی اللهِ عَلی بَصیرَهٍ أَنا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی (یوسف، 108).
این روش ها را می توان به تناسب نیازهای «ذهنی-فکری»، «روحی-روانی» و «ظاهری- عملی» انسان ها در نظر گرفت و آنها را مورد استفاده قرار داد.
استفاده از روش های معرفتی
«روش های معرفتی» با عقل و خرد عقل رو به رواست و هدف آن اصلاح نگرش و پاکسازی نوع نگاه ذهنی او از اشک در شناسایی و تردید در دانایی هاست و در واقع در پی پاسخ گویی به نیازهای «ذهنی- فکری» انسان برمی آید.
از نظر اسلام، انسان با توانایی برگرفته از عقل و اندیشه، پی به عمق امور می برد. توجه قرآن و احادیث معصومین(ع) به پرورش این توانایی و استفاده از آن در فهم دین، نشان دهنده ی اهمیت نقش عقل در فهم حقایق است.
بهره گیری از روش های معرفتی در تربیت دینی، به دو دلیل ضروری است. اول این که، نفوذ تربیت دینی در انسان و بیان آیات الهی، با مخاطب قرار دادن عقل ممکن می شود؛ زیرا تمایز خیر و شر، و صلاح و فساد، وظیفه ی عقل است. دوم این که، در تجزیه و تحلیل و پذیرش اطلاعات، و به کارگیری آن در تمام جوانب زندگی، عقل، جایگاهی والا دارد (سجادی، 1384، 30).
به هر حال رویکرد عقلانی به تربیت دینی، در شیوه ی امامان معصوم(ع)، به عنوان مبنا و اصل در تربیت دینی مورد توجه جدی قرار گرفته و روی آن به طور جدی کار می کردند. زیرا در این رویکرد، امکان اقناع عقلی و ذهنی آموزنده درباره ی موضوعات و برنامه های تربیتی را فراهم کرده، به رفتار او استحکام و پایداری بیشتری می بخشد.
جهت دهی تربیت مبتنی بر عقلانیت سبب می شود تا افراد با اندیشه ی درست آشنا سوند و تلاش کنند تا این روش در آنان به صورت عادت درآید. با این کار، فکر آنها به گونه های مختلف به فعالیت درمی آید و روحیه ی مشکل گشایی و دست یابی به معلومات در آنها زنده و فعال می ماند. دعوت به تعقل در کارها و پرهیز از ساده اندیشی، به معنای به کارگیری این توانایی در تمام حالت هاست.
بالا بردن معرفت خواص
در بینش معصومین(ع)، گرایش به کفر ناشی از ضعف معرفتی انسان دانسته شده است. امام معصوم(ع) می فرماید: اگر افراد هنگام برخورد با مسائلی که نمی دانند درنگ می کردند و عجولانه تصمیم نمی گرفتند، گمراه نمی شدند (محمدی ری شهری، 1416هـ، ج2، 152).
در گفت و گویی که بین امام باقر(ع) و صحابی خاص و گران قدرش حمران، که درصدد دانستن پاسخ این مسأله برمی آید که چرا امامان معصوم(ع) مانند علی بن ابی طالب(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) با این که برای اقامه ی دین خدا قیام کردند، ولی قیام شان همراه با پیروزی نبود؛ امام(ع) سعی می کند تا ابهاماتی که ممکن است از ناحیه ی برخی حوادثی که برای معصومین(ع) به وجود آمده است و به تعبیر امام باقر(ع) صبر در برابر مشکلات، با توجه به جایگاه بلندی که نزد خدا داریم را عیب می پندارند، می گوید: ای حمران مصائبی که برای امامان(ع) رخ داد، نه به خاطر گناهی بود که انجام داده باشند و نه به خاطر کیفر معصیتی که خدای را در آن مخالفت کرده باشند، بلکه به دلیل مقامات عالی و کرامات و بزرگواری هایی بود که خداوند می خواست در قبال این مصائب به آن برسند؛ مبادا شکی به دلت راه یابد (صفار قمی، 1362، 33).
