رسالت اهل علم و مردم در عصر غیبت

جریان امامت مثل جریان نبوّت، نعمت الهی است؛ گرچه همه موجودات الهی به عنوان نِعم الهی مطرح هستند و همه نعمت ها هم از ناحیه اوست: ﴿ما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾،[۱]امّا هر نعمتی را منّت نمی گویند «المنّةُ هی النعمة العظمی»

رسالت اهل علم و مردم در عصر غیبت

جریان امامت مثل جریان نبوّت، نعمت الهی است؛ گرچه همه موجودات الهی به عنوان نِعم الهی مطرح هستند و همه نعمت ها هم از ناحیه اوست: ﴿ما بِکمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾،[1]امّا هر نعمتی را منّت نمی گویند «المنّةُ هی النعمة العظمی».[2]منّت های لفظی کمال نیست، اما منّت به معنای نعمتِ بزرگ است؛ ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً[3] نبوّت، رسالت و قرآن را خدا منّت می داند، «المنّةّ هی النعمة العظمی»؛ فرمود این نعمت بزرگ را به مؤمنین داد، البته به همه داد، ولی مؤمنان بهره می برند؛ مثل ﴿ذلِک الْکتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدی لِلْمُتَّقینَ﴾،[4] با اینکه فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾،[5]امّا آن که بهره می برد اهل تقواست، فرمود: ﴿هُدی لِلْمُتَّقینَ﴾، با اینکه ﴿هُدی لِلنَّاسِ﴾ است. وجود مبارک رسول گرامی ﴿کافَّةً لِلنَّاسِ[6]است، ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمینَ[7] است، امّا آن کسانی که از نبوّتش طَرْفی می بندند مؤمنان هستند، فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ﴾؛ همین بیان لطیف را که تعبیر از نعمت بزرگ به منّت است، درباره امامت هم فرمود که ﴿وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ[8] وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) منّت است، مثل وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منّت است، یعنی نعمت عظما است.

خدای سبحان، آسمان و زمین و شمس و قمر را به عنوان نعمت عظما ندانست، فرمود اینها اموری هستند که روزی بساطشان برچیده می شود، اما نعمت ولایت، نعمت نبوّت، نعمت امامت چون «عند الله» است همچنان باقی است، اینطور نیست که برچیده شود. مطلب بعدی آن است که بهره ای که توده مردم از نعمت نبوّت یا امامت می بردند یک بهره صوری و قشری بود که در درون آنها جا پیدا نکرده است. این بیان نورانی حضرت سید الشهداء (سلام الله علیه) که وضع دینِ مردم آن روزگار را بیان می کند، این است که فرمود: «إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم »؛[9]یعنی آنچه انسان با زبان بازی می کند و گاهی این را تُف می کند و می اندازد دور، این را می گویند: «ما یلعق به اللسان» که می شود «لعق»، فرمود: «وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم»؛ لعاب را هم به همین مناسبت لعاب گفتند. دنیا چرا لَعب است؟ برای اینکه بیش از لعاب نیست، لعاب را آدم تا جمع کند خشک می شود، هیچ کسی با لعاب دهن سیراب نمی شود. اگر از دنیا به لَعب یاد کردند، برای اینکه بیش از لعاب نیست!

از آن سرد آمد این کاخ دلاویز ٭٭٭ که تا جا گرم کردی گویدت خیز[10]

