ماهان شبکه ایرانیان

شرح و تفسیر نامه ۵۳ نهج البلاغه

بحث نهج البلاغه به نامه مبارک حضرت به مالک اشتر؛ یعنی پنجاه و سومین نامه رسید. بخشی از این نامه نیازی به توضیح اخلاقی دارد که ما این بحث اخلاقی را با شرح آن جمله های نورانی امیرالمؤمنین مطرح می کنیم

بحث نهج البلاغه به نامه مبارک حضرت به مالک اشتر؛ یعنی پنجاه و سومین نامه رسید. بخشی از این نامه نیازی به توضیح اخلاقی دارد که ما این بحث اخلاقی را با شرح آن جمله های نورانی امیرالمؤمنین مطرح می کنیم. اصل مطلب این است که ذات اقدس الهی در قرآن کریم فرمود هیچ کس گناه نمی کند مگر اینکه با یک شرک مرموز و مستور و شرک خفی همراه است ﴿وَ مَا یؤْمِنُ أَکثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکونَ[1]یعنی اکثر مؤمنین، مشرک اند ﴿وَمَا یؤْمِنُ أَکثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکونَ﴾ امام معصوم (علیه السلام) درباره اینکه چگونه طبق این آیه مؤمن، مشرک می شود فرمود همین که می بینید می گویند «لولا فلان لهلکت» و مانند آن این یک شرک ربوبی است می گویند اگر فلان کس نبود ما از بین می رفتیم، اگر فلان کس نبود این بیمار شفا پیدا نمی کرد اگر فلان کس نبود این مشکل حل نمی شد فرمود این یک شرک مستور است باید گفت خدا را شکر که به وسیله فلان شخص مشکل ما را حل کرد[2] چون اشخاص و اشیاء هر چه هست و هر که هست در نظام توحید ربوبی مجاری فیض خدایند خدای سبحان با این مجاری به انسان احسان می کند پس هیچ موجودی در برابر خدا نیست که ما بگوییم اول خدا دوم فلان شخص یا اگر فلان شخص نبود مشکل ما حل نمی شد ﴿وَمَا یؤْمِنُ أَکثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکونَ

این بیان نورانی امام (سلام الله علیه) در تفسیر آیه به عنوان تمثیل است و نه تعیین یک وقت است آیه منحصراً در یک مورد است مثل آیه تطهیر[3]که منحصراً برای اهل بیت است آیه مباهله[4] که منحصراً برای اهل بیت است آیه ﴿الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ[5]که منحصراً برای جریان غدیر است اینها انحصار خاص دارد که مشخص است یک وقت است آیه یک اصل کلی و مطلب کلی را بیان می کند و امام (سلام الله علیه) مصداقی از مصادیق آن آیه را بیان می کند اینجا به عنوان تمثیل خواهد بود یعنی به عنوان مثال است نه به عنوان تعیین که منحصراً این باشد اگر این است ما باید ببینیم که در بیانات ائمه دیگر (علیهم السلام) مخصوصاً وجود مبارک حضرت امیر چگونه می شود که انسان در عین حال که مؤمن است مشرک باشد. مقصود از این شرک در این گونه از موارد یک شرک عملی است مستحضرید که اگر کسی خواست گناه کند [در واقع می خواهد به جنگ با خدا برود] در بیانات وجود مبارک حضرت امیر در همین عهدنامه به مالک می گوید «وَ لاَ تَنْصِبَنَّ نَفْسَک لِحَرْبِ اللَّهِ» مبادا به جنگ خدا بروی در بخش های پایانی سوره مبارکه بقره از ربا به عنوان جنگ با خدا یاد شد رباخوار با خدا دارد می جنگد ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ[6]یا آن که امنیت یک نظام را به هم می زند آسایش مردم را با اسلحه کشیدن از بین می برد این می شود محارب ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یحَارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ[7] این محاربه که در جریان به هم زدن امنیت اجتماعی است آن محاربه که امنیت اقتصادی را به هم می زند بازگشت این جنگ ها به چیست در این گونه از موارد آیا اینها تعیین است یا تمثیل یعنی فقط ربا جنگ با خداست که امنیت اقتصادی را به هم می زند آیا اسلحه کشیدن جنگ با خداست که امنیت اجتماعی را از بین می برد یا گناهان دیگر هم همین طور است. در این عهدنامه که وجود مبارک حضرت امیر برای مالک می نویسد وظیفه همه مخصوصاً مسئولان را مشخص می کند که گناه، جنگ با خداست فرمود مبادا به جنگ خدا مبادرت بکنی. این توضیحی می خواهد که گناه، جنگ با خداست یعنی چه، مستحضرید که یک وقت کسی خلاف دستور شرع انجام می دهد منشأ این مخالفت این است که یا جهل به حکم دارد یا جهل به موضوع، یا سهو حکم دارد یا سهو موضوع، یا نسیان حکم دارد یا نسیان موضوع، یا خطای حکم دارد یا خطای موضوع، یا غفلت از حکم دارد یا غفلت از موضوع، یا اکراه است یا اجبار است یا الجاء است یا اضطرار است هیچ کدام از این موارد گناه نیست بر اساس حدیث رفع با حدیث «رُفع عن امّتی تسعة»[8]همه اینها برداشته شد اگر کسی مضطر بود مُکره بود مجبور بود مُلجأ بود معصیت نیست اگر کسی غافل بود خاطی بود ساهی بود ناسی بود جاهل بود معصیت نیست پس چه وقت معصیت است آ ن وقتی که به حکم علم داشته باشد بدون غفلت و سهو و نسیان به موضوع علم داشته باشد بدون سهو و غفلت و نسیان، اکراه و الجاء و اضطراری نباشد این می شود گناه، معنایش این است که خدایا من می دانم شما گفتید این کار حرام است ولی به نظر من باید بکنم هیچ گناهی نیست مگر اینکه در درون درون آن شرک نهفته است فرمود: ﴿وَمَا یؤْمِنُ أَکثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکونَ﴾ خب چرا ما می گوییم ابلیس مشرک است و کافر است برای اینکه در برابر خدا ایستاد گفت شما نظرتان این است ولی من نظرم چیز دیگر است گفت ﴿أَنَا خَیرٌ مِنْهُ[9] من از او بهترم شما نظرتان این است که من باید سجده کنم آدم بهتر است ولی من نظرم این است که من بهترم در تمام گناهان یک شرک مرموز مستور هست برای اینکه اگر کسی غافل باشد که معصیت نیست بر اساس حدیث رفع برداشته شده و اگر کسی عالِم به حکم است عالم به موضوع است مضطر نیست ملجاٴ نیست مکره نیست مجبور نیست وقتی این را بشکافیم تحلیل کنیم معنایش این است که خدایا من می دانم شما گفتید این کار نباید بشود ولی به نظر من باید بشود خب این خطر ما را تهدید می کند در این نامه وجود مبارک حضرت امیر به مالک فرمود مبادا با گناه به جنگ با خدا قیام بکنی معلوم می شود که جنگ با خدا تنها امنیت اقتصادی را به هم زدن نیست که فرمود: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ جنگ با خدا تنها امنیت اجتماعی را به هم زدن نیست که بفرماید: ﴿الَّذِینَ یحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ هر کسی دارد گناه می کند این است خب این خطر ـ خدای ناکرده ـ اگر درمان نشود بعید است انسان بتواند در خطرات مرگ با ایمان بمیرد چون مستحضرید که مسئله مرگ یک امر عادی نیست هیچ دردی به اندازه درد مرگ نیست برای اینکه معنای مرگ این است که انسان زنده است (یک) از تمام بدن او از انگشت تا مغز این روح در حال حیات کنده می شود (دو) خب چه دردی از این بالاتر چرا ما وقتی یک مقدار گوشت دست را قیچی کنیم درد می آید و ناچارند آنجا را تخدیر کنند بی حسی موضعی ایجاد کنند تا بتوانند مثلاً برای عمل آن را ببرند، برای اینکه زنده ای را داریم بی روح می کنیم چرا اگر آمپول بی حسی تزریق نکردند دندان را بکشند درد می آید برای اینکه داریم زنده ای را بی جان می کنیم مرگ یعنی این، مگر آسان است؟! همین مرگ که هیچ دردی به اندازه درد مرگ نیست طبق نقل مرحوم کلینی در کافی فرمود هیچ لذتی برای مؤمن به اندازه لذّت مردن نیست[10] زیرا انسان با مشاهده اهل بیت(علیهم السلام) از تمام بدن خود غافل است وقتی انسان توجه اش از بدن گرفته بشود به جای دیگر بشود این بدن را ارباً اربا بکنی دردی ندارد چرا در اتاق عمل وقتی که اعضا و جوارح این شخص را مثلاً وقتی عمل قلب یا عمل دیگر دارد قطعه قطعه می کنند دردش نمی آید برای اینکه روح توجه ندارد تخدیر شده است در هنگام مرگ مؤمن با مشاهده اهل بیت(علیهم السلام) از تمام بدن غفلت می کند خب وقتی انسان از بدن غافل باشد توجهی به بدن ندارد بدن را تکه تکه بکنند درد نمی آید هیچ لذتی برای مؤمن به اندازه لذت مردن نیست و چه اینکه اگر ـ خدای ناکرده ـ انسان بدنی فکر کند و بدنی بمیرد هیچ دردی به اندازه درد مرگ نیست.