بهره گیری از دانش
در بینش معصومین(ع) کسب علوم و معارف و روی آوردن به فراگیری تجربه های عملی، سبب افزایش گستره ی دید و آگاهی بیشتر می شود و در نتیجه، به تقویت موضع عقل در رویارویی با جریان های مختلف فکری و به کارگیری روش های بهتر در زندگی می انجامد. به تعبیر امام صادق(ع): کثره النظر فی العلم، یفتح العقل (مجلسی، 1404هـ، ج1، 52). نگاه زیاد به مطالب علمی، نیروی اندیشه و تعقل را در انسان به کار می اندازد.
به تعبیر علی(ع): العقل غریزه، تزید بالعلم و التجارب (آمدی، 1360، 67). در کلامی دیگر آن حضرت(ع) می فرماید: عقول انسان، هدایت گر اندیشه ها، اندیشه ها هدایت گر قلوب، قلوب هدایت گر حواس و حواس حاکم بر اعضا و جوارح آدمی است (ری شهری، 1381، ج8، 387). همان گونه که از کلام حضرت(ع) استفاده می شود، بعد شناخت زیربنای دیگر ابعاد تربیتی در انسان می باشد. این بدین معناست که تحولات روحی و روانی در افراد، به تحولات شناختی صورت گرفته در آنها بستگی دارد.
در راستای تقویت بنیه ی علمی و یافتن تجربه ی عملی خواص است که می بینیم در سیره ی تربیتی امامان معصوم(ع) به شیعیان خاص خود آموزش مناظره به روش احسن، که قرآن بر آن تکیه دارد و از ره آوردهای دانش کلام می باشد، در رأس تلاش های علمی آنان نسبت به خواص از اصحاب قرار دارد، تا جایی که در سیره ی امام صادق(ع) می خوانیم که آن حضرت(ع) درباره ی نقد و بررسی شیوه ی مناظرات هر یک از اصحاب خود با مرد شامی که برای حل مسائل علمی خود به مدینه آمده بود، ضمن آن که یکسان نبودن توانایی و روش مناظره هر یک از اصحاب خود را به آنان گوشزد می کند، شیوه و روش مناظره ی برتر را نیز به یاران خود می آموزد (طوسی، 1404هـ، ج2، 560).
امامان معصوم(ع) با تشکیل کرسی های علم کلام، شاگردان برجسته ای را تربیت کردند. این شاگردان در کلام و شیوه ی مناظره با مخالفین به اندازه ای توانا بودند که با قدرت استدلال خود رقیب را به سکوت و عجز وا می داشتند.
موعظه ی حسنه
پند و اندرز و یا به تعبیر آیات و روایات موعظه حسنه، از ابزارهای روحی- روانی بسیار مؤثر در تربیت است، زیرا در درون انسان گرایش هایی فطری وجود دارد که احتیاج به ارشاد و تهذیب دارد و این کار با پند و اندرز قابل تحقق است. موعظه ای که از دل و جان پاک برخیزد، دل و جان های ره گم کرده را هدایت می کند و دل های سخت را نرم نموده تسلیم حق می نماید.
مواعظ معصومین(علیهم السلام) مفاهیم ارزشمند و سرشاری را دربردارد و برای یک انسان مسلمان، راه به سوی خدا می گشاید و در معامله با خدا و خلق رهنمودهایی آموزنده ارائه می کند. از مهم ترین و کارآمدترین این مواعظ شناخت دنیاست.
درک صحیح از دنیا
هر جا پای انسان می لغزد و سقوط می کند، واسطه ی لغزش و سقوط اش، در تعبیر روایات دنیا دانسته شده است، زیرا دنیا دام شیطان است؛ «احذر الدنیا فانها شبکه الشیطان» (آمدی، 1360، ج1، 156).
شناخت دقیق دنیا و تبیین مرزهای آن با آخرت می تواند در دست یابی به درک عمیق آن و سپس عمل به مقتضای واقعی آن مؤثر باشد، زیرا یک رابطه ی متقابل میان علم و آگاهی و عمل و رفتار، از جهت گسترش علم به تمام زوایای زندگی و تعمیق آن وجود دارد.