که نوبت دیگری است؛ این است که بیش از لعاب نیست، ﴿هُمْ فی شَک یلْعَبُونَ[11]همین است. آنها که اهل تردیدند می خواهند با شک و شبهه ش سیراب بشوند و عطش خود را فرو بنشانند، فرمود این شدنی نیست. اگر یک انسان تشنه بتواند با لعاب دهنش سیراب شود، شما هم با شبهه سیراب می شوید؛ بنابراین وجود مبارک سید الشهداء فرمود: «إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم». این بیان نورانی سیدالشهداء (سلام الله علیه) از همان آیه نورانی گرفته شد که ﴿وَ لَمَّا یدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکمْ[12]شما فقط اسلام ظاهری آوردید. این سؤال که پاسخ داده شود، آن گاه بیان لطیف و سیره و سنّت پُر برکت امام راحل (رضوان الله علیه) مشخص می شود که امام چه کار کرد؟ پس بیان نورانی سید الشهداء (سلام الله علیه) این است که «إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم»، این بیان را سید الشهداء (سلام الله علیه) از آن آیه نورانی گرفته که شما که می گویید ما مؤمنیم، ﴿قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکمْ﴾، پس ایمان در دل های شما جا پیدا نکرد. آن وقت این سؤال می ماند که اگر دین در لبهٴ زبان آنهاست که گاهی تُف می اندازند دور می کنند و اگر دین در درون دل های اینها راه پیدا نکرد، پس درون دل های اینها چیست؟ آن را هم طایفه سوم جواب می دهد که درون اینها ﴿أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾؛[13]گوساله پرستی جایگیر شد، گاهی می فرماید: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ[14]خیلی فرق نمی کند، انسان یا گوساله بیرون را می پرستد یا گوساله درون را، اگر فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾، اگر ﴿أفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ[15]اگر کسی خودپرست و هواپرست است، این شخص گوساله پرست است؛ منتها نمی فهمد که چه کار می کند، حالا لازم نیست که گوساله سامری را بپرستد! تفکر اومانیسمی[16]همین است. اومانیسم به جای اینکه بگوید انسان خلیفه و جانشین خداست، می گوید جایگزین خداست و ـ معاذ الله ـ خدایی در کار نیست، هر چه هست خود انسان است؛ این می شود تفکر اومانیسمی. حالا آن روز این اصطلاحات نبود، ولی قرآن تعبیرش این است: ﴿أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾، به جای اینکه بگوید من خلیفه «الله» هستم و خلیفه باید «مستخلف عنه» خود را بشناسد، یک؛ او را باور کند، دو؛ حرفش را بپذیرد، سه؛ عمل کند، چهار؛ منتشر کند، پنج؛ این موارد کار خلیفه است؛ هیچ کدام از اینها را انجام نمی دهد، به جای اینکه بگوید من خلیفه او هستم، می گوید من خود او هستم؛ این تفکر اومانیسمی است: ﴿أَفَرَأَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ﴾. اگر ذات اقدس الهی درباره عده ای می گوید: ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾، لازم نیست سامری و گوساله ای باشد که اینها گوساله بپرستند؛ اگر درون کسی حیوانیت است ﴿أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾، این شخص خودش یک سامری دارد، خودش گوساله ای دارد و خودش هم گوساله پرستی می کند. پس آن بیان نورانی سید الشهداء این است که «إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم»؛ بیان قرآن کریم که ریشه اصلی سخنان سیدالشهداء(سلام الله علیه) است این است که ﴿لَمَّا یدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکمْ﴾، این سؤال را هم قرآن پاسخ می دهد، اگر دین فقط در افق لب هست و در دل جا نکرد، در دل جای چیست؟ طایفه ثالثه هم جواب می دهد که ﴿وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾، آن وقت چنین ملتی هم از به پا کردن کربلا اِبایی ندارد، بسیاری از همین خلفای بنی العباس بودند که ائمه را شهید کردند، شهادت ائمه به وسیله بنی العباس بیش از اموی و مروانی بود.

امّا امام (رضوان الله علیه) چه کار کرد؟ امام آمده با بیان این مطالب، با سیره و سریره و سنّت سالیان متمادی و تبعید و زندان و تلاش و کوشش خود این «لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم» را گرفت، ﴿وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾ را بیرون کرد، این دین را در دل های مردم جا داد. دین در درون دل های مردم راه پیدا کرد «وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ القُرآن وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ النَّبی وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الوَصی»، اینها را تربیت کرد و نظام اسلامی را مستقر کرد؛ لذا آرزوی بسیاری از این عزیزان این بود که دعا کنید ما شهید شویم! این عزیزانی که جبهه می رفتند و گاهی ما اینها را از زیر قرآن رد می کردیم، پنجاه تا عزیزان که می رفتند ما یک مورد هم پرچم سه رنگ همراهشان ندیدیم! همه آنها یا زهرا، یا حسن، یا حسین، یا علی بود. این پرچم سه رنگ آن عُرضه را ندارد که خود را حفظ کند، چه رسد به اینکه کشور را حفظ کند. ما در جنگ جهانی اول همین پرچم سه رنگ را داشتیم، کاری از پیش نبرد؛ در جنگ جهانی دوم هم داشتیم، در کودتای ننگین 28 مرداد ما همین پرچم سه رنگ را داشتیم که روز روشن کودتا شد و کشور به باد رفت. از این پرچم سه رنگ کاری ساخته نیست، بله ما برای آن پرچم سه رنگ قیام می کنیم، کشته می شویم و این را هم شهادت می دانیم، امّا آن پرچم یا زهرا این حرف را به ما گفت، نه از پرچم سه رنگ! این پنجاه مورد را که ما می دیدیم یک پرچم سه رنگ روی دوش آنها نبود! یا علی، یا حسن، یا زهرا بود، این کار امام بود. این «وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ القُرآن و العِتْرَة و کذا و کذا» را امام در دل ها جا داد، این «لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِم» را انداخت دور و ﴿لَمَّا یدْخُلِ الْإیمانُ﴾ را «دَخَل الایمان فی قُلُوبِهم» کرد، این کارِ امام بود. هر جا این چنین باشد نصرت الهی هست، امام کم کاری نکرد! مگر تصرّف در دل ها کار آسانی است؟!

