ستیز با آمریکا
دکتر فیلیپ هتی، تاریخ شناس، نویسنده و استاد دانشگاه پرینستون آمریکا در سال 1373 هـ.ق. به نجف رفت و از سوی دانشگاه، از کاشف الغطاء دعوت کرد در کنفرانس فرهنگ اسلامی و جهان معاصر، که در سپتامبر همان سال در کتابخانه ی واشنگتن آمریکا برگزار می شد، شرکت کنده؛ ولی کاشف الغطاء دعوت او را نپذیرفت.
در غروب روز چهارشنبه 27/محرم/1373 سرجان تروتبیک، سفیر انگلستان در بغداد، همراه هیئتی جهت دیدار از کتابخانه ی عمومی مدرسه ی آیت الله کاشف الغطاء، وارد مدرسه شد. استاندار بغداد، عباس بلدادی و رئیس پلیس کربلا و تنی چند از سران حکومت همراه آنان بودند؛ شماری از علما و چهره های سیاسی و فرهنگی نجف نیز حضور داشتند. سفیر انگلستان و همراهان پس از بازدید از مدرسه، وارد کتابخانه شدند و از آن جا بازدید کردند. جمعی از استادان و طلاب مدرسه با اصرار از کاشف الغطاء خواستند تا مصاحبه با سفیر انگلستان را بپذیرد. کاشف الغطاء پذیرفت در سالن مطالعه ی کتابخانه با او دیدار کند. گفت و گوی کاشف الغطاء با سفیر انگلیس دو ساعت به درازا کشید. کاشف الغطاء در این نشست، چهره ی استعماری انگلیس را هویدا ساخت. وی سخنان خود را با بخشی از خطبه ی امام علی علیه السلام در نهج البلاغه آغاز کرد: «خداوند سبحان از دانشمندان پیمان گرفته است که در برابر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم، ساکت نباشند.» و در آغاز گفت و گو، به سفیر انگلستان گفت: شما شخصیتی محترم و نماینده ی دولتی عظیم هستید و من نیز، هر چند خود این گونه نمی پندارم، نماینده ی بزرگترین امت هستم؛ امتی متشکل از میلیون ها انسان مسلمان عرب و غیر عرب از همه ی نقاط جهان که همگی رأی مرا گردن می نهند. ملاقات میان چنین شخصیت هایی، معمولاً به ندرت پیش می آید و در طول ده ها سال ممکن است گاه به طور اتفاقی حاصل شود. اکنون که این اتفاق افتاده است سزاوار نیست بدون داشتن فایده ای برای دو امت به پایان برسد. ما به هدف عالی و نهایی خود نایل نمی شویم مگر با ترک تعارفات سیاسی و دیپلماسی. بر ما لازم است حقیقت را آشکارا بازگوییم و نصایح را بدون سازش و مسامحه، آن گونه که هست، تلخ و شیرین، بیان کنیم.
سفیر انگلستان پاسخ داد: «ضمن تشکر از شما به سبب قبول درخواست مصاحبه، آماده ی شنیدن سخنان شما هستم.»
کاشف الغطاء گفت:
ما اعراب بلکه همه ی مسلمانان و شما، گرچه از شدت ضربات سختی که بر ما وارد کرده اید قلب هایمان پر خون است، مصائب و ضربات دردآوری که حتی قضیه ی فلسطین در برابر آن ها کوچک است، ولی اکنون دچار دشمن مشترک و سرسخت (کمونیسم) هستیم که تنها دشمن ما و شما نیست؛ بلکه دشمن بزرگ ترین نعمت خدا بر بشر، یعنی انسانیت، فضیلت و آزادگی است؛ دشمن آزادی فردی و اجتماعی است که انسان را به صورت ابزاری مکانیکی و بدون اراده و اختیار در می آورد. این دشمنِ کرامت و فضیلت چنان سرسخت است که نه فقط کمر به نابودی ما و شما بسته، بلکه از یک سو در پی قطع همه ی ریشه های کرامت ها و فضیلت ها برآمده و از سوی دیگر در پی قطع روابط خانواده هاست. این دشمن با رشد و نمو، چنگال های خود را بر تمام جهان گسترانده است و این اعتقاد که شما آن را ویرانگر می نامید، اصل و اساس انسانیت را مسموم می کند و روح فضیلت را نابود می سازد.
علت گسترش کمونیسم چیست؟ نجف که سنگ بنای اولیه ی آن بر اساس تقویت دین و نشر فضایل اخلاقی بنا نهاده شده است، شهری که با غرس نهال فضیلت در ترتب مطهرش، همچون دانشگاهی عظیم هر کاردانی را به سوی خویش جذب کرده و بیش از هزار سال است که شیفتگان علوم دینی از سراسر جهان، رو به سوی آن دارند و علمای فاضل بسیاری با کسب درجه ی اجتهاد از آن جا راهی دیار خویش گشته اند، در معرض تبلیغات کمونیسم قرار دارد. چگونه این تبلیغات در نجف که یک سرزمین اسلامی محض است، ریشه دوانیده است؟... سلاطین ترک، بزرگ ترین مبلغان بریتانیا در عراق بودند... آنان دولت بریتانیا را چنان محبوب جلوه دادند که در زوایای ذهن مردم جای گرفته بود اگر انگلستان بر این کشور حکومت کند، عراق را به باغی از باغ های بهشت تبدیل می کند!
... وقتی آتش جنگ جهانی اول شعله ورتر شد و انگلستان با کشتی هایش از فاو به بصره هجوم آورد، چهره های عراقی ها با ترکان بود و قلب های آنان با انگلستان... برای انگلستان، عوامل مؤثر در فتح عراق، اهالی و عشایر عراق بودند؛ نه مانورهای نظامی انگلستان و کشتی ها و سخنرانی های سردمداران آن که در آغاز عملیات در برابر خیل جمعیت می گفتند «ما آزادکنندگان آبادکنندگانیم، نه فاتحان و استعمارگران.» ما آن قدر صبر پیشه کردیم که کاسه ی صبرمان لبریز شد. عراقی ها شاهد چیزی جز انتقال از بد به بدتر نبودند؛ آبادسازی انگلستان و تبدیل زمین های کشاورزی عراق به کویر.
جناب سفیر انگلیس، آیا آن همه زمین های حاصلخیز وسیع که بین کربلا و نجف بود، را اکنون می بینید؟ آن همه زمین های کشاورزی امروز به بیابانی خشک تبدیل شده است؛ در حالی که فرات در کنار آن است. اگر شما می خواستید به این زمین ها توجه کنید، چند موتور آب نصب می کردید و یا نهر احداث می کردید.
... در زمینه ی مسائل اخلاقی، نشر فساد و از بین رفتن ارزش هایی مانند عفاف و کرامت، و تبدیل آن ها به فسق و فجور و بی بند و باری، مخصوصاً در میان جوانان، به گونه ای است که فحشا فراگیر شده و فساد و شراب خواری به شکل وصف ناپذیری، پخش شده است....
سفیر انگلستان در پاسخ گفت
شما به ما گفتید «بیایید و ما را از دست ترک ها نجات دهید.» ما هم جان و مال خود را فدای شما کردیم. قبرهای انگلیسی ها در سرزمین شما شاهد ماست. ما در سرزمین شما، در واقع به دنبال آبادانی و عمرانی بودیم و با همه ی توان، فرزندان شما را به تحصیل واداشتیم؛ ولی شما با به راه انداختن شورش های پی در پی، بر ضد ما اعلام استقلال کردید و گفتید «می خواهیم خودمان مستقل باشیم و حکومت را تجربه کنیم و راه ترقی را بپیماییم.» ما هم این امر را به عهده ی شما گذاشتیم. پس اگر در آبادانی، کوتاهی شده، شما خودتان سزاوار نکوهش هستید نه ما؛ زیرا شما عهده دار این امر شدید و اجازه ندادید ما اقدام کنیم. با این حال، پیشرفت هنوز محسوس است. طغیان سیل پایه ی بسیاری از ساختمان ها را فراگرفت و حتی قصر پادشاه را احاطه کرد؛ ولی قصر پادشاه صدمه ای ندید...
کاشف الغطاء گفت:
بلی، شما به ما استقلال دادید ولی حقیقت این است که این استقلال، دروغین و ساختگی بود. آن چه تغییر کرد، رنگ ها و اوضاع صوری و اشکال بود؛ ولی روح همان روح بود. وزارت خانه ها، پارلمان ها، مجلس شیوخ و نمایندگی ها مثل اشباح و سایه هایی بودند که با اشاره ی این روح، به حرکت درمی آمدند. همه ی این ها به حساب شماست؛ زیرا همه ساخته و پرداخته شماست.
اما درباره ی این که سیل قصر پادشاه را فراگرفت ولی قصر صدمه ای ندید، باید گفت: کاخ پادشاه برای ما زیاد مهم نیست؛ کوخ کشاورز برای ما مهم است. کشاورزی که با عرق جبین و انگشتانش قصر پادشاه را ساخته است، در خانه هایی که مانند گور است زندگی می کند؛ به علاوه، سیل تمام مزرعه و خانه و دام او را فراگرفت.
در مورد پولی که شما هر سال در برابر نفت به عراق می پردازید، و هنوز وعده ی افزایش قیمت آن را می دهید،... در مقابل آن چه می گیرید، نمی پردازید... آن چه را با دست راست می دهید، مجدداً همان را از دست چپ می ستانید... ای کاش دستگاه محاسبه کننده ای وجود داشت تا نسبت میان آن چه از این رهگذر نصیب عراق می شود و آن چه نصیب شما می شود، را مقایسه کند... تا روشن شود آیا سهم عراق از این معامله چیزی جز سهم روباه و خرگوش از طعمه ی شیر است؟
... طلوع استعمار از دولت های غربی، بلکه از آمریکا بود... استعمار مانند دزدی است که وارد خانه ای می شود و همه ی وسایل را بر می دارد و صاحب خانه هم تماشاگری است که هیچ نیروی دفاعی ندارد و اگر فریاد بزند...، دزد می گوید «من آمده ام اثاثیه ی تو را بگیرم و خانه ات را آباد سازم و از خرابی حفظ کنم...» با این اعمال شما، چگونه با کمونیسم مبارزه کنیم؟
سفیر انگلیس گفت:
... مبارزه با کمونیسم از طریق نهضت علمای دین و رهبران روحانی و ارشاد و تربیت جوانان، محقق می شود. باید جوانان را از خطر کمونیسم بر حذر داشت. لازم است جوانان در مدارس و مجالس شما، به طریق صحیح، توجیه شوند و تعلیم و تربیتی صالح بیابند.
کاشف الغطاء پاسخ داد:
من این مدرسه را با شش کلاس تأسیس کردم. اکنون سیصد جوان متین و منظم و تعدادی استاد، با حقوق ثابت، و مدیر در آن جا مشغول به کارند. در کنار این مدرسه، کتابخانه ای با کتاب دار و مستخدم برای استفاده ی محققان دایر است. مردم و رؤسای عشایر، مردمی شرافتمند و یاور علما هستند و مدارس با کمک های آنان اداره می شود. از این رو، نیازی به کمک و بخشش حکومت ندارد... هر سال، در فصل امتحانات، هیئت بازرسان رسمی در مراسمی که همه ی استادان و طلاب و جوانان حضور دارند، جهت اعطای مدارک حاضر می شوند.» (1)
سفیر انگلیس از خطر کمونیسم صحبت کرد. کاشف الغطاء به او گفت: «اگر شما فکر می کنید کمونیسم را با سرمایه داری غربی می توان ریشه کن کرد، سخت در اشتباهید. کمونیسم یک نظام فاسد است که آن را هرگز با نظام فاسد دیگری مانند سرمایه داری غرب نمی توان ریشه کن کرد. شما زمینه را برای رشد اندیشه ی کمونیستی در عراق فراهم کردید. کمونیسم زاییده ی نادانی و فقر است و این سم های کشنده را شما به جان مردم عراق ریختید. اگر با این بیماری ها مبارزه کنید، ریشه ی کمونیسم می خشکد.»
چند ماه بعد، برتون بری، سفیر آمریکا در عراق، با کاشف الغطاء ملاقات کرد. کاشف الغطاء از کمک آمریکا به صهیونیست های جنایتکار سخن گفت. سفیر آمریکا در توجیه کمک های آمریکا، گفت: «صهیونیست ها ستمدیده اند. هیتلر پدرشان را درآورد. ما دلمان به حالشان سوخت و کمکشان کردیم تا جایی پیدا کنند و زندگی کنند.»
کاشف الغطاء فریاد زد:
اف بر این مهربانی شما! شما افرادی را یاری می کنید که خودشان از بزرگ ترین ستمگران روزگارند. به آنان کمک می کنید که به ما ستم کنند! به آنان کمک می کنید تا خانه های فلسطینیان را به زور، تصاحب کنند. اگر آنان، به قول شما، آواره بودند چرا در کشور خودتان جایشان ندادید؟ اگر شما به فکر ستمدیده هایید، ملت های عرب ستمدیده اند. امروزه انگلیس و فرانسه که هم پیمان شما هستند، آزادگان الجزایر، تونس و مراکش را با سلاح های جهنمی خود می کشند، آنان آواره نیستند؟! آنان ستمدیده نیستند؟! چرا به آنان کمک نمی کنید؟
سفیر آمریکا گفت: «ما هر سال، میلیون ها دلار به آوارگان فلسطینی کمک می کنیم.»
کاشف الغطاء گفت: «اگر خیرخواه فلسطینی ها هستید، آنان را به وطنشان برگردانید؛ دلارهایتان مال خودتان. هر اندازه که به فلسطینی ها کمک کنید، به یک روستای فلسطینی نمی ارزد؛ چه رسد به شهرهایی مثل حیفا، یا فادعکا.»
سفیر آمریکا درمانده بود؛ پاسخی نداشت. نگاهی به قفسه های کتاب انداخت. ناگهان جرقه ای به ذهنش زد. می دانست کتاب های علمای شیعه درباره ی فقه، اصول و حدیث است و در آن ها نامی از آمریکا نیست. بدین سبب گفت: «آیا در کتابخانه ی شما که هزاران جلد کتاب در آن هست، کتابی علیه ما وجود دارد؟»
کاشف الغطاء فریاد برآورد «کتاب که چیزی نیست؛ قلب های همه ی ما علیه شماست. از دل تک تک ما به خاطر نیزه ای که شما به جهان عرب زدید، خون می چکد.»
سفیر آمریکا سرافکنده شد و پاسخی نداد. گفت و گوی کاشف الغطاء با سفیران انگلیس و آمریکا با عنوان «محاوره الامام مع السفیرین» چاپ شد و روانه ی بازار گردید. کتاب چنان مورد توجه مردم قرار گرفت که در همان سال، چهار بار چاپ شد. (2)
پی نوشت ها :
1. تعامل دیانت و سیاست در ایران، ص 262-272.
2. کاشف الغطاء، سوره ی خشم، ص 158-162.
منبع: کتاب طلایه داران تقریب (3) کاشف الغطاء اذان بیداری