هر نوع شناخت، متناسب با خود، عملی را در پی دارد و هر عمل منجر به نوعی غفلت زدایی و گسترش آگاهی از جهت کمی و کیفی خواهد شد. در بینش معصومین(ع) تربیت دینی، مخصوصاً نسبت به خواص، بدون توجه به این اصل مهم و بنیادین امکان پذیر نیست.
مفهوم دنیا
دنیا به معنای مذموم و نکوهیده ی آن در آموزه های معصومین(ع)، دلبستگی های پست و نفسانی آدمی است و نه زندگی این جهانی و عالم بیرونی، که نشانه ی حق و آیات الهی است. از این رو انتساب دنیای مذموم به نفس عالم خلقت که با تعابیر «جهان طبیعت»، «جهان مادی» و امثال آنها از آن یاد می شود، نادرست و غیر دینی است. در نتیجه تمام مذمت هایی که از دنیا شده و همه ی تکذیب هایی که درباره ی آن وارد شده است، در واقع تکذیب و طرد جهات پست و زشت نفس گمراه آدمی است و هرگز به جهان و عالم خلقت برگشت نمی کند. به تعبیر امام خمینی(ره): «... دنیا همان آمال آدم است. دنیای هر کس همان آمال اوست... دنیا تکذیب شده است و عالم طبیعت تکذیب نشده است ...» (ر.ک.به: خمینی، 1368، 57).
آمال و آرزو پدیده ای است که بستر شکل گیری آن نوعی جهالت به واقعیت های وجودی و غفلت از واقعیت هایی است که انسان با آن مواجه است. بنابراین، آرزو منجر به فریب انسان و غوطه ور شدن وی در غفلت و جهالت می شود. مضمون نامه ی امام سجاد(ع) به محمد بن مسلم زهری بیان گر این واقعیت است که چگونه آمال و آرزوها، که امام(ع) از آن تعبیر به دنیاپرستی می کند، می تواند حقایق را بر انسان بپوشانند. آن جا که خطاب به زهری می نویسد: وقتی که دنیا پرستی می تواند کسی مانند تو را تا این درجه به انحطاط و پستی برساند، با آن که عمر بسیار کرده ای و از تحصیلات عمیق علمی بهره مند شده ای و با مرگ فاصله ی زیادی نداری، پس یک نفر جوان در برابر تمایلات نفسانی خود چگونه سالم می ماند(مجلسی، 1404هـ، ج75، 134).
نظارت و هدایت
اگر تربیت را نوعی امداد یا کمک رسانی به فراگیر برای فراهم آمدن زمینه های شکوفایی قابلیت ها و توانش های داخلی بدانیم، این فرایند، شامل دو رکن اساسی نظارت و هدایت است؛ نظارت بر انتخاب بهینه و درست گرایش ها و بینش ها و سوق دادن فراگیر به سمتی که وی را به کمال می رساند، و نجات فراگیر از درجا زدن که در شرایط بحرانی ممکن است برای وی پیدا شود.
هدایت و نظارت در فرایند تربیت مستلزم دانش و آگاهی نسبت به توانش های فراگیر، اهداف تربیت اسلامی و ویژگی های بستر و روند تربیت؛ یعنی مربی ای می تواند وظیفه ای تربیت را خوب انجام دهد که توانش ها و ظرفیت های بالقوه ی متربی، اهداف و نیز ویژگی های یک انسان ایده آل و آرمانی مکتب تربیتی اسلام را خوب بشناسد؛ همچنین بداند چه برنامه ای باید تدارک شود که متربی، سرانجام به شخصیتی مطلوب دست یابد. امامان معصوم(ع) از این ابزار در تربیت خواص از اصحاب خود به خوبی استفاده می کردند.
تحسین و تشویق به همراه تنبیه و تحذیر
از شیوه های رایج و کارساز در فرایند تربیت، روش تشویق و تحسین از رفتار و عملکرد خود افراد و اشخاص است، زیرا ساختار روانی و عاطفی انسان به گونه ای است که اگر در برابر کاری که انجام می دهد مورد تحسین و تشویق قرار گیرد، به آن کار علاقه مند شده، آن را تکرار می کند و ادامه می دهد. از این رو، تشویق و تحسین در اصلاح یا تثبیت رفتار بسیار مؤثر است. استفاده از این شیوه در سیره ی تربیتی معصومین (ع) نسبت به خواص فراوان دیده می شود.
به عنوان نمونه نامه ای است که نجاشی به امام صادق(ع) در رابطه با پذیرش حکومت اهواز می نویسد و از حضرت(ع) تقاضای راهنمایی می کند. امام صادق(ع) در پاسخ نامه ی نجاشی این چنین نوشتند:... نوشته ای که به حکومت و حکمرانی اهواز گرفتار شده ای. این موضوع مرا از جهتی شاد کرد و از جهتی غمگین ساخت. شاد شدم از این جهت که خداوند، مظلوم و ستمدیده ای از دوستان آل محمد(ص) را به واسطه ی تو عزت می بخشد؛ و غمگین شدم به این علت که می ترسم درباره ی یکی از دوستان ما پای تو بلغزد و خدمتی که می توانستی برای او انجام دهی، انجام ندهی، که در این صورت، هرگز بوی بهشت به مشام تو نخواهد رسید.
حضرت در پایان این نامه می نویسد: تو را به تقوای الهی، اطاعت پروردگار و چنگ زدن به رسته ی خدایی سفارش می کنم که آن کس که به رشته و حبل الهی چنگ بزند و به صراط مستقیم الهی هدایت گردیده است. پس از خدا پروا داشته باش و رضا و خشنودی هیچ کس را بر رضای الهی مقدم مدار، که این سفارش خود خداست و از ایشان جز این را نمی پذیرد و غیر این را مهم نمی داند. و بدان که مخلوقات و انسان ها به هیچ چیزی همانند تقوا که سفارش ما اهل بیت است، توصیه نشده اند (مجلسی، ج78، 271).
در واقع شکوائیه ها و سخنان دردمندانه ی امامان معصوم(ع) نسبت به موضع گیری هایی که برخی خواص در رابطه با شیوه ی برخوردشان با آنان داشته اند بیان گر نوع تنبیه و تحذیر است.
به عنوان نمونه امام حسین(ع) هنگامی که با خواص زمان خود در رابطه با حرکت و جهادش به گفت و گو پرداخته، آنان را به همراهی و ملازمت رکاب خویش فرامی خواند، و به حرکت در خط خود، که همان خط راستین اسلام محمدی است، دعوت می نماید، و به عبدالله عمر که از آن حضرت(ع)خواسته بود از تصمیم خود مبنی بر اعلام جهاد بر علیه خط انحرافی بنی امیه چشم پوشی کند، چنین می گوید: «اتق الله یا ابا عبدالرحمن و لا تدعن نصرتی»؛ ای عبدالرحمان از خدا بترس، تقوای الهی پیشه کن و دست از یاری ام برمدار.
در واقع آن حضرت (ع) برای برآشفتن خواب و دریدن حجابی که مانع دیدار حقایق مکتب بود و وضعیت نابسامانی که روح جهاد و مبارزه را به سود حاکمان مسلط و متجاوز بنی امیه از امت اسلامی گرفته بود و شستشوی ذهنیت آحاد مردم، به ویژه خواص را از گرد و غبار سیاست های سلطه گرانه ی متجاوزین، ضروری می ساخت و نیز ایجاد جوشش و آن چه بدان گرفتار شده است را از سقوط، پراکندگی، انحراف و گمراهی، اجتناب ناپذیر می نمود.
آن حضرت(ع) این واقعیت را به بهترین وجه مد نظر داشت. از این رو، کار خود را با راهنمایی و ارشاد امت نسبت به مخاطرات حکومت بنی امیه آغاز نمود. آن حضرت(ع) درصدد برآمد، این مسأله را در ذهن توده های مسلمان جا بیندازد و در هر فرصتی که به دست می آمد با ایراد سخنرانی مقصود خود را دنبال می نمود. حتی در جمع اصحاب حر در کربلا از فرصت به دست آمده استفاده نمود و شروع به بیان حقایق کرد و فرمود: ای مردم اگر تقوای الهی پیشه کرده، در جهت شناسایی حق، کوشش به عمل آورید. قطعاً برای شما بهتر و رضایت بخش تر خواهد بود. و بدانید که ما اهل بیت محمد(ص) نسبت به عهده داری امر خلافت سزاوارتریم تا این مدعیان دروغین که مشی ستم کارانه و مشی نابکارانه و دشمنانه دارند.
و در نامه ای که به اهل بصره فرستادند، فرمودند: اکنون نیز شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر خدا(ص) دعوت می کنم. چه این که سنت مرده است و بدعت به جای آن، جان گرفته است. هرگاه به سخنانم گوش فرا دهید، شما را به راه راست رهنمون خواهم گشت.
تنبیه و تحذیر خواص دیگر مکاتب
سخنانی که در مسجد مدینه بین امام باقر(ع) و قتاده، می پرسد:«تو فقیه مردم بصره هستی؟»، و قتاده پاسخ مثبت به پرسش امام(ع) می دهد. آن گاه امام(ع) درصدد انذار قتاده برآمده، می فرماید: وای بر تو مگر نمی دانی که خداوند گروهی از بندگان خاص خود را حجت قرار داده است. آنها کوه های استوار زمین هستند. آنها برگزیدگان دانش هستند که خداوند آنها را قبل از آفرینش انسان ها برگزیده است و آنها در آن موقع چون سایه اطراف عرش خدا بودند.
سپس امام(ع) به توضیح بیشتر مطلب پرداخته فرمودند: تو می دانی در کجا و در مقابل چه کسی قرار گرفته ای؟ تو در مقابل آن خانواده ای هستی که خداوند اجازه ی ذکر و نام خود را به آنها داده است و صبح و شب به یاد او هستند و هرگز ثروت دنیا و خرید و فروش، آنها را از یاد خدا و نماز و زکات، غافل نمی کند. تو در چنین جایی هستی، ما آن خانواده هستیم (ر.ک.به: مجلسی، 1405هـ، ج11).
بهره گیری از محبت
هیچ عنصری به اندازه ی عنصر محبت در تربیت انسان ها تأثیرگذار نیست. اگر فراگیر در فرایند تربیت، به مربی و هدایت گر خود محبت داشته باشد، از او الگو می گیرد و می کوشد از هر جهت شبیه او شود. این محبت که منجر به الگوگیری فراگیر از مربی در بعد ظاهری و باطنی می شود، عامل اصلی پیمودن راهی است که نیاز به سال ها تلاش و ممارست از جانب مربی دارد.
با نگاهی گذرا به زندگی افرادی که متحول شده اند، درمی یابیم که بسیاری از آنان در برهه ای حساس از زندگی خود، با مربیان و الگوهای بزرگ تربیتی که رابطه ی عاطفی با ایشان داشته اند مواجه شده اند و از تأثیرات نفسانی ایشان بهره برده اند(شرفی، 1368، 99).
معصومین(ع) تنها به محبت نسبت به خواص از شیعیان و پیروان خودشان اکتفا نمی کردند، بلکه در هر فرصتی که پیش می آمد، برای هدایت و ارشاد صاحبان مکاتب و مدعیان اندیشه، حق را آشکار و آنان را نسبت به موقعیت حقیقی خودشان آشنا می ساختند و
به عنوان نمونه در نامه ای که امام سجاد(ع) به محمد بن مسلم زهری می نویسد، تلاش می کند تا از طریق موعظه و نصیحت مشفقانه و تحریک عواطف انسانی او، وی را به این حقیقت که پل عبور ستمگران شده است، متذکر شود و می فرماید: حقیقت غیر از این نیست که ستمکاران، تو را دعوت کردند تا محوری برای ستمکاری و پلی برای عبور به سوی بلاها و نردبان گمراهی آنان باشی، و آنها به راه گمراهی خود رفتند و تو را درباره ی علما (آل محمد(ع)) به شک انداختند و به وسیله ی تو دل نادان ها را به سوی خود متمایل کردند. خصوصی ترین وزیران و نیرومندترین یارانشان به اندازه ی تو، سعی در توجه تباهی های آنها نکرد و دل خاصه و عامه را به سوی آنها جلب ننمود...
گمان مکن که من می خواهم تو را سرزنش و نکوهش کنم، بلکه می خواهم خداوند عقیده ی از دست رفته ات را زنده کند و آن چه از دینت را که از آن فاصله گرفته ای به تو بازگرداند(ر.ک.به: حرانی، 1398هـ، 66).
حضرت(ع) آنگاه در این نامه به نصیحت و هدایت زهری پرداخته و می گوید: چه قدر می ترسم از این که تو، چنان باشی که خداوند در سوره ی مریم آیه ی 59 می فرماید: أَضاعُوا الصَّلاهَ وَ اتَّبِعُوا الشَّهَواتِ فَسَوفَ یَلقَونَ غَیًّا، نماز را ضایع کردند، و از شهوت پیروی نمودند و به زودی در چاه تاریک دوزخ خواهند افتاد. کتابش را به تو تعلیم داد و علم اش را به تو سپرد و تو آنها را ضایع کردی.
نتیجه گیری
با توجه به آن چه گذشت می توان چنین نتیجه گرفت:
- تربیت همانند هر حرکت و فعالیت ارادی انسان هدفی را در پی دارد. هدف داری تربیت از هدف داری نظام آفرینش و نوع جهان بینی و انسان شناسی هر مکتبی جدا نیست. همچنان که روش ها و شیوه ها گذرگاه مناسبی هستند برای رسیدن به هدف، اما هر هدف گذرگاه خاص خود را می طلبد.
- هدف از تربیت دینی در سیره و سنت معصومان(ع) این است که استعدادهای انسان در جهت کمال مطلق شکوفا شود، یعنی انسان منصف به اسماء و صفات الهی گردد. به تعبیر امام خمینی(ره) «تمام عبادات وسیله است، تمام ادعیه وسایل است، همه وسیله ی این است که انسان این لباسش ظاهر بشود. آن چه بالقوه است و لب انسان است، به فعلیت برسد و انسان برسد. انسان بالقوه، انسان بالفعل شود، انسان طبیعی یک انسان الهی بشود، به طوری که همه چیزش الهی بشود. هرچه می بیند، حق ببیند.» نمود عینی این تربیت را در خواص از اصحاب معصومین(ع) می توان یافت.
- اگر همه ی گرایش های تربیتی را مبتنی بر اعمال اراده و اختیار فراگیر بدانیم، این امر در تربیت دینی برجسته تر و حیاتی تر است؛ به گونه ای که قوام تربیت دینی به اراده و اختیار شخص فراگیر بستگی تام دارد.
در قلمرو تربیت دینی تحمیل، نه تکویناً شدنی است و نه تشریعاً پذیرفتنی است؛ یعنی این که قوام تربیت دینی به اراده و اختیار فراگیر است. انسان بیش از هرچیز در برابر خویشتن، و وظیفه ای که دارد، متعهد و مسئول است. او وظیفه دارد به طور ارادی و آگاهانه و فعالانه صورت پذیرد، وگرنه دین داری و دین باوری رفته رفته خاصیت خود را از دست می دهد.
- در راستای این اراده و اختیار است که خواص به قدری به امامان معصوم(ع) نزدیک می شوند، که نور امام در قالب اوامر و نواهی در تمامی حرکات و سکنات آنان مشهود است و گفتارشان اعمال آنان را، و اعمالشان گفتارشان را تصدیق می کند. اینان به حقیقت پس از انبیا(ع) و اوصیا، بندگان راستین خدایند و به تعبیر امام معصوم(ع) در دنیا سبب زینت معصومین(ع) است.
- در بینش امامان معصوم(ع) یکی از موانع مهم در تربیت دینی، روحیه ی سازش پذیری و مداهنه با باطل و تلاش برای جمع بین حق و باطل و ایجاد آشتی میان آن دو است. بر این اساس، تعارض بین حق و باطل و شفافیت این تقابل و تعارض در حوزه ی نظر و رفتار از اصول اساسی تربیت آنان نسبت به خواص و عوامل از اصحاب خود به شمار می آید.