دلِ انسان آن قدر مستقل و بزرگ و عظمت دارد که حرف هیچ کس را قبول نمی کند. دل مگر حرف کسی را قبول می کند! فقط پیامِ دل آفرین را قبول می کند، هیچ چیزی ممکن نیست که بر دل های مردم کسی مسلّط شود، آنقدر این دل قوی است! زبان و مانند آن را می شود مهار کرد، امّا دل مهارشدنی نیست و امام راحل بر دل ها مسلّط شد و دل ها را ظرف حرف سید الشهداء کرد، ظرف حرف اهل بیت کرد. تمام تلاش و کوشش این عزیزان همین بود. در یکی از سفرهایی که به آن مناطق جنگی رفتیم ـ آن وقت از شب های عملیات نبود ـ این عزیزان جهرمی، سمیناری در جبهه به نام سمینار تهذیب داشتند که در همان ایام بعثت وجود مبارک رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در ماه رجب بود که با مرحوم آیت الله فاضل با هم به آنجا رفتیم، در همان شن ها می خوابیدیم و در برنامه های آنها هم یک سخنرانی به مناسبت ایام بعثت به نام همایش تهذیب داشتند؛ پیرمردی بود که راتِب اینها از نظر بیدار کردن و اذان گفتن بود که اینها را سحر بیدار می کرد؛ اینها نماز شب می خواندند، نافله صبح می خواندند، نماز صبح را به جماعت می خواندند، زیارت عاشورا را بعد از نماز می خواندند و بعد هم روی همان شن ها می خوابیدند. ما همان حالی که در مشعر و عرفات داشتیم، همان حال را در شنزارها داشتیم. اینها کسانی بودند که به برکت امام به این بارگاه راه یافتند، این طور نبودند که اهل حوزه یا دانشگاه باشند، بسیاری از اینها درس نخوانده عادی بودند؛ یعنی یا از دبیرستان آمدند یا مدرسه، درس مصطلح نخوانده بودند و اگر طلبه بودند، طلبه های ساده بودند، بله عده زیادی از بزرگان هم در بین آنها بودند؛ امّا کاری که امام کرد در دل اثر کرد. خدا فرمود سخنرانی و گفتن و تدریس و اینها مقدمه است، هم حرفِ محکم بزنید و هم خوب حرف بزنید، هم حرفِ خوب بزنید و هم حرفتان را به دل های مردم برسانید! این سه کار را بکنید: بد حرف نزنید، حرفِ بد نزنید، همراه حرفتان در جان مردم بروید! هم ﴿قُولُوا قَوْلاً سَدیداً﴾؛[17] خوب حرف زدن، حرفِ خوب زدن، این دو کار، ﴿وَ قُلْ لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغاً﴾،[18]نه «فی آذانهم»! مگر هر کسی آن عُرضه را دارد که در جان مردم راه پیدا کند؟! مگر مردم حرف هر کسی را گوش می دهند؟! سخنرانی و سخن خوانی در عالَم زیاد است و خدا هم که نگفت «قولوا فی آذانهم»، فرمود بروید در جان مردم! چه کسی می تواند در جان مردم برود؟! آن کسی که جانان است، آن کسی که جانانه حرف می زند، آن کسی که حرفِ دل مردم را می زند، امام این طور بود. این راه باز است؛ ایشان نه معصوم بود و نه معصوم زاده، پس این راه باز است. فرمود: ﴿وَ قُلْ لَهُمْ فی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلیغاً﴾، اگر بین روح ها و دل ها رابطه نبود که خدا امر نمی کرد! ما با زبان خودمان با گوش مردم رابطه داریم و با جانمان با جان مردم رابطه داریم. اگر این جان طیب و طاهر باشد، با جان مردم رابطه قوی دارد و این کار امام بود؛ لذا چه شرقی، چه غربی تا آخر این حرف را گفت و ایستاد و نظام را هم مستقر کرد و سربلند کرد؛ این راه برای همیشه و برای همه باز است و این مکتب افراد این چنین را می تواند بپروارند که شود منّت؛ یعنی نعمت عظما که آدم از قید غیر خدا بِرهد و فقط بنده او باشد، می تواند این کار را بکند.

یک وقت است می گوییم مردم آماده بودند، خیر مردم بعد از جنگ جهانی اول و دوم بود که جاهلیت مدرن و یک جاهلیت جَهلا بود، تبرّج داشتند و مانند آن، همه تلخی ها بود؛ در تلخ ترین دوران زندگی که جنگ جهانی اول و دوم را پشت سر گذاشتند در این عصر جز کشتار و غارتگری چیزی نبود، وجود مبارک امام (رضوان الله علیه) توانست مردم را اصلاح کند، پس این ظرفیت هست و این قابلیت برای هر زمان و زمینی هست و همه ما هم موظفیم این راه را برویم و این راه هم رفتنی است. بنابراین چون سرمایه را ذات اقدس الهی به ما داد و کار قرآن و عترت است و کار معجزه آمیز داود پیغمبر و سلیمان پیغمبر که تحت فرمان داشتن سلسله جبال و مانند اینها نبود، همین وضع عادی بود. اگر واقعاً کسی حرف الهی را باور کند و منتقل کند مردم می پذیرند؛ خدا مردم را با این سرمایه خلق کرد، مردم را بی سرمایه خلق نکرد؛ فرمود من انسان را با همه ظرفیت های الهی آفریدم و او را خلیفه خود قرار دادم، با قلمِ قدرت خودم در او نوشتم که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾.[19]

جریان وجود مبارک ولی عصر (ارواحنا فداه) است و آن اینکه آقایانی که در حوزه و دانشگاه کار می کنند، رسالت آنها در عصر غیبت بیش از دیگران است، چون وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) دو برنامه رسمی دارد ـ برنامه های فرعی فراوان دارد اما دو برنامه رسمی دارد ـ: یکی گسترش عدل و داد که «یمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا»[20]که این برنامه مهم امام زمان (سلام الله علیه) است. اهمّ از این، آن است که مردم را عاقل کند، چون مردمِ عاقل هستند که عدل را می پذیرند، وگرنه افراد عادی از عدل گریزان هستند. عدل و داد را وجود مبارک حضرت به عنوان کار مهم گسترش می دهد که «وَ بِهِ یمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلا»،[21]امّا عقل و خِرد و علم و اندیشه را چگونه حضرت اضافه می کند، واقعاً در تحیر است! در عصر ظهور، ذات اقدس الهی، دست غیبی یا دست وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) را روی سر مردم دنیا می کشد: «وَضَعَ اللَّهُ یدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم»،[22] این چه دستی است که مردم عاقل می شوند؟! اداره مردمِ عاقل سخت نیست؛ یعنی هفت میلیارد بشر اگر بفهم و خردمدار و عقل محور باشند، اداره شان سخت نیست. چه کار می کند حضرت که مردم را عاقل می کند؟! «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الْجِنَان»،[23] این چه معجزه و قدرتی است؟! اول آن کار أهم را انجام می دهند، بعد این کار مهم، چون اگر کسی عاقل شد نه بیراهه می رود و نه راه کسی را می بندد، زیرا عقل یعنی آنچه که عِقال و مهار می کند؛ اگر این شد که اول وجود مبارک حضرت جامعه را عاقل کرد، بعد عدل محوری کار آسانی است و کار حوزویان و دانشگاهیان که مسیر علمی حضرت (سلام الله علیه) را طی می کنند، این است که هم خود عاقل شوند و هم جامعه را به عقل دعوت کنند، آن گاه در مرتبه ثانیه به عدل و داد هم فرا می خوانند.

پی نوشت ها

[1] سوره نحل, آیه53.

[2] ر.ک: غرر الحکم و درر الکلم، ص232؛ «...النِّعْمَةَ وَ أَعْظَمَ عَلَیْهِ الْمِنَّة».

[3] سوره آل‌عمران, آیه164.

[4] سوره بقره, آیه2

[5] سوره بقره, آیه185.

[6] سوره سبأ, آیه28.

[7] سوره انبیاء, آیه107.

[8] سوره قصص, آیه5.

[9] تحف العقول، ص245.

[10] دیوان نظامی گنجوی، خمسه خسرو و شیرین، بخش29.

[11] سوره دخان, آیه9.

[12] سوره حجرات, آیه14.

[13] سوره بقره, آیه93.

[14] سوره فرقان, آیه44.

[15] سوره جاثیه, آیه23.

[16] لغتنامه معین، اومانیسم: برگرفته از واژة لاتینی هومو (Homo) انسان، انسانگرایی؛ شامل هر نظام فلسفی یا اخلاقی میشود که آزادی و حیثیت انسان مرکزیت آن را تشکیل میدهد، یونانیان و رومیان قدیم پیرو اومانیسم بودند. این نام به‌طور اخص به نهضتی گفته میشود که در قرن 14 در اروپا به وجود آمد و آن نوعی طغیان علیه سلطه علمای دین و الهیات قرون وسطا بود.

[17] سوره نساء, آیه9؛ سوره احزاب, آیه70.

[18] سوره نساء, آیه63.

[19] سوره شمس, آیه8.

[20] کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج‏2، ص567؛ بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج‏36، ص316.

[21] زاد المعاد ـ مفتاح الجنان، ص423.

[22] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص25

[23] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص11

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان