دنیای رزیدنت اویل غنی، پرجزئیات و پر از حقایق جالب و متفاوت است که مرور آنها شاید چندین روز زمان ببرد. شاید کمتر اثری را بتوان پیدا کرد که مثل رزیدنت اویلها این همه قهرمان خوب و متفاوت داشته باشد.
جالب اینجاست که کفه مقابل این قهرمانان دوست داشتنی هم اصلا کفه سبکی نیست و اگر به لیست بلند بالایشان نگاهی بیندازید، میبینید که شخصیتهای شرور و همچنین مخلوقات ترسناک دنیای رزیدنت اویل، چیزی از پروتاگونیستهایش کم ندارند و هر یک به تنهایی قهرمان قصه خودشان هستند.
پس بیایید با هم مروری بر تاریخ خشک و خشن این دنیای وهم آلود بیندازیم و به مناسبت معرفی بازسازی رزیدنت اویل 2، با ده مخلوق برتر و ترسناک مجموعه رزیدنت اویل بیشتر آشنا شویم.
زامبیهای کلاسیک
وقتی برای اولین بار، پذیرایی وهم آلود امارت اسپنسر را به مقصد آن اتاق تاریک و نمور ترک کردیم، صدایی شنیدیم که نه دلنشین بود و نه معمولی. صدای دندان کند و فرتوتی بود که روی پوست جسد یک افسر پلیس بیچاره کشیده میشد و آن را میدرید.
همان جا بود که با آنها آشنا شدیم. زامبیهایی که یک راست به سمتمان حملهور میشدند و به جز شاهرگ گردن و خونی که در آن پمپاژ میشد چیز دیگری در بدن جیل ولنتاین یا کریس ردفیلد جوان نمیدیدند. از همان زمان هم هنوز صدایشان در بازیهای ترسناک کپی میشود، لباسهایشان به تن مخلوقات ترسناک آثار دیگر میرود و چهرهشان طوری در خاطراتمان حک شده که به این راحتیها نمیتوانیم از شرشان خلاص شویم.
سربِرِسها
حتی قبل از اینکه اولین زامبی تاریخ بازیسازی را ببینیم، شاهد یک سری دوبرمن وحشی با بدنی تکهپاره بودیم که به این راحتیها نمیشد حریفشان شد. بله در مورد همان سگهایی صحبت میکنم که در اولین سینماتیک نخستین رزیدنت اویل شاهدشان بودیم.
البته دیگر نمیشود آنها را سگی از نژاد دوبرمن خطاب کرد. آنها سربرس هستند و در بیشتر رزیدنت اویلهای کلاسیک به خاطر جامپ اسکیرهایی که ترس به جانمان میانداختند، حسابی مدیونشان هستیم.
لیکرها
نمیشود صحبت از مخلوقات دنیای رزیدنت اویل باشد و حرفی از لیکرها به میان نیاید. همان میمونهای جهش یافتهای که پس از رزیدنت اویل 2 بارها با آنها دست و پنجه نرم کردهایم. انصافا لیکرها یکی از بهترین صحنههای معرفی یک مخلوق را هم در دنیای بازیهای ویدیویی دارند.
در مورد همان صحنه وهم آلودی صحبت میکنم که اولین لیکر در رزیدنت اویل 2 از سقف یکی از راهروهای تاریک ادارههای پلیس راکون سیتی آویزان بود. همان راهرویی که از سقفش خون میچکید و فقط لازم بود تا کمی به دریاچه سرخ رنگی که روی زمین جمع شده بود نزدیک میشدید تا آن میمون بزرگ پوست کنده شده را با آن زبان دراز و مغز بیرون زدهاش برای اولین بار میدیدید.
هانترها
هانترها هم دیگر نیاز به معرفی خاصی ندارند. مسلما همه ما یکی دو باری سرمان را به آن پنجههای تیز و بزرگشان باختهایم. هانترها همان خزندههای بزرگ و جهش یافتهای بودند که هر از گاهی با حضورشان در بازیهای جدید رزیندنت اویل، اصالت تقریبا از یاد رفته دوران طلایی سری را یاد آور میشوند.
هانترها از آن دسته از مخلوقاتی بودند که باید به خاطر وجودشان، به رزیدنت اویل نشان لیاقت رعب و وحشت داد. چرا که نمیشد هانتری را دید و واقعا برای فرار کردن از دستش، دلهره و اضطراب نداشت. فقط یک لحظه غفلت کافی بود تا سر بی جان قهرمان قصه روی فرشهای زیبای اتاقهای تاریک به غلطیدن بیفتد و خون همه جا را بگیرد.
ریجنریتورها
شاید کمتر ریجنریتورها را به اسم بشناسیم، اما اگر رزیدنت اویل 4 را بازی کرده باشید حتما آن موجودات عجیب و غریب و نرمتنی که تقریبا با شلیک گلوله آخ هم نمیگفتند را به یاد دارید. همان موجوداتی که اولین بار با آنها در آزمایشگاههای سرد تشکیلات لورد سدلر آشنا شدیم.
ریجنریتورها قوی، سرسخت و مقاوم بودند و با شلیک هر گلوله به آنها میتوانستیم به خوبی ترمیم شدن بافت از بین رفتهشان را ببینیم. با این حال، اگر دوربین ماورای بنفش بازی را پیدا میکردید و با آن به بدن زمخت این موجودات نگاه دقیقی میانداختید، میتوانستید انگلهایی که در بدن ریجنریتورها زندگی میکنند را ببینید. آن وقت فقط کافی بود که یک شلیک دقیق و کار درست به آنها میکردید تا ریجنریتورها در عرض چند ثانیه غزل خداحافظی را بخوانند.
گارادورها
رزیدنت اویل 4 پر بود از موجودات عجیب و غریبی که هر کدامشان یکی از یکی بهتر بودند. گارادورها هم جزوشان بودند؛ موجوداتی که چشمی برای دیدن نداشتند، اما با آن چنگگهای تیزشان یک سلاخ تمام عیار به حساب میآمدند.
یاون
مارها از آن دسته خزندههایی هستند که خیلی از ما نسبت به آنها فوبیا داریم. بنابر این اگر با یکی از بزرگترین و سمیترینشان رو به رو شویم، مسلما به این راحتیها نمیتوانیم استرس خود را کنترل کنیم.
یاون هم دقیقا چنین موجودی بود. یک افعی بزرگ و زهرآلود که مقابله با آن چندان کار آسانی نبود. خصوصا اگر یک شاتگان پر در دست نداشتید، دیگر بهتر بود که میایستادید تا یاون کار خودش را که چیزی جز بلعیدن شما نبود، به درستترین شکل ممکن به پایان برساند.
دکتر سالوادور
از همان لحظه اولی که با لئون کندی پا در آن روستای خشک گذاشتیم که سکوت همه جایش را فرا گرفته بود، میدانستیم که این سکوت مطلق باقی نمیماند و خیلی زود شکسته میشود. اما نمیدانستیم که این سکوت وهم آلود قرار است با صدای خشن روشن شدن یک اره برقی بزرگ به کارش پایان دهد.
اره برقی بزرگی که در دست یکی از ترسناکترین چهرههای رزیدنت اویل 4، یعنی دکتر سالوادور قرار گرفته بود. ترسناک از این نظر که همه ما را به یاد فیلمهای کشتار با اره برقی در تگزاس و چهره ناملموس و بی روح صورت چرمی میانداخت و همین فکر کاری میکرد که کف دستهایمان عرق کند و از ترس فقط به دنبال راهی برای فرار باشیم.
انصافا هم مقابله با این صورت چرمی دنیای رزیدنت اویل کار چندان سادهای نبود و اگر یک لحظه درگیر پر کردن خشاب اسلحهمان میشدیم باید به استقبال صحنهای میرفتیم که در آن به فجیعترین شکل سرمان از تن جدا میشد.
ویلیام برکین
ویلیام برکین کسی است که خالق ویروس جی است. اما به نوعی میتوان گفت اولین کسی هم هست که گرفتار این ویروس خطرناک شد و کابوسی خفهکننده را برای کلیر ردفیلد و لئون کندی رقم زد. کابوسی که به خاطرش هنوز هم میتوان از برکین به عنوان یکی از بهترین آنتاگونیستهای سری یاد کرد.
ویلیام برکین نه یک بار، بلکه چندین و چند بار به پر و پای قهرمانان قصه رزیدنت اویل 2 پیچید و هر بار ظاهر متفاوتتری نسبت به گذشتهاش پیدا میکرد. ظاهری که شاید در انتها دیگر در آن هیچ اثری از انسانیت وجود نداشت و ویروس جی آرام آرام تمام کنترل آن پیکر خوفناک را به دست گرفت.
نمسیس
نمسیس نام آشناترین کاراکتر ترسناک دنیای بازیهاست. آنقدر مهم و قابل ستایش بود که حتی نامش روی جلد قسمت سوم هم جای گرفت. اما کار نمسیس فقط به حضور در یک بازی هم ختم نشد و هر چه گذشت، شاهد انتشار لیستهای متعددی بودیم که از او به عنوان ترسناکترین و بهترین آنتاگونیست ژانر ترس یاد میکردند.
نمسیس با آن قامت دو متری، صورت بخیه خورده، لبهای بریده شده و لباس چرمی بلندش یک کابوس تمام عیار بود و هنوز هم هست. محال بود که در آن دوران کسی به پای رزیدنت اویل 3 مینشست و شب خواب این مخلوق عجیب و غریب را نمیدید.