دنیاشناسی و آخرت شناسی و چگونگی تعامل با آن دو، و تداوم و استمرار شناخت مزبور، و توسعه و تعمیق آن نقش اساسی را در تربیت معصومین(ع) نسبت به خواص از شیعیان داراست.
توجه به سیر اصل مزبور در تربیت و هدایت افراد، ما را به این نکته رهنمون می سازد که به طور کلی چگونگی اثرگذاری اصل آخرت گرایی و دنیاگریزی بر انسان از مرحله ی شناخت و آگاهی آغاز، و به مرحله ی گرایش و عمل ختم می شود. بنابراین، نقش عامل شناختی و بینشی در دست یابی به گرایش نهایی غیر قابل انکار است.
منابع:
1)قرآن کریم.
2) آقازاده، محرم و واحدیان(1386)، راهنمای عملی برنامه ریزی درسی، تهران، انتشارات نوپردازان: پیوند.
3) آمدی، عبدالواحد (1360)، غررالحکم و دررالکلم، تهران، جامعه.
4) ابن ابی الحدید، عزالدین عبدالحمید (1378هـ)، شرح نهج البلاغه، مصر، دارالاحیاء العربیه.
5) ابن سعد، ابوعبدالله محمد(1405هـ)، الطبقات الکبری، بیروت، دار بیروت للطباقه و النشر.
6) ابن منظور، محمد بن مکرم(1414هـ)، لسان العرب، بیروت، دار صادر.
7) افتخاری، اصغر و کمالی، علی اکبر (1377)، رویکرد دینی در تهاجم فرهنگی، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.
8) المعزی الملائری، اسماعیل(بی تا)، جامع الاحادیث شیعه، قم، المؤلف.
9) امینی، ابراهیم(1386)، اسلام و تعلیم و تربیت، قم، بوستان کتاب، دوم.
10) حرانی، علی بن الحسین(1398ه«)، تحف العقول، تهران، انتشارات اسلامیه.
11) خمینی، روح الله(1368)، تفسیر سوره حمد، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
12) دشتی، محمد(1379)، نهج البلاغه، قم، پرهیزگار.
13) راغب اصفهانی، حسین بن محمد(1412هـ)، المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم.
14) رفیعی، بهروز(1388)، آراء دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، بی جا، مؤسسه چاپ سبحان، دوم.
15) شبستری، مجتهد(1378)، دین، مدارا و خشونت، کیان، شماره45.
16) شرفی، محمدرضا(1368)، مراحل رشد و تحول انسان به ضمیمه ی مقدمه ای بر دیدگاه اسلام در مورد رشد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
17) شهر آشوب، محمد بن علی(1405هـ)، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء.
18) شهیدی، سید جعفر(1379)، نهج البلاغه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ هفدهم.
19) صانعی، سید مهدی(1378)، پژوهشی در تعلیم و تربیت اسلامی، مشهد، انتشارات سناباد.
20) صدر، محمدباقر(1421هـ)، المدرسه القرآنیه، تهران، انتشارات مؤسسه هدی.
21) صدوق، ابی جعفر محمد بن حسین(1403هـ)، الخصال، قم، جامعه ی مدرسین.
22) صفار قمی، محمدحسن(1362)، بصائر الدرجات، تهران، مؤسسه علمی.
23) طباطبایی، سید محمد حسین(1361)، المیزان، ترجمه ی سید محمدباقر موسوی، قم، جامعه ی مدرسین.
24) طوسی، محمدبن حسن(1404هـ)، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، تصحیحی میرداماد، قم، بعثت.
25) کلینی، محمدبن یعقوب(1360)، اصول کافی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت.
26) کلینی، محمدبن یعقوب(1378)، فروع کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
27) مجلسی، محمدباقر(1404هـ)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.
28) محمدی ری شهری، محمد (1416هـ)، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث.
29) معلوف الیسوعی، لویس(1973)، المنجد، بیروت، دارالمشرق، الطعبه الحادیه و العشرون.
30) مکارم شیرازی، ناصر(1374)، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
31) نوری، حسین(1408هـ)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیروت، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، الطبعه الثانیه.
منبع: نشریه اندیشه حوزه، شماره 86.