حالا که درد مرگ بسیار سخت است انسان همه آن درس هایی که خوانده فراموشش می شود مگر طامّه مرگ مگر چیز آسانی است گاهی انسان یک بیماری می گیرد بعد از درمان می بینید بسیاری از خاطراتش رخت بربست گرفتار فراموشی می شود به ما گفتند هر روز نماز، هر شب نماز، در نماز نام مبارک اهل بیت در تشهد نام مبارک اهل بیت بعد از نماز نام مبارک اهل بیت این ملکه بشود از یادمان نرود مستحضرید که سؤال قبر الفبای دین است اینها که مسائل مشکل تفسیری و فقهی و اصولی را از ما سؤال نمی کنند بدیهی ترین بدیهیات اسلام را از ما سؤال می کنند می گویند دینت چیست پیغمبرت کیست خب خیلی ها یادشان نیست برخی ها بعد از احقابی از عذاب تازه به یادشان می آید می گویند پیامبر ما کسی است که بر او قرآن نازل شد نام مبارک حضرت هنوز یادشان نیست خب چطور از یادشان رفته؟! غرض این است که ما چنین مصافی را در پیش داریم چنین نبردی را در پیش داریم وجود مبارک حضرت فرمود گناه، جنگ با خداست مخصوصاً درباره مسئولین مخصوصاً درباره کسانی که باید حقوق مردم را استیفا کنند چون عهدنامه مالک نسبت به مالک است که مسئولیت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و امنیتی داشت فرمود مبادا به جنگ با خدا حرکت کنی این اثر تلخ گناه است اگر می گویند مرتب به یاد خدا باشید برای اینکه آن فشار مرگ آن طامّه مرگ آن علوم حصولی عادی را از یاد انسان می برد اما چیزی که مَلکه باشد از یاد آدم نمی رود این برای همیشه هست ایمان مستقر باعث می شود که انسان در برابر این سؤال ها نمی ماند جواب می دهد مستحضرید در قبر از شکیات نماز و از خصوصیات نماز نمی پرسند از ما نمی پرسند نماز ظهر چند رکعت است با اینکه چیز روشنی است می گویند دینت چیست همین! نماز صبح چند رکعت است نماز ظهر چند رکعت است حتی از ما از اینها سؤال نمی کنند فقط می گویند دینت چیست کتابت چیست قبله ات کدام است این پنج، شش سؤالی که می کنند اینها جزء الفبای دین است خیلی ها می مانند اینکه در تلقین می گویند نترس، نهراس، بدان، اگر سؤال کردند بگو الله جلّ جلاله خدای من است کعبه قبله من است پیامبر من فلان است ائمه من فلان اند دین من فلان است برای اینکه اگر یک وقت یادش رفته یادش بیاید او هم کاملاً باخبر است تلقین تنها برای موعظه اطرافیان نیست حالا این چند جمله را تبرّکاً از همان عهدنامه مالک که وجود مبارک حضرت امیر مرقوم فرمودند بخوانیم معلوم می شود که هر معصیتی جنگ با خداست هر عصیانی حرب با خداست در آن نامه 53 به این جمله رسیدیم فرمود: «وَ لاَ تَنْدَمَنَّ عَلَی عَفْوٍ» اگر به زیردستی عفوی کردی حالا یا عفو سیاسی یا عفو قضایی یا عفو اجتماعی یا عفو مالی بالأخره گذشتی کردی پیشمان نباش «وَ لاَ تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ» بَجحت مثل بهجت به معنای نشاط است منتها بهجت با هاء است این بجحت با حاء است «وَ لاَتَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ» مبادا خوشحال بشوی که کسی را تنبیه کردی و لذت ببری «وَ لاَ تُسْرِعَنَّ إِلَی بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً» مندوحه یعنی وسعت عده ای از شما آقایان کتاب های اصول مثل کفایه مرحوم آخوند را دیدید می گویند اگر فلان جا مندوحه نبود فلان است، مندوحه یعنی وسعت و فُسحت در دعای نورانی ابوحمزه ثمالی از وجود مبارک امام سجاد در سحرهای ماه مبارک رمضان آنجا سخن از مندوحه است در این نامه حضرت امیر سخن از مندوحه است یعنی وقتی گشایش هست فسحت هست فرصت هست تا می توانی راه انتقام را پیش نگیر مگر اینکه راه بسته باشد «وَ لاَ تُسْرِعَنَّ إِلَی بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً وَ لاَ تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ» مبادا بگویی من از طرف علی بن ابی طالب مأموریت دارم مأمور آن حضرت و آمر شمایم شما باید مطیع من باشید و من مطاع شما باشم «فَإِنَّ ذلِک إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ» این دغل بازی با خودت است بالأخره این روح طیب و طاهر را که خدا داد از راه دغل با آن رفتار نکن این ادغال قلب است این فرمود: ﴿تَخْتَانُونَ أَنْفُسَکمْ[11]همین است «وَ مَنْهَکةٌ لِلْدِّینِ» دین را تضعیف می کند «وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیرِ» ذات اقدس الهی فرمود ما نعمتی که دادیم هرگز نمی گیریم و عوض نمی کنیم مگر اینکه خود انسان با سوء اختیار خودش وسیله دگرگونی نعمت را فراهم کند ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾[12] ﴿ذلِک بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یک مُغَیراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ[13]مضمون این دو آیه پیامش این است که تا انسان عوض نکند خدا نعمت را نمی گیرد نعمت های خدا ابتدایی است تا انسان تغییر ندهد خدا نعمت را سلب نمی کند وجود مبارک حضرت امیر فرمود بدرفتاری با مردم زمینه تغییر نعمت را فراهم می کند «وَ إِذَا أَحْدَثَ لَک مَا أَنْتَ فِیهِ مِنْ سُلْطَانِک أُبَّهَةً» نه اُبهّت این تشدید برای «باء» است «أُبَّهَةً أَوْ مَخِیلَةً فَانْظُرْ إِلَی عِظَمِ مُلْک اللَّهِ فَوْقَک» اگر یک وقت اُبّهت یعنی اقتدار، تو را گرفت مبادا خیال بافی کنی در قرآن کریم همان طوری که عاقلان را ستود و معرفی کرد و محبوب دانست مختال ها را هم مذمّت کرد مختال از باب افتعال است از باب تفعّل یعنی تخیل و متخیل در قرآن به کار نرفته اما مختال به کار رفت مختال یعنی انسان خیالباف، خیال زده، من این مقام را دارم من این سِمت را دارم من این وضع را دارم این مختال است نه عاقل؛ فرمود اگر یک وقت خیالبافی کردی خیال زده شدی بدان که خدا فرمود ما مختال را دوست نداریم انسان خیالباف و خیال زده به مرحله عقل نمی رسد می شود مختال نه عاقل اگر یک وقت چنین چیزی را در خودت احساس کردی «فَانْظُرْ إِلَی عِظَمِ مُلْک اللَّهِ فَوْقَک وَ قُدْرَتِهِ مِنْک عَلَی مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَیهِ مِنْ نَفْسِک» بالأخره بالاتر از تو هم کسی هست کسی که خالق شماست از شما بالاتر است کسی که مِلک و مُلک شما از اوست او از شما بالاتر است «فَإِنَّ ذلِک یطَامِنُ إِلَیک مِنْ طِمَاحِک» طِماح مثل جموح بودن، چموشی، فرمود گاهی این اسب سرکش، چموشی می کند جموحی می کند طَموحی می کند، طِماح او، چموشی او و جموحی او را این یاد خدا می گیرد نرم می کند «فَإِنَّ ذلِک یطَامِنُ إِلَیک مِنْ طِمَاحِک وَ یکفُّ عَنْک مِنْ غَرْبِک وَ یفِیءُ إِلَیک بِمَا عَزَبَ عَنْک مِنْ عَقْلِک» این خیالبافی ها جلوی عقل را می گیرد وقتی یاد خدا باشد این خیالبافی ها فروکش می کند آن عقل شکوفا می شود بعد فرمود: «إِیاک وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِی عَظَمَتِهِ» مبادا با خدا هم سطح بشوی بگویی خدایا تو آن طرف من این طرف مگر می شود انسان مسامات کند یعنی هم سطح خدا بشود در برابر خدا قرار بگیرد بگوید یکی تو یکی من؟! این کسی که عالماً عامداً معصیت می کند این مسامات با خدا دارد محاذات با خدا دارد می گوید تو گفتی ولی من نظرم این است بازگشت هر گناه این است فرمود: «إِیاک وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِی عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِی جَبَرُوتِهِ فَإِنَّ اللَّهَ یذِلُّ کلَّ جَبَّارٍ وَ یهِینُ کلَّ مُخْتَالٍ» یک انسان خیالباف ذلیل است واقعاً، عزیز است کذباً؛ یعنی عزّت او عزّت دروغین است برای اینکه ﴿ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً[14] اگر کسی به او امر به معروف کردی یا نهی از منکر کردی ﴿أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالإِثْمِ﴾[15] این می شود عزیزِ بی جهت وقتی عزیزِ بی جهت شد می شود ذلیلِ باجهت دیگر صحیح نیست که هم عزّتش بی جهت باشد هم ذلّتش بی جهت باشد اگر عزّت او دروغین است ذلّت او راست است پس اگر کسی از راه گناه عزیز شد عزّتش می شود بی جهت (اولاً)، وقتی عزّت بی جهت شد ذلّت می شود باجهت و صادق (ثانیاً) قیامت ظرف ظهور حقیقت است (ثالثاً) وهن و حقارت و ذلّت این شخص در قیامت ظهور می کند (رابعاً) فرمود: ﴿تُجْزَونَ عَذَابَ الْهُونِ﴾[16] (خامساً). فرمود اینها رسوا هستند چرا، برای اینکه قیامت ظرف ظهور حقیقت است اینکه عزیز بی جهت بود ذلیلِ باجهت است ذلّتش آنجا روشن می شود این را در این بخش فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ یذِلُّ کلَّ جَبَّارٍ وَ یهِینُ کلَّ مُخْتَالٍ».

بعد فرمود: «أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِک وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِک وَ مَنْ لَک فِیهِ هَوًی مِنْ رَعِیتِک فَإِنَّک إِلاَّ تَفْعَلْ تَظْلِمْ وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللَّهِ کانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَه وَ کانَ لِلَّهِ حَرْباً» که منظور ما این جمله است فرمود مبادا معصیت کنی خودت یا بستگانت را مقدم بداری بگذار با دست پاک بمیری این هفتاد، هشتاد سال نسبت به آن ابد اصلاً قابل قیاس نیست اگر ـ خدای ناکرده ـ خود را بر دیگران بی جهت ترجیح دادی به جنگ خدا افتادی این اختصاصی ندارد درباره هر کسی این طور است، پس معلوم می شود آن ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ که در سوره بقره است به عنوان تمثیل است نه تعیین، آن ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ هم به عنوان تمثیل است نه تعیین، جامع کلی اش هم در همین بیان نورانی حضرت امیر است که اگر کسی معصیت بکند یعنی عالماً عامداً چون اگر غیر عمد و علم باشد که معصیت نیست اگر کسی عالِم و عامد باشد این در حقیقت به خدا اعلام جنگ کرده است خب کسی که به جنگ خدای سبحان قیام بکند یقیناً شکست می خورد در یکی از بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) آمده است که اگر خدا خواست کسی را بشکند و شکست بدهد از جای دیگر لشکرکشی نمی کند انسان اگر در برابر کسی مقاومت کرد او از جای دیگر لشکرکشی می کند فرمود بدانید اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ در مقابل خدا به جنگ مبادرت کرد خدا خواست او را بشکند از جای دیگر لشکرکشی نمی کند «أَعْضَاؤُکمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکمْ عُیونُهُ وَ خَلَوَاتُکمْ عِیانُهُ»[17]فرمود این دست و پای شما سربازان خدایند اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی مشمول قهر خدا شد و خدا خواست او را بگیرد با دست او، او را می گیرد جایی را امضا می کند رسوا می شود، با زبان او، او را می گیرد حرفی می زند سقوط می کند، با پای او، او را می گیرد جایی می رود رسوا می شود این طور نیست که از جای دیگر لشکرکشی کند فرمود: «أَعْضَاؤُکمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُکمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُکمْ عُیونُهُ وَ خَلَوَاتُکمْ عِیانُهُ» خب اگر اعضا و جوارح ما دست و پای ما سربازان او هستند اصلاً فرض ندارد ما بتوانیم با او بجنگیم خیال جنگ همان و شکست خوردن و رسوا شدن همان! فرمود: «وَ کانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّی ینْزِعَ أَوْ یتُوْبَ» مگر ـ ان شاءالله ـ توبه کند البته راه توبه برای همه همیشه باز است «وَ لَیسَ شَیءٌ أَدْعَی إِلَی تَغْییرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِیلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَی ظُلْمٍ» درست است که هر گناهی ممکن است نعمت الهی را تغییر بدهد ولی ظلم به بندگان خدا مهم ترین عامل است برای تغییر نعمت الهی، «فَإنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِینَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِینَ بِالْمِرْصَادِ» فرمود دو عامل است که زود به داد مظلوم علیه ظالم می رسد یکی اینکه خدای سبحان که همه دعاها را می شنود دعای مظلوم را زودتر از دیگران اجابت می کند (یک) خدای سبحان که فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصَادِ﴾[18]در کمین است کمینش نسبت به ظالمین بیش از دیگران است که آنها را زودتر بگیرد (دو) هم زودتر ظالم را می گیرد چون کمین خدا برای ظالم نزدیک تر است هم زودتر به دعای مظلوم پاسخ می دهد چون اجابت دعای او نزدیک تر است امیدواریم ذات اقدس الهی به همه ما آن توفیق را بدهد که از معارف الهی استفاده کنیم باور کنیم عمل کنیم و به جامعه منتقل کنیم.

پی نوشت ها

[1] سورهٴ یوسف, آیهٴ 106.

[2] تفسیر العیاشی, ج2, ص200.

[3] سورهٴ احزاب, آیهٴ 33.

[4] سورهٴ آل‌عمران. آیهٴ 61.

[5] سورهٴ مائده, آیهٴ 3.

[6] سورهٴ بقره, آیهٴ 279.

[7] سورهٴ مائده, آیهٴ 33.

[8] التوحید (شیخ صدوق), ص353.

[9] سورهٴ اعراف, آیهٴ 12; سورهٴ ص, آیهٴ 76.

[10] ر.ک: الکافی, ج3, ص127 و 128.

[11] سورهٴ بقره, آیهٴ 187.

[12] سورهٴ رعد, آیهٴ 11.

[13] سورهٴ انفال, آیهٴ 53.

[14] سورهٴ نساء, آیهٴ 139.

[15] سورهٴ بقره, آیهٴ 206.

[16] سورهٴ انعام. آیهٴ 93; سورهٴ احقاف, آیهٴ 20.

[17] نهج‌البلاغه, خطبه 199.

[18] سورهٴ فجر, آیهٴ 14